(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه اول اسفند 1388- شماره 19586
 

نقش دانشگاه در جنگ نرم دشمن چقدر است؟!
حبابي كه تركيد!
ميليشيا سازي از بيرون تحليلي بر نقش رسانه هاي بيگانه در التهاب آفريني هاي دانشگاهي



نقش دانشگاه در جنگ نرم دشمن چقدر است؟!

محمد عبدالهي
در طول سال هاي پس از انقلاب، دانشگاه به عنوان يك هدف استراتژيك براي جريان هاي برانداز تلقي شده است. مروري بر رخدادهاي 30ساله انقلاب اسلامي شكل گيري بزرگترين حركت فرهنگي انقلاب را در زماني نشان مي دهد كه محيط هاي دانشگاهي به سنگر مقابله با نظام بدل شدند و با انقلاب فرهنگي محيط دانشگاه ها از نفوذ عناصر وابسته و داراي تفكرات سكولاريستي پاك سازي شد. اما اينكه چرا دانشگاه و دانشجو و نخبگان علمي و فرهنگي به عنوان يك پتانسيل هميشه فعال براي دشمن به حساب مي آيند،پرسش مهمي است كه پاسخ آن نياز به تأمل و تدقيق دارد. چنانچه در صحنه جنگ نرم كنوني به صف بندي و نشانه گذاري نقاط حياتي قايل باشيم، بي ترديد دانشگاه به مثابه «نقطه كانوني هدف گذاري دشمن» لحاظ خواهد شد . از اين رو وجود «نقشه راهي دقيق» و «منشور فكري و عملياتي منسجم» براي كنش گران خرد و كلان اين عرصه كه به تعبير حكيمانه رهبر معظم انقلاب افسران جوان وفرماندهان جبهه مقابله با جنگ نرم نام گرفتند در زمره مقدمات ضروري قرار مي گيرد. اين ضرورت بر اين باور استوار است كه فرايند جنگ نرم اقتضايي است. بدين معنا كه يك مديريت هوشمند پشت سر آن قرار دارد كه دايم جامعه را رصد مي كند و بنا به اقتضاي شرايط جديد در اهداف، ابزارها و شيوه ها تجديدنظر مي كند. از سوي ديگر جنگ نرم داراي زمينه و مقدمه مهمي است كه از آن به «تهديد نرم« تعبير مي شود. تهديد نرم اما، به مجموعه اي از آسيب هاي داخلي و طراحي هاي خارجي اطلاق مي شود كه به شكل برنامه ريزي شده يا بر اثر ندانم كاري و سوءمديريت نهادهاي مسئول كشور موردتهاجم، زمينه ساز اثربخشي ابزارهاي دشمن در جنگ نرم شده و درنهايت به دگرگوني در رفتارها و هويت جمعي آن كشور منجر مي گردد. بيان اين مقدمه از آن روست كه هدف از نگارش اين متن و اهميت فوق العاده آن در بازشناسي زمينه هاي تهديد نرم در ميان دستگاه هاي مسئول در حوزه دانشگاهي مورد بازخواني، دقت، بازانديشي و ترميم قرارگيرد.
تأمل و تفكر درباره «دانشگاه» به مثابه يك «مسئله» براي آن كه نتايج و يافته هاي راهگشايي را به دنبال داشته باشد بايد در چارچوب يك «نظم منطقي وفراگير» صورت پذيرد؛ يعني لازم است مسئله به صورت دقيق و روشن «تعريف» شود؛ «ابعاد و جوانب» مختلف آن مشخص گردد؛ اين ابعاد و جوانب براساس تقدم و تأخر منطقي، «دسته بندي» شوند؛ در قلمرو و هر بعد و جنبه، «فروع و زيرمجموعه ها» تبيين شوند و... تا اندازه اي كه نگارنده پژوهش ها و تأملاتي با موضوع دانشگاه را مطالعه كرده، چنين رويكردي را به صورت جامع مشاهده نكرده است. حال آن كه انديشيدن درباره دانشگاه، آنگاه به تكوين «نظريه اي واقع بينانه و چندسويه» مي انجامد كه مبتني بر يك «نظم منطقي و فراگير» باشد. در اين بررسي مختصر برآنيم كه به «دانشگاه» از منظر «نهادهاي سياست گذار در حوزه دانشگاه» بنگريم و تكليف و كار ويژه هاي نهادهاي مذكور را در قبال دانشگاه- باتوجه به شرايط فرهنگي و سياسي حاضر- تعيين كنيم و برشماريم. اين تأمل به صورت زير، نظم و سامان يافته است.
طبق تبييني كه «رهبر معظم انقلاب» در تاريخ 9/7/1386 مطرح كردند مهم ترين كار ويژه نهادهاي برنامه ريز در حوزه دانشگاه و خصوصاً نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها عبارت است از «مسئول اصلي و نهايي ارتقاء فكر و فرهنگ ديني در دانشگاه ها». اگر اين مقوله را در كانون و محور تأمل خود قرار بدهيم، بايد به ترتيب در باب پرسش هاي زير انديشه كنيم.
1 پرسش اول: «فكر و فرهنگ ديني» چيست؟ و با چه «شاخص»هايي مي توان آن را سنجيد و ارزيابي كرد؟ وزن هر يك از شاخص ها چقدر است؟
به عنوان مثال، آيا اگر ميزان حضور دانشجويان در «نماز جماعت» فزوني يابد، فكر و فرهنگ ديني دانشگاه ارتقاء يافته است؟ يا مشاركت آن ها در مراسم «اعتكاف»، شاخص نيرومند تري است؟ و يا اين كه بايد به «نشريات دانشجويي» گريست كه بعضا مروج عقايد باطل و ضد ديني اند و همچنين «وضعيت پوشش و آرايش» در دانشگاه ها كه در مواردي نامناسب و متضاد با احكام اسلامي ست؟ روشن است كه «فكر و فرهنگ ديني» داراي عناصر و مقومات دروني بسياري ست و نمي توان تنها با تكيه بر چند مقوله، به يكي جمع بندي صحيح و واقع گرايانه دست يافت. ابتدا بايد به انواع تقسيم هاي دروني «فكر و فرهنگ ديني» پرداخت و آن ها را با يكديگر مقايسه نمود.
1- برحسب پنهان يا آشكار بودن
1-1- مؤلفه هاي فكري و عقيدتي كه پنهان اند.
مانند: ايمان به اصول دين (توحيد، معاد، نبوت) و فروع منتج از آن ها (اقسام توحيد ذاتي و صفاتي و افعالي، خاتميت، حقانيت شريعت آخر از حيث لزوم پيروي، الهي بودن وحي، عصمت پيامبر، اعجاز قرآن و مصونيت آن از تحريف، جامعيت و كمال دين و...) و ايمان به اصول مذهب (عدل و امامت) و فروع منتج از آن (حقانيت خلقت و هدفمندي آن، انسان كامل بودن امام، نصب الهي امام، عصمت امام، غيبت، كرامت و...)
در مقابل، رواج يافتن عقايد و انديشه هاي متضاد با اين مؤلفه ها به معني «انحطاط فرهنگ ديني در دانشگاه» است، از قبيل تعدد قرائت ها از دين، هرمنوتيك، پلوراليسم ديني، سكولاريسم، فمينيسم، ليبراليسم، ماركسيسم و...
2-1- مؤلفه هاي رفتاري كه آشكار و مشهودند.
مانند: اقامه نماز (به همراه خصوصياتي همچون اول وقت بودن، به جماعت اقامه كردن، برخورداري از حضور قلب و...)، حسن خلق و رعايت اخلاق اسلامي، ملاحظه حريم در روابط ميان دختران و پسران و پرهيز از اختلاط و انحرافات جنسي، متناسب بودن پوشش و آرايش با احكام اسلامي، احترام به اساتيد، روزه داري، حيا و عفاف و...
در مقابل، شيوع يافتن روابط آزاد دختر و پسر در دانشگاه ها، بي توجهي به نماز، پوشش و آرايش غربي، اباحي گري و تمسخر احكام اسلامي و مقيدان به آن ها و... دلالت بر «انحطاط فكر و فرهنگ ديني در دانشگاه» در قلمرو مؤلفه هاي رفتاري و آشكار آن دارند.
2- برحسب شخصي (فردي) يا عمومي (اجتماعي) بودن
1-2- مؤلفه هاي مربوط به حريم خصوصي انسان كه شخصي اند.
مانند: عقايد و باورها، نماز، روزه، خمس و...
2-2- مؤلفه هاي مربوط به حريم عمومي كه اجتماعي اند.
مانند: نوع پوشش و آرايش، روابط جنسي (در حوزه عمومي) و حيا و عفاف، تصور درباره دين و سياست (كه بر رابطه دانشجو با حكومت ديني تاثير مي گذارد)، مرجع و الگوي كنش سياسي و اجتماعي (كه دين است يا ايدئولوژي هاي غربي)، ميزان اهميت عدالت اجتماعي، آزادي بيان و...
2 پرسش دوم: «دانشگاه» چيست؟ و چه خصوصياتي دارد؟
«نظام دانشگاه» يك مقوله «غربي» ست؛ بدين معني كه دانشگاه با همه ويژگي هايش در تاريخ و فرهنگ ما تحقق نيافته، بلكه از «فرهنگ و نظام اجتماعي غرب» اقتباس شده است. در تاريخ و فرهنگ اسلامي و ايراني، نظام آموزشي داراي خصوصياتي همچون پيوستگي علم و دين، ساز و كارهاي مديريتي و اداري آزاد و غير بوروكراتيك، همپا بودن تعليم (آموزش) و تربيت (پرورش) و... بوده است. نظام دانشگاهي غرب، فاقد اين خصوصيات است. بدين جهت، اين «نظام وارداتي» نتوانسته با بافت جامعه ايران پيوند بخورد و نيازهاي آن را برآورده سازد. معضلاتي كه مدت هاست در دانشگاه هاي كشور متداول است، برخاسته از همين تفاوت ها و تمايزهاست؛ جدايي تخصص علمي و تعهد ديني و انقلابي، غرب گرايي، مدرك گرايي، كاهش تقيدات و پاي بندي هاي شرعي، فاصله گيري از دغدغه ها و گفتمان حاكم بر جامعه و...
بنابر اين، گرچه نظام دانشگاهي به طور كلي مطلوبيت دارد اما قطعاً لازم است ساختار و غايات آن متناسب با ضرورت ها و رويكردهاي تاريخي و فرهنگي ما - كه مبتني بر تعاليم و ارزش هاي اسلامي ست - تغيير كند به نوعي، «اسلامي» شود. ايده «دانشگاه اسلامي» نيز با توجه به همين دغدغه و چالش مطرح گرديد، هر چند منحصر و محدود به آن نيست. علاوه بر اين، ايده «پيوند حوزه و دانشگاه» نيز در اين باره كارساز و راهگشاست؛ زيرا «نظام حوزوي» داراي خصوصيات ساختاري ارزنده اي است كه در «نظام دانشگاهي» به چشم نمي خورد.
3 پرسش سوم: «فضاي فرهنگي و ارزشي دانشگاه» چيست و با تكيه بر چه مفاهيم و مقولات و شاخص هايي مي توان آن را سنجيد؟ قضاوت ما درباره فضاي فرهنگي و ارزشي دانشگاه، مبتني بر معيارها و شاخص هايي است كه ما از آن ساخته و تصور كرده ايم. اگر اين معيارها و شاخص ها، دقيق و واقع نگرانه نباشند، به طور طبيعي، داوري و قضاوت ما نيز صحيح نخواهد بود. بنابر اين پاسخ دادن به اين پرسش كه «فضاي فرهنگي و ارزشي دانشگاه چگونه است؟» كار آساني نيست. اختلاف نظرها و تفاوت ديدگاه ها دراين باره نيز به ناهمساني معيارها و شاخص ها و ميزان دقت سنجش ها و فراگيري آن ها باز مي گردد.
ابتدا بايد تعريف از «فضاي فرهنگي و ارزشي دانشگاه» ارايه داد و سپس با توجه به اين تعريف، مفاهيم عملياتي و شاخص هاي سنجش را پردازش و تدوين نمود.
4پرسش چهارم: «عوامل و متغيرها»ي موثر برشكل گيري و دگرگوني فضاي فرهنگي و ارزشي دانشگاه چيست؟
شناخت اين عوامل و متغيرها، به تحليل دقيق تر مسئله و درنتيجه، عرضه راهكارهاي مفيدتر كمك مي كند. درغير اين صورت با «نگاه جزئي و بخشي و محدود» نمي توان چاره اي در خور و بايسته طرح كرد.
عوامل و متغيرهاي موثر بر شكل گيري و دگرگوني هاي فضاي فرهنگي و ارزشي دانشگاه را بر حسب ملاك هاي مختلفي مي توان به انواع صورت ها دسته بندي كرد:
1-برحسب درون يا برون دانشگاهي بودن
1-1- متغيرهاي درون دانشگاهي
مانند: درصد فراواني دانشجويان انقلابي و مومن نسبت به كل دانشجويان، ميزان كارآمد بودن مديريت فرهنگي دانشگاه، فعاليت تشكل هاي دانشجويي، فعاليت نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه. تدابير رياست دانشگاه، پيشينه فعاليت هاي فرهنگي و سياسي در دانشگاه و...
2-1- متغيرهاي برون دانشگاهي
مانند: مطبوعات، رسانه ملي (تلويزيون و راديو)، احزاب سياسي و تشكل هاي مدني، روشنفكران، سرويس هاي امنيتي و محافل سياسي كشورهاي بيگانه، محيط خانواده، وضعيت رواني و روحي فرد، حاكميت سياسي، موقعيت اقتصادي جامعه، احوال فرهنگي حاكم بر جامعه و...
2- برحسب محتوا و مضمون
1-2- متغيرهاي فرهنگي و اجتماعي
مانند: نظام فرهنگي حاكم برجامعه، نحوه و ميزان جامعه پذيري افراد، اقتدار و استحكام نظام خانواده. كارآمدي نظام آموزشي و...
2-2- متغيرهاي سياسي
مانند: ميزان اقتدار و نحوه عملكرد حكومت، ميزان مشاركت سياسي، رويكرد سياسي تشكل هاي دانشجويي و...
3-2- متغيرهاي اقتصادي
مانند: ثبات يا عدم ثبات اقتصادي و مالي دانشجويان، وضعيت اقتصادي جامعه و سطح معيشت عمومي و...
4-2- متغيرهاي رواني
مانند: ميزان شيوع بيماري هاي رواني و روحي، هيجان طلبي و آرمان خواهي دانشجويان با توجه به شرايط خاص سني، انگيزه هاي شهرت طلبي و قدرت خواهي درميان افراد و...
5 پرسش پنجم: اكنون فضاي فرهنگي و ارزشي دانشگاه چگونه است؟ در واقع، بايد «وضعيت موجود» را تحليل كرد و با توجه به شناخت از «حال» درباره «آينده» تصميم گرفت.
آيا تا به حال در اين باره تحقيقات و پژوهش هايي صورت گرفته است؟ آيا فعاليت هاي تحقيقي انجام شده، از اعتبار لازم برخوردارند تا بتوان بر پايه آن ها، برنامه ريزي و مهندسي فرهنگي نمود؟ آيا تاكنون، برنامه ريزي ها متكي براين تحقيقات بوده يا حاصل تحقيقات در بايگاني ها انباشته شده و در عمل، مورد توجه قرار نگرفته اند؟ اگر اين گونه است، چطور مي توان ميان نتيجه تحقيقات و واقعيت و عمل مديران و برنامه ريزان، پيوند و ارتباط ارگانيك برقرار كرد؟
6- پرسش ششم: در «آينده». فضاي فرهنگي و ارزشي دانشگاه بايد چگونه باشد؟ مختصات «دانشگاه اسلامي» چيست و نظام دانشگاهي ما بايد به چه سويي حركت كند؟ «مقصد» كجاست؟
اگر مقصد نهايي، «دانشگاه اسلامي» با تعريف همان سندي است كه شوراي عالي انقلاب فرهنگي به تصويب رسانده و منتشر كرده است، چرا سمت و سوي حركت نظام دانشگاهي با آن متفاوت است و حتي اين سند راهبردي به عنوان يك سند صوري (!)، مورد توجه و دقت ظاهري(!) برخي مديران و مسئولان مربوطه قرار نمي گيرد؟! چرا در سياست ها و راهبردها و خط مشي هاي ساليانه و سخنراني هاي مديران عالي نظام دانشگاهي كشور و نهادها و دستگاه هاي مرتبط با آن، كمتر اشاره اي به مقوله مهم مي شود؟!
7- پرسش هفتم: عوامل و متغيرهاي پيشبرنده و بازدارنده نسبت به حركت در راستاي دستيابي به وضعيت مطلوب كدامند؟ دانستيم- دربند 4- كه عوامل و متغيرهاي متعددي در شكل گيري و دگرگوني فضاي فرهنگي و ارزشي دانشگاه، دخالت دارند و بنابراين نبايد «تحليل تك علتي و يك سويه و بخشي» ارايه داد. حال جاي اين پرسش وجود دارد كه كدام يك از متغيرهاي مذكور،- از لحاظ حركت در جهت دستيابي به دانشگاه اسلامي- «پيشبرنده و راهبر» و كدام يك «بازدارنده و مانع» هستند؟ در اينجا بايد متغيرها و عوامل را برحسب «تهديد» يا «فرصت» بودن گروه بندي نمود.
1- متغيرهاي پيش برنده (فرصت ها)
1-1- ديني بودن «هويت تاريخي و فرهنگي ايران»
2-1- حقانيت «اسلام» و فطري بودن آن
3-1- وجود نيروهاي كارآمد و فعال در عرصه تبليغ و فعاليت فرهنگي
4-1- وجود شكاف و اختلاف در ميان «جبهه نيروهاي غيرانقلابي و سكولار»
5-1- مستقر بودن «تشكل ها و نهادهاي انقلابي» در دانشگاه، از جمله بسيج دانشجويي، جامعه اسلامي دانشجويان، نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها و...
6-1- تغيير رويكرد و عناصر «انجمن هاي اسلامي دانشجويان» در بسياري از موارد كه پيش از اين در تقابل با جريان اسلامي و انقلابي فعال در دانشگاه ها قرار داشتند.
7-1- وجود رويكرد ارزشي و انقلابي در «وزارت علوم و تحقيقات و فن آوري» به سبب روي كار آمدن دولت نهم و دهم
8-1- شكل گيري نگاه ها و راهبردهاي مسئولانه تر در «نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري»، «بسيج دانشجويي» و «وزارت خانه هاي مربوطه» با توجه به تغييرات اخير در مديران عالي اين مركز
9-1- اقبال جامعه به گفتمان اصول گرايي و به حاشيه رفتن اصلاح طلبان
10-1- اهتمام و نگاه ويژه «مقام معظم رهبري» به دانشگاه ها و مطرح شدن گفتمان هاي خاص از سوي ايشان با عناوين: «عدالت خواهي»، «جنبش نرم افزاري و نهضت توليد علم»، «بصيرت سياسي»، «استقلال دانشگاه ها از احزاب»، «تفكيك نقادي از معارضه»، «ارتقاء فكر و فرهنگ ديني در دانشگاه ها»، «ضرورت تعميق معرفت ديني دانشجويان»، «دشمن شناسي»، «مهندسي فرهنگي» و...
2- متغيرهاي بازدارنده (تهديدها)
1-2- شيوع برخي «گرايش ها و نحله هاي فكري و ايدئولوژيك منحرف» در دانشگاه ها از قبيل:
ناسيوناليسم، ليبراليسم، ماركسيسم، فمينيسم، عرفان منهاي شريعت، اسلام التقاطي، سكولاريسم و...
2-2- «دين گريزي» در حوزه معارف و اصول دين (عدم علاقه به مطالعه و تحقيق درباره مسايل ديني) و در حوزه رفتارها و ارزش هاي ديني (عدم پاي بندي به روابط اخلاقي ميان دختر و پسر و حفظ پوشش اسلامي و...)
3-2- ضعف هاي فكري (تئوريك) و مديريتي (پراتيك) تشكل هاي دانشجويي خودي و همچنين انگيزه اندك آن ها براي فعاليت فرهنگي در دانشگاه
4-2- وجود پتانسيل و قابليت بالقوه عناصر وابسته به «انجمن هاي اسلامي سابق» كه اكنون از انجمن ها رانده شده اند براي ايجاد تنش و آشوب و تحريك دانشجويان
5-2- ناكارآمدي نسبي «سياست ها و برنامه هاي فرهنگي وزارت علوم، تحقيقات و فن آوري» از نظر ناتواني در سوق دادن دانشگاه ها به سوي فضاي ارزشي وانقلابي
6-2- كم توجهي دستگاه ها و نيروهاي خودي در زمينه عملياتي و اجرايي كردن «رهنمودها و راهكارهاي مقام معظم رهبري»
7-2- تمايل شديد «احزاب» به استفاده ابزاري از دانشجويان و جنبش دانشجويي
8-2- نامشخص بودن ماهيت، راهبرد و اهداف جنبش دانشجويي
9-2- هدايت شدن دانشجويان از طريق «روشنفكران وابسته» از قبيل عبدالكريم سروش، حسين بشيريه، حاتم قادري، هاشم آقاجري، ابراهيم يزدي و...
10-2- ضعف هاي گسترده ساختاري و محتوايي در «وزارت آموزش و پرورش» كه تأثيرات منفي بلندمدتي را در شكل گيري شخصيت نوجوان به جا گذاشته و در دوران دانشجويي نيز ادامه مي يابد.
11-2- «تهاجم فرهنگي» دشمنان انقلاب از آن سوي مرزها از طريق شبكه هاي فارسي زبان ماهواره اي، فيلم هاي مستهجن، سرويس هاي امنيتي و اطلاعاتي، آموزش هاي خاص سياسي از طريق برگزاري دوره هاي فشرده و...
12-2- وجود حجم قابل توجهي از «نشريات دانشجويي» در دانشگاه ها و «وبلاگ هاي دانشجويي» در فضاي مجازي كه ناهمسوي با ارزش ها و آرمان هاي انقلاب اسلامي اند.
13-2- ضعف ها و كاستي هاي «نظام خانواده» از لحاظ تربيت ديني و پرورش اخلاقي فرزندان
8-پرسش هشتم: ما كه هستيم و چه تواني داريم؟ بايد «خود»- نهادي نه فردي- را بشناسيم و از «قابليت و ظرفيت هاي ساختاري و انساني» خويش مطلع شويم.
«نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه» چه تعريف و جايگاه و تواني دارد؟ فلسفه و حكمت وجودي آن چيست؟ نسبت و ارتباط آن با ساير نهادها و دستگاه ها و گروه ها چگونه است؟ آيا تعريف ها و سياست هاي فعلي، روشن و گويا هستند؟ اگر چنين است. آيا كارآمد و اثربخش نيز هستند؟ آيا نياز به تجديد ساختار و بازنگري درباره سياست ها نيست؟«نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها» تاكنون چقدراثر بخش و منشأ اثر بوده است؟ اگر نمره قابل قبولي در اين رابطه كسب نكرده، دليل چيست؟ و اگر به موفقيتي دست يافته، چگونه مي توان به موفقيت هاي بيشتري دست يافت؟ شوراي عالي انقلاب فرهنگي درجايگاه بالادستي حوزه فرهنگي نظام آموزش عالي چه كاركردي داشته است؟ آيا حركت شتابنده و رو به جلويي داشته است يا نه؟ سياست گذاري هاي آن با وضعيت موجود و نيازمندي هاي ملموس محيط دانشجويي همخواني دارد؟ اين پرسش ها و بسياري پرسش هاي ديگر، در زمره دانستني هاي ضروري است كه ما را در وضعيت شناسي جبهه فرهنگي خودي و توان سنجي اين حوزه ياري مي رساند.
در اينجا، چند مسأله روشن است:
اول. قطعا ظرفيت و توان نهادهاي فرهنگي محدود است و «شرايط محيطي»، ميزان تحرك نهادها را محصور در قواعد خاصي مي سازد. به عبارت ديگر، هر يك از نهادها به تنهايي توان «جريان سازي و اصلاح فرهنگي عميق و بلند مدت» را ندارند.
دوم. «تفاهم و همگرايي ميان مراكز و دستگاه هاي فرهنگي مرتبط با دانشگاه»، نتايج پربارتر و حجيم تري را دنبال خواهد داشت آنجا كه همه دستگاه ها مطابق با سياست واحد حركت كرده و توان و قابليت خويش را بر روي يكديگر انباشته سازند، توان اثرگذاري و جريان سازي آن ها به شدت افزايش خواهد يافت.
سوم. در ميان نهادهاي فرهنگي مرتبط با دانشگاه نيرومندترين و وسيع ترين نهاد «وزارت علوم، تحقيقات و فن آوري» است كه اساساً هويت خود را درنسبت با دانشگاه و دانشجو باز مي يابد. از نظر حوزه وظايف، دامنه اختيارات، توانايي مالي، ساختار قانوني، تشكيلات اداري، فراگيري، قدمت و ديرينگي و... اين وزارت خانه درصدر تمام دستگاه ها قرار مي گيرد. بنابر اين، دردرجه نخست، وزارت علوم، تحقيقات و فن آوري مي تواند منشأ اثر باشد و ساير دستگاه ها، بيشتر مي توانند در زمينه ياري رساندن به اين وزارتخانه و تكميل كاستي هاي آن گام بردارند.
9-پرسش نهم: با توجه به مقدمات پيش گفته و شرايط فعلي، چه «وظايف» و رسالت هايي «برعهده داريم؟ چه بايد كرد؟«راهكارها» كدامند؟
روشن است كه پاسخ دادن به اين پرسش، متوقف براي تأمل دقيق و عميق درباره بندهاي پيشين است. تمامي بسترها، زمينه ها، بيم ها، اميدها، توان ها و مقولات ديگري كه پيرامون آن ها قلم فرسوديم بايد در مقابل ديدگان ما قرار گيرند و ما از زاويه آن ها اقدام به عرضه راهكار نماييم. راهكارهاي منقطع و بريده از واقعيت هاي اجتماعي و محيطي، حتي اگر هم به اجرا درآيند، آثار و نتايج مفيد و مطلوبي را در پي نخواهند داشت. البته توجه و نظر كردن به «واقعيات موجود» به معني پذيرش جزمي همه آن ها و عدم مقاومت در مقابل ابعاد منفي آن ها نيست. چه بسا لازم باشد بسياري از واقعيات موجود را تغيير داده و متناسب با شرايط تازه، تعريف متفاوتي از آن ها ارايه كنيم. به عنوان مثال، آيا «نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري» بايد وظايف خويش را تنها در سه قلمرو «هدايت»، «نظارت» و «حمايت» تعريف كند و يا اين كه ضروري ست- حداقل گاهي- پا در ميدان «اجرا» نيز بنهد و خود مستقلا و مجزاي از مديريت دانشگاه و تشكل هاي دانشجويي و توده دانشجويان، خلاقانه و آزادانه برنامه ريزي و اجرا نمايد. اگرچه اين مطلب اكنون تا حدي پذيرفته شده و نهاد در بعضي عرصه ها، عملا در حوزه «اجرا» وارد شده و مديريت كار را به عهده گرفته است و ثمرات بسيار مفيدي نيز در اثر اين اقدامات حاصل گرديده است. چنين رويكردي با اين تاكيد مقام معظم رهبري كه مسئولان نهاد نمايندگي «بايد خودشان را مسئول اصلي و نهايي ارتقاء ديني در دانشگاه بدانند» نيز سازگارتر است؛ زيرا لازمه پاسخگويي اصلي و نهايي، ورود جدي و قاطعانه و مسئولانه در ميدان عمل فرهنگي است، نه رصد كردن و تبشير و انذار محض.
در چارچوب تاملات و تدقيقات فوق،به نظر مي رسد «نهادهاي مسئول در دانشگاه ها» بايد راهكارها و رويكردهاي ذيل را به منظور بهبود عملكرد خويش برگزينند:
اول. وارد شدن در حوزه «اجرا» با تكيه بر برنامه ريزي كارشناسانه و عالمانه و مديريت هوشمندانه.
دوم. ياري رساندن به «تشكل هاي دانشجويي خودي» به منظور تقويت توان فكري و اعتقادي آن ها از طريق برگزاري دوره هاي آموزشي.
سوم.ارتقاء بخشي به كميت و كيفيت «فعاليت هاي فرهنگي مساجد دانشگاه ها» به ويژه در موضوع هايي از قبيل سخنراني ها، مسابقات، نشست هاي آموزشي، مباحثه و مناظره و...
چهارم. استفاده از ظرفيت هاي اثرگذاري بسيار بالاي «قله هاي علمي و نخبگان ممتاز حوزه هاي علميه» در راستاي الگودهي به نسل دانشجو و در دست گيري فضاي فرهنگي دانشگاه ها از طريق حضور- هر چند اندك- آن ها در دانشگاه ها.
پنجم. انتشار «نشريه دانشجويي سراسري» در دانشگاه ها به منظور پاسخ دهي به پرسش ها و شبهات و نقد مقالات مندرج در نشريات دانشجويي دگرانديش و برقراري ارتباط مكتوب با دانشجويان.
ششم. برگزاري نشستي با حضور تمامي نهادها و مراكز فرهنگي مرتبط با دانشگاه براي دستيابي به «توافق و هم سويي» حقيقي و بلندمدت.
هفتم. بازنگري در «نيروهاي انساني» بكار گرفته شده در كادر فكري و اجرايي و ارتقاء دادن ملاك ها و معيارها صلاحيت تصدي اين جايگاه ها.
هشتم. راه اندازي «حلقه ها و گروه هاي فكري و مطالعاتي در دانشگاه ها» به صورت منظم و با مديريت نيروهاي كارآمد حوزوي.
نهم. تمركز انحصاري و ويژه بر «دغدغه ها و گفتمان هاي مطرح شده از سوي مقام معظم رهبري»- كه در بند (10-1) اين مقاله به آن ها اشاره شده است- و پرهيز از مصرف كردن توان در جهت موضوعات پيش پاافتاده و گفتمان هاي بي اثر.
دهم. تدوين «سياست فرهنگي» در قلمرو دانشگاه (يا درخواست كردن آن از شوراي عالي انقلاب فرهنگي) به همراه انتشار مباني نظري و ايدئولوژيك آن. به عنوان مثال، بايد روشن شود كه خط قرمز و مرز آزادي بيان و آزادي قلم چيست و نظر اسلام در اين باره چيست؟ و يا تفاوت نقد و تخريب چيست؟ آيا دانشگاه بايد مستقل از حاكميت باشد؟ چرا و چقدر؟ حريم خصوصي و حريم عمومي در دانشگاه چيست؟ آيا عرصه عمومي مستقل از دولت اسلامي در دانشگاه معني و مفهوم دارد؟

 



حبابي كه تركيد!

فرزانه ولي نژاد دانشجوي دانشگاه بوعلي همدان
روند خواب ها و رؤياهاي طلايي جريان موسوم به سبز كه طي چند ماه اخير با خرناس هاي ناهنجار و دندان غروچه هاي وقت و بي وقت طراحان كج فكرش هر شب به كابوس و كلافگي بدل مي شد، طي خروش مهيب ملت در 22 بهمن 88 به كلي از هم گسيخت. به طوري كه با گذشت 24 ساعت از رفراندوم عظيم مردم ايران در تاييد نظام جمهوري اسلامي، طراحان خارج نشين فتنه با چشماني ورم كرده، خمار رؤياهاي طلايي شان به جان هم افتاده اند. بگذريم كه بازيگران فتنه كه طي ماه هاي گذشته در توهم و خودشيفتگي محض، خود را رهبران جنبشي بادآورده مي دانستند. ديروز كلاه خود را محكم گرفته و به هر نوعي و بعضا با پوششي مضحك (!!!) از ميان موج مردم گريختند.
اما از آنجايي كه بايد خوش بين بود و خوش ديد (!!!)، براي ضدانقلابيون خارج نشين و عروسك هاي داخلي شان خبرهاي خوشي به گوش مي رسد و آن هم اينكه ظاهرا عقيم ماندن طرح دراز گوش مهاجراني (طرح اسب تروا!!!) خواب خرگوشي سايت هاي اپوزيسيون رو پاره كرده است. اگرچه كه پيش از اين هم اين رخت خواب به مدد لالايي كودكانه رسانه هاي بيگانه و مسكن هاي مسموم لابي هاي غربي پهن بود!
اما درهرحال بايد خوش بين بود كه حضور ميليوني مردم كه عملا حتي فضاي يك كرسي را هم براي جريان اپوزيسيون باقي نگذاشته، توهمات فانتزي پارلمان هاي خياباني جنبش سبز را به حقيقت ريزش كه نه، به فروپاشي هسته ي هواداران سبز تبديل كند. چنانچه طي يك روز گذشته موج القاي اميد براي پوشش شكاف عميق جنبش و سقوط سريع نيروها، در بدنه اصلي مطالب سايت هاي ضدانقلاب قرار گرفته است.
نكته جالب بعدي لمس به نسبت عاقلانه گسست پايه اي جريان اپوزيسيون توسط طراحان و اهالي اتاق فكر اين جريان است. شكست هاي نسبي پروژه هاي براندازي مقدماتي و هنجارشكني هاي ديني و ملي، روندي بود كه طي 8 ماه گذشته، صورت جريان سبز را با سيلي ملت آشنا كرده بود. اما درهم كوبيده شدن طرح هاي پيشنهادي و عملياتي براي 22 بهمن كه در روزهاي گذشته به خروجي به اصطلاح مناسب و قابل تأمل اتاق فكر جريان سبز براي تجديد حيات جنبش و ورود آسيبي عميق به نظام تبديل شده بود، طوفاني بود كه شيشه هاي اتاق فكر جنبش را درهم شكسته و متفكران اصلاحاتي و تجديدنظر طلب را در تقابلي آشكار و توهين آميز با يكديگر قرارداد، تا جايي كه با گذشت تنها چند ساعت از حضور ميليوني مردم در راهپيمايي فشار شكست تاكتيكي و استراتژيك براي جريان اپوزيسيون تا حدي بود كه اين بار به جاي حمله به عملكرد نظام، صدا و سيماي جمهوري اسلامي و نيروهاي امنيتي و انتظامي، مستقيما انگشت اتهام را به سمت خروجي هاي تئوريك و حتي تئوريسين هاي خود گرفته و باب توهين و فحاشي را به يكديگر باز كردند.
بايد پذيرفت عمق بصيرت و عملكرد مردم ايران در شكل گيري يكي از عظيم ترين راهپيمايي هاي مردمي در 22 بهمن 88 به حدي بود كه موج آگاهي بخشي آن حتي به تاريك خانه سران فتنه هم رسيد، اما در اينكه براي خروج فتنه گران از اين سياهي هنوز هم راه بازگشت وجود دارد يا نه، يقينا جاي ترديد است، ولي براي به اصطلاح خواص و بعضا نخبگان، شايد نه! براي آناني كه با خوش رقصي براي غرب، گناه بازي با آبروي نظامي اصيل و اسلامي و دست آورد هاي ملتي بزرگ را به جان خريدند، يقينا جاي ترديد است، اما براي كساني كه اين روزها با سكوت خود و اتخاذ مواضع دوگانه و چند پهلو، آب به آسياب فتنه ريختند، شايد نه!

 



ميليشيا سازي از بيرون تحليلي بر نقش رسانه هاي بيگانه در التهاب آفريني هاي دانشگاهي

راضيه اميري رز
رسانه ها، به ويژه طيفي كه وابسته به امپراطوري رسانه اي جهان سلطه اند؛ وظيفه مهمي در بسترسازي لازم براي اهداف سلطه طلبانه، كشورهاي قدرت مدار كنوني دارند.
آنچه كه از بررسي نقش و عملكرد رسانه ها در فتنه هاي اخير در كشور به دست مي آيد غبارافكني، ابهام زايي و ايجاد تنش رواني در جامعه است.
در استراتژي جديد جهان غرب، رسانه ها مقدم بر ابزارهاي نظامي، در خطوط مقدم درگيري ملتها قرار دارند. بعد از مهيا شدن شرايط توسط رسانه هاست كه ابزارها و عناصر ديگر سلطه به كار گرفته مي شوند. اين نقش نوين رسانه ها را در حوادث اخير كشور به وضوح مي توان مشاهده نمود.
در اين ميان وقتي مخاطب رسانه ها، جامعه دانشگاهي باشد جنس مخاطب، ميزان كارآيي اين شيوه اقناعي را دو چندان مي كند.
در همين راستا و براي به حداكثر رساندن اين تأثير تمركز رسانه اي دشمن با انتشار بالاي صد مورد خبر از وضعيت دانشگاههاي كشور در مدت اندك بيست و اندي روز در ماه گذشته، نشان تكيه دشمن بر چند محور است:
1- انعكاس و پيگيري غير عادي اخبار جهت دار و خاص؛ با مروري بر حوادث و اتفاقات چند ماهه اخير در سطح دانشگاه هاي كشور و واكنش هاي رسانه اي غرب و اپوزيسيون به اين پديده ها، شاهد روندي غير معمول در اين زمينه خواهيم بود. حوادث كوچك و كم اهميت، حتي گاها روز مره، حجم مهمي از پوشش هاي رسانه اي را به خود اختصاص مي دهند؛ كه با اهداف پيدا و پنهاني دنبال مي شود. تداوم اين شيوه دستاوردهايي به مراتب با اهميتي براي آمرين و مجريان مراكزي دارد كه تنش رواني در كشور را دنبال مي نمايند.
1-1- اين حجم از پوشش اخبار و حوادث، بركنش و واكنش هاي جامعه و بخصوص اقشار دانشگاهي تأثير ايجابي خواهد داشت. به عبارتي انعكاس اين حوادث منجر به واكنش ها و تحركات جديد در بستر احساسي شكل گرفته در جامعه خواهد شد. اين نوع از واكنش ها به ويژه در خصوص اخبار انضباطي و تجمعات و تحصن هاي دانشجويي صادق هست. القاي فضاي سنگين امنيتي و ايجاد حس همدردي در ميان ساير همفكران و همكلاسي ها و هم دانشگاهي ها از اهداف پرداخت وسيع به اين نوع از مباحث است.
2-1- بهره برداري فرامرزي و زمينه سازي براي فشارهاي جهاني عليه نظام، هدف ديگر اين پروسه است.
براي اثبات نقض حقوق و آزادي ها در كشور بايد سندسازي بشود. سالها است كه اغلب بيانيه ها و موضع گيري هاي بين المللي با استناد به همين نوع اسناد صادر مي شوند. در حالي كه در مسائل فني و حقوقي ارجاع به اين نوع اسناد رسانه اي مرسوم است «اسنادي كه منجر به شروع جنگ عراق و افغانستان شد و يا مسائل مرتبط با پرونده هسته اي ايران» در مسائل به اصطلاح حقوق بشري اين نوع سندسازي ها، از اهميت فوق العاده اي برخوردار خواهد بود.
2- تلاش براي تحريم امتحانات در دانشگاهها: جلوه اي ديگر از تمركز جريان هاي برانداز بر التهاب در فضاي كشور، به خصوص فضاي دانشگاه ها، توسل به تحريم انتخابات است.
1-2- تحريم امتحانات از شيوه هاي سهلي است كه با توسل به آن مي توان تب التهاب و تنش در دانشگاه ها را بالا نگهداشت و مانع فروكش كردن اعتراضات در اين سطح شد. به گونه اي كه پاي خانواده ها هم به ماجرا گشوده شود. اگر چه اين روند به شكلي مفتضحانه به شكست انجاميد.
2-2- در اين روش، نمايش حداكثري از به اصطلاح عقبه فكري- سياسي اين جريان شكل مي گيرد. در فرآيند تحريم امتحانات، بخش مهمي از دانشجويان نه به دليل همراهي سياسي با اين جريان، بلكه براي فرار از اصل امتحانات همراه اين موج مي شوند. كه البته ريشه يابي اين نوع واكنش هاي دانشجويي به امر امتحان آسيب شناسي جدي را در حوزه هاي مرتبط با نظام آموزشي، شيوه هاي گزينش، تداوم انگيزه مدرك گرايي مي طلبد. اما علت هر آنچه باشد طراحان اين پروژه سود كوتاه مدت اين همراهي را به نفع جريان تحريم كننده امتحانات لحاظ كرده بودند.
3- جلوه ديگر از تلاش براي ملتهب نگهداشتن فضاي جامعه، انتشار اخبار و تحليل هاي دروغ است. ضمن اينكه بخش مهمي از اخبار مرتبط با برخوردهاي انضباطي، تركيبي از دروغ و بزرگنمايي است. غالب اخبار مرتبط با تجمع هاي دانشجويي با دروغ هاي روشن و واضح همراه است. به خصوص اگر تجمع و تحصني با واكنش جريان مقابل دانشجويي مواجه شود چاشني اخبار و گزارش ها؛ دروغ پراكني، براي مظلوم نمايي و تاثيرگذاري بر مخاطبين كم اطلاع يا ناآگاه است. در حالي كه:
1- طيف محدودي از دانشجويان فحاشي، خشونت و راديكال شدن فضا را به عنوان يك تاكتيك عملياتي موثر در پيش مي گيرند تا بتوانند فضا را براي حرمت شكني و فروپاشي خطوط قرمز نظام مهيا سازند.
2- اين حركات طرف مقابل را به واكنش هاي همسان، حداقل به صورت زباني و گفتمان وارد مي سازد و اين به نفع جرياني است كه نيازمند مظلوم نمايي است.
بنابراين مي توان گفت اين جريان حيات خود را در خشونت، قانون گريزي و ساختارشكني مي بيند. با اين وجود لازمه همراهي دانشجويان بي طرف، مردم، مراكز و مجامع بين المللي مظلوم نمايي است و همين جا است كه دروغ پردازي به كمك مي آيد و تلاش مي شود نيروهاي امنيتي، انتظامي، بسيج و دانشجويان مقابل را به خشونت و سركوب متهم كنند. با تحقق اين خواسته:
1-3- تندروي، زير پا گذاشتن خطوط قرمز نظام، ضعف و فرو ريختن پايه هاي اقتدار كشور را به نمايش بگذارند.
2-3- با مظلوم نمايي و پروژه پيراهن عثمان سازي، به اصطلاح ظلم و بي عدالتي در نظام را افشا ساخته و توده هاي مردم را با خود همراه سازند.
بهره گيري از دانشگاه، در راستاي صدمه به امنيت ملي:
از كاركردهاي امروزي رسانه، خدشه دار نمودن امنيت ملي كشورها است و اين كاربرد امري تعمدي و جزء وظايف رسانه هاي غربي محسوب مي شود. بنابراين، رسانه ها در نمادها و نمودهاي گوناگون در جهت اهداف امنيتي مورد بهره برداري قرار مي گيرند. اين رسالت رسانه در جهان معاصر، متناسب با تعريف جديد از امنيت تبيين مي گردد. اهميت علم و تكنولوژي مدرن و ساختارهاي فرهنگي در دوران پسا مدرن در امنيت، غيرقابل انكار است. از اين رو رخنه هاي ضدامنيتي رسانه ها، براي شناسايي سوژه ها بيش از همه دانشگاه ها را هدف قرار مي دهد.
جريان برانداز در كشور نيز در تداوم حيات خود و حضورش در صحنه سياسي كشور نيازمند تضعيف مولفه هاي امنيتي كشور است. تا زماني كه نهادهاي تاثيرگذار در شاخصه هاي امنيتي، اعم از رسانه ها، دانشگاه ها، مراكز امنيتي و نظامي، با قدرت و توانمندي در فضاي كشور حضور داشته باشند؛ جريان هاي برانداز فرصت عرض اندام نخواهند يافت. بنابراين، هر كدام از اينها بايد به نحوي درگير مسائل حاشيه اي شوند. در اين ميان درگير شدن مستقيم و غيرمستقيم دانشگاه و دانشجو با مطالبات سياسي احزاب و جريان هاي سياسي، بهترين فرصت براي تضعيف اين مولفه مهم امنيتي است.
از جانب ديگر، تداوم تحركات سياسي جريان برانداز، خود مقوله ضدامنيتي و بسترساز اقدامات ضدامنيتي است. شايان توجه است كه اين پديده بيش از هر چيزي جايگاه دانشگاه و دانشجو را هدف گرفته است. اتقاقاتي كه گاه و بي گاه تحت عنوان حمله به كوي خوابگاهي دانشگاه ها رخ مي دهد، امروزه بيشتر به يك تاكتيك عمليات رواني تبديل شده است. يا مي توان از ترور استاد برجسته دانشگاه تهران ياد كرد كه هشدار است در اين جهت كه هرگونه تضعيف امنيتي كشور، دانشگاه ها را بيش از هر جاي ديگر در مخاطره قرار مي دهد.
بنابراين مي توان مدعي شد كه تمركز رسانه اي بر حوادث و اتفاقات دانشگاه ها مبتني بر بسترها و پيامدهاي متعددي است:
1-نفوذ در لايه هاي دانشگاهي با هدف ايجاد مانع در مسير اعتلاي كشور در حوزه هاي گوناگون اعم از توليد علم، توسعه اقتصادي- فرهنگي و سياسي و در يك نگاه كلان، سست نمودن پايه هاي امنيت ملي است.
2-ايجاد درگيري و تنش در دانشگاه ها با هدف توليد خوراك تبليغاتي مورد نظر بيگانگان، حيثيت و اعتبار بين المللي كشور را مورد سؤال قرار داده و چراغ سبزهاي لازم براي فشارها و اقدامات بين المللي عليه كشور را فراهم مي سازد.
اين اتفاق نتيجه طبيعي فرايندي است كه در قالب آن بخش هايي از عناصر دانشگاهي و دانشجويي مجري برنامه ها و راهبردهايي مي شوند كه از آن طرف آب ها، طراحي و هدايت مي شوند. دور از انتظار نيست كه عايدي اين تحركات به نفع همان مراكزي باشد كه بر روي اين قشر از دانشگاهيان حساب باز كرده اند. تقلاهايي كه اكنون رسانه هاي جهاني براي انعكاس اعتراضات دانشگاهي از خود نشان مي دهند شاهدي گويا بر اين مدعا است.
قهرمان سازي براي تداوم اعتراضات:
از حربه هاي جالب رسانه اي در جنگ رواني، چهره سازي از اشخاص و افراد است. خلق يك شبه قهرمانان ملي آن هم از بين زندانيان و بازداشتي هاي سياسي، يك شيوه نرم مبارزه در مقابل نظام اسلامي است. جريان برانداز از طراحي و پيگيري اين پروژه چند فرصت بالقوه در مقابله با نظام را دنبال مي كند:
1-وقتي اين اشخاص به عنوان چهره هاي مبارز و قهرمان در ميان اقشار دانشگاهي پذيرفته شوند در آن صورت هر نوع برخورد با اين افراد هزينه هاي زيادي براي نظام خواهد داشت و پتانسيل هاي اعتراض و آشوب وسيعي را در سطح جامعه شكل خواهد داد. بنابراين افرادي كه امروزه به عنوان نمادهاي مقاومت و ايستادگي جنبش دانشجويي معرفي مي شوند بيشتر نقش كاتاليزورهاي سياسي را بازي مي كنند تا در فرصت مناسب اعتراضات سياسي- امنيتي به نام آنها كليد بخورد.
2-هر نوع چهره سازي از اشخاص مي تواند نظام را در مقابله با سركردگان جريانات فتنه خلع سلاح كند. چرا كه از يك طرف ملاحظه اعتراضات احتمالي در صورت برخورد با اين افراد را خواهد كرد. از طرف ديگر هرگونه برخورد با ليدرهاي اين جريان ها با فرض احتمالي قهرمان سازي هاي جديد دچار شك و ترديد خواهد شد.
لازم به يادآوري است كه پروژه قهرمان سازي از برخي فعالين دانشجويي به دلايل بسياري از جمله بي اعتباري اخلاقي و ملي آنان به دليل فرار از كشور و تنزل شخصيتي ايشان در حد مجري برنامه هاي دست چندم رسانه هاي غربي نزد افكار عمومي دانشگاهيان شكست خورده است.
القاي فضاي سركوب و شكنجه:
از جمله ادعاها و اتهاماتي كه در طول سال هاي پس از انقلاب مدام تلاش شده است در فضاي رسانه اي القا شود؛ حكم شدن فضاي ارعاب و سركوب در كشور به خصوص دانشگاه ها است. اين تبليغات بيش از آن كه بيان واقعيت هاي جامعه و تصوير شرايط حاكم بر آن باشند اهداف پيچيده اي را مدنظر دارد.
1-عمده ترين هدف از اين اتهام زير سؤال بردن پايه هاي ايدئولوژيك نظام اسلامي است. به عبارتي هدف از طرح اين ادعاها مقابله صرف با نظام حاكم در ايران نيست؛ بلكه ريشه ها و مباني ديني نظام در قالب عناويني مانند استبداد ديني هدف قرار مي گيرد.
2-عامل موثر ديگر در طرح اين اتهامات تهييج احساسات مردم است. در اين پروسه تلاش مي شود بسياري از ويژگي هايي كه رژيم قبل واجد آن بوده و به خشم و نفرت مردم منجر شد به نوعي در نظام اسلامي شبيه سازي شود تا بتوانند از قبل آن، موج تنفر مردم از نظام را سامان دهند. در اين ميان تصاوير و عكس هاي مشكوك و گاها ساختگي به مدد اين جريان مي آيد تا ادعاهايشان را اثبات مي كنند.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14