(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 22 ارديبهشت 1389- شماره 19643

تلخ اما واقعي!
...در حاشيه نمايشگاه
اي قامت تو بهار در پاييز
نبايدهاي رفتن به نمايشگاه كتاب
چند گفتني
تازه ها



تلخ اما واقعي!

پژمان كريمي
از ديرباز در كشورمان، موضوع «مالكيت و حقوق معنوي» مصنفان و مؤلفان، دغدغه اي جدي اهالي قلم و فرهنگ است.
شايد در هيچ كجاي دنيا جز كشور ما، موضوع ياد شده، يك شوخي يا تشريفات كم اهميت تلقي نمي شود و كمتر كسي به عنوان ناشر، فيلم ساز يا يك اهل قلم اقتباس كننده، از حيث اخلاقي، جرأت مي كند، بدون اجازه اهل قلم اثر وي را دستمايه نشر و اقتباس قرار دهد.
چند سال گذشته بود كه سينماگر مشهوري محكوم به پرداخت پنجاه ميليون ريال بابت اقتباس غيرمجاز از متن يك رمان يك نويسنده داخلي شد. اين اتفاق نيز روي نداد مگر با سماجت و پافشاري آن نويسنده!
بايد گفت پايمالي حقوق معنوي مصنفان و مؤلفان، پيش از آن كه از بداخلاقي پايمال كنندگان حكايت كند، يك نشانه است، نشانه بي اعتباري يا كم اعتباري قلم و فرهنگ! بي حر متي به ادب و ادبيات!
شايد تعجب آور باشد؛ مگر مي شود كسي به حيطه آفرينش ادبي يا در مجموع عرصه هنر و هنرمندي پا گذارد و در نزد وي قلم و فرهنگ بدون اعتبار تلقي شود و ادب و ادبيات را حرمت ننهد؟
بايد گفت مي شود! چنان كه شده است! هر عرصه اي را ناخالصي هايي است. بر هر حوزه اي آفاتي قابل تصور است!
چه بسيارند كساني كه «ادبيات و هنر» را نه يك ابزار از براي انديشيدن و نشر انديشه و تزكيه نفس و تعالي روح بلكه به مثابه وسيله اي از براي ارضاء نفس و سود مادي و منفعت شخصي مي نگرند.
اين جور كسان را با نظر به كاركرد و كارنامه شان مي توان به سادگي شناخت!
نويسنده اي كه بي اعتنا به حقوق يك اهل قلم، اثر و انديشه اي را به سرقت مي برد و بر مجاهدت فكري و رياضت خلاقانه يك انديشمند دست دراز مي كند را چگونه مي توان در رديف اهل قلم و هنر دانست و چگونه مي توان نگاه او را محصور به نفسانيت دون و منفعت طلبي معنا نكرد؟ ناشري كه بي مهابا اثري را بدون اذن صاحب معنوي و مادي اثر- اهل هر كجاي عالم- به دست نشر مي سپارد، آيا انگيزه اي انساني بر او و عمل وي متصور است؟ سينماگري كه پاي خوان ادبيات خيمه مي زند و در قالب يك نامحرم، دست تعدي به اثري برمي آورد، آيا خيمه بر دامنه قله هنر متعهد زده است؟
براي تقابل با «ناخالصي»هاي ادب و هنر و پايمال كنندگان حقوق معنوي اهالي قلم، چاره سه چيز است:
يك- وضع و اعمال قوانين مؤكد بر حقوق اهالي قلم
دو- وضع و اعمال جرائم ويژه عليه پايمال كنندگان حقوق معنوي صاحبان آثار
سه- پالايش عرصات هنر و ادب از ناخالصي ها كه جز با نقد و شناساندن آنان به مخاطبان و اهالي هنر و ادب ميسر نيست!
نگارنده در بازديدي كه از نمايشگاه بين المللي كتاب تهران داشت، فرصت يافت گپ و گفتي كوتاه با برخي ناشران داخلي داشته باشد.اين ناشران كه برخي نيز خود از اهالي قلم بودند، اولين مشكل فرهنگي فرا روي شان را نه گراني هزينه چاپ و نشر كه پايمالي حقوق معنوي مصنفان و مؤلفان معرفي كردند.
از چندي پيش دولت دهم، بصورتي جدي در پي سياستگذاري در باب پاسداشت و نگه داشت حقوق معنوي صاحبان اثر است .. موفقيت دولت در مسير ياد شده، پاسخي است به بزرگترين دغدغه اهالي نشر و قلم كه بي ترديد، نقشي به سزا در باروري درخت تنومند فرهنگ اين سرزمين فرهنگ پرور خواهد داشت. گفتيم سرزمين فرهنگ پرور! آيا در چنين سرزميني از پايمالي حقوق معنوي مصنفان و مؤلفان گفتن، تلخ تر و دردآورتر، نيست؟!

 



...در حاشيه نمايشگاه

احمد معلم
نما، نمايش، نمايشگاه، عرضه چيزي كه ارزش تماشا دارد. چيزي كه، مي تواند قابل توجه باشد. اين روزها مرسوم است محلي، سالني، تالاري يا جايي از اين قبيل را مهيا كنند و متاع خويش در آن به شكلي آراسته در معرض ديد و فروش مردم بگذارند. بگذريم كه خيلي از اين اجناس و نمايشگاه ها نيز تجملاتي و غيرضروري است. اما در كل، حكايت تازه اي نيست كه ابداع جديدي باشد. عرضه محصولات در يك مجموعه اشتراكي به عامه مردم، به خصوص در زمينه مسائل فرهنگي در اين سرزمين سابقه ديرينه دارد. علاقه مردم ايران به علم و فرهنگ و ادبيات و شعر در تاريخ پرنشيب و فراز اين مرز و بوم ثبت است. در گذشته، گرد آمدن بزرگان شعر و ادب و ارائه شعر در اماكن عمومي، انظار و اذهان بسياري را به خود جلب مي كرد. نشر علوم وادبيات از طريق نقل و روايت در گوشه كنار اين ملك رايج بود. اين همه به رشد و بالندگي و درك والاي مردمان مدد مي رسانيد و به پويايي و پرباري استعدادها كمك مي كرد. چنان كه آثار آشكارش را در فرهنگ درخشان ايران اسلامي در قياس با ساير ملل به خوبي مي توان ديد. درست است كه از نظر پيشرفت هاي فني و تكنولوژيكي با غربي ها فاصله داريم اما سرعت شگفت انگيز ما در سال هاي اخير در مسير فن آوري و اختراعات و ديگر علوم و هنرها گواهاني صادقند بر اينكه از قيد و بند و اسارت رها شده ايم. بر اينكه دستان بسته مان، گشوده شده است و به زودي اين فاصله كوتاه مي شود.
اما در زمينه مسائل فرهنگي كه جزء جزئش با دين و عرفان و معنويات و ارزش ها آميخته، حكايتي ديگر داريم. راه دور نرويم، تا به موضوع اصلي بازگرديم از شلوغي عجيب و غريب خيابان هاي تهران بگوييم! از ترافيك نمايشگاه كتاب كه هر ساله اشتياق اهالي فكر و هنر و انديشه را تكرار مي كند. گرچه مشكل ترافيك و سختي دسترسي به نمايشگاه، گاه منعي است براي بازديد بسياري ديگر، بگذريم. با اين همه از هر قشري و از هر شهر و دياري براي بازديد و خريد كتاب به استقبال مي آيند به استقبال از بازار كتاب!
قديم ترها مكتوبات كمتر بود، در دسترس هر كس نبود. پوست دباغي شده برخي حيوانات مثل آهو در حكم كاغذي براي نوشتن بود. برخي كه توجهي- چه از باب حرص و چه از باب علم- به گنج و گنجينه و دفينه دارند بي شك نقشه هايي كه بر پوست آهو نقش بسته ديده اند. اين كار به امنيت و ماندگاري مطلب موردنظر كمك مي كرد و تنها وسيله اي بود كه مي شد با آن پيامي به ديگري، احتمالا كسي در آينده فرستاد. نوشتن مطالب علمي و هنري و ديني نيز بدين سياق حجم بسياري داشت درحالي كه مقدر گشته بود تا انسان به لطف الهي مراحل كمال را بپيمايد و از نعايم دنيوي و نفع فرداي خويش بهره برد. پس، به مرور زمان شرايط كتابت بهبود يافت. و سرانجام صنعت چاپ، دستاوردي مناسب براي نشر كلمات و معاني در اختيار جهانيان گذاشت.
تاريخ تأسيس نخستين چاپخانه و چاپ نخستين كتاب در ايران به درستي روشن نيست. برخي معتقدند نخستين چاپخانه در ايران بعد از سال 1016 هجري قمري در اصفهان داير شد و براي اولين بار تعدادي كتاب مذهبي و ذكر و دعا به زبان هاي فارسي و عربي به چاپ رساند.
اما در جزوه «اولين چاپخانه ايران» آمده است: «اولين كتابي كه در ايران و حتي كليه كشورهاي خاورميانه در 185 سال بعد از اختراع چاپ توسط گوتنبرگ چاپ شد كتابي است به زبان ارمني كه در سال 1020 هجري شمسي در جلفاي اصفهان به چاپ رسيد.»
حروف اوليه اولين چاپخانه ايران، چوبي بود. اما چاپ با حروف چوبي به درازا نكشيد و به زودي حروف مسي و آهني، جايگزين آن گرديد. «شارون» جهانگرد فرانسوي كه در زمان صفويه به ايران آمده در سياحتنامه خود نوشته است: «ايرانيان اشتياق وافري دارند كه صنايع چاپ در كشورشان پديد آيد و به فوايد و ضرورت آن كاملاً پي برده اند. معهذا كسي پيد انمي شود كه چاپخانه به وجود آورد...»
به نقلي نخستين چاپخانه ما به قول ميرزا صالح شيرازي باسمه خانه، چاپخانه اي سربي بود كه خود ايرانيان در سال 1233 هجري قمري توسط ميرزا زين العابدين تبريزي داير نمودند كه البته از روسيه وارد شده بود. ولي عده اي از محققين ازجمله ملك الشعراي بهار و مجتبي مينوي معتقد بودند نخستين چاپخانه سربي توسط ميرزاصالح شيرازي در سال 1235 هجري قمري وارد ايران شد و در تبريز آغاز به كار كرده است.
درباره نخستين چاپخانه تهران هم مطلب روشني وجود ندارد. يحيي آرين پور مي نويسد: «به درستي نمي دانيم در چه تاريخي نخستين دستگاه چاپ حروفي در تهران داير شده است... همين قدر معلوم مي شود كه در همان وقت كه در تبريز چاپخانه سربي اولي داير بود، چاپخانه ديگري در تهران در حدود سال 1240 هجري قمري داير بوده است. بدون آنكه مطبعه تبريز به تهران منتقل شود. زيرا كه در هر دو مطبعه در سال 1240 هجري قمري و سال هاي بعد از آن كتب زيادي چاپ شده است.»
به هرترتيب چاپ و نشر كتاب از شيوه هاي سنتي قديم به شكل تازه و ابزار نوين تغيير يافت. اين امر به انتشار فكر و انديشه و فرهنگ در سراسر دنيا تأثيري شگرف برجا نهاد. در ايران نيزعرضه كتاب هاي گوناگون اعم از ترجمه و تأليف و تحقيق به فراخور ذوق واستعداد و علاقه وافر مردم، رونق بسياري يافت. بطوري كه اين صنف بخصوص علاوه بر درآمدهاي مناسب از جايگاه فرهنگي و علمي بالايي برخوردار شدند، چنانكه صاحبان مطبعه ها و چاپخانه هاي قديم بيشتر از آنكه بازاري و اهل كسب مال باشند، صاحب فضل و ادب بودند. اينكه چه كتابي براي چاپ مناسب تر است و جامعه چه چيزي را بيشتر مي پسندد و يا چه كتابي مي تواند ضمن جلب توجه مردمان، نيازهاي معنويشان را پاسخ گويد از عهده هركسي برنمي آمد. كيفيت چاپ ها و نحوه انتشارشان نيز البته بسيار مهم است.
از گذشته آمديم و به تماشاي نمايشگاه كتاب تهران سال 1389 مي رويم. از زماني كه نوشتن و انتشار، دشوار بود، تاكنون كه حجم بسياري از كتاب هاي گوناگون در بازاري مشترك و پرهياهو عرضه مي شود و شايد نتوانيم به همه غرفه هاي كتاب سربزنيم.
به هرحال اما، سري مي زنيم به اين بازار معنوي كه البته با جيب خالي چندان دلچسب نيست! قيمت بالاي كتاب ها با وجود ايجاد تسهيلات و تخفيفات مختلف، طوري است كه خيلي ها نمي توانند كتاب هاي موردعلاقه شان را بخرند. گرچه بعضي ها آنچنان عشقي به كتاب و كتاب خواني و حتي خريد كتاب دارند كه به هرشكل عناوين موردنظرشان را تهيه مي كنند و بسيارند كساني كه كتاب برايشان از نان شب واجب تر است.

 



اي قامت تو بهار در پاييز

بهروز ساقي
اي قامت تو بهار در پاييز
چشمان تو آسمان گوهر ريز
اي قلب تو سرزمين معنا را
اقيانوس عميق طوفان خيز
وقتي كه نماز عشق مي خواني
محراب دلت از آينه لبريز
از حسرت چهره تو مي بالد
سوداي شهادتي خيال انگيز
روزي كه همه زپاي بنشينند
آيد به تو از خدا ندا برخيز
مرغان هوايي از تو مي خوانند
در كنج خراب خاكدان ما نيز

 



نبايدهاي رفتن به نمايشگاه كتاب

محمدباقر رضايي
1- نبايد فكر كنيم چون نمايشگاه كتاب همين ده روز است، بايد عجله كنيم و تا مي توانيم كتاب بخريم. بدون برنامه ريزي اگر كتاب بخريم درواقع پول و وقت مان را هدر داده ايم. در همه روزهاي سال براي خريد كتاب و خواندن آن، وقت هست و اگر كمي جستجو و تلاش كنيم، در همان روزهاي عادي هم كتاب ها را مي توان با قيمت مناسب و تخفيف قابل توجه تهيه نمود.
2- نبايد گول تبليغات بعضي ناشران را بخوريم و كتاب هاي به اصطلاح «روي دست مانده» و «بادكرده» آنها را، آن هم با قيمت هاي «به روز» و «دستكاري» شده خريداري كنيم. همچنين نبايد فريب زرق و برق بعضي كتاب ها، كه با ترجمه هاي جعلي و ناقص و بد منتشر شده اند اما جلدهاي بسيار زيبا و چشم نواز دارند را بخوريم و بابت شان پول بدهيم، حتي اگر با تخفيف هاي به نظر خيلي بالا عرضه شوند.
3- نبايد فكر كنيم چون مطالعه، كار خيلي خوبي است و برايش خيلي تبليغ مي شود، بنابراين ناشراني كه براي اين كار، كتاب چاپ مي كنند آدم هاي خيلي خيلي فرهنگي و خوبي هستند بايد بدانيم كه در ميان آنها هم، آدم هاي سودجو و فريبكار، فراوان است و ممكن است كتاب هايي تقلبي براي فروش عرضه كنند. پس تا حد امكان و به جز در موارد خيلي خاص، نبايد براي انتخاب و خريد كتاب با خود ناشران و عواملشان مشورت كنيم چون آنها بدون شك كتاب هايي را كه خودشان چاپ كرده اند معرفي مي كنند و ممكن است در اين معرفي، فقط جنبه سودآوري مدنظر قرار گرفته شود.
4- نبايد وقتي نمايشگاه كتاب برگزار مي شود، ما كه كتابخوان واقعي هستيم به حاشيه ها و حرف و حديث هاي فرعي نمايشگاه اهميت دهيم و وقت مان را براي اينكه مكان نمايشگاه فلان است و سيستم تهويه نمايشگاه بهمان، تلف كنيم. براي يك كتابخوان واقعي، نمايشگاه حتي اگر در يك خيابان و يك محله پايين شهر هم باشد، غنيمتي است كه قدرش را مي داند.
5- نبايد وقتي به نمايشگاه مي رويم، هر كتابي را كه جلوي چشممان قرار گرفت بخريم و كوله بار خود را سنگين كنيم. بعضي كتاب ها را در روزهاي غير نمايشگاه هم - حتي با تخفيفي بيشتر از زمان نمايشگاه و از خود همان ناشران- مي توان خريد. نمايشگاه كتاب براي اين است كه كتابخوان هاي حرفه اي از وضعيت نشر و كتاب هاي تازه باخبر شوند و گلچيني از كتاب هاي مورد علاقه شان را خريداري كنند. اما اين را هم به ياد داشته باشيم كه وقتي به نمايشگاه مي رويم نبايد سرمان را بيندازيم پايين و فقط غرق كتاب ها و ويترين ها شويم. در نمايشگاه كتاب، مسائل حاشيه اي فراواني وجود دارد كه ديدنشان ضروري است چون فقط در همان چند روز برگزاري نمايشگاه اتفاق مي افتند.
6- نبايد در مواقع رفتن به نمايشگاه، بدون برنامه و هدف، فقط راه برويم و كتاب هاي بي شمار و فراوان ناشران را نگاه كنيم. بايد فهرستي از كتاب هاي مورد علاقه خود و نام ناشراني كه آنها را چاپ كرده اند داشته باشيم و با پيدا كردن غرفه مورد نظرمان، يكسره به همانجا برويم و از فرصت ها استفاده مطلوب كنيم.
7- نبايد وقتي خستگي بر ما غلبه كرد و نگاهمان تار شد، به صرف اينكه به نمايشگاه رفته ايم، به خريد و انتخاب خود ادامه دهيم. اين طور مواقع، فكر، درست كار نمي كند و منجر به اين مي شود كه انسان جوگير شود و كتاب هايي بخرد كه چندان به دردش نخواهند خورد.
8- نبايد در چنين روزهايي (روزهاي برگزاري نمايشگاه كتاب) فرصت ديدار ناشران مورد علاقه و نويسندگان محبوب مان را از دست بدهيم.
9- نبايد حاشيه هاي سياسي و تبليغات غيرفرهنگي، باعث شود كه در روزهاي برگزاري نمايشگاه كتاب، فرصت انتخاب و خريد كتاب هاي خوب و سالم جناح هاي مختلف فكري را از دست بدهيم.
10- نبايد فراموش كنيم كه شلوغي هر غرفه اي دليل بر اين نيست كه در آن غرفه، كتاب هاي خوبي عرضه مي شود. تبليغات بر روي بعضي از مردم، تأثير شگفتي دارد و عجيب، جوزده شان مي كند و به قول معروف هول مي زنند و چنان تجمعي شكل مي گيرد كه گويي حلوا پخش مي كنند.
11- نبايد در مواقع و روزهايي كه فكرمان متمركز نيست، به نمايشگاه كتاب برويم و كتاب ها را با عجله، انتخاب و خريداري كنيم. در اين طور مواقع، معمولا كتاب هايي كه با هياهو و تبليغات منتشر شده اند نصيب مان مي شود و بعد مي بينيم آن چيزي كه قرار بود باشند، نيستند.
12- نبايد به نمايشگاه كتاب رفتن و كتاب خريدن ما، جنبه پز دادن و به اصطلاح كلاس گذاشتن به خود بگيرد. در اين صورت، مايه اي نصيب مان نمي شود هيچ، پول و وقت مان نيز به هدر مي رود و كتابخوان هاي واقعي نيز از دوروبرما، پراكنده خواهند شد و تنهايمان خواهند گذاشت.
13- نبايد در روزهاي برگزاري نمايشگاه كتاب، عكس گرفتن با نويسندگان و امضا گرفتن از آنها، در اولويت كاري ما باشد. اينطور كارها اگر به منظور تنوع و تفريح، و ايجاد نشاط و انگيزه انجام بگيرد بد نيست، اما اگر كسي به دنبال امضا گرفتن از يك نويسنده باشد درحالي كه حتي يك سطر از كتاب هاي او را نخوانده، وقتش را دارد بي خود تلف مي كند و بهتر است برود از هنرپيشه ها امضا بگيرد.
14- نبايد فكر كنيم كه صرف كتاب خريدن، و به نمايشگاه كتاب رفتن، دانش ما را بالا مي برد و متشخص مان مي كند. كتاب را بايد خواند و آن را خوب فهميد و در ذهن حلاجي اش كرد، حتي اگر اين كار به صورتي كاملا عادي و ابتدايي و غيرتخصصي صورت بگيرد.
15- نبايد فكر كنيم كه اگر كودكانمان را به نمايشگاه برديم و آنها را در ميان زرق و برق غرفه ها و تبليغات گيج كننده آنها قرار داديم، آنها را با كتاب و كتاب خواني آشنا كرده ايم.
علاقه به كتاب و كتابخواني، بايد در همه روزهاي سال و به تدريج در كودكان ما ايجاد شود، به صورت ريشه اي در وجود آنها شكل بگيرد و درواقع، ملكه ذهن شان شود.
16-نبايد گرفتار اين فرض باشيم كه هر كتاب منتشر شده اي، به درد خواندن و درنتيجه پيروي كردن مي خورد. بعضي كتاب ها ممكن است يك آدم شاد را غمگين و افسرده و بعضي ديگر ممكن است يك آدم نااميد و مأيوس را، زنده و احيا كند. بنابراين هركس بايد براي خريد هر كتابي (مخصوصاً خواندن هر كتابي) عجله نكند و با افرادي كه مطمئن و معتبرند، مشورت كند.
17-نبايد اگر پول داشتيم و موفق به خريد تعداد زيادي كتاب شديم، دلمان به همين خوش باشد و آن را در بين همكاران و دوستان، در بوق و كرنا كنيم. بايد به اين بينديشيم كه هرچه زودتر آنها را بخوانيم و بدهيم ديگران هم از آنها استفاده كنند.
18-نبايد دلمان را به اين خوش كنيم كه از نويسنده خارجي مورد علاقه مان، سه چهار تا كتاب پيدا كرده ايم و بدون تحقيق و بررسي، براي خريدشان عجله كنيم و سر از پا نشناسيم. اين طور مواقع بايد خيلي دقت كنيم چون ممكن است يك كتاب از نويسنده موردعلاقه ما را، دو سه مترجم و ناشر به نام هاي گوناگوني ترجمه و منتشر كرده باشند. حساب و كتاب و ضابطه اي در اين طور موارد فعلاً وجود ندارد و هركس محصول خود را با بوق و كرنا و تبليغات و سرو صداي به ظاهر فرهنگي، به ميدان مي آورد و عرضه مي كند. هركدامشان هم براي خود، دلايل خاص و توجيه ظاهرفريبي دارند و خريدار را در تشخيص دوغ از دوشاب دچار ترديد مي كنند.
19-نبايد وقتي در غرفه اي مشغول تماشا هستيم، به گفته هاي هر مراجعه كننده يا خريداري كه كتابي خاص را معرفي مي كند و در تعريف از آن، راه افراط مي پيمايد، گوش فرادهيم و در رودربايستي قرار بگيريم و آن را بخريم. در نمايشگاه هاي كتاب، معمولاً عوامل فرعي و پنهاني بعضي ناشران و نويسندگان در ميان مردم و به عنوان «مردم» مي پلكند و بطور كاملاً غيرمستقيم، كتابي خاص را معرفي و تبليغ مي كنند.
20-نبايد فكر كنيم هر كتابي كه نامش از بلندگوي نمايشگاه شنيده شد، كتاب خوبي است و بايد آن را تهيه كرد. براي تبليغ بعضي كتاب ها در آن بلندگوها، پول پرداخت مي شود و براي همين است كه نامشان دائم به گوش مي رسد. به هيچ وجه صلاح نيست كه وقتي خودمان نمي دانيم چه كتابي را بايد بخريم، گول چنين تبليغاتي را بخوريم و كتاب را بخريم. اگر از قبل براي خريد كتاب با افراد معتمد و مطمئن مشورت نكرده ايد و فهرستي از چنين كتاب هايي دراختيار نداريد، به هيچ وجه صلاح نيست به نمايشگاه برويد و در جو تبليغي آنجا اسير و درنتيجه، مغبون شويد.
21-نبايد فكر كنيم وقتي به نمايشگاه مي رويم بايد به همه غرفه ها سربزنيم و جلوي همه آنها توقف كنيم و كتاب هاي به نمايش درآمده را تماشا كنيم. اين كار به شدت خسته كننده است و نتيجه اش اين مي شود كه مراجعه كننده را از نمايشگاه و كتاب، فراري و دلزده مي كند و او عطاي رفتن دوباره به نمايشگاه را به لقايش مي بخشد. بايد بدانيم كه در نمايشگاه همه نوع ناشري حضور دارد و هركدام آنها در حيطه تخصصي خود كتاب عرضه مي كند و كتاب هايشان لزوماً براي ديگران جذابيتي ندارد. به عنوان مثال ناشري كتاب هايي در زمينه خط و نقاشي، يا ورزش و گردشگري و يا دنياي وحش منتشر مي كند و تعداد اينها هم معمولاً بيشتر از ناشراني است كه كتاب هاي ادبي چاپ مي كنند. و از آنجا كه بيشتر مراجعه كنندگان به نمايشگاه راعاشقان ادبيات و عرفان و روانشناسي، مخصوصاً شعر و داستان و رمان و نقد اينها تشكيل مي دهند، بنابراين هركس بايد قبل از ورود به تالار اصلي تجمع غرفه ها، نشاني ناشران مخصوص كتاب هاي موردعلاقه خود را در اختيار داشته باشد تا مجبور نباشد چشمان خود را در نگاه به ويترين تمام غرفه ها، خسته كند. دانستن نام ناشراني كه كتاب هاي تخصصي موردعلاقه مان را چاپ مي كنند، از ضروريات رفتن به نمايشگاه كتاب است.
22-نبايد اين را فراموش كنيم كه اغلب ناشران، فروشگاهي خاص براي عرضه كتاب هايشان ندارند و مجبورند انتشارات خود را ازطريق پخشي ها به كتابفروشي ها برسانند. در اين فرايند، اغلب كتاب هاي آنان به علل گوناگون موردپسند كتابفروشي ها قرار نمي گيرد و بنابراين هيچ گاه در مقابل ديد عموم علاقه مندان كتاب قرار نمي گيرد. برگزاري نمايشگاه، فرصت مغتنمي براي اين ناشران است تا كليه كتاب هاي خود را در مقابل ديد مراجعه كنندگان علاقه مند قرار دهند. كتابخوان حرفه اي با اطلاعاتي كه ازطريق بروشور ناشران جمع آوري مي كند، در زماني بسيار فشرده و حساب شده مي تواند همه اين كتاب ها را در غرفه هاي مخصوص آن ناشران ببيند و اگر موردپسندش بود، خريداري كند.
23-نبايد وقتي به نمايشگاه كتاب مي رويم، به خودمان غره شويم و فكر كنيم چون كتابخوانيم و به نمايشگاه كتاب مي رويم، پس تافته جدابافته ايم و آدم هاي خيلي خاص و مهمي هستيم و اين انديشه باعث شود كه در رفتارمان با اطرافيان، ناخودآگاه دچار غرور بيجا و كاذب شويم. بايد بدانيم كه كتابخوان هاي واقعي، افتاده ترين آدم هاي هر جامعه اي اند و هيچ گاه متزلزل و آن قدر دچار حقارت نيستند كه خود را به وسيله اين موقعيت ها، غير از آن چيزي كه هستند، جلوه دهند.

 



چند گفتني

شهاب الدين مهاجر
چه غلغله بازاري است اين نمايشگاه كتاب؛ هركس كه هوس كتاب نوشتن و كتاب خواندن دارد، بلند شده و آمده است اين جا. داخل نمايشگاه كه مي شوي ديدن گلدسته هاي مصلي حال و هواي ديگري به آدم مي دهد، بعد مي روي داخل و خدا خدا مي كني اين حال و هواي خوب را همواره با خودت نگه داري. همان جلو بساط دستفروش ها روبه راه است. هرچند امسال تلاش شده تا از هرگونه دستفروشي جلوگيري و الحق هم موفق بوده اند، اما خب، گهگاه يكي، دو نفري دور از چشم ماموران، دلشان را به دريا مي زنند و چيزهايي فرهنگي مي فروشند مثل سي دي، حالا سي دي ها، بماند. اما اين را به فال نيك مي گيريم كه سي دي هاي فرهنگي است. اما بايد دست مريزاد به اين مامورين گفت كه چطور مراقب تمام امورند تا مبادا كسي هوس بساط به راه انداختن به سرش بزند و به بهانه فروختن اجناس فرهنگي، نظم حاكم بر اين جمعيت زياد را به هم بزند. خب اگر اين كار را نكنند، فردا، پس فرداست كه پهلوان اكبر محله ما از اين شلوغي جمعيت بهره مي برد و بساط پهلواني و زورآزمايي اش را به راه مي اندازد.
بلندگوي داخل نمايشگاه هم براي خودش بروبيايي دارد. دائم تبليغ اين ناشر و آن ناشر مي كند. حالا كدام ناشر بماند. اما در اين بين آن قدر راجع ناشران كتاب هاي كمك آموزشي حرف مي زند كه اگر دانش آموز نباشي و دانش آموز هم نداشته باشي، هوس مي كني يك سر به آنجا بزني. به قول آن اقتصاددان غربي يك دلار سرمايه گذاري كن و نود و نه دلار را صرف تبليغات كن، اين جا خوب جواب مي دهد و لابد به خاطر همين تبليغات است كه كاسبي اين ناشران كمك آموزشي حسابي سكه است. ما كه بخيل نيستيم. خدا بيشتر از اين را هم بدهد. اما خود مانيم اين انصاف است فلان كتب فلسفي و علمي و ادبي و سياسي و اجتماعي حسرت به دل بماند كه لااقل كسي نگاهش كند، آن وقت سري كتاب هاي آموزشي فلان موسسه را بخرند و داغ بر دل اين كتاب بگذارند؟
از پله ها كه مي روي پايين، مي بيني هر كس براي خودش يك ايستگاه راديويي زده است و تبليغ خودش را مي كند. يك نفر از اين و آن به عنوان هنرمندان سينما و تئاتر دعوت مي كند و آن وقت است سيل جمعيت جلوي آن ايستگاه راديويي موج مي زند و همه شانه به شانه هم ايستاده اند و گاهي هم ذوق زده مي شوند از شانه هاي هم بالا مي روند تا براي يك لحظه هم شده هنرمند محبوب خودشان را ببيند كه برايشان لبخند مي زند و به ابراز احساسات آنان پاسخ مي دهد. كمي آن طرف تر هم يك ايستگاهي است كه جذب بازيگر و هنرمند و گوينده مي كند و چه بسيار جواناني كه در رويايي بازيگر و گوينده شدن، خودشان را به آب و آتش مي زنند. جلو مي روند و صدا در گلو مي اندازند كه چه، ما هم گوينده ايم؛ نمايشگاه كتاب و اين...!؟
كافي است در نمايشگاه چرخي بزني؛ همه جور سليقه هست و اين سليقه ها را مي تواني از كتاب ها، آدم هاي ايستاده در غرفه ها و حتي رنگ در و ديوار آنجا مشاهده مي كني، مثلاً آن كه تمايلات چپي دارد و كتابي با عكس چه گوارا را زده، در و ديوار غرفه اش را قرمز كرده، حتي روسري هاي فروشنده هايش قرمز است و اين يعني هيجان! بعد زيركانه كتابي با عكس اوباما، رئيس جمهور آمريكا آن بالا گذاشته كه زيرش نوشته شده جسارت و اميد! اما خدا را شكر كه بازديدكنندگان از نمايشگاه آن قدر فهيم هستند كه دوست و دشمن را از هم مي شناسند و آن چند لحظه كه آنجا مي ايستي حتي يك نفري هم آن كتاب را نگاه نمي كند.
باز نمايشگاه و غرفه ها و غرفه ها و غرفه ها كه هر كس تلاش مي كند تا با سليقه خودش دل مشتري را به دست آورد. بعضي ها سليقه به خرج داده اند و پست مدرن فكر كرده اند، يعني در و ديوار غرفه شان را سياه كرده اند و چند شاخه شكسته اما رنگ شده، چسبانده اند كه مثلاً پست مدرنيزم و آن طرف واقعيت را ديدن؛ حالا اين در و ديوار سياه كردن و يك فانوس شكسته چسباندن چه رابطه اي با روشنفكري و آزادانديشي دارد، بماند. اما وجود برخي از بازديدكنندگان روشنفكرنما هم در ميان جمعيت حاضر براي خودش ديدن دارد؛ آن طور كه خوب دقت مي كني، مي بيني چند نفري براي اين كه خودشان را شبه متفكر قرن بيست و يكم نشان دهند، به جان موها و لباس هايشان افتاده اند كه آدم را به ياد آدم هاي عصر حجر مي اندازند تا مردمان هزاره سوم. نمايشگاه است و هر ساله اين جور چيزها فراوان.
اما سواي آنچه گفته شد، نمايشگاه كتاب امسال براي خودش يك حال و هواي ديگري هم دارد، لابه لاي جمعيت عده اي كه كاورهايي با آرم پليس دارند، مي چرخند و چه محترمانه برخورد مي كنند با اين مردم. پس طبيعي است در اين ازدحام جمعيت كمترين اتفاق و برخوردي پيش بيايد. اصلاً باز هم سواي آنچه گفته شد، نمايشگاه امسال ويژگي ديگري هم دارد، غرفه هايي كه كتب ديني و مذهبي مي فروشند، در و ديوارشان سفيد است و نشان از اميد به آينده، تبليغات آنچناني ندارند و كتاب هايشان را ساده و بي ريا چيده اند كنار هم؛ كافي است نگاهشان كني، جمعيت است موج مي زند داخل آنها و چه خريد مي كنند از اين غرفه ها؛ از نمايشگاه كه مي آيي بيرون، باد خنك است مي خورد به صورتت. مقابل ايستگاه مترو شلوغ است و موج جمعيت از لابه لاي ميله ها مي رود داخل ايستگاه و باز ازدحام و شلوغي و ترافيك. اما عيبي ندارد. خيلي ها كتاب خريده اند و اين نشان مي دهد خيلي ها فقط و فقط براي خريدن كتاب به اين جا آمده اند؛ كتاب اين دوست ديرين آدمي.

 



تازه ها

«جلوه عشق» عنوان مجموعه اشعار حسين نظرآهاري است كه از سوي موسسه «راه كمال: سبز آرنگ» مجال نشر يافته است.
شاعر در اين مجموعه كوشيده است دغدغه هاي ديني و اجتماعي خود را به نمايش بگذارد.
اغلب اشعار كتاب ياد شده در قالب كلاسيك سروده شده است.
چند دوبيتي از «جلوه عشق» را مي خوانيم:
(1)
براي زندگي هستي بهانه
به گاه عاشقي شوق ترانه
بهار زندگي بر من نظر كن
كه بي تو حاصل عمرم خزانه
(2)
چرا هرگاه شعري مي سرايم
به روي دفتر آيد اشك هايم
چه سحري بود در آن تير مژگان
كه مي گريد به حالم واژه هايم

 

(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14