(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 24 اسفند 1388- شماره 19605
 

زهد گرايي مثبت، پيش نياز اصلاح الگوي مصرف
حكومت دانشمندان
مديريت اسلامي بايد و نبايدها



زهد گرايي مثبت، پيش نياز اصلاح الگوي مصرف

كريم حق طلب
اصلاح الگوي مصرف، پيش نيازهايي دارد كه بي آن نمي توان اميد به اصلاح فرهنگ آن داشت. ازجمله پيش نيازها مي توان در بخش نظري به شناخت نسبت به اهداف و فلسفه مصرف و معيارهاي آنها و در بخش عملي به زهد، قناعت و مانند آن اشاره كرد.
نويسنده در اين مطلب برآن است تا به مسئله زهدگرايي و نقش آن در اصلاح مصرف از ديدگاه قرآن بپردازد. با هم اين مطلب را ازنظر مي گذرانيم.
مفهوم زهد
زهد در لغت ضدرغبت و حرص بر دنياست. (لسان العرب، ابن منظور، ج 6، ص 97) در اصطلاح و فرهنگ قرآني، به معني پشت كردن به دنيا و روآوري به آخرت و بلكه از غيرخدا قطع نظر كردن و به او روآوردن است كه اين مرتبه بالاترين درجات زهد است. (معراج السعاده، ص 335؛ التحقيق، ج4، ص 311)
به نظر مي رسد كه زهدگرايي سازنده و مثبت در برابر زهدگرايي منفي در اين تعاريف مورد توجه نبوده است؛ درحالي كه زهد مي تواند دو نقش متضاد در زندگي بشر بازي كند. زهدگرايي مثبت آن است كه شخص از همه وسايل و نعمت ها و امكانات به درستي درمسير كمالي بهره گيرد هيچ نعمتي را بي بهره و بي استفاده رها نكند كه اين خود مصداقي از مفهوم شكر نعمت و سپاس در حق آن مي باشد.
زهد منفي، زهد مثبت
اما زهدگرايي منفي آن است كه شخص به دنيا پشت كرده و از نعمت ها و امكانات آن براي رشد و تكامل خود و جامعه بهره نبرد. اين گونه رفتار نسبت به نعمت هاي خداوند در حقيقت مصداق مفهوم تحريم حلال خداوند است. ازنظر قرآن همان گونه كه تحليل حرام جايز نيست، همچنين جايز نيست كه انسان حلال خداوند را بر خود و يا ديگران حرام سازد و تحريم كند.
زهدگرايي آن نيست كه نسبت به نعمت هاي الهي پشت كرده و از آن براي دست يابي به كمال خود و ديگران بهره نبرد؛ بلكه زهدگرايي به اين است كه حب مال دنيا در دل وي جا نگيرد و در دام عشق به دنيا و زينت هاي آن گرفتار نيايد.
امير مؤمنان علي(ع) در نهج البلاغه مي فرمايد: «اي مردم زهد عبارت از كوتاهي آرزوها و سپاس گزاري از نعمت هاي خدا و دوري گزيدن از حرام ها است. (فيض الاسلام، نهج البلاغه، خطبه 80، ص 180).
علامه حسن زاده آملي در اين باره تمثيلي زيبا دارد كه بيان آن خالي از لطف نيست. او مي فرمايد كه دنيا براي آدمي همانند آب براي كشتي است. كشتي بي آب جز پاره اي تخته و چوب نيست، از اين رو هنگامي كه حضرت نوح(ع) كشتي را در بيابان وبسيار دور از آب مي ساخت، كافران وي را مسخره مي كردند. آب است كه به اين تخته پاره ها مفهوم كشتي را مي بخشد. همين آب كه اين اندازه در مفهوم و معنابخشي كشتي نقش دارد، هرگاه در درون كشتي راه يابد، موجب ازميان رفتن آن مي شود و آن را غرق و نابود مي كند.
نعمت هاي الهي خداوند كه در دنيا به انسان ارزاني شده، در حكم آب براي كشتي است كه موجبات حركت و رساندن كشتي به مقصد را فراهم مي آورد ولي همان گونه كه اگر آب به درون كشتي نفوذ كند آن را تباه مي سازد، اگر اين نعمت ها به شكل حب و دوستي به دنيا و مال به درون جان آدمي نفوذ كند و او را دنيا دوست كند موجب هلاكت وي مي شود. بنابراين زهدگرايي مثبت آن است كه انسان از هر نعمتي به درستي بهره گيرد ولي اجازه ندهد كه حب و دوستي آن در جانش راه يابد و او را به خود مشغول داشته و از مقصد و مقصود بازدارد. از اين رو بهترين مفهوم و معناي زهد را آيه23 سوره حديد دانسته اند كه مي فرمايد: لكيلا تأسوا علي ما فاتكم و لا تقرحوا بما آتاكم؛ تا بر آنچه از دستتان مي رود اندوهگين نباشيد و بدانچه به دستتان مي آيد شادماني نكنيد و مغرور نشويد.
در حقيقت شخص درحالت و مقامي است كه همه چيز را از آن خدا مي داند و از آن استفاده مي كند از اين رو هنگامي كه آن را از دست مي دهد اندوهيگن نمي شود؛ زيرا هيچ گونه حب و دوستي در دل وي نسبت به آن چيز ندارد، چنان كه اگر همه دنيا به سوي او رو آورد از داشتن آن خوشحال نمي شود؛ زيرا مي داند كه از آن خداوند است و مي بايست به حكم مسئوليت و وظيفه به درستي از آن چيزها بهره گيرد و به ديگران نيز سود برساند. در حقيقت شخص خود را در برابر وظيفه خطيري مي يابد كه مي بايست انجام دهد، از اين رو از افزايش نعمت ها و فراواني آن شاد و خوشحال نمي شود؛ زيرا خود را در برابر آن مسئول تر و مكلف تر مي يابد.
زهد آن نيست كه تو صاحب چيزي نشوي
زهد آن است كه چيزي نشود صاحب تو
حضرت علي(ع) مي فرمايد: «زهد در ميان دو كلمه از قرآن قرار دارد و آن اين است كه هرگز به خاطر آنچه كه از دست مي دهيد اندوهگين نشويد و به خاطر نعمتي كه به شما مي رسد شادمان نشويد (حديد آيه23) و هر كس بر آنچه كه از دست مي دهد غمگين نشود و بر آنچه در آينده به او داده خواهد شد خوشحال نگردد هر دو طرف زهد را دريافته است «(فيض الاسلام، نهج البلاغه، حكمت 431، ص1291). امام علي(ع) در عين حالي كه زهد را كاملاً و دقيقاً با تمسك به آيه شريفه تعريف مي كند، بندگان خدا را به آن ترغيب مي نمايد. همچنين روايات زيادي در بحارالانوار و غير آن در ستايش زهد و آثار مثبتي كه بر آن مترتب مي گردد نقل شده است. از آن جمله روايتي از امام صادق(ع) در كافي چنين نقل شده است: «هركس از دنيا اعراض كند خداوند در قلب او حكمت را تثبيت مي كند و زبانش را با آن حكمت، گويا مي گرداند و عيوب دنيا را به او نشان مي دهد و او را با سلامت از دنيا به دارالسلام مي برد.»
بنابراين زهدگرايي به معناي بهره گيري درست و مناسب از هر نعمت در راستاي كمال گرايي خود و ديگران و ياري رساني و كمك به آنان است بي آن كه دوستي و حبي نسبت به مال و نعمت در جان خويش بيابد. در حقيقت زهدگرايي مثبت آن است كه انسان از هر چيزي به درستي و مناسب استفاده كند تا در مسير كمال و تقرب حركت كند و گرفتار غفلت نشود. خداوند در اين معنا مي فرمايد: اي كساني كه ايمان آورده ايد اموال و فرزندان تان شما را از ياد خدا غافل نكند و كساني كه چنين كنند، زيانكارانند.» (منافقون آيه9)
چنين زهدگرايي مثبت به عنوان پيش نياز براي اصلاح الگوي مصرف موردتوجه است؛ زيرا هنگامي كه شخص با نعمتي مواجه مي شود بر خود لازم مي بيند تا آن را به درستي و مناسب استفاده كند. رفتار مناسب و عمل درست نسبت به هر نعمتي همان الگوي صحيح مصرفي است كه خداوند از بشر خواسته است تا بدان عمل كرده و در مسير تقرب و كمال گام بردارد.
عوامل زهدگرايي
از تعريفي كه نسبت به زهد و نيز تفكيك آن به زهدگرايي مثبت و منفي ارائه شد، به خوبي روشن مي شود كه زهدگرايي داراي پيش نيازهايي است تا در شخص تحقق يابد. به اين معنا كه زهدگرايي به عنوان نگرشي مثبت و سازنده زماني تحقق مي يابد كه بينش شخص نسبت به خود و دنيا اصلاح و تصحيح شود.
خداوند در آياتي چون 45 و 49 و 51سوره هود به مساله ايمان به عنوان زمينه ساز زهدورزي بشر اشاره مي كند، زيرا ايمان است كه به شخص مي آموزد تا نسبت به دنيا به عنوان مزرعه آخرت توجه كند و به آن اصالت نبخشد. چنين بينشي نسبت به دنيا موجب مي شود تا نعمت هاي آن را ابزار و وسيله اي براي دست يابي به سعادت اخروي و تقرب الهي بشناسد و به آن بهايي بيش از آن چه هست قايل نشود.
درحقيقت ايمان به خداوند دركنار ايمان به آخرت و زندگي برتر پس از دنياست كه به آدمي معيار جديدي مي بخشد تا با آن به دنيا و آن چه درآن هست بنگرد. (هود آيه 51و شعراء آيه 109)
آيات 22و 23 سوره حديد پيش نياز ديگري را براي زهدگرايي مثبت معرفي مي كند. در اين آيات توضيح داده شده كه انسان هرگاه به تقدير الهي ايمان داشته باشد، رفتارهايش را بهتر مديريت مي كند؛ زيرا هرگاه با مشكلي مواجه شد بر اين باور است كه اين مساله خواست و مشيت الهي است و مي بايست به گونه اي عمل كند كه رضايت خداوندي درآن باشد. پيشه كردن صبر و شكيبايي و توكل به خدا واستغفار از گناه و توبه به سوي او، رفتاري است كه انسان مومن به تقدير مشيت الهي پيش از خواست خود، درپيش مي گيرد.
همين آيات به روشني تبيين مي كند كه ايمان واعتقاد به تقدير الهي و نوشته شدن هرچيزي براي انسان از پيش، زمينه زهدورزي مثبت بشر و عدم شادي در هنگام برخورداري از نعمت هاي فراوان و عدم ناراحتي هنگام از دست دادن آن ها مي شود.
اين درحالي است كه بسياري از مردم به سبب ضعف و سستي درايمان و يا عدم باور به تقدير الهي، خود را به رنج مي افكنند و رفتارهاي به دور از زهدگرايي مثبت ازخود نشان مي دهند.
خودپسندي و فخر فروشي به ديگران (حديد آيه 23)، و اسراف و زياده روي و يا تبذير و ريخت پاش ازجمله رفتارهاي زشتي است كه افراد بي اعتقاد به خدا و معاد و تقدير درپيش مي گيرند. اينان به سبب اين كه باوري به مشيت و تقدير الهي ندارند، نسبت به ديگران بخل مي ورزند و حاضر نيستند تا بخشي از نعمت ها و اموال را دراختيار ديگران قرار دهند. (حشر آيه9)
اما ايمان به خدا و معاد و تقدير به شكل واقعي و كامل آن موجب مي شود تا شخص به زهدگرايي مثبت گرايش يابد و هر آن چه خداوند به ايشان مي بخشدبه ديگران نيز ببخشد؛ زيرا خود را واسطه فيض و خير مي يابد و مسئوليت خويش را به عنوان خلافت الهي باور داشته و بدان پاي بند بوده و عمل مي كند. اين گونه است كه محبت و دوستي نسبت به برادران مومن و بلكه همه انسان ها و همه موجودات را درخود مي يابد و مي كوشد تا به عنوان خلافت الهي دست كمك خواهي ديگران را كه به سوي وي دراز شده رد نكند. (حشر آيه 9)
ترجيح دادن ديگران بر خويشتن در عين نيازمندي خود (همان) و صبر و شكيبايي در هنگام سختي و نداشتن (قصص آيه 79 و 80) از ويژگي هاي زاهدان واقعي است.
زهدگرايي رهبران و دولتمردان، زمينه ساز اصلاح الگوي مصرف
زهد گرايي مثبتي كه قرآن به عنوان روشي درست و رفتاري مناسب از آن ياد مي كند و از انسانها مي خواهد تا آن را سيره عملي در زندگي خويش قرار دهند، معياري براي شناخت الگوي صحيح مصرف است؛ زيرا مصرف به معناي به كارگيري و بهره مندي از هرچيز از كالا و خدمات است. در تفكر اسلامي اين معنا در مفهوم مصرف شرط است كه مصرف مي بايست در راستاي دست يابي شخص به كمال و تكامل انجام پذيرد. بنابراين هر گونه رفتاري كه موجب عدم بهره گيري درست و مناسب از نعمتي شود، به عنوان كفر نعمت قلمداد شده و كيفر و مجازات را به دنبال دارد.
اگر جامعه اسلامي بخواهد رفتارهاي خويش را اصلاح كند و در مصرف كالا و خدمات و ديگر نعمت هاي الهي مفهوم واقعي زهد گرايي را تحقق بخشد، بايد مفهوم زهد گرايي واقعي را بشناسد و بدان پاي بند باشد.
زهد گرايي مثبت به اين معناست كه دولت و امت از هر نعمتي به درستي بهره گيرد و اجازه ندهد تا كفران نعمتي صورت پذيرد و چيزي در جاي غيرمناسب آن مصرف شود.
از آن جايي كه بخش دولتي بيش ترين و اساسي ترين نقش را در زهدگرايي و مصرف بهينه و يا بي رويه دارد و مردم دولت و دولتمردان را الگوي رفتاري خويش قرار مي دهند، خداوند به پيامبر(ص) فرمان مي دهد تا در زندگي خويش رفتاري زاهدانه در پيش گيرد و اجازه ندهد تا زرق و برق دنيا او را بگيرد و به سوي رفتارهاي نادرست در مصرف بكشاند. (توبه آيه 55 و 85 و حجر آيه 88 و كهف آيه 28)
تاكيد بر زهدگرايي به عنوان وظيفه و تكليف بر پيامبر(ص) به عنوان رهبر دولت اسلامي از آن روست كه دولتمردان داراي شرايطي هستند كه به سادگي در دام مصرف بي رويه مي افتند و از زهد واقعي دور مي گردند. از اين رو خداوند به وي فرمان مي دهد تا از مصرف بي رويه و دنبال كردن زرق و برق دنيا پرهيز كند.
بسياري از دولت مردان به اسباب دروني و بيروني و شرايط مناسب، به مصرف بي رويه و ريخت و پاش و اسراف و تبذير گرفتار مي شوند. از جمله اين اسباب توقع مردم عادي از رهبران است كه زندگي مرفه و با زرق و برقي داشته باشند. اين در حالي است كه در بينش و نگرش اسلامي، هرگونه گرايش به زندگي با زرق و برق از سوي رهبران به معناي كفران نعمت و خروج از اعتدال و ماموريت و مسئوليت رهبري امت است.
خداوند در آيات 90 تا 93 سوره اسراء و 7 تا 10 سوره فرقان بيان مي كند كه زندگي زاهدانه پيامبر در مقام مسئوليت رهبري ملت و دولت و نداشتن زندگي مرفه و بي زرق و برق، بهانه اي براي مشركان مكه بود؛ زيرا آنان توقع داشتند كه دولتمردان اسلامي همانند دولت هاي كسري فارس و قيصر روم، داراي زندگي پرزرق و برقي باشند.
اين درحالي است كه بينش و نگرش اسلامي اقتضا مي كند كه رهبران زندگي زاهدانه تري نسبت به عموم داشته باشند تا مردم نيز گرايش به دنيا و ماديات آن نيافته وحب دنيا جان و دلشان را پر نكند.
خداوند درآيات 28 و 29 سوره احزاب بيان مي كند كه اين روش زهدورزي و دوري از اسراف و زندگي پرزرق و برق حتي برخي از همسران پيامبر (ص) را ناراحت كرده و آنان به همين سبب بناي ناسازگاري گذاشته بودند.
از اين روپيامبر (ص) ماموريت مي يابد تا براي تبيين وظيفه و مسئوليت خود به عنوان رهبر دولت اسلامي، اجازه دهد تا زناني كه به اين شيوه زندگي، رضايت نمي دهند طلاق بگيرند و درپي زندگي ديگر بروند تا خواسته هاي مادي بيرون از حد ايشان را برآورده سازد.
دولت اسلامي با درپيش گرفتن رفتار درست و مصرف بهينه و مناسب هر نعمتي از نعمت هاي الهي، فرهنگ درست مصرف را به مردم آموخت. بدين ترتيب پيامبر (ص) موفق شد تا با فرهنگ سازي دريك دوره زماني بيست و سه ساله مردم را به سوي فرهنگ درست مصرف سوق دهد و الگوي صحيح و كامل مصرف را به ايشان ارايه دهد و بياموزد.
بنابراين براي اصلاح الگوي صحيح مصرف لازم است نخست الگوي هاي صحيح و مناسب مصرف را شناخت و سپس با درپيش گرفتن آن در سطوح عالي مردم را به سوي اصلاح الگوهاي مصرف كشاند . اين درحالي است كه درجامعه كنوني، معيارهاي صحيح مصرف تبيين نشده است و برخي در دام اسراف و تبذير به سبب چشم و هم چشمي و يا رفتارهاي وبرق دولتمردان گرفتار مي شوند و برخي در زهدگرايي منفي مي افتند و حاضر نمي شوند تا از نعمت هاي الهي به درستي بهره گيرند و حتي حلال خدا را بر خود و يا جامعه حرام مي كنند.
زهدگرايي مثبت اگر در فيلم هاي تلويزيون نشان داده شود و مسئولان و دولتمردان نيز درمصرف كالا وخدمات راه درست و مناسب را طي كنند مي توان اميد داشت كه فرهنگ درست مصرف درجامعه جا بيفتد و جامعه با بهره گيري درست و مناسب از نعمت ها درمسير شكوفايي اقتصادي و تمدني قرارگيرد.

 



حكومت دانشمندان

كاظم رضاپور
دانشمندان، لايق حكمراني
با آن كه آموزه هاي وحياني از زمان هبوط آدم(ع) بر زمين، خواهان مراجعه توده ها در همه امور به عالمان و دانشمنداني بوده است كه حق را شناخته و منش خود را عدالت قرار داده و به ساختن خود و ديگران براي زندگي سعادتمندانه در دنيا و آخرت پرداخته اند، با اين همه مردم به علل دروني و بيروني، كم تر دل به اين رهنمود الهي داده اند. در نتيجه در طول تاريخ همواره صاحبان زر و زور و تزوير بر مسند حكومت و تخت شاهي تكيه زده اند.
در دوره اي از تاريخ انديشه بشري، گروهي به اين نتيجه رسيدند كه جز دانشمندان آن هم حكيمان و فيلسوفان، لايق اين منصب و مسند نيستند. لذا حكومت فرزانگان را، فيلسوفان مشهور يونان از جمله افلاطون پيشنهاد مي كند. با اين همه كم تر در تاريخ ديده شده كه جز اربابان زر و زور و تزوير بر اين مسند تكيه زنند.
در دوره بيداري ملت ها، مردم به حكم رشد عقلاني تكويني، دريافتند كه خود بايد در حكومت وارد شوند و دولت ها و حكومت هاي مردم سالار را به پا كنند، زيرا چنان كه آيه 25 سوره حديد بيان كرده جز با قيام توده هاي مردم، هرگز عدالتي در جامعه اجرا نخواهد شد.
با اين همه مشكلي كه با آن رو به رو شدند، عدم امكان حضور مستقيم توده ها در مناصب مديريتي و حكومتي كشور بود، لذا در انديشه انتخاب رهبراني براي مديريت جامعه به عنوان حاكمان مردمي برآمدند و متوجه شدند كه بايد از ميان خويش شايسته سالاري را حاكم سازند تا اين شايستگان و نخبگان جامعه بتوانند جامعه را با قوانين و برنامه ها و مديريت خويش به سوي سعادت و خوشبختي در سايه سار عدالت و امنيت و آسايش ببرند.
از آن جايي كه مسايل و موضوعات جامعه، داراي شاخه هاي بسياري است كه هر كسي نمي تواند از همه آن ها برآيد و دانشمندان داراي علوم و فنون چند، بسيار معدود و در دوره معاصر دور از دسترسي هستند، به گروه هايي از نخبگان در علوم و فنون مختلف رو آوردند؛ زيرا دانش و علوم و فنون آن چنان گسترش يافته كه ديگر پهلواني چون ارسطو و افلاطون و ابن سينا را برنمي آيد كه در همه اين حوزه ها بتواند به جايي برسد كه بر همه آن دانش ها احاطه پيدا كند.
نتيجه آن شد كه حكومت را به نخبگان و دانشمندان داراي فنون و دانش هاي مختلف بسپارند تا آن را مديريت كنند با اين همه نيازمند يك مدير توانايي بودند كه اين قواي متعدد و دانشمندان با گرايش ها و برنامه هاي مختلف را مديريت كند. اين گونه بود كه قواي چندگانه اي با مديريت واحدي ساختند و مشاوراني به عنوان مجالس به خدمت ايشان گماشتند. با اين همه مديريت جامعه به شكل شورايي هرگز نمي تواند ره به جايي برد؛ زيرا در نهايت هر شورايي نيازمند شخصي است كه حكم نهايي را صادر كند و عزم را بر انجام فرماني جزم نمايد؛ چنان كه خداوند در اين باره در قرآن فرموده: شاورهم في الامر فاذا عزمت فتوكل علي الله؛ با آنان در امور جامعه مشورت كن پس هرگاه عزم بر انجام عملي گرفتي بر خداوند توكل كن.(آل عمران آيه 159) به اين معنا كه عزم بر عهده يك نفري است كه مديريت كلان و كلي جامعه را به عهده مي گيرد و اين عزم مي بايست با توكل همراه شود تا ربوبيت خداوندي در انجام هر كاري ملاك و معيار باشد.
به هر حال، دانش بشري در نهايت به همان جايي ختم شد كه خداوند در آغاز هبوط به آدم ابوالبشر به عنوان دستور كلي بيان كرده بودو از مردم در طول تاريخ خواسته بود تا اين گونه به دانشمندان (در گذشته پيامبران) مراجعه كنند؛ زيرا آنان، هم برخوردار از عقل كامل و هم دانش كافي و لازم و هم چنين پشتيباني و امدادهاي الهي بودند كه در قالب توكل، به آن پيامبران و جامعه آنها عنايت مي شد.
با اين همه، مردم تنها در مقاطع كوتاهي به اين فرمان و آموزه وحياني عمل كردند كه از جمله مي توان به دولت حضرت موسي(ع)، دولت داودي(ع)، دولت سليماني(ع)، دولت محمدي(ص) و دولت علوي(ع) اشاره كرد. البته در زمان هاي اخير به بخشي از اين آموزه دست يافته و به آن عمل مي كنند ولي به تمام آن هنوز نرسيده اند كه در مديريت كلان جامعه، بايد رهبري را انتخاب كنند كه داراي ويژگي هايي خاص است؛ ويژگي هايي كه در پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) جمع بود و برخي از امت ايشان به نام عالمان از آن برخوردار مي باشند.
اميرمؤمنان علي(ع) در بيان انتخاب رهبران و حاكمان جامعه و كشور مي فرمايد: العلماء حكام علي الناس، دانشمندان، حاكمان و رهبران مردم هستند.(غرر الحكم، آمدي، ص20)
اين عالمان نخست پيامبران و امامان معصومي هستند كه داراي همه برجستگي هاي اخلاقي و انساني مي باشند و در علم و عمل به كمال رسيده اند و هيچ گونه هوي و هوسي در سر و دل ندارند و جز خدمت و راهنمايي در سر نمي پرورانند و از سوي خداوند، ولايت مستقيم يافته اند و از خطا و اشتباه و گناه مصون و محفوظند و از عصمت برخوردارند. از اين رو امام صادق(ع) مي فرمايد: اتقوا الحكومه فان الحكومه هي للامام العالم بالقضا و العادل في المسلمين لنبي (كنبي) او وصي نبي؛ از حكومت و قضاوت در ميان مردم بپرهيزيد، چرا كه حكومت اختصاص به رهبري از قبيل پيامبر يا وصي پيامبر دارد كه به داوري آگاه مي باشد و در ميان مسلمانان به عدالت رفتار مي كند.(وسايل الشيعه، حر عاملي، ج18، ص7)
اگر اين دسته از عالمان الهي در جامعه حضور نداشتند، كساني را بايد برگزيد كه به دسته نخست نزديك باشند و از عصمتي نزديك به عصمت آنان كه عصمت اكتسابي است برخوردار باشند.
در حقيقت براي اين كه مديريت كلان در دست افراد صالح و عادل باشد بايد شخصي عالم و دانشمندي را برگزيد كه تالي تلو پيامبران و امامان(ع) باشند. اين شخص ديگر نخبگان و شايستگان در علوم و فنون ديگر را به كار مي گيرد و از مشورت و قدرت علمي و عملي آنان براي مديريت جامعه سود مي برد.
ويژگي رهبران دانشمند
امام حسن عسكري(ع)- چنان كه صاحب وسايل شيعه نقل مي كند- درباره ويژگي هاي رهبر دانشمند مي فرمايد: فاما من كان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدينه مخالفا لهواه مطيعا لامر مولاه فللعوام ان يقلدوه و ذلك لايكون الا بعض فقهاء الشيعه لاكلهم...؛ از ميان فقيهان، هر كه خويشتن دار و نگهبان دينش باشد و با هواي خود مخالفت نمايد و فرمان مولايش (خدا و رسول) را اطاعت كند، عموم مردم بايد از او تقليد كنند. اين دسته تنها برخي از فقهاي شيعه هستند و نه تمام آنان...(وسايل الشيعه، حر عاملي، ج18، ص 95 و نيز الاحتجاج، ج2، ص 263)
امام صادق(ع) در روايت عمر بن حنظه از اين كه مردم به دولت طاغوت و سلطان جاير رجوع كنند باز داشته و آنان را به فقيهان و عالمان كه حلال و حرام خداوند را مي شناسند ارجاع مي دهد و از مردم مي خواهد چنين افرادي را حاكم خويش قرار دهند.(وسايل الشيعه، ج18، ص 99)
اين دانشمندان و فقيهاني كه حاكم الهي هستند و از سوي خداوند مشروعيت ولايت يافته و از سوي مردم بايد ولايت يابند، كساني هستند كه به مقتضيات زمان و مكان آگاه هستند و مي توانند براساس رخدادهاي زمان خويش تحليل درست عقلاني و شرعي داشته و مردم را به سوي حق رهنمون باشند. از اين رو حضرت مهدي صاحب الزمان(عج) در توقيع خويش مي نويسد: و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فيها الي رواه احاديثنا فانهم حجتي عليكم و انا حجه الله عليهم؛ در رخدادها و حوادثي كه پيش مي آيد به راويان احاديث ما مراجعه كنيد؛ زيرا آنان حجت من بر شما و من حجت خدا بر ايشان هستم.(بحارالانوار، ج53، ص 181 و كمال الدين و تمام النعمه، ج2، ص 484 و الاحتجاج، ج2، ص 283 و كشف الغمه، ج2، 531)
بنابراين تنها دانشمندان اسلام شناس، فقيه، عادل، متقي، زمان شناس، شيعه، مطيع خداوند و رسول و امام، مي توانند مديريت جامعه را به دست گيرند. اين همان چيزي است كه در زمان ما از آن به ولايت فقيه تعبير مي شود كه در حقيقت همان ولايت دانشمندان با اوصاف پيش گرفته است و فقيه در اين جا همان اصطلاح فقهي و مشهور نيست، بلكه داشتن فقاهت اصطلاحي تنها يكي از ويژگي هاي برجسته اين دانشمندان داراي ولايت و حكومت شرعي مي باشد.

 



مديريت اسلامي بايد و نبايدها

سعيد حجازي فر
از زماني كه انسان تصميم به تشكيل جامعه و زندگي با ديگر انسان ها گرفت منافع زيادي به دست آورد و سرعت پيشرفت او فزوني يافت اما يك مسئله در بستر جامعه پيش آمد و آن تعارض بين منافع بود و لازم بود قدرتي باشد تا اين تعارضات را حل كند. از اينجا بود كه بحث حكومت ها و مديريت جامعه مطرح شد. هر قومي از آن زمان تا حالا بر اساس معيارها و ارزش هاي خود، جامعه اش را اداره كرده است چراكه به اين نكته پي برده است كه مديريت جزء لاينفك جامعه انساني بوده و بدون آن جامعه اي نخواهد بود. آنچه در هر جامعه اي مبنا و اصول اداره آن قرار گرفته، ارزش ها، مباني و جهان بيني آن جامعه بوده است. به عنوان مثال در غرب آنچه پايه مديريت قرار گرفته، بحث سود آوري و بهره وري است زيرا جامعه غربي بر پايه ماديگرايي بنيان گذاشته شده است و ارزش نهادي در آن ماديات است و لذا اصول مديريتي خود را بر پايه آن قرار داده است. آنچه در جوامع اسلامي و به ويژه در كشور ما ارزش نهادي است معنويات و تعالي انساني است و لذا بايد مديريت آن بر پايه مسائل اسلامي باشد ولي متاسفانه به دليل خلا معرفتي در حوزه مديريت اسلامي نسخه برداري هاي زيادي از مدل مديريتي غربي شده است و اين خود مشكلات زيادي را بوجود آورده است. آنچه در اين مقاله بررسي مي شود بيان چند دليل از بين ده ها دليل در باب چرايي اين خلا معرفتي و علمي در حوزه مديريت است كه اينك آن را با هم از نظر مي گذرانيم.
¤¤¤
سوال هاي اساسي
1- با توجه به اينكه جوامع به ويژه جوامع غربي مديريت را بر پايه ارزش هاي خود پي ريزي كرده اند چرا كشور ما مديريت خود را بر پايه ارزش هاي خود استوار نكرده و اگر هم كارهايي در اين زمينه كرده بسيار سطحي بوده است؟
2- با اينكه سي سال از انقلاب اسلامي ايران مي گذرد چرا تلاش ويژه اي براي توليد علم در حوزه مديريت اسلامي نشده است؟
3- چرا دانشگاه ها و حوزه هاي علميه ما به صورت جدي به اين مساله نپرداخته اند، با اينكه مديريت از اركان بسيار مهم يك جامعه است؟
4- با اينكه اسلام دين جامعي است و هر آنچه را مورد نياز آدمي است گفته است پس چرا كار جدي در حوزه استخراج دستورات مديريتي از متن شارع صورت نگرفته است؟
دلايل عدم توجه به مديريت اسلامي
در اينجا تعدادي از دلايل عدم توجه به مديريت اسلامي به صورت اجمالي مطرح مي گردد و اميد است كه با برطرف شدن اين مسائل، فصل جديدي در مطالعات مديريت اسلامي آغاز گردد.
اين دلايل عبارتند از:
1- ضعف ايمان و يقين نسبت به كارايي مديريت اسلامي در جامعه
بسياري از محققين و انديشمندان در حوزه مديريت با ديد شك آلود به كارايي مديريت اسلامي نگاه مي كنند چراكه معتقدند مسائل مديريتي امروز بسيار متفاوت تر از هزار و چهارصد سال پيش است و لذا نمي توان از آموزه هاي اسلامي بهره گرفت. البته اين سوال زماني پيش مي آيد كه آشنايي كمتري با مباني اسلامي وجود داشته باشد و اين مسلم است كه نيازهاي انسان ثابتند فقط آنچه با گذشت زمان تغيير مي كند روش هاي مختلف برطرف كردن اين نيازهاست. تا زماني كه ما باور نداشته باشيم كه مديريت بر پايه اسلام مي تواند مشكلات جامعه را حل كند هيچ اتفاقي در اين حوزه رخ نخواهد داد. تا زماني كه باور نكنيم كه مديريت علي (ع) و حسنين (عليهم السلام) مي تواند مشكلات ما را حل كند، مديريت اسلامي، مديريت فراموش شده، باقي خواهد ماند. اسلام فقط براي آباداني آخرت نيست بلكه آمده است تا دنياي ما را هم آباد كند. همه افراد حتي آنهايي كه رابطه اي با مذهب ندارند بر اين نكته اذعان دارند كه براي آباداني آخرت بايد به دين رجوع كرد ولي اين باور كه براي حل مشكلات دنيوي هم مي شود به دين رجوع كرد باوري سخت است كه بعضي ها در برخي اوقات با ديده شك آلود به آن نگاه مي كنند. لذا باور به آباداني دنيا توسط دين از باور به آباداني آخرت توسط دين بسيار سخت است و مجاهدت هاي خالصي را مي طلبد. به نظر مي رسد آن چيزي كه باعث شده شهيد مطهري، شهيد مطهري شود، اين بود كه او يقين كامل داشت كه اسلام مي تواند مسائل روز را حل كند لذا در كتاب هايش به مسائل روز و ديدگاه شريعت در مقابل آنها مي پرداخت.
2- عدم آشنايي انديشمندان مديريت با حوزه هاي ديني
آنچه در دانشكده هاي مديريت تدريس مي شود عمدتا مديريت غربي است و از آموزش آموزه هاي ديني و معارف ديني در اين حوزه خبري نيست و اگر هم واحدهايي براي آموزش معارف دين تدوين شده است عمدتا مباحث عمومي دين مطرح شده اند و بحث هاي تخصصي مديريت در حوزه دين تدريس نمي شود. اين باعث مي شود كه خروجي اين دانشكده ها سواد علم مديريت غربي را داشته باشد، بدون آنكه گزاره هاي اسلام را در اين حوزه بداند. لذا بايد در منابع آموزشي در اين دانشكده ها تجديدنظر جدي شود تا نظريات ديني در حوزه مديريت به طور جدي بررسي گردد.
3- عدم اختصاص بودجه هاي پژوهشي در حوزه مطالعات مديريت اسلامي
مديريت اسلامي آنقدر در كشور مغفول مانده است كه دانشگاه هاي ما در حوزه هاي جانورشناسي همايش هاي بين المللي برگزار مي كنند ولي متاسفانه در اين حوزه هيچ خبري نيست. البته قصد اهانت به مباحث مطرح شده نيست ولي مسئله اين است كه مباحث بسيار مهم مديريت و اداره جامعه كه مي تواند سرنوشت جامعه را عوض كند اين قدر مغفول مانده است. عمده كساني كه در اين حوزه مطالبي ارائه كرده اند از روي نيت پاك و خالص شخصي خود به اين كار اقدام كرده اند كه هيچ كمكي از طرف سازمان ها به آنها نشده است. در حال حاضر هيچ بانك اطلاعاتي تخصصي و غني در حوزه مديريت اسلامي وجود ندارد و اين در حالي است كه در بسياري از علومي كه اهميت كمتري دارند بانكهاي اطلاعاتي غني وجود دارد.
4 - ابهام و كلي گويي در طرح مباحث مديريت اسلامي
عدم انجام پژوهشهاي عميق در اين حوزه باعث شده كه بسياري از مسائل اين حوزه در پرده اي از ابهام باقي بماند و اين باعث شده كه مديران تمايلي نسبت به اين مباحث نشان ندهند. كتابهاي زيادي در مورد اصول مديريت اسلامي نگاشته شده است كه قابل تقدير است اما اين اصول عمدتا به صورت كلي و با مثالهاي تاريخي مطرح شده است در صورتي كه بايد از كلي گويي پرهيز كرد و مطالب را به صورت جزيي و با مصداقهاي امروزي مطرح كرد تا مورد پذيرش مخاطب قرارگيرد. نكته ديگر اين است كه در اين اصول تعارضاتي ديده مي شود كه مشخص نمي شود كه اين تعارضات بايد چگونه حل گردد مثلا قاطعيت مدير به عنوان يك اصل مطرح مي شود و رافت و گذشت مدير هم به عنوان يك اصل مطرح مي شود اما دقيقا مشخص نمي شود كه مدير در كجا بايد با قاطعيت عمل كند و در كجا بايد با رافت برخورد نمايد. اگر مي خواهيم مديريت اسلامي به عنوان يك علم در جامعه پذيرفته شود بايد راهكارهاي تكنيكي و كاربردي مطرح گردد و از كلي گويي پرهيز گردد.
5 - مجذوب شدن انديشمندان مديريت و مديران به مديريت غربي
از آنجايي كه منابع دانشگاهي دانشكده ها مديريت عمدتا غربي است به تبع آن جذابيت رويكردهاي غربي به مديريت بيشتر از جذابيت رويكردهاي اسلامي به آن خواهد بود. در ضمن مديريت غربي به خاطر آنكه روشهاي تكنيكي و كاربردي در حوزه مديريت ارائه مي دهد لذا نسبت به وضع كنوني مديريت اسلامي كه فقط به بيان اصول مي پردازد و راههاي عملي برآورده كردن اين اصول را بيان نمي كند، بيشتر خواهد بود. در ضمن چون مباحث مديريت غربي علم روز تلقي مي شود و يادگرفتن اصطلاحات بروز و تخصصي آن و بكاربردن آنها در كلام نشاندهنده سواد يك فرد است لذا گرايش به آن بيشتر از علم مديريت اسلامي كنوني است كه در آن از روشها و اصطلاحات روز استفاده نمي كند مثالهاي آن اغلب تاريخي است.
6- قالب نادرست تحقيقات و پژوهشهاي علمي
آنچه امروزه باعث اعتبار تحقيقات و پژوهشها و مقالات مي شود ميزان استفاده از منابع لاتين است. عمدتا هرچه قدر از منابع لاتين در تدوين يك مقاله بيشتر استفاده شود اعتبار آن بيشتر مي شود. به عنوان مثال اگر شما در مقاله اي حرف جديدي بزنيد ولي منابعتان كم باشد اعتبارش از مقاله اي كه منابع لاتين آن زياد است و نويسنده صرفا به جمع آوري آنها پرداخته است كمتر مي باشد. با كمال تاسف ديده مي شود كه اگر شما در مقاله اي براي دليل آوردن براي يك مطلب حديثي از معصوم بياوريد كل حرف شما به چالش كشيده مي شود و زير سؤال مي رود ولي اگر همان حرف را از زبان يك دانشمند غربي بيان كنيد بدون هيچ مقاومتي پذيرفته مي شود. ريشه اين مسئله آنجاست كه ما علم را در چهار چوب علوم غربي تعريف مي كنيم و هرچه را كه غربيها بپذيرند علم محسوب مي شود هر چند مخالف شرع مقدس اسلام باشد. ممكن است مقاله اي بر پايه ي آموزه هاي ديني نوشته شود ولي از نظر غربي ها علم محسوب نشود مثل مديريت بحران در سيره امام حسين(ع). ما نبايد هر چيزي را كه غربيها علم دانستند علم بدانيم و هر آنچه را كه آنها رد كردند به عنوان علم قبول نداشته باشيم. اگر مي خواهيم مديريت اسلامي توليد كنيم بايد ساختارهاي علمي را بشكنيم و صرفا مطالبي را كه در ISI مورد توجه قرار مي گيرد علمي ندانيم زيرا در اين صورت نوشته هاي حضرت آيت الله جوادي آملي كه پيشتاز در حوزه توليد علوم انساني اسلامي است، اصلا علمي محسوب نمي شوند زيرا مطالبي را كه ايشان مي گويند اولا منابعش محدود است چرا كه بيشتر اين مطالب حاصل تفكر خود ايشان است دوما ايشان در نوشته هايشان از منابع لاتين استفاده نمي كنند و در ضمن براي اثبات و دليل آوردن براي برخي از بيانات خود از احاديث و قرآن استفاده مي كنند كه در چارچوب علمي امروز در دنيا و حتي در بعضي موارد در داخل كشور معتبر نيست. لذا بايد در اين مورد فكر اساسي كرد و چارچوبهاي جديدي را طبق مباني ديني تعريف كرد. كشورهاي اسلامي مي توانند ISI جهان اسلام را تاسيس كنند.
7- دوست داشتن و نه دغدغه داشتن
ميزان علاقه مندي براي توليد مديريت اسلامي درجات گوناگوني دارد و هر محقق بنا به ظرفيت و شرايط خود از درجه خاصي از علاقه مندي براي توليد مديريت اسلامي قرار دارد. همه ما مديريت اسلامي را دوست داريم و از شنيدن مثالهاي مديريتي در زندگي معصومين(ع) لذت مي بريم ولي زماني كه مي خواهيم از اصول رفتاري و سيره ائمه براي حل مشكلات امروز راه حلهايي پيدا كنيم، مي بينيم كه عده ي بسيار اندكي براي اين كار باقي مي ماند. اين درجه علاقه مندي بستگي به ايمان فرد، ميزان ميل او به كار و تلاش و شرايط فردي محقق دارد. بسياري از افراد ايمان خوبي دارند و وقتي اسم مبارك امام حسين(ع) مي آيد اشك در چشمانشان حلقه مي زند كه بسيار ارزشمند است ولي چون ميل به كار و تلاش و تحقيق در آنها كم است لذا خروجي چنداني از آنها ديده نمي شود. دوست داشتن كار در حوزه مديريت اسلامي كافي نيست و بايد دغدغه توليد علم وجود داشته باشد به طوري كه همه فكر و ذهن فرد توليد علم در اين حوزه باشد.
8 - نيت تحقيق در حوزه مديريت اسلامي
محققان ما بايد نبايد در اين حوزه تحقيق بكنند فقط به خاطر آنكه تحقيقي كرده باشند، بايد با دغدغه توليد علم براي تعالي اسلام اين كار را بكنند. اينكه ما تحقيقي بكنيم تا در يك مجله معتبر چاپ شود و بعد درجه علمي ما بالا رود، نيت خوبي براي توليد علم نخواهد بود. تحقيق را نبايد براي تحقيق انجام داد تحقيق را بايد براي جلو بردن چرخهاي علم انجام داد هر چند اين كار بسيار طول بكشد.
در اين صورت ما ديگر شاهد كارهاي تكراري و سطحي در اين حوزه نخواهيم بود. شايد تعداد اثرات توليد شده كم بشود ولي تبعا هر كدام از آنها حرف جديدي خواهد داشت كه به درد جامعه و علم خواهد خورد و مشكلي از مشكلات حوزه علم يا حوزه عمل را برطرف خواهد كرد. ممكن است يك فردي 30 سال زحمت بكشد تا يك تئوري در حوزه مديريت اسلامي بدهد و اين بهتر از آن است كه در فردي در طي 30 سال دهها مقاله بنويسد كه حرفهاي ديگران را تكرار كند. هر تحقيقي كه در حوزه مديريت اسلامي انجام مي شود بايد طوري باشد كه يك قسمت از پازل مديريت اسلامي را تكميل نمايد و اين را به پيش ببرد. با اين روش به تدريج پازل علم مديريت اسلامي تكميل مي شود و علم مديريت اسلامي به معناي حقيقي كلمه تحقق مي يابد.
9 - جدا دانستن عالم از علم
آنچه در توليد علم اسلامي به صورت جدي مطرح است اين است كه عالم مديريت اسلامي خود بايد مقيد به فرائض و احكام ديني باشد زيرا در اين صورت است كه علم او از وزن بالايي برخوردار خواهد بود و بركات زيادي را به دنبال خواهد داشت. اين تصور اشتباهي است كه بدون ايمان و عمل صالح مي توان علم مديريت اسلامي توليد كرد. همين ايمان و عمل صالح رمزهاي علم را به روي ما خواهد گشود چرا كه ما با ايمان و عمل صالح به منبع حقيقي علم نزديك خواهيم شد و در حديث هم داريم كه اگر مومني 40 روز خود را براي خدا خالص كند درهاي رحمت خدا بر او باز مي شود. لذا محقق مديريت اسلامي بايد برنامه خود سازي داشته باشد و آنرا به طور جدي دنبال كند.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14