(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 23 ارديبهشت 1389- شماره 19644

شناخت بيماري و راه درمان
عدالت در اجراي حدود
كسب محبوبيت
حكمت هاي قرآني
رابطه حجاب و عفاف
هنر خوبي كردن در برابر بدي ها
شهيد و آرزوي بيرون آمدن از بهشت



شناخت بيماري و راه درمان

قال النبي(ص): الا ادلكم علي دائكم و دوائكم؟ الا ان داءكم الذنوب و دواءكم الاستغفار.
پيامبر اعظم فرمود: آيا شما را به شناخت بيماري و درمانتان راهنمايي نكنم؟ بدانيد كه بيماري تان گناهان اند و درمانتان استغفار است.(1)
ـــــــــــــــــــــــــ
1- ميزان الحكمه، ج 8، ص 463

 



عدالت در اجراي حدود

زني از اشراف قبيله بني محزوم، مرتكب سرقت شده بود و قرار شد حد سرقت بر او جاري شود. سران قبيله مزبور از بيم آنكه اجراي حد موجب سرافكندي آنان در بين ساير مردم شده، اين ننگ براي ايشان باقي بماند، اسامه بن زيد را نزد ايشان فرستادند تا شفاعت كند و از پيامبر(ص) عفو او را خواستار شود. آن حضرت پس از اطلاع از مضمون پيام با خشم زياد فرمود: «اي اسامه، تو را نبينم كه درباره تعطيل حدي از حدود خداوند شفاعت كني!»
آنگاه در جمع مهاجر و انصار حضور يافته، چنين فرمود:
علت هلاكت اقوام گذشته اين بود كه هرگاه شخص صاحب نفوذي از آنان دزدي مي كرده، حد خداوند را بر او اجرا نمي كردند، ولي اگر فرد ضعيفي دست به اين كار مي زد، حكم قانون را بر او عملي مي ساختند. به خدا سوگند! حتي اگر دخترم فاطمه دزدي كند، دستش را قطع خواهم كرد.(1)

1- ميزان الحكمه، ج2، ص308

 



كسب محبوبيت

پرسش:
انسان چگونه مي تواند از خود يك محبوب بسازد، كسي كه محبوب خدا، محبوب خود و محبوب مردم و در يك كلام محبوب دل ها باشد؟
پاسخ:
بسياري از انسان ها دوست دارند محبوب ديگران باشند و قلعه دل ها را به تسخير خود درآورند از اين رو همواره اين سؤال در بين آنان مطرح است كه چرا بعضي از افراد، شخصيتي محبوب دارند؟ چگونه مي توان در قلب ديگران نفوذ كرد و جاذبه رفتاري خود رابالا برد؟
مفهوم محبوبيت
واژه «محبوبيت» معمولا به جايگاه و موقعيتي كه فرد در نزد ديگران دارد و به دليل آن مورد احترام قرارمي گيرند، اطلاق مي شود. محبوبيت يعني اينكه ديگران از بودن با ما احساس خرسندي كنند. بنابراين وقتي احساس محبوب بودن مي كنيم، نياز طبيعي انسان به تعلق و دلبستگي تامين مي شود.
اقسام محبوبيت
الف) محبوب خدا
محبت بنده و خدا، دوطرفه است. بنابراين وقتي انسان، محبوب خدا خواهدشد كه خدا محبوب او شده باشد و زماني كه بنده بخواهد دريابد محبوب خدا هست يا نه، مي تواند به قلبش بنگرد. براين اساس براي دوستان خدا ويژگي هايي ذكر شده است كه مهمترين آنها را برمي شمريم:
1- ياد يار
كسي كه محبوبش خداست، همواره به ياد اوست. هميشه از وي سخن مي گويد، با ياد او زندگي مي كند و لحظه اي غافل نمي ماند. خداوند به موسي(ع) فرمود: «اي پسر عمران! دروغ مي گويد آن كسي كه گمان مي كند مرا دوست دارد، اما چون شب فرا مي رسد، چشم از عبادت من فرومي بندد. مگر نه اين است كه هردلداده اي دوست دارد، با دلدار خود خلوت كند. (امالي صدوق، ص438)
2- فرمان بري
دوست حقيقي خداوند، اراده و خواست او را بر اراده خويش مقدم مي دارد و در حد امكان براي كسب رضايت مندي محبوب خود مي كوشد. قرآن مجيد مي فرمايد: بگو: اگر خدا را دوست داريد، از من پيروي كنيد، تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را ببخشايد. (آل عمران، 31)
بعضي ادعا مي كنند كه خدا را دوست دارند، ولي از معصيت او امتناعي ندارند. بي شك اين محبت دروغين است. امام صادق(ع) مي فرمايد: «خدا را نافرماني مي كني درحالي كه اظهار عشق و محبت به او داري، اين عمل، چيز شگفتي است. اگر محبت تو صادقانه بود، از او اطاعت مي كردي، چرا كه دوست، مطيع و فرمان بردار كسي است كه دوستش مي دارد. (بحارالانوار، ج70، ص15)
ادامه دارد

 



حكمت هاي قرآني

عباسعلي كامرانيان
سلام خدا را به اينها برسان!
عالم رباني با مومن فقيري در حال گفت وگو بود.
مومن فقير، سؤالات متعددي مطرح مي كرد و مرد عالم با حوصله و لبخند به او پاسخ مي داد و...
در اين هنگام بعضي از افراد سرشناس و صاحب نفوذ كه با هم حركت مي كردند به نزد عالم رسيدند و با او سلام و احوالپرسي كردند.
يكي گفت: حضرت آقا! مثل اينكه امروز كار مهمي نداريد!
ديگري خنديد و گفت: نه، مگر مي شود علما كار مهم نداشته باشند، آقا فعلا گرفتار پرچانگي هاي عوام است.
سومي گفت: چه مي شود كرد ديگر...
عالم رباني نگاه عاقل اندر سفيهي به اين افراد كرد و گفت:
از كجا اين بنده مومن خدا، عوام باشد؟ سؤالاتي كه او مطرح مي كند نشان مي دهد كه از عوام نيست.
ثانيا: شما چرا فكر مي كنيد كه علما فقط بايد در خدمت افرادي مثل شما باشند و شما را تحويل بگيرند و...
ثالثا: مگر سخن خداوند متعال را نشنيده ايد كه درباره توجه به مومنان فقير به پيامبر اسلام(ص) فرموده اند:
ولا تطردالذين يدعون ربهم بالغداوه والعشي يريدون وجهه ما عليك من حسابهم من شئي و ما من حسابك عليهم من شئي فتطردهم فتكون من الظالمين و (اي پيامبر!) كساني را كه صبح و شام خدا را مي خوانند و جز ذات پاك او نظري ندارند، را از خود دور نكن. نه چيزي از حساب آنها بر توست و نه چيزي از حساب تو بر آنها، كه اگر آنها را از خود براني از ستمگران گردي. (انعام- 25)
علاوه بر آنچه گفتم، از آيات قرآن مجيد استفاده مي شود كه بايد نسبت به مومنان فوق العاده مهربان باشيم و مناصب و مكنت ظاهري، ما را از ارتباط با اينها محروم نسازد اينها كساني هستند كه خداوند به پيامبرش در موردشان سلام و رحمت فرستاده است: و اذا جاءك الذين يومنون باياتنا فقل سلام عليكم كتب ربكم علي نفسه الرحمه...
هرگاه كساني كه به آيات ما ايمان دارند نزد تو بيايند (آنها را تحويل بگير و) به آنها بگو:
سلام بر شما! پروردگارتان رحمت (بر شما) را بر خود فرض كرده است و (انعام- 45)
آنگاه عالم رباني خطاب به فقير مومن فرمود: مرا ببخشيد كه شما را معطل كردم! بايد آقايان آگاه مي شدند و...
افراد مذكور از عالم رباني معذرت خواهي كردند و درحالي كه معلوم بود شرمنده و ناراحتند رفتند و او به ادامه سخن با مرد فقير پرداخت.

 



رابطه حجاب و عفاف

محمد ستوده نيا
حجاب ، قانوني اجباري
شايد سخن گفتن از حجاب بي عفاف بي معنا باشد، ولي بايد به اين نكته توجه داشت كه حجاب يك حكم اسلامي است، درحالي كه عفاف يك حالت نفساني و فضيلت اخلاقي مي باشد. براين اساس مي توان از حجاب بي عفاف سخن به ميان آورد، زيرا بر همگان است تا حجاب را به عنوان يكي از قوانين شرعي و احكام اسلامي مراعات كنند، اين درحالي است كه درهمين مكلفان به قانون حجاب، فضيلت حياء (شرم) و عفت (آزرم) وجود ندارد؛ زيرا لزوم عمل به يك قانون و مراعات آن دليلي بر وجود بازدارندگي دروني وجود ندارد.
بسياري از مردم از قوانين راهنمايي و رانندگي پيروي مي كنند و كمربندهاي خود را درهنگام رانندگي مي بندند و يا از چراغ قرمز راهنمايي نمي گذرند؛ چرا كه در صورت تخلف جريمه مي شوند، درحالي اگر به حال خودشان گذاشته شوند، از اين قوانين تخلف كرده و آنها را مراعات نمي كنند. چنين چيزي را مي توان درباره شهروندان جامعه اسلامي گفت كه به قانون حجاب عمل مي كنند. تا از جريمه ها و مجازات احتمالي آن رهايي يابند. بنابراين مي توان شهروندان بسياري را يافت كه ناخواسته تن به پوشش حجاب مي دهند درحالي كه هيچ نيروي باطني آنان را به اين پوشش تشويق و ترغيب نمي كند. به سخن ديگر، شهرونداني را مي توان يافت كه حجاب دارند درحالي كه عفاف وحياء در ايشان وجود ندارد و اگر اجبار بيروني از ميان برداشته شود، هيچ گرايشي به حجاب نخواهند داشت، زيرا در درون ايشان عفاف و حياء به عنوان يك ارزش و فضليت اخلاقي شناخته نشده است.
آزرم و شرم، فضيلت هاي انساني
براي درك اين معنا به اين نكته بايد توجه كرد كه عفت و حياء حالتي از حالات نفس است كه با وجود آن، شهوت بر انسان غلبه و چيره نمي شود. (مفردات الفاظ قرآن كريم، راغب اصفهاني، ص 573 ذيل واژه عف) از اين رو هرگاه نفس انساني به درجه اي برسد كه شهوات نفساني و تمايلات حيواني و غير شايسته بر او چيره نشود، چنين نفسي را عفيف مي نامند و صاحب آن را اهل عفت مي خوانند. (التحقيق، حسن مصطفوي، ج 8، ص 180) حالت آزرم دروني به شكل شرم و حياي بيروني خود را نشان مي دهد. شخص عفيف، در رفتارهاي خود اهل شرم و حياست. لذا خداوند درباره برخي از فقيران داراي عفت نفس مي گويد كه ايشان به سبب همين وجود عفت نفس حاضر نيستند تا از ديگران درخواستي بكنند، درحالي كه به شدت به چيزي نياز دارند ولي سوال و پرسش نمي كنند.(بقره، آيه 273) البته از نظر قرآن عفت نفس نمي بايست، حيايي را سبب شود كه آدمي را از بيان حقيقت باز دارد؛ زيرا برخي از مردم حتي نسبت به امور ديني حيا مي ورزند و شرم مي كنند تا پرسش هايي كه مرتبط به حوزه مسائل اخلاقي جنسي است مطرح سازند كه اين نوع حيا درحقيقت حياي منفي است كه در برابر حياي مثبت قرارمي گيرد. دراين گونه موارد سخن از «لاحياء في الدين» مي شود؛ زيرا انسان بايد بي شرم و حيا، مسائل ديني خويش را بپرسد و يا بدان عمل كند. البته پيامبر گرامي (ص) به سبب حياي بسياري كه نسبت به مردم داشت، برخي از ايشان سوء استفاده هايي مي كردند كه خداوند مسلمانان را در آيه 53 سوره احزاب از اين سو استفاده باز مي دارد.
به هرحال، عفت حالتي نفساني و دروني و فضيلتي اخلاقي است كه همه عقلاي عالم آن را به عنوان يك ارزش شناسايي كرده و صاحبان آن را مي ستايند. دراسلام نيز عفت به عنوان يك فضيلت و ارزش اخلاقي ستوده شده و دست يابي به آن به عنوان وظيفه مومنان مورد تشويق و ترغيب قرارگرفته است، زيرا اين گونه است كه عقل آدمي بر نفس شهواني چيره مي شود و تقواي عملي تحقق مي يابد.
برهمين اساس علامه نراقي در جامع السعادات هنگامي كه از فضايل اخلاقي سخن به ميان مي آورد، عفت را فضيلتي مي شمارد كه انسان مؤمن مي بايست در پي كسب آن باشد و آن را در خود ايجاد و يا تقويت نمايد؛ زيرا فطرت سالم و عقل سليم به طور طبيعي گرايش به آن دارد كه عفت ورزد و خود را از زشتي ها بپوشاند و اجازه ندهد تا شهوت بر او چيره شود و به جاي عقل فرمانرواي جان و تن آدمي شود. از اين رو كسي كه از فرمان عقل سليم اطاعت مي كند و پيروي مي كند و قوه شهواني را در چارچوب شايسته- مهار و مديريت مي كند، انسان عفيف شمرده مي شود.
البته نراقي به اين نكته هم توجه مي دهد كه عفت هرگز به معناي سركوب قواي شهواني و نفساني نيست، بلكه مديريت و مهار آن در چارچوب معقول و شايسته اي است كه عقل بر آن حكم مي كند. از اين رو اعتدال عقلاني در خورد و خوراك يا ازدواج و پاسخ گويي به نياز شهواني و جنسي در اين شكل معقول و مقبول را از عواملي مي داند كه تحقق فضيلت عفت را در آدمي اثبات مي كند.
به سخن ديگر، عفت به عنوان يك فضيلت همان حركت اعتدالي نفس انساني در مسير فرمان هاي عقل در جهت مهار و مديريت و پاسخ گويي مناسب و شايسته به خواسته هاي نفساني است. (نگاه كنيد: جامع السعادات، نراقي، ج2، ص17)
حجاب، قانوني براي شهروندان
همان طور كه مشاهده مي كنيد، دايره عفت فراتر از دايره اموري است كه حجاب به عنوان يك حكم و قانون به آن توجه دارد؛ زيرا حجاب يك عمل و رفتار در حوزه رفتار اجتماعي است كه با انجام آن، از سركشي نفس شهواني ديگران در حوزه عمل جنسي جلوگيري به عمل مي آيد. در حقيقت كسي كه حجاب را مراعات مي كند، زمينه طغيان و سركشي قواي شهواني در ديگران را از ميان مي برد. البته آثار اين مديريت نفس ديگران به خود شخصي كه حجاب را مراعات مي كند باز مي گردد، زيرا با اين كار از برانگيختن تمايلات نفساني در ديگران جلوگيري كرده و خود را از تعرض ديگران حفظ مي كند، چرا كه در صورت برانگيختن شهوت ديگري، خود نخستين قرباني اين بي حجابي است. از اين رو در قرآن خداوند درباره فلسفه حجاب به اين مهم اشاره مي كند كه لزوم حجاب براي قرار گرفتن شخص در امنيت جنسي است، زيرا هنگامي كه در حجاب است و برجستگي هاي جنسي وي شناخته نمي شود و موجبات تحريك جنسي ديگران نمي گردد، تا مورد اذيت و آزار قرارگيرد.
از نظر قرآن، حجاب يك حكم اجتماعي است كه حتي از سوي كساني كه حياء و شرمي ندارند مي بايست رعايت شود. به اين معنا كه اگر حتي شخص داراي عفت نباشد و حتي در حوزه اخلاق جنسي، قواي شهواني بر او چيره باشد، ولي به عنوان يك شهروند موظف است تا حجاب را مراعات كند تا زمينه و بستر ايجاد و يا تقويت اختلال شهواني جنسي فراهم نيايد؛ زيرا حجاب به معناي پوشش مناسبي است كه دو جنس مخالف را نسبت به هم در حالتي شبه عفت قرار مي دهد و از سركشي و چيرگي نفس شهواني و جنسي باز مي دارد.
بنابراين، بر همه شهروندان امت اسلامي است تا قانون حجاب را به عنوان يك رفتار اجتماعي و هنجاري مراعات كنند؛ زيرا هدف اسلام ايجاد جامعه اي است كه شرايط مناسب بروز فضايل اخلاقي و چيرگي رفتارهاي هنجاري و عقلاني و عقلايي در آن فراهم آيد. حجاب نيز شرايطي را فراهم مي آورد تا عقل بتواند در جامعه، از چيرگي شهوات جنسي جلوگيري به عمل آورد و از طغيان و سركشي آن باز دارد.
البته كساني كه داراي عفت نفس هستند، از آمادگي بيش تري براي حجاب برخوردار هستند، زيرا نفس آنان تحت مديريت عقل و فرمانفرمايي آن قرار دارد. از اين رو حضرت آدم و حوا (عليهما السلام) پس از آشكار شدن جسدشان، به سرعت به پوشيدن عورت هاي خويش با استفاده از برگ هاي درختان بهشت اقدام كردند در حالي كه تنها اين زن و شوهر آن جا حضور داشند؛ زيرا عفت وجودي ايشان به عنوان عاملي موثر در گرايش ايشان به حجاب بوده است.
هدف از قانون حجاب در اسلام، دست يابي به عفاف و فضيلتي نفساني و اخلاقي است كه از طريق آن براي شخص و جامعه فراهم مي آيد. ايجاد شرايط مناسبي كه با حجاب براي شهروندان مهيا مي شود موجب مي شود تا شرايط دست يابي به عفت و فضيلت آن آسان تر گردد. از اين رو خداوند در آيه 59 سوره احزاب حجاب را عامل مهمي براي مصونيت از اذيت و آزار از سوي ديگران به ويژه بيمار دلان بر مي شمارد؛ زيرا با مصونيت يابي شرايط براي دست يابي به فضايل بيش تر براي آدمي فراهم مي شود.
از آياتي از جمله 5 و 7 سوره مومنون و نيز 29 و 31 سوره معارج اين معنا به دست مي آيد كه عفت و پاكدامني موجب مي شود تا انسان در مسايل جنسي رو به اعتدال رود و از گرايش به اسراف در اين حوزه خودداري ورزد. هم چنين عفت ورزي و ايجاد شرايط عفاف در انسان موجب مي شود تا نفس از هر زشتي محافظت شود و امكان سوءاستفاده و نيز نسبت هاي ناروا به انسان براي ديگران فراهم نيايد. (نور، آيه 26)
به هر حال بايد به اين نكته توجه كرد كه هدف از حجاب واقعي دست يابي به فضيلت اخلاقي عفت است كه مديريت عقل بر نفس و چيرگي بر آن در چارچوب هاي پذيرفته شده و فطري و طبيعي است. اما اين بدان معنا نيست كه حجاب به سبب وجود عفت باطني مراعات نشود و شخص با اين توجيه كه قلب من پاك است و عقلم بر نفسم چيره است، از حجاب اجتناب ورزد؛ زيرا حجاب، يك قانون و حكم اجتماعي است تا ديگران به گناه آلوده نشوند و شرايط عمومي براي رشد و كمال فراهم آيد.
از سوي ديگر، اكر كسي خواهان عفت نيست نمي تواند از حجاب اجتناب ورزد، زيرا چنان كه گفته شد حجاب، يك قانون در حوزه عمل اجتماعي و رفتاري است و بر همه شهروندان است تا براي ايجاد جامعه سالم، آن را مراعات كنند و در صورت مخالفت و زيرپا گذاشتن قانون مي بايست مجازات مناسب آن را تحمل كنند.
به سخن ديگر، حجاب يك قانون اسلامي و حكم شرعي است كه مراعات آن از سوي همه شهروندان لازم است. اين بدان معنا است كه مخالفان حجاب، افزون بر اين كه گناهي مرتكب شده و در آخرت مجازات شده و يا تبعات گناه بر ايشان بار مي شود، هم چنين به عنوان بزهكاران و قانون شكنان مي بايست مجازات شوند.

 



هنر خوبي كردن در برابر بدي ها

آيت الله مصباح يزدي
آنچه در پي مي آيد تحليلي پيرامون يكي از اوصاف متقيان و شيعيان است و آن در پيش گرفتن رفتاري كريمانه و بزرگوارانه در قبال رفتارهاي ناهنجار اشخاص و گذشت نشان دادن در برابر بي مهري هاي ديگران است كه بر طبق آموزه هاي قرآني و اهل بيت(ع) اين شيوه از بهترين خصلتهاي يك انسان مسلمان بشمار مي رود. اينك با هم آن را از نظر مي گذرانيم:
¤¤¤
اميرالمومنين(ع) در بيان يكي از اوصاف شيعيان و متقيان مي فرمايند: «... يعفو عمن ظلمه و يعطي من حرمه و يصل من قطعه...»:... اگر كسي بر او ستم كند او را عفو كند و اگر كسي او را از بخشش خود محروم كند، او در مقابل، از آنچه دارد نسبت به او دريغ نكند و اگر كسي از نزديكان، رابطه اش را با او قطع كند، او رابطه را وصل كند...»
وظيفه ما در قبال ديگران
مي توان وظايفي كه برعهده هر يك از ما نهاده شده است را به دو قسم كلي تقسيم كرد:
سلسله وظايفي كه مربوط به خود ماست. يعني خود ما بايد چگونه رفتار كنيم؟ و سلسله وظايفي كه نسبت به ديگران داريم.
قسم دوم خود به چند بخش تقسيم مي شود. بخشي از اين وظايف مربوط به كساني است كه رفتارهاي ناپسندي دارند. ما در مقابل آن ها چگونه بايد رفتار كنيم؟ اين رفتارهاي ناپسند را به چند دسته مي شود تقسيم كرد. يك دسته، رفتارهاي ناپسندي است كه مستقيما در حق ما نيست؛ ولي كار غلطي است كه علنا انجام مي شود. اين دسته اعمال مربوط به باب امر به معروف و نهي از منكر است.
رفتارهاي ناپسند در حق ما
اما يك سلسله از رفتارهاي ناپسند، متوجه من مي شود. من در مقابل چنين رفتارهائي چه عكس العملي بايد نشان دهم؟ اينگونه از رفتارها را مي توان به سه دسته تقسيم كرد:
وظيفه ديگري است كه رفتاري را در حق من انجام ندهد؛ ولي انجام داده است. مثلا همسايه است و نبايد به همسايه اش ظلم كند ولي ظلم كرده است.
وظيفه ديگري است كه رفتاري را در حق من انجام دهد؛ ولي انجام نداده است؛ مثلا بايد صله رحم كند ولي نكرده است.
وظيفه اي است كه اخلاق اجتماعي اقتضاي انجام آن را دارد؛ گرچه نه انجام آن واجب است و نه ترك آن حرام. مثلا به كمك دوستي احتياج دارم؛ ولي او عليرغم توانائي، از اين كمك، دريغ مي كند.
دسته اول از اهميت بيشتري برخوردار است. اينكه كسي نسبت به انسان ظلم كند، حقش را تضييع كند، مالش را تلف كند، به او توهين كند، آبرويش را بريزد، به طور كلي در حق او ظلم كند، در اين موارد چه بايد كرد؟ اين مورد به توضيح بيشتري نياز دارد لذا بعد از دسته دوم و سوم به آن مي پردازيم.
وظيفه در قبال كسي كه ترك وظيفه كرده
در مورد دسته سوم حضرت امير(ع) مي فرمايند: «يعطي من حرمه». در زماني كه او به تو احتياجي داشت، فراموش كن كه روزي تو را محروم كرده است و در مقابل، ياريت را از او دريغ نكن. اگر به كمك مالي محتاج شد، در حد توان به او كمك كن و فراموش كن كه روزي تو نياز مالي داشتي و او به تو كمكي نكرد.
در مورد دسته دوم مولا علي(ع) مي فرمايند: «يصل من قطعه». اگر كسي از خويشاوندان ارتباطش را با من قطع كرد و اين تكليف- كه بعد از احسان به والدين از واجب ترين تكاليف انسان هاست- را انجام نداد، وظيفه من در مقابل او چيست؟ من رحم او هستم و رحم، طرفيني است؛ ولي او به وظيفه اش عمل نكرد، چه بسا سالي گذشت و نيامد احوالي از خويش خود بپرسد، يا راه دوري بود يك تلفن نزد، در ايام عيد تبريكي نفرستاد و خلاصه حداقل صله رحم را بجا نياورد و طوري رفتار كرد كه گويا با من رابطه خويشي ندارد، در اينجا وظيفه اين است كه سعي كنيم رابطه قطع نشود. او به وظيفه اش عمل نكرد من نبايد به او نگاه كنم بلكه بايد سعي كنم اين پيوند گسسته نشود. اين پيوندي است كه خدا بين انسانها برقرار كرده است و حكمت هايي در آن نهفته است.
ضرورت صله رحم در هر حال
صله رحم يكي از واجب ترين وظايف شرعي است كه متاسفانه كمتر درباره اش بحث مي شود. در صورتي كه بعد از احسان به والدين يكي از بزرگترين واجبات است. كسي كه صله-رحم نكند هم در دنيا عقوبت مي شود هم در آخرت. خداي متعال هم مي فرمايد همچنان كه تو خويشاوندت را قطع كردي من هم تو را قطع مي كنم. تو ديگر رابطه اي با من نداري. كسي كه رابطه اش را با خويشاوندش قطع كند، خدا هم با او قهر مي كند. (مشكاه الانوار في غررالاخبار/ص165) قطع رحم گناه بزرگي است. درچند آيه از آيات قرآن كريم راجع به قطع رحم بحث شده است. (از جمله آيات 72 بقره)
اينها وظايف ما است درمقابل كسي كه وظيفه خودش را ترك كرده است.
وظيفه در قبال ظالم در حق ما
فرض عكس العمل درمقابل ظلم ديگران از چهار صورت خارج نيست:
1- انسان عكس العمل شديدتري درمقابل آن انجام دهد. اين صورت قطعا كار مذمومي است. حتي قرآن در مورد مشتركين مي فرمايد: اگر آنها عهدشكني كردند، به شما ظلم كردند، احترام شما را، احترام ماه حرام را، احترام مسجدالحرام را نگه نداشتند، شما حداكثر مي توانيد مشابه آن را نسبت به آن انجام بدهيد. (بقره194)
2- مقابله به مثل كند، نه اينكه بيشتر باشد. اين صورت در بسياري از جاها جايز است.
3- چشم پوشي و گذشت كند. اين خيلي بهتر است و في حد نفسه ارزشش بيشتر است. البته استثنائاتي دارد.
4- نه تنها از رفتار بد او گذشت كند، بلكه يك كار خوبي در مقابل او انجام دهد.
قله ارزش هاي اجتماعي در اين مورد چهارم است. سيره اهل بيت(ع) بر همين بوده است. در احوالات امام صادق(ع) آمده است كه كسي به ايشان توهين كرد؛ حضرت مالي را كه قابل توجه بود به خادمشان دادند و فرمودند: اين را ببر در منزلش به او بده و نگو چه كسي فرستاده است. خادم مي گويد من آن كيسه را بردم و به او دادم. گفت: خدا رحمت كند آن آقايي كه هرسال براي ما يك چنين كيسه اي مي فرستد و ما تقريبا خرج سالمان تامين مي شود. اما خدا داد من را از جعفربن محمد بگيرد. اين يكي از مصاديق بين اين آيه شريفه است: و لاتستوي الحسنه ولاالسيئه ادفع بالتي هي احسن فاذا الذي بينك و بينه عداوه كانه ولي حميم (فصلت/43) جلوي بدي ها را با انجام كارهاي خوب بگيريد. كسي كه مي خواهد كار بدي انجام دهد يا انجام داده است، شما در مقابلش خشونت به خرج ندهيد. نبايد توهين و بدگويي كنيد. اگر مي خواهيد ديگر كار بد نكند شما كار خوبي انجام بدهيد. اين كار خوب در او اثر مي گذارد و ياد مي گيرد كه چگونه بايد با ديگران رفتار كند. چه بسا همين رفتار شما باعث شود كه آن كسي كه با شما دشمني دارد، به يك دوست صميمي تبديل شود اين نص آيه قرآن است. اين اوج ارزش هاي رفتاري درمسائل اجتماعي نسبت به كساني است كه رفتار ناهنجاري دارند. البته اين ارزش درجايي است كه انسان بتواند مقابله كند، ولي گذشت كند. اين هنر است... «والعافين عن الناس والله يحب المحسنين» (آل عمران/431)... و ليعفوا ليصفحوا الاتحبون ان يغفرالله لكم و الله غفور رحيم (نور/22) مگر دوست نداريد خدا از شما بگذرد. اگر دوست داريد خدا از شما بگذرد شما هم از اشتباهات ديگران بگذريد.
استثنائات
بايد توجه داشت هميشه گذشت از كسي كه مرتكب خطايي مي شود، مطلوب نيست. گاهي عناوين ديگري بر رفتار، مترتب مي شود كه اين جا عفوكردن صحيح نيست. از جمله اين موارد، جايي است كه عفو و نيكي كردن موجب جري ترشدن فرد خاطي و گسترش ظلم او به ديگران شود و نتيجتاً همه وضعيتش در دنيا و هم در آخرت بدتر شود. در اينگونه موارد، عكس العمل صحيح اين است كه در حد معقولي توبيخ شود تا موجب تنبه او شود.
از ديگر موارد استثناء، كسي است كه در ميان جامعه تجاهر به فسق كند، چاقوكشي و عربده كشي كند و ما توانائي برخورد داشته باشيم؛ خصوصاً نيروهاي انتظامي در اينگونه موارد حق بخشش ندارند. وظيفه نيروي انتظامي برخورد با فسق علني و تجاوز به حقوق ديگران است. بايد جلوي فساد گرفته شود؛ اين جا جاي بخشش نيست. اين بخشش موجب مي شود كه جان و مال مردم به خطر افتد، امنيت از جامعه برداشته شود و فرهنگ جامعه فاسد شود.
ضابطه برخورد در موارد استثناء
در مواردي كه نياز به برخورد است بايد قانون رعايت شود. غالباً قرآن بعد از ذكر اينگونه موارد مي فرمايد: ولا تعتدوأ. وقتي بناست جلوي فسادي گرفته شود، نبايد مرتكب فساد بزرگتري شد. كسي كه با ناسزا و توهين و يا ضرب و شتم بي جا مي خواهد جلوي منكري را بگيرد، خود مرتكب چند منكر شده است. مثلا براي نهي كردن كسي كه غيبتي كرده ابتدا بايد او را تزكيه كرد؛ يعني نسبت غيبت كه از گناهان كبيره است به او ندهيم بلكه بگوئيم: شما گمان داريد كه اين از موارد جواز غيبت است و در مرحله بعد بگوئيم: اما اگر اين را طوري مي گفتيد كه آبروي كسي نرود و ما هم به كسي بدبين نمي شديم، بهتر بود. بايد جوري با او برخورد كرد كه متنبه شود و كارش را ترك كند و در عين حال آبروي او هم نرود. حتي بزرگاني در حضورشان گاهي يك كارهاي ناشايستي انجام مي گرفت؛ اما همان وقت چيزي نمي گفتند؛ بلكه بعد در خلوت، خصوصي با فرد خاطي صحبت مي كردند. مرحوم آيت الله العظمي بهجت رضوان الله عليه نقل مي كردند: در مجلسي كه ميرزاي بزرگ شيرازي صاحب فتواي تحريم تنباكو حضور داشتند، كسي مرثيه مي خواند و روضه دروغي خواند. آنهايي كه در خدمت ميرزا بودند توقع داشتند ايشان همان موقع برخورد كند؛ اما ايشان اصلا به روي خودشان هم نياوردند. يكي از نزديكان عرض كرد: آقا نهي از منكر نمي فرماييد. فرمود من بعد خصوصي او را مي خواهم و به او مي گويم كه اين كار درست نبود. اگر حالا به او تذكر دهم آبرويش جلوي مردم مي ريزد و به عنوان روضه خوان دروغ گو معروف مي شود. رسول خدا(ص) مي فرمايند: «المومن حرام كله عرضه و ماله و دمه (بحارالانوار/74/261) همه چيز مؤمن محترم است، عرض و آبروي او و مال او و خون او. كسي كه غيبت كرده بايد او را نهي از منكر كنند؛ اما مي شود اين نهي ازمنكر را طوري انجام داد كه هم نهي ازمنكر شده باشد و هم متنبه شود و هم آبرويش نريزد.
برخي افراد هنگام نهي ازمنكر، ناخودآگاه به طرف توهين مي كنند. جلوي مردم در صف جماعت يا جاي ديگر بلند صدا مي زند: «آقا اين قرائت را درست كن، چرا اين طور مي خواني، نمازت باطل است، مي روي جهنم»! اگر دل اين شخص را بكاويد، گاهي يك حساب خرده شخصي دارد و به اين وسيله مي خواهد جلوي مردم آبروي طرف را بريزد. قرآن مي فرمايد: و لايجرمنكم شنآن قوم علي الا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوي. (مائده/8) دشمني يا گروهي شما را به گناه و بي عدالتي نكشاند، عدالت داشته باشيد كه به تقوا نزديك تر است.
گاهي نسبت به طرف قصد سوئي ندارد؛ ولي ناخودآگاه مي خواهد بفهماند كه من از تو بهتر هستم. اگر اين جور شائبه هاي شيطاني در كار نباشد، مي تواند طرف را كنار بكشد و بگويد من يك عرض مختصري دارم. جسارت است، به نظرم رسيد شما آيه را اين طور خوانديد، شايد من اشتباه فهميدم، اجازه بدهيد من بخوانم ببينيد درست مي خوانم.
ما بايد سعي كنيم كه تمام رفتارهايمان، چه رفتارهاي شخصي كه به كسي مربوط نيست و چه عكس العملي كه در مقابل ديگران نشان مي دهيم، خالصا لوجه الله باشد. شيطان در اين جاها بسيار فعال است. مؤمنيني كه مي خواهند انجام وظيفه كنند، امر به معروف و نهي از منكر كنند، آنها را فريب مي دهد و در يك دامي مي اندازد كه از آن منكر خطرش بيشتر است.

 



شهيد و آرزوي بيرون آمدن از بهشت

صائب جواهري
بهشت، آرزوي همگان
شايد همه كساني كه وصف بهشت را شنيده اند، همواره در آرزوي آن باشند و تمامي زندگي خويش را براي رسيدن به آن صرف كنند؛ زيرا بهشتي كه خداوند توصيف مي كند، همان جايي است كه انسان مي تواند مفهوم كامل سعادت و خوشبختي را بچشد و بي هيچ ترس و هراسي از مرگ، زندگي جاودانه اي را در آسايش و آرامش كامل سپري كند.
هر چند كه برخي از محبان الهي خواستار خود خداوند هستند و بر اين باورند كه:
گر مخير بكنندم به قيامت كه چه خواهي
دوست ما را و همه جنت و فردوس شما را
ولي همان بهشت رضوان و بهشت لقاء كه مراتب عالي بهشت است، بيرون از دايره مفهوم بهشتي نيست و در حقيقت آنان مرتبه فراتري را آرزو مي كنند كه خود بهشت ذات و رضوان و لقاي الهي است.
بنابراين همگان چه عابدان تاجرصفت، چه بندگان و چه دوستداران خداوند، خواهان بهشت هستند كه خود داراي مراتب و درجاتي است. تمامي تلاش ها و مجاهدت هاي انساني و مؤمنان براي رسيدن به بهشت مي باشد. بنابراين اگر كسي به اين بهشت درآيد هرگز ميل و گرايش به بيرون رفتن از آن ندارد و جاي ديگر را نمي خواهد.
شهيدان و بيرون آمدن از بهشت
در اين ميان تنها شهيدان هستند كه آرزوي بيرون آمدن از بهشت را دارند. در روايتي از پيامبر گرامي(ص) اين معنا مورد توجه و تاكيد است كه شهيدان آرزوي خروج از بهشت را دارند: قال رسول الله(ص): ما من احد يدخل الجنه فيتمني ان يخرج منها الا الشهداء فانه يتمني ان يرجع فيقتل عشر مرات مما يري من كرامه الله؛ كسي نيست كه وارد بهشت شود و آرزو كند از آن بيرون آيد مگر شهيد كه به خاطر كرامتي كه از جانب خداوند ديده است آرزو مي كند به دنيا برگردد و ده بار كشته شود. (مستدرك وسايل الشيعه، محدث نوري، ج 2، ص 243)
همين روايت از امام رضا(ع) از پدرانش نيز نقل شده است كه در مجلد 17 كتاب بحارالانوار در صفحه 172 آمده است.
علت اين اشتياق را مي توان در مقام و ارج و قربي دانست كه براي شهيد در نزد خداوند است. شهيد با در كف گرفتن جان خويش مي كوشد تا همه چيزش را در راه خدا و اهداف متعالي آن ببخشد. از اين رو هيچ قطره اي نزد خداوند محبوب تر از دو قطره نيست، يكي قطره خوني كه در راه خداوند ريخته مي شود و ديگر قطره اشكي كه در تاريكي شب از چشم بنده اي براي خاطر خداوند روان مي گردد. (بحارالانوار، مجلسي، ج 100 ص 01)
ويژگي هاي هفتگانه شهيد
به خاطر همين محبوبيت است كه خداوند براي شهيد هفت خصلت بيان مي كند و مي فرمايد: 1-هنگامي كه نخستين قطره خونش بر زمين مي ريزد همه گناهانش آمرزيده مي شود؛ 2-سرش در دامان دو همسر از حوريان قرار مي گيرد و آن دو گرد و خاك را از صورتش پاك مي كنند و به او خوش آمد مي گويند و او نيز به خوشامدگويي ايشان پاسخ مي دهد؛ 3-از جامه هاي بهشتي به او مي پوشانند؛ 4-خازنان بهشت با هر بوي خوشي به سوي او پيش دستي مي كنند كه او را با خود ببرند؛ 5-شهيد جايگاه خود را مي بيند؛ 6-به روح او خطاب مي شود كه در هر كجاي بهشت كه مي خواهي گردش كن؛ 7-شهيد به خدا نظر مي كند و اين نگاه، مايه آرامش هر پيامبر و شهيدي خواهد بود. (وسايل الشيعه، حر عاملي، ج 11، ص 01)
در روايتي ديگر در منزلت شهيد آمده است: هر كه در راه خدا شهيد شود، خداوند او را از هيچ يك از گناهانش آگاه نمي گرداند
(همان ص 11)
اين بدان معناست كه چيزي از گناهان بر او باقي نمي ماند تا از آن ياد شود؛ زيرا او خود را فداي خدا كرده است و با اين كار و با كوتاه ترين راه، به كمال مطلق رسيده و به خدا تقرب جسته و خدايي شده و در لقاي الهي درآمده و به فناي او رسيده است.
باتوجه به فناي ذاتي شهيد در خداوند، سخن گفتن از مرگ او امري باطل و نادرست است، زيرا اگر ديگران را مرگي است كه با آن به عالم برزخ مي روند و در عالم ديگري زندگي مي كنند تا اين كه دوباره مرگ به سراغ ايشان آمده و آنان را به جهان آخرت قيامتي منتقل كند و دوباره در آن جا زنده شوند، شهيدان از كساني هستند كه هرگز مرگ به اين مفهوم را درك نمي كنند و مرگ ايشان مساوي با حيات جاودانه است. از اين رو خداوند مي فرمايد: ولاتقولوا لمن يقتل في سبيل الله اموات بل احياء و لكن لاتشعرون؛ به كساني كه در راه خداوند كشته شده اند، مرده مگوئيد بلكه زنده اند ولي شما احساس نمي كنيد و نمي دانيد. (سوره بقره آيه 254)
و هم چنين مي فرمايد: ولاتحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتاً بل احياء عند ربهم يرزقون؛ مپنداريد آنان كه در راه خداوند شهيد مي شوند، مرده اند بلكه زنده اند و نزد پروردگارشان روزي مي خورند (سوره آل عمران آيه 169) بنابراين آنان در فناي الهي و بقاي الهي مي باشند و مستقيم از خداوند رزق و روزي مي خورند.

 

(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14