(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 28 ارديبهشت 1389- شماره 19647

ارزش هاي فاطمي
فقط حب خدا
راهكارهاي محبوب شدن
خداوند ياور حق گويان است
فاطمه (س) نياز بشر امروز
آنگاه كه اعمال عادي، رنگ عبادت مي گيرد



ارزش هاي فاطمي

قالت فاطمه (س): حبب الي من دنياكم ثلاث: تلاوه كتاب الله و النظر في وجه رسول الله و الانفاق في سبيل الله.
حضرت فاطمه(س) فرمود: از دنياي شما محبت سه چيز در دل من نهاده شد: تلاوت قرآن، نگاه به چهره پيامبر خدا و انفاق در راه خدا. (1)

1- نهج الحياه ، ح 461

 



فقط حب خدا

در روايت نقل شده است كه تازه جواني نابالغ به پيامبر گرامي (ص) سلام كرد و از ديدار آن حضرت تبسم نموده و ا ظهار خوشحالي كرد.
پيامبر(ص) فرمود: اي جوان آيا مرا دوست داري؟
عرض كرد: آري به خدا سوگند يا رسول الله.
فرمود: به اندازه چشمانت؟ عرض كرد: بيشتر فرمود: به قدر پدرت؟
پاسخ داد: افزونتر فرمود: به اندازه خودت؟
جواب داد: والله يا رسول الله شما را بيشتر دوست دارم.
فرمودند: به اندازه خدا؟
عرض كرد: الله، الله، الله، اي پيامبر! اين مقام نه براي تو است نه ديگري، زيرا من تو را دوست دارم به خاطر دوستي خدا.
پيامبر اعظم(ص) رو به همراهان كرده و فرمود:
«هكذا كونوا، احبو الله لاحسانه اليكم و انعامه عليكم واحبوني لحب الله»
اينگونه باشيد خداي را به خاطر احسانش به شما و به جهت نعمت بخشي او دوست بداريد و مرا به خاطر دوستي خدا دوست بداريد.»(1)

1- ارشاد القلوب ديلمي، ص 61

 



راهكارهاي محبوب شدن

پرسش:
انسان چگونه مي تواند از خود يك محبوب سازد، كسي كه محبوب خدا، محبوب خود و محبوب مردم و در يك كلام محبوب دل ها باشد؟
پاسخ:
در بخش نخست پاسخ به اين سؤال ضمن بيان مفهوم محبوبيت به اقسام محبوبيت شامل: محبوبيت خدا و راهكارهاي رسيدن به محبوبيت الهي شامل همواره ياد خدا بودن و فرمان بري از فرامين الهي اشاره كرديم. اينك در بخش پاياني دنباله مطلب را پي مي گيريم.
3-دوست داشتن مرگ
دوست دار حقيقي، مشتاق ديدار محبوب خويش است. مرگ، تنها راه ملاقات و رؤيت جمال خداوند نيست، ولي به طور عموم تحقق اين امر با عبور از گذرگاه مرگ ميسر است. قرآن كريم مي فرمايد: «بگو اي كساني كه يهودي شده ايد! اگر مي پنداريد كه دوستان خداييد نه مردم ديگر، پس اگر راست مي گوييد» درخواست مرگ كنيد. (جمعه-6)
4- رضا به قضاي الهي
عاشق، هرآنچه را كه از معشوق صادرگردد زيبا مي بيند. كسي كه خدا را دوست دارد به آنچه كه خداوند مقرر داشته است، در ظاهر و باطن و در گفتار و رفتار، احساس رضايتمندي مي كند و در نزد او، فقير و غني، راحتي و سختي، تندرستي و بيماري، مرگ و زندگي، يكسان است؛ زيرا همه را از جانب محبوب مي بيند و مي گويد:
يكي درد و يكي درمان پسندد
يكي وصل و يكي هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد
5- خدا را بر محبوب هاي ديگر ترجيح دادن
عاشق خدا، او را از همه محبوب هاي خود بالاتر مي داند. اميرالمؤمنين علي(ع) مي فرمايد: «چگونه مدعي حب خداوند است، كسي كه حب دنيا را در قلبش سكونت داده است» (ميزان الحكمه، ج2، ص228)
ما را سر سوداي كس ديگر نيست
در عشق تو پرواي كس ديگر نيست
جز تو دگري جاي نگيرد در دل
دل جاي تو شد جاي كس ديگر نيست
از آنجا كه دوستي و محبت خدا و بندگانش دو سويه است، تمام تشابه هايي را كه در محبت بنده به خداوند، مطرح كرديم مي توان از علامت هاي محبت خدا به انسان نيز به شمار آوريم، زيرا اين محبت خدا به بنده است كه توفيق آن اعمال براي انسان حاصل مي شود.
ب) محبوب خود
كسي مي تواند محبوب خود باشد كه از مقام ارجمند و كرامت و شرافت خود مواظبت كند. اين مهم جز با شناخت نقاط ضعف خويش حاصل نمي شود. امام علي(ع) مي فرمايد: «عارف حقيقي، كسي است كه خود را بشناسد و از قيد و بند اسارت آزاد سازد و آن را از هرچيز كه او را از سعادت دور مي كند، پاك نمايد.»
(غررالحكم و درالكلم، ج2، ص48)
ج) محبوب مردم
همه ما بخش عمده اي از اوقات خود را در ارتباط با ديگران سپري مي كنيم، يا در فكر آن بسر مي بريم. تحقيقات نشان داده است كه 75 درصد اوقات روزانه ما صرف ارتباط با ديگران مي شود و شايد بتوان گفت: 75 درصد از موفقيت ها نيز به روابط ما با ديگران وابسته است. پس بايد در كاركرد تعامل اجتماعي و عوامل تاثيرگذار بر آن، پژوهش دقيق انجام گيرد و رفتاري از ما صادر شود كه برآيند آن محبوبيت مردمي باشد .

 



خداوند ياور حق گويان است

حقگويي در بين عده اي سخن مي گفت. او فقط مصلحت حق را در نظر مي گرفت و وفق قرآن و حديث مردم را موعظه مي كرد.
در بين مواعظ فرد حق گو، سخناني بود كه به گروه ها و اشخاص خاص هم برخورد مي كرد!
پس از موعظه و سخنراني، يكي از كساني كه اهل مصلحت سنجي و محافظه كاري بود نزديك او رفت و گفت:
خيلي بي پرده و بي محابا سخن مي گوييد! مگر از جانتان سير شده ايد حرفهاي شما ممكن است عده اي را ناراحت كند و برايتان دردسر درست شود و...
مومن حقگو گفت: مگر من جز از قرآن و روايات سخني گفته ام؟ توهيني به كسي كرده ام، از فردي يا گروهي به بدي يا طعنه نام برده ام؟ و...؟
مرد محافظه كار گفت: نه نه! منظورم اينها نبود. من مي گويم شايد كسي حرفهاي شما را به خودش بگيرد و خودش يا گروهش را مصداق اين سخنان حساب كند!
مومن حقگو گفت: خدا نكند چنين باشد زيرا چنين شيوه اي بنابر نص قرآن شيوه منافقان است:
... يحسبون كل صحيه عليهم... (منافقان) هر فريادي از هر جا بلند شود آنرا بر عليه خود مي پندارند... (منافقين 4)
مرد محافظه كار گفت: به هر حال، آدم بايد به فكر خودش باشد. چكار داري، عيسي به دين خود موسي به دين خود...
مومن حقگو اظهار داشت:
اولا: امر به معروف و نهي از منكر، يكي از احكام ضروري دين و موجب اصلاح امور فردي و اجتماعي امت اسلامي است.
ثانيا: هر انسان مومني، موظف است كه به تكليف خود در عرصه حقگويي و ابلاغ پيام هاي الهي و اوامر ائمه اطهار(ع) عمل كند. او نبايد نگران عواقب انجام تكليف هم باشد زيرا خداوند سبحان فرموده اند:
و ان يمسسك الله بضر فلاكاشف له الا هو و ان يمسسك بخير فهو علي كل شي قدير (انعام-71)
اگر خداوند به تو زياني برساند، هيچ كس جز (خود) او نمي تواند آن را برطرف سازد و اگر خيري به تو رساند، او بر همه چيز توانا است و از قدرت او، هرگونه نيكي و دفع شر از بندگان ساخته است.
فرد محافظه كار سري تكان داد و رفت و مومن حقگو با خود ناليد: پروردگارا! به ذات پاك و مقدس تو پناه مي برم از وسوسه هاي شياطين جني و انسي.
سپس با خود اين بيت را زمزمه كرد:
لب نهاديم در كنار گوش جان
راز عشقي فاش كرديم از نهان!

 



فاطمه (س) نياز بشر امروز

دكتر محمدجعفر طالب پور
اول:
رنجهاي پيامبر
روزگار سختي است، پيامبر(ص) و ياران اندك اما صديق و درست كردارش، از هر سو در فشارند. مشركان از هيچ گونه آزار و اذيتي فروگذار نيستند. دنياي تاريك و جهل زده آنها، تاب و تحمل نورانيت و صفاي مسلمانان خداپرست را ندارد. اسلام با تعاليم انسان ساز و راهگشايش، دنيا و مقام و همه منافع آنها را به خطر انداخته است. فتنه، توطئه و سنگ اندازي، بهترين كار است، شايد بتوان روح اسلام خواهي و پيشرفت و گسترش دين جديد را متوقف نمود. ياسرها و سميه ها، زيرشكنجه هولناك و غيرانساني ابوجهل ها و ابولهب هاي سنگدل، جان باخته اند. تن رنجور و تيره رنگ بلال ها كه در سايه اسلام، از زير فشار و ننگ قرن ها تبعيض و بردگي، به رستگاري و مساوات و برابري رسيده اند، زخمي و خونين آسيب و شكنجه كافران ظلمت كيش است و از همه مهمتر، دل مسلمانان پاكدل و از تاريكي كفر رهيده، از طعنه و زخم زبان دشمنان، ريش ريش است و سران كفر و الحاد، در آزار مسلمانان، حد و مرزي نمي شناسند. در اين ميان، سهم پيامبر(ص) از اين آسيب و اذيت، بيشتر و فزون تر است. مردي كه تا ديروز، حتي كافران لجوج و مشركان بدكردار هم، دوستش داشتند و او را «امين» خود مي خواندند، اينك در اين وانفسا، يك روز او را ديوانه مي نامند و آماج تير و سنگ كودكان نادانش مي كنند و يك روز به او بهتان سحر و جادوگري مي بندند و مردم را از شر سحر او مي ترسانند. زماني خاكستر كينه بر سر او مي پاشند و گاه دندان مباركش را مي شكنند. نه تنها از پاسخ گفتن سلامش، طفره مي روند و براي اينكه چشمشان در چشم او نيفتد، راه كج مي كنند بلكه او را از هيچگونه دشنام و زخم زباني، بي نصيب نمي گذارند. اگرچه حلاوت آشنايي و نزديكي با خداي مهربان و پيروي از دستورات او و تعاليم سعادت بخش اسلام، قابل توصيف و بيان نيست، اما سنگيني بار مسئوليت نبوت و رسالت پيامبري، نيز قابل افكار نيست و پيامبر(ص) اينگونه در محاصره انواع و اقسام توطئه ها و دشمني هاي كينه توزانه مشركان، كافران و منافقان كوردل، هم از رنج ياران پاك و صميمي اش در رنج و عذاب است و هم از جهل و گمراهي دشمنان. اما دستور الهي، گويا و يك كلام است؛ «بايد استقامت كرد» چرا كه «صبح پيروزي نزديك است».
دوم:
فقدان خديجه (س)
اما حكايت خانه پيامبر(ص)، حكايت ديگري است. پيامبر رحمت، آنگاه كه پاي به خانه مي گذارد، جاي خالي همسر نادره اش، خديجه(س)، او را به غمي عظيم فرو مي برد.
خديجه(س)، بزرگ بانويي كه با همراهي آگاهانه اش و بذل و ايثار ثروت فراوانش، به پيشرفت و گسترش آئين، اسلام، خدمات بزرگي كرد و نه تنها چون همسري مهربان كه مانند همرزمي مبارز و فداكار، محمد(ص) را ياري مي نمود، او را تنها گذاشته است. براي پيامبر(ص) انبوهي از خاطرات بيادماندني و دختري ناز و دوست داشتني كه اينك غبار يتيمي بر چهره دارد، به يادگار مانده است؛ دختري كه گويا تمام هستي و خلقت، طفيلي وجود اوست و آن گاه كه پيامبر(ص) با كوله باري از مرارت و خستگي ناشي از فشار دشمنان به كانون گرم خانه پناه مي برد، فقدان خديجه(س) و يتيمي فاطمه(س)، بر رنج او مي افزايد، اما باز هم بايد صبر كرد.
سوم:
بي تابي پيامبر براي ديدن دخترش
فاطمه(س) در عين كودكي و در فقدان مادر مهربانش، محيط خانه را چنان گرم و صميمي، آرام و بانشاط مي سازد كه پيامبر(ص) براي آمدن به خانه و ديدن تنها دخترش، لحظه شماري مي كند. بي تابي پيامبر(ص) در رفتن به خانه و ديدن فاطمه(س)، بوسيدن و بوييدن او و در آغوش كشيدنش، زبانزد همه است. پيامبر(ص) با بوييدن دخترش، بوي بهشت را استشمام مي كند و در كنار فاطمه(س)، به چنان آرامشي دست مي يابد كه تمام فتنه ها و توطئه هاي دشمنان براي از پاي درآوردن او، رنگ مي بازد و نقش بر آب مي شود.
آري اگر خديجه(س) نيست، فاطمه(س) هست و او مانند مادرش، باعث دلگرمي پيامبر(ص) در ايفاي مسئوليت تاريخي اش مي گردد. با ديدن او، خنده، مهمان لبهاي پيامبر مي شود و با شنيدن صدايش، خستگي از جان پيامبر(ص) رخت برمي بندد و با بوسيدن و بوئيدن او، خود را در بهشت موعود مي بيند. اين مردي كه اكنون با وجود و در كنار دختري چند ساله آرامش مي گيرد، همان پيامبري است كه در نظام خلقت، كسي را راه به حريم عظمت منزلت او نيست و افتخار ختم نبوت و رسالت كامل ترين دين الهي، نصيب وجود بزرگ او شده است. پيامبري كه خود ملجأ و پناه درماندگان است و پدر امت است، پيامبري كه سنگ صبور درددل ها و دلتنگي هاي ستمديدگان است، پيامبري كه در مقابل سيل عداوت ها و كينه هاي دشمنان چونان كوه ايستاده است و... و همين مرد بزرگ، آن گاه كه دخترش را در آغوش مي گيرد، بدون هيچگونه تكلفي خطاب مي كند كه «فاطمه جان! پدرت فدايت شود!» او را «ام أبيها» مي خواند و توان و تحمل اندكي ناراحتي او را ندارد. حتي آن گاه كه فاطمه(س) در ازدواجي آسماني و درس آموز، پاي در خانه بخت علي(ع) مي گذارد و به درياي عظيم وجود او مي پيوندد، باز هم پيامبر(ص) از هر فرصتي براي سرزدن به فاطمه(س) نمي گذرد و با حضور در خانه علي(ع) و بهره گيري از كوثر بيكران وجود فاطمه(س)، زنگار خستگي از وجود مي زدايد و آرام مي گيرد. آري فاطمه(س)، آرامش جان پيامبر(ص) است.
چهارم:
غفلت بزرگ
امروز هم، روزگار سختي است، پيش بيني ها درست از آب درآمده و آخرالزمان، روزگار دشواري است و انسان دوره واپسين، شرايط پررنجي را سپري و تجربه مي كند. فتنه هاي آخر الزماني، پيچيده تر و غامض تر از آن است كه بشر فكر مي كرد. دستيابي به آخرين دستاوردهاي عجيب و غريب علمي، حركت و پيشرفت پرشتاب كاروان علم بشري، مجهز شدن به فنآوري هاي اعجاب برانگيز كه علي الظاهر در كاستن دشواري هاي زندگي و در خدمت انسان كنوني قرار گرفته است، كاويدن دل ذرات و پاي نهادن در دنياي شگفت انگيز اتم و ذرات در كنار راهيابي و تسخير آسمان ها و كهكشان ها، راه اندازي صدها سازمان عريض و طويل با هدف شناخت انسان و تدوين حقوق او و دفاع از آن ها، گسترش دامنه اطلاعات بشر در حوزه علوم انساني و... تنها يك روي سكه دوران ماست و صدالبته در بسياري موارد غرورآفرين.
اما روي ديگر اين سكه، چندان خوشايند نيست. زشتي ها يي چون مادي گري، منفعت طلبي، فقدان معنويت، دوري از خدا، فقر، فساد، تبعيض، ظلم و ستم، جنگ و خونريزي، استعمار، استبداد و... چنان بر زندگي بشر باصطلاح مدرن امروزي سايه افكنده است كه قابل انكار نيست. آن دسته از انسان هايي كه با چنگ انداختن به حبل المتين اعتقادات و باورهاي ديني خود در تلاش اند تا خود را از فروغلطيدن به منجلاب تيرگي و تباهي دوران كنوني نجات دهند، نيز آماج انواع توطئه، فتنه، خرابكاري، شبهه افكني، القاي ترديد، تحريم و استعمار ، جنگ و تجاوز و كشتار، تهاجم نظامي و فرهنگي و... قرا رگرفته اند و به راستي حفظ دين در شرايط موجود از راه رفتن بر لبه تيز تيغ شمشير هم دشوارتر است و بهره ناميمون بشر از زندگي به اصطلاح مدرن اش، «ناآرامي» است.
انسان امروز از حلاوت آرامشي كه لازمه زندگي سالم، پيشرفت حقيقي و تكامل واقعي است، بي بهره است. درون ناآرام بشر امروز با پيشرفت هاي علمي، تكنولوژيك آرام نگرفته است. سستي بنيان خانواده ها، ضعف و فقدان اخلاق، كمرنگ شدن مناسبت هاي عاطفي بين انسان ها و حاكم شدن منافع صرفاً مادي بر نوع روابط آنها و... همگي از ثمرات زندگي در دنياي پيشرفته امروزي است كه نمونه هاي عيني آن در دنياي غرب و دنياي پرزرق و برق اش، كاملاً عيان است. خلأيي كه انسان هزاره سوم را مي آزارد و وجودش را به رنج و عذاب مي اندازد و او را از آرامش انساني اش دور مي كند، ناشي از هندسه زندگي در عصر ودوران تمدن از نوع غربي اش است و در اين ساختار، آنچه دين خدا آن را پر مي كند، پيش بيني نشده است. اين يعني غفلت بزرگ!
پنجم:
آرامش خانواده
آنچه كه پيامبر(ص) را در چهارده قرن پيش آرامش مي بخشيد، نه مسائل ظاهري و مادي بود، نه امكانات گسترده و زيباي زندگي. در آن دوران نه از دستاوردهاي علمي، آنچنان خبري بود و نه از تكنولوژي و صنعت كنوني. سختي هاي زندگي در آن دوران باتوجه به امكانات و مقدورات بشر به هيچ عنوان با دوران امروز قابل قياس نيست. البته آنچه پيامبر(ص) را رنج مي داد، دشواري هاي زندگي از اين دست نبود، بلكه او از جهل و ناداني، كج انديشي، كفر، فساد، ظلم، تحجر و... از يك سو و از سوي ديگر شرايطي كه دشمنان براي او و يارانش ايجاد مي كردند، در رنج بود، اما پيامبر خدا، آرامش را در خانه مي جست. تا خديجه(ص) همراه و در كنارش بود، پيامبر(ص) با آن همه عظمت و بزرگي به بهشت عطوفت و مهرباني همسر مهربانش پناه مي برد و آنگاه كه خديجه(س) او و دختر كوچكش فاطمه(س) را تنها گذاشت، اين دختر دردانه، ام ابيها شد و كريمانه آرامش و تسكين را به وجود پيامبر(ص) مي بخشيد!
و آيا بشر كنوني كه گرفتار «سلطه تكنولوژي»، در منجلاب خودخواهي، كبر و نخوت و غرور، دست و پا مي زند، براي يافتن گوهر ناياب «آرامش» راهي جز آستان بوسي و درس آموزي در مكتب فاطمه(س)، پيش رو دارد؟ آيا نبايد به حال و روز بشري گريست و تأسف خورد كه با فاصله گرفتن از مسير حقيقي رستگاري كه همان طريق و سيره فاطمه زهرا(س) است، خوشبختي را در طوفان شهوت و ثروت و در سيلاب انحطاط و پوچي مي جويد. وقتي به گواه تاريخ، پيامبر(ص) با آن عظمت و بزرگي و بزرگواري، به فاطمه(س) پناه مي برد و خود را بي نياز از او نمي دانست، آيا فاطمه(س) نياز بشر امروز نيست؟

 



آنگاه كه اعمال عادي، رنگ عبادت مي گيرد

نصرالله فقيهي
در مقاله حاضر نويسنده پيرامون ضرورت داشتن نيت پاك در كنار انجام كارهاي خوب كه از آن به حسن فاعلي ياد مي شود سخن گفته و به چگونگي و چرائي اسلامي كردن علوم پرداخته است اينك با هم آن را از نظر مي گذرانيم.
اهميت نيت پاك
در بينش و نگرش اسلامي و قرآني، كارها براساس نيت، معنا ومفهوم مي يابد. هركاري به سبب نيت فاعل مي تواند شكل مثبت و منفي و يا تقربي و ضدتقربي پيدا مي كند. از اين رو افزون بر حسن فعلي بر حسن فاعلي توجه داده شده است. حسن فعلي به اين معناست كه اصل كار بايد پسنديده باشد و از كارهاي ناپسند و بد در نگرش خرد و خردمندان و شريعت و متشرعان نباشد. اگر كارها از امور پسنديده و خوب و يا حتي مباح و مجاز باشد، با حسن فاعلي و نيت خير موجبات تقرب بشر را فراهم مي آورد.
براين اساس اگر اصل كار، نابهنجار و زشت و بد باشد، نمي توان با حسن فاعلي و نيت نيك آن را مثبت و ارزشي ساخت؛ هرچند كه در صورت جهل و يا اشتباه در تطبيق، به سبب حسن فاعلي مي توان اميد پاداش را داشت.
اما اگر اصل كار، امري نيك و پسنديده از نظر عقل و عقلا و شرع باشد ولي از حسن فاعلي برخوردار نباشد، اميد پاداش را نمي توان از چنين عملي داشت. از اين جا دانسته مي شود كه حسن فاعلي و نيت خير، از چه جايگاه و ارزشي عالي و متعالي برخوردار است و آثار آن در تغيير ماهيت كاري تا چه اندازه ظهور و بروز مي كند.
بر اين اساس در روايات آمده است كه نقش نيت خير و حسن فاعلي در كاري بيش از اصل كارست؛ زيرا چنان كه گفته شد كار زشت و بد به سبب نيت خير و حسن فاعلي، هرچند كه تغيير ماهيت نمي دهد ولي بر آن، آثار كار خوب مترتب مي شود و شخص به سبب نيت خير خويش از كار خويش بهره مي برد؛ اين درحالي است كه كار خوب و پسنديده به سبب پندار بد كننده آن و نيت بد فاعل، نه تنها سودمند نيست بلكه آثار خوبي نيز بر آن مترتب نمي شود. اين همان چيزي است كه گفته اند: نيه المؤمن خير من عمله؛ نيت انسان مؤمن كه نيتي پاك است بهتر از خود عمل وي مي باشد؛ زيرا عمل وي مي تواند نيك و مباح و حتي ناپسند و بد باشد ولي به سبب همان پندار نيك و برخورداري از حسن فاعلي، در هر حال بهتر است.
به سخن ديگر، انسان مؤمن به سبب نيت پاك و حسن فاعلي در انجام كاري نيك و پسنديده، كارش پسنديده تر از كار انساني است كه مؤمن به خدا و آخرت نيست و به همين سبب در كار خويش پندار نيكي چون تقرب و رضاي الهي را در عمل خويش درنظر ندارد، و با اين همه كاري نيك را انجام مي دهد.
بر اين اساس مي توان گفت كه آن چه به كاري هر چند زشت و بد (در صورت جهل و يا اشتباه در تطبيق) معنا و مفهوم ارزشي مي بخشد، نيت پاك و حسن فاعلي است و اگر كاري نيك را انساني با نيتي بد و زشت انجام دهد، از هيچ ارزش و اهميتي برخوردار نخواهد شد.
ضرورت داشتن حسن فاعلي
در روايات اسلامي آمده است: انما الاعمال بالنيات؛ به درستي كه معيار سنجش و داوري اعمال و كارها، نيت هاي آن است؛ به اين معنا كه هر كاري را نمي توان تنها براساس خوبي و بد اصل كار، داوري و ارزيابي كرد بلكه در سنجش و داوري مي بايست به نيت و پندار كننده كار هم توجه كرد؛ پس اگر شخص عامل داراي نيت خير و پنداري نيك باشد آن كار ارزش مي يابد و گرنه اگر داراي نيت بد و يا پنداري زشت و پليدو بد باشد، آن كار هرچند كه بهترين كار جهان باشد، بي ارزش است؛ از اين رو خداوند از كساني كه به ديگران كمك هاي مالي و انفاق مي كنند ولي اين كارشان برخاسته از حسن فاعلي نيست و پنداري زشت و بد در پس آن وجود دارد، خواسته است كه با اين گونه نيت زشت، كار خويش را تباه و بي ارزش نسازند.
كسي كه در انجام كار نيك و بذل و بخشش هايش، نيت و قصد منت گذاري را دارد در حقيقت با اين نيت و فكر پليد خويش، ارزش كارش را نه تنها از ميان مي برد بلكه افزون بر از دست دادن مال، از آثار و تبعات معنوي و اخروي و بلكه مادي و دنيوي آن نيز محروم مي شود.
خداوند در آيه 264 سوره بقره مي فرمايد: اي كساني كه ايمان آورده ايد، صدقه هاي خود را با منت و آزار، باطل مكنيد، مانند كسي كه مالش را براي خودنمايي به مردم، انفاق مي كند و به خدا و روز بازپسين ايمان ندارد. پس مثل او همچون مثل سنگ خارايي است كه بر روي آن، خاكي ]نشسته[ است، و رگباري به آن رسيده و آن ]سنگ[ را سخت و صاف بر جاي نهاده است. آنان ]رياكاران[ نيز از آنچه به دست آورده اند، بهره اي نمي برند و خداوند، گروه كافران را هدايت نمي كند.
در اين آيه هر گونه عملي هر چند بسيار نيك و پسنديده از ديدگاه عقل و عقلا و شريعت را به سبب فقدان نيت پاك و حسن فاعلي، عملي مي شمارد كه هيچ فايده اي ندارد و از آن گياهي نمي رويد؛ زيرا خاكي كه بر سنگ سخت است اگر باران بر آن ببارد آن را مي شويد.
دل هايي كه از حسن فاعلي و پندار نيك برخوردار نمي باشند، همانند سنگ سخت است كه با انفاق و كارهاي نيك و پسنديده خاكي را براي رويش گياه حق و حقيقت فراهم مي آورد؛ ولي حتي اگر خداوند از باران رحمت خويش بر آن ببارد تا از اين خاك جوانه ايمان و حقيقت سربرآورد، به سبب زمينه و بستر نامناسبي كه خاك عمل خوب بر آن نشسته است، هيچ فايده ندارد و گياه از آن نمي رويد و آن باران نيز آن خاك را مي شويد و مي برد.
خداوند در آياتي در همين سوره بيان مي دارد: توصيف بخشش كساني كه داراييهاي خود را در راه خدا انفاق مي كنند، بسان وصف دانه اي است كه هفت خوشه رويانيده و در هر خوشه اي يكصد دانه است. و خدا براي هر كه بخواهد، آن را چند برابر مي سازد. و خدا گشاينده و دانا است. آنان كه دارايي هاي خويش را در راه خدا انفاق مي كنند، آنگاه از پي آنچه انفاق نموده اند، نه منتي مي گذارند و نه آزاري مي رسانند، پاداششان نزد پروردگارشان محفوظ است؛ و آنان نه بيمي خواهند داشت و نه اندوهگين مي شوند. گفتاري پسنديده در برابر تقاضاي نيازمندان و گذشتي شايسته در مورد آنان، بهتر از صدقه اي است كه آزاري درپي آن باشد. و خدا بي نياز و بردبار است.
و وصف آنان كه ثروتهايشان را براي بدست آوردن خشنودي خدا انفاق مي كنند و از درون خويش جان را با نيت پاكي كه دارند، استواري مي بخشند، بسان وصف باغي است در زميني بلند و برآمده كه رگباري به آن برسد و از هواي پاكيزه و نور خورشيد به خوبي بهره برد و آنگاه ميوه خود را دوچندان بدهد؛ و اگر رگباري هم به آن نرسد، نم نم باراني خواهد رسيد و ميوه اي بسيار و گوارا خواهد داد. و خدا به آنچه انجام مي دهيد، بينا است. آيا هيچيك از شما دوست دارد باغي پرطراوت و سرسبز از خرمابنان و تاكها داشته باشد كه از زير درختان آن نهرهاروان، و از همه ميوه ها در آن باشد و در همان شرايط، دوران پيري او فرارسد و فرزنداني ناتوان نيز داشته باشد؛ پس، به ناگاه گردبادي همراه با آتشي سوزان به آن باغ برخورد كند و آن باغ يكباره شعله ور شود و بسوزد؟! خداوند آيات خود را اينگونه براي شما روشن مي سازد. باشد كه بينديشيد. هان اي كساني كه ايمان آورده ايد! از پاكيزه هاي آنچه به دست آورده ايد و نيز از آنچه برايتان از زمين برآورده ايم، در راه خدا انفاق كنيد، و داراييهاي كم ارزش و نامرغوبتان را كه خود جز با چشمپوشي آن را نمي ستانيد، براي بخشش در نظر نگيريد؛ و بدانيد كه خدا بي نياز و ستوده است.(بقره، آيات 262 تا 267)
در اين آيات به خوبي و روشني، نقش نيت بيان شده است. آن چه به عمل و كاري ارزش و بها مي بخشد، حسن فاعلي و نيت نيك است، هر چند كه اصل كار در برخي از موارد، امري معمولي و عادي و حتي گاه زشت و بد باشد و شخص ناخواسته و يا بر اساس اشتباه در تطبيق آن را انجام داده باشد. به اين معنا كه گمان مي كرد كه كار خوبي است، ولي در حقيقت كار زشت و بدي بود كه به نظرش كاري خوب آمده بود و به جهت اشتباه در تطبيق كار خوب بر كاري كه در باطن بد و زشت بود، آن را انجام داده است و اگر به اين اشتباه خود پي برد از آن عمل پشيمان مي شود و آن را تكرار نمي كند. با اين همه شخص به سبب اين كه نيت خير و نيك داشته ولي اشتباه كرده و كار بد و زشت را به جاي كار خوب آورده، خداوند به وي پاداش مي دهد؛ زيرا وي قصد خير داشته است و گمان نمي كرده كه كاري كه انجام مي دهد، زشت و بد باشد.
خداوند درآيه 10 سوره فاطر مي فرمايد:«اليه يصعد الكم الطيب و العمل الصالح يرفعه؛ سخنان پاكيزه و نيت نيك به سوي او بالا مي رود، و كار شايسته به آن رفعت مي بخشد. درحقيقت آن چه در كارها و اعمال مهم است، نيت و قصد پاك و ايمان است.
كار خوب دركنار نيت خوب
اگر بخواهيم تفكر و بينش اسلامي را درباره كار و نقش آن در زندگي بيان كنيم، بايد گفت كه كار زماني ارزش مي يابد كه افزون بر نيك بودن يعني حسن فعلي داراي حسن فاعلي يعني نيت پاك هم باشد. در حقيقت بهترين و كامل ترين كارها آن است كه خود عمل، عمل خوب، نيك، پاك و زيبا باشد و فاعل آن به قصد انجام كار خوب و صالح آن را انجام بدهد.
به سخن ديگر، هر كاري في نفسه كار نيك شمرده نمي شود، بلكه تنها كارهايي نيك است كه در مسير كمالي خود و ديگران باشد و عقل و عقلا و شريعت آن را تاييد و امضا كنند. البته اين به تنهايي نيز نمي تواند به كار نيك، ارزش و اعتبار واقعي بخشد، بلكه دركنار كار نيك مي بايست، شخص فاعل، صاحب انديشه اي باشد كه درمسير تعالي و كمال خود و ديگران گام بردارد و هدف و مقصد وي از انجام كار نيك، دست يابي به كمال باشد. از اين رو كار نيك دركنار پندار نيك است كه ارزش و اعتبار واقعي مي يابد.
درآيات و روايات بسيار، بر دو جنبه حسن فعلي و حسن فاعلي كار تاكيد شده است. آيات قرآن همواره در هنگام بيان عمل، آن را به مصالح مقيد و متصف مي سازد.
در اين آيات واژه «عمل» دراشكال و مشتقات و صيغه هاي اسمي چون « عمل صالح» و يا فعلي چون «يعملون الصالحات» تكرار آمده تا نشان دهد كه آن چه از «عمل» مهم است وجود دوجنبه حسن فعلي و فاعلي يعني كار خوب دركنار نيت خوب است.
به سخن ديگر، افزون براين كه از مردم خواسته شده تا كار نيك انجام دهند هم چنين از آن ها خواسته شده تا اين كار نيك و عمل صالح را با نيت دست يابي به كلمه طيب انجام دهند كه درحقيقت بيانگر نقش حسن فاعلي و تاثير مستقيم و اساسي آن در ارزش يابي عمل صالح است.
در روايات اسلامي است كه شخصي نزد يكي از معصومان (ع) مي رود و از وضعيت روحي وافكار و نگرش خويش گلايه مي كند. وي ابراز مي كند كه من بسيار علاقه مند به كار و تلاش و آباداني هستم و بيشترين وقت خويش را به آن سپري مي كنم. معصوم از وي مي پرسد: به چه نيتي اين كارها را انجام مي دهي؟ وي پاسخ مي دهد: براي اين كه توسعه در زندگي خويش بدهم و دستم به سوي ديگري دراز نشود و براي كمك به مستمندان و نيازمندان آن را هزينه كنم. امام (ع) كار وي را جهاد و عبادت مي شمارد.
به سخن ديگر آن چه به هر كاري بعد عبادي مي بخشد، حسن فاعلي آن كار يعني نيت خوب است كه انجام دهنده كار آن را اراده مي كند. اين گونه است كه نقش بينش ها و نگرش ها دركاركردهاي آدمي به خوبي خود را نشان مي دهد. بنابراين كاري كه به ظاهر كاري عادي و معمولي است با توجه به قصد و نيت فاعل آن، تغيير ماهيت مي دهد و به عنوان عبادت دركارنامه وي ثبت مي شود و آثار آن در شخصيت بخشي و شاكله وجودي يافتن وي ظهور مي يابد.
براين اساس با نيت نيك بسياري از اعمال عادي و معمولي انسان، ماهيت خود را تغيير مي دهد و به عنوان عبادت سنجيده مي شود، زيرا آن چه كه به كاري بها و ارزش معنوي و عبادي مي بخشد، نيت فاعل وحسن فاعلي است. اين گونه است كه خدمت خلق به نيت انجام مسئوليت خلافت الهي و ظهور در مظهريت ربوبيت و پروردگاري به عنوان عبادت درمي آيد.
اسلامي كردن علوم چرا و چگونه؟
البته اين بدان معنا نيست كه هركار و خدمت خلقي به عنوان عبادت تلقي مي شود، بلكه تنها با قصد فاعل است كه اين گونه خدمتها تغيير ماهيت مي دهد و به عنوان امري ارزشي درمي آيد. اين درحالي است كه بسياري از كارهاي نيك و خوب، به سبب اين كه حسن فاعلي ندارد، از ارزش و اعتباري چنين برخوردار نمي باشد. به عنوان نمونه عمل نيك و پسنديده كه از روي ريا انجام مي شود، عملي است كه نه تنها ارزش و اعتباري ندارد بلكه موجبات خسران و زيان شخص نيز مي شود و آدمي را در مسير هلاكت و سقوط قرار مي دهد.
اما كارهاي به ظاهر دنيوي مانند تحقيقات در عرصه هاي شيمي و فيزيك و مانند آن كه براي تسخير و تسلط بر طبيعت انجام مي شود و بسياري از علوم مادي مانند علوم پزشكي و مهندسي و غيره اگر به قصد و نيت آگاهي از قدرت خداوند و يا مسئوليت و ماموريت آبادسازي و عمران زمين باشد، به عنوان امري عبادي مورد تشويق و ترغيب قرار مي گيرد و فاعل آن به سبب همين حسن فاعلي از پاداش هاي مادي و معنوي در دنيا و آخرت برخوردار مي گردد.
تفاوت دو ديدگاه به دنيا در علوم انساني اسلامي و علوم انساني غيراسلامي در همين نكته نهفته است كه در تفكر و بينش اسلامي، هر چيز به عنوان آيه و نشانه اي از خداوند ديده شده و در مسير تعالي و كمال به كار گرفته مي شود، در حالي كه در نگرش غيراسلامي به ويژه اومانيستي غربي، طبيعت، بي خداوند تحليل و تبيين مي شود و خداوند در هيچ امر و كاري حضور ندارد. اين گونه است كه علوم در اسلام معنا و مفهومي ارزشي مي يابد در حالي كه در نگرش غربي، از چنين ارزشي برخوردار نيست تا ماهيت و هويت انساني را متأثر سازد.
خداوند در آيات قرآني يكي از اهداف آفرينش انسان و استقرار وي در زمين را كار و آبادسازي زمين دانسته و به صراحت به اين مسئوليت و وظيفه آدمي اشاره كرده و مي فرمايد: هو انشأكم من الارض و استعمركم فيها؛ او شما را از زمين پديد آورد و شما را در آن زندگاني داده و آباد كردن آن را از شما خواسته است. (هود آيه 16)
بر اين اساس، همه علوم و دانش هايي كه انسان به قصد انجام مسئوليت آبادي زمين انجام مي دهد و آن را به عنوان وظيفه الهي براي خود تعريف مي كند، هر چند كه به تسخير طبيعي انسان بر زمين و طبيعت مي انجامد و آسايش و آرامش وي را به دنبال دارد، اما به عنوان يك امر عبادي تلقي شده و براي آن پاداش الهي در دنيا و آخرت در نظر گرفته مي شود.
به نظر مي رسد كه در تحليل و تبيين علوم از دو منظر اسلام و غيراسلام، به اين نكات بايد توجه داشت و دانست كه نه تنها علوم انساني اسلامي داريم بلكه علوم در تحليل اسلام مي تواند اسلامي و غيراسلامي باشد. به اين معنا كه اگر داراي حسن فاعلي پيش گفته باشد، دانشي اسلامي است و فاعل آن به عنوان عبادت، مقرب درگاه الهي مي شود و اگر داراي چنين حسن فاعلي نباشد، علوم ضدارزشي مي باشد، زيرا مانع جدي در برابر رشد و بالندگي بشر و جامعه بشري مي باشد، هر چند كه به ظاهر موجب شود تا تسخير طبيعي بر منابع زمين براي آدمي پديد آيد. اين گونه است كه علوم اسلامي، از هر علمي براي شناسايي و معرفت خدا و تسخير بر طبيعت و پروردگاري آن بهره مي گيرد؛ در حالي كه علوم غيراسلامي يعني علومي كه بر حسن فاعلي نباشد موجب تخريب طبيعت و انسان مي شود و بمب هاي هسته اي و اتمي مي شود كه جان موجودات از جمله انسان را مي گيرد.
از اين جا به سادگي مي توان تفاوت دو دسته از علوم از نظر آموزه هاي اسلامي را دريافت و دانست كه چرا و چگونه لازم است كه علوم، اسلامي شوند و از حالت كنوني كه در غرب و دانشگاه غرب زده به خود گرفته است بيرون آيد.
كارهايي كه براساس علوم اسلامي شده، صورت مي گيرد به سبب حسن فاعلي همواره مفيد و سازنده است هر چند كه در برخي موارد به سبب اشتباه در تطبيق دچار خطا شود و آسيبي را نيز پديد آورد ولي از آن جايي كه به قصد خير و نيك انجام مي شود با كوچك ترين هشدار، مسير درست را مي يابد و از اشتباه خود درس مي گيرد.
اين همان اخلاق كار در اسلام است كه مي بايست مورد توجه قرار گيرد و در همه حوزه ها به كار گرفته شود و اجازه داده نشود تا اخلاق اومانيستي و ضداسلامي بر حوزه فكر و عمل انسان ها چيره شود و آنان را به سوي ناكجاآباد برد.

 

(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14