(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 9 خرداد 1389- شماره 19657

برتري اجر عبادت مخفي
تاثير بيان اوصاف قيامت
محبوبيت پايدار و ناپايدار
سياست شيطان براي فريب انسان
تفاوت هاي خانواده ايراني و غربي
فرهنگ ديني و اعتياد به مواد مخدر
حجاب؛ هم فضيلت هم قانون



برتري اجر عبادت مخفي

قال النبي(ص): اعظم العباده اجرا اخفاها.
پيامبر اعظم(ص) فرمود: عبادتي اجرش بزرگ تر است كه مخفيانه تر باشد. (1)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- ميزان الحكمه، ج 4، ص 339

 



تاثير بيان اوصاف قيامت

يكي از شجاعان نامي عرب به نام «عمربن معديكرب» كه فتوحات زيادي را در تاريخ اسلام به او نسبت مي دهند قبل از مسلمان شدنش خدمت پيامبراعظم(ص) مشرف شد. حضرت او را به اسلام دعوت كرد و فرمود: «اي عمرو»! اگر ايمان بياوري ازفزع اكبر (بزرگترين ترس هاي قيامت) در امان خواهي بود.
عرض كرد: فزع اكبر كدام است؟ من به قدري شجاع و قوي دل هستم كه از هيچ چيز ترسناكي نمي ترسم.
حضرت فرمود: «اي عمرو»، چنين نيست كه گمان كرده اي. همانا آن روز صيحه اي زده شود كه تمام مردگان زنده شده و به صف مي ايستند، آسمان شكافته و كوه ها متلاشي گردد. در آن روز هيچ صاحب روحي نماند، مگر آن كه دلش از ترس كنده شده و مشغول به خود گردد. اي عمرو كجايي، حضرت پيامبراكرم(ص) آن قدر از وصف آن روز فرمود كه لرزه اي بر تن «عمرو» افتاد و ترس سراپاي او را گرفت عرض كرد: چه كنم براي چنين روزي كه در پيش داريم؟
فرمود: بگو «لااله الا الله در همان مجلس عمرو با قومش اسلام را قبول كردند و اسلامشان نيكو شد(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- كتاب انسان از حشر تا دادگاه قيامت ص 22-21

 



محبوبيت پايدار و ناپايدار

پرسش:
چه علل و اسبابي موجب مي شود كه محبوبيت انسان نزد ديگران از قوام و ثباتي برخوردار باشد و انسان بتواند همواره بر دل ها حكومت كند؟
پاسخ:
نعمت محبوبيت، همانند ديگر نعمت هاي الهي مي تواند در معرض زوال و نابودي قرار گيرد. اينكه با چه روش ها و سازوكارهايي انسان بايد رفتار كند تا نعمت محبوبيت او همواره پايدار باشد و دوام و بقاي آن در زمان حيات و ممات او برقرار باشد يكي از نكات اساسي و مهم است كه همواره لازم است مطمح نظر انسان قرار گيرد.
بعضي مردم گمان مي كنند كه مي توانند بدون در نظر گرفتن راه هاي جلب محبوبيت، با استفاده از حربه زور و زر و تزوير، بر دل ها حكومت كنند؛ اما تاريخ ثابت كرده است كه عزت و احترام، خريدني نيست و با اجبار و تحميل نمي توان به مقبوليت اجتماعي دست يافت.
«بنيتو موسوليني» ديكتاتور ايتاليا، بسيار مشتاق بود كه مي توانست بر دل هاي هم وطنانش حكومت كند؛ اما نه تنها آرزويش برآورده نشد، بلكه به عنوان خائن به چوبه دار آويخته شد. نمونه ديگر «هيتلر» ديكتاتور آلمان است كه هرگز نتوانست بر عقده حقارت غلبه كند و در بين مردم محبوبيت يابد.(ژوزف مورفي، در مكتب عشق، ص 118)
معروف است كه به هارون الرشيد گفتند: چرا آن همه از حضرت موسي بن جعفر(ع) هراس دارد و از موقعيتش بيمناك است؟ در پاسخ گفت: من پيشواي بدن ها و جسم ها هستم و او امام دل ها و قلب ها. هارون با آن قدرت شگفت، حكومت پهناور، امكانات فراوان و سپاه و حشم و خدم، در برابر انساني به ظاهر بدون سلاح و امكانات، احساس عجز و ترس دارد؛ زيرا قلمرو حكومت حضرت امام كاظم(ع) قلب هاي انسان هاست.
اگر نفاق پيشه گان، زراندوزان، سلطه گران و صاحبان قدرت جايگاهي در ميان بخشي از مردم داشته باشند، ناپايدار، سطحي و گذراست و با گذشت زمان به بوته فراموشي سپرده مي شود.

 



سياست شيطان براي فريب انسان

عباسعلي كامرانيان
از حكيمي پرسيدند:
دربين انسانها، كسي هست كه شيطان را دشمن خود نداند؟
گفت: همه كساني كه كارهاي خلاف، گناه و كارهاي شيطاني مي كنند اگر در حرف و ظاهر هم شيطان را دشمن خويش بخوانند درعمل و باطن درحال دوستي با او هستند!
«شيطان پرستان» نيز در ظاهر وباطن شيطان را دشمن خود نمي دانند!
پرسيدند: يعني شيطان اينقدر دوست واقعي زياد و دشمن واقعي كم دارد؟!
گفت: دوستي و دشمني واقعي، درعرصه عمل و پيروي ثابت مي شود خودتان مي توانيد محاسبه كنيد!
دراين هنگام، يكي از افراد حاضر پرسيد:
با اينكه مردم و خصوصا مؤمنان دانا و هوشيار مي دانند كه شيطان دشمن آشكار آنهاست (1) و شيطان نيز قسم ياد كرده است كه همه انسانها راگمراه مي كند (2) و ... بازهم انسانها فريب او را مي خورند؟
حكيم نفس عميقي كشيد، دستي بر پشت دست زد و اظهارداشت:
سياست شيطان، حساب شده و گام به گام است. او از قبل از خلقت حضرت آدم(ع) تاكنون راههاي فريب انسانها را تجربه كرده است. بنابراين تجربه اي طولاني در اغواي انسان دارد و...
از سوي ديگر انسانها را قدم به قدم و با روش استدراجي به سمت و سويي كه مي خواهد سوق مي دهد.
براي روشن شدن بهتر موضوع برايتان مثالي بزنم.
مي گويند:
اگر شما قورباغه اي را ناگهاني در آب داغ بيندازيد، از آن محيط سوزان بيرون مي جهد و خودش را نجات مي دهد. اما پزشكي تعريف مي كرد كه ما قورباغه اي را درون ظرف آب معمولي گذاشتيم و روي شعله گاز، آرام آرام و به تدريج حرارت آب ظرف را بالا برديم تا جايي كه آب داغ شد. قورباغه درون آب پخته شد و فقط قسمتي از سر او بيرون بود، سالم ماند. درعين حال قورباغه هيچ واكنشي از خود نشان نداد!!
شيطان نيز قربانيان خويش را به تدريج و به تعبير قرآن«گام به گام» به سوي خويش مي لغزاند:
با هزاران حيله و افسون و ناز
دامها را مي نهد آن حقه باز
از چپ و از راست و از بالا و زير
مي كند اولاد آدم را اسير
هركجا كردي گنه او با تو بود
حيله زد ملعون و عقلت را ربود... (4)
بله، او از گناهان كوچك شروع مي كند وكم كم انسان را در گناهان بزرگ ثابت نگه مي دارد خداوند متعال دراين باره فرموده اند:
يا ايهاالذين آمنوا لاتتبعوا خطوات الشيطان و من يتبع خطوات شيطان فانه يامر بالفحشاء والمنكر...
اي كساني كه ايمان آورده ايد! از گامهاي شيطان پيروي نكنيد. (زيرا) هركس پيرو گامهاي شيطان شود (گمراهش مي سازد) او به فحشا و منكر فرمان مي دهد... و بر او نوشته شده كه هركس ولايتش را بر گردن نهد، بطور مسلم گمراهش مي سازد و به آتش سوزان راهنمايي اش مي كند. 6
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- ياسين 60 2- ص82
3-انعام 142 4- مثنوي گل روي خدا ص30
5- نور 21 6-حج 4

 



تفاوت هاي خانواده ايراني و غربي

فرشته محيطي
نگاه اسلامي به مرد و زن، نگاهي در درون اصالت فرد وجامعه است. اين درحالي است كه در فرهنگ غربي كه پس از نهضت بيداري پديد آمده، اصالت فرد و ليبراليسم در كنار اومانيسم و انسان محوري، موجب شده تا فرديت، معنا و مفهوم ديگري پيدا كند و شخص و شخصيت زن و يا مرد در جامعه به دور از نقش واقعي آن، مورد ارزيابي قرار گيرد.
در فرهنگ غربي، هويت زن تنها و تنها به زن بودن وي به دور از نقش هاي اجتماعي اوست كه شخصيت او را معنا مي بخشد. اين درحالي است كه تأكيد در فرهنگ شرقي به ويژه اسلامي بر شخصيت زن است كه در نقش هاي اجتماعي آن ظهور مي يابد. بدين ترتيب هويت زن، در جامعه شكل مي گيرد و معنا مي يابد و زن مي كوشد تا نقش خود را در جامعه مورد تأكيد قرار دهد و پيش از آن كه زن باشد مي كوشد تا همسر يا مادر باشد. لذا در زنان بيش از مردان، شخص به مفهوم زن بودن رنگ مي بازد و شخصيت اجتماعي اوست كه هويت او را مي سازد. شخصيت اجتماعي همان نقش زن در جامعه كوچك خانواده است كه در اين جا ما از آن به همسر بودن و مادر بودن سخن مي گوييم.
تقابل فرهنگي
هرچند كه فضاي پس از انقلاب و حضور پررنگ زنان در جامعه ايراني، زن ايراني، به يك معنا مانند هر زن غربي مدرن برخورد مي كند، به طوري كه در خارج از خانه تحصيلات خوبي داشته و داراي شغل است حق انتخاب شوهر را با رضايت والدين دارد و حتي در مديريت امور خانه و خانواده حق تصميم گيري داشته و از نفوذ قابل توجهي برخوردار است، ولي همچنان براساس باورهاي اسلامي و فرهنگ ايراني خود، هويت و شخصيت خود را در زن بودن نمي جويد بلكه در نقش اجتماعي زن بودن خويش آن را مي جويد. از اين رو با آن كه خود را زن مي يابد و مي خواهد زن بودن خويش را در كنار مرد بودن نشان دهد، ولي بيش ترين تلاش او آن است كه از اين زن بودن به عنوان يك نقش اجتماعي بهره گيرد. لذا نمي خواهد مرد باشد و همانند مرد انديشه و يا كار كند؛ زيرا خود را مكمل مرد مي داند چنان كه مرد را نيز مكمل خود مي يابد. اين بدان معناست كه نقش هاي متفاوتي را براي خود قايل است كه مردان از عهده آن برنمي آيند.
به سخن ديگر، همان اندازه كه مرد بر مرد بودن خود تكيه مي كند و نقش و كار ويژه هاي خاص را براي خود تعريف مي كند، زن نيز بر زن بودن خود تأكيد داشته و نقش و كار ويژه هاي خاص خود را مي جويد. با اين همه بيش از هر چيزي مي كوشد تا خود را در نقش هاي خاص خود تعريف كند هويت بخشد.، نه آن كه بكوشد تا با نگاهي جنسيتي، تمايزات جنسيتي را بزدايد و آن را ناديده گيرد.
به سخن ديگر، هرچند خود را در انسانيت با مرد همسان مي يابد ولي زن بودن خود را نه يك مشكل بلكه يك عنصر مثبت و سازنده به شمار مي آورد و مي كوشد تا براساس آن نقش هاي خاص خود را تعريف كند و به شكل كامل از آن بهره گيرد. چنان كه به مرد نيز اين فرصت را مي دهد تا مرد بودن خود را بپذيرد و اثبات كند و از آن براي نقش خاص وي بهره مند شود. براين اساس زنان ايراني، فرزندان خويش را اين گونه تعريف مي كنند تا ضمن پذيرش همساني در انسانيت، بر جنبه هاي زن بودن و مرد بودن در راستاي نقش تأكيد كنند. اين بدان معناست كه مرد و زن ايراني خود را باتوجه به نقش خويش تعريف مي كنند. زن مي پذيرد كه مسئوليت خانه و خانواده در حوزه تربيت بر عهده اوست و مادر بودن تنها به زاييدن نيست؛ از اين رو مسئله زبان مادري مطرح مي شود كه به معناي تربيت كامل كودك و فرزند است. چنان كه پيش از تولد فرزند، نقش همسر بودن را براي خود به عنوان مكمل مرد تعريف كرده است. اين گونه است كه زن ايراني به آساني همزمان مردسالاري را به معناي اين كه مردان مسئوليت اصلي امور اقتصادي، و روحي و رواني خانواده را به عهده دارند، تأييد مي نمايد.
براين اساس زن ايراني هويت خود را در ايفاي نقش «مادر» و «همسر» بودن مي بيند تا «زن» بودن در برابر مرد بودن كه در آن نگرش فردگرايانه و تبعيض جنسيتي بسيار قوي ديده شده است. از اين رو زن ايراني، همانند مرد ايراني معتقد به فداكردن خوشي، نيازها و حتي زندگي به خاطر خانواده است. آن چه براي مرد و زن ايراني مهم است، خانواده و نقشي است كه هريك برعهده گرفته و مسئوليتي است كه بر گردن دارند.
مرد ايراني، مايل است كه داراي همسري با تحصيلات خوب، شاغل، خوش لباس و پيرو مد، مستقل و اجتماعي باشد. هم زمان او بنابه نگرش سنتي برخاسته از فرهنگ اسلامي ايراني، از زن به مثابه همسر و مادر فداكار، توقع دارد تا بي ادعا ازمرد خود به عنوان شوهر و پدر و در حقيقت بخش ديگر مكمل كننده خانواده، اطاعت و پيروي كند. لذا زن و مرد از نظر اجتماعي مورد ارزش و احترام قرار مي گيرند؛ زيرا هريك كار ويژه و نقش خود را به درستي ايفا مي كنند. بنابراين هرگاه برخلاف نقش خود عمل مي كنند، از نظر اجتماعي نه تنها زن يا مرد نيستند بلكه همسر و يا پدر و مادر مناسبي هم قلمداد نمي شوند.
نقش هاي اجتماعي
در يك هويت «ايراني»، مناسبات خانوادگي و دوستي داراي ارزش بالايي است. در واقعيت امر مفهوم خانواده و دوستي در فرهنگ ايراني، تبلور فرهنگ اسلامي است كه مرزي مابين خود وديگران قائل نمي شود.
ايرانيان از طريق تربيت مي آموزند كه يك عضو خوب خويشان و يك دوست صادق و مهربان باشند. خصوصيات عضو صادق خانواده بودن و دوست وفادار بودن داراي ارزش بالايي است.
در يك مناسبات اجتماعي، اگر اين خصوصيات در فرد ايراني كاهش يابد، به مثابه نزول شخصيتي او تلقي مي شود. خانواده در يك جامعه ايراني نقش عملكرد قاطع در ساخت اجتماعي را بازي مي كند.
در واقعيت امر، خانواده دقيقاً مانند همه جوامع سنتي داراي قدرت تأثيرگذاري گسترده اي نسبت به جامعه غربي مدرن است. زماني كه از خانواده ايراني صحبت مي شود بايستي به خاطر آورد كه خطا خواهد بود كه خانواده در غرب را مترادف مفهوم «خانواده بزرگ» در ايران بدانيم. خانواده در ايران نه تنها در برگيرنده همه فرزندان ازدواج كرده و نكرده است بلكه در برگيرنده پـدر بزرگ و مادر بزرگ، عمو و دايي، خاله و عمه نيز است.
نقش اجتماعي در جامعه اسلامي ايراني تنها به اين محدود نمي شود، بلكه نظارت همگاني و تربيت عمومي بر عهده يكايك اعضاي جامعه نهاده مي شود و هر يك نسبت به ديگري ولي امر به شمار مي آيد و ولايت پيدا مي كند؛ زيرا «كلكم راع و كلكم مسئول عن رعيته؛ هر يك چوپان ديگري و هر يك مسئول از ديگري است. اين همان ولايت متقابل است كه هر يك نسبت به ديگري دارد. اين ولايت از يك سو حق و از سوي ديگر مسئوليت و وظيفه است كه برعهده همگان نهاده مي شود. در اين جا نيز ميان مرد و زن تفاوتي نيست و تمايزات جنسيتي معنا و مفهومي ندارد.
سخن درباره نقش هاي مختلف زن و مرد و يا هر فرد مسلمان نسبت به ديگري بسيار است كه بيان همه آن ها بيرون از حوصله اين مقاله است.
مقام خانواده
در يك خانواده ايراني فقط پدر و مادر و فرزندان خانواده نيستند كه مسئوليت و وظايفي در قبال يك ديگر احساس مي كنند. بلكه هر فرد عضو خانواده داراي حقوق و وظايفي در برابر فرد بزرگتر است. بدين طريق رابطه مابين اعضاي خانواده، تشكيل دهنده پايه اساسي زندگي اخلاقي ايراني هاست.
تاثير خانواده بر روي زندگي ايراني ها محدود به عرصه اخلاقيات نيست، بلكه در زندگي اجتماعي آنان نيز نقش بزرگي ايفا ميكند. ازطريق والدين، بچه ها مي آموزند كه خواست خانواده در برابر خواسته هاي فردي، هميشه داراي ارجحيت است.
يك ايراني در وهله اول از طريق عضويت در يك خانواده هويت مي يابد نه از طريق عضويت در جامعه. علت اين مسئله آن است كه جامعه ، فاقد واحدهاي ديگري است كه بتواند ازحقوق فرد و خانواده دفاع كند. خانواده به مثابه يك سازماني است كه امنيت را به فرد عضو خانواده مي بخشد. خانواده به اين معنا نقش بيمه اجتماعي در برابر اعضاي خود را بازي مي كند. به عنوان نمونه فرزندان بدون توجه به اين كه در چه سني ازدواج مي كنند، تا مرحله ازدواج در خانواده خود زندگي مي كنند. بر طبق رسومات موجود فرزندان پس از ازدواج تمام وسايل خانه مورد احتياج خود را از والدين دريافت مي كنند. زماني كه پسري ازدواج مي كند، تمام هزينه عروسي و مخارج و حتي تهيه مكان براي زندگي آينده آنان به دوش والدين است. حتي پس از ازدواج، فرزندان با همسران و فرزندان خود اگر به دليل مسايل اقتصادي و يا بيكاري قادر به امرار معاش نباشند هميشه جرئت بازگشت مجدد به نزد خانواده خود را دارند.
خانواده نقش محافظت از اعضاي خود، هم به شكل پشتيباني اقتصادي و هم به صورت پشتيباني معنوي دروضعيت بيكاري، اعتياد، ورشكستگي و غيره را دارا مي باشد. در واقع اين تنها والدين نيستند كه خود را براي فرزندان خود قرباني مي كنند. بلكه تفكر قرباني كردن خود براي ديگران، آموزشي است كه همه از سنين كودكي مي آموزند. مواظبت و مراقبت از پيران عضو خانواده، يك پايه اساسي در فرهنگ ايراني اسلامي است. در واقع به دليل نبود سيستم مواظبت از سالمندان نيست كه فرزندان اين مسئوليت را برعهده مي گيرند، بلكه سيستم فكري ايراني باعث مي شود كه اعضاي جوان خانواده، مسئوليت نگهداري از سالمندان را كه نمي توانند به دلايل اقتصادي و يا فيزيكي روي پاي خود بايستند، بر دوش گيرند.
با توجه به آنچه كه بيان شد، مي توان درك نمود كه«خانواده» داراي سيستم اجتماعي ديگري متفاوت از مفهوم خانواده در جامعه غرب است. در جامعه غرب سيستم موجود در اجتماع است كه نيازهاي اجتماعي هر فرد را كم و بيش برآورده مي سازد.
پيامد آن چه كه بيان شد اين است كه يك فرد در جامعه غربي در يك محيط اجتماعي، آموزش و تربيت مي يابد كه اين آموزه ها در راستاي فردگرايي و آزادي به دور از نقش هاي اجتماعي سير مي كند، ولي يك فرد ايراني در يك ساخت اجتماعي كه مبناي آموزه هاي آن در راستاي امنيت زيرپوشش خانواده و نقش اجتماعي هر يك سير مي نمايد، آموزش و تربيت مي يابد.
به هر حال فرهنگ اسلامي ايراني اقتضا مي كند كه شخص، شخصيت واقعي و هويت كامل خود را در خانواده و اجتماع تعريف كند و براساس نقش هاي اجتماعي جايگاه و ارزش خود را باز شناسد. لذا فردگرايي و تنها به خود انديشيدن رنگ مي بازد.
براين اساس در فرهنگ اسلامي، تولي و ولايت پذيري امري مهم و اساسي است؛ زيرا هر يك از افراد جامعه از مرد و زن، نسبت به ديگري ولايت دارد و براوست كه نه تنها خود را به ايمان مجهز و به عمل صالح مسلح نمايد بلكه ديگران را نيز بدان بخواند و در حوزه امر به معروف و نهي از منكر هدايت و تربيت ديگري را به عهده گيرد. از اينرو همواره نقش هاي متقابلي نيز براي همگان تعريف مي شود و هر حقي مسئوليتي و هر مسئوليتي حقي را به دنبال مي آورد.

 



فرهنگ ديني و اعتياد به مواد مخدر

علي اكبر بابازاده
قرآن و مواد مخدر
هر چند آيه صريحي در قرآن مجيد درباره مواد مخدر نيامده است ولي در اين معجزه جاويد كه بيان هر چيزي در آن آمده، از انواع مسكرات و مواد مخدر نيز سخن گفته است و مي رساند كه مستي و تخدير اختصاص به شراب ندارد، بلكه عوامل ديگري نيز اين خاصيت را در انسان ايجاد مي كنند. در نتيجه مشمول حرمت و حكم شراب مي گردند. در قرآن كريم قتل نفس و ضرر به خويشتن نهي شده است و آن را مخالفت حكمت الهي دانسته است (ر. ك: سوره نساء. آيه 19) و شكي نيست كه اعتياد به مواد مخدر زيان آور مرگ تدريجي است و مشمول اين آيه است ثانياً: قرآن هرگونه عامل كه انسان را به هلاكت و آسيب و گرفتاري بكشاند ممنوع ساخته (سوره بقره، آيه 195) و معتاد نه تنها خانواده و فرزندانش را بدبخت و بي آبرو مي سازد، بلكه به كشور، فرهنگ و جامعه اش خيانت مي كند و دينش را از طريق دروغ، دزدي، مستي و... تباه مي سازد بلكه سرانجام در سلول هاي كثيف و مخوف و يا در بالاي چوبه دار به عمر ننگين خود پايان داده و به هلاكت دنيوي و اخروي گرفتار مي آيد و بدين وسيله مشمول حكم اين آيه مي شود. ثالثاً: خداوند در قرآنش همه گونه «فواحش و زشتي ها و ظلم و ستم ها و...» را حرام نموده (سوره اعراف، آيه 33) و با توجه به اين كه مصرف يا فروش مواد مخدر، بلاها و بي عفتي ها و بي غيرتي ها و فواحش عظيمي را به جامعه نسل جوان و خانواده ها تحميل مي كند شبهه اي باقي نمي گذارد. رابعاً : قرآن اسراف گران را شيطان خوانده (سوره اسراء آيه 27) و هرگونه زياده روي را ممنوع ساخته است (سوره اعراف، آيه 31) و ترديدي نيست كه هزينه هاي سنگين مواد مخدر و آتش زدن اموال، مشمول اين آيات است. خامساً: قرآن مجيد از ظلم و ستم و تعدي و تجاوز به حقوق ديگران در صدها آيه هشدار داده و جايگاه چنين افرادي را آتش جهنم دانسته و فرد معتاد نه تنها با دود مسمومش به فرزندان و خانواده و هم نشين هايش رحم نمي كند و جان آنان را تهديد مي كند، بلكه براي تهيه مواد و خالي كردن عقده حقارت و سودجويي و تكاثر اموال... به نسل جوان و كودكان معصوم و فرهنگ و استقلال ملت و كشورش خيانت مي كند و هر آن ديگران را به دام مي اندازد و از اين جهت هم جزو مصاديق اين آيات بشمار مي رود. در رواياتي كه از پيشوايان معصوم به ما رسيده به مواد مخدر توجه شده است. رسول خدا فرمودند: زماني فرا مي رسد كه در آن عصر مردم چيزي به نام «بنج» مصرف مي كنند كه من از آنان و آنان نيز متقابلاً از من دور مي باشند. (مستدرك الوسايل، ج 17، ص 85) اين حديث به طور خاص بنج را پيشگويي كرده و حرام بودن آن را اعلان مي دارد. بنج در لغت به معني گياهي است تخديري و نعشه آور كه در فارسي بنگ نام دارد و مواد مخدر از آن توليد مي شود. نيز مي فرمايد: كسي كه از اين مواد استفاده كند، گناهش چون كسي است كه هفتاد مرتبه كعبه را ويران ساخته و هفتاد ملك مقرب و پيامبر مرسل را به قتل رسانده و هفتاد قرآن را به آتش كشيده و چنين كسي بيش از شارب الخمر و رباخوار و زناكار و سخن چين از رحمت خدا دور است (روضات الجنات 7، ص 189) و همچنين مي فرمايند: به يهود و نصارا سلام كنيد ولي به معتاد مواد مخدر سلام نكنيد (روضات الجنات 7، ص 189) درباره حرمت اين مواد خانمان سوز در روايات آمده است: هر مست كننده و نشئه آور حرام است، آنچه انسان را مست مي كند، كمش نيز حرام است و چيزي كه عقل را از كار مي اندازد مصرف آن مطلقاً جايز نيست (كنز العمال، ج 5، ص 368).
فلسفه حرمت اعتياد
در دين اسلام، واجبات و محرمات براساس مصالح و مفاسد مردمي و اجتماعي استوار است، هر چند عقل انسان ها از درك آن عاجز باشد بنابر اين تحريم شراب، مواد مخدر و... بر اين اساس است. حضرت امام موسي ابن جعفر (ع) مي فرمايند: «خداوند شراب را تنها به جهت اسمش حرام نساخته، بلكه ممنوعيت آن به جهت عوارض و مستي آن است، بنابر اين هر چيز ديگري مثل شراب عقل را از كار بيندازد، حكم شراب را دارد» (وسايل 17، ص 273) يعني اگر غير از شراب و مواد مخدر چيزهاي ديگري نيز اين خاصيت و آثار زشت را داشته باشند آن هم حرام است و اين گونه احاديث را منصوص العله گويند كه علت حكم در خود حديث آمده است.
عوامل اعتياد
1- فساد خانوادگي: هرگاه والدين يا يكي از اعضاي خانواده معتاد باشند و يا محيط خانواده با اختلاف و نزاع زن و شوهر و يا والدين و فرزندان آسيب ببيند، در اين صورت، جاذبه هاي كاذب از جمله اعتياد آنان را تهديد مي كند.
2- همنشيني با معتادان: رفيق نامناسب منشأ فساد و انحراف است و قوي ترين عوامل است.
3- حضور در مجالس هوسراني: مجالس عيش و رقص و فساد و خوش گذراني بخش مهمي از اعتياد را تشكيل مي دهد و تعارفات افيوني كه معمولا در اين گونه مجالس آغاز مي شود، سرانجام به اعتياد منجر مي شود.
4- شكست در اهداف مورنظر: شكست و نرسيدن به اهداف، گاهي موجب آلودگي به اين بيماري مهلك مي شود مثل پيدانكردن شغل مطلوب، شكست در ازدواج...
5- انحطاط اخلاقي: فقدان تعهدات ديني و اخلاقي زمينه انواع فسادها و انحراف ها و از جمله اعتياد است.
6- شخصيت طلبي كاذب: برخي افراد نادان وبي تجربه، اعتياد را نوعي شخصيت تلقي كرده و آن را تبليغ مي كنند، لذا آن را در ملأعام و حضور مردم استعمال مي نمايند.
7- ناآگاهي ازمضرات: گروهي از معتادان در اثر تبليغ و فريب فريبكاران به اين دام افتاده و گمان كرده اند، اين دودهاي مهلك سودمند است!!!
8- انتقام جويي از خوبان: عده اي از معتادها عقده اي و بسيار فرومايه هستند و درميان جامعه و حتي خانواده خويش ارزش و اعتباري ندارند. لذا در تلاش هستند افراد باشخصيت را كنار منقل ها بكشانند تا بدين وسيله حقارت اجتماعي خويش را جبران نموده و به گمان خود ازديگران انتقام بگيرند!
9- سودجويي: گروهي براي رسيدن به پول هاي كلان دست به توليد و فروش موادمخدر مي زنند و با فريب دادن ديگران به اهداف شيطاني خود مي رسند.
10- نقش استعمار: عوامل استعمار در داخل و خارج كشور، براي جلوگيري از پيشرفت و استقلال ملت ها، از راه هاي گوناگون از جمله ترويج فساد و اعتياد و معرفي كردن الگوهاي شخصيتي و مالي كاذب، تلاش مي كنند جوانان را منحرف كنند.
برخي از پيامدهاي اعتياد
ترديدي نيست كه معتادان از جمله افراد منفور در جامعه هستند و حتي والدين و فرزندان آنها از وجود آنان رنج مي برند و هرگز دوست ندارند آنان را از خود بدانند، زيرا معتادها به عزيزترين و گرانمايه ترين چيز كه وجود خودشان است رحم نمي كنند. دراين صورت براي اين افراد، پدر و مادر و خواهر و برادر و ناموس و شرف و استقلال كشور و... دربرابر دود و منقل ارزشي ندارد. شخص معتادي كه دخترش را با مردي در برابر 200مثقال ترياك معاوضه نمود، نمونه اي از اين موارد است. (كيهان 5/11/67، ص15).
راههاي درمان اعتياد
بدون شك استعمال موادمخدر، مضر و سم مهلكي است و هرچند انسانهاي عاقل با يك تصميم جدي مي توانند آن را ترك كنند، ولي در شرايط عادي ترك عادت اگر محال نباشد، دشوار است. زيرا اين بيماري در افكار و روان معتاد اثر مي گذارد و طبق فرمايش مولا اميرالمؤمنين علي(ع): «عوض كردن طبيعت ها بسيارمشكل است» (غررالحكم، ص548)» ولي درعين حال از دو راه مي توان با اعتياد مبارزه كرد:
الف) جلوگيري از اعتياد
1- توجه كامل به مفاسد اعتياد 2-اجتناب از تقليد كوركورانه 3- ايجاد پناهگاه فكري براي جوانان 4-گسترش اماكن تفريحي سالم و گردشگاههاي مناسب 5-كنترل فرزندان و جلوگيري از معاشرت با افراد ناشناخته و نامطلوب 6-اطلاع رساني همه جانبه ازمفاسد اعتياد در رسانه هاي گروهي 7-مصاحبه هاي تلويزيوني عبرت آموز با برخي معتادان 8-يادآوري مضرات و پيامدهاي اعتياد به انواع موادمخدر به دانش آموزان و ممنوع ساختن استعمال آن در فضاي آموزشي 9- ايجاد اشتغال براي جوانان.
ب) ترك اعتياد
1-انديشه كردن در مضرات اعتياد و سپس تصميم بر ترك آن با اراده شكست ناپذير 2-جايگزين كردن عادت هاي خوب به جاي اعتياد 3-اجتناب از دوستان معتاد و مراكزي كه از آن ها بوي اعتياد مي آيد 4-خودداري از ملاك قراردادن ديگران 5-عدم تزلزل در شكستن اراده ترك اعتياد 6-استفاده از فضاهاي باز، ورزش و مسافرت 7-تشويق ترك كنندگان اعتياد ازطريق دولت و ملت 8- ترك اعتياد به صورت تدريجي (در صورتي كه اراده قوي نباشد) در طول چندين ماه.

 



حجاب؛ هم فضيلت هم قانون

محمدباقرپور منصوري
عفت، فضيلتي اخلاقي
شايد سخن گفتن از حجاب، بي عفاف بي معنا باشد، ولي بايد به اين نكته توجه داشت كه حجاب يك حكم اسلامي است در حالي كه عفاف يك حالت نفساني و فضيلت اخلاقي بشمار مي رود. بر اين اساس مي توان از حجاب بي عفاف سخن به ميان آورد، زيرا بر همگان است تا حجاب را به عنوان يكي از قوانين و احكام اسلامي مراعات كنند، بي آن كه عفاف در ايشان وجود نداشته باشد و اصولا گرايش به عفاف نداشته باشند.
براي درك اين معنا بايد به اين نكته توجه داشت كه عفت، حالتي از حالات نفس است كه با وجود آن، شهوت بر انسان غلبه و چيره نمي شود. (مفردات الفاظ قرآن كريم، راغب اصفهاني، ص 573 ذيل واژه عف) از اين رو هرگاه نفس انساني به درجه اي برسد كه شهوات نفساني و تمايلات حيواني و غير شايسته بر او چيره نشود، چنين نفسي را عفيف مي نامند و صاحب آن را اهل عفت مي خوانند. (التحقيق، حسن مصطفوي، ج 8، ص 180)
بر همين اساس نراقي در جامع السعادات هنگامي كه از فضايل اخلاقي سخن به ميان مي آورد، عفت را فضيلتي مي شمارد كه انسان مومن مي بايست در پي كسب آن باشد و آن را در خود ايجاد كرده و يا تقويت نمايد؛ زيرا فطرت سالم و عقل سليم به طور طبيعي گرايش دارد كه عفت ورزد و خود را از زشتي ها بپوشاند و اجازه ندهد تا شهوت بر او چيره شود و به جاي عقل، فرمانرواي جان و تن آدمي شود، لذا كسي را كه از فرمان عقل سليم پيروي مي كند و قوه شهواني را در چارچوب شايسته مهار و مديريت مي كند، انسان عفيف مي داند.
البته نراقي به اين نكته هم توجه مي دهد كه عفت هرگز به معناي سركوب قواي شهواني و نفساني نيست، بلكه مديريت و مهار آن در چارچوب معقول و شايسته اي است كه عقل بر آن حكم مي كند. از اين رو اعتدال عقلاني در خورد و خوراك يا ازدواج و پاسخ گويي به نياز شهواني و جنسي در اين شكل معقول و مقبول را از عواملي مي داند كه تحقق فضيلت عفت را در آدمي اثبات مي كند.
به سخن ديگر، عفت به عنوان يك فضيلت همان حركت اعتدالي نفس انساني در مسير فرمان هاي عقل در جهت مهار و مديريت و پاسخ گويي مناسب و شايسته به خواسته هاي نفساني است. (نگاه كنيد: جامع السعادات، نراقي، ج 2، ص 17)
همان طور كه مشاهده مي كنيد، دايره عفت فراتر از دايره اموري است كه حجاب به عنوان يك حكم و قانون به آن توجه دارد؛ زيرا حجاب يك عمل و رفتار در حوزه رفتار اجتماعي است كه با انجام آن، از سركشي نفس شهواني در حوزه عمل جنسي جلوگيري به عمل مي آيد.
وجوب مراعات قانون حجاب
به اين معنا كه اگر حتي شخص داراي عفت نباشد و در حوزه اخلاق جنسي، قواي شهواني بر او چيره باشد، ولي به عنوان يك شهروند موظف است تا حجاب را مراعات كند تا زمينه و بستر ايجاد و يا تقويت اختلال شهواني جنسي فراهم نيايد؛ زيرا حجاب به معناي پوشش مناسبي است كه دو جنس مخالف را نسبت به هم در حالتي شبه عفت قرار مي دهد و از سركشي و چيرگي نفس شهواني و جنسي باز مي دارد.
بنابراين، بر همه شهروندان امت اسلامي است تا قانون حجاب را به عنوان يك رفتار اجتماعي و هنجاري مراعات كنند؛ زيرا هدف اسلام ايجاد جامعه اي است كه شرايط مناسب بروز فضايل اخلاقي و چيرگي رفتارهاي هنجاري و عقلاني و عقلايي در آن فراهم آيد. حجاب نيز شرايطي را فراهم مي آورد تا عقل بتواند در جامعه، از چيرگي شهوات جنسي جلوگيري به عمل آورد و از طغيان و سركشي آن باز دارد.
البته به نظر مي رسد كه كساني كه داراي عفت نفس هستند، از آمادگي بيشتري براي حجاب برخوردار هستند، زيرا نفس آنان تحت مديريت عقل و فرمانفرمايي آن قرار دارد. لذا حضرت آدم و حوا (عليهما السلام) پس از آشكار شدن جسدشان، به سرعت اقدام به پوشيدن عورت هاي خويش با استفاده از برگ هاي درختان بهشت نمودند در حالي كه تنها اين زن و شوهر آن جا حضور داشتند، زيرا عفت وجودي شان به عنوان عاملي موثر در گرايش ايشان به حجاب بوده است.
هدف و فلسفه حجاب در اسلام
البته هدف از قانون حجاب در اسلام، دست يابي به عفاف و فضيلتي نفساني و اخلاقي است كه از طريق آن براي شخص و جامعه فراهم مي آيد. از اين رو خداوند در آيه 59 سوره احزاب حجاب را عامل مهمي براي مصونيت از ايذا و اذيت و آزار از سوي ديگران به ويژه بيماردلان بر مي شمارد؛ زيرا با مصونيت يابي شرايط براي دست يابي به فضايل بيشتر براي آدمي فراهم مي شود.
از آياتي از جمله 5 و 7 سوره مومنون و نيز 29 و 31 سوره معارج اين معنا به دست مي آيد كه عفت و پاكدامني موجب مي شود تا انسان در مسايل جنسي رو به اعتدال رود و از گرايش به اسراف در اين حوزه خودداري ورزد. هم چنين عفت ورزي و ايجاد شرايط عفاف در انسان موجب مي شود تا نفس از هر زشتي محافظت شود و امكان سوءاستفاده و نيز نسبت هاي ناروا به انسان براي ديگران فراهم نيايد. (نور، آيه 26)
پس با توجه به آنچه گفته شد مي توان نتيجه گرفت كه هدف از حجاب واقعي، دست يابي به فضيلت اخلاقي عفت است كه مديريت عقل بر نفس و چيرگي بر آن در چارچوب هاي پذيرفته شده و فطري و طبيعي بشمار مي رود. اما اين بدان معنا نيست كه حجاب به سبب وجود عفت باطني مراعات نشود و شخص به اين بهانه كه قلب من پاك است و عقلم بر نفسم چيره است، از حجاب اجتناب ورزد؛ زيرا حجاب، يك قانون و حكم اجتماعي است تا ديگران به گناه آلوده نشوند و شرايط عمومي براي رشد و كمال فراهم آيد.از سوي ديگر، اگر كسي خواهان عفت نيست نمي تواند از حجاب اجتناب ورزد، زيرا چنان كه گفته شد حجاب، قانوني در حوزه عمل اجتماعي و رفتاري است و بر همه شهروندان است تا براي ايجاد جامعه سالم، آن را مراعات كنند و در صورت مخالفت و زيرپا گذاشتن قانون بايد مجازات مناسب آن را تحمل كنند.
به سخن ديگر، حجاب يك قانون اسلامي و حكم شرعي است كه مراعات آن از سوي همه شهروندان لازم است. اين بدان معنا خواهد بود كه مخالفان، افزون بر اين كه گناهي مرتكب شده و در آخرت مجازات شده و يا تبعات گناه بر ايشان بار مي شود، هم چنين به عنوان بزهكاران و قانون شكنان مي بايست مجازات شوند.

 

(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14