(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 10 خرداد 1389- شماره 19658

فاطمه (س)، انسان كامل
رابطه اخلاق و سياست با تأكيد بر انديشه امام خميني(ره)



فاطمه (س)، انسان كامل

احمدرضا بسيج
لزوم تبعيت از الگوهاي كامل انساني
خداوند رحمان و رحيم به حكم حكمت و عدالت و رحمت خود، ضمن اين كه راه رسيدن به كمال بايسته و شايسته هر موجودي را تكويناً يا تشريعاً همراه خلقت نموده و دورنمايي از كمال و مقام قرب را نيز به بندگان خود نمايانده است و در مقابل زمينه هاي خسران و دركات را به منظور پرهيز كردن انسان ها از آن زمينه ها بيان داشته، در كنار آن صراط مستقيم و نقشه راه نماي بي عيب و نقص، الگوها و ترازوهايي نيز ارسال كرده تا مشتاق كمال و كسي كه در پي بهره مندي از قانون تكوين و تشريع است به واسطه عصيان يا خطا نه در افراط افتد و نه تفريط او را از راه به در ببرد.
طي اين مرحله بي همرهي خضر مكن
ظلمات است بترس از خطر گمراهي
الگوها و ترازوهاي نواميس و قوانين هستي چه در قالب تكوين و چه در حيطه تشريع، بايستي در چهره و نماي انسان باشند تا امكان همدلي و همراهي و بهره مندي از آنان به سهولت حاصل گردد. ليكن از جنبه شخصيتي چنين انسان هايي بنابر قواعد عرفاني و فلسفي در مرتبه اي ديگر و خلقتي ديگرند. از اين رو اين انسان هاي برتر و در واقع انسان هاي كامل و جلوه هاي حقيقي خلقت حق تعالي كه عين دين و در اوج و نهايت كمال ممكن هستند را از دو ديدگاه و از دو منظر مي توان نگريست، يكي از جنبه بشري و زميني بودن آن ها و ديگر از جنبه الهي و آسماني بودنشان.
بيان علو مقام و اوج رتبت اين كسان به معني قرار دادن آنها در جايگاهي كه دست هيچ انساني به آن ها نرسد و راهي براي توجيه گناه و عدم الگوپذيري از آنان باشد، نيست؛ بلكه به قصد اين مطلب است كه مخاطبان دريابند انسان هاي معصوم و الگو از چنان جايگاهي برخوردارند كه اطاعت از آن ها و بهره مندي از كمالات وجودي آن بزرگان بي كم و كاست درست و صحيح بوده و مقتدي را بدون هيچ شك و اما و اگري به كمال مطلوب مي رساند. در واقع بايد بدانيم كه هيچ انساني نمي تواند پيامبر(ص) و علي(ع) و فاطمه(س) و ديگر ائمه شود و قرار هم نيست كه مثل آن ها شويم؛ چرا كه آن ها چراغ راهند و ما راهرويي كه در پرتو چراغ بايد راه را باز شناسيم. اما بايد و مي توانيم ازنور وجود و خلق بي عيب و كاست آن انسان هاي راه يافته، بهره مند شده و نبوي و علوي و فاطمي شويم.
فاطمه، كون جامع
پيرامون كمالات و فضايل و جايگاه فاطمه زهرا(س) در نظام هستي سخن راندن آن قدر دشوار است كه پيرامون انسان كامل سخن گفتن. چه اين كه او انسان كامل و كون جامع است.
در عرفان ناب و اصيل اسلامي مراتب هستي را عبارت مي دانند از لاهوت، جبروت، ملكوت، ناسوت و كون جامع. منظور از لاهوت مقام بلند حق تعالي و پروردگار خالق يگانه هستي است. مقصود از جبروت، عالم عقول و فرشتگان مقرب و مراد از ملكوت عالم غيب و فرشتگان واسط، ناسوت مرتبه دنياي مادي و عالم طبيعت و بالاخره منظور از كون جامع، مظهر تمام نماي حق يعني انسان كامل مي باشد كه جامع همه كمالات و اسماء و صفات حق تعالي پس از تجلي است.
توضيح اين كه حق تعالي كه تمام وجود است و بي حد و نهايت كمالات جمال و جلال را داراست، در مرتبه تجلي ذات و صفات كه خود را مي نماياند و فاطر مي شود تا ظلمت عدم را به نور وجود برساند، از رسول گرامي و نبي مكرم اسلام به عنوان «اول ما خلق الله» آغاز مي كند كه فاطمه(س) و علي(ع) نهفته در آن هستند.
فاطمه(س) به عنوان نفس كل و علي(ع) به عنوان عقل كل. اين نكته ثمين از روايات نبوي و ائمه اطهار مستفاد است.
پيامبر اكرم(ص) فرمود: «خداوند نور فاطمه را قبل از اين كه زمين و آسمان را خلق كند آفريد.» (بحار/43/4) و فرمود: «فاطمه حوراء انسيه است، ]يعني مافوق فرشته به صورت انسان[ زيرا خداوند از نورش او را آفريد قبل از آن كه آدم را خلق كند.» (همان) اين سخن به اين معني است كه فاطمه واسطه اي در خلقت جز نور پدرش رسول اكرم(ص) ندارد. ضمن اين كه خود واسطه در خلقت ما سوي الله است. اين را از آن جا مي توان دريافت كه علي(ع) فرمود: من و پيامبر از يك نوريم و پيامبر(ص) در جواب سؤالي به حضرت علي(ع) مي فرمايد: «فاطمه هم از نور ماست» (همان/ ص 8) و خود حضرت فاطمه(س) به حضرت علي(ع) عرضه داشت: «يابن الحسن خداوند خود نور مرا خلق كرد.(همان)
همچنين رسول خدا(ص) فرمود: «خداوند مرا و علي و فاطمه و حسن و حسين را از يك نور آفريد. پس از آن نور شيعيان ما را آفريد و ما تسبيح و تقديس و تهليل و تمجيد مي كرديم و شيعيان ما نيز چنين مي كردند. آن گاه خداوند زمين و آسمان و فرشتگان را آفريد و آنان صد سال درنگ كردند در حالي كه تسبيح و تقديس نمي دانستند.»(بحار / 27/122)
فاطمه، ولي الله و حجت الله
از آن رو كه در نظام هستي شرافت مخلوقات به نحو اكمل و اتم در انسان كامل نهفته است و او خليفه خداوند بر روي زمين و واسطه روزي و مرگ و حيات و مانند آن است، در حديث است كه هنگام قبض روح مؤمن، رسول خدا و فاطمه به همراه امامان ممثل مي شوند (الميزان/1/513) پس چنين كسي صاحب ولايت و رسالت و نبوت نيز مي باشد. با ذكر اين توضيح كه ولايت و امامت و رسالت بر دو نوع است: تشريعي و مقامي. صاحبان رسالت و ولايت و امامت تشريعي همگي از ميان عقول كامله يعني مردان بوده اند، ليكن واجد رسالت و ولايت و امامت مقامي، زن و مرد ندارد. عقل كل و نفس كل كه انسان كاملند در هيبت مرد و زن، هر دو را بايسته است كه داراي مقام رسالت و ولايت و امامت مقامي باشند و از خلافت كبري و ولايت تكويني برخوردار. دقت در زيارات وارده در مورد حضرت فاطمه اطهر(س) اين معني را روشن مي كند.
در زيارتي مي خوانيم: اني ظاهر بولايتك و ولايه آل بيتك صلوات الله عليهم اجمعين. (مفاتيح الجنان/ ص100) يعني من گواهي مي دهم به ولايت تو و ولايت فرزندانت كه درود و سلام خداوند بر همه آن ها باد. و در زيارت مخصوص به روز وفات حضرتش مي خوانيم: «السلام عليك يا سيده نساء العالمين، السلام عليك يا والده الححج علي الناس اجمعين.» (همان/ص 935)
يعني سلام بر تو اي سرور همه زنان عوالم هستي، سلام بر تو اي مادر حجت هاي خدا بر همه مردم و در زيارتي ديگر آمده است: يا ممتحنه امتحنك الله الذي خلقك قبل ان يخلقك فوجدك لما امتحنك صابره و زعمنا انا لك اولياء و مصدقون و صابرون لكل ما اتانا به ابوك صلي الله عليه و آله و اتانا به وصيته فانا نسئلك ان كنا صدقناك الا الحقتنا بتصديقنا لهما لنبشر انفسنا بانا قد طهرنا بولايتك. (همان/175)
يعني اي آن كه خدايي كه تو را خلق كرد پيش از خلقت، تو را آزمود و در آن آزمايش بر هرگونه بلا و مصيبت تو را شكيبا و بردبار گردانيد و ما چنين پنداريم كه دوستان شما هستيم و مقام بزرگ شما را تصديق مي كنيم و بر هر دستور و تعليمات الهي و پدر شما و وصي او كه درود حق بر او و آلش باد كه براي ما آورد صبور و مطيع خواهيم بود. پس ما درخواست مي كنيم هرگاه كه تصديق كننده و مومن به شما هستيم، ما را به واسطه اين تصديق به رسول و وصيش، به شما ملحق فرمايد تا به ما مژده رسد كه به واسطه ولايت شما، ما را از گناهان پاك سازد.
براين اساس چنين انساني از جنبه، تكويني مطاع تمام هستي است و از جنبه تشريعي اطاعت از او كليد ورود به مقامات و كمالات عالي و بهشت لقاء و سعادت اخروي است.
به همين دليل امام باقر(ع) فرمود: «اطاعت از فاطمه(س) بر تمام بندگان الهي حتي جن و انس، پرندگان و حيوانات، پيامبران و فرشتگان واجب است.» (الخصائص الفاطميه/ 38)
علاوه بر اين كه به خاطر تقدم در خلقت بر تمام پيامبران به جز حضرت ختمي مرتبت(ص) و امامان به جز علي(ع) نيز حجت است. امام حسن عسكري(ع) فرمود: «ما حجت هاي خداوند بر آفريدگانش هستيم و مادرمان فاطمه حجت خداوند بر ماست.» (همان/18)
و رسول خدا(ص) فرمود: «آسمان ها و زمين از نور دخترم فاطمه و نور دخترم فاطمه از نور خداست و دخترم فاطمه از آسمان ها و زمين برتر است.» (همان/ 58)
همچنين حضرت(ص)فرمود: «حسن و حسين بعد از من و بعد از پدرشان و مادرشان كه سرور و برتر از همه زنان اهل زمين است، بهترين اهل زمين هستند.» (بحار/43/462)
فاطمه معصومه، واجد علم لدني
واضح است كه به دليل جايگاه رفيع حضرت زهرا(س) و اين كه او قرآن ناطق و كون جامع است، تمام قرآن با همه بطون آن در او متجلي باشد. از اين لحاظ اگر مفسرين قرآن با تكيه بر روايات، يكي از بارزترين مصاديق برخي آيات قرآن و بلكه باطن آن آيات را حضرت فاطمه(س) به شمار آورده اند، جاي شگفتي نيست.
از آن جمله در ذيل آيات: «مرج البحرين يلتقيان بينهما برزخ لايبغيان فباي آلاء ربكما تكذبان يخرج منهما اللؤلؤ و المرجان.» (رحمن/22) يعني دو دريا را به هم متصل كرد و بين آن دو، فاصله اي قرار داد تا به يكديگر تجاوز نكنند، پس كداميك از نعمت هاي پروردگارتان را تكذيب مي كنيد و از آن دو، لؤلؤ مرجان بيرون مي آيد، حديثي در تفسيرالميزان آمده است مبني بر اين كه منظور از دريا، علي و فاطمه است و منظور از برزخ و حائل ميانه آن دو، رسول خدا و منظور از لؤلؤ و مرجان، حسن و حسين است. (الميزان /19و02)
همچنين در ذيل آيه، «الله نور السموات و الارض مثل نوره كمشكوه فيها مصباح المصباح ... الخ.» (نور/63) طبق حديثي از امام صادق(ع) آمده است: منظور از مشكاه فاطمه است و منظور از بيت، خانه فاطمه و علي است (الميزان/15/102)
آيات و احاديث دراين مورد فراوان است كه ذكر همه آن ها در اين مقاله نمي گنجد.
فاطمه (س) چون انسان كامل است؛ پس معصومه نيز هست. بنابر اين كفو او تنها مي تواند معصوم باشد. از اين رو كسي جز علي (ع) نمي تواند همسر او باشد.
امام صادق(ع) مي فرمايد: اگر اميرالمومنين (ع) با فاطمه (س) ازدواج نمي كرد تا روز قيامت كسي روي زمين كفو و هم شأن او پيدا نمي شد. (بحار/43/01، علل الشرائع/1/585)
خود حضرت(س) در وصيت نامه خود آورده است:«يا علي خدا مرا همسر تو قرارداد تا در دنيا و آخرت با هم باشيم و اختيارم در دست تواست. يا علي در شب مرا غسل بده و كفن كن و حنوط كن و به خاك بسپار.» (بحار/42/412)
همچنين جز معصوم كسي نمي تواند او را غسل دهد. (كافي/2/422) اين است كه فاطمه را علي (ع) غسل داد.
فاطمه (س) به حكم مرتبت خلقي و خلقي واجد علم لدني نيز هست. حضرت (س) فرمود: من علم گذشته و آينده و آن چه كه واقع نخواهد شد را مي دانم. (بحار/ 34/8)
فاطمه، شب قدر
دركتاب نفيس ممدالهمم درشرح فصوص الحكم مؤلف عارف، درفص حكمه عصمتيه في كلمه فاطميه بيان مي دارد كه بنابر احاديث فاطمه (س) ليله القد ر بود و از رسول خدا(ص) نقل مي كند كه فرمود: هر كس فاطمه را آن گونه كه حق فاطمه است بشناسد، شب قدر را ادراك كرده است و علت نامگذاري آن حضرت به فاطمه آن است كه خلايق از كنه معرفت وي بريده شدند. (ممدالهمم درشرح خصوص، الحكم/ 476)
امام صادق (ع) فرمود: انا انزلناه في ليله القدر ليله فاطمه است و قدر، الله است، پس آن كس كه فاطمه را آن گونه كه سزاست بشناسد ليله القدر را ادراك كرده است. علت نامگذاري وي به فاطمه آن است كه خلايق از معرفت فاطمه محروم و بريده شدند. (بحار 34/56) و سخن خداوند «و ما ادريك ما ليله القدر، ليله القدر خير من الف شهر» يعني چه مي فهمي كه ليله القدر چيست؟ ليله القدر بهتر از هزار ماه است. يعني شب قدر بهتر ازهزار مؤمن است زيرا فاطمه مادر مومنان است، تنزل الملائكه و الروح فيها، ملائكه و روح دراين شب فرودمي آيند و ملائكه مؤمناني اند كه علم آل محمد(ص)را واجدند و مراد از روح القدس فاطمه است. باذن ربهم من كل امر سلام هي حتي مطلع الفجر يعني از هر امري به اذن پروردگارشان در حالي كه سلام مي گويند تا فجر طلوع كند يعني تا حضرت قائم خروج كند.(ممدالهمم/ 476)
توضيح سخن اين كه از مراتب سير وجودي در قوس نزولي خلقت به ليل و ليالي تعبير مي شود و در قوس صعودي به يوم و ايام. لذا حضرت فاطمه (س) همان گونه كه ليله القدر است يوم الله نيز مي باشد. چرا كه انسان كامل است و انسان كامل ظرف حقايق قرآن است. بلكه مي توان گفت كه انسان كامل، قرآن ناطق است. پس يازده قرآن ناطق از اين شب مباركه اي كه شب قدر و مادر امامان مي باشد، نازل شده. اين است كه حق تعالي به رسولش فرمود: انا اعطيناك الكوثر، ما به توخير كثير بخشيديم. (همان)
امام باقر(ع) فرمود: فاطمه (س) همان شب قدر است، هر كس حقيقت كنه حضرتش را بشناسد حقيقتاً كه شب قدر را درك كرده است و همانا فاطمه ناميده شده است چون كه مردم از شناخت آن حضرت عاجزند و نبوت هيچ پيامبري تكميل نشد مگر اينكه به فضل و محبتش اقرار كرد و فاطمه (س) صديقه كبري است و قرون نخستين به معرفت او دائر شده است. (الخصائص الفاطميه/ 88)
البته صاحبان بصيرت مي دانند كه روايات فوق نافي ليله القدر بودن خود حضرت ختمي مرتبت (ص) نيست.
در برخي روايات آمده است كه شب ها همه مخصوص حضرت زهرا (س) است.
از امام صادق (ع) سؤال شد كه چگونه است به هر يك از معصومين روزي اختصاص يافته، يعني شنبه مربوط است به رسول اكرم (ص) يكشنبه متعلق به اميرالمومنين (ع) و دوشنبه مرتبط به امام حسن مجتبي (ع) و امام حسين(ع)، سه شنبه مربوط به امام زين العابدين (ع) و امام محمدباقر (ع) و امام جعفرصادق(ع) چهارشنبه متعلق به حضرت امام موسي كاظم (ع) و امام رضا(ع) و امام جواد (ع) و امام هادي (ع) پنج شنبه وابسته است به حضرت امام حسن عسكري(ع) و جمعه مربوط به وجود نوراني حضرت حجت بن الحسن العسكري (عجل الله تعالي فرجه الشريف) است و دراين باره هيچ روزي به حضرت صديقه كبري (س) تعلق نيافته است.؟
حضرت درجواب فرمودند: آيا درسوره دخان خوانده اي كه فرمود:«اناانزلناه في ليله مباركه.» بعد فرمود آن ليله مباركه مرتبط با مادرمان حضرت فاطمه زهرا (س) است.(همان/ 59)
و وقتي شب قدر مربوط به حضرت فاطمه باشد، شب هاي ديگرچنين خواهد بود.
غرض اين كه حضرت فاطمه (س) انسان كامل و قرآن ناطق است پس علم لدني است و بدين جهت ميزان قسط نيز هست. همان گونه كه فرزندش امام صادق (ع) فرمود: نحن موازين القسط. يعني ما ترازوهاي قسط هستيم.
از اين رو فاطمه نيز مهبط وحي است چنان كه در روايات اين موضوع مذكور است. امام خميني (ره) در وصيت نامه سياسي الهي خويش مي فرمايد:«ما مفتخريم كه ادعيه حيات بخشي كه او را قرآن صاعد مي خوانند از ائمه معصومين ما است. مناجات شعبانيه امامان و دعاي عرفات حسين بن علي عليهما السلام و صحيفه سجاديه اين زبور آل محمد و صحيفه فاطميه كه كتاب الهام شده ازجانب خداوند تعالي به زهراي مرضيه است از ما است.» (وصيت نامه سياسي الهي ص 5)
حضرت فاطمه (س) 57 يا 59 روز پس از پدرگراميش زنده بود. دراين فاصله جبرئيل نزد او مي آمد و مطلبي را وحي مي نمود كه علي (ع) آنها را مي نوشت.
امام صادق(ع) درپاسخ سوالي كه پرسيده شد مصحف فاطمه (س) چيست؟ فرمود: مصحفي است سه برابر قرآني كه در دست شماست. به خدا حتي يك حرف قرآن هم درآن نيست. (كافي/ 1/643) و نيز فرمود: زماني كه خداي تعالي پيغمبرش(ص) را قبض روح فرمود، فاطمه (س) را از وفات آن حضرت اندوهي گرفت كه جز خداي عز وجل مقدارش را نداند. از اينرو خدا فرشته اي فرستاد كه او را دلداري دهد و با او سخن گويد، فاطمه به اميرالمؤمنين خبرداد و آن حضرت هرچه مي شنيد مي نوشت. تا آن كه از آن سخنان مصحفي ساخت. اما در آن مصحف چيزي از حلال و حرام نيست، بلكه در آن، علم به پيشامدهاي آينده است. (همان و نيز بحار/34/97)
همچنين فاطمه(س) را محدثه ناميده اند از آن جهت كه با فرشتگان سخن مي گفت. از امام صادق(ع) نقل است كه فرمود: فاطمه را به خاطر اين محدثه ناميده اند كه فرشتگان از آسمان فرود مي آمدند و آن حضرت را مي خواندند همان طوري كه مريم دختر عمران را صدا مي زدند، فرشتگان مي گفتند: «يا فاطمه الله اصطفاك و طهرك و اصطفاك علي نساءالعالمين يا فاطمه اقنتي لربك واسجدي و اركعي مع الراكعين» يعني اي فاطمه خدا ترا برگزيد و پاكيزه ات نمود و بر تمام زنان عالم اختيارت كرد. اي فاطمه پروردگارت را بخوان و سجده اش نما و با ركوع كنندگان ركوع كن و بدين ترتيب حضرتش با آن ها سخن مي گفت و آن ها نيز با او حديث و سخن مي گفتند. تا آن جا كه شبي به او عرضه داشتند مريم سرور زنان عالم خودش بود و خداوند عز و جل تو را بانو و سرور زنان عالم خودت و عالم مريم قرار داد و بدين ترتيب تو سرور تمام زنان عالم هستي از اولين تا آخرين. (علل الشرايع/1/495، بحار/34/87)
در حديث است كه روزي علي و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام نزد پيامبر(ص) بودند. فرمود: خداوندا تو مي داني كه اينان اهل بيت من و گرامي ترين مردم نزد من هستند، پس دوست بدار هر كس كه آنان را دوست بدارد و دشمن بدار هر كس را كه با آن ها دشمن باشد و ياري كنندگان آن ها را ياري كن و از تمام بدي ها پاكشان گردان. از تمام گناهان محفوظشان بدار و به واسطه روح القدس آن ها را تأييد نما. سپس فرمود: يا علي تو امام امت و جانشين من هستي. مؤمنين را به سوي بهشت هدايت مي كني. گويا دخترم فاطمه(س) را مي بينم كه در روز قيامت بر مركبي از نور سوار شده، در جانب راستش هفتاد هزار ملك و در جانب چپش هفتاد هزار و پيش رويش هفتاد هزار و پشت سرش هفتاد هزار فرشته حركت مي كنند و زنان مؤمن امتم را به سوي بهشت مي برند.
پس هر زني كه نمازهاي پنجگانه را بخواند و ماه رمضان روزه بگيرد، حج خانه خدا را به جاي آورد و زكات اموالش را بپردازد و از شوهرش اطاعت كند و علي(ع) را دوست بدارد، به واسطه شفاعت فاطمه داخل بهشت خواهد شد. فاطمه(س) بهترين زنان جهان است.
گفته شد يا رسول الله، آيا فاطمه بزرگ زنان عصر خودش است؟ فرمود: آن مريم است كه بزرگ زنان عصر خودش بود، دخترم فاطمه، بهترين زنان گذشته و آينده است. وقتي در محراب عبادت قرار مي گيرد هفتاد هزار از فرشتگان مقرب الهي به او سلام مي دهند و مي گويند اي فاطمه، خدا ترا برگزيد و پاكيزه نمود و بر جمعي زنان عالم برتري داد.
سپس متوجه علي(ع) شد و فرمود: «يا علي فاطمه پاره تن من و نور چشم من و ميوه دل من است. هر كه او را ناراحت كند مرا ناراحت مي كند و هر كه او را خشنود سازد مرا خشنود نموده است.» (بحار/34/42)
اين كه رسول اكرم(ص) فاطمه(س) را نور چشم و پاره تن خود مي نامد نه از روي وابستگي پدر و فرزندي است چرا كه پيامبر(ص) دختران ديگري نيز داشت كه در وصف هيچ كدام چنين نفرمود. اين دلبستگي و سفارش اكيد به حفظ حرمت او به واسطه مقامي است كه حضرت زهرا(س) در پيشگاه حق تعالي و نظام تكوين و تشريع هستي و قوس نزول و صعود وجود، دارا مي باشد.
امام جواد(ع) فرمود: «خداي تبارك و تعالي پيوسته در يكتايي خويش، يگاه و تنها بود. سپس محمد(ص) و علي(ع) و فاطمه(س) را آفريد. آن گاه پس از درنگي به طول هزار زمانه، تمام آفريده ها را هستي داد و آن سه را به آفرينش اينان گواه گرفت. سپس پيروي آفريده ها از آن سه را واجب كرد و كارشان را به اين نيك گوهران سپرد. بنابراين پيامبر(ص) و علي(ع) و فاطمه(س) هر آن چه را بخواهند، حلال مي دارند و البته جز خواسته خداي تعالي را نمي خواهند.» (غم خانه فاطمه زهرا، ترجمه بيت الاحزان/53)
و اين همه توصيه و سفارش به الگوپذيري از آن حضرت و اطاعت از او و محبت نسبت به او و فرزندانش داراي حكمتي درخور است.
رسول خدا(ص) فرمود در قيامت خداي تعالي به او وحي مي فرستد: «فاطمه! به عزت و جلال و بلندمرتبگي خود سوگند كه دو هزار سال پيش از آن كه آسمان ها و زمين را بيافرينم، بر خويشتن پيمان بسته بودم تا دوستدار تو و عترت تو را در آتش عذاب نكنم.» (همان/75)
از اين روست كه پيامبر فرمود: «يا فاطمه، خداوند تبارك و تعالي به خشم تو خشمگين مي شود و به رضاي تو راضي.» (بحار/34/22)
فاطمه، جداكننده از آتش
كلام آخر اين كه فاطمه، فاطمه الله است از چند جهت:
الف) پيامبراكرم(ص) فرمود دخترم را فاطمه ناميدم زيرا خداوند عزّوجلّ او و دوستدارانش را از آتش جهنم جدا كرده است.
(بحار/34/51)
ب) امام باقر(ع) فرمود:
فاطمه(س) بر درب جهنم توقفي دارند، چون روز قيامت شود بين ديدگان هر شخصي نوشته مي شود كه او مؤمن است يا كافر، بسا شخصي را كه دوستدار اهل بيت پيامبر است مي آورند و به واسطه كثرت گناهانش امر مي شود وي را در آتش بيندازند. فاطمه(س) بين دو ديدگانش را مي خواند كه نوشته شده او محبّ اهل بيت است. به درگاه پروردگار عرض مي كند: پروردگارا تو مرا فاطمه نام نهادي و وعده داده اي هركسي كه من و ذريه ام را دوست دارد از آتش دوزخ برحذر داري و وعده تو حق بوده و تخلف پذير نيست.
خداوند عزّو جلّ مي فرمايد: اي فاطمه تو راست مي گويي، من تو را فاطمه نام نهاده ام و وعده داده ام كه هر كس كه محبت و ولايت تو و فرزندانت را داشته باشد از آتش جهنم جدايش كنم. وعده من حق بوده و خلف وعده نخواهم نمود و اين كه به بنده ام امر كردم به جهنم برود به خاطر آن بود كه تو او را شفاعت كني و من شفاعت تو را پذيرفتم تا موقعيت و منزلت تو در پيش من، براي فرشتگان و رسولان معلوم گردد پس هر كسي را كه ديدي بين ديدگانش مؤمن نوشته شده دستش را بگير و به بهشت داخل نما. (علل الشرايع/1/785)
ج) امام باقر(ع) فرمود:هنگامي كه حضرت فاطمه(س) متولد شدند خداوند عزوجل به فرشته اي وحي فرمود كه بر زبان محمد(ص) جاري كند نام آن مولود را فاطمه گذارد. سپس فرمود: تو را به واسطه علم از جهل جدا و قطع نمودم، چنانكه از آلودگي برحذر داشتم. آن حضرت سپس فرمودند: به خدا سوگند حق تعالي طبق عهد و ميثاقي كه نمود به واسطه علم، فاطمه(س) را از جهل و نيز از رجس و آلودگي برحذر و بركنار داشت.
(بحار/34/31 و نيز علل الشرايع/ 1/785)

 



رابطه اخلاق و سياست با تأكيد بر انديشه امام خميني(ره)

يوسف فتحي
مقدمه
ماندگاري فرهنگ ها، شكوفايي تمدنها، ترقي جوامع و تربيت انسانهايي با فضيلت در سايه اخلاق و سياست الهي ميسر است و در مقابل، انحطاط و فروپاشي آنها نيز ناشي از پسرفت و انحراف از اخلاق و سياست الهي مي باشد. ميزان ارزشمندي و اهميت هر امري بستگي به ميزان نياز به آن دارد. از اين رو، چون اساس و منشأ بسياري از نيازهاي انسان در وجود وي واقعي و فطري مي باشد، به فعليت رسيدن آنها به تعليم و تربيت نيازمند است؛ زيرا نياز، ارزش توليد مي كند و ارزش، رفتار را به وجود مي آورد. واقعي يا كاذب بودن احساس نيازها نيز تابع معارف انسانها است و معارف انسانها تابع شيوه هاي تعليم و تربيت، نظام آموزش و پرورش و نوع جهان بيني حاكم بر آن است. بنابراين، اگر نظام تعليم و تربيت منبعث از نگرش سيستمي نسبت هاي سه گانه اخلاق و سياست باشد، جهت گيري اخلاقي و سياسي انسان، متفاوت از جهت گيريهاي وي با نگرش هاي ديگر خواهد بود؛ زيرا انسان تحت تأثير نظام فردي،1 نظام اجتماعي2 و نظام آفرينش3- نظام فطرت- است. از اين رو، انسان با توجه به نحوه تعليم و تربيت و خودسازي، قادر به سامان دهي نظام فردي، اجتماعي و آفرينش است (رفيع پور، 1377: 29). پس نوع تعليم و تربيت انسان به اين سه نظام وابسته است.
در نظام توحيدي، نظام فردي و اجتماعي، تحت تأثير نظام ازاويي و به سوي اويي قرار مي گيرد. پس انواع نظام هاي اخلاقي- سياسي از هم قابل تفكيك هستند: نظام اخلاقي- سياسي فردگرا، نظام اخلاقي- سياسي جامعه گرا و نظام اخلاقي- سياسي توحيدي. انديشه حضرت امام در قالب نوع سوم قرار مي گيرد. نويسنده قصد دارد اخلاق و سياست را از منظر امام خميني(ره)- به عنوان يكي از حكماي حكمت متعاليه مورد بررسي قراردهد.
درباره نسبت اخلاق و سياست سه ديدگاه وجود دارد- جدايي اخلاق و سياست، تبعيت اخلاق از سياست و تبعيت سياست از اخلاق- كه هر سه ديدگاه از نظر امام خميني(ره)، مردودند؛ چرا كه همه آنها حوزه اخلاق را از حوزه سياست جدا مي دانند. از اين رو، در اين نوشتار مسئله «يگانگي اخلاق و سياست» مطرح و اين سؤال طرح شده است كه در انديشه امام خميني(ره)، اخلاق و سياست از چه جايگاهي برخوردار هستند و اينكه در انديشه ايشان، سياست، اخلاق محور است يا اخلاق، سياست محور؟ و اينكه اين رابطه، خدامحورانه است يا انسان مدارانه؟ بنابراين، اين پژوهش به دنبال آن است كه اثبات كند اولا: اخلاق و سياست در انديشه امام خميني يك واقعيت هستند كه از دو چشم انداز به آنها نظر مي شود و ثانياً: در انديشه ايشان، سياست و اخلاق خدامحورند.
مفهوم اخلاق و سياست
از آنجا كه رابطه اخلاق و سياست از دايره جامعيت دين، مورد بررسي قرارگرفته است، نه از نگاه تنگ نظرانه ماركسيستي كه هدف نهايي آن روا داشتن ظلم بالسويه بر همه انسانها است و نه براساس محاسبات عقل ابزاري ليبراليستي كه هدف آن تأمين رفاه اقتصادي مي باشد (آلن، 1384: 29-49). سياست و اخلاق، هدفي جز انسان سازي و هدايت به سوي خدا ندارد. اما در عين حال كه از تأمين رفاه و آسايش جامعه غافل نيست، اقتصاد و اعمال قدرت را هدف اصيل خود نمي داند. بنابراين، منظور از اينكه اسلام تمامش سياست است (امام خميني، 1379، ج1: 270)؛ يعني تمام زواياي دين، هدايت بشر در تمام عرصه هاي زندگي است؛ به دليل اينكه دخالت در سياست وظيفه انسان ها برجسته است (همان، ج2: 370)؛ چرا كه هدايت جامعه از عهده هر كسي برنمي آيد. «اگر نفوسي تزكيه نشده و... وارد بشوند در هر صحنه...؛ در صحنه سياست و... خطر اينها بر بشر خطرهاي بزرگ است و بايد كساني كه مي خواهند در اين عالم، تربيت كنند ديگران را،... و كساني كه مي خواهند زمامداري كنند، اگر بخواهند كه طغيان نكنند و كارهاي شيطاني نكنند، بايد تزكيه كنند خودشان را...» (امام خميني، 1377: 49).
سياست به مفهوم هدايت است- كه از دين تفكيك ناپذير است و كساني كه قائل به جدايي دين از سياست هستند، ناآشنا به اسلامند (امام خميني، 1379، ج3: 227)- نه سياست به معناي نيرنگ، فريب و چپاول كه به طور قطع از دين جدا است. سياست، ادارأ جامعه و حكومت اسلامي خدمتگزار مردم و براي مردم است، نه مردم براي آن (همان، ج6، 468). اسلام سياستش عبادي و عبادتش سياسي است (همان، ج4: 447؛ ج11: 463). بنابراين، حضرت امام، سياست را به سه دستأ شيطاني، انساني و صحيح و الهي تقسيم مي كند و سپس سياست شيطاني را اساساً باطل و سياست انساني و صحيح را متوجه يك بعد از ابعاد انسان مي داند و در نهايت، اسلام و انسان را ذو مراتب دانسته و سياست الهي را جامع تمام بخش ها و زواياي زندگي انسان دانسته اند. سياست الهي، ادارأ تمام مراتب وجودي انسان مي باشد. سياست الهي، ادارأ انسان در صراط مستقيم است كه از ملك تا ملكوت ترسيم شده است. سياست شيطاني و صحيح هر دو به مرتبأ حيواني انسان مربوط مي شوند. سياست شيطاني، انسان را به لجن كشيده و سياست صحيح، انسان را محدود ساخته است؛ هر دو انحراف از صراط مستقيم هستند (همان، ج31: 432- 434).
اخلاق، حد اعتدال قواي نفس است و فضايل انساني و اخلاقي بر آن مترتب مي باشد. اصول اخلاق كه عبارتند از: قوه شهويه، قوه عدليه، قوه علميه و قوه غضبيه (امام خميني، 1831، ج3: 635-362) نقطه اتصال اخلاق و سياست هستند و سياست هاي غيرالهي و حكومت هاي طاغوت بر جهات افراط و تفريط اين قوا، تكيه دارند. از اين رو، حضرت امام، ضمن پاي بندي به تعريف اخلاق (صفات و ملكات نفساني)، فضايل اخلاق را حكمت، عفت، شجاعت و عدالت مي داند (امام خميني، 2831: 510-511) و معتقد است همان گونه كه غايت دعوت و تلاش انبيا، اكمال مكارم اخلاق و فعليت بخشيدن به اعتدال اخلاقي بوده است، حكمت، عفت، شجاعت و عدالت نيز نقاط اعتدال چهار قوه مذكور هستند. لذا از مثال هايي كه ايشان مطرح مي كند، مي توان فهميد كه اخلاق، سطح خرد سياست در زندگي انسان است كه پايه و ريشأ سياست هاي متوسط، كلان و كلان تر است (امام خميني، 9731، ج4: 671-817). ايشان در اين زمينه مي فرمايد: «اسلام، احكام اخلاقي اش هم سياسي است. همين حكمي كه در قرآن هست كه مؤمنين برادر هستند، اين يك حكم اخلاقي است، يك حكم اجتماعي است، يك حكم سياسي است» (همان، ج31: 013)
دين شناختي
در مورد مسئلأ دين، رويكردهاي مختلفي وجود دارد كه عبارتند از: 1-رويكرد ماترياليستي (چه ماركسيستي و چه نيچه اي)؛ زيرا اولي، دين را ساخته اقويا و دومي ساخته ضعفا مي داند. براساس اين رويكرد، دين نقش سازنده اي در زندگي بشر ندارد. 2-رويكرد دروغين و افسانه اي بودن دين. 3-رويكرد حداقلي كه دين را صرفاً مربوط به حوزأ خصوصي زندگي بشر يا تأمين سعادت اخروي او مي داند. 4-رويكرد حداكثري و جامعيت حضور دين در تمام عرصه هاي زندگي انسان (خسروپناه، 2831: 58-93). ديدگاه امام خميني(ره) نسبت به دين، رويكرد حداكثري و جامعيت است. از اين رو، در بينش حضرت امام، اسلام قابل تفكيك به فردي، اجتماعي، سياسي و... نيست. اسلام، جامع همه آنها و تمامش سياست است. با اينكه ايشان به ندرت، قسم ياد مي كردند، ولي در اثر فشار متحجران از يك سو و رژيم پهلوي از سوي ديگر، مي فرمايد: «والله اسلام، تمامش سياست است. اسلام را بد معرفي كرده اند. سياست مدن از اسلام سرچشمه مي گيرد» (امام خميني، 9731، ج1: 270).
از ديدگاه حضرت امام، همأ بخشهاي اسلام (باورها، اخلاق و احكام) سياسي است. اما انسان به تنهايي و بدون استعانت از شريعت نمي تواند اين معرفت را كسب كند. ايشان، حاصل معارف آيات الهي و هدف تمام انبيا و اوليا را بيدار كردن بشريت و هوشيار نمودن غافلان دانسته، مقاصد و اهداف دنيوي را حيواني و مقصد تعاليم مذهبي را رهايي بشر از عالم طبيعت و سير به عالم ملكوت و جبروت مي داند. (امام خميني، 2831: 882). از اين رو، نه تنها خوب بودن توده هاي مردم از بركت وجود انبيا است، بلكه وجود عالم هستي از بركت وجود انبيا است؛ زيرا تمام نيكي ها در وجود انسان تربيت شده، نهفته است و تربيت درست انسان، فقط در تعاليم انبيا مي باشد. انبياء هدفي جز تربيت انسان نداشته اند. (امام خميني، 9731، ج8: 65-66).

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14