(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 31 فروردين 1389- شماره 19624
 

نوبت رنگين كمان
روزهاي كودكي
زير ذره بين
بهار؛ نيلوفر تالاب گيتي
تلنگر به كجا چنين شتابان؟
موفقيت هاي مركز تيزهوشان ملاصدرا



نوبت رنگين كمان

بهار آمد زمستان شد فراري
لگد زد پنكه به پوز بخاري
بزد فالوده اي در كوچه ها جار
كه سرما از سرما دست بردار
شدند ابزار و آلات زمستان
براي مدت نه ماه زندان
به فرمان قناري اول عيد
به صحرا شد كلاغ از باغ تبعيد
دوباره كرد با صد دلربايي
ميان سفره ريحان خودنمايي
دوباره شد جناب هندوانه
شناور در ميان حوض خانه
نهان شد كرسي و دود و سياهي
به جايش گل نشست و تنگ ماهي
دوباره گوهر افشان آسمان شد
دوباره نوبت رنگين كمان شد
گره زد سال نو دلهاي مردم
عوض شد جاي غصه با تبسم
جوان شد تا دوباره عالم پير
شكر از طبع بيگي شد سرازير
نصرت الله بيگي در باغي/ تهران

 



روزهاي كودكي

ياد باد روز كلاس اولم
بچه ها و گريه ها، دلواپسي
يك معلم، بچه هاي نق نقو
دوست نبوديم اولش با هيچ كسي
¤
خط صاف و خط خطي و دايره
مشقهاي هفته هاي اولين
هفته هاي بعد «بابا آب داد»
بود از آن ديكته هاي اولين
¤
بخش كرديم روزهاي كودكي
باز بابا با دوتا نان آمده
بخش كرديم سيب- باد و زندگي
مادرم در زير باران آمده
¤
بخش كرديم لحظه ها را دم به دم
گم شديم در خوابهاي كودكي
اشك از چشمان من سرريز شد
در نگاه بر قابهاي كودكي

فاطمه كشراني/ تهران
(عضو تيم ادبي و هنري مدرسه)

 



زير ذره بين

نويسنده گرامي، فاطمه درويش (پروانه) 16ساله، تهران
داستان كوتاه شما (تقاص) در همان چند خط، چندين حادثه را درخود جاي داده است.
پرداخت اين همه حادثه ، داستان را طولاني كرده و نپرداختن به آنها نويسنده را دچار كلي گويي مي كند.
اميدواريم با مطالعه داستان هاي كوتاه آثار قوي تري را برايمان بفرستي.
با تشكر از شما
در انتظار داستان هاي جديدتان هستيم.
بخش داستان مدرسه
¤¤¤
دوست خوب مدرسه اي
فاطمه كشراني، تهران
وقتي اشعار تازه شما را خواندم، حيفم آمد چند كلمه اي درباره آنها ننويسم. احساس، انديشه و زبان شعرتان تازه و با طراوت است.
تنها چيزي كه شعر شما از آن رنج مي برد اشكال وزني اشعارتان است. بعضي از كلمات شعرتان در هنگام خواندن سنگين خوانده مي شوند و اضافه بر وزن هستند.
مثلاً: در بيت دوم بند اول سروده ايد:
«...يك معلم، بچه هاي نق نقو
دوست نبوديم اولش با هيچ كسي...»
حرف «ت» دركلمه «دوست»، حرف «م» دركلمه «نبوديم» و حرف «چ» دركلمه «هيچ» اضافه بر وزن هستند و جلوي رواني زبان شما را مي گيرند.
يك بار اين بخش شعرتان را بدون اين حروف بخوانيد تا متوجه منظور من از روان شدن شعرتان بشويد.
شما بايد از كلماتي استفاده كنيد كه بخش اضافي نداشته باشد.

 



بهار؛ نيلوفر تالاب گيتي

قسمت شد تا بهار امسال هم بعد از مدتي، دوباره به روستايمان برويم. واقعا كه طبيعت در راه كمال بوده و هست.
هنوز از شقايق ها خبري نبود اما كمال هايي بود كه ناكاستي ها را پوشش دهد. از صداي خروش رودخانه تا شكوفه هاي سپيد و صورتي درختهاي بادام كه هرگاه نسيمي بوزد، رقص كنان درهوا برمي خيزند. ديگران را نمي دانم اما طبيعت و روستا صيقل روح و جان من است. هرجا چشم مي انداختم مي گفتم «عجب طبيعتي، طبيعت رونگاه» كه تكرار اين جمله ام كمي همراهانم را آزار مي داد! اين نوشته توشه اي كوچك و يكاني از هزار طبيعت و روستايمان است. جايي كه روح به بلنداي خود مي رسد و چشم از ديدنش باراني مي شود و قلب با آهنگ آن دم مي گيرد و كالبد مادي به آسمان پر مي كشد.
¤¤¤
... و نرم نرمك نو عروس فصل ها گامي دگر برگيتي نهد.
سرمست و خرامان و پاي كوبان گام برخاك و خاشاك گذارد و رد پاي سبزش را بر رويشان كشد تا اندك اندك، عرصه اي سبز بر چشم آيد. و دست رنگارنگش را گاه بر اين شاخه كشد و گاه آن شاخه و چنين كند كه رنگين كماني از شور و شعف بر شاخه ها نشيند. و به هزار ناز و نعمت از اين دشت به آن دشت كند و دامان دشت را به عطر دامانش آغشته سازد تا آنگاه كه به دنبال بهار گام در دشتي نهي، مالامال مملو از عطر خوش گلهاي بهاري شوي. و چنين ترنم عشق سر دهد تا اگر بلبلي درس خواندن از ياد برده است بر كلاس درس حاضر شود. از اين جوي به آن جوي كند كه ديگر ترسي براي پرواز پروانه ها نباشد؛ پروانه هايي كه به جشن ديدن اولين بهار عمرشان نشسته اند و با آن پاي مي كوبند و بال مي زنند. به رفاقت نسيم نشيند و همگام او شود آنگاه كه قاصدكي قصد پرواز كند و بالي ندارد. دست در دست او نهد و به آرامي او را زجاي برخيزاند و رسم پرواز بياموزدش.
و بهار مي آيد. بهاري كه رخوت و جان مردگي از طبيعت بگيرد و همت و سبزينگي ارمغانش كند. و به موجبش جاني ديگر بر تن طبيعت اندازد. و چنان به مهارت به دانه ها برپا دهد كه گويي به سحر، زتن پـير، برنايي را برون ساخته.
¤¤¤
اي كاش بهارم روستا بود تا هر صبح به نزد درختان بادام مي رفتم و يكان يكانشان را طواف مي كردم و به شبنم چشمهايم ، غبار از گلبرگهايشان مي زدو دم. اي كاش همچو گلبرگهاي شكوفه ها بودم تا آن هنگام كه نسيمي رسيد، دست در دستش نهم و پاي كوبان و سرمست همراهش شوم. حسرت از آنكه در روستا نيستم تا دست دردست سبزه زارها دهم و به اتفاق با ذكر حق از جاي برخيزيم و طريق خورشيد پيشه كنيم.
و ديدگانم هيچگاه سيراب بهار نمي شود كه درس خروشش را از رودها، سكوتش از نسيم و اراده و ايمانش از علفها آموختم.
و درس زندگاني از موري كه به بهانه بهار زير سنگي بزرگ روزي نو را رقم مي زند. باشد كه نور خورشيد ببيند.
¤¤¤
و خداي عزوجل گويي مكتب حكمتي را بر زمينيان گشوده است و به يك اشارت خود از خاك مرده رنگين كمان هزار رنگي برون سازد كه بشر در يكان آن از عجز گويد.
به بهانه بهار گام به طبيعت مي گذارم تا رستاخيز آن را ببينم. آنگاه كه بازي چشم از مزرعه برداريم و چشمي ديگر باز كنيم و خود را به جهاني ديگر ببينيم. آنگاه كه خداي توانگر از خاكي كه كس زارعش نبوده، هزار هزار زينت برون سازد. برون سازد كه عبرتي باشد بر چگونگي رستاخيز. و آنگاه كه بهار مي آيد و از مور تا باز آسمان برمي خيزند و آدمي هنوز در خواب است.
جلال فيروزي

 



تلنگر به كجا چنين شتابان؟

حتما تا به حال ديده ايد كه وقتي كسي كار بدي را انجام مي دهد مي گويند: از بچه مسلمان چنين كارهايي به دور است خوب است خون شيعه در رگهايش است اما هيچ گاه فكر نكرده ايم كه ما به عنوان فردي مسلمان و خداشناس چه وظايفي را برعهده داريم و چه كارهايي را نبايد انجام دهيم. متاسفانه بعضي از ماها هم امور توصيه نشده و حرام شناخته شده از نظر دين را خيلي بيش تر از امور توصيه شده مي شناسيم و اگر كسي هم بخواهد اشتباهاتمان را هم گوش زد كند چنان دليل و برهان مي آوريم كه بيچاره از گفته اش پشيمان مي شود.
اي كاش هميشه مي دانستيم كه براي انجام هر كار بدي، گناهي هم در ترازوي اعمالمان گذاشته مي شود. به هر حال اي كاش زماني برسد كه ما هر وقت خطايي كرديم بتوانيم به اشتباهات خودمان پي ببريم و نگاهي كاذب به دين مان نداشته باشيم و اي كاش زماني برسد كه از خودمان بپرسيم:
به كجا چنين شتابان؟
نويد درويش (قاصدك)
فروردين ماه/1389
(عضو تيم ادبي و هنري مدرسه)

 



موفقيت هاي مركز تيزهوشان ملاصدرا

به گزارش خبرنگار مدرسه شانزده نفر از دانش آموزان مركز تيزهوشان ملاصدراي ناحيه سه شيراز 22 موفقيت درالمپياد علمي هفت گانه كه به صورت كشوري در مرحله استاني برگزار مي گردد را نصيب خود و خانواده محترمشان نموده اند.
مركز تيزهوشان ملاصدراي ناحيه سه شيراز در 60 ناحيه و شهرستان و منطقه آموزشي استان در نتايج به دست آمده المپيادهاي علمي مقام دوم استان را كسب نموده اند.

 

(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14