(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 21 ارديبهشت 1389- شماره 19642

حافظان بدون عمل
خودبيني مانع حركت
مراحل فناي في الله
آثار خوف و خشيت از خدا در زندگي انسان، آينه جمال و جلال الهي
تپش قلم
همت و كار مضاعف در منابع ديني



حافظان بدون عمل

قال النبي(ص): ياتي علي الناس زمان يتعلمون فيه القرآن، فيحفظون حروفه و يضيعون حدوده، فويل لهم مما جمعوا و ويل لهم مماضيعوا
پيامبر اعظم(ص) فرمود: زماني فرا مي رسد كه مردم، قرآن را ياد مي گيرند و كلماتش را حفظ مي كنند، اما احكام آن را ضايع مي كنند. پس واي بر آنان از آنچه حفظ كرده اند، و واي بر آنان براي آنچه ضايع مي كنند1.

1-كنزالعمال، ج 10، ص 211

 



خودبيني مانع حركت

در حديثي از امام صادق(ع) نقل شده است كه عيسي(ع) با يكي از يارانش براي سياحت رفته بود. به دريا كه رسيدند آن حضرت با يقين كامل فرمود: «بسم الله» و (همانند خشكي) روي آب به راه خود، ادامه داد. آن شخص نيز با يقين كامل گفت: «بسم الله» و او هم مانند عيسي(ع) توانست روي آب حركت كند و به عيسي(ع) برسد؛ ولي همين طور كه همراه عيسي(ع) مي رفت به ذهنش خطور كرد كه: من هم مي توانم مانند او، روي آب راه بروم. بنابراين، عيسي(ع) چه فضيلتي بر من دارد؟ به مجرد اينكه اين مطلب به ذهنش رسيد و در واقع گرفتار خودپسندي شد و يقينش خدشه دار گرديد، در آب فرو رفت! فرياد زد و از عيسي(ع) كمك خواست، آن حضرت او را از آب بيرون آورد و به او گفت: چه گفتي؟ آن مرد، آنچه را كه در ذهنش گذشته بود، بازگو كرد1.

1-اصول كافي، ج 2، ص 306

 



مراحل فناي في الله

پرسش:
براي يك فرد سالك كه عمده مراحل خودسازي را طي كرده است چه گام هاي عملي ديگري را بايد بردارد تا فناي در راه خدا براي او به نحو مطلوب محقق شود؟
پاسخ:
در بخش نخست پاسخ به اين سؤال درخصوص شناخت نفس و سير و سلوك انسان كامل مراحل چهارگانه اي را شامل 1-تجليه 2-تخليه 3-تحليه 4-فنا مطرح كرديم. اينك در ادامه بخش پاياني مطلب را پي مي گيريم.
درجه اول فناي در افعال
سالك دراين مرحله همه موثرات و همه مبادي اثر و اسباب و علل مجرد و مادي و قواي طبيعيه و ارادي درنظرش بي تاثير مي نمايد و نفوذ اراده و قدرت موثري غير از حق را در كائنات نمي بيند و عوامل اين عالم را محو و ناچيز درحيطه قدرت نامتناهي خداوند شهود مي كند. دراين حال، نااميدي از تمام خلق دست مي دهد و اميد كامل به حق سبحانه براي عارف سالك پيدا مي شود حقيقت آيه مباركه: «وما رميت اذ رميت و لكن الله رمي» را به عين شهود و بدون شائبه پندار و خيال آشكارا مي بيند. و زبان حال او به ذكر شريف «لاحول ولا قوه الابالله» گويا مي شود. دراين مقام، مقتدرترين سلاطين درنظر سالك، همانند قدرت پشه اي ناتوان جلوه مي كند. اين مرتبه را در اصطلاح اصل فنا، مقام «محو» مي گويند.
درجه دوم فناي در صفات حق
دراين مقام، انواع مختلف كائنات، كه هريك در حد خود تعين و نامي دارند مانند: ملك، فلك، انسان، حيوان، اشجار و معادن كه درنظر اهل حجاب به صورت كثرت، تعدد و غيريت مشهود هستند. درنظر عارف الهي يكي مي شوند: يعني همه را از عرش اعلاي تجرد تا مركز خاك به صورت نگارستاني مشاهده مي كند كه در تمام سقف و ديوار آن عكس علم، قدرت، حيات، رحمت، لطف، مهر و محبت الهي و عنايت يزداني، به قلم تجلي نگاشته شده و پرتو جمال و جلال حق بر آن افتاده است. دراين نظر، صحراها، درياها، خشكي ها، افلاك و خاك عالي و داني پيوسته و يكي خواهندبود و همه با يك نغمه و يك صداي موزون خبر از عظمت عالم ربوبي مي دهند. عرفا اين مقام را كه به حقيقت توحيد و كلمه «لااله الاالله» متحقق شود، يعني همه صفات كمال را تنها از آن حق بداند و درغير حق سايه و عكس صفات و كمال را پندارد، در اصطلاح «طمس» مي گويند، كه مقام فناي صفات عبد در صفات حق است.
درجه سوم فناي در ذات
مقام فناي در ذات را «فناي» در احديت نيز گويند. دراين مقام همه اسما و صفات را، از صفات لطف گرفته، مانند رحمان، رحيم، رازق و منعم تا صفات قهر، مانند قهار، منتقم، مستهلك در غيب ذات احديت مي بيند و جز مشاهده ذات احديت هيچ گونه تعيني در روح او باقي نمي ماند، حتي اختلاف مظاهر چون جبرئيل و عزرائيل و موسي و فرعون از چشم حقيقت بين صاحب اين مقام برداشته مي شود و مهر و خشم حق سبحانه و همچنين بسط و قبض، عطا و منع، بهشت و دوزخ و... براي او يكي مي شود. صحت، مرض، فقر و غني، عزت و ذلت درنظر او با هم برابر مي شوند.
شايد يكي از مراتب استقامت كه در صحيفه الهيه به آن امر شده و درعلم اخلاق ستايش گرديده و از ديدگاه عرفاني امري پسنديده است. مقام شامخ فناي در ذات باشد. اين مقام را در اصطلاح «محق» گويند كه مقام فناي وجود عبد در ذات حق است. دراين مرحله نهايي، اغيار از هر جهت محو شده، توحيد صاف و خالصي براي عارف سالك دست مي دهد. دراين مرتبه كه آخرين منزل سفر الي الله است، انسان سالك به زبان حقيقت مي گويد: «يا من ليس الا هو» وقتي سالك الهي به اين مقام رسيد، از هويت او هويت همه ممكنات، چيزي نمي ماند، بلكه در تجلي حقيقت حق سبحانه محو مي شود وحقيقت آيه مباركه: (لمن الملك اليوم، لله الواحد القهار) (غافر-61) براي او تجلي مي كند.


 



آثار خوف و خشيت از خدا در زندگي انسان، آينه جمال و جلال الهي

در بخش نخست مقاله حاضر نويسنده ضمن بررسي پديده ترس در انسان و ويژگي هاي ترس ارزشي و غيرارزشي، چرايي و لزوم خوف از خدا را مورد بررسي قرار داد، در ادامه آثار خشيت و خوف از خدا در تكامل معنوي انسان تبيين و تحليل شده است كه با هم آن را از نظر مي گذرانيم.
عوامل خوف از خدا
خوف به معناي ترس اگر نسبت به هر كسي ناپسند باشد، اما نسبت به عظمت، جلال و جبروت خداوندي، شايسته و پسنديده است. در اين ميان خشيت كه مرتبه اي برتر و بالاتر از خوف است، از جايگاه و ارزش بيش تري برخوردار مي باشد. از اين رو ترس از خداوند معنا و مفهومي ارزشي مي يابد، اين در حالي است كه آدمي نسبت به هر كس ديگري اگر ترس داشته باشد، نه تنها ارزشي نيست بلكه موجبات افسردگي روحي و رواني و اضطراب در فكر و انديشه و تعادل رفتاري مي شود؛ زيرا ترس، حالتي دروني و واكنشي نسبت به چيزي است كه در آينده با آن روبه رو مي شود.
ترس مي تواند به صورت حال باشد و نيز مي تواند به شكل مقام و ملكه تحقق يابد. از اين رو گاه سخن از ترس نسبت به آينده و از دست دادن چيزي است ولي گاه ديگر به گونه اي است كه شخص نسبت به آينده همواره هراسناك است كه در اين صورت به شخص، ترسو مي گويند. ترسو كسي است كه همواره در حالت خوف و هراس نسبت به آينده است. اگر اين ترس نسبت به امور دنيوي باشد ترسو بودن امري زشت و ناپسند و ضدارزشي شمرده مي شود ولي ترسو بودن نسبت به امور اخروي امري پسنديده و ارزشي است و چنين شخصي تجليل شده و مورد تكريم و احترام قرار مي گيرد؛ زيرا ترس از مسايل اخروي امري است كه به ترس از خدا بازمي گردد.
خوف از مقام جلال
خداوند داراي اسماي حسناي كمالي است. اين اسماي كمالي جز اسم مستاثر آن، به گونه اي است كه در نقش ربوبيت ظاهر مي شود. به اين معنا كه الله كه اسم جامع و كامل و تمام اسماي حسناي الهي است، در مقام ربوبيت، ظهور و تجلي كرده است. از اين رو خداوند خود را اين گونه مي ستايد كه: الحمدلله رب العالمين، ستايش از آن الله است كه او رب جهانيان است. (سوره حمد؛ آيه 2)
پس «الله» با تمام اسماي حسناي خويش از آن رو تجلي و ظهور كرده و از مقام «هو» بيرون آمده تا در نقش ربوبيت جهانيان و پروردگاري عالميان عمل كند. بر اين اساس همه نام ها و اسماي الهي را بايد در حوزه ربوبيت تحليل كرد و فهميد.
«الله» نامي است كه دربرگيرنده همه اسماي حسناي الهي است. اين نام ها دو دسته اصلي را تشكيل مي دهند كه به اسماي جمالي و جلالي خوانده مي شوند. نام هاي جلالي مرتبط به حوزه عظمت است. از اسماء و نام هاي جلالي مي توان به جبار و قهار و منتقم و مانند آن اشاره كرد. در كنار اين نام ها مي توان از اسماي جمالي چون رحيم و رئوف و رازق و مانند آن سخن گفت. تجلي كامل اسماي جمالي را مي توان در بهشت با همه درجات و مراتب آن جست، چنان كه نام هاي جلالي را مي توان در مظهريت دوزخ و مراتب و درجات آن پيدا كرد.
انسان خود آينه تمام نماي جلال و جمال الهي است؛ زيرا به تعليم اسمايي از سوي خداوند همه اسماي خداوندي را در خود به شكل قوه دارا مي باشد كه تنها برخي از انسان هاي كامل آن را به فعليت تمام و كامل آن رسانيده و از همه اسماي الهي در وجود و ذات خويش بهره مند گشته اند.
انسان، اين آينه جلال و جمال الهي، همان چيزهايي را كه در خداوند، ذاتي است، به شكل عرضي در خود دارا مي باشد و مي تواند از مقام جلال و يا جمال خويش ظهور و بروز كند. هر انساني به يك اسم بيش از ديگر اسماي وديعه گذاري شده در ذات خويش، گرايش دارد؛ از اين رو در اصطلاحات عرفاني سخن از علي قلب عيسي(ع) و يا علي قلب يوسف(ع) و يا علي قلب موسي(ع) به ميان آمده است كه به معناي آن است كه شخص همانند حضرت عيسي(ع) انساني با گرايش باطني و معنوي و قدرت دم مسيحايي است. هركسي به اسمي از اسماي الهي گرايش بيشتر نشان مي دهد و آثار آن در وي بيشتر ظهور و بروز مي كند. حضرت يحيي(ع) كسي بود كه اسماي جلالي در وي بروز و ظهور بيشتري داشت لذا اهل خوف و خشيت از مقام جلال بود. در اين ميان تنها پيامبر ختمي مرتبت، حضرت محمد(ص) است كه مظهريت مطلق و كامل همه اسماي الهي را دارا مي باشد و تمام نام ها و اسماي الهي در وي يكسان به صورت اعتدال كامل ظهور يافته است. از اين رو در قرآن از وي به نام اسوه كامل و الگوي برتر و مطلق ياد مي شود. بر انسان است كه همانند پيامبر(ص) شود و دراين راه با بهره مندي از اسلام كه از چنين خصوصيت اعتدالي و كمال اسمايي برخوردار است، سود برد تا به اين مقامات به شكل اعتدالي دست يابد. براين اساس اسلام را دين كامل و تمام ناميده اند كه از ظرفيت رهبري آدمي به سوي اعتدال اسمايي برخوردار مي باشد و موجب مي شود تا آدمي به كمال مطلق دست يابد.
با اين همه، انسان ها به عللي، تنها به اسم يا اسماي خاصي گرايش بيشتر دارند و آثار آن اسم در ايشان تجلي مي يابد. برخي در مقام جلال و برخي در مقام جمال هستند، و آثار جلالي و يا جمالي در آنان به تنهايي ظهور و بروز مي كند.
اما انسان كامل كسي است كه مراعات اعتدال را ازطريق بهره مندي از آموزه هاي اعتدالي اسلام داشته باشد تا بتواند ميان اسماي جمالي و جلالي نوعي اعتدال پديد آورد. اين گونه است كه شخص همان اندازه كه داراي خوف است از رجا برخوردار مي باشد و هيچ يك از كفه هاي ترازوي خوف يا رجا بر ديگري برتري نخواهد يافت. اين همان چيزي است كه اسلام از طريق آموزه هاي خويش به مؤمنان مي آموزد و پرورش مي دهد.براين اساس لازم است كه انسان همان اندازه كه به جمال الهي گرايش دارد و رجا و اميد به كرم، رحمت و فضل الهي دارد از جلال الهي بهراسد و نسبت به جلال الهي خوفناك باشد. اين گونه است كه در آيات قرآني از خوف و رجا به يكسان و از بشارت و تنذير به تساوي سخن رفته است.
خوف از عذاب
تنذير خداوندي نسبت به اسماي جلالي از آن روست تا آدمي از حدود الهي تجاوز نكند و در مسير كمالي تنها در حوزه هايي گام بردارد كه مجاز به حركت در آن است. انسان مومن همواره از اين بيمناك است كه كاري كند كه تجاوز از حدود الهي و مرزهاي قوانين خداوندي باشد؛ زيرا هواهاي نفساني و وسوسه هاي ابليسي وشياطين جني و انسي پيوسته آدمي را به سوي تجاوز و تعدي و فجور دعوت مي كنند كه نتيجه آن چيزي جز ظهور و بروز خداوند به اسماي جلالي نيست و پيامد آن جز دوزخ و آتش هاي فروزان در جان هاي آدمي نمي باشد.
البته انسان مومن از آن جايي كه در مقام ربوبيت است كه از طريق عبوديت به دست آورده، مي كوشد تا نسبت به ديگران نيز دلسوز و مهربان باشد. اين دلسوزي سبب مي شود كه افزون بر خوف بر نفس خويش بر ديگران نيز هراسان و بيمناك باشد. از اين رو خداوند در آيه 57 سوره اسراء دعوت كنندگان به توحيد و ايمان به خداوند را هم خائف وهراسان برخود و هم بر ديگران مي شمارد. درآيات 28 تا 31 تشريح مي كند كه چگونه مومن آل فرعون بر قوم خويش از گرفتار شدن به كيفري همچون عذاب هاي اقوام پيشين هراسان بوده است.
وي هم چنين مي ترسيد كه قوم خويش گرفتار عذاب هاي اخروي شوند كه بسيار سخت ترو دشوارتر است (آيات 28 تا 32)
چنين ترس و نگراني را قرآن از ابراهيم (ع) نيز گزارش مي كند كه وي نگران گرفتار شدن عمو و سرپرست خويش آزر بوده است كه اگر روش خود را ادامه دهد و بر گمراهي و بت پرستي خويش باقي بماند، در نهايت گرفتار عذاب الهي شود. (مريم آيات 41 تا 45)
آيات بسيار ديگر گزارش مي كند كه پيامبران (ع) همواره بر گرفتاري اقوام خويش به عذاب هاي دنيوي و اخروي و تجلي خداوند به اسماي جلالي ، هراسان و بيمناك بوده اند و آنان را به بازگشت به سوي خداوند دعوت كرده و از عذاب هاي دوگانه دنيوي و اخروي الهي بيم مي دادند. (شعراء آيه 123 و 135 و هود آيه 2و 3 و احقاف آيه 21 و 22)
اهل خوف چه كساني هستند؟
رفتار كساني كه اهل خوف از خداوند هستند، رفتارهاي پسنديده و درچارچوب دستورهاي الهي است. از اين رو اهل خوف الهي مردمان متقي هستند و از هر گونه رفتارهاي ناپسند و زشت و اعمال خلاف قانون اسلام و آموزه هاي وحياني پرهيز مي كنند. همواره مي كوشند تا رضايت خداوند را به دست آورند و خشنودي او را بر خشنودي هركس ديگري مقدم دارند. (بينه آيه 8) ازبدي ها اجتناب مي كنند (آل عمران آيه 30 والرحمن آيه 46) و از محرمات دوري و پرهيز مي نمايند. (بقره آيه 235 ومائده آيه 90 و 92) هرگز كسي را نمي كشند. (مائده آيه 28) اينان افرادي هستند كه خشم الهي را نسبت به مشركان و كافران مي دانند و براين پايه مي كوشند تا از دشمنان خدا نيز پرهيز كنند و دشمن خدا را دشمن خويش بشمارند. اين گونه است كه از كافران (حشر آيه 16) و مشركان (انفال آيه 48) اجتناب مي كنند و با آنان دوستي نمي كنند و ولايت و حكومت ايشان را نمي پذيرند، چه اين، ولايت دوستي باشد و چه ولايت سرپرستي و قيمومت و رهبري( آل عمران آيه 28)
اهل خوف كساني هستند كه از هواي نفس مي گريزند (نازعات آيه 40) و درانجام اوامر الهي كوتاهي نمي كنند (نحل آيه 509 به نيازمندان رسيدگي مي كنند(انسان آيه 8 و 10) اهل خشوع( بقره آيه 74) خضوع هستند و دركارهاي خير سبقت مي جويند (مومنون آيه 57 و 60 و 61)
بطور كلي اهل خوف كساني هستند كه همواره در زندگي خويش نشانه هاي ايمان را بروز مي دهند و دركارهاي خير و نيك شتاب مي گيرند.
خوف كافران در دنيا و آخرت
كافران و سست ايمان ها در دنيا و آخرت گرفتار خوف هستند؛ زيرا نسبت به ربوبيت خداوندي در دنيا ايماني ندارند و هر لحظه از اين كه چيزي را از دست دهند، اندوهگين مي شوند و نسبت به آينده ترس دارند. ترس و اندوه در كافران امري دايمي است. ترس در ايشان به گونه اي است كه هر آن ممكن است در دام مرگ گرفتار شوند. (احزاب آيه 10 و 19) ترس زياد در ايشان عامل خروج چشم هاي آنان از حالت عادي مي شود. (ابراهيم آيه 43 و احزاب آيه 10 و 19)
عدم تعادل رواني (همان) و گردش چشم ها (همان) از اموري است كه در آيات قرآني به ترس كافران و افراد سست ايمان اشاره دارد. در آخرت نيز آنان گرفتار ترس هستند و آثار آن در ايشان بروز مي كند.
خوف مؤمنان در دنيا و رهايي از آن در آخرت
آيات قرآني يكي از صفات مؤمنان را خوف ارزشي آنان در دنيا مي داند كه همواره از خداوند و جلال وي در هراس و ترس هستند و همراه طمع و اميد به جمال الهي، از جلال الهي مي هراسند. اما مؤمنان كساني نيستند كه داراي خوف ضدارزشي باشند و نسبت به مسايل دنيوي اندوهگين شوند و ترس و خوفي داشته باشند. هر چه ايمان در انسان قوي تر شود، خوف ارزشي نيز ازدياد مي يابد تا به جايي كه به خشيت مي رسد و در مقابل، خوف ضدارزشي در ايشان كاهش مي يابد و به نوعي از اطمينان و آرامش مي رسند. از اين رو حزن و خوفي نسبت به مسايل دنيوي ندارند، در حالي كه نسبت به عظمت و جلال خداوندي خوف و خشيت دارند. (رعد آيات 19 و 21 و فاطر آيه 28)
خوف از خداوند اگر در نهان باشد، ارزشي تر است و موجب بهره مندي شخص از بشارت ها و پاداش هاي الهي مي شود. (يس آيه 11)
بنابراين خوف مؤمنان نسبت به خداوند و نه مسايل دنيوي، امري طبيعي و تمجيد شده است. اين كه مؤمنان نسبت به مسايل دنيوي خوف و حزني ندارند، از آن روست كه مي دانند خداوند، همگان از جمله مؤمنان را به اموري چون ترس از دست دادن مال و جان و مانند آن آزمايش مي كند. (بقره آيه 155)
مؤمن تا در دنياست از اين مي ترسد كه گرفتار آزمون ها و فتنه هايي شود كه نتواند سربلند از آن بيرون آيد؛ از جمله ترس از اين كه مرتد و يا سنگسار شود (كهف آيه 19 و 20)
مؤمن به علم و عقل خويش از جلال الهي آگاهي دارد و از آن مقام مي هراسد (رعد آيات 19 و 21 و نيز فاطر آيه 28 و زمر آيه 9 و مائده آيه 44)
آثار خوف از خداوند و عذابهاي الهي
براي خوف از خداوند و عذاب هاي الهي آثار و كاركردهائي در آيات قرآني بيان شده است كه در اين جا به برخي از آن ها اشاره مي شود.
از جمله كاركردهاي خوف انسان از عذاب الهي و ظهور خداوند به اسماي جلالي در حق او، آن است كه وي براي رهايي از ظهور خداوند به اسماي جلالي، گام هايي براي ساختن دژي از توحيد و جمال در اطراف خويش برمي دارد. از جمله اين كارها آن است كه شخص با اطعام به انسان هاي بينوا و نيازمند مي كوشد تا نقش رحمانيت را در خود تقويت كند و ظهور جمالي را در خود افزايش دهد. از اين رو در آيات 8 تا 10 سوره انسان هنگامي كه از انگيزه هاي اهل بيت(ع) براي اطعام خالصانه به مسكين و يتيم و اسير سخن مي گويد از ترس از عذاب هاي قيامتي به عنوان انگيزه اعمال و اطعام آنان ياد مي كند و مي فرمايد: ويطعمون الطعام علي حبه مسكينا و يتيما و اسيرا انما نطعمكم لوجه الله لانريد منكم جزاء و لاشكورا انا نخاف من ربنا يوما عبوسا قمطريرا؛ و به ]پاس[ دوستي ]خدا[، بينوا و يتيم و اسير را خوراك مي دادند. ما براي خشنودي خداست كه به شما مي خورانيم و پاداش و سپاسي از شما نمي خواهيم ما از پروردگارمان از روز عبوسي سخت، هراسناكيم.
در حقيقت مي توان كاركرد ترس از ظهور خداوندي در صورت جلالي و ترس از عذاب هاي قيامتي را، توجه انسان به ديگران با مظهريت رحمانيت و اسماي جمالي دانست. به سخن ديگر انسان براي اين كه گرفتار جلال خداوند نشود، به جمال او مي گريزد و براي جلب و جذب جمال الهي، مي كوشد تا خود را مظهر جمال الهي قرار دهد تا واكنش خداوندي نسبت به او نيز جمالي باشد و در جلال ظهور و تجلي نكند.
به عبارت ديگر، انسان با انجام اعمال نيك و پسنديده و ظهور در مقام رحمان و رحيم مي كوشد تا اسماي جمالي را در خود تقويت كرده و خود را مظهر جمال الهي نشان داده و خداوند را در جمال الهي ديدار كند.
از آن جايي كه فرمان خدا، گريز به سوي الله است، مي توان گفت كه اين گريز بايد به شكل اعتدالي باشد؛ زيرا الله اسم كمالي خداوند و دربردارنده اسماي جلالي و جمالي است و دعوت به گريز به سوي الله به معناي آن است كه انسان بايد به سوي خداوند در مظهريت كمالي آن بگريزد. اين بدان معنا خواهد بود كه انسان بايد كاري كند كه مظهر اسماي كمالي خداوند باشد كه در اين صورت حتي خشم و غضب او براي خداوند خواهد بود، چنان كه مهر و رحمانيت وي نيز اين گونه است. اين چيزي است كه در بيان و سيره امير مؤمنان(ع) به خوبي ديده شده است. آن حضرت خشم و غضب خويش را همانند مهر و محبت خود براي خدا قرار داده بود و حتي دمي براي غير خدا خشم و غضب نكرد و يا مهر و محبت نورزيد.
از ديگر آثار و كاركردهاي خوف و ترس از مقام جلال و عذاب الهي آن است كه ديگران عبرت مي گيرند و در پي تجاوز به حقوق مردم و حدود الهي نمي روند. اين مطلبي است كه خداوند در آيات 32 تا 37 سوره ذاريات و نيز 102 و 103 سوره هود بدان اشاره كرده است؛ زيرا كيفر ستمگران و تجلي خداوند به نام هاي جلالي موجب مي شود تا مايه عبرت آموزي بيمناكان از عذاب آخرت شود و زمينه عبرت آموزي از كيفر مجرمان فراهم آيد.
ظهور و بروز خداوند در اسم جلالي موجب مي شود كه دشمن اصلي بشر يعني ابليس حتي از پيش مومنان بگريزد و جنگ را رها كرده و فرار را برقرار ترجيح دهد. (انفال آيه 48 و نيز مجمع البيان، ج 3 و 4 ص 843)
ترس از پيامدهاي خطرناك و غيرقابل پيش بيني نيز عاملي است كه باعث مي شود دشمنان نسبت به مؤمنان عمل هاي تند و شديدي انجام ندهند و كاري نكنند كه خود را گرفتار عذاب هاي پيش بيني شده نمايند. بسياري از مردم به سبب همين احتمال است كه رفتارهاي خويش را متعادل مي سازند وخود را از افراط وتفريط و تجاوز به حقوق مردم بازمي دارند.
پاداش خوف از عذاب
اگر كسي اين گونه عمل كند و از خداوند هراسناك باشد، اميد آن است كه از سوي خداوند مورد تكريم و احترام قرارگرفته و در بهشت جاودانه مسكن گزيند. (معارج آيات 27 و35)
از ديگر پاداش هايي كه قرآن بيان مي دارد شادماني مؤمنان ازسوي خداوند است، شادماني اي كه پاياني ندارد و هيچ عامل بيروني ويا دروني نمي تواند آن را به غم و اندوه تبديل كند؛ زيرا كسي كه از خدا و جمال الهي مي هراسيد و در زندگي خويش به حدود الهي تجاوز نمي كرد و بلكه همواره به مهرباني و احسان و كمك به مردم براي رضاي خداوند مي انديشيد، از مهر الهي برخوردار بوده و در بهشت رضوان با سلام و سلامت وارد مي شود و جمال كامل الهي را رويت مي كند. (انسان آيات 5 تا 10)
مصونيت يابي شخص از كيفر و عذاب هاي الهي و دوزخ از ديگر پاداش هايي است كه خداوند در آيات پيش گفته براي انسان هاي بيمناك از عذاب هاي الهي بيان مي كند.
بنابراين هركسي كه بخواهد از مقام جلال الهي بگريزد و از جمال مطلق الهي بهره گيرد مي بايست همواره از جلال خداوندي هراسان باشد وكاري نكند تا اسير خشم و غضب الهي شده و در دوزخ خشم و انتقام الهي در دنيا و آخرت گرفتار آيد.
در سيره پيامبران(ع) و امامان(ع) بسيار به اين مسئله توجه داده شده كه پيامبران(ع) و امامان(ع) با آن كه خود در همه حوزه هاي كمالي به عالي ترين رتبه رسيده بودند، با اين همه مي كوشيدند تا خود را از جلال الهي دور نگه دارند. همين تجلي جلالي و عظمت الهي موجب شده بود كه در هنگام حضور دربرابر خداوند، اندام وكالبدشان به لرزه درآيد و از خوف خدا و عذاب الهي چهره و رخساره شان زردگون شود.
خوف و خشيت، عامل حركت به سوي كمال
خوف و خشيت ارزشي موجب مي شود تا انسان به سوي كمال حركت كند و از آنجايي كه خداوند داراي صفات جلالي و جمالي است كه در مجموع از آن به كمال ياد مي كنند، انسان نيز در ذات خويش داراي اين مجموعه صفات جلالي و جمالي است. بنابراين بايد با حركت به سوي اسماي الهي، خود را همانند خداوند ساخته و صبغه و رنگ الهي به خود گيرد. اين گونه است كه صفات جلالي و جمالي را در خود تحقق مي بخشد.
اما انسان هرگاه در نعمتي غرق شود و همه چيز براي او فراهم آيد، گرفتار استكبار و غرور مي شود و در نتيجه، راه طغيان را درپيش مي گيرد. از اين رو لازم است كه هرازگاهي خداوند وي را به امتحان سختي بگيرد. آزمون ها براي ما انسانها بسيار مفيد است؛ زيرا توانايي هاي انسان را افزايش مي دهد و درون مايه هاي آدمي را آشكار مي كند و استعداد و ظرفيت هاي وي را هويدا مي سازد.
ترس از اين كه خداوند به جلال خويش وي را بگيرد و آزمون هاي سخت و دشوار از او به عمل آورد، خود عامل مهم حركتي انسان به سوي بازسازي اعمال بروز و ظهوربخشيدن به كمالات از طريق بهره گيري از آموزه هاي وحياني و دستورهاي پيامبران مي باشد. لذا مي توان گفت كه خوف و خشيت از جلال الهي بهترين قوه محركه براي آدمي است تا در مسير كمالي گام بردارد و خود را براي ربوبيت طولي آماده سازد.
بسياري از مؤمنان براي اين كه گرفتار تعدي به حدود الهي نشوند و بي عدالتي ننمايند مي كوشند تارفتارهاي خويش را كنترل شده تر از پيش انجام دهند و دربرابر مسائل ديني جانب احتياط درپيش گيرند. (بقره آيه 229 و 182 و نساء آيه 3) خوف از تضييع حقوق ديگران بويژه ناتوانان و فقيران و يتيمان (نساء آيه9 و بقره آيه229) از علل و عوامل تحريكي بشر به سوي كارهاي نيك و احسان و خير است.
به هرحال خوف و خشيت از خدا (بقره آيه 40 و ده ها آيه ديگر) در دنيا امري ارزشي است بويژه كه عامل تحريك و انگيزه عالي در سوق آدمي به سوي كمال و اعمالي است كه وي را به سوي مقام عبوديت هدايت مي كند كه باطن آن ربوبيت طولي بشر است.
خداوند ترس از خدا را عاملي مهم براي اجتناب از بدي ها و ناهنجاري ها (آل عمران آيه 30 و الرحمان آيه 46)، دين فروشي (مائده آيه44)، قتل (مائده آيه28)، كفر (حشر آيه16)، محرمات (بقره آيه 235)، ولايت كافران (آل عمران آيه28)، هواي نفس (نازعات آيه40)، كمك به ديگران (انسان آيه 8 و 10)، انجام اوامر الهي (نحل آيه50)، انذارپذيري (فاطر آيه 18 و يس آيه11)، خشوع (بقره آيه74) و ده ها امر مثبت و سازنده ديگر مي شمارد كه در آيات قرآني بيان شده است.
به هرحال بايد ميان خوف و خشيت دنيوي و اخروي خوف ازخدا و غيرخدا تفاوت هاي معناداري يافت و براساس آن قضاوت كرد. از اين رو خوف وخشيت حتي به شكل مقامي نسبت به خدا و جلال و جبروت وي امري پسنديده و عاملي مهم در رشد و تكامل بشر شمرده شده و بدان تشويق و ترغيب شده است.

 



تپش قلم

عباسعلي كامرانيان
در برابر هر راه درست رحماني، شيطان يك كجراهه نادرست شيطاني دارد كه آن را توسط قانون نانوشته اي به پيروانش ديكته مي كند.
¤ ¤ ¤
گاهي، وقتي انسان فكر مي كند همه چيز مرتب است، يك چيز مرتب نيست كه آن يك چيز، ترتيب همه چيز را به هم مي ريزد!
¤ ¤ ¤
كساني كه عادت كرده اند «خوب بگويند و بد عمل كنند» حقه بازان بزرگي هستند كه با حماقت هاي بزرگ، پائين ترين طبقات دوزخ را مال خود كرده اند!
¤ ¤ ¤
كساني كه مي گويند: چرا خدا جهنم را آفريده اگر مورد ظلم و بيداد خانمان برانداز ستمكاران واقع شوند آرزو مي كنند كه همين الآن خودشان آتش دوزخ را برافروزند!
¤ ¤ ¤
وقتي بزرگترين دوست انسان بزرگترين دشمن او مي شود، مي توان فهميد كه «بت هواي نفس» ، بزرگ بت هاي موجود است!
¤ ¤ ¤
قدرتي كه موجب برپايي حق و براندازي باطل نشود، «قوه مطلوب شيطان» مي شود!
¤ ¤ ¤
اگر باب «بيخود عزيز شدن» عده اي در جامعه باز شود، از مقابل همان باب، باب «بيخود ذليل شدن» همان گروه، گشوده خواهد شد!
¤ ¤ ¤
كساني كه امروز در برابر ياغيان مي ايستند، اگر دائم به آسيب شناسي از خويش و خودسازي نپردازند، فردا ياغيان جديد را تشكيل مي دهند!
¤ ¤ ¤
كمتر از آنيم كه خود را مي دانيم و بيش از آنيم كه مي انديشيم مي توانيم!
¤ ¤ ¤
در عرصه مسئوليت كسي كه براي رضاي خدا كار مي كند، هيچ مومني ناراضي نمي ماند.

 



همت و كار مضاعف در منابع ديني

محمد جواد ياري
بي ترديد اساس پيروزي ها و كامروايي ها حاصل كار و تلاش انسانهاست و انسان هاي كم كار همواره محرومند، لذا قرآن كريم بهره انسان ها را با سعي و تلاش آنها متناسب مي داند و مي فرمايد: «و اين كه براي انسان جز آنچه تلاش كرده بهره اي نيست»؛ نجم/.39 در كنار كار و همت مضاعف داشتن تقوا و عمل صالح اثر مضاعف دارد، قرآن كريم در سوره طلاق 2/3 مي فرمايد: «كسي كه تقوا را پيشه كند خداوند گشايشي براي او مي دهد و از آنجا كه گمان ندارد به او روزي مي بخشد». طبيعتاً جوامع موفق، جوامع پركار و داراي روحيه همكاري، تعاون و درستكاري هستند لذا در روايات اسلامي به مسأله كار و تلاش توأم با تقوا براي كسب روزي اهميت فوق العاده داده شده است تا آنجا كه امام صادق(ع) مي فرمايد: «كسي كه براي خانواده خود تلاش مي كند، مانند مجاهدان راه خداست»: (وسايل الشيعه ج 12 ص 43)، حتي دستور داده شده: مسلمانان صبح هر چه زودتر از خانه خارج شوند و دنبال تلاش براي زندگي بروند: (وسايل الشيعه ج 12، ص 50) و از جمله كساني كه دعايشان هرگز به اجابت نمي رسد كساني هستند كه تني سالم دارند و گوشه خانه نشسته و تنها براي گشايش روزي دعا مي كنند: (تفسير نمونه، ج 11، ص 349)
بي شك كار و تلاش دل مردگي و سستي را دور، و نشاط مي آفريند و باعث اشتغال سالم فكري و جسمي مي شود، انسان هاي سير، بي كار و بي دغدغه تبعات منفي براي جهان ايجاد مي كنند. لذا پيشوايان ديني نيز همواره بر كار و تلاش تأكيد مي كردند و خود نمونه عملي در اين زمينه بوده اند. اسلام هم اساس هرگونه بهره گيري مادي و معنوي را در سعي و كوشش مستمر مي داند: (نجم/39) پيشوايان اسلامي براي اينكه به ديگران سرمشقي بدهند در بسياري از مواقع كارهاي سخت و توان فرسا انجام مي دادند، از چوپاني گرفته تا خياطي، كشاورزي و ...
اگر مفهوم تضمين روزي از طرف خدا، نشستن در خانه و انتظار رسيدن روزي باشد پيامبران و امامان (ع) كه از همه آشناتر به مفاهيم ديني هستند نبايد اين همه براي روزي تلاش مي كردند: (تفسير نمونه، ج 9، ص37)
اهميت كار و تلاش از منظر روايات
اميرمؤمنان(ع) مي فرمايند: «هنگامي كه موجودات در آغاز با هم ازدواج كردند، تنبلي و ناتواني با هم پيمان زوجيت بستند، و فرزندي از آنها به نام فقر متولد شد»: (وسايل الشيعه ج 12، ص38). در حديث ديگري امام صادق(ع) مي فرمايند: «در طلب روزي و نيازهاي زندگي تنبلي نكنيد، چرا كه پدران و نياكان ما به دنبال آن مي دويدند و آن را طلب مي كردند»: (وسايل الشيعه، ج 12، ص38).
امام صادق(ع) در مورد يكي از ياران خود به نام «عمربن مسلم» كه تجارت و كار را ترك كرده بود و به عبادت رو آورده بود فرمود: «واي بر او، آيا نمي داند كسي كه تلاش و طلب روزي را ترك گويد، دعايش مستجاب نمي شود»: (اصول كافي، ج 5، ص 84)، اما موسي بن جعفر نيز در اين رابطه فرموده اند: «خداوند بنده پرخواب را مبغوض مي شمرد، خداوند انسان بي كار را دشمن مي دارد»: (وسايل الشيعه، ج 12، ص37).
پيامبر مكرم اسلام نيز در كار و تلاش شايسته تأكيد كرده و مي فرمايند: «خدا تلاش و كوشش را بر شما مقرر فرمود، پس در زندگي بكوشيد» و در جاي ديگر فرمود: «هراس انگيزترين چيزي كه بر جامعه خود مي ترسم، بلاي شكمبارگي، پرخوابي، بيكارگي و كم باوري ديني است» و باز مي فرمايند: «هنگامي كه يكي از شما كاري انجام مي دهد بايد آن را به صورت شايسته و درست انجام دهد»: (نهج الفصاحه)
بدين ترتيب ملاحظه مي شود علي رغم تأكيدات دين اسلام بر مقوله كار و تلاش جدي جامعه ما فاصله زيادي با اين تعاليم دارد و علي رغم جهش هاي بلند براي تبديل شدن به يك الگوي بي نقص، مسير طولاني در پيش دارد، متأسفانه ميزان كار مفيد در كشور به كمتر از نصف در مقايسه با كشورهاي پيشرفته مي رسد درحاليكه تعاليم ديني ما راهكارهاي لازم را مشخص نموده، لكن اميد است با رهنمودهاي حكيمانه مقام معظم رهبري و توجه مردم و مسئولين اين موانع از بين بروند.

 

(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14