(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 16 ارديبهشت 1389- شماره 19638

كمي درباره فيلم «دموكراسي در روز روشن» مسئوليت فراموش شده
گزارشي از متن و حواشي سيزدهمين جشنواره تئاتر دانشگاهي دوزخ اما سرد!
چرا «به رنگ ارغوان» فروش نكرد؟
سخني با فيلمساز محبوب نسل انقلاب
جنگ در سينماي آمريكا-2 توجيه و تطهير تهاجم



كمي درباره فيلم «دموكراسي در روز روشن» مسئوليت فراموش شده

پژمان كريمي
1-مي گويند هنرمند مورخ نيست. به زعم نگارنده، اگرچه هنرمند در مقام مورخ متصور نيست و هر يك، شأني دارد و ابزار و غايتي، اما هنر و هنرمند، در پيشگاه تاريخ، مسئول است. چرا كه در قبال «حق» مسئول است.
هنرمند، وظيفه ندارد تاريخ را طابق نعل به نعل روايت كند. با اين حال، بايد مقيد به رعايت جوهره و گوهر تاريخ باشد. جوهره و گوهري كه ما از آن به عنوان «حق» تعبير و تفسير مي كنيم.
هنرمند آن گاه كه- مستقيم و غيرمستقيم- داعيه دار روايت تاريخ مي شود: مهمتر از اشارات واقع گرايانه، بايد در ترسيم «حق» و «باطل»، عادلانه و مستند آشكار گردد. وي نبايد بر پايه بي تقوايي، ناآگاهي و بي دانشي، حب و بغض و منافع فردي و جمعي و قومي و ملي، «حق» را در رداي «باطل» و «باطل» را در كسوت «حق»، اراده و نمودار نمايد. در اين حال است كه او و هنر وي، «وظيفه» را در قبال «حق» ادا كرده است.
2- چند قدم تا طلوع خورشيد انقلاب اسلامي بيشتر نمانده بود. «سيا» گزارشي را روانه كاخ سفيد و سپس سفارتخانه ايالات متحده در تهران كرد. در اين گزارش يك جمله كوتاه روشن و رسا و قاطعانه به چشم مي آمد:
«انقلاب اسلامي قابل روي دادن نيست»!
با وجود اين پيش گويي كه «علمي» هم خوانده مي شد، انقلاب اسلامي در 22 بهمن سال 57، به بار نشست.
كمي از روزهاي پيروزي انقلاب فاصله بگيريم. به 31 شهريور سال 59 مي رسيم. رئيس جمهور بعثي عراق با ژستي سرشار از نخوت و دل گرم به پشتيباني 80 كشور بزرگ و كوچك، از فتح چند روزه تهران خبر داد!
نه او، بلكه هر فرد و سياستمدار و نظام ديگري كه آشنايي با «اسلام» و «مسلمانان» نداشت، با مرور واقعيت هاي آن روز ايران، وعده فتح چند روزه تهران را گزافه نمي پنداشت:
به دنبال بروز انقلابي كه تحليل گران از آن به «انقلابي كبير» تعبير كرده اند، ارتش ايران از هم پاشيد. نيروهاي انتظامي همزمان با ارتش در حال تسويه هاي دروني بودند و هنوز يكپارچگي و نظم نيافته بود.
با فروپاشي ساواك، كشور دستگاه اطلاعاتي نداشت. جنگ تجزيه طلبانه داخلي، در پنج سوي كشور، مدتها بود كه سوداي تجزيه كامل ايران را به سر و دل دشمنان انداخته بود. مشكلات اقتصادي تبديل به دغدغه اي جدي در خانواده ها گرديد و اداره ها و سازمان ها و وزارتخانه ها نظم از دست رفته را باز نيافته بودند. برخي جاسوسان و فتنه گران نيز مانند «رئيس جمهور وقت»، در سامان نظام سياسي كشور نفوذ كرده بودند.
در چنين احوالي، جنگ عراق عليه ايران آغاز شد. جنگي كه نه در بيست و چند روز، بلكه هشت سال به طول كشيد و در نهايت ارتش آغازگر تجاوز و تخاصم، در دستيابي به اهداف شوم خود باز ماند. نه آن ارتش، كه 80 كشور حامي آن روي شكست را تلخ و ذلت بار تجربه كردند.
اين پيروزي آيا به جز با سلاح ايمان و فداكاري به دست آمد؟ چه انقلاب اسلامي و چه دفاع مقدس، مقاطع بزرگ و افتخارآفريني از تاريخ سرزمين ايران اند. مقاطعي كه تنها در سايه ايمان الهي ايرانيان و رهبري داهيانه مردي آسماني به نام حضرت روح الله، به عنوان برگهايي افتخارآميز از تاريخ ما جلوه نمودند.
3-با تأسف بايد گفت، برخي هنرمندان وطني، آن گاه كه روي به موضوع «انقلاب و دفاع مقدس» مي آورند، يا از روي بي دانشي و تعصبات جاهلانه و يا رياكاري سعي در بزرگنمايي و شعار و اقناع مي كنند و يا از روي بي تقوايي، كم لطفي و عناد و غفلت بي رحمانه حجاب تحريف را بر دوش حقيقت اين دو مقطع مي نهند! كاري كه كساني از همان «برخي» ان شاء الله از روي غفلت، در قالب فيلمي سينمايي به نام «دموكراسي در روز روشن» كرده اند.
4-هيچ انسان عاقلي، كتمان نمي كند كه در هر گروهي و فرقه اي و ملتي، ناخالصي به چشم مي آيد. چه بسا، كسي كه همواره بر سجاده و به حال سجود ديده شود اما ذره اي از معرفت الهي بهره نداشته باشد. چه بسا كساني كه از انقلاب و مفاهيم و ارزشهاي بالنده دفاع مقدس؛ «جهاد» و «ايثار» و «شهادت» و... دم مي زنند و «لاف عشق» به زبان جاري مي كنند، اما در باطن نه تنها دلبسته اين مفاهيم نيستند بلكه عليه آن توطئه مي نمايند. بي گمان رسوا نمودن و هجو چنين ناخالص ها و منافقان، همان قدر ارزشمند است كه تصوير فردي كاملا ارزشگرا! اما مشكل در برخي فيلم ها اين است كه به بهانه هجو و نقد منافقان و دغلبازان و رياكاران، جانب «حق» مي گذارند و رأي به مطلق مي زنند و «همه»، تاكيد مي كنم «همه» «دين مداران» را منافق و دغل و رياكار معرفي مي سازند. اتفاقي كه-متأسفانه- در فيلم «دموكراسي در روز روشن» روي داده است. در اين فيلم، رزمنده و سردار سابق سپاه و يكي از كارگزاران دولتي امروز ايران، ترور مي شود. درميان «مرگ» و «بودن» وي هدف بازخواست فرشته اي و مردگاني ديگر قرار مي گيرد. خيلي زود بر تماشاگر روشن مي شود كه سردار، نه يك مؤمن راستين و رزمنده و سرداري شجاع، كه فردي رياكار و اپورتونيست است، كه در مصاف با دشمن ترسيده و ديگران را قرباني «بودن» خود كرده است، كه مردي متعصب و ديكتاتورمنش است، كه سزاوار احترام نيست و چه و چه!
پرسش؟
- چرا سازندگان از جوهره و گوهر تاريخ غفلت كرده اند؟
- آيا همه سرداران و رزمندگان و شهداي ما آني بودند كه در «دموكراسي در روز روشن» تصوير شده اند؟
- واقعيت وجودي و ماهيت فكري و باور رزمندگان اسلام چه بود؟
- آيا مگر تاريخ دفاع مقدس، برپايه ايمان رزمندگان ما شكل حماسه نيافت؟
- چه نشانه و صفتي، ايران روزهاي جنگ را بر «حق» نشاند و دشمن را در جايگاه باطل معنا مي كرد؟
سازندگان «دموكراسي در روز روشن» مي توانستند چند رزمنده راستين را در كنار يك رزمنده نما معرفي كنند تا اثرشان از مطلق نگري يا بهتر بگويم سياه نگري نسبت به آدمهاي جنگ و ماهيت تاريخ دفاع مقدس به دور ماند و حق «تاريخ» پاس داشته شود.
5- تاريخ دفاع مقدس سرشار برگها و صفحات پرافتخاري است كه قابليت جلوه در قوالب هنري دارد. به بهانه موضوع دفاع مقدس، مي توان از مفاهيم الهي سخن گفت. آيا سزاست كه بخشي از تاريخ پرافتخار سرزمين مان دستمايه قرار گيرد، صرف اينكه گفته شود: «مخاطب گرامي! مبادا فكر كني هر كسي رزمنده و جانباز بود و جاويدالاثر و شهيد شد، به واقع آن كس برازنده بهترين صفات است!
به واقع اين جور شبهه آفريني بويژه در اذهان نسل جديد، عاقلانه و متعهدانه است؟
مسئوليت در پيشگاه تاريخ يعني اين؟
اصلا در ميان اين همه ناگفته ها، پرداختن به موضوع رياكاري و نفاق جمع كوچكي از رزمنده نمايان، اولويت امروز جامعه ماست!
اي كاش در فيلم «دموكراسي...» پرداختن به اين موضوع هم به شكل خوبي انجام مي شد. نه اين گونه كه جملگي رزمندگان هدف ترور شخصيت قرار گيرند.
روشن نيست كه «دموكراسي در روز روشن» آيا اكران مي شود يا نه! به هر روي بر اين باورم كه اين فيلم جز شبهه افكني نسبت به تاريخ و تاريخ سازان «دفاع مقدس» هديه اي براي تماشاگر ندارد! همين!

 



گزارشي از متن و حواشي سيزدهمين جشنواره تئاتر دانشگاهي دوزخ اما سرد!

محمد آرمان
تئاتر، هنر شريف و با
عزت نفسي است. زنده است. حضور دارد. دمادم و نفس به نفس.
تئاتر، هنر همه روزگاران است. اصالت و متانت و صبوري و دردمندي تئاتر، بازتاب روح زمانه است و آينه دل انسان هاي دوران.
تئاتر، هنر زندگي است و زندگي هنري. مي توان رد احساس گرم و شريف بازيگر را در هرم نفس هاي خسته و تاب كلمات بي قرارش گرفت و به كنه دل و ديده بازيگر رسيد.
تئاتر، ميراث دار كهن گنجينه مذهبي ما هم هست. «تعزيه» به عنوان يكي از غني ترين و هنرمندانه ترين و اصيل ترين وجوه نمايشي كه از دير بار گويا و جوياي رسم و مرام و آيين و تاريخ و معرفت بزرگان دين و پاكان و نيكان تمام روزگاران بوده است و البته يادآور حماسه خونين عاشورا و كربلا.
تئاتر، شكوه شگرف و بازتابندگي سترگ نفس آدمي است و نفس او كه تئاتر جلوه انسانيت انسان است در هماوردي حركت و كلمه.ميزانسن تئاتري، اصالت و گرما و حس و قلب و تكاپو و بزرگي و عزت و صبر و شكوه را با هم دارد و دمادم تئاتر، رونق هنر است و مايه اتصال تصوير به انسان. تئاتر شكوه عظمت رستاخير هنر و بازجوينده روح مستقر در خلال زندگي امروز است.
با تئاتر مي توان هنر را كماكان زنده و اصيل نگاه داشت و به ژرفاي كهن اصالت غني و جانمايه هاي عزيزش، به نظاره تماشاگه راز نشست.تئاتر، هنر معصومي است و مظلوم. هنر صبوري است و زيبا، تئاتر هنر انسان است و برآمده جان و جهان او.تئاتر، هنر مردم است. هنر دردها، هنر آمال و آلام او و هنر واگويه هاي نحيف و
بي تابش در كشاكش او، دوران كه نسل رو به انقراض انسان در گرداب و غرقاب مدرنيته و تكنولوژي آهن و پولاد، مي رود كه از دست برود.مسخ ارزش هاي هنري و انساني در پيچش آهني تكنولوژي روز آمد، غنا و اصالت هنرهاي فاخر و دوست داشتني و انساني را هر لحظه، نحيف تر مي كند و گرد و غبار ساده خواهي و زورخواهي و بي حوصلگي، بر تاريخ بر ارج و پر قدر اين هنرهاي مردمي و آسماني، تيرگي و كدورتي انداخته است كه دل انسان را به درد مي آورد.تئاتر اما، هميشه ارزش هاي كلاسيك و سنتي و انساني روح بشري را چه در وجه ساختاري و چه در باطن و فحواي دراماتيكش حفظ نموده و چه غمبار و تاسف آور است كه تئاتر امروز هم كم كم از دست برود و جلوه اي شود براي بازنمايي ابتذال و سخافت و ناراستي و زشتي.اي كاش هنرمندان اصيل و مردمان هنرشناس نگذارند كه دامان پاك تئاتر به اين ناراستي ها و كژي ها و كاستي ها، آلوده شود!
تئاتردانشجويي يا معركه ابتذال و پوچي؟!
اين جوانك هاي مشنگ
خل وضع با عقده هاي جنسي فروخورده اي كه تركش هايش را به همه جاي عالم سرايت داده و عالم منزه و زيبا و جان بخش تئاتر را هم قرق كرده در گعده لجن آغشته اي به نام جشنواره تئاتر دانشگاهي، مشتي اعوجاج ماليخوليايي و هذيان گويي چرند و بيمارگونه و روان پريش را در مستهجن ترين قالب ممكن تحويل مخاطبان مي دهند و تمام تلاش خود را براي تحريك و تهييج پست ترين و نازل ترين غرايز مخاطب بيچاره به كار مي بندند، در كدام ميدان به بازي مشغولند؟
داور كيست؟ مربي؟ بودجه و امكانات از كجا؟ زمين مال كي؟ تماشاچيان از كجا آمده اند؟
جملات و حركات و سكنات متعلق به يكي از تئاترهاي اجرا شده در اولين روزهاي سيزدهمين جشنواره تئاتر دانشگاهي به قدري غير اخلاقي و زننده است كه امكان شرح آن در رسانه ها وجود ندارد.اين نمايش ، سراسر جلوه هاي اروتيك و حركات و ديالوگ هاي جنسي است كه ميان بازيگران زن و مرد رد و بدل مي شود.موضوع داستان نمايش، فقر و جنايت و گدايي و ديوانگي و سكس و خشونت و فلاكت و نكبتي است كه بر جامعه حكمفرماست و مرد و زن عاشق پيشه را مجبور به
تن فروشي مي كند تا آنجا كه مرد به زن معشوقه اش پيشنهاد مي دهد كه بدن ]...[ خود را به مرد پولدار عرضه كند و بعد از اين كار، با همدستي يك مرد فلك زده ديگر او را مي كشند و ...
وقتي ابتذال و اروتيسم با نكبت و كثافت و پوچي و بيهودگي و سرخوردگي و مستي و بي قيدي در هم مي آميزد و در حجم انبوهي از حركات و سكنات و
ديالوگ هاي زشت و زننده و شرم آور توزيع مي شود، نتيجه همين اجراهاي - به اصطلاح - نمايشي مي شود كه درسيزدهمين جشنواره تئاتر دانشگاهي شاهديم.
نمايشي همچون «سه چرخه» و امثال و اقرانش كه براستي جلوه تام و تمام نابودي اخلاق و ارزش و شرف و ادب و حريم حرمت هاي انساني هستند و به راستي برپا كنندگان اين معركه مهوع به چه جراتي به خود اجازه داده اند چنين گناه بزرگي را مرتكب شوند و چنان چوب حراجي بر گرده اخلاق و ارزش هاي جامعه بزنند؟!
هنوز خاطره تلخ دوره پيش اين جشنواره كثيف از ذهن ها پاك نشده، چشم همگان به شاهكارهاي اين دوره روشن شده است!
آيا كساني كه حريم حرمت ايام مقدس فاطميه را با اين بزم و بساط شيطاني ، تحت لواي جشنواره تئاتر دانشگاهي شكستند ،مستوجب پي گرد قانوني نيستند؟
ديگر با رجاي واثق مي شود گفت كه يك اراده شيطاني در وزارت علوم و بدنه دانشگاهي، به ويژه در حوزه ادبيات و هنر، قصد به لجن كشيدن ارزش ها و هدم آرمان ها و مقدسات مردم را دارند.
حالا ديگر هر آدم ساده لوح و بي خبري هم مي تواند بفهمد كه اين «روند» و اين«جريان» كه مثل سال قبل تكرار شد، تصادفي و اتفاقي و دفعي و مقطعي نيست و حتما يك «اراده» قوي در بدنه مديريت و اجرا و برنامه ريزي و پشت و روي صحنه در حال تدارك اين گعده زشت و شرم آور شيطاني است.
واقعيت آن است كه بسياري از ديالوگ ها و حركات و سكنات نمايش «سه چرخه» غير قابل بيان و از شدت زشتي و زنندگي، حيرت آور و تكان دهنده است!
يك متن بيگانه را در يك طراحي صحنه ابتدايي و زمخت و بدون رعايت شاخصه هاي زيبايي شناسانه در تئاتر با تعدادي بازيگر كه به بلغور مشتي كلمات و در آوردن مقاديري ادا و اطوار مشغولند به عنوان تئاتر به مخاطب عرضه مي كنند و تحت همين عناوين دهان پر كن و ادا و اطوارهاي پر طمطراق، معركه را به رجاله هاي ياغي
وا مي گذارند تا هر بلايي
مي خواهند بر سر مخاطب بياورند و هر موضوع و حركت و ديالوگ چندش آور و شرم آوري را عرضه كنند و ...
نكته آن كه در همين اجراي نمايشي در جشنواره تئاتر دانشگاهي برخي از تماشاگران زن، با كشف حجاب، با سرهاي برهنه به تماشاي تئاتر مشغول بودند!
از آنجا كه وضعيت رقت بار و زننده تئاترهاي اجرايي در اين جشنواره غير قابل توصيف و شرح است و از سويي مسئولان و مديران جشنواره و عقبه مديريتي شان در وزارت ارشاد و دانشگاه، با جلوگيري سفت و سخت و ممانعت از هرگونه تصويربرداري از اجراها، هر گونه راهي را براي انعكاس واقعيت ها - به خيال خودشان- بسته اندبه راستي چه راهي براي فرياد برآوردن و دادخواهي از اين راهزنان دين و فرهنگ و اخلاق جوانان باقي مي ماند؟!

 



چرا «به رنگ ارغوان» فروش نكرد؟

آرش فهيم
فيلم «به رنگ ارغوان» در شرايطي از پرده سينماها كنار رفت كه نتوانست در اكران عمومي، موفق شود. منظور از موفقيت، صرفاً دست يابي به فروش و فتح گيشه نيست. اين فيلم ابراهيم حاتمي كيا، علاوه بر شكست در جذب مخاطب و فروش نكردن، جرياني را ايجاد نكرد و هيچ تلنگري را در اذهان عام و خاص به وجود نياورد. همچون يك فيلم معمولي آمد و رفت. اين درحالي است كه تمام زمينه ها براي موردتوجه قرار گرفتن آن فراهم بود؛ نام و آوازه كارگردانش، توقيف 5ساله، انتخاب به عنوان بهترين فيلم جشنواره فجر، اكران در قبل و حين نوروز، موضوع فيلم و... اما عدم استقبال عمومي از «به رنگ ارغوان» را چه عواملي مي توان دانست؟
بدون شك اگر همين امروز، فيلم «آژانس شيشه اي» در سينماهاي كشورمان به نمايش دربيايد، با استقبال بيشتري مواجه مي شود. دقت كنيد؛ «به رنگ ارغوان» يك فيلم رها شده از محاق توقيف است و آژانس شيشه اي قبلاً اكران شده و ده ها بار نيز از سيما به نمايش درآمده است. اما واقعيت اين است كه «آژانس» چون از دل برآمده، همچنان يكي از دل نشين ترين فيلم هاست و خواهد بود. چون «مانيفست حاتمي كيا» است.
دليل اين كه امثال «موج مرده»، «به نام پدر»، «دعوت»،... و حالا «به رنگ ارغوان» نتوانستند جايگاه مهمي را در تاريخ سينماي ايران به دست آورند، به اين خاطر است كه با جنس حاتمي كيا جور نيستند. از دل برنيامده اند و بر دل نمي نشينند. حاتمي كيا، يكي از نمادهاي سينماي انقلاب و دفاع مقدس است و آثار پيشين او، مايه افتخار فرهنگ و هنر اين كشور هستند. او هم در فرم- تكنيك و زيبايي شناسي- و هم محتوا، توانسته بود به سينمايي در شأن خيزش مقدس ملت ايران دست يابد. سينماي حاتمي كيا را مي شد الگويي براي سينماي جمهوري اسلامي به حساب آورد. با اين وجود، حاتمي كيا كارش را تكميل نكرد. او چندسالي است مصداق «هركسي كو دور ماند از اصل خويش» شده. بنابراين موفقيت هاي گذشته اش را تكرار نخواهد كرد مگر اين كه «باز جويد روزگار وصل خويش»!
حاتمي كيا، در حال بازي كردن همان نقشي در سينماي امروز ايران است كه عده اي از فيلمسازان هاليوود ايفا مي كنند. در سينماي آمريكا، آثار بسياري را مي بينيم كه در لايه ظاهري، حاكميت كشورشان را به باد انتقاد مي گيرند، اما ضربه نهايي و كليدي شان به نفع نظام سياسي حاكم است. اما واقعيت اين است كه ايران، آمريكا نيست و نبايد بشود. هر الگو و روشي، در يك شرايط اجتماعي و فرهنگي خاص جواب مي دهد. بنابراين حاتمي كيا- و هر هنرمند ديگري- براي افزايش تأثيرگذاري، بايد در جست و جوي نگاه و الگوي بومي باشد (كه حاتمي كيا قبلاً به اين الگو دست يافته و نتيجه كارسازش را ديده بود) همان طور كه برخي از گياهان در آب و هواي خاص ثمر مي دهند و در محيطي ديگر نمي توان از آن ها انتظاري داشت.
آري! حاتمي كيا گلي است كه در خاك و هواي «انقلاب» شكوفا مي شود و عطرافشاني مي كند. او هنرمندي در حال شدن است و ثابت كرده كه به وضع كنوني خود و اطرافش راضي نمي شود. هميشه در جست و جوي جايي برتر است و در اين راه از تك و تا نمي ماند. بازهم منتظر مي مانيم؛ در انتظار حاتمي كيايي ديگر، بهتر از ديروز و امروز!

 



سخني با فيلمساز محبوب نسل انقلاب

سروش ستايش
به سادگي مي توان گفت حتي اگر اين فيلم حاتمي كيا پس از پنج سال به نمايش هم درنمي آمد مي شد حدس زد جهت گيري او به كدام سمت و سو مي رود. حاتمي كياي متفاوت، جديدا به طرز عجيبي قابل پيش بيني شده است. او عوض شده و زبان فيلم هايش هم «خاص» شده است. اين بر كسي پوشيده نيست. اما چگونه و به كدام سمت و سو؟ اين را بايد از درونكاوي فيلم هاي اخير او مشخص نمود.
«به رنگ ارغوان» يك فيلم معمولي و پيش پا افتاده است و هيچ چيز ويژه اي نداشت. و شايد اگر شانس حاتمي كيا نبود و اين فيلم در يكي از ضعيف ترين دوره هاي جشنواره فجر به نمايش در نمي آمد، اصلا توجه هيچ كس را جلب نمي كرد و هم چون «دعوت» در نطفه باقي مي ماند. روايت خطي ساده و پلان هاي بي سروته كه براي پر كردن فضاهاي خالي فيلم چيده شده بودند، مونتاژي كه داشت زور مي زد ملغمه اي شبيه تريلرهاي سياسي هم داستانش از قبيل «Bourne Collection» و «Mission Impossible» و «Das Leben der Anderen» دربياورد، و صدالبته با فاصله بسيار نمادگرايي و سمبوليسم به شيوه اين فيلم ها!
حاتمي كيا به استفاده از علامت، نماد و سمبل در فيلم هايش علاقه خاصي دارد و چون به درك مقوله استفاده از نمادها رسيده، همواره يكي از تكنيكي ترين كارگردان هاي كشورمان در استفاده از عناصر نمادين در فيلم بوده است. اما استفاده بي جا و بيش از حد از نشانه ها، گاهي او را به افراط و شعارزدگي سوق مي دهد. دقيقا مثل به رنگ ارغوان. همه فيلم نماد بود. جنگل كه در حال نابودي است (طبعا نماد كشور!)، دانشجوياني كه هر كدام به تقريب نماينده يك طيف سياسي بودند، اتفاقات داستان و حتي كافه اي كه محل تجمع دانشجويان بود. هضم تمام اين نشانه ها براي مخاطب كمي دشوار است و از اين لحاظ مي توان گفت آش شوري كه حاتمي كيا پخته، فقط خودش مي تواند بخورد!
من به داستان فيلم نمي گويم روايتي معمولي و دست چندم از عاشق شدن يك مأمور اطلاعاتي حين انجام وظيفه و به وجود آمدن مشكلات ديگر. بلكه مي گويم داستان اسارت نفس معناگرا در چنگال نفس دنياگرا. چگونه، كي و كجا پرنده تيز پرواز «ديده بان» و «مهاجر» و «از كرخه تا راين» اسير اين دام شد، نمي دانم. «موج مرده» و «ارتفاع پست» و به خصوص «به نام پدر» زمينه اي براي منجر شدن «به رنگ ارغوان» بودند.
گويا حاتمي كيا زياد دقت نكرده درباره چه نهادي فيلم مي سازد و در پي آن خودش هم از ياد برده كه اين گروه چه كساني هستند و در همان جبهه هايي كه خود حاتمي كيا سعادت حضورش را داشته چه رشادت هايي انجام داده اند... «اطلاعات» در كشور ما همواره نيرويي متكي به مردم و برخواسته از دل آنان مي باشد. نيرويي جان بركف و از خودگذشته كه در مسير رسيدن به آرمان هاي متعالي نظام مقدس جمهوري اسلامي از هيچ كوششي حتي جان خويش، هم دريغ نمي كند. سوابق اين طور نشان مي دهد كه اين دستگاه در طول حيات سي ساله انقلاب كمترين ميزان انحراف از اصول و مباني بنيادين امام و انقلاب و شهدا را داشته است. حال چگونه است كه به يكباره همين نيروهاي خالص، فداكار و مردمي تبديل به انسان هايي مردد، هوسباز و بي هميت شده اند تا آنجا كه به خاطر يك احساس فاني و دنيايي، آخرت خود را به حراج بگذارند؟؟ آخر كجاي اين پزهاي روشن فكري تا ديروز براي حاتمي كيا «آب و نان» شده بود؟ اصلا اگر حاتمي كيا كسي بود كه در پي آب و نان، آرمان هايش را زمين بگذارد؟ تا الآن حاتمي كيا روي دوش چه كساني سوار بود؟ روشنفكران مرفه زده او را «حاتمي كيا» كردند يا اين مردم مظلوم و ستمديده؟ پيروي از فمينيسم و ليبراليسم مسلكان او را محبوب ساخت يا حب و دوستي فرزندان حسيني(ع) و خميني(ره) ؟
و اما سخني با فيلمساز محبوب نسل انقلاب :
برادر! قدر خودت را بدان. بيا و نگذار دلمان براي ديدن آن حاتمي كياي سابق تنگ شود. «حاتمي كياي بزرگ» شدن دير نيست و دور نيست اگر از چشمه هاي ناب هنرزاي مقتدايمان جرعه اي نوش كني.
آقاي حاتمي كيا! اين راهي كه قدم در آن گذاشتي اصلا شروع نمي شود تا بخواهد به جايي هم برسد. آنچه ساير به ظاهر روشنفكران سال هاست جسته اند و نيافته اند، امروز تو با اين نگاه هرگز به گرد پايش هم نمي رسي. بله، شما شاخك هاي تيزي داريد و خوب تشخيص داديد و دانستيد كه با ادامه دادن آن شكل و روند از سينما كه مهر و اسم و امضاي شما بر آن بود امروز شايد نزد قليلي روشنفكرنما هيچ جايگاهي نمي يافتيد. اما اگر آنها كه ديروز تو را آن سان مدح مي كردند كه عرش را سير كني- و به دعاي خير همان ها است كه حالا در اين جايگاهي- الآن زنده بودند چه مي گفتند؟ آنان كه پيش از تو و بيش از تو اين راه را پيموده اند، به كجار رسيدند؟ جالب آنكه خيلي هم صريح تر و فصيح تر و بليغ تر از الآن شما بر طبل «مخالف گويي» مي كوبيدند! فيلم ساز محبوب من! از تو بعيد است كه امروز از سوت و كف چند روشنفكرنما- كه به ناشيانه ترين وجه ممكن- پشت سيمرغ هاي جشنواره بي هويت اخير و فيلم شما سنگر گرفته اند، خرسند باشي... فكر مي كني با ساخت اين دست فيلم ها استقلال خود را نشان داده اي؟
نه. نمي شود. اين حاتمي كيا، حاتمي كياي محبوب سينه سوختگان عشق الهي نيست.
برادر! بگذار بگويم به چه كسي پشت كرده اي.. به خودت، آقاي حاتمي كيا. به خود واقعي ات پشت كردي...

 



جنگ در سينماي آمريكا-2 توجيه و تطهير تهاجم

رضا فرخي
از هنگامي كه هاليوود در آغاز سال 1910، با فيلمسازي دي.گريفيث، همراه گروهي از بازيگرانش همانند، بلانش سوييت، ليليان گيش، مري پيكفورد، لايونل بريمور و ديگران توسط كمپاني بيوگراف در ناحيه اي در غرب كاليفرنيا شكل گرفت تا امروز كه حدود 100سال از عمر آن مي گذرد، هميشه با انتقاد بسياري از كارشناسان روبه رو بوده است. آنها بر اين باور بودند كه هنر سينما نبايد بازيچه دست سياستمداران و قدرتمنداني قرار بگيرد كه براي هدف خود حاضرند همه چيز را نابود كنند. اما عده اي ديگر اين انتقاد را كاملاً رد مي كردند. اين افراد استدلالي محكمتر از گروه اول داشتند. آن هم اينكه هاليوود از همان ابتدا هم به عنوان يك ابزار به وجود آمده است و به طور كلي سياستمداران غربي با هزينه هنگفتي اين ابزار قدرتمند را براي نيات خود تأسيس كردند.
تمام رويكردهاي موجود در هاليوود از ابتدا روي چند محور اصلي شكل گرفته است. 1- تبليغ فرهنگ غرب و ترويج هر چيزي كه سياستمداران غربي مي خواهند درباره آن در جهان جريان سازي كنند. 2- تطهير جنايات و رفتارهاي غيرانساني غرب 3- كمك به سياستمداران غربي و در رأس آنها آمريكا براي از ميان برداشتن دشمنان، در همه ابعاد سياسي، نظامي و گاهي فرهنگي و اجتماعي.
اما به جرأت مي توان گفت كه هاليوود در هيچ زمينه اي به اندازه مباحث نظامي و جنگ به دولت آمريكا كمك نكرده است. به عنوان مثال در سال 1990 در فيلم «سريع تر از باد» ما شاهد نسل جديدي از هواپيما به نام خفاش بوديم در اين فيلم به صورت اغراق آميزي درباره اين هواپيما صحبت مي شد، اما بعدها هنگامي كه اين هواپيما به عرصه نظامي واقعي وارد شد مشخص شد كه همه صحبت هاي گفته شده در فيلم دروغي بيشتر نبوده و تنها در راستاي تبليغي براي قدرتمند نشان دادن آمريكا ساخته شده است. گاهي اوقات اين دروغ گويي ها آنقدر مضحك است كه مخاطب احساس مي كند كه فيلم به درك او توهين مي كند. نمونه ديگر اين تبليغات نظامي را به صورت كاملاً اغراق آميزي مي توان در فيلم هاي «جنگ ستارگان» مشاهده كرد. جايي كه آمريكا يك تنه با ابزار نظامي خود به جنگ با دشمنان فضايي بشريت مي رود تا دنيا را از نابودي نجات دهد. البته وجه ديگر اين تبليغات، براي سيستم هاي امنيتي آمريكا در فيلم هاي هاليوودي بسيار زياد ديده مي شود. مانند مجموعه فيلم هاي «جان سخت»، «شغال»، «تك تيرانداز»، «صخره»، «RESIDENT EVILE» و ... كه در تمام آنها مأموران امنيتي آمريكا به صورت يك تنه با تمام مشكلات، بحران ها و تروريست هاي جهاني مبارزه مي كنند و به دنبال نجات بشريت هستند. جالب اينجاست كه در تمام اين فيلمها نوعي توهم توطئه و اسكيزوفرني سياسي مشاهده مي شود. به طوري كه دائم به دنبال دشمن تراشي هستند. موضوعي كه پس از يازده سپتامبر شدت گرفت و توهم توطئه افزايش يافت و غرب به ويژه آمريكا هرگونه مخالفت با سياست هايش را مصداق بارز تروريست معرفي مي كرد؛ فيلم هايي مانند «يازده سپتامبر» و ديگر فيلم هايي كه به اين مقوله مي پرداختند، همه و همه به دنبال دكترين مك مكارتيسم توليد شدند. اين دكترين معتقد است كه دنيا يا با ماست يا عليه ما و هيچ حالت ديگري هم وجود ندارد. دكترين مك كارتيسم بعدها توسط بوش مطرح شد و نقطه عطفي براي نفوذ سياسي دولتمردان آمريكا در سينما و رسانه ها بود. تمام اين موارد در فيلم هاي جديدتر هم به عينه مشاهده مي شود. فيلم هايي مانند «دشمن ملت» به كارگرداني توني اسكات و «مجموعه دروغ ها» به كارگرداني ريدلي اسكات جزو فيلم هاي تبليغاتي نسبتاً جديدي هستند كه تقريباً در يك حوزه ساخته شده اند. در هر دو فيلم ما صحنه هايي را مي بينيم كه در آنها دستگاه هاي امنيتي آمريكا با ابزارهاي ماهواره اي خود قادرند كه تمام دنيا را با بهترين كيفيت زيرنظر بگيرند. اين يكي از بزرگترين دروغ هاي سينمايي بوده است چرا كه هيچ ماهواره اي در دنيا ساخته نشده است كه توانايي چنين كاري را داشته باشد و حتي در عرف قراردادهاي بين المللي ارتباطات چنين كاري مصداق بارز جرم و جاسوسي محسوب مي شود. در «مجموعه دروغ ها» علاوه بر اين موج تبليغاتي دروغين ما شاهد نوعي مظلوم نمايي براي سربازان آمريكايي هستيم و مي بينيم كه چگونه مأمور امنيتي آمريكا كه نداي مبارزه با تروريست را به همراه دارد مورد تهاجم تروريست ها قرار مي گيرد. اين فيلم از اين نظر شباهت عجيبي به فيلم «بابل» پيدا مي كند. در آنجا هم گردشگران آمريكايي مورد هجوم تروريستها (كه مسلمانان معرفي مي شوند) قرار مي گيرند. در واقع تمام اين مظلوم نمايي ها در راستاي توجيه و تطهير جنايات آمريكا در جهان است. نمونه ديگر آن را مي توان در فيلم پر هزينه «پرل هاربر» به كارگرداني بن افلاك مشاهده كرد. فيلمي كه تلاش مي كند بمباران اتمي هيروشيما و ناكازاكي و اين جنايت تاريخي آمريكا را توجيه كند. در اين فيلم صحنه بمباران بندر پرل هاربر چنان دلخراش و غم انگيز به تصوير كشيده شده كه ناخودآگاه بيننده را دچار حس همدردي با مردم به اصطلاح بي گناه آمريكايي مي كند. چراكه از لحاظ تاريخي، آمريكا علت ورود به جنگ در جنگ جهاني دوم و استفاده از بمب هسته اي را بمباران بندر پرل هاربر مي دانند. همچنين نمونه ديگر اين تصورات را مي توان در فيلم هاي ديگري چون «كله كمبوزه اي» و «غلاف تمام فلزي» مشاهده كرد. چيزي كه در اين دو فيلم به عينه مشاهده مي شود، تلاش فيلم براي به تصوير كشيدن مظلوميت سربازان آمريكايي است. نكته جالب اينجاست كه هيچ گاه در اين فيلم ها صحنه هاي كشتار مردم بي گناه كشورهاي مورد تهاجم و شكنجه هايي كه توسط آمريكاييان انجام مي شود، نمايش داده نمي شود. بلكه برعكس اين موضوع را مي توان در فيلم «ALL OF THE WAR« مشاهده كرد، جايي كه در آن از اسير شدن سربازان آمريكايي در جنگ جهاني دوم و بدرفتاري با آنها در اردوگاه هايشان صحبت مي كند. در اين فيلم به نحو بسيار تأثيرگذاري شكنجه سربازان آمريكايي به تصوير كشيده مي شود. به واقع صحنه هاي فيلم بسيار دردناك است و كارگردان براي تأثيرگذاري روي مخاطب خود با احساسات او بازي مي كند اما هيچ گاه از ظلم هاي سربازان آمريكايي به مردم جهان در جنگ ها صحبت نمي كند.اما يكي از نكاتي كه در كنار اين جريان وجود دارد، بحث مربوط به خودسربازان آمريكايي است. در نسل جديدي از فيلم هاي جنگي هاليوود موضوعي كه كاملاً مشخص است تطهير نيروي انساني نظامي آمريكا است. درواقع در همه اين فيلم ها سرباز آمريكايي بسيار مقدس نشان داده مي شود و از او چهره يك ناجي براي جهان ساخته شده است. نمونه بارز اين موضوع را مي توان در فيلم »BROTHERS« محصول سال 2008 آمريكا به عينه مشاهده كرد. هرچند كه فيلم هايي مانند «سرباز جهاني 1 و 2و 3» و همچنين «سرباز» جزء همين مقولات هستند. فيلم «خانه شجاعان» به كارگرداني ايروين وينكلر (2006) يكي از اولين فيلم هاي سينمايي بود كه يكسره به اثرات جنگ عراق پرداخت: چند سرباز پس از بازگشت از جبهه جنگ، تلاش مي كنند به زندگي عادي برگردند، اما بر جسم و جان آنها چنان ضربه هاي عميقي وارد آمده كه آنها را از بازيافتن موقعيت خود بازمي دارد. در فيلم تنها به سربازان آمريكايي و بيماري هاي رواني آنها پرداخته مي شود، اما نمي گويد كه چه جناياتي در عراق و ديگر نقاط دنيا انجام داده اند. يكي ديگر از اين فيلم ها فيلم پيك يا «پيام رسان» اولين ساخته آرين موورمن است. سرباز جواني به نام ويل (بن فاستر) با نقص جسمي از عراق برمي گردد. او نه آنقدر سالم است كه بتواند به جبهه برگردد، و نه چنان عليل است كه از خدمت معاف شود، بنابراين «گندترين كار ارتش» را به او مي دهند: او وظيفه دارد خبر مرگ سربازان را به خانواده آنها ابلاغ كند، و طبعاً اولين كسي است كه بايد شاهد خشم و اندوه آنها باشد. بازهم در اين فيلم شاهد بازي با احساسات بيننده براي القاي مظلوميت آمريكايي ها هستيم.
اما گذشته از تمام فيلم هاي جديد هاليوود در اين مقوله در اين جا مي توان به يكي از شاهكارترين دروغ هاي هاليوود در طول تاريخ حياتش در مقوله جنگ اشاره كنيم، يعني فيلم «امنيت شكست خورده» محصول سال 1964 كه داستاني شبيه به فيلم دكتر استرنج لاو دارد با اين تفاوت كه اين فيلم طنز نيست. داستان اين فيلم از اين قرار است كه بر ا ثر اشتباهي كه در سيستم امنيتي موشك ها اتفاق مي افتد ناگهان چند جنگنده بمب افكن اتمي براي بمباران مسكو به راه مي افتند و رئيس جمهور آمريكا براي اينكه از شليك اين بمب ها جلوگيري كند هركاري انجام مي دهد اما پس از اينكه موفق نمي شود از اين كار جلوگيري كند در يك تصميم جنون آميز تصميم مي گيرد كه با يك بمب اتمي نيويورك را نابود كند تا موشك ها به پرواز درنيايند و درنهايت هم همه چيز به خوبي وخوشي تمام مي شود. پس از ديدن اين فيلم مخاطب به اين موضوع فكر مي كند، مگر مي شود كشوري كه كل دنيا را به خاطر منافع خود نابود مي كند اين گونه به دنبال حفظ حيات جامعه بشري باشد؟ اصلاً فيلم بيشتربه يك طنز شبيه است تا يك فيلم پرمايه در زمينه جنگ. اگر بخواهيم نقطه تقابلي در مقابل اين فيلم درنظر بگيريم كافي است به فيلم «منطقه سبز» نگاهي بيندازيم. داستان اين فيلم از اين قرار است كه افسري به نام روي ميلر (مت ديمن) فرمانده واحدي است كه وظيفه آن كشف و خنثي كردن انبارهاي «اسلحه كشتار جمعي» است. او وسربازانش دربدر به دنبال چيزي هستند كه وجود خارجي ندارند، اما دولت جورج بوش آن را انگيزه اصلي حمله به عراق دانسته است. فيلم تا حد قابل قبولي دروغ هاي دولت آمريكا را افشا مي كند. دروغ هايي كه به خاطرش هزاران انسان كشته شدند. در پايان فيلم با كلوز آپ و تمركز روي چاه هاي نفت تمام مي شود. كافي است كه اين دو فيلم را با هم مقايسه كنيم. آيا كشوري كه به خاطر نفت صدها هزار انسان را به كشتن داده است، حاضر مي شود كشورش را مانند فيلم امنيت شكست خورده به خاطر بشر بمباران كند؟ اينجاست كه دروغ گويي هاليوود كاملاً آشكار مي شود. اما در جديدترين ژست به اصطلاح ضد جنگ فيلم هاي آمريكايي كه بيشتر تبليغي براي ماشين جنگ آمريكا است، كاترين بيگلو در فيلم جعبه درد يا «HURT LUCKER« به موضوع جنگ عراق پرداخته. كل فيلم در اين موضوع خلاصه مي شود كه سربازان آمريكايي خنثي كننده بمب، مأموريت هاي مختلفي در عراق پيدا مي كنند و هربار اسير حملات تروريستي مي شوند. در اين بين سربازي به نام جيمز بلستر يكي از افراد خنثي است كه كار خود را به خوبي انجام مي دهد و تنها يك تنه همه كارها را انجام مي دهد. فيلم جز تبليغ براي نيروها و سربازان آمريكا هيچ چيز ديگري براي گفتن ندارد و معلوم نيست به چه خاطر ضدجنگ خوانده مي شود و از همه مهمتر معلوم نيست كه چرا اسكار گرفته است؟ همچنين فروش 16ميليون دلاري اين فيلم در آمريكا نشان از عدم استقبال از اين فيلم و بي محتوايي آن دارد. به طور مشخص و به جرأت مي توان گفت كه تمام اين فيلم ها تنها بخشي از خدمات گران بهاي هاليوود براي توجيه جنايات غرب و در رأس آن آمريكا است، چراكه ما همه مي دانيم كه اين خدمات تنها به اين عرصه محدود نمي شود. تا چند سال پيش بود كه شبكه هايي مانند WEAPONTV انواع و اقسام سلاح هاي نظامي را تبليغ مي كردند. سلاح هايي كه بيشتر جنبه تبليغاتي داشت و حتي در واقعيت وجود نداشتند. اين تبليغات در همه زمينه ها ديده مي شود كه نمونه ديگر آن را مي توان در بازي رايانه اي CALL OR DUTY (نداي وظيفه) به عينه مشاهده كرد. جايي كه در آن سربازان آمريكايي به صورت شگفت انگيزي دشمنان را نابود مي كنند و مخاطب بازي در ذهن خود اين قهرمانان را مي پذيرد واينجاست كه سازنده بازي موفق مي شود مقصود خود را القا كند. به خصوص نكته جالب اينجاست كه آنان ذهن نوجوانان و جوانان را براي اين القا درنظر گرفته اند.به هرصورت اينكه امروزه رسانه ها در حوزه جنگ ابزار بسيار قوي براي آمريكا در القاي اهداف اوست بركسي پوشيده نيست اما نكته موردتوجه اينجاست كه اين موضوع هم يكي از مقولات رسانه اي است كه بايد با روشنگري و آگاهي تصور درستي را از آن براي مخاطب فراهم كرد. زيرا اگر چنين كاري صورت نگيرد ممكن است اين تصورات غربي كه دائم در رسانه ها تبليغ مي شود در ذهن جوانان ما القا شود و به تهاجم فرهنگي دامن بزند. به همين دليل بايد با بحث هاي كارشناسي شده فضاي مناسبي را براي افزايش سطح آگاهي مخاطب فراهم آورد.

 

(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14