(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 25 خرداد 1389- شماره 19670

تعصبات گروهي ؛ ريشه كينه عليه ولايت

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




تعصبات گروهي ؛ ريشه كينه عليه ولايت

جواد اميري
رهبر معظم انقلاب با پرهيز مسئولان از دنيا طلبي، زدودن جامعه از خوي اشرافي گري را نيازمند توجه فرهنگ عمومي نسبت به اين معضل ميدانند:
شما بدانيد كه گرايش اشرافيگري، آن چيزي نيست كه بشود با قانون و با دادگاه و با بازجويي و با امثال اينها علاجش كرد؛ خيلي سخت تر از اين حرفهاست. اين از جمله مقولاتي است كه بايستي فضاي عمومي كشور - احساسات مردم، خواست مردم و به تعبير رساتر، فرهنگ عمومي مردم - آن را دفع كند تا اين علاج شود. آن كساني كه به اشرافيگري گرايش دارند و دلشان براي زندگي اشرافي لك مي زند - يعني خوردن و پوشيدن و زندگي كردن و مشي كردن به سبك اشراف و دور از زندگي متوسط مردم - يكي از كارهايي كه مي كنند، اين است كه اين ديد و ذهنيت را در مردم به وجود آورند كه اين چيز خوبي است و ارزش است؛ كمااين كه قبل از انقلاب اين گونه بود. قبل از انقلاب، مسؤولان حكومت، هرچه بيشتر با تشريفات و جاه و جلال و تكبر و تفرعن و لباسهاي فاخر ظاهر مي شدند، يك عده از عوام مردم بيشتر خوششان مي آمد! فرهنگ عمومي را اين گونه شكل داده بودند. بعد از انقلاب بعكس شد. لذا كساني هم كه اهل كارهاي اشرافيگري بودند، از ترس گرايش مردم، اجتناب مي كردند؛ اما امروز بتدريج مي خواهند كار را بعكس كنند. به نظر من، اشرافيگري براي يك كشور آفت است؛ اشرافيگري مسئولان، آفت مضاعف است؛ به خاطر اين كه اگر اشراف عالم از مال خودشان - حالا حلال و حرامش به عهده ي خودشان - خرج مي كنند، از مال خودشان اشرافيگري مي كنند؛ اما اگر مسئولان اشرافيگري كنند، از مال مردم خرج مي كنند؛ مال خودشان كه نيست. اين اشرافيگري، با احساس عمومي مردم، با نوشتن، با گفتن و با ترويج اين فكر، درست خواهد شد. اين بايد به يك فرهنگ تبديل شود؛ كاري نيست كه بشود به صورت دادگاه ويژه و محاكمه و امثال اينها درستش كرد153.
و در فرازي ديگر ضمن هشدار به مسولان، اشرافي گري را مقدمه فسق برمي شمرند.
من و شما همان طلبه يا معلم پيش از انقلابيم. يكي از شماها معلم بود، يكي دانشجو بود، يكي طلبه بود، يكي منبري بود، همه مان اين طور بوديم؛ اما حالا مثل عروسي اشراف عروسي بگيريم، مثل خانه اشراف خانه درست كنيم، مثل حركت اشراف در خيابانها حركت كنيم! اشراف مگر چگونه بودند؟ چون آنها فقط ريششان تراشيده بود، ولي ما ريشمان را گذاشته ايم، همين كافي است؟! نه، ما هم مترفين مي شويم. واللّه در جامعه اسلامي هم ممكن است مترف به وجود بيايد. از آيه شريفه «و اذا اردنا ان نهلك قريه امرنا مترفيها ففسقوا فيها»(118) بترسيم. ترف، فسق هم دنبال خودش مي آورد.
اندازه نگهداريد؛ دولت مخارجش زياد و سنگين است. مخارج سنگين دولت منجر به اين مي شود كه مثلاً در فلان بخش سوبسيد را بردارند. اين، سياست درست و متين و منطقي هم است؛ شكي در آن نيست، بايد هم انجام بگيرد، چاره يي هم نيست، روي مردم هم فشار مي آيد؛ اما اين مخارج را منصفانه قرار بدهيم و خودمان به دست خودمان بر مخارج چيزي اضافه نكنيم.154
حسدورزان و كينه جويان
حسادت هاي دروني و عقده هاي رواني وقتي در روح و روان آدمي لانه كند و در تصميم گيري هاي آدمي اثر مي گذارد و انسان را از مدار انصاف و عدالت دور مي سازد؛ و آنگاه كه تصميم گيري هاي كلان اجتماعي و مواضع حساس سياسي گروه زيادي از افراد جامعه، بر مبناي كينه توزي ها و تنگ چشمي هايشان شكل گيرد آثار زيانبار كثيري به بار مي آورد.
يكي از مهم ترين مشكلات اميرمومنان(ع)، مسأله حسادت برخي از قبايل و يا افراد خاص متنفذ نسبت به آن حضرت بود؛ به طوري كه موجب تنهايي آن بزرگوار و يا حتي برپايي برخي از جنگ ها عليه آن حضرت گرديد. رشك وكينه افراد نسبت به مولا انواع و دلايل مختلفي داشت كه در ادامه برخي از آنها را بررسيم.
دلايل رشك و كينه
رفتار نخبگان جامعه اسلامي بعد از رحلت نبي اسلام(صلي الله عليه و آله) نسبت به اميرالمومنين(عليه اسلام) همواره از مسير انصاف و مروت به دور بود؛ با وجود تاكيدات فراوان رسول خدا(صلي الله عليه و آله) مبني بر اكرام و احسان به اهلبيت(عليهم السلام)، نخبگان امت راهي جداگانه براي خود برگزيدند و از اطاعت رسول سرپيچيدند؛ ولايت را به خلافت بدل ساختند و به جاي فرامين الاهي در تعيين وصيّ، اجماع مهاجر و انصار را پيش كشيدند و اسلام را از ريل خود بدر بردند. رفتار سركشانه نخبگان و امت، عصيان الاهي بود ولي اين همراهي يكباره خواص و عموم مردم مكه و مدينه در خروج عليه ولي خدا (عليه اسلام) خبر از وجود نظر نهاني آنها نسبت به مولا داشت. به واقع بايد گفت كه هريك از ظن خود ياريگر هم شدند تا ولايت به خلافت برسد. احزاب مدينه برخي بر اثر رقابت هاي قومي و جاهلي، گروهي زخم هاي ذوالفقار خاطرشان را مي آزرد، عده اي نيز رقابت ها و كمبودهاي شخصيتي خود را محمل مخالفت با مولا كردند. و در نهايت جمع تردامنان و مجرماني كه اصرار مولا بر اجراي احكام الاهي را برنمي تابيدند. از اين رو اين گروههاي پراكنده در يك برهه حساس از تاريخ بشريت دراتحادي نانوشته براي براندازي ولايت با تمام توان كوشيدند. اكنون برآنيم تا هريك از دلايل مزبور را به بحث بنشينيم.
1. رقابت هاي قومي
اولين و مهمترين عامل حسادت نسبت به اميرمؤمنان (ع) در رقابت هاي قومي و قبيلگي ريشه داشت. پيش ازپيدايش اسلام مردم جزيره العرب يك نظام سياسي، اجتماعي، و فرهنگي واحدي نداشتند، قانون واحدي بر آنها حكومت نمي كرد، طوايف و گروه هاي نامتجانسي بودند كه كنار هم گرد آمدند، بنابراين اگر بين شان نزاعي در مي گرفت برنده كسي بود كه قدرت بيشتري داشت، منشأ اين قدرت از درون لياقت هاي افراد قبيله و نوع روابطشان بر مي خاست، هر قبيله اي كه داراي افراد توانمند تر و روابط مستحكم تري بود از قدرت بيشتري برخوردار مي شد، و از آنجا كه باورهاي ديني، سياسي، فرهنگي مشترك و فراگيري بين افراد قبيله وجود نداشت، روابط خويشاوندي محور پيوندهاي شان بود، با تقويت تعصب هاي خويشاوندي و روابط قومي امنيت خود را تأمين مي كردند، از اين رو براي قبيله خود بسيار اهميت قائل بودند به طوري كه احترام به قبيله دين و دنياي شان را تشكيل مي داد، قبيله امري مهم و مقدس و سرنوشت ساز بود، و عصبيت درون عشيره اي يكي از گرانترين شاخص هاي لياقت و قيمت افراد شمرده مي شد و از شروط صلاحيت احراز پست رياست قبيله به حساب مي آمد155، آنها با تقويت پيوندها و تعصب هاي قومي و احترام به آداب و رسوم قبيله خود روابط بين خود را مستحكم مي كردند و از اين طريق در مقابل نيروهاي مهاجم بيرون قبيله از خود دفاع مي كردند. هر قدر قدرت سياسي، نظامي، اقتصادي و فرهنگي قبيله بيشتر بود در ميان ساير قبايل مفتخرتر و صاحب احترام افزون تري بود.
هنگامي كه افراد هر قبيله به قبيله خود تعصب داشته باشند به طور طبيعي رقابت هاي قومي و قبيلگي شعله ور مي شود، و باب افتخارات موهوم به قبيله زنده مي گردد، و از مرزهاي منطقي به قلمرو هاي غير منطقي تجاوز مي كند، چنانچه گزارش هاي مورّخان حاكي از اين واقعيت است. ابن اثير مي نويسد، هنگامي كه شتر يك قبيله به قلمرو قبيله ديگر تجاوز مي كرد جنگ خونين چهل ساله اي در گرفت و باعث كشته شدن افراد زيادي از دو قبيله درگير شد.156 عرب جاهلي به قبيله خويش به صورت غير معمولي تفاخر مي كرد به طوري كه كثرت جمعيت قبيله اش را نشانه شرف و عزّت خود مي پنداشت، به گزارش آلوسي روزي ميان دو قبيله، باب تفاخر باز شد، هر يك مدعي بود كه افراد و اشراف قبيله اش بيش از ساير قبايل است، كار به سر شماري كشيده شد، ابتدا اشراف و افراد زنده را شمردند ولي كار به انجام نرسيد، و به اتفاق به قبرستان رفتند و به سر شماري مردگان خود پرداختند.157
در اثر همين تفاخر قبيلگي بود كه علم نسب شناسي در ميان آنان بسيار ارزشمند بود. نعمان بن منذر به كسري گفت: «هر امتي جز عرب، از نسب خود آگاهي ندارد و اگر از اجداد آنها بپرسي، اظهار بي اطلاعي خواهند كرد، ولي هر عربي آباء و اجداد خود را مي شناسد و بيگانگان را جزء افراد قبيله خود نمي داند«.158
مسئله تعصب هاي قبيلگي و رقابت هاي قومي باعث مي شد كه قبايل با هم نزديك نشوند و رقابت هاي ناسالمي را آغاز كنند تا جايي كه شايستگي هاي بر حق يكديگر را انكار كنند. از اين رو مورخان يكي از عوامل مهم انكار قريش نسبت به پيامبراكرم(صلي الله عليه و آله) را همين مسئله مي دانند.
هنگامي كه رسول اكرم(صلي الله عليه و آله) از ميان بني هاشم به پيامبري رسيد، برخي از سران قريش اين را افتخار بني هاشم و تهديد بر ضد خود دانسته و چون كسب افتخاري همسنگ آن را براي خويش ميسور نمي ديدند، به دشمني با بني هاشم و طبعاً شخص پيامبر(صلي الله عليه و آله) پرداختند.
ابوجهل مي گفت: ما و عبدمناف بر سر شرافت و بزرگي به نزاع برخاستيم و با آنها رقابت نموديم و از راه هايي توانستيم با آنها برابري نماييم؛ اكنون كه با آنها برابر شده ايم، مي گويند براي فردي از قبيله ما وحي نازل مي شود؛ به خدا سوگند ما هرگز ايمان نخواهيم آورد.159
أميّه بن ابي الصلت، يكي از شعراي معروف عرب از قبيله ثقيف صرفا بخاطر رقابت هاي قومي از پذيرش اسلام خودداري كرد، وي مدت مديدي منتظر پيامبر موعود بود، ولي بعد از بعثت پيامبر اسلام (ص)، از پيروي او خودداري ورزيد و گفت : « مدتها به آنها( زنان ثقيف) مي گفتم: آن پيامبر موعود من خواهم بود، اينك چگونه مي توانم تحمل كنم كه آنها مرا پيرو جوان بني عبد مناف160 ببينند!»161
از دوران جاهليت ميان بني هاشم و ساير تيره هاي قريش رقابت وجود داشت، در ماجراي حفر زمزم به وسيله عبدالمطلب، تمام تيره هاي قريش، در برابر بني هاشم ايستادگي كردند و حاضر نشدند افتخار حفر زمزم، تنها از آن عبدالمطلب باشد.162
البته با امدادهاي غيبي و نصرت الهي، پيامبر(صلي الله عليه و آله) به پيروزي رسيد و فرهنگ اسلامي بر فرهنگ جاهلي غلبه يافت؛ ولي حسّ رقابت قبيلگي به كلّي از جامعه زدوده نشد و حسادت هاي ساير قبايل نسبت به بني هاشم از بين نرفت؛ ابن سعد مي نويسد :
«برخي از قريش بزرگان بني هاشم را آزار مي دادند و به پدرانشان دشنام مي دادند از اين رو رسول خدا(صلي الله عليه و آله) ناراحت مي شد و مي فرمودند : لاتسبّوا أمواتنا فتؤذوا أحيانا163؛ به مردگان ما دشنام ندهيد و زندگان ما را آزار نرسانيد.»
علي(عليه السلام) در ميان بني هاشم بيشتر مورد حسادت بود. به طوري كه امام باقر(عليه السلام) مي فرمايند: « هر وقت پيامبر اكرم فضايل علي(عليه السلام) را مي گفت يا آيه اي را كه درباره آن جناب نازل شده بود، تلاوت مي كرد ، عده اي از مجلس برمي خاستند ومي رفتند.»164
سعد بن أبي وقاص مي گويد: «من و دو نفر ديگر در مسجد نشسته بوديم و از علي بدگويي مي كرديم كه پيامبر با حالب عصباني به سوي ما آمد و فرمود: با علي چه كار داريد، هر كس علي را اذيت كند، مرا اذيت كرده است».165
رسول خدا(صلي الله عليه و آله) مي فرمود: « هركس به علي حسد ورزد، به او حسد ورزيده و كسي كه به او حسادت كند، كافر شده است.»166
مخالفت قريش با خلافت بني هاشم تا بيست و پنج سال ادامه يافت، اما پس از قتل عثمان، به دليل پديد آمدن نابساماني هاي بزرگ اجتماعي و عدم ائتلاف قبايل قريش بر شخص واحد و از همه مهمتر حضور فعال انقلابيون مصر و كوفه و شخصيت هاي ممتاز و تلاشگري چون مالك و عمار و محمد بن ابي بكر، خلافت را به دست شخصيتي از بني هاشم سپردند.
اما پس از به خلافت رسيدن مولا، تقريباً اكثر قبائل قريش دست از حمايت اميرالمومنين(عليه السلام) برداشته و به نوعي به مخالفت و منازعه با حاكميت آن حضرت پرداختند؛ به طوري كه به نقل اسكافي بسياري از اهالي مدينه و مكه كينه علي(عليه السلام) را به دل داشتند و كل قريش مخالف آن بزرگوار بودند و در مقابل نسبت به بني اميه گرايش مثبت داشتند.167
2. زخم هاي ذوالفقار
عقده برخي از افراد نسبت به اميرالمؤمنين(عليه السلام) از جنگ هاي صدر اسلام نشأت مي گرفت؛ زيرا آن حضرت عده زيادي از سران عرب را در جريان جنگ هاي بدر و احد و حنين به هلاكت رساند. اين امر بعد از پيروزي اسلام به صورت عقده هاي پنهان در دل بعضي از بازماندگانشان باقي مانده بود؛ به طوري كه پس از قبول اسلام همچنان نسبت به مولا دشمني داشتند.
حضرت زهراء (س) در اعتراض به كنار زدن علي(عليه السلام) مي فرمود:
وما الّذي نقموا من أبي الحسن؟ نقموا منه والله نكير سيفه، و شدّه وطأته، و نكال وقعته و تنمّره في ذات الله عزّ و جلّ168؛ چرا از أبوالحسن انتقام گرفتند؟ قسم به خدا به خاطر اينكه تيغ شمشيرش سوزناك بوده و برآنها سخت مي تازيد وعقوبت مي كرد. و در راه خداي عزيز و بزرگ غضبناك مي شد.
به ياد داريم كه در دعاي شريف ندبه مي خوانيم:
«قدوتر فيه صناديد العرب و قتل أبطالهم و ناوش ]ناهش[ ذؤبانهم فأودع قلوبهم أحقاداً بدريّه و حنينيّه و غيرهنّ فاضبّت علي عداوته و أكبّت علي منابذته حتّي قتل الناكثين و القاسطين و المارقين169؛ در راه خدا خون هاي گردنكشان عرب را به خاك ريخت و پهلوانانشان را به قتل رسانيد و سركشان را مطيع و منقاد كرد و دلهايشان را پر از حقد و كينه از واقعه جنگ بدر و حنين و خيبر و غير آن ساخت و در اثر كينه پنهاني در دشمني او قيام كردند به جنگ با او هجوم آوردند تا آنكه ناگزير او هم با عهدشكنان امت و با ستمكاران و با خوارج مرتد از دين در نهروان به قتال برخاست.»
شواهد برجاي مانده از تاريخ صدر اسلام نشان مي دهد كينه ناشي از زخمهاي شمشير علي(عليه السلام) تا دوران خلافتش همچنان در دلها باقي مانده بود. مخصوصا آنان كه از حزب طلقا و از ايمان آورندگان پس از فتح مكه (به ويژه بني اميه) بودند. از چهره هاي شاخص و سرشناس اين گروه مي توان از مروان بن حكم و وليد بن عقبه بن ابي معيط و سعيد بن عاص نام برد.
آنان در نخستين روزهاي خلافت مولا نزد آن حضرت آمده و به سياست هاي اقتصادي آن حضرت اعتراض كردند، و از زخم هايي كه توسط آن حضرت به خانواده شان رسيده بود شكايت كردند. وليد گفت:
اي اباالحسن! تو به همه ما ستم كرده اي؛ اما من، پدرم را روز بدر دست بسته گردن زده اي و برادرم ]عثمان[ را ديروز، يوم الدار، تنها گذارده اي؛ اما سعيد، پدرش را روز بدر كشتي در حالي كه پدرش از برجستگان قريش بود.
و اما مروان، پدرش را نزد عثمان هنگامي كه او را نزد خويش آورد دشنام داده اي... ما با تو بيعت مي كنيم، اما به شرط آنكه آنچه از مال در ايام عثمان به دست آورده ايم از ما نگيري و قاتلان عثمان را نيز بكشي.170
وقتي اميرالمومنين(عليه السلام) شرايطشان را نپذيرفت، دشمني شان را علني كرده و بناي عيب جويي از آن حضرت را گذاردند و كوشيدند ياران مولا را از آن بزرگوار جدا كنند تا وحدت جامعه را از بين ببرند. از مهم ترين اقدامات آنان تحريك عايشه و طلحه و زبير به برپايي جنگ جمل بود كه به زودي بدان اشاره مي كنيم.
ابن أبي الحديد مي نويسد در دوران خلافت علي(عليه السلام)، عبدالله بن عمر به امام حسن (عليه السلام) گفت: «پدرت به اول و آخر قريش ضربه زده و مردم با او دشمن هستند، به من كمك كن تا او را خلع كنيم و تو را به جاي او بنشانيم.»171
هنگامي كه از ابن عباس سؤال شد «چرا علي(عليه السلام) را دشمن مي دارند؟ گفت: زيرا علي(عليه السلام) اول آنها را وارد آتش كرد و باعث عار آخرشان شد.»172
مراد ابن عباس اين است كه مولا با كشتن آنها در جنگ هاي صدر اسلام بزرگان قريش را جهنمي كرد و با زخم شمشير خود عزّت و آقايي شان را از بين برد.
حضرت وقتي بدست ابن ملجم مرادي ملعون ضربت خورد، فرمود «قريش آرزوي كشتن مرا داشت ولي موفق نشد».173 زيرا ابن ملجم قرشي نبود.
جنگ هاي داخلي دوران حكومت أميرمؤمنان(عليه السلام) عامل ديگري بود كه موجب كينه زخم خوردگان و بازماندگان كشته شدگان شد. از سخنان حضرت با مردم بصره بعد از جنگ جمل و هنگام خروج از اين شهر پيداست مردم بصره نيز نسبت به آن حضرت بغض داشتند و در صدد انتقام بودند؛ مولا مي فرمايند:
ماتنقمون منّي يا أهل البصره؟ - أشار لي قميصه و ردائه- فقال: والله نّهما لمن غزل أهلي، ما تنقمون منّي يا أهل البصره؟ - و أشار لي صرّه في يده فيها نفقته- فقال: والله ما هي لا من غلّتي بالمدينه، فن خرجت من عندكم بأكثر ممّا ترون فأنا عند الله من الخائنين174؛ اي اهل بصره چرا از من انتقام مي گيريد؟- درحالي كه به پيراهن و عبايش اشاره مي كرد- فرمود: قسم به خدا ايندو به وسيله همسرم بافته شده اند، اي اهل بصره چرا از من انتقام مي گيرد؟ - درحالي كه به كيسه اي كه در دست داشت و قوتش در آن قرار داشت اشاره مي كرد- فرمود: قسم به خدا دارايي من در مدينه همين است، نزد خدا از خائنان باشم اگر با بيش از اين مقداري كه مي بينيد از نزدتان خارج شده باشم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
153 . پاسخهاي رهبر معظم انقلاب اسلامي به پرسشهاي دانشجويان در دانشگاه صنعتي شريف 01/09/1378
154 سخنراني در ديدار با مسؤولان و كارگزاران نظام جمهوري اسلامي ايران
23/5/1370
155 . الحاج حسن، حضاره العرب في عصر الجاهليه، ص 73.
156 . ابن اثير، الكامل في التاريخ، ج 1، ص 347-336.
157. آلوسي، بلوغ الأرب، ج1 ، ص 279
158 . آلوسي، پيشين، ج1 ،ص 149.
159. ابن هشام، السيره النبويه، ج 1، ص 316.
160 . عبد مناف پدر هاشم جدّ سوّم پيامبر اكرم (ص) است.
161 . رك: ابن كثير، السيره النبويه، ج1، ص130.
162 . ابن هشام، السيره النبويه ، ج1، ص 143-147 .
163 . ر.ك: الطبقات الكبري، ج4، ص24
164 . ر.ك: مناقب آل أبي طالب، ج3 ،ص 214.
165 . ر.ك: همان ، ص 211.
166. ر.ك: همان، ص213، 214 .
167. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 103.
168 . ربلي ، علي بن عيسي، كشف الغمّه ، تحقيق سيد هاشم رسولي محلاتي ، بني هاشمي ، ج1، ص492و 493 و رك : نهج الحياه ، ص130 به نقل از دلائل الامامه ، ص39- 40 و امالي طوسي ، ج1،ص384 و رك: بلاغات النساء ، ص32 ، با كمي تغيير در الفاظ.
169 . شيخ عباس قمي، مفاتيح الجنان، دعاي ندبه، اين دعا نخستين با در كتاب مزار كبير محمد بن المشهدي از علماي شيعه نقل شده است وي آنرا از كتاب محمد بن الحسين بن سفيان بزوفري نقل كرده كه از اصحاب ائمه بوده و رجاليان شيعه وي را توثيق كرده اند. از آنجا كه در متن مزار كبير با عبارت «يستحب أن يدعي به في الأعياد الأربعه» در قرائت اين دعا ادعاي استحباب شده است. و محمد بن حسين بن سفيان بزوفري از اصحاب مورد وثوقي است كه هرگز بدون دليل شرعي ادعاي استحباب قرائت دعايي را نمي كند، بنابراين گفته شده ظاهرا اين دعا از ناحيه مقدسه حضرت حجّت (عج) فرستاده شده است. ( رك: محمد بن المشهدي، المزار الكبير، نقل از بحار الانوار، ج 99، ص 104 ).
170. شرح نهج البلاغه ، ج 7، ص 38 و 39.
171 . ابن ابي الحديد، همان، ج1، ص498.
172 . ابن شهر آشوب، همان، ص220.
173 . رك: ابن شهر آشوب، همان، ص312.
174 . الجمل، ص422.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14