(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 18 خرداد 1389- شماره 19664

مي خواهم راه پيشرفت را آغاز كنم!
براي عرياني...
جنگ احزاب در عصر نوين
هنوز بيست سال بيشتر نگذشته است!
دريچه اي به دانشگاه



مي خواهم راه پيشرفت را آغاز كنم!

دانشجويي هستم كه بسيار به آينده خويش اميدوارم و مي دانم كه مي توانم گره از مشكلات فعلي اعم از مشكلات تحصيلي، فكري و روزمره بگشايم ولي هرگز نمي توانم اين توانايي را بالفعل نمايم و راه پيشرفت را آغاز كنم. از اين كه توانسته ام اين مشكل بزرگ را با شما درميان بگذارم خشنودم و منتظر راهنمايي شما هستم. اين پرسش را دانشجوي بزرگواري با امضاي محفوظ از نشريه پرسمان مطرح كرده است. و اما پاسخ پرسمان به اين دانشجوي عزيز:
موفقيت در زندگي زماني براي انسان ميسر مي شود كه براي رسيدن به اهدافش تلاش كند؛ گرچه تلاش به تنهايي كافي نيست و بايد برنامه ريزي دقيق و حساب شده را هم درنظرگرفت. از مطالعه زندگي انسان هاي موفق اين مطلب به خوبي روشن مي شود كه بدون علم و عمل رسيدن به قله هاي سعادت و خوشبختي امكان پذير نيست. در واقع شكست و ناكامي را بايد در كمبود همين دوعامل يعني علم و تلاش جست وجو كرد؛ يعني عدم موفقيت افراد يا به خاطر تلاش نكردن است و يا به خاطر ناآگاهي و بي راهه رفتن. مشكلي كه شما دراين نامه مطرح كرده ايد ممكن است به خاطر همين مطلب باشد. ما دراين جا علل مختلفي كه مي تواند چنين مسئله اي را به وجود آورد، بررسي مي كنيم و مي كوشيم راه حلي مناسب ارائه دهيم. علل ناموفق بودن شما ممكن است يكي از موضوعات زير باشد:
1. دورانديش نبودن: يكي از شروط موفقيت انسان اين است كه قبل از دچار مشكل شدن به فكر چاره بيفتد؛ مثلا دانشجويي كه مي خواهد در امتحانات پايان ترم نمره بالايي كسب كند، بايد قبل از رسيدن زمان آن آماده شود. اگر غفلت كند و كار را جدي نگيرد، قطعا نمي تواند موفق شود. در ساير كارها هم همين طور است.
2- نداشتن اعتماد به نفس: كسي كه استعدادها و توانايي هاي خود را باور ندارد و هميشه خود را ناچيز و ناتوان مي پندارد، هرگز جرأت اقدام به كار پيدا نمي كند و از اين روي، دچار شكست و نااميدي مي شود؛ زيرا هميشه مي ترسد از عهده كارهايش برنيايد. هرچند در ظاهر هم خود را توانا ببيند. اگر انسان به جاي خود كم بيني و نااميدي، به خدا توكل كند و اعتماد به نفس خود را تقويت نمايد، بي شك موفق مي شود.
3. نداشتن انگيزه: گاهي انسان براي رسيدن به اين هدف انگيزه كافي ندارد و به همين جهت تلاش زيادي براي به دست آوردن آن نمي كند و در نتيجه ناكام مي ماند. دراين موارد، تنها راه حل تقويت انگيزه است كه با توجه و تفكر در منافع و فوائد آن كار ميسر مي شود؛ براي مثال دانش آموزي كه به دليل عدم آگاهي از فوايد تحصيل، انگيزه كافي براي درس خواندن ندارد، در فراگيري درس ها دچار مشكل مي شود.
4. اميد كاذب: گاهي عامل ناموفق بودن انسان، خوش خيالي و اميد بي جهت داشتن است. بعضي افراد تصور مي كنند كارها خود به خود درست مي شود و نياز به تلاش نيست. بايد منتظر بود معجزه اي تحقق يابد و يك مرتبه همه چيز درست شود. حتي گاهي اين خوش خيالي را به معناي توكل مي گيرند. اين افراد نه تنها هيچ وقت موفق نمي شوند، بلكه در اثر اين طرز تفكر به سرعت درنااميدي فرو مي روند؛ اعتماد به نفس خود را از دست مي دهند و حتي به خدا هم بدبين مي شوند. درحالي كه هرگز معناي توكل اين نيست. قرآن به ما ياد مي دهد كه جز با تلاش به جايي نخواهيم رسيد. (ليس للانسان الا ما سعي)
همچنين امام علي(ع) مي فرمايد: از كساني نباشيد كه اميد به رحمت خدا دارند، ولي هيچ تلاشي نمي كنند.
5. عدم آگاهي از راه درست: براي رسيدن به هدف بايد از راهي رفت كه به آن منتهي مي شود. بي راهه رفتن جز خستگي و ملالت رهاوردي ندارد. چه بسا علت شكست ها و ناكامي هاي ما در رفع مشكلات روزمره همين مطلب باشد. پس لازم است قبل از حركت، كاملا بررسي كنيم كه از چه راهي به هدف برسيم. بنابراين، انسان بايد براي هر كاري برنامه ريزي دقيق داشته باشد و اگر هم درباره آن آگاهي ندارد، سعي كند با مطالعه و تفكر و نيز مشورت با افراد ذي صلاح راه درست را بيابد.
6. نداشتن صبر و استقامت: رسيدن به بعضي از اهداف، افزون بر كار و تلاش فراوان، به تحمل ناملايمات و سختي ها نيز نيازمند است؛ براي مثال يك كشاورز اگر بخواهد باغي زيبا و پر از درختان پرثمر داشته باشد، بايد در كنار سال ها تلاش، رنج، مبارزه با شرايط نامساعد جوي و آفات را نيز تحمل كند. مسلما كم حوصلگي و بي صبري او را از رسيدن به هدف بازمي دارد. بنابراين اگر انسان دركارها صبر و استقامت نداشته باشد، هنگام روبه رو شدن با نخستين مشكل دچار سستي مي گردد و آن را رها مي كند.
اين ها بعضي از مواردي است كه مي تواند ما را از كسب موفقيت بازدارد.
چه بسا علت ناموفق بودن شما در تصميماتتان بعضي از اين موارد باشد. اگر چنين است، بايد بدانيد تا تصميم جدي در رفع آن نداشته باشيد نمي توانيد مشكلاتتان را حل كنيد. البته بايد توجه داشته باشيد قطعا خداي مهربان چنين تواني را به شما داده است؛ پشت سرگذاشتن سال ها تحصيل و ورودتان به سنگر دانشگاه، دليل بر توانايي و لياقت شما در پيشرفت است. پس معلوم مي شود نگراني شما در عدم توانايي بي مورد است. بايد با اميد به فضل و رحمت خدا حركت كنيد و براي موفقيت بكوشيد. اميدواريم در همه كارهايتان پيروز و سربلند باشيد.

 



براي عرياني...

معصومه حسين خاني
همه ما مي دانيم كه روزانه در رسانه ها و مطبوعات درباره مسائل و موضوعات بسيار زيادي بحث مي شود كه در اين بخش و در اين ستون ما قصد داريم با دست گذاشتن بر روي مسائل اجتماعي، نگاهي دوباره بر هويت ايران و ايراني داشته باشيم و اولين سخن خود را با يكي از موضوعات روز جامعه و با اين سؤال آغاز مي كنيم كه حجاب كجاست و عرياني چيست؟
در آنجا همه جمع بودند و جنبش و هيجان بيداد مي كرد. شور مي رقصيد و ايمان داد مي زد. با زيبايي تمام، شكوفه لبخند بر صورت مي شكفت و تبسم لبها بر سفيدي صدف ها، شيرين مي نشست. آنجا چكاچك استكان ها، چون صداي چلچله خبر از جور شدن دوستي ها در يك ميهماني مي داد. آنجا صداي قهقهه مستانه از پشت ويترين سادگي به گوش مي رسيد. چون آنجا حيا و وفا دست به ايمان داده بودند. همه در حال زندگي بودند و يكي يكي پله هاي ترقي را مي پيمودند كه ناگاه صدايي بلند برخاست و توجه همگان را به سوي خود جلب كرد. يكي فرياد مي زد: «بگير، بايد بگيري». ديگري مي گفت: «نمي گيرم سال هاي سال هم فرياد بزني اين كار را نمي كنم.» همه نگاه ها به سوي آنها برگشت. همه انگشت به دهان، حيران از اين جدال بودند. آري چند پله، فقط چند پله پايين تر از زندگي، عرياني و حجاب با هم گلاويز شده بودند. عرياني، شالي درخشنده و پرنگين آورده بود و آمرانه به حجاب مي گفت: «بايد سركني». حجاب هم مي گفت: «اگر چيزي كه آورده اي خيلي زيباست برازنده خودت، من نمي خواهم». عرياني وقتي ديد، كاري از پيش نمي برد، وعده جايزه داد. اين كار او همچون كوهي از اهانت بر سر حجاب فروريخت. به او برخورد و در پاسخ چنين گفت: «اين بار با چه شعاري آمده اي؟» عرياني گفت: «چه شعاري، اين كه شعار نيست. همه مي دانند من نشانه تمدن و رشد و فرهنگم.» حجاب پاسخ داد: حقا كه هم سفره روباهي! راستش را بگو! تو با روباه هم سفره اي كه عريان شده اي يا او هم سفره توست كه روباه شده؟!
تو نشانه تمدني يا من؟ اين من بودم كه همزمان با خلقت و آفرينش آدم، زاده شدم. تو خوب مي داني، وقتي آدم از بهشت هبوط كرد، عريان بود، عريان عريان. اين من بودم كه آنجا با پوششي از برگ هاي درختان، بر تن آدم و همسرش حوا ظهور كردم. من اولين انتخاب آدمم. من اولين نشانه تمدنم. من حجابم. مختص انسان هم نيستم. هرجا روم نشانه شكوفائيم حتي در طبيعت. آري من نشانه تمدن طبيعتم. اگر خواستي جلوه هاي مرا درطبيعت ببيني، بيا به نشاني: فصل بهار، ماه ارديبهشت. آنجا رويش مرا خواهي ديد.»
راستي! هيچ پوشش و سرسبزي چمن را ديده اي؟ هيچ پايكوبي گل بر دامن كوه را به نظاره نشسته اي؟ من در آنجا با رويش طراوت را پاي كوه وبا بالا رفتن برگ ها و شاخه هاي درختان مي رويم و بالاخره در كنار نيزارهاي رودخانه، نواي حجاب سرمي دهم تا بدين سان به عالميان بگويم سرسبزي و رويش در پوشش است پوشش و خداي عزوجل حيا و پوشيدگي بندگانش را دوست مي دارد. من اينجاست كه زيبا مي شوم و تماشايي. آنگاه تو شاهد دوربين هايي خواهي بود كه سرسبزي مرا در لنز يادگاري ها به خانه مي برند. عرياني تكاني به خود داد و گفت: خوب عكس مرا هم، همه به خانه مي برند. گفت: راست مي گويي، اما فرق من و تو اين است كه من آرامش دل به خانه ها مي برم و تو آرايش و تجمل. من سبزم و نشانه زندگي، تو كويري و نشانه بي ثمري. اما با آن همه بي ثمري چنان بقيه را فريفته اي كه هيچ كس نفهميد چه طور پائيز از راه رسيد و خزان، چمن و لاله را با خود برد كه حالا همه به ياد ارديبهشت نشسته و غصه مي خورند.
راستي خودت را مي شناسي؟ پايت به هرجا رسيده، به شكلي معنويت را ربوده اي. از زماني كه وارد خانه ها شدي آنچنان پرده هاي حيا را با شادي هاي آني و لحظه اي فروريختي كه همه فكر كردند اگر عرياني نباشد شادي هم نخواهد بود. از زماني كه وارد كوچه و بازار شدي، لذت مد شده، دريدگي مقام گرفته و بي حيايي جايزه نوبل دريافت كرده است. از لحظه اي كه ترقي كردي و از نردبان علم بالا رفتي، با قطع كردن يك بال آن، راه رفتن كه نه، بلكه پرواز را از علم گرفته اي. از لحظه اي كه چرخ هاي صنعت را چرخاندي، تجمل و پول ارتقاء يافته ودوز و كلك براي خود حسابي باز كرده است. از لحظه اي كه وارد زندگي هاي مشترك شدي، ادب ديگر آنتن نمي دهد و محبت پشت گوشي دوستي در حال بي تابي است. واي از تو.» همه به تماشاي اين جدال نشسته بودند. عرياني چون حرفي براي گفتن نداشت، شالش را برداشت و كناري ايستاد. همه دور حجاب حلقه زدند. او گفت: «بيايد همه دست به آسمان بلند كنيم و عرياني را دعا، نه، بل نفرينش كنيم: سرت پرملال و دلت پر زخار باد كه اين همه، نيرنگي بود، فقط براي عرياني...».
و تازه در اين پايان است شروعي دوباره آغاز مي شود. اين بخش و اين ستون متعلق به شماست. ما را با سؤالهايتان همراهي كنيد. ما منتظر نظرات، پيشنهادها و انتقادات شما هستيم.

 



جنگ احزاب در عصر نوين

م- مصباح
جنگ احزاب، چنانكه از نامش پيداست، نبردي بود كه در آن تمام قبائل و گروه هاي مختلف دشمنان اسلام براي كوبيدن «اسلام جوان» متحد شده بودند. هنگامي كه سپاه كفر كه تعدادشان از 10 هزار نفر تجاوز مي كرد به اطراف مدينه رسيدند و شهر را محاصره كردند، شرايط سختي بر مسلمانان حاكم بود بويژه آنكه خبر پيمان شكني قبيله يهودي «بني قريظه» نيز فاش شد و معلوم گرديد كه اين قبيله به بت پرستان قول داده اند كه به محض عبور آنان از خندق، اينان نيز از اين سوي خندق از پشت جبهه به مسلمانان حمله كنند.
قرآن مجيد وضع دشوار و بحراني مسلمانان را در جريان اين محاصره در سوره احزاب بخوبي ترسيم كرده است:
«اي كساني كه ايمان آورده ايد نعمت خدا را بر خويش يادآور شويد، در آن هنگام كه لشگرهاي (عظيمي) به سراغ شما آمدند، ولي ما باد و توفان سخت و لشگرياني كه آنان را نمي ديديد بر آنها فرستاديم (و به اين وسيله آنها را در هم شكستيم) و خداوند به آنچه انجام مي دهيد، بيناست.
به خاطر بياوريد زماني را كه آنها از طرف بالا و پايين شهر شما وارد شدند (و مدينه را محاصره كردند) و زماني را به يادآوريد كه چشم ها از شدت وحشت خيره شده بود و جان ها به لب رسيده بود و گمان هاي گوناگون ]بدي[ به خدا مي برديد! در آن هنگام مؤمنان آزمايش شدند و تكان سختي خوردند.
به خاطر بياوريد زماني را كه منافقان و كساني كه در دل هايشان بيماري بود، مي گفتند خدا و پيامبرش جز وعده هاي دروغين به ما نداده اند، نيز به خاطر بياوريد زماني را كه گروهي از آنها گفتند: اي اهل يثرب! (مردم مدينه) اينجا جاي توقف شما نيست، به خانه هاي خود بازگرديد و گروهي از آنان از پيامبر اجازه بازگشت مي خواستند و مي گفتند خانه هاي ما بدون حفاظ است، درحالي كه بدون حفاظ نبود، آنها فقط مي خواستند (از جنگ) فرار كنند!
آنها چنان ترسيده بودند كه اگر دشمنان از اطراف و جوانب مدينه بر آنان وارد مي شدند و پيشنهاد بازگشت به سوي شرك به آنها مي كردند، مي پذيرفتند و جز مدت كمي براي انتخاب اين راه درنگ نمي كردند.
2سال پيش هنگامي كه رهبر انقلاب در جمع رئيس جمهور و اعضاي هيئت دولت فرمودند هم اكنون شما اگر رسانه هاي دنيا و حرف هاي محافل خبري دنيا و محافل سياسي دنيا را نگاه كنيد، مي بينيد همه شان- واقعاً مانند جنگ احزاب- دست به دست هم داده اند و دارند فشار مي آورند كه اين دولت را بكوبند كمتر كسي گمان مي كرد اين جنگ احزاب بعد از دو سال پيكان حملات خود را از دولت به اصل نظام برگرداند.
... هر چند رهبر انقلاب در ادامه سخنان خود به تبيين اهداف دشمنان پرداخته و فرمودند: «هدف واقعي شان هم اين دولت- يعني آقاي احمدي نژاد و شماها- نيست؛ البته آماج اين دعواها شمائيد؛ اما هدف واقعي، انقلاب است؛ هدف واقعي، نظام است. شماها هم چون حرف نظام را مي زنيد، طبعا آماج اين تهاجم ها قرار مي گيريد.» با نگاه به انتخابات رياست جمهوري و بعد از آن مي توان به وضوح 2 جريان را مشاهده كرد. اين 2 جريان در طول مدت دولت نهم تمام مواضع انقلابي و تصميمات بنيادين دولت را مورد هجوم قرار داده و در آستانه انتخابات حتي در راديو و تلويزيون به بهانه نقد عملكرد دولت مستقيما گفتمان هاي انقلاب را زير سؤال بردند و تقريبا خط قرمزي نبود كه به آن خدشه وارد نسازند. اين 2 جريان كه يكي خط تخريب خارجي و ديگري خط تخريب داخلي بود از زمان روي كار آمدن دولت نهم دست به كار شده تا حدي كه رهبر انقلاب در تبيين اين 2 جريان فرمودند: 2 جريان هم اكنون عليه اين دولت وجود دارد: يك جريان، جريان داخلي است؛ يك جريان هم جريان خارجي است كه او مهمتر است... اين خطي است كه هم اكنون در بيرون وجود دارد. همه جورش را هم ما مي بينيم. حالا بعضي از انواع اين تهاجمات را عامه مردم مي بينند، برخي ها را خيلي از خواص هم نمي بينند؛ اما ما مي بينيم. ما از خبرهايي كه به ما مي رسد و از نوع تحرك و تعاملي كه وجود دارد و از حرف هايي كه زده مي شود، مي فهميم كه چطور مجموعه دولت آماج حملات است. علتش هم همين است كه گفتمان اين دولت، گفتمان انقلاب است و براي انقلاب حركت مي كند. اين خط خارجي است. جريان خارجي پس از انتخابات بيش از پيش نقش خود را آشكار ساخت و معدود افرادي كه وجود اين جريان را توهم مي پنداشتند نيز به وضوح مديريت دشمنان خارجي را در حوادث و آشوب ها مشاهده كردند. اما خطي كه بيش از گذشته نفاق خود را آشكار نشان داد خط تخريب داخلي بود. جرياني كه رهبر انقلاب در جمع اعضاي هيئت دولت درباره آن فرمودند: انگيزه هاي خط تخريب داخلي هم يك طيف وسيعي است... برخي ها غرض هاشان غرض هاي عمقي است؛ يعني با نظام مسئله دارند، كينه امام در دلشان است و حرف هاي امام را يا از اول قبول نداشتند يا حالا قبول ندارند- آنهايي كه از آن حرف ها رو برگرداندند و پشيمان شده ها و برگشته ها- اينها يك طيف وسيعي از انگيزه هاست، ليكن بالاخره محصول و جمع بندي اش همين تهاجم ها و پنجه زدن ها و لجن پراكني هاست كه وجود دارد. و اين گونه شد كه احزاب اصلاح طلب داخلي مانند سازمان مجاهدين انقلاب، حزب مشاركت، مجمع روحانيون مبارز و... كه طيف وسيعي از احزاب سياسي ايران را تشكيل مي دهند در آستانه انتخابات و پس از آن جرياني را از داخل رهبري كردند كه در اين مورد حتي از جريان خارجي نيز فراتر رفته و با همكاري سرويس هاي خبري بيگانه آشوبي را به وجود آوردند تا انقلاب را تا حد ممكن منحرف سازند. منافقاني كه اكنون با تجمع دشمنان در پشت مرزهاي ايران و اسلام به جنب وجوش افتاده و از داخل جنگ احزابي را قوي تر از دوستان خارجي خود آغاز كردند. اما در كنار اين جريان پررنگ نفاق و جريان بيگانگان، جرياني نيز قبل از انتخابات در داخل بر عليه دولت انقلابي به وجود آمده بود كه ماهيت آن جزو دسته اول و دسته دوم قرار نمي گرفت. جرياني باريك كه خود را اصولگرا مي داند ولي عملا اصولگرايي را با اصلاح طلبي اشتباه گرفته است. البته اين خط پس از انتخابات راه خود را از بيگانگان جدا كرده و آبروي انقلاب را به پاي اختلافات سطحي خود فدا نكرد.
¤نشريه روزنه-انجمن اسلامي دانشگاه الزهرا(س)

 



هنوز بيست سال بيشتر نگذشته است!

محمد حسين زاده- دانشگاه فردوسي مشهد
1- حضرت روح الله نه تنها براي مردم مسلمان ايران، بلكه براي تمامي مسلمانان و آزاديخواهان جهان همچون پدر و مراد و رهبر بوده است. لذاست كه بيراه نگفته ايم كه بگوييم جوانان انقلابي امروز فرزندان معنوي روح الله هستند. فرزند روح الله بودن يعني پايبند به راه و آرمان هاي او بودن.
2- فرزند نسبي روح الله بودن گرچه مي تواند مايه مباهات براي شخصي باشد، چرا كه توانسته است از نزديك از وجود حضرتش بهره بگيرد، ولي هيچ دليلي بر بي اشكال و بي عيب بودن نيست. سيدحسين خميني، فرزند شهيد سيدمصطفي خميني، گرچه فرزند نسبي روح الله بود ولي توسط خود روح الله طرد شد.
3- سيدحسن خميني در طول سال88 در آزمايشي بزرگ قرار گرفت كه متأسفانه نتوانست از آن سربلند بيرون بيايد. گرچه در حوادث تلخي چون روز قدس، اهانت به عكس امام و روز عاشورا انتظار مي رفت كه از ميراث حضرت امام دفاع كند و در مقابل فتنه گران بايستد ولي سكوتش افكار عمومي را با اين سؤال مواجه كرد كه مگر چه رابطه اي بين فتنه گران و او وجود دارد كه حاضر نيست در مقابل فتنه گران موضع گيري كند.
كاش سيدحسن سكوت خودش را ادامه مي داد ولي انتشار عكس هايي از او در كنار سران فتنه كه به تصريح رهبر انقلاب از كشتي نظام خارج شده اند، مردم، عاشقان روح الله، را سخت ناراحت كرد كه چرا سيد حسن اينچنين به آرمان هاي امام پشت مي كند؟
4- مردم براي سيدحسن احترام قائل بوده اند، همان طوري كه در بيست سال گذشته نشان داده اند، ولي همين مردم كه بصيرت شان در سال88 از بعضي خواص هم بيشتر بود، در خرداد89 به سيد حسن گفتند كه ما وصاياي امام و حاج احمد آقا را فراموش نكرده ايم. شعار «وصيت حاج احمد، پيروي از ولايت» و «نواده روح الله، سيدحسن نصرالله» تذكري به سيدحسن خميني بود كه بداند تا زماني كه در خط ولايت و رهبري كه همان خط امام است باشد، براي مردم محترم است؛ همان طور كه در بيست سال گذشته مورد احترام بوده است ولي اگر روزي مسيري به جز اين راه را انتخاب كند، آن وقت فرزندان معنوي روح الله هستند كه در مقابل فرزند نسبي او موضع گيري مي كنند.
5- سيدحسن اگر مي خواست، مي توانست با محكوم كردن سران فتنه در سخنراني 14خرداد، اعتماد دوباره مردم را به خود جلب كند كه ديگر نه در جهت اعتراض به او، بلكه در جهت تاييد او شعار دهند. ولي اين سؤال پيش مي آيد كه مگر چه منفعت مشتركي بين او و سران فتنه وجود دارد كه حاضر نيست كوچكترين موضعي بگيرد.
سيدحسن خطاب به مردم معترض گفت كه هنوز بيست سال بيشتر نگذشته است و البته درست هم گفت: هنوز بيست سال بيشتر از رحلت جانگداز امام «ره» نگذشته است كه او وصيت هاي امام و پدرش را به فراموشي سپرده است.
6- رسانه ها و خواص دو پهلو به مانند يك سال گذشته سياست يكي به نعل و يكي به ميخ را در پيش گرفته اند و با آب و تاب شعار روشنگرانه مردم را اهانت به يادگار امام و امام معرفي مي كنند. جاي سؤال اينجاست در طي يك سالي كه فتنه گران به هر شكل ممكن به امام و آرمان هاي امام توهين مي كردند و سيدحسن سكوت كرده بود، چرا ساكت بودند و به نوه نسبي امام نمي گفتند كه چرا ساكت نشسته است؟ توهين واقعي به امام آن زماني است كه عده اي به ميراث واقعي آن پير جماراني چون، ولايت فقيه و روز قدس و...، توهين مي كردند و آنها سر در سوراخي فرو برده بودند و با سكوت خود فتنه گران را ياري مي دادند.

 



دريچه اي به دانشگاه

¤ نامه سرگشاده بسيج دانشجويي دانشگاه تربيت مدرس:
اعتراض مردم به سيدحسن خميني
از سر دلسوزي و خيرخواهي بود
بسيج دانشجويي دانشگاه تربيت مدرس تهران با صدور بيانيه اي تأكيد كرد كه اعتراض مردم به سيدحسن خميني از سردلسوزي و خيرخواهي و در جهت وصيت نامه پدر بزرگوار ايشان حاج احمد آقاي خميني صورت گرفت.
متن نامه سرگشاده بسيج دانشجويي دانشگاه تربيت مدرس به شرح ذيل است:
آنچه در سالروز رحلت امام راحل گذشت و فرياد اعتراض گونه اي كه در شعارهاي پي درپي مردم تبلور يافت، تجلي قضاوتي پرمعنا بود كه اكنون و از پس فرونشستن گرد و غبار فتنه، خواه، ناخواه نسبت به بازماندگان و مدعيان گذشته خط امام(ره) شكل گرفته است؛ كساني كه مورد اعتماد و وثوق مردم بودند وانتظار رفته و مي رود در خط امام(ره) و در حمايت از ولايت قرار گيرند و مرزهاشان را با صف فتنه و صف معاندين نظام شفاف سازند.
جناب حجت الاسلام والمسلمين سيدحسن خميني!
آنان كه در يادبود پير و مراد خويش يعني خميني كبير خود را با زحمت و مشقت به بهشت زهرا رسانده بودند را شما خوب مي شناسيد، اينان همان پابرهنگان انقلابند؛ همان ها كه پيش از اين از عباي شما به تبرك بوسه مي گرفتند و با حضورتان عطر امام را استشمام مي كردند؛ كساني كه امام و بيت امام را گرامي مي داشتند و البته اكنون از همراهي بيت امام با فتنه گران نگران و شگفت زده اند.
كاش فيلم هاي نماز جمعه را مرور كنيد و مشت هاي گره كرده مردم را ببينيد و دريابيد كه اعتراض ها تنها محصور در محوطه داخل حرم هم نبود. مردم در داخل و خارج حرم يكپارچه شعار مي دادند: «وصيت حاج احمد؛ پيروي از ولايت». آيا وقت آن نرسيده كه بنشينيد و چرايي اين اعتراض پرمعنا را تحليل كنيد؟
توليت آستان امام راحل
آيا از خود پرسيده ايد كه چرا دوستداران بيت امام شعارهاي پرحرارتشان را در حرم امام و در اعتراض به شما وانگذاشتند و آيا پرسيده ايد كه چرا در بين مردم جمعي به حمايت از شما برنخاست تا شرايط سخنراني تان فراهم شود؟ چرا از حمايت جمعيتي ولواندك و محدود نيز در حرم امام بي بهره مانديد؟! صاحبان بصيرت و انديشه، واقعيت را انكار نمي كنند؛ بلكه به تحليل آن دست مي يازند و اكنون اين شماييد كه مي بايست فرياد مردم را كه در سراسر حرم تنين افكند، تحليل كنيد.
آيا از خود پرسيده ايد كه چرا وصيت نامه سيد احمد بارديگر دست به دست مي چرخد و مردم اين عبارات را تكرار مي كنند كه: «به حسن و برادرانش اين توصيه را مي نمايم كه هميشه سعي كنند در خط رهبري حركت كنند و از آن منحرف نشوند كه خير دنيا و آخرت در آن است و بدانند كه ايشان موفقيت اسلام و نظام و كشور را مي خواهند. هرگز گرفتار تحليل هاي گوناگون نشوند كه دشمن در كمين است... امروز بايد در كنار نظام مان پشت سر رهبري قرار بگيريم. رهبر ما شاگرد امام است. هيچ كس حق شكستن حريم رهبري را ندارد. حرمت رهبري نظام اسلامي، از اصول خدشه ناپذير انقلاب اسلامي ماست. همه بايد به دستورات رهبري عمل كنند»؟
جناب آقاي سيدحسن خميني
وقتي آتش فتنه زبانه كشيد، در عاشورا به مقدسات توهين شد و بانيان اين همه مردمي خداجو لقب گرفتند، وقتي صف به اصطلاح معترضان به انتخابات با صف معاندين نظام، منافقين و ملي-مذهبي هاي مطرود امام يكي شد، وقتي قانون اساسي زيرپاي مدعيان قانون گرايي له شد، وقتي توهين ها به رهبر انقلاب و ساحت امام راحل شكل گرفت، وقتي سيل بيانيه هاي توهين آميز به نظام از سوي بانيان فتنه كليد خورد، آن گاه بود كه ديگر جايي براي ترديد باقي نماند.
مردم خوب ميدان نبرد را شناختند؛ اما انتظار نداشتند عكس شما را در مراسم عروسي پسر يكي از چهره هاي معلوم الحال اصلاح طلب و در كنار ميرحسين موسوي، كروبي، خاتمي و موسوي خوئيني ها ببينند. مردم انتظار نداشتند نوه امام با فتنه گران همراهي كند و در بزم ها دوشادوش آنان بنشيند و لبخند بزند. مردم انتظار نداشتند نوه امام هم نتواند صف خود را با مطرودين خط امام مشخص كند. مردم انتظار نداشتند نوه امام هم نتواند بين حق و باطل تفكيك كند. مردم انتظار نداشتند نوه امام نيز هم سنگر فتنه گران ديكتاتور و جاهل شود. انتظار نداشتند نتواند در مقابل هرزه گويي ها و طرح ريزي هاي گروهك ها و منافقين و ضدانقلاب بايستد.
توليت بيت امام راحل
رهبر انقلاب در نماز جمعه فرمودند: «اين كج انديشي است كه ما مواضع امام را انكار كنيم. اين كج انديشي را هم متأسفانه بعضاً كساني انجام مي دهند كه يك وقتي خودشان جزو مروجان افكار امام بودند يا جزو پيروان امام بودند. حالا به هر دليلي راه ها كج مي شود، هدف ها گم مي شود، يك عده اي برمي گردند...» به راستي بعد اين 20 سال شما با مواضع و خط امام چه كرديد؟ با دستور امام و وصيت سيد احمد مبني بر پيروي از ولايت فقيه چه كرديد؟
مگر نه اين است كه جزو كليدي ترين بيانات امام تفكيك «اسلام ناب» و «اسلام آمريكايي» بود و مگر نه اين است كه اسلام آمريكايي همان اسلام بي تفاوت در مقابل ظلم و زياده خواهي و دست اندازي به حقوق مظلومان است. شما كه مي بايست مدافع جمهوريت نظام و حق مردم مي بوديد، چرا در مقابل ديكتاتوري اقليتي خودخواه كه خيابان ها را به آشوب كشيدند، قد علم نكرديد؟ به چه حقي با دشمنان ملت نشستيد و به لبخندهاي وقيحانه شان لبخند زديد؟ گمان مي كنيد مردم اين لبخندها را نمي بينند و تحليل نمي كنند؟ گمان مي كنيد مردم نمي فهمند و نمي دانند؟ چرا از حقوق ملت دفاع نكرديد؟
نوه گرانقدر امام راحل
اينان كه در اعتراض به شما شتافتند، دشمن نيستند، مردم انقلابي و جزو دلسوزان شمايند! فرياد اعتراض مردم نه يك اتفاق ساده كه زنگ هشدار معناداري بود براي شما تا بدانيد پيروان خط امام از شما انتظار دارند به مشي امام عمل كنيد و پيرو ولايت باشيد. انتظار دارند شما را در صف انقلابيون ببينند نه در صفي كه بي بي سي و صداي آمريكا هم در آن صف قرار دارند. مگر امام نفرمود وقتي كه دشمن براي ما كف زد، بايد بدانيم راه به خطا برده ايم؟ چرا كف زدن هاي دشمن و حسابي كه فتنه گران روي شما بازكرده اند، نگراني تان را موجب نشد؟
اكنون البته اين شماييد كه مي توانيد هشدار مردم را بشنويد و راه به خطا رفته را به خود واگذاريد يا اينكه با بي تفاوتي خود آتش به اعتراضات مردمي بيفزاييد.ما دانشجويان انقلابي دانشگاه تربيت مدرس با قلبي جريحه دار و خاطري آزرده بارديگر از شما مي خواهيم آنچه گذشته است را جبران كنيد و به صف ملت بازگرديد. ان الله غفور رحيم.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14