(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 27 بهمن 1388- شماره 19583
PDF نسخه

يك قوري چاي با نماينده ملت در خصوص راه حل مشكل اشتغال تحصيلكرده ها شناخت موانع حركت به موقع
طيبه صفايي: بايد مسئولان باور كنند و جوانان تغيير
با پوستر نمي شود
اي خوب! چشم عالم و آدم به راه توست
يادداشت سوم
يك «آواتار» بيش از «همه بودجه فرهنگ كشور»



يك قوري چاي با نماينده ملت در خصوص راه حل مشكل اشتغال تحصيلكرده ها شناخت موانع حركت به موقع
طيبه صفايي: بايد مسئولان باور كنند و جوانان تغيير

فاطمه كريم الهي
از آغاز شكل گيري تمدن بشري و در همه فراز و نشيب هايي كه تمدن ها داشتند همگي اساسا پيرامون »مسئله كار« ساماندهي شده اند و ما تمدن هاي مختلف را بر محور كار اصلي كه در آن تمدن بوده نام گذاري كرده و شناسايي مي كنيم بنابراين وقتي بحث اشتغال به ميان مي آيد بايد توجه داشت به مهمترين عنصر تمدن ساز جامعه بشري فكر مي كنيم. البته اشتغال به همان اندازه كه ركن اصلي توسعه محسوب مي شود و مهمترين عامل شكل دهنده توسعه است مانند خود توسعه يك پديده چند بعدي است كه براي شناخت آن لزوما بايد روش شناسي متناسب با آن اختيار كرد چرا كه رويكردهاي تك ساحتي به هيچ وجه نمي تواند بصيرت مورد نياز راجع به ابعاد اهميت مسئله اشتغال را براي ما آشكار كند. برآوردها حكايت از آن دارد كه حدود 3 ميليون نفر از جمعيت فعال 23 ميليوني كشور، بيكار است و به عبارتي نرخ بيكاري بين 12 تا 14 درصد است. با توجه به اين امر ايجاد اشتغال و شكوفا كردن اقتصاد يكي از اولويت هاي مهم اقتصادي كشور است. بررسي مشكلات اشتغال زايي و ضعف هاي سيستم آموزشي در اين حوزه و عدم استقبال جامعه از مسئله توليد و كارآفريني و سهم دولت در اين مسائل تنها با بهره گيري از نظرات كارشناسان و متخصصان اين حوزه ميسر است براي همين و با هدف بررسي اين مسائل رفيتم سراغ طيبه صفايي، عضو كميسيون آموزش و تخقيقات مجلس هشتم. صفايي دكتراي تخصصي مديريت آموزشي دارد و قبل از مجلس مسئوليت هاي اجرايي مختلفي را در شوراهاي پژوهشي و تحقيقاتي و سردبيري مجلات علمي و پژوهشي داشته است. همچنين به عنوان مشاور برنامه ريزي رييس مركز امور زنان و خانواده نهاد رياست جمهوري دولت نهم مجري تدوين سند فرابخشي توسعه امور زنان و خانواده بوده، نظرات خواندني او پيرامون بحث اشتغال زايي و كاستي هاي موجود در كشور را از دست ندهيد!
- خانم صفايي به نظر شما بزرگترين مشكل اشتغال در جامعه امروز ما چيست؟
براي آسيب شناسي عواملي كه مانع اشتغال زايي در جامعه
مي شود بايد يك ديدگاه نظام مند و سيستمي را نسبت به تحليل اين امر داشته باشيم چرا كه موانع مختلفي بر سر راه اين قضيه قرار دارد. در برخي موارد نظام مند حركت نكردن در خصوص سياستگذاري ها و برنامه ريزي هاي كلان كشوري و در مواردي ديگر مشكلاتي كه در اجراي اين برنامه ها وجود دارد، مي تواند بر سر راه اشتغال زايي مشكلاتي را ايجاد كند. با توجه به اينكه يكي از رهاوردهاي ايران اسلامي استقلال خواهي و رسيدن به فناوري هاي پيشرفته است و بحمدالله امروز هم نمودهايي از آن را در سطح جامعه شاهد هستيم اگر بتوانيم موانع موجود بر سر راه اشتغال زايي را به شكل صحيح شناسايي كنيم و به موقع از سر راه برداريم به فتوحات بيشتري در عرصه علم و دانش دست مي يابيم و به نوعي اشتغال زايي براي جوانان را هم فراهم خواهيم كرد. اگرچه متاسفانه ما ارتباط تنگاتنگي را بين نظام آموزشي و بخش اقتصادي و صنعتي جامعه به شكل پيوسته مشاهده نمي كنيم و اين در برنامه ريزي ها و سياستگذاري ها هم نمود عيني و عملياتي ندارد. از طرف ديگر دانسته هاي بيشتر خروجي دانشگاههاي ما در حد تئوريك و مباحث نظري است. مقام معظم رهبري هم در سياستهاي ابلاغيشان به جد تاكيد كردند كه بايد ارتباط موثري بين مراكز دانشگاهي و مراكز پژوهشي با صنعت و بخش هاي مربوط به جامعه وجود داشته باشد كه اين امر مي تواند يكپارچگي در سياست گذاري ها، برنامه ريزي ها و اجرا را تضمين كند. براي همين معتقدم بي توجهي به اين اصل يكي از اصلي ترين مشكلات اشتغال در كشور است چرا كه باعث مي شود ورودي دانشگاههاي ما در خيلي از مواقع تناسبي با نيازهاي جامعه بيروني نداشته باشد لذا خروجي اين دانشگاه ها منجر به خروج جوان تحصيلكرده اي مي شود كه براي مشاغلي كه در سطح جامعه مورد نياز است، تربيت نشده باشد. بخش ديگر كه در ميزان اشتغال و بيكاري تاثير دارد مربوط به حمايتي است كه بايد از نخبگان و نوآوران علمي و دانشگاهي در سطح جوانان داشته باشيم كه كم توجهي به اين مهم نيز يكي ديگر از مشكلات اشتغال در جامعه امروز است. مشكل ديگر هم به نظرم فرهنگي است كه به عنوان فرهنگ پشت ميز نشيني و سنديت دادن به كارهاي اداري در جامعه رواج پيدا كرده است اين امر نيز به اعتقاد من يكي ديگر از موانع اصلي اشتغال زايي در جامعه است.
- حالا چه راهكاري را پيشنهاد مي كنيد؟
اجرايي شدن اصل 44 بسياري از مشكلات موجود در جامعه را رفع مي كند كه يكي از اين مشكلات كه به تبع اجرايي شدن اين اصل در جامعه برطرف خواهد شد؛ مسئله بيكاري است.
- و ضعف نظام آموزشي؟
نظام آموزشي ما بايد اين باور را در خانواده ها ايجاد كند كه رشته هاي فني و حرفه اي به صورت جدي مورد نياز جامعه است و ورود به اين دوره ها دليل بر كم سوادي و به تعبير امروزي بي كلاسي نيست. من مواردي را مشاهده كردم كه دانش آموز بر اساس علاقه و استعداد باطني خود داوطلب ورود به رشته هاي فني و حرفه اي است ولي خانواده ها به دليل زمينه ذهني كه ايجاد شده است دوره هاي فني و حرفه اي را از رشته هاي ديگر نظري پايين تر مي دانند و لذا از ورود فرزند خود به اين رشته ها ممانعت مي كنند و اين امر باعث مي شود دانش آموز برخلاف استعداد و علاقه خود در مسيري قرار داده شود كه در آينده اي نه چندان دور برخلاف علايق خود مجبور است به تحصيل ادامه بدهد و...البته اين حركت اجباري نهايتا در جايي متوقف مي شود چرا كه بر اساس نياز و علاقه خود وارد اين مسير نشده است.
- خب بالاخره كه چي؟
به اعتقاد من بايد به آموزش و پرورش از بعد حرفه اي بيشتر نگاه شود و اگر امروز آموزش و پرورش با مشكلاتي مواجه است به دليل همان نبود ديدگاه حرفه اي به آن است. اگر مي خواهيم به جايگاه علمي و فناوري در منطقه برسيم كه جزء اهداف سند چشم انداز 20 ساله نظام نيز هست بايد نظام آموزشي ما افراد را به سمتي هدايت كند كه بر اساس توانمندي هاي خود و نيازهاي جامعه وارد رشته تحصيلي مناسب شوند تا از اين طريق آن استقلال خواهي كه يكي از نمودهاي اساسي انقلاب اسلامي است در عمل با فتح قله هاي علم و دانش بدست بيايد. به اعتقاد من نظام آموزشي، جامعه و به خصوص خانواده براي آنكه به آن مهندسي فرهنگي كه مد نظر نظام است برسند بايد به يك درك مشترك برسند تا شاهد رشد علمي و حرفه اي در جامعه باشيم.
- مشكل عدم ارتباط شغل با تحصيلات هم در همين ضعف نظام آموزشي جاي دارد؟
ببينيد اگر شخصي از توانايي هاي بالايي برخوردار باشد و بازه انتخاب گسترده اي نيز داشته باشد تلاش مي كند از بين گزينه هاي موجود موردي را انتخاب كند كه با توانايي ها و علمش تناسب داشته باشد اما زماني كه انتخاب محدود است و چندان تاكيدي هم بر اين امر
نمي شود كه حرفه اي را به افرادي واگذار كنيم كه متناسب با علم و توانايي هاي او باشد - يعني به جايگاه شغلي در يك سازمان به صورت تخصصي نگاه نشود - اين امر موجب مي شود افراد فقط به پيدا كردن و انتخاب يك شغل با هر محتوايي دست بزنند. در حقيقت اين عدم ارتباط ميان شغل با تحصيلات به دليل نبود اين نگاه تخصصي به مشاغل است. از سويي به دليل نبود شغل هاي متنوع در جامعه حق انتخاب افراد نيز محدود مي شود. همه اين موارد در كنار نگاهي كه خانواده ها به جوانان دارد و گاهي موجب
مي شود آنها تنها به صرف ورود به دانشگاه وارد هر رشته اي بشوند بدون اينكه در انتخاب آن به علايق و توانايي هاي خود توجه كنند و مشكلات اقتصادي كه موجب
مي شود فرد براي رفع آن تن به هر كاري بدهد بدون در نظر گرفتن هماهنگي آن با استعداد خود... باعث مي شود دانش دانشگاهي اكثر افراد با حرفه اي كه در آن مشغول به فعاليت هستند تناسبي نداشته باشد.
- مي شود از همين جا بپرسم كه بر اساس اين عدم تناسب، افراد بعد از كار دولتي بيشتر دنبال شغل هاي آزاد و كم دردسر هستند و علاقه اي به توليد و ابتكار ندارند؟
دقيقا! ببينيد افراد كارآفرين دنبال اهداف متعالي و كسب موفقيت بيشتر هستند و در نظام آموزش و پرورش و در تربيت دانش آموزان بايد به تربيت افراد كارآفرين توجه كرد وقتي نظام آموزشي دچار روزمرگي شود و به انباشته كردن مجموعه اي از تئوري ها در حافظه دانش آموز و دانشجو تاكيد كند و آنها را با دنياي عمل درگير نكند و شرايط ويژه اي را براي نوآوري، ابتكار و شكوفايي ذهن ها و فكرها و ايجاد خلاقت آنها ايجاد نكند، خود به خود مانعي بر سر راه كارآفريني است كه به شكلي در جامعه امروز هم مي توان آن را مشاهده كرد. همچنين در مرحله بعد بايد به اين امر توجه كرد كه براي افراد كارآفرين بستر لازم فراهم شود، افراد كارآفرين با افراد ديگر متفاوت هستند، هم آورد طلب هستند و به دنبال اهداف سخت تر؛ چرا كه اهداف سهل و آسان آنها را راضي نمي كند. پس ما هم در تربيت چنين افرادي در نظام آموزش و پرورش و دانشگاهي مان بايد كوشا باشيم و برنامه داشته باشيم و هم در زمينه سازي و ايجاد فضاي مناسب و حمايت و پشتيباني مادي و معنوي از آنها بايد تلاش گسترده اي در جامعه داشته باشيم كه در دو جبهه ضعف مفرط داريم.
- يعني به واسطه عدم حمايتي كه دولت از كارآفرينان دارد توليد و كارآفريني در كشور ما طرفدار ندارد؟
نه به طور كامل، به اعتقاد من دولت تمامي تلاش خود را در اين راستا انجام مي دهد مثلا ايجاد بنياد نخبگان و يا برگزاري
جشنواره هايي مثل جسنواره خوارزمي. به هر حال دولت تلاش خودش را انجام مي دهد ولي خروجي نظام آموزشي كنوني كشور كمتر به يك فرد كارآفرين منجر مي شود. يا اينكه امكاناتي كه در سطح جامعه با توجه به محدوديت ها و بحرانهاي مختلف وجود دارد؛ هنوز نتوانسته آن بستر لازم را براي تربيت فرد كارآفرين و حمايت و پشتيباني از فرد كارآفرين فراهم كند كه اگر اينكار را انجام دهيم مي توانيم بگوييم كه آن خودباوري و شكوفايي استعدادها و زمينه اشتغال را توانسته ايم فراهم كنيم. لازمه اش هم اين است كه دچار روزمرگي نشويم و يك بازنگري به نظام آموزشي و تربيتي داشته باشيم تا خوراكي كه به افراد مي دهيم خوراك بومي باشد و اقتباس و كپي برنامه هاي اخذ شده از كشورهايي كه هيچ تناسبي با فرهنگ ما ندارند، نباشد. به نظرم نيازمند اين هستيم كه مسئولان فرهنگي، اقتصادي، سياسي و صنعتي، كارآفريني را اول باور داشته باشند و سپس كارآفرينان را حمايت و پشتيباني كنند.
- در كشور ما كار دولتي به عنوان يك آرمان مطرح
مي شود، دولت چقدر در ايجاد اين تفكر سهم داشته است؟
دولت ها نمي توانند در اين قضيه سهم چنداني داشته باشند. عموم مردم بر اين باورند كه تنها جايي كه مي شود آينده فرد حتي به شكل مختصر و مفيد تضمين شود و به تعبير خودمان آن 30 سال دوره كاري را با امنيت شغلي و با تضمين درآمد طي كند، يك كار دولتي است. در جوامع پيشرفته چنين فرهنگي امروزه فرهنگ منسوخي است. اين قضيه شامل افرادي است كه قابليت هاي حرفه اي و علمي لازم را ندارند لذا بنابر رابطه بين عرضه و تقاضا تنها جايي را كه فكر مي كنند مي شود در آنجا يك ماندگاري 30 ساله داشت كه آينده شان را تضمين كند يك پست دولتي با استخدام رسمي است ولي افرادي كه از توانمندي و تخصص بالايي برخوردارند هرگز تن به ماندن در يك سازمان نمي دهند و اين حق انتخاب را با گزينش يك سازمان خاص از خودشان سلب نمي كنند بلكه به دليل تنوع طلبي و قابليت هايي كه دارند هميشه به سازمان هاي متعالي فكر مي كنند لذا با ماندن در يك سازمان اين فرصت طلبي اميدهاي بالاتر را از خودشان سلب نمي كنند.
مي خواهم بگويم اگر ما افراد را از بعد قابليت هاي علمي و پتانسيل شان ارتقا بخشيم، مطمئن باشيد كه آن تفكر كار دولتي در جامعه كمرنگ تر خواهد شد. در بخش هاي خصوصي با توجه به آن فيلتري كه براي ورود افراد برنامه ريزي كردند، افرادي وارد آن سيستم
مي شوند كه از توانايي و قابليت بالاتري برخوردار هستند. در سيستم هاي دولتي ما هم كه متاسفانه از لحاظ ساختار سازماني و سلسه مراتب سازماني شكل
بي رويه حجيمي دارند همين امر موجب افزايش بروكراسي عظيمي در جامعه سازماني و مديريتي شده است و مي تواند عوارض زيادي را توليد كند. اگر بتوانيم اين ورودي سيستم را از بعد حرفه اي و علمي و تعهدي تنظيم كنيم افرادي را وارد آن سيستم حتي سيستم هاي دولتي خواهيم كرد كه در واقع تقاضاي زيادي در ساير سازمان ها براي جلب آنها وجود دارد لذا افراد هيچ تمايلي براي ماندن مادام العمر در آن سيستم دولتي از خود نشان نخواهند داد يعني بسته به عرضه و تقاضايي كه وجود دارد سازمان بنابر قابليت هاي افراد به دنبال جذب آنهاست و آن افراد چون فرصت انتخاب و گزينش ديگر را از طريق ماندن در آن سازمان از دست مي دهند لذا قراردادهاي كوتاه مدتي با آن سازمان ها
مي بندند و به تبع با درخواست سازماني بهتر، آن سازمان را مطئنا ترك خواهند كرد، اين فرهنگي است كه در سطح جهان وجود دارد اما متاسفانه در سيستم هاي سازماني ما اين فرهنگ وجود دارد كه تضمين آينده با استخدام رسمي صورت مي گيرد و سازمان هم هيچ كاري در قبال اين نيرو از بعد ارتقا و نوآوري انجام نمي دهد.
- تلاش مجلس هشتم براي حل معضل اشتغال چيست؟
بحث اشتغال بحثي است كه بايد به صورت بنيادي روي آن كار شود. يكي از مسايل اساسي مجلس هشتم تاكيد بر اجرايي شدن اصل 44 است. كميسيون آموزش و تحقيقات مجلس هم بيشتر در تعيين و تكليف افرادي كه از قبل مراحل گزينش را طي كرده بودند نقش داشته است. اين كميسيون براي بيش از 10 هزار نفر حق التدريسي كه پشت درهاي بسته آموزش و پرورش وجود داشتند، اقداماتي را انجام داد. برخي از اين استخدام ها به آموزش ياران نهضت سواد آموزي و تعدادي هم به مربيان پيش دبستاني اختصاص دارد. در كل بايد بگويم اشتغال زايي در كشور به مسايل مختلفي بستگي دارد كه يكي از آنها عدم اتكاي كشور به بودجه نفت است و گسترش توليد و حمايت همه جانبه از سرمايه گذاري در كشور.
بحثي كه بيشتر مجلس پيگير آن بود بنگاه هاي اقتصادي زود بازده اي بود كه در گذشته بر سر فعاليت آنها موانعي ايجاد شد و در حال حاضر بحمدالله در حال رفع است البته تا زماني كه يكپارچگي، هماهنگي و نظام مند بودن در سياستگذاري ها و برنامه ريزي ها و اجرا در سطح كشور بين سازمانهاي مختلف ايجاد نشود ما نمي توانيم معضلات مختلف را حل كنيم چرا كه اشتغال بحثي است كه بايد همه سازمانهاي موجود در جامعه و همه دستگاهها دست به دست هم بدهند تا به مرور معضل اشتغال را به سمت محوشدن هدايت كنيم. همه تلاش مجلس هشتم اين است كه بحث اشتغال زايي را از بعد قانون گذاري ها و نظارت بر قوانين به اين امر تسهيل كند. نكته ديگر كه بايد بگويم اينكه در خصوص اشتغال زايي بايد هويت ملي جوانان تقويت شود و محيط رشد فكري و علمي براي آنها فراهم شود تا دغدغه هاي شغلي شان، ازدواج و مسكن به نوعي حل شود. مجلس همه تلاش خود را در اين زمينه انجام مي دهد و به جد هم تاكيد دارد كه سياستهاي كلي اصل 44 حتما عملياتي شود تا از اين طريق بتوانيم سياستهاي تشويقي را براي سيستم هايي كه بتواند اشتغال ايجاد كند و سطح توليد و سرمايه گذاري جامعه را ارتقا دهند، اعمال كنيم.
- خود شما چند فرزند داريد و براي آنها چه شغلي را در نظر گرفته ايد ؟
دو فرزند دارم كه يكي
فارغ التحصيل حقوق از دانشگاه امام صادق(ع) است و ديگري در حال تحصيل در دوره كارشناسي ارشد مكانيك در دانشگاه علم و صنعت. هر دو در حوزه اختراعات فعاليت مي كنند و كار دولتي ندارند. من هم اصراري ندارم كه كار دولتي داشته باشند چرا كه آنها به سن و سالي رسيده اند كه حق انتخاب داشته باشند.

 



با پوستر نمي شود

سرزمين ما يكصدم مجموعه كشورهاي دنياست، جمعيتمان هم تقريباً يكصدم جمعيت بشريت در دنياست؛ اما مسئله ما قناعت به يكصدم در مسائل گوناگون نيست. ما رسالت داريم. ايران اسلامي، ايران مسلمان، رسالتي بيش از اين حرف ها دارد. نه اينكه قصد جهانگشائي و تصرف داشته باشيم - ابداً و اصلاً - بلكه مسئله، مسئله رسالت در مقابل بشريت است. بشريت، هم امروز و هم در دورانهاي گذشته، دچار ابتلائات بزرگي بوده. همچنان كه من و شما نسبت به خانواده خودمان، نسبت به شهر خودمان، نسبت به ميهن خودمان مسئوليتهاي مشتركي داريم و اگر بتوانيم براي كشورمان كاري بكنيم و نكنيم، گناه كرديم؛ بتوانيم گرد غمي را از چهره ملتمان پاك كنيم و نكنيم، گناه كرديم، عين همين قضيه در مورد بشريت وجود دارد.
¤
بايد كشور، توانائي داشته باشد؛ ملت و دولت، مجموعه نظام و كشور قوي باشد و اقتدار داشته باشد. اگر مقتدر نباشيم، مقتدران عالم بر روي ما اثر مي گذارند؛ مجالي باقي نمي ماند تا ما بخواهيم حتّي روي همسايگان خودمان يا هم كيشان خودمان تأثير بگذاريم، چه برسد بر روي كل بشريت. پس بايد قدرت پيدا كرد. اين قدرت بلاشك در ابزارهاي نظامي نيست؛ حتّي در قدرت توليد و پيشرفت فناوري هم نيست.
¤
آنچه كه در درجه اول در ايجاد قدرت ملي مهم است، دو چيز است: يكي علم است، يكي ايمان. علم مايه قدرت است؛ هم امروز و هم در طول تاريخ؛ در آينده هم همين جور خواهد بود. اين علم يك وقت منتهي به يك فناوري خواهد شد، يك وقت هم نخواهد شد. خود دانش مايه اقتدار است؛ ثروت آفرين است؛ قدرت نظامي آفرين است؛ قدرت سياسي آفرين است.
¤
مي فرمايد: «العلم سلطان» علم، قدرت است . «من وجده صال به و من لم يجده صيل عليه». يعني مسئله، دو طرف دارد: اگر علم داشتيد، مي توانيد سخن برتر را بگوئيد، دست برتر را داشته باشيد؛ اگر نداشتيد، حالت ميانه ندارد؛ «صيل عليه». پس كسي كه علم دارد، او دست برتر را بر روي شما خواهد داشت؛ در مقدرات شما دخالت ميكند؛ در سرنوشت شما دخالت ميكند. گنجينه ي معارف اسلامي پر است از اين حرفها. يكي هم ايمان است؛ كه حالا بحث ايمان، بحث ديگري است؛ بحث مفصلي است.
¤
پيشرفت ها را شايد من يك مقدار بيشتر هم بدانم؛ چون گزارشهاي گوناگون از جاهاي مختلف به ما خيلي مي رسد؛ اما حقيقتاً بنده راضي نيستم و اين مقدار پيشرفت علم راضي كننده نيست. حالا اينها مطالبي است كه فقط در اين جمع ها مي شود گفت. وقتي ميگوئيم از اين مقدار پيشرفت راضي نيستيم، نه اينكه ما مي توانستيم و نكرديم؛ نه، ممكن است هيچ كس هم مقصر نباشد، و بيشتر از اين هم نمي شده. ممكن است واقع مطلب هم همين باشد، اما همين واقعيت براي بنده واقعاً خشنود كننده نيست؛ ما هنوز خيلي فاصله داريم تا آنجائي كه بايد به آن برسيم.
¤
علم يك محصولي نيست كه توليدش مثل توليدهاي ديگر باشد؛ به خيلي مقدمات نيازمند است؛ ولي بايد بالاخره ما به آنجا برسيم كه دانش را گسترش و بسط بدهيم، به ژرفاي دانش برسيم، دانشهاي جديدي را پيدا كنيم. دانشهاي ممكن براي بشر فقط همين دانشهائي نيست كه ما امروز داريم؛ بسياري دانش ها قطعاً وجود دارد كه بعدها بشر به آنها خواهد رسيد؛ كمااينكه بسياري از دانش ها تا صد سال پيش نبود.
¤
در داخل دانشگاه به مسئله فرهنگ خيلي بايد پرداخت؛ خيلي بايد اهميت داد. البته رسالت اصلي دانشگاه علم است - در اين شكي نيست - منتها همين نگاهي كه عرض كرديم، از اول بايد در دانشجو به وجود بيايد؛ و اين كاري است ممكن...همدلي در آحاد ملت، چيز خيلي مطلوبي است، اما كار آساني نيست؛ مقدماتي لازم دارد؛ ليكن »تربيت فرهنگي دانشجو از آغاز« كار ممكني است؛ مديريتهاي اساسي دانشگاه ها مي توانند اين منظور را با برنامه ريزي تأمين كنند. اين منظور مي تواند در كتابهاي درسي تأمين شود، در انتخاب استاد تأمين شود، در برنامه هاي گوناگوني كه براي دانشجو گذاشته مي شود، مي توان اينها را تأمين كرد؛ منتها كار بسيار ظريفي است.
¤
بايد به مسئله فرهنگ نگاه مدبرانه داشت. خود علم آموزي، يك فرهنگ است. اگر چنانچه ما به مسئله فرهنگي در دانشگاه توجه كنيم، آن وقت هم دانشجوي ما عاشق و راغب به علم مي شود و دنبال علم و تحقيق مي رود - صرفاً دنبال مدرك نيست - هم استاد ما از حالت اداي تكليف در كلاس درس خارج مي شود.
¤
ملت ها خصال ملي دارند. بعضي از ملت ها خصلتي دارند كه خصلت عمومي است، بعضي از ملت ها خصلتهاي ديگري دارند كه حالا مربوط به تاريخ و جغرافيا و اقليم است و به عوامل گوناگوني وابسته است. ما اين روحيه شور و شوق را، ميل به تحقيق را، كنجكاوي را، خسته نشدن و پيگيري كردن را بايد در ملتمان به وجود بياوريم. اين روحيه، كم است؛ نيست. كار جمعي هم كه گفتند، همين جور است؛ كار جمعي هم جزو خصال ملي ما نيست. شما به ورزشهاي ما هم كه نگاه كنيد و مقايسه كنيد با ورزشهائي كه متعلق به اروپائي هاست، مي بينيد همين جور است. ورزش ملي ما كه كشتي است، يك ورزش انفرادي است. حتّي ورزش باستاني ما هم كه يك ورزش دسته جمعي است، هر كسي براي خودش ورزش مي كند. اين يك نقص ملي است.
¤
ما مي توانيم اين جوان را صبور، قانع، مايل به كار، مايل به تحقيقات، اهل كار جمعي، اهل اغماض، اهل تغليب عقل بر احساس، اهل انصاف، اهل وقت شناسي، اهل وجدان كاري تربيت كنيم؛ مي توانيم هم عكس اين صفات را در او تزريق كنيم. واقعاً اين جواني كه در اختيار دانشگاه قرار مي گيرد - يك جوان هجده نوزده ساله - در خور اين تربيت هست. در دوره هاي بخصوص ليسانس - اين دوره اول - ميتوان روي اين مسئله واقعاً فكر كرد، برنامه ريزي كرد. اين با پوستر و با دستور و با اين ها درست نمي شود.
¤
من از سابق عقيده ام بر اين بوده است كه در دانشگاه بايد روح سياسي زنده باشد؛ اين يك نشاطي به جوان مي دهد. ما جوان بانشاط لازم داريم. دانشگاهي كه از سياست دور باشد و بكلي از سياست بركنار باشد، اين دانشگاه خالي از شور و نشاط خواهد بود؛ بعلاوه كه محلي خواهد شد براي رشد ميكروبهاي خطرناك فكري و رفتاري. بنابراين خوب است و بايد در دانشگاه سياست باشد؛ منتها معناي سياسي شدن دانشگاه يا حضور سياست در دانشگاه اين نيست كه دانشگاه بشود يك جائي براي اينكه جريانهاي سياسي، گروههاي سياسي، عناصر سياسي براي اغراض سياسي بيايند از اين استفاده كنند؛ اين نبايد باشد؛ اين را بايد مانع شد.

 



اي خوب! چشم عالم و آدم به راه توست

خورشيد، زنده در هوس روي ماه توست
هر صبح مي دمد به اميد تو آفتاب
چشم سپيده بر خط خال سياه توست
سوسوي زندگي است به سويي اگر هنوز
از كوكب دعاي شب و اشك و آه توست
از مرغ آرميده به بالاي بيد مست
تا آهوي رميده، همه، در پناه توست
رنگ گناه، روي جهان را سياه كرد
تنها چراغ روشن اين شب، نگاه توست
هرجا كه باز مي كند آغوش، زندگي
مژده رسد كه نوقدمي از سپاه توست
كنعان به بوي پيرهنت مي زند نفس
جاه جهان- عزيز- به «ژرفا»ي چاه توست
در آرزوي لطف «ربيع الانام» باز
چشم بهار هم-گل نرگس- به راه توست
سيدابوالقاسم حسيني

 



يادداشت سوم

رقيّه حاجي باقري
قهري. باز با خودت قهر كردي. با خودت كه قهري، حرف نمي زني، نمي نويسي، حتي نجوا هم نمي كني. نمي گذاري صدايت را هم بشنوي، نكند كه حس كني دلتنگش شدي، نكند كه آشتي كني. نكند كه ديگر اشك نريزي. با خودت كه قهر مي كني تازه مي فهمي هر روز و هر شب كه با خودت دوستي، اين «خودت» نيست كه سنگ صبورت است، تازه مي فهمي درست است كه ديوانه وار لحظه به لحظه درد دل بي قراري ات را با «خودت» مرور مي كني، اما «خود» تو از تو نيست. تازه مي فهمي ديوانه نيستي...
¤¤¤
نه! بلند حرف نزن. صدا نكن. بگذار در فاز غمت بماني. بگذار در سكوت خود بشكني، له شوي، قهر باش. تا كي مي خواهي هر چه مي شود «خودت» تكرار كني. تكرار كني و خود را نصيحت كني؟ نصيحت كني و آرام شوي...از سر شب بغض داري. حتي حاضر نيستي در مسير لطيفه اي ظريف قرار گيري تا شايد بهتر شوي. تصميم گرفتي همه شبت را خراب كني. با اينكه مي داني بعداً اين گذر زمان را افسوست مي شود. اما...
¤¤¤
دلت تنگ شده براي »خودت«. قهري ولي دوست داري صدايش كني. مطمئني با يك كلام تو، آنگونه حسش مي كني كه انگاري هيچ وقت آرامي نداشتي. تازه مي فهمي. تازه مي فهمي ديوانه نيستي، تازه داري درك
مي كني كه با «خودت» قهر نيستي. مي فهمي تكرار حرف هايت براي «خودت» نيست، مي فهمي «خودت» هر روز و هر لحظه نصيحتت نمي كند. همه اين ها را وقتي مي فهمي كه تصميم مي گيري به آشتي. وقتي كه از صورت غرق اشكت كه دليلش را نمي فهمي خسته مي شوي. وقتي
مي خواهي صدايش كني... وقتي لب هايت آرام باز مي شود... وقتي يكباره مي بيني چقدر فراموشكاري... وقتي تمنايش مي كني... وقتي مي شكند... مي شكند بغضت... مي شكند گوشه لبت به تبسمي... وقتي مي ريزد... مي ريزد اشك هايت اين بار كه نه از سر غم كه از اجابت تمنايت... وقتي آرام مي گيري... وقتي مي بيني در فاصله گذر لحظه اي كه تنفس كردي از ضربان پيچش نامش... تازه مي فهمي ديوانه نيستي... هجي كن! هجي كن دوباره نامش را... صدايش كن... آرام... بنويس... بنويس به نامش: عشق... بخوان به نامش: خدا...

 



يك «آواتار» بيش از «همه بودجه فرهنگ كشور»

آنها كه پيگير مسايل فرهنگي و هنري هستند به طور حتم مي دانند كه بودجه فرهنگ و هنر در سال آينده، با رشدي چشمگير، به 1500 ميليارد تومان رسيده است. همچنين درخبر ها آمده است كه فيلمي به نام آواتار، ساخته جيمز كامرون تاكنون بيش از دو ميليارد دلار فروش داشته است و اين سير صعودي، با ادامه اكران آن ادامه دارد. لطفا به چند نكته توجه كنيد:
1- بودجه فرهنگ و هنر، باوجود ادعاي رشد چشمگير، به قدر فروش تنها يك فيلم آمريكايي نيست.
2- سينماي آمريكا، فقط با فروش يك فيلم، بسيار بيشتر از همه بودجه فرهنگي و هنر ايران درآمد عايد سرمايه گذاران غربي مي كند تا فيلم هاي ديگري بسازند و ...
خيلي مايلم اين يادداشت را با همين مقايسه به پايان ببرم و باقي برداشت و تحليل تاثير و ... را به خوانندگان واگذارم. اما با احترام ويژه براي خوانندگان، به دليل اين كه موضوع براي مسوولان مربوطه بيشتر تبيين شود بايد يادآور شوم: آيا مي دانيد آنها با ساخت انيميشن تام و جري سعي كردند، ذهنيت منفي مردم آمريكا عليه صهيونيست ها را تغيير دهند؟ آنها چون از منابع قوي صهيونيست ها تغذيه مالي مي شدند در حالي كه مردم آمريكا صهيونيست ها را » موش« خطاب مي كردند، داستان تام وجري را ساختند و با مهارت، ذكاوت موش و حقارت گربه را در چند صد قسمت اين كارتون نشان دادند.
انيميشني كه به تمام نقاط دنيا راه يافت و خود ما هم در تمام شبكه هاي تلويزيوني مان نشانش داديم و مي دهيم. يا در همين مشرق زمين، ژاپن و كره به مقدار تمام عايدي ما از نفت، فقط از انيميشن كسب درآمد كردند و فرهنگ شان را با اقتدار به همه دنيا منتقل كردند.
ساخت انواع فيلم ها و انيميشن ها عليه جمهوري اسلامي ايران و تاريخ و تمدن ايراني هم بماند؛ حالا سوال اين است ما در مقابل چه كرده ايم؟ سال هاست كه فيلم و انيميشن مي سازيم اما چه محصولاتي داشته ايم؟ شايد، مثلا مسئولان صدا و سيما، ادعا كنند كه چنين نيست و ما صدها دقيقه انيميشن توليد كرده ايم. اما آيا آثارمان از آن چنان ارزش تكنيكي و جذابيتي برخوردار بوده و يا قاعده عرضه حرفه اي محصولات را بلد بوده ايم تا به قدر يك انيميشن ژاپن حتي، اثري به ديگران عرضه كنيم و ضمن اعلام حقانيت واقعيت هاي والاي جامعه ي ايراني، اقتصاد هنرمندان را سروساماني بدهيم؟
مثلا فيلم هاي دوئل، ليلي با من است، آژانس شيشه اي را ساخته ايم اما آيا اين نوع آثار را به دنيا عرضه كرده ايم؟ آيا مطالعه اي براي پيش بيني نتايج اين عرضه داشته ايم؟آيا اساسا با دنيا تعاملات لازم براي گنجاندن سينماي ايران، در سبد سينماي دنيا، را داشته ايم؟
راستي، اين روزها كه در دهه فجر هستيم، بايد پرسيد، آيا اساسا اثري تصويري، نمايشي در زمينه انقلاب خلق كرده ايم، تا واقعيت هاي تلاش مردم ايران براي مبارزه با ظلم و استبداد را به دنيا و نسل هاي آينده كشورمان نشان دهيم؟
كدام فيلم تاريخي را در وهله اول، به خاطر اعلام و معرفي تاريخ پر افتخار ايران و در وهله دوم، بعد از نمايش فيلم هاي جعلي و تحريف شده اي چون 300، ساخته ايم؟ تا به دنيا ارايه كنيم و نگاه جهان را به سمت واقعيت ايران برگردانيم؟
از سوي ديگر فيلمي مثل آواتار در هزاران سينما اكران مي شود و آن چنان، ميلياردها درآمد كسب مي كند؛ به ديگر سخن امكانات سخت افزاري نيز در خدمت آنهاست تا به ضرب برنامه ريزي و لشگركشي هاي فكري، در تمام دنيا لنگر بياندازند؛ اما در كشور ما، با وجود افزايش چند ده ميليوني جمعيت، تعداد سينماها نه تنها افزايش نداشته است، بلكه اغلب همين تعداد معدود نيز از كمبود شديد امكانات رنج مي برد؛ به گونه اي كه تماشاگران باقي مانده براي سينما نيز فيلم ها را با عذاب و تحمل مشكلات متعدد مي بينند.
در تمام اين سال ها، همواره در حول و حوش تدوين و تصويب لوايح بودجه، اغلب مسئولان قوه هاي مجريه و مقننه، بر كمبود شديد بودجه فرهنگي اذعان
داشته اند، اما با اين حال گويا اراده اي براي جبران اين نقص نبوده است و هميشه حداقل ها در بودجه ساليانه به اين امر مهم اختصاص يافته است.
به اين ترتيب، بيشتر بودن عايدي يك محصول آمريكايي، از تمام بودجه فرهنگ و هنر كشورمان، موضوعي است كه به نظر مي رسد، نه تنها وقت رسيدگي، تدقيق و رسيدن به روش هاي گره گشايي آن فرا رسيده، بلكه خيلي هم دير شده است.
موضوع اين نيست كه چرا بودجه برهنگ و هنر هميشه كم است و يا افزايش آن نيز دردي را دوا نمي كند موضوع اين است كه مديريت بودجه در كشور ما وجود خارجي ندارد و برنامه هاي روتين هر ساله با همان رديف بودجه ها و كمي تغييرات برگزار مي شود يعني افزايش بودجه با افزايش حقوق حقوق بگيران همراه
مي شود و تمام! از آنطرف درحالي كه سالانه صدها فارغ التحصيل رشته هاي هنري، آماده آفرينش هنري مي شوند و نيز هزاران هنرمند، آماده ورود به عرصه براي تامين معيشت و ارتزاق، با خلق آثارشان، با مشكلات فراوان مواجه هستند، و در مقابل هزاران نفر، به عنوان كارمند، از پيكره نحيف فرهنگ و هنر تغذيه مي شوند. در واقع به ازاي هر هنرمند، صدها نفر كارمند، با همه مزاياي مربوطه، به بودجه محدود فرهنگ و هنر تحميل مي شوند و با وجود نحيف بودن و ضعف شديد آن، حركت حداقلي را نيز مانع مي شوند.
حالا شما از مقايسه فروش «يك فيلم» و بودجه يكسال كشور فارغ شويد اما در ذهن داشته باشيد كه اين افزايش چشمگير تحولات چشمگيري را هم بدنبال خواهد داشت يا خير؟

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14