(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 24 اسفند 1388- شماره 19605
 

مخالفت با موروثي شدن رژيم مبارك درمصر
رويدادهاي بين المللي در سالي كه گذشت جهان سياسي 88 فلسطين؛ مقاومت تا پيروزي
زمين لرزه هائيتي؛ فرصت طلايي براي اشغالگران
«پيمان ليسبون»و خاطره «كنسرت اروپايي»
كودتاي هندوراس
ناكامي هاي رژيم صهيونيستي



مخالفت با موروثي شدن رژيم مبارك درمصر

محمد معرفي
مخالفت مردم مصر با موروثي شدن حكومت حسني مبارك رئيس جمهور 82 ساله و واردشدن عنصر سومي به عنوان نامزد انتخابات رياست جمهوري مصر را مي توان به عنوان مهمترين تحولات داخلي اين كشور دانست.
حسني مبارك كه نزديك به 29 سال است به عنوان رئيس جمهور بر كشور اسلامي مصر حكومت مي كند تاكنون اين موضوع را نشان داده است كه تمايل زيادي دارد كه حكومت مصر در خانواده او به صورت موروثي باقي بماند و دراين راستا تلاش هاي فراواني در داخل و رايزني هاي بسياري با آمريكا، اسراييل و غرب براي جانشيني جمال مبارك فرزند بزرگترش به عمل آورده است.
اما نتايج نظرخواهي ها، حتي از نوع داخلي آن نشان داده كه محبوبيت جمال مبارك، بسيار اندك است و فرزند 45 ساله رئيس جمهور كنوني مصر، شانسي براي تكيه بر اين مسند در آينده ندارد.
اين در حالي است كه مسئله جانشيني حسني مبارك درمصر به موضوعي مهم در يك سال گذشته تبديل شده است، چرا كه رئيس جمهور كنوني، از نظر جسماني فرتوت شده و قادر به كنترل اوضاع نيست. با توجه به اين اوضاع و احوال سياسي بود كه برخي از احزاب مصر، موافقت خود را براي فراهم كردن مقدمات نامزدي «محمد البرادعي» براي انتخابات رياست جمهور دراين كشور اعلام كردند.
البرادعي پس از 12سال دوري از مصر، با اعلام موافقت خود به عنوان نامزد انتخابات رياست جمهوري درسال 2011، با شعار «تغيير» موجب فعال شدن مخالفان موروثي شدن حكومت حسني مبارك شده است.
مديركل سابق آژانس بين المللي انرژي اتمي، در مصاحبه هاي خود با رسانه هاي داخلي و خارجي بر اين موضوع تاكيد كرد كه اگر در انتخابات رياست جمهوري شركت كند، مي خواهد به عنوان مستقل شركت كند و هرگز خود را از سوي هيچ حزب سياسي در مصر نامزد نخواهدكرد.
اين مصري مورد تاييد آمريكا و غرب به صراحت قانون اساسي مصر را فاقد مشروعيت مي داند و خواستار تغييرات اساسي سياسي در حكومت مصر و قانون اساسي آن شده است.
احداث مخفيانه ديوار فولادي در مرز مصر و غزه موضوع ديگري بود كه درچندماه اخير در صدر اخبار خبرگزاري هاي جهان قرارگرفت. احداث اين ديوار در طول 12 كيلومتر مرز مصر با غزه با كمك مالي و فني اسراييل صورت گرفته و هنوز هم ادامه دارد.
هدف از احداث ديوار فولادي از ديدگاه حكومت مصر، جلوگيري از ورود و خروج قاچاقچيان عنوان شده است اما حتي خبرگزاري ها و مردم عادي مصر اين موضوع را مورد تاكيد قرار دادند كه دولت مصر مي خواهد با احداث اين ديوار، مردم غزه را هرچه بيشتر درمحاصره قرار دهد تا بتواند اراده آنها را در مقاومت در برابر گفت وگوهاي باصطلاح صلح و مبارزه مسلحانه با اسراييل درهم بشكند.
به گفته منابع مستقل در مصر، ورق هاي فولادي و تجهيزات فني اين ديوار به وسيله كشتي هاي آمريكايي مخفيانه به يك پايگاه نيروي دريايي مصر منتقل و از آنجا با هماهنگي با اسراييل به مرز رفح منتقل و با حفر چاههايي به عمق 30 متر در زمين تعبيه شود تا در مرز اسراييل نيز كنترل كامپيوتري ارتعاشات ناشي از تحركات در عمق زمين توسط ارتش كنترل شود. برگزاري انتخابات در درون گروه اخوان المسلمين و انتخاب «محمد بديع» به عنوان دبيركل آن موضوع ديگري است كه در تحولات داخلي مصر قابل توجه است.
انتخاب بديع 66 ساله به عنوان رهبر جديد اخوان المسلمين به دنبال استعفاي «محمد حبيب» از تمامي پست هاي خود در اين گروه صورت گرفت.
محمد بديع كه پيش از اين از اعضاي هيئت مركزي رهبري جماعت اخوان المسلمين بود، داراي مدرك دكتراي دامپزشكي از دانشگاه «بني سويف» در جنوب قاهره است.
همچنين بازداشت اعضاي اين گروه كه هراز چندگاهي از سوي حكومت حسني مبارك به بهانه هاي مختلف صورت مي گيرد، به چالشي مهم در مصر تبديل شده است، چرا كه اين گروه اسلام گراي مطرح درصحنه سياسي گرچه از لحاظ قانوني نمي تواند فعاليت كند اما داراي نمايندگاني در پارلمان اين كشور است. مهمترين موضوع ديگر كه نشان از هماهنگي دولت
حسني مبارك با اسراييل و آمريكا دارد و موجب انتقادهاي فراواني از حكومت مصر در داخل و خارج از كشور شده، بازداشت و محاكمه تعدادي از شيعيان مصري به اتهام داشتن رابطه با حزب الله لبنان است.

 



رويدادهاي بين المللي در سالي كه گذشت جهان سياسي 88 فلسطين؛ مقاومت تا پيروزي

فريده شريفي
سال گذشته نيز همچون سال هاي پيشين مسائل فلسطين به ويژه اوضاع غزه از مهم ترين مسائل خاورميانه بوده است.
ادامه محاصره غزه و به چالش كشاندن شهروندان غيرنظامي با بحران آب، غذا، دارو و سوخت و تبديل محاصره به يك تراژدي انساني، زير آتش سنگين قرار دادن شهروندان اين منطقه از طريق زمين، دريا و هوا به منظور آغاز مجدد درگيري ها و متقابلاً سكوت كشورهاي عربي و اسلامي و مجامع بين المللي در قبال اين جنايات بشري، لاينحل باقي ماندن مسئله آشتي ملي فلسطينيان، افشاگري روزنامه سوئدي در مورد قاچاق اعضاي بدن شهداي فلسطيني، رسوايي پرونده گلدستون و افشاي جنايات رژيم صهيونيستي طي جنگ22 روزه غزه، طرح شوم احداث ديوار فولادي در مرز مصر، غزه و گذرگاه رفح به منظور جلوگيري از انتقال سلاح، مهمات و مايحتاج مبارزان فلسطيني كه با مشاركت آمريكا و اسرائيل به اجرا درآمد و مصر هم اجراي آن را بر عهده داشته است.
تلاش هاي بي نتيجه آمريكا براي تحقق صلح خاورميانه و سفرهاي متعدد مقامات اين كشور به منطقه و متعاقباً بازگشت آنان با دستاني خالي و ... از جمله مسائل مهم اين منطقه محوري است.
يكي از مهم ترين و تاثيرگذارترين موضوعات اخير در منطقه خاورميانه مسئله ترور فرمانده نظامي ارشد جنبش حماس است كه پيامدها و عواقب آن همچنان منطقه و جهان را تحت تاثير خود قرار داده است.
«محمود عبدالرئوف المبحوح» از رهبران نظامي حماس و فرمانده نظامي گردان هاي قسام شاخه نظامي حماس بود كه از بنيانگذاران قسام و از معدود كساني بود كه رژيم صهيونيستي سال ها به دنبال ترور وي بود زيرا وي در دستگيري و اسارت چند نظامي صهيونيست نقش مهمي داشت.
ترور المبحوح از جمله تلاش هاي موساد براي حذف فيزيكي يكي از اعضاي مقاومت بوده است كه با همكاري سيا و سازمان اطلاعات انگليس و ديگر كشورهاي غربي به وقوع پيوست و نمره منفي ديگري در كارنامه كشورهاي غربي نسبت به مردم فلسطين ثبت كرد.
ترور المبحوح نيز مانند ديگر جنايات رژيم صهيونيستي از سوي جامعه بين الملل با واكنش جدي روبه رو نشده است و كشورهاي عربي و اسلامي هم صرفاً به دادن بيانيه و محكوم كردن اكتفا كرده اند. همين سكوت و بي تفاوتي مجامع بين المللي باعث شده كه اقدامات ددمنشانه صهيونيست ها تداوم يابد و آنها بتوانند به راحتي از اين حادثه شانه خالي كنند.
گستاخي رژيم صهيونيستي نسبت به شهروندان فلسطيني به حدي رسيده است كه كابينه رژيم صهيونيستي اخيراً به اتفاق آرا تصميم گرفت دو مكان مقدس فلسطيني ها يعني مسجد بلال بن رباح در بيت لحم و حرم ابراهيمي در الخليل را در فهرست ميراث يهودي بگنجاند و آنها را از حيطه مكان هاي مقدس و مذهبي مسلمانان خارج سازد. اين تصميم بسيار خطرناك نشان مي دهد كه رژيم صهيونيستي نه تنها به صلح توجهي ندارد بلكه به طور كامل از آن فاصله گرفته و به سوي درگيري، جنگ و
بي ثباتي پيش مي رود.
اين تصميم اسرائيل به منزله اعلام جنگ عليه مقدسات اسلامي در فلسطين است و به بروز جنگ گسترده در منطقه منجر خواهد شد كه نهايتاً امنيت همه منطقه را تهديد مي كند.
اما به نظر مي رسد اين بار هم دولت ها، سازمان ها و مجامع عربي و اسلامي و بين المللي براي دفع اين خطر جدي و تجاوز علني عليه مقدسات در فلسطين اقدامي جديد به عمل نياورند و تنها به محكوم كردن و انتشار بيانيه اكتفا كنند.
ليكن شهروندان شجاع فلسطين در كرانه باختري، غزه و فلسطين اشغالي اين بار هم ساكت نمي نشينند و استقامت ، شجاعت و پايداري خود را در برابر تمامي جنايات رژيم صهيونيستي نشان خواهند داد.
حركتي كه طي روزهاي آخر امسال شاهد آن بوده و خواهيم بود و تظاهرات، اعتصابات و مخالفت هاي گسترده فلسطيني ها با دادن شعار مقاومت تا پيروزي آن چنان لرزه بر اندام صهيونيست ها و اربابانشان مي اندازد كه آنها را مجبور به عقب نشيني خواهد كرد.

 



زمين لرزه هائيتي؛ فرصت طلايي براي اشغالگران

جعفر بلوري
روز سه شنبه دوازدهم ژانويه سال 2010 (22 ديماه 88)، كشور كوچك و فقير هائيتي، شاهد زمين لرزه مهيبي بود كه براساس آخرين آمارهاي رسمي، 330 هزار قرباني برجاي گذاشت. كانون اين زمين لرزه 3/7 ريشتري، كه سه ميليون نفر از جمعيت 10 ميليوني كشور را زمين گير كرد، جنوب «پورتوپرنس» پايتخت اين كشور آمريكاي مركزي اعلام شد. جداي از ميزان خسارات و تلفات اين زمين لرزه كه در دو سده گذشته بي سابقه گزارش شده است، برخي وقايع بعد از حادثه كه مهمترين آن «اشغال نظامي» توسط آمريكاست، مورد توجه ويژه رسانه هاي سرتاسر جهان قرار گرفت. تضادهاي فاحش بين اظهارات و اقدامات مقامات واشنگتن، به همراه تبليغات گسترده رسانه هاي اين كشور مبني بر «تلاش آمريكا براي كمك به تأمين امنيت» شكي باقي نگذاشت كه اين كشور با سابقه اشغالگري هاي فراوان، به دنبال اهدافي به غير از اهداف اعلام شده است.
اعزام بيش از 16 هزار كماندوي مسلح به همراه ناوهاي هسته اي و هلي كوپترهاي جنگي و اعلام رسمي حضور بلندمدت نظاميان آمريكايي در هائيتي اين شك را به يقين نزديك كرد كه اشغالگري ديگري در راه است. در اين ميان انتشار تصاوير سربازان مسلح كه يك يا چند بسته كمك هاي غذايي يا دارويي در دست دارند نيز نتوانست اهداف اين استعمارگر را پنهان كند.
به دست گرفتن كنترل فرودگاه ها و مراكز مهم دولتي يكي ديگر از اقداماتي بود كه ادعاهاي آمريكايي ها را غيرقابل باور مي نمود. ازجمله سؤال هاي اساسي مطرح شده اين است كه، به زعم ادعاهاي مقامات واشنگتن، مبني بر تأمين امنيت و كمك هاي انسان دوستانه، چه رابطه منطقي بين اعزام ناوهاي جنگي، هلي كوپترهاي نظامي غول پيكر و هزاران كماندو با كمك هاي انسان دوستانه مي تواند وجود داشته باشد؟!
به اعتقاد تحليلگران سياسي، مرور مجدد حوادث تنها يك امر را مي رساند. آمريكا اين بار بدون تخريب هيچ برج يا هواپيمايي، كشوري را با بهانه هاي مشابه با آنچه در اشغال عراق و افغانستان آورد، اشغال كرد.
وقوع زمين لرزه اي ويران كننده تبديل به يك «فرصت طلايي» براي يك اشغالگر كهنه كار شده بود كه با حضور نظامي در آن كشور، مي توانست به اهدافي مهم دست يابد.
به نظر مي رسد، ذخاير نفتي هائيتي- كه گفته مي شود كمتر از ذخاير نفتي ونزوئلا نيست- و موقعيت جغرافيايي اين كشور (هائيتي در درياي كارائيب كه از موقعيت استراتژيك برخوردار است واقع شده و نزديك كشورهايي چون كوبا و دومينيكن قرار دارد) و گذرگاه «ويندوارد» كه در غرب اين كشور واقع شده است، انگيزه لازم را براي آمريكا با آن سابقه فراوان دخالت هاي سياسي در اين كشور فراهم آورده است.
برگزاري چندين تظاهرات اعتراضي نسبت به حضور نظاميان اشغالگر در پورتوپرنس، اعتراض شديد كشورهاي منطقه به اين اشغالگري، عدم اعلام مدت زمان مشخص براي حضور در هائيتي توسط مقامات آمريكايي و سابقه فراوان آمريكا در اشغال و دخالت در امور كشورها نيز مي تواند در يافتن انگيزه حقيقي ايالات متحده از اين لشكركشي گره گشا باشد.
با وجود گذشت حدود سه ماه از زلزله هائيتي هنوز نظاميان آمريكايي از اين كشور خارج نشده اند و معلوم نيست به دنبال چه اهدافي در اين منطقه استراتژيك هستند.
اين اصرار درحالي از سوي واشنگتن صورت مي گيرد كه سازمان ملل اطمينان داده با خروج سربازان آمريكايي هيچي مشكل امنيتي در هائيتي بروز نخواهد داد.

 



«پيمان ليسبون»و خاطره «كنسرت اروپايي»

سيد ياسر جبرائيلي
گرد و خاك جنگ جهاني دوم كه فرو نشست، ديگر از امپراتورهاي هلند و پرتغال و انگليس، اروپاي مترنيخ، بيسمارك و حتي ناپلئون و هيتلر و موسوليني كه رجزخواني كنند و ادعاي مالكيت بر جهان را داشته باشند خبري نبود. قاره سبز به معناي واقعي كلمه از هم گسست. مستعمرات آمريكايي، آسيايي و آفريقايي كشورهاي اروپايي استقلال يافتند و فرآيند چپاول و غارت رسمي ملت هاي ديگر به دست قوم ياغي اروپايي تا حدي متوقف شد. اروپايي ها زماني به خود آمدند و ديدند كه جنگ هاي اول و دوم از كشورهايشان جز ويرانه اي باقي نگذاشته و در نتيجه آوارهاي سنگيني كه حرص «فضاي حياتي» (هيتلر مي گفت ما بايد همه جا را فتح كنيم تا نژاد ژرمن را در يك فضاي حياتي جمع آوريم) روي دوششان گذاشته، مشكل مي توانند كمر راست كنند و دوباره رجز ابرقدرتي و امپراتوري بخوانند.
تقريبا كل اروپا زماني تحت يك امپراتوري بزرگ به نام رم-ژرمني بود. حتي پس از فروپاشي آن نيز سران روس، پروس و اتريش در «كنسرت اروپا» گردهم آمدند تا به ياد آن اروپاي واحد، در مقابل جريان هاي ناسيوناليستي در مناطق مختلف قاره بايستند و اين وحدت را همچنان حفظ كنند. اما انقلابات ناسيوناليستي 1830 و 1848 مانع تحقق اين رويا شد و كشورهاي بسياري در اين شورش ها به استقلال دست يافتند.
اروپاي بعد از جنگ جهاني دوم، نيك دريافته بود كه هلند كوچك و فرانسه زخم خورده و ديگران ديگر به تنهايي قادر به قدرت نمايي در عرصه روابط بين الملل نيستند و تنها بازگشت به تز اروپاي واحد مي تواند جايي براي اين قاره در معادلات جهاني باز كند. اين بود كه ژوئيه 1952- يعني به فاصله كمتر از يك دهه بعد از جنگ- سران اروپايي به فكر اتحاد مجدد افتادند. روح ناسيوناليسم جاري در كالبد ملت ها اما بيش از شش دهه اجازه اين اتحاد را نداد و سرانجام اين دولت ها بودند كه همچون ماجراي كنسرت اروپا گردهم آمدند و در دسامبر 2001 مجمعي براي تنظيم يك «قانون اساسي» براي اروپا تشكيل دادند. اين قانون اساسي به رفراندم گذاشته شد، اما چون باز پاي ملت ها به ميان كشيده شده بود، به بن بست خورد و به مقصود نرسيد. در فاصله سال 2001 تا 2009 (پائيز88) سران اروپايي به هر ترفندي متوسل شدند تا نظر مردم خود را تغيير دهند، اما توفيقي نيافتند و سرانجام با دور زدن ماجراي رفراندم قضيه را در پارلمان ها حل و فصل كردند. در ايرلند نيز كه اصرار بر برگزاري رفراندم داشت، دوبار! راي گيري كردند تا سرانجام در پنجم دسامبر 2009 روياي خود را براي تشكيل يك سازمان اروپايي مستقل از كشورها و داراي شخصيت بين المللي عملي كنند.
نوبت عمل كه رسيد، مناقشات آغاز شد. امضاي سران اروپايي بر پيمان ليسبون هنوز خشك نشده بود كه اتحاديه ماموران كنترل پرواز فرانسه در اعتراض به طرح ادغام شركت كنترل پرواز اين كشور با پنج كشور ديگر اعتصاب كردند. اين تقريبا اولين نشانه از شكست طرح اتحاد بود. فرانسه اي كه ادغام «كنترل پرواز» را برنمي تابد، چگونه مي تواند اقتصاد و سياست خارجي خود را با ديگر همسايگان و هم قاره اي هاي خود پيوند زند؟!
بحران دوم، بحران يونان بود كه با فاصله بسيار اندك پس از بحران فرانسه روي داد. كمر آتن زير بار بدهي چند صدميليوني خم شده بود و زماني كه دولتمردانش دست ياري به سوي «متحدان اروپايي» خود گشودند، اخلاف هيتلر در آلمان- كه گويا هنوز تشنه فضاي حياتي هستند!- اين بار در قالبي متمدنانه به يونان پيشنهاد دادند كه بخشي از خاك خود را بفروشد!
اين علائم هم نشان دهنده آنند كه كشورهاي اروپايي ظرفيت گره زدن منافع ملي خود به يكديگر را ندارند. بارها گفته ايم كه در اروپا همواره گرايشات ملي بر تمايلات فراملي غلبه داشته است.حال با اين اوصاف بايد اين پرسش را پيش كشيد كه آنچه بر سر كنسرت اروپا آمد، يعني فروپاشي در اثر انقلابات اجتماعي، بر سر پيمان ليسبون نيز خواهد آمد يا خير؟ شورش هاي مردمي، نشانه هايي همسو با پاسخ مثبت به اين

 



كودتاي هندوراس

ثبات هندوراس، كشور كوچك و فقير آمريكاي مركزي در 28 ژوئن سال 2009 (هفتم تيرماه88) با يك كودتاي نظامي از هم پاشيد.
نظاميان هندوراس با هماهنگي چند ارگان سياسي ديگر از جمله كنگره اين كشور، ساعاتي قبل از برگزاري يك همه پرسي كه براي اصلاح قانون اساسي و با هدف ايجاد امكان مجدد مشاركت «مانوئل سلايا»، رئيس جمهور اين كشور در انتخابات رياست جمهوري برنامه ريزي شده بود، به كاخ رياست جمهوري او حمله كرده، پس از دستگيري وي را به كاستاريكا تبعيد كردند.
كودتاگران، سپس با برگزاري جلسه اي فوري، «روبرتو ميشلتي»، رئيس پارلمان اين كشور را به عنوان جانشين وي انتخاب كردند. بدين ترتيب، نخستين كودتاي نظامي پس از 16 سال در آمريكاي مركزي رقم خورد.
كودتاگران سپس با استقرار در خيابان هاي اصلي تگوسيگالپا، پايتخت اين كشور و گرفتن كنترل مناطق حساس از جمله فرودگاه ها، همزمان با سركوب شديد اعتراضات مردمي، دم از دفاع از قانون و دموكراسي و آزادي مي زدند.
با افزايش اعتراضات مردمي، بسياري از كشورهاي جهان و منطقه نيز وارد عمل شده وقوع كودتا را به شدت محكوم كردند.
در اين ميان اما ايالات متحده آمريكا با كمال تعجب بدون محكوم كردن مستقيم اقدام كودتاگران، تنها به ابراز نگراني از وقوع اين رويداد پرداخت. انتشار اخباري مبني بر وابستگي بسياري از سران ارتش هندوراس به آمريكا، در كنار واكنش نه چندان شفاف و صريح مقامات رسمي واشنگتن دراين باره كافي بود تا بسياري از مقامات كشورهاي منطقه و تحليلگران سياسي احتمال دست داشتن كاخ سفيد در اين كودتا را رد نكنند. ايالات متحده نيز با قطع كردن برخي كمك هاي مالي كه بعدها دوباره آنها را از سر گرفت، مدعي شد در اين كودتا دست نداشته است.
سازمان كشورهاي قاره آمريكا و گروه «ريو» كه متشكل از 23 كشور حوزه آمريكاي لاتين است نيز با صدور بيانيه هاي جداگانه، وقوع اين كودتا را به شدت محكوم كرده و خواستار بازگشت «سلايا» به قدرت قانوني خود شدند.
صبح روز دوشنبه 21 سپتامبر 2009
(20 شهريور88) در حالي كه كودتاگران با خيال آسوده روند كودتا را در پيش گرفته بودند، ناگهان خبر رسيد «سلايا»، مخفيانه و از طريق راه هاي صعب العبور وارد هندوراس شده و در سفارت برزيل پناه گرفته است. انتشار تصاوير سلايا در سفارت برزيل، دولت برآمده از كودتا را كه كاملاً غافلگير شده بود به تكاپو انداخت. كودتاگران از دولت برزيل خواستند سلايا را براي محاكمه به آنها تحويل دهند. درخواستي كه هرگز از سوي مقامات برزيل كه مخالفت خود را با كودتا اعلام كرده بودند، مورد استقبال قرار نگرفت. از سوي ديگر ده ها هزار نفر از مردم هندوراس نيز كه با شنيدن خبر بازگشت «سلايا» جان تازه اي گرفته بودند، بنا به دعوت وي در خيابان هاي اصلي شهر و اطراف سفارت تجمع كرده و خواستار بازگشت رئيس جمهور قانوني خود به قدرت شدند. نظاميان مسلح نيز همزمان با قطع كردن شبكه هاي مخابراتي و تعطيلي چندين رسانه معترض، به سركوب شديد تظاهركنندگان پرداختند.
بدين ترتيب «سلايا» به مدت چهارماه از داخل سفارت به هدايت و رهبري مردم پرداخت اما با حمايت هاي مستقيم و غيرمستقيم آمريكا، و سركوب وحشيانه تظاهركنندگان، سلايا هرگز نتوانست به قدرت بازگردد.
در تاريخ ژانويه 2009، كودتاگران با حذف نام «سلايا» اقدام به برگزاري يك انتخابات نمادين كردند كه به جز آمريكا و چند كشور منطقه، بسياري از كشورها با برگزاري آن مخالفت كردند. مخالفان اعلام كردند، انتخاباتي كه به كارگرداني كودتاگران برگزار شود قانوني نيست و دولت روي كار آمده از آن را نخواهند پذيرفت.
«پورفيريو لوبر» نام كانديدي بود كه در 27 ژانويه به عنوان پيروز انتخابات اعلام شد. ايالات متحده آمريكا جزو نخستين كشورهاي معدودي بود كه بلافاصله نتيجه اين انتخابات را پذيرفت و از كشورهاي منطقه نيز خواست رئيس جمهور جديد را به رسميت بشناسند، كشورهاي كاستاريكا و پاناما نيز به تبعيت از آمريكا دولت جديد را به رسميت شناختند اما بسياري از كشورهاي مهم منطقه از جمله برزيل، كوبا، ونزوئلا و... همچنان بر نامشروع بودن دولت «لوبو» تاكيد مي ورزند. «مانوئل سلايا» نيز كه اميد زيادي به بازگشت مجدد به قدرت را نداشت، سرانجام با خروج از سفارت برزيل، تگو سيگالپا را به مقصد جمهوري دومنيكن ترك كرد. وي هنگام ترك كشورش گفت به مبارزاتش همچنان ادامه مي دهد. و بدين ترتيب يك كودتاي نظامي ديگر در منطقه اي كه زماني حياط خلوت آمريكا محسوب مي شد به وقوع پيوست و تنها نتيجه آن، بر سر كار آمدن دولتي دست نشانده و غربگرا بود و بس.

 



ناكامي هاي رژيم صهيونيستي

گزارش هاي جديد منتشر شده حاكي از آن است كه ديپلماسي رژيم صهيونيستي در دو عرصه منطقه اي و بين المللي شكست هاي پياپي و مفتضحانه اي را طي سه سال گذشته متحمل شده است.
پايگاه خبري جمل سوريه در ابتكاري جالب فهرستي بلند بالا از شكست هاي اسراييل در عرصه منطقه اي و بين المللي ارائه كرده كه آرشيو مستندي از اين ناكامي ها محسوب مي شود.
ناكامي هاي اسراييل در عرصه هاي منطقه اي و بين المللي شامل شكست درعرصه روابط با تركيه به سبب ديپلماسي فعال سوريه، شكست در عرصه افكار عمومي جهاني به علت فعاليت هاي رسانه اي عربي و بين المللي بي طرف، شكست در عرصه سازمان هاي غيردولتي و مردمي منطقه اي و بين المللي كه دراين مورد مي توان به گزارش گلدستون و تصميمات قضايي اتخاذ شده براي پيگرد رهبران برجسته سياسي اسرئيل درهر مكاني از جهان اشاره كرد. شكست در عرصه لبنان به علت حضور قوي حزب الله و همپيمانانش كه باعث شكست برنامه هاي سياسي اسرائيل در لبنان براي خلع سلاح مقاومت در لبنان شد. شكست در عرصه فلسطيني به علت افزايش توان و قدرت جنبش مقاومت اسلامي فلسطين «حماس» و همپيمانان آن و به تبع آن ناكامي تل آويو در عملي كردن سياست هاي خود در سرزمين هاي فلسطيني و شكست در عرصه اروپا به علت افزايش آراء و حاميان اروپايي از فلسطينيان و افزايش مخالفت هاي اروپايي ها نسبت به جنايات صهيونيست ها در حق مردم مظلوم فلسطين و تبلور اين باور در طرف هاي اروپايي كه رويكردهاي تجاوزگرانه اسرائيلي ها مانع از تحقق صلح در خاورميانه مي شود.
تجربه نشان داده است اسرائيل همواره دو راهكار ديپلماسي و جنگ را در دستور كار خود قرار داده است و هر زماني كه از جهت ديپلماسي شكست خورده دست به گزينه نظامي مي زند و به آن متوسل مي شود و اين بار ديپلماسي اسراييلي ها شكست مفتضحانه اي را متحمل شده است. راستي آيا تل آويو در جهت توقف اين شكست هاي پياپي اقدامي خواهد كرد و خاورميانه را وارد مرحله جديدي مي كند مرحله اي كه در آن ديپلماسي از نقطه صفر شروع شود يا اين كه در تحقق اهداف مدنظر ناكام مي ماند.
اين سؤال سختي است كه مراكز تصميم گيرنده در مسايل راهبردي اسرائيل نيز تاكنون پاسخ مشخصي به آن نداده اند.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14