(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 6 اسفند 1388- شماره 19591
 

استراتژي اوباما در آزمون جنگ هلمند
فرمانده سابق نيروهاي روسي در افغانستان: ناتو اشتباه شوروي را تكرار نكند
دلسردي زودرس در آمريكا
چرخش اوباما با تغيير وعده ها



استراتژي اوباما در آزمون جنگ هلمند

سبحان محقق
عمليات بزرگ هفته گذشته نيروهاي آمريكايي و ناتو در ولايت «هلمند»، هرچند با پيروزي سهل و آسان اشغالگران همراه بود، ولي هيچكس را خوشحال نكرد و تقريباً قريب به اتفاق ناظران سياسي و نظامي معتقدند كه هنوز زود است شكست شبه نظاميان طالبان اعلام شود.
هفته گذشته 15 هزار نيرو متشكل از 4000 تفنگدار آمريكايي و نظامي انگليسي، 7000 نظامي دولتي افغان و 4000 نيرو نيز از ساير مليت ها حمله گسترده اي را به شهر 85 هزارنفري «مرجاه» آغاز كردند و پنجشنبه گذشته در ششمين روز عمليات توانستند اين شهر را به همراه منطقه «نادعلي» تسخير كنند. تعداد كل تلفات طالبان حدود 150 نفر، نظاميان اشغالگر و افغان (دولتي) حدود 20 نفر و غيرنظاميان نيز تقريباً همين تعداد اعلام شد.
اما، اشغالگران به زودي متوجه شدند كه در منطقه اي مستقر شده اند كه جاده ها و اماكن حساس آن آلوده به مين و بمب است و مهمتر از آن، اشغالگران نمي دانند عناصر طالبان كه تعداد آنها حدود 1000 نفر حدس زده مي شد، كجا رفته اند و چطور ناپديد شده اند! و حتي فرماندهان آمريكايي در مورد ميزان جمعيت هوادار طالبان نيز در منطقه خبر ندارند.
همه چيز مستعد براي نبردهاي چريكي
اكنون همه چيز براي حملات نامتقارن و چريكي طالبان در ولايت هلمند آماده است؛ عوارض زمين، پوشش گياهي و مزارع كشاورزي، همجواري با شمال پاكستان و ولايت قندهار، اين بستر را براي شبه نظاميان طالبان فراهم كرده است.
هلمند يكي از 34 ولايت افغانستان است و در جنوب غرب اين كشور قرار دارد. اين ولايت بزرگترين مركز توليد ترياك جهان است و به تنهايي تا 42 درصد اين توليد در دنيا را به خود اختصاص داده است. از لحاظ جمعيتي نيز هلمند به تنهايي يك ميليون و 440 هزار نفر جمعيت دارد، كه 92 درصد آنها پشتون هستند.
اين ويژگي هاي جغرافيايي، جمعيتي و ژئوپليتيكي كه همه به ضرر نيروهاي مهاجم است را اگر با متغير نحوه عقب نشيني و به عبارت دقيق تر، تاكتيك جنگي طالبان همراه كنيم، به خوبي متوجه مي شويم كه چرا حتي فرماندهان و مقامات و كارشناسان آمريكايي نيز استقرار در هلمند را يك پيروزي براي خود نمي دانند.
اولين آزمون يك استراتژي
روزنامه آمريكايي «كريستين ساينس مانيتور» به نقل از «توني كردسمن» عضو ارشد مركز مطالعات استراتژيك و بين المللي واشنگتن نوشت: عمليات تهاجمي «مرجاه» استراتژي جديد رئيس جمهور ]باراك اوباما[ را در معرض آزمايش قرار خواهد داد و نشان مي دهد كه چطور يك استراتژي متمركز شده در منطقه اي پرجمعيت، مي تواند به اجرا درآيد. كردسمن مي گويد: در زمان حاضر، معني اين استراتژي اين است كه پيروز شدن ]اوليه[ بيشتر يك پيروزي تاكتيكي خواهد بود و اينكه ، مرحله پس از حمله، بسيار پر اهميت تر از پيروزي هاي سريع در نبرد است.
اين روزنامه در ادامه مي نويسد: به نظر مي رسد بخش آسان عمليات به پايان رسيد و بخش مشكل آن همچنان در پيش رو است.
اكنون ديگر نيازي نيست كه شبه نظاميان مستقر در جنوب افغانستان صدها كيلومتر از مسيرهاي پرخطر را طي كنند تا خود را به نظاميان ناتو برسانند، چرا كه دشمن با پاي خود به خانه آنها آمده است و حتي در نظر دارد به سمت ولايت قندهار نيز پيش روي كند واضح است كه هر قدر عرصه نبرد گسترده تر شود و نيروهاي آمريكايي و ناتو پراكنده تر شوند، آسيب پذيري آنها نيز در برابر مهاجمان داخلي بيشتر مي شود.
مشكل بزرگ اوباما اين است كه طي ماه هاي جاري تنها 30 هزار نيروي جديد و اضافي را به افغانستان اعزام مي كند و تازه در مقابل فشار افكار عمومي داخلي آمريكا نيز به مردم وعده داده است كه پس از 16 ماه، همه نيروها را از افغانستان عقب مي كشد؛ امري كه باعث تعجب رقباي سياسي اوباما در داخل آمريكا، مقامات كابل و حتي همپيمانان آمريكا نيز شده است و همه آنها مي گويند مقابله با طالبان و ريشه كني آن، ممكن است سال ها وحتي بيش از 10 سال طول بكشد.
شطرنج طالبان - اوباما
فرماندهان طالبان مي دانند كه رئيس جمهور آمريكا نمي تواند نيروي بي حد و حصر و گسترده به افغانستان اعزام كند و براي پيروزي نيز وقت و فرصت زيادي ندارد. دو عامل كشتار غيرنظاميان و افزايش تلفات تفنگداران نيز متغيرهايي هستند كه موضع طالبان را تقويت مي كنند. به عبارت ديگر، هم گرايشات ضد اشغالگري در افغانستان و هم فشار افكار عمومي در آمريكا را در پي دارد. به همين خاطر است كه فرماندهان طالبان، تاكتيك هاي اتلاف وقت، فرار از رويارويي همه جانبه و مستقيم، مين گذاري و بمب گذاري جاده اي، عمليات انتحاري و حملات نامتقارن و چريكي را انتخاب كرده اند. هروقت نيز با حملات متمركز دشمن مواجه شوند، مثل عملياتي كه در ولايت «هلمند» جريان دارد، خود را در ميان جمعيت هاي بومي گم مي كنند و به كشاورزي و مشاغل محلي سرگرم مي شوند! چرا كه خودشان نوعاً از ساكنان بومي همين مناطق هستند.
البته، آمريكايي ها احتمالاً از همان تاكتيكي كه در عراق از آن بهره برده اند، در افغانستان نيز استفاده كنند؛ يعني بهره گيري از نيروهاي شبه نظامي بومي عليه طالبان، در عراق نيروهاي عشايري كه به اين صورت و تحت نام «شوراهاي بيداري» سازماندهي شده اند، توانستند، عناصر بعثي و القاعده را در مناطق مركزي و غربي اين كشور تا حدود زيادي مهار نمايند.
استفاده از بوميان عليه بوميان، تاكتيكي است كه در ارتش آمريكا سابقه ديرينه دارد و حتي طي قرن نوزدهم نيز در دوران ايالات متحده عليه سرخپوستان بومي به كار رفته است.
لذا، به كارگيري اين تاكتيك در عراق، حاصل تحقيقات و تجربيات دامنه داري بوده و به توصيه كارشناسان نظامي آمريكايي به اجرا در آمده است.اما تا به امروز هيچ طرح مشابهي در افغانستان اجراء نشده است، كه علت آن مي تواند بافت قبيله اي، نوع رابطه دولت مركزي و اقوام، شرايط جغرافيايي، هزينه هاي سنگين و يا همه اين متغيرها با هم باشد.
اما، كاخ سفيد بارها اعلام كرده است كه قصد دارد نيروهاي نظامي و امنيتي دولت مركزي افغانستان را تقويت كند و در پايان سال جاري ميلادي اين نيروها را به تدريج جايگزين نيروهاي خارجي نمايد.
چيزي كه در اين مورد قابل ذكر است، نگاه منفي بيشتر كارشناسان غربي و غير غربي به مدت محدودي است كه اوباما براي تقويت دولت مركزي كابل و ارتش افغان در نظر گرفته است.
جالب است بدانيم كه به گفته «نيك كارتر»، فرمانده نيروهاي انگليسي در هلمند ناتو در نظر دارد امنيت منطقه اشغال شده «مرجاه» با 85 هزار نفر جمعيت را تنها به 1000 پليس آموزش ديده بسپارد!
سران طالبان به همه اين نقاط ضعف استراتژي اوباما واقف هستند و احتمالاً طي ماه هاي آتي، شيوه ها و تاكتيك هاي خود را با توجه به اين ضعف ها، به اجرا در مي آورند. با توجه به اين مقدمات به نظر مي رسد كه احتمالا حملات انتحاري، عمليات كمين، انفجارهاي بمب، و تلفات نظاميان اشغالگر طي ماه هاي آتي افزايش يابد.
حاصل كلام اينكه، هيچكس پيروزي ناتو در هلمند و تسلط تفنگداران خارجي بر «مرجاه» و «نادعلي» را جدي نگرفت و اظهارات فرماندهان آمريكايي وانگليسي نشان مي دهد كه آنها نسبت به پيامدهاي پس از عمليات در هلمند نگران هستند. تحولات آتي احتمالاً اوباما را متقاعد خواهد كرد كه پيشروي تفنگداران و فتح مواضع طالبان، نه تنها مشكلي را براي اشغالگران حل نخواهد كرد، بلكه اين پراكندگي تفنگداران آمريكايي و نيروهاي ناتو، آنها را در برابر حملات چريكي و نامتقارن آسيب پذيرتر نيز مي كند.

 



فرمانده سابق نيروهاي روسي در افغانستان: ناتو اشتباه شوروي را تكرار نكند

اشاره
«روسلان اوشوف» در زمان اشغال افغانستان توسط نيروهاي اتحاد جماهير شوروي (طي دهه 1980) فرمانده نيروهاي شوروي در افغانستان بود. وي سپس طي سالهاي 1993 تا 2001 به عنوان رئيس جمهور اينگوش درفدراسيون روسيه مشغول به كار بوده است.
اوشوف هفته گذشته با روزنامه آلماني «دي تسايت» گفت وگويي را انجام داد و در مورد وضعيت فعلي افغانستان و سرانجام اشغالگران، اظهارنظر كرد.
اظهارات اين فرمانده سابق نيروهاي اشغالگر روسي از جوانب مختلف قابل تامل است، به ويژه آن بخش از تاكيداتش كه به تبرئه نيروهاي شوروي و خيرخواهي آنها درقبال كشور و مردم افغانستان مربوط مي شود ،كه البته با جنايات ارتش شوروي در حق ملت افغانستان همخواني ندارد.اما چيزي كه به اظهارات اوشوف اهميت و ارزش مي دهد، درس هايي است كه وي و همقطارانش از روحيه اجنبي ستيزي و مذهبي مردم افغانستان آموخته اند.
سرويس خارجي كيهان
ناتو به مدت 9 سال در افغانستان مي جنگد، آيا آمريكا و كشورهاي غربي از اشتباهاتي كه شوروي سابق دراين كشور مرتكب شد، درس گرفته اند؟
- نانو اشتباهات بسياري در افغانستان انجام مي دهد و اغلب اين اشتباهات همانند اشتباهاتي است كه ما انجام داديم.
¤ مثال بزنيد.
- براي مثال، افغان ها نمي توانند حضور نيروهاي اشغالگر را در اين كشور تحمل كنند. اين مسئله را تاريخ به كرات ثابت كرده است. علاوه بر اين حضور ما در افغانستان به اين دليل با شكست روبرو شد كه ما تلاش كرديم افغان ها را به پذيرش سبك زندگي و ارزش هاي خود كنيم. براي مثال، ما در اين كشور اتحاديه جوانان كمونيست، سازمان پناهندگان و يك حزب طبق الگوي شوروي سابق ايجاد كرديم. شما (آلمان و غرب) نيز در شرايط فعلي مشغول پياده كردن برنامه هاي قبلي ما هستيد. جدايي دين و سياست در حالي در افغانستان مطرح مي شود كه افغان ها مردمي مذهبي هستند. غرب نيز اشتباهات مشابهي را انجام مي دهد. علاوه براين، غرب امكان توسعه اين كشور را آن هم توسط مردم اين كشور، از افغان ها گرفته است. من فكر مي كنم كه حضور حدود 100 هزار سرباز غربي در افغانستان، تعداد بسيار زيادي است.
اين تعداد قرار است بيشتر هم شود، آلمان نيز با تبعيت از استراتژي جديد اوباما در افغانستان، قرار است سربازان بيشتري را به اين كشور اعزام كند. سربازاني كه قرار است بيشتر به بازسازي افغانستان و توسعه بخش غيرنظامي مبادرت ورزند. اين استراتژي، واگذاري تدريجي مسئوليت به افغان ها را نيز پيش بيني مي كند. اين استراتژي چگونه مي تواند بدون موفقيت باشد؟
- ما در نقطه اوج جنگ، حدود 120 هزار نيرو در افغانستان مستقر كرده بوديم. به اين اميد كه تغييري حاصل شود، به تعداد نيروهاي خود مي افزايم. جامعه بين المللي بايد كمك هاي خود را به افغانستان محدود به ايجاد زيرساخت هاي دولتي و تقويت اقتصاد افغانستان كند. كشورهاي غربي ساختار و يا قانون اساسي را كه منطبق با ارزش هاي غرب است، به اين كشور تحميل كنند. اگر افغان ها داشتن «لويي جرگه» را بهتر از پارلمان مي دانند. اين مسئله تنها به خود آنها مربوط است. مشابه همين موضوع، اين مسئله است كه افغان ها خود تصميم گيري كنند كه طبق حقوق شهروندي غرب و يا براساس قوانين شريعت زندگي كنند. جامعه بين المللي همچنين نبايد در مورد افغانستان و مراقبت از اين كشور احساس نگراني كند؛ چراكه افغانستان از سوي هيچ يك از كشورهاي همسايه اش تهديد نمي شود.
-تهديد تروريسم و تروريست ها چه مي شود؟
-مبارزه با تروريسم، مفهومي بسيار گسترده است، به طوري كه مي توان مفاهيم و مضامين دلخواه خود را به آن بار كرده درشرايط فعلي طالبان به عنوان تروريست به حساب مي آيد، اين در شرايطي است كه گروه فوق بخشي از مردم افغانستان است؛ بخشي از مردم كه مواضع راديكالي دارد وخواستار زندگي طبق قوانين شريعت است. درهر صورت، بايد با تروريسم با ابزار ديگري مبارزه كرد، نه با اسلحه اما غرب دقيقا به برخورد مسلحانه روي آورده و دست به حملات هوايي گسترده نيز مي زند.
اين مسئله باعث رنج و دردسر غيرنظاميان شده است، و پيامدش اين است كه غيرنظاميان به طرفداري از طالبان روي مي آورند.
-عمليات ناتو درپاييز سال 2001(يعني زمان شروع حمله به افغانستان) با استقبال بسياري روبرو شد. افغان ها، ناتو را عامل رهايي بخش و برپا كننده نظم دركشورخود مي دانستند. همين وضعيت را سربازان ارتش سرخ نيز درسال 1979 داشتند و بالاخره توانستند بعد از سقوط پادشاه اين كشور درسال 1973، به ثبات افغانستان كمك كنند. اما اوضاع بعداً عوض شد.
شروع نارضايتي از حضور نيروهاي شوروي در افغانستان از چه زماني آغاز شد؟
- ما به طور سنتي داراي بهترين روابط با افغانستان هستيم، ما دراين كشور زيرساخت ها و صنايع بسياري تاسيس كرده بوديم. با اين وجود، تمام مردم اين كشور عليه ما ايستادند؛ همانطور كه اكنون درمقابل ناتو ايستاده اند. ايستادگي آنها در برابر ما درست زماني آغاز شد كه ما شروع به دخالت در سياست داخلي افغانستان كرديم.
- ناتو در مقايسه با شوروي سابق از محبوبيت كمتري در بين افغان ها برخوردار است. چرا؟
- ما به افغان ها كمك بيشتري مي كرديم و نسبت به اين مسئله اطمينان داريم.
- غرب نيز همين كار را مي كند؟
- شما اكنون با طالبان كه بخشي از ملت افغانستان است درحال جنگ هستيد.
-شوروي سابق نيز عليه مجاهدين به عنوان بخشي از ملت افغانستان جنگيد.
- تنها 15درصد از نيروهاي ما در افغانستان مشغول جنگ بودند. 85درصد نيروهاي ما بيشتر به حفاظت از آواره ها مشغول بودند و زير ساخت هاي اين كشور را توسعه مي دادند علاوه بر اين، ما با هدف پيروز شدن در افغانستان نبوديم. بلكه حفظ و نگهداري و بهبود زندگي اجتماعي هدف ما بود.
-غرب نيز درسال هاي اخير به تيم هاي بازسازي افغانستان تكيه كرده است. آيا اين استراتژي اشتباه است.
- هدف اصلي عمليات ضد ترور ناتو، اگر حفظ ثبات و امنيت است، غرب بايد با طالبان به اتحاد برسد.
- تحت چه شرايطي؟
- اين مسئله در مذاكراه با طالبان روشن خواهد شد و بايد ديد كه آنها چه مي خواهند. تنها در اين صورت، افغانستان به يك كشور تبديل مي شود. درحال حاضر افغانستان به يك منطقه تحت مديريت و سرپرستي نيروهاي بين المللي تبديل شده است. جامعه بين المللي بايد افغان ها را مجبور به صلح و آشتي ملي كند.
- آيا اصلا ثبات و دموكراسي را مي توان با هم و توامان داشت؟
- بستگي دارد كه درك و فهم ما از دموكراسي چه باشد. هر ملتي شكل تاريخي رو به رشدي از دموكراسي را داراست. اجازه دهيد كه افغان ها خود به تنهايي انتخاب كنند كه خواستار سيستم حقوقي اسلامي هستند يا نه. دموكراسي به معناي داشتن امكان انتخاب بين گزينه هاي مختلف است.
- يعني غرب بايد دموكراسي تاريخي تدريجي و رو به رشد افغان ها را درك كند و بپذيرد؟
- بله. علاوه بر آن بايد فرهنگ، مذهب و رسوم اختصاصي افغان ها را در نظر بگيرد. من يك اينگوش هستم. طبق قوانين اينگوش ها من اجازه ندارم كه كنار پدر خود بنشينم، بلكه بايد در حضور وي بايستيم. اين كه ما با اين قضيه چه طور كنار بياييم، به خودمان مربوط مي شود و اجازه نمي دهيم كه كسي ما را در اين مورد مجبور كند.
- همكاري نزديكتر روسيه و ناتو در قبال افغانستان و افغان ها را چگونه مي بينيد؟
- روسيه و كشورهاي شوروي سابق در آسياي مركزي، داراي پتانسيل نفوذ بسيار زيادي در افغانستان هستند. بسياري از افغان ها در شوروي سابق آموزش ديده اند و بسياري نيز روسي صحبت مي كنند.
- به همين دليل «آندرس فوگ راسموسن»، دبيركل ناتو، در ديدار از مسكو، به طور رسمي خواستار فعاليت جدي تر روسيه در عمليات ضد ترور ناتو در افغانستان شد. شكل اين همكاري چگونه خواهد بود؟ البته منظور ما چيزي بيشتر از بهتر شدن وضعيت پشتيباني ترانزيتي و حمل و نقل از سوي روسيه است.
- اگر در كار ترانزيت مشكلاتي پيش بيايد، بايد در اين مورد مذاكره شود.
- آيا شما مي توانيد مشاركت و دخالت مستقيم روسيه را در عمليات ضد ترور ناتو در افغانستان تصور كنيد؟
- چنين مشاركتي وجود نخواهد داشت. اين مسئله را «پاتووشوف»، هماهنگ كننده شوراي امنيت ملي روسيه اخيراً اظهار داشت. طبق اظهارات وي، هيچ نيروي سياسي و هيچ مادري با اعزام نيروهاي روسي به افغانستان موافقت نخواهد كرد.
- «ويكتور ايوانوف» رئيس اداره مبارزه با موادمخدر روسيه، از تقويت نيروهاي سازمان ملل در افغانستان براي مبارزه با توليد و قاچاق موادمخدر سخن به ميان آورده بود. نظر شما چيست؟
- عالي است، من بسيار موافقم. موادمخدر بزرگترين تهديد امنيتي روسيه است. 90درصد موادمخدر اين كشور از افغانستان مي آيد.
- بهاي همكاري نزديكتر روسيه با ناتو در افغانستان كه مورد خواست ناتوست، چيست؟
- اين مسئله بايد در مذاكرات روشن شود. ما و ناتو مشكلات بسيار و ديدگاه هاي متفاوتي داريم، اما موادمخدر مصيبتي است كه همه را تهديد مي كند. از اين رو روشن است كه ما از اقدامات گسترده تر براي مبارزه با موادمخدر حمايت بكنيم.
خبرگزاري فارس

 



دلسردي زودرس در آمريكا

اشاره
روزنامه سوئيسي «نوريه زوريخه سايتونگ» طي تحليلي، ناكامي هاي پي درپي رئيس جمهوري آمريكا در سياست هاي داخلي و خارجي اين كشور را مورد بررسي قرار داده كه توسط خبرگزاري مهر برگردان شده است.
سرويس خارجي
تاكنون كمتر سابقه داشته است كه ورود يك رئيس جمهور به كاخ سفيد با انتظارات بالايي كه الان در مورد «باراك اوباما» وجود دارد، همراه شود. به خاطر وجود همين انتظارات، بايد گفت كه دلسردي فراگير تنها يك سال پس از روي كار آمدن اوباما، امري غافلگير كننده نيست.
وقوع دو جنگ و سخت ترين بحران اقتصادي طي بيش از نيم قرن اخير، اعتماد ملت نسبت به حكومت ايالات متحده را كاهش داده است. اميد به دگرگوني و نو شدن دوباره بعد از سال ها غلبه جمهوريخواهان، مي رفت كه پيروزي هاي بزرگي را براي اين سناتور جوان (اوباما) و حزبش به همراه داشته باشد، اما يك قاعده و قانون درست براي حكومت كردن هنوز وجود نداشت.
حتي اگر ما از دولت اوباما كمترين انتظارات را هم داشته باشيم، باز هم نمي توان اين مسئله را انكار كرد كه حكومت وي بعد از يك سال، دستاوردهاي كمي داشته است. نه در زمينه سياست داخلي و نه خارجي وي موفقيت چشمگيري را به دست نياورد.
درست است كه طرح اصلاحي اوباما در بخش سلامت، در آستانه تصويب است، اما اين تصميم، شكاف بسياري را ايجاد كرده و هزينه هاي سياسي را به بار آورده است.
اگرچه ركود اقتصادي در آمريكا تمام شده است، اما بيكاري در اين كشور درصد بالايي دارد و همين معضل، محبوبيت رئيس جمهوري را كاهش داده است. براساس همه پرسي اخير، كمتر از نيمي از آمريكايي ها حامي اوباما هستند.
به هر حال، پنجره زمان براي موفقيت هاي بزرگ، به زودي براي دموكرات ها بسته مي شود. و شرايط براي دموكرات ها طوفاني است.
انصراف برخي از نمايندگان دموكرات براي نمايندگي دوره بعد در كنگره و شانس بالاي پيروزي برخي از جمهوريخواهان براي ورود به عرصه، علامت هاي هشدار دهنده اي براي دموكرات ها است. به اين ترتيب، شرايط براي اوباما سخت تر خواهد شد و وي نمي تواند به راحتي در كنگره براي تصميماتش رأي بگيرد.
سياست هاي اوباما در عرصه خارجي نيز چندان چنگي به دل نمي زند. اوباما وعده داده بود كه بدون شك اعتبار آمريكا در اروپا و ديگر قسمت هاي جهان را بهبود مي بخشد. اين در حالي است كه وي در بسياري از زمينه هاي سياست خارجي حتي در زمينه مبارزه با تروريسم، به جاي دگرگوني، بر استمرار و تداوم مسير قبلي تأكيد كرده و مي كند. علاوه بر آن، اوباما با سر و صداي بسيار، يك شروع جديد در روابط با روسيه را وعده داده بود، اما به ندرت در اين زمينه تغييري ايجاد شده است.

 



چرخش اوباما با تغيير وعده ها

محمد امين آبادي
11 ماه پيش «باراك اوباما»، در سخنراني انتخاباتي خود مقابل رأي دهندگان آمريكايي گفت: «در صورتي كه رئيس جمهور شوم نيروها را از افغانستان و عراق برمي گردانم» وي 11ماه بعد به عنوان رئيس جمهور ايالات متحده و در يك چرخش آشكار از مواضع انتخاباتي خود، در اعلام راهبرد جديد آمريكا در افغانستان مقابل نظاميان جمع شده در كالج نظامي «وست پوينت» مي گويد «به عنوان فرمانده كل قوا اعزام 30هزار نظامي جديد را به افغانستان منطبق با منافع ملي ايالات متحده مي دانم» وي در تشريح راهبرد جديدش ادامه مي دهد «افغانستان از دست نرفته، اما طالبان تقويت شده است. موفقيت ما در افغانستان، به همكاري پاكستان بستگي دارد...»
موفقيت و پيروزي ايالات متحده در افغانستان و عراق براي ترميم وجهه جهاني اين كشور بسيار ضروري به نظر مي رسد و اعلام راهبرد جديد در واقع، تلاش براي تحقق همين امر است. واقعيت صحنه داخلي افغانستان اين حقيقت را عيان مي كند كه راهبرد جديد، پيش از اجرا، محكوم به شكست است. افزايش نيروها كمكي به پيروزي نخواهد كرد. آمريكا چه در افغانستان بماند و نيروهايش را افزايش دهد و چه از آن خارج شود در هر دو صورت، در تحقق اهداف خود در اين كشور شكست خورده است و افغان ها دير يا زود شكست ابرقدرت ديگري را در خاكشان جشن خواهند گرفت.
پيش بيني شكست آمريكا در راهبرد جديدش رامي توان به موارد ذيل استناد كرد:
1- در تدوين استراتژي جديد ايالات متحده دو نكته اساسي كه براي موفقيت يك راهبرد بسيار ضروري است مورد توجه قرار نگرفته است؛ الف) توجه به شرايط داخلي، ب) تناسب بين هدف و ابزار.
راهبرد نظامي براي حل و فصل مسائل هويتي، پاسخگو نيست آنچه كه آمريكا در افغانستان انجام داد تنها ساقط كردن دولت طالبان بود، ولي شرايط سياسي، اقتصادي و اجتماعي حاكم بر افغانستان را كه گروه طالبان در آن شرايط رشد كرد و توانست بر بيش از 90درصد خاك افغانستان مسلط شود با سرنگوني امارت اسلامي طالبان از بين نرفت. تداوم ناامني هاي موجود در افغانستان، جنايت هاي هولناكي كه نيروهاي ناتو عليه غيرنظاميان افغان انجام داده اند و توهين ها و بي احترامي هاي گسترده اي كه نظاميان غربي به دين و فرهنگ مردم افغانستان كرده اند و در كنار آن، حمايت طالبان از محصول اصلي افغانستان كه همان موادمخدر است، زمينه هاي خيزش سريع اين گروه را در محيط داخلي افغانستان فراهم كرده است. هدف ايجاد ثبات در افغانستان است، ولي ابزار تحقق اين هدف افزايش نيروي نظامي در نظر گرفته شده است كه با هدف مورد نظر همخواني ندارد.
مشاوران اوباما از تجربه ويتنام عبرت نگرفتند و افغانستان در حال تبديل شدن به ويتنام ديگري براي آمريكاست. «هفته آينده خبرهاي خوشي از ويتنام خواهد رسيد. ماه آينده كار را تمام خواهيم كرد، بهار آينده با اعزام نيروهاي جديد كار ويتناميها را يكسره مي كنيم، زمستان بعد...» اينها قول هاي فرماندهان ارتش آمريكا در ويتنام بوده است. اعزام نيروهاي جديد و تازه نفس نه تنها كمكي به پيروزي نكرد، بلكه اين كشور مجبور شد بعد از دادن صدها كشته و زخمي و ارتكاب جنايات ضدبشري فراوان سرانجام از ويتنام خارج شود. اصرار بر انجام يك اشتباه، خود يك اشتباه بزرگ است. دولت ايالات متحده بدون درس گرفتن از تجربه ويتنام در حال تكرار آن در افغانستان است.
2- يكي از ستون هاي اصلي راهبرد جديد اوباما، همكاري پاكستان براي مبارزه با گسترش نفوذ طالبان است. واقعيت اين است كه دولت اسلام آباد نه تنها كمكي نمي تواند به پيروزي آمريكا در افغانستان بكند، بلكه خود يك مانع جدي در تحقق ثبات در افغانستان است. پاكستان به عنوان يك دولت ورشكسته، قادر نيست حاكميت خود را بر تمام اين سرزمين بسط دهد، جنبش طالبان پاكستان در حال فتح سنگر به سنگر ايالات اين كشور است. افسران و نظاميان ارشد شاغل در ارتش و نهادهاي اطلاعاتي پاكستان كه از نظر مذهبي به جنبش طالبان پاكستان تعلق خاطر دارند مترصد فرصتي هستند تا دولت «آصف علي زرداري» رئيس جمهور را ساقط و يك دولت مذهبي دلخواه خود را در اين سرزمين حاكم كنند. نظام سياسي حاكم بر پاكستان با مشكلات عديده سياسي، امنيتي، اقتصادي و اجتماعي دست و وپنجه نرم مي كند و اين كشور در شرايطي نيست كه بتواند به آمريكا در افغانستان كمك بكند. مورد ديگري كه بايد به آن توجه كرد اين است كه موضع پاكستان در افغانستان بستگي زيادي به روابط هند و آمريكا دارد. ايالات متحده سياست قديمي خود را كه ايجاد تعادل بين هند و پاكستان بود به نفع هند تغيير داده است و روابط استراتژيك دهلي نو با واشنگتن به ضرر اسلام آباد در حال گسترش است و دولت پاكستان انتقام اين تغيير موازنه را با بي ثبات كردن افغانستان از ايالات متحده مي گيرد.
3- يكي از عوامل اصلي كه به نظر مي رسد در ناكامي راهبرد جديد آمريكا در افغانستان نقش خواهد داشت موضع مشكوك نيروهاي غربي مستقر در افغانستان در قبال جنبش طالبان است. معمولاً عمل بيشتر از راهبرد بيانگر اهداف است از سال 2001 كه افغانستان اشغال شد تا سال 2009 بخش هاي وسيعي از خاك افغانستان را گروه طالبان تحت تسلط خود درآورده است. اقتدار دولت مركزي در اين كشور به سختي از مرزهاي كابل آن سوتر مي رود. همزمان با گسترش نفوذ طالبان، توليد مواد مخدر نيز به شدت در افغانستان رشد كرده است و طبق آخرين آماري كه برنامه جهاني مواد مخدر اخيراً منتشر كرده است افغانستان بيش از 93 درصد مواد مخدر جهان را يك تنه توليد مي كند بايد پرسيد چطور در حضور بيش از 100 هزار نظامي ناتو در افغانستان اين حجم از مواد مخدر در اين كشور توليد مي شود، توليد و حمل محموله هاي مواد مخدر اصلي ترين منبع درآمد گروه طالبان به شمار مي رود و سران طالبان براي خريد جنگ افزارهاي پيشرفته و دادن حقوق به عناصر خود و اداره جنگ با دولت مركزي از ميليون ها دلاري كه از اين طريق سالانه به دست مي آورند استفاده مي كنند. شواهد غيرقابل انكاري وجود دارد كه فرماندهان ارتش هاي غربي مستقر در افغانستان در توليد و قاچاق مواد مخدر با نيروهاي طالبان همكاري مي كنند. هيچ اراده اي براي از بين بردن اين منبع اصلي درآمد طالبان در بين نيروهاي ناتو وجود ندارد. حال اوباما از فرماندهان ارشد خود در افغانستان بايد بپرسد آيا آنها واقعاً بدنبال نابودي طالبان هستند؟

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14