(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 25 خرداد 1389- شماره 19670
PDF نسخه

طعم آفتاب
سرگرمي سياسي - ورزشي آنها كه بر سر دنيا قمار مي كنند
جام جهاني؛ زماني براي مستي فكرها...
نسل تحريم و طاقت
اتاق انتظار
ننگ ديگري براي قصابان قرن
اصلاح و پوزش
بوي بارون
كارخانه بنجل سازي سينمايي
گردش گودري



طعم آفتاب

و پروردگار به سراي صلح و سلامت دعوت مي كند
و هر كسي را كه بخواهد و شايسته بداند، به راه راست
رهنمون مي سازد...

سوره يونس. آيه 25

 



سرگرمي سياسي - ورزشي آنها كه بر سر دنيا قمار مي كنند
جام جهاني؛ زماني براي مستي فكرها...

جام جهاني؛ بزرگترين سرگرمي مردم كره زمين آغاز شده و كم كم دارد به روزهاي داغ و هيجاني نزديك مي شود. اتفاقي كه بي شك در صدر اخبار و توليدات راديو تلويزيوني و البته امواج الكترونيكي در سرتاسر جهان قرار دارد؛ حالا و از رهگذر چشم ها و گوش هاي مست يك مستطيل سبز؛ استعمار پير و استكبار جهاني مي توانند به راحتي در خنكاي دلپذير يك اتفاق سرگرم كننده، شرق و غرب عالم را از بازار بيداري جهاني دور كنند و خود بر سر نقشه هاي آتي بنشينند...آيا ديگر در اين روزها همان چند درصد خبر نحيف و ضعيف مربوط به غزه و فلسطين و عراق و افغانستان، به گوش كسي مي رسد؟ آيا كارتل هاي صهيونيستي كه تمام زندگي خود را بر سر اين فوتبال و موج فراگيرش در جهان؛ قمار مي كنند، فرصتي براي شنيدن فريادهاي مظلومانه كودكان غزه مي گذارند؟ اينجاست كه بايد غصه دار بود از اينكه سياست چنان در دستان آنهاست كه با آغاز يك رويداد جهاني ورزشي، به راحتي زندگي و روزمرگي ما را هم عوض مي كنند و ما نيز چونان مهره اي در دست آنها؛ به خوبي در صفحه شطرنج شان جا مي گيريم و بازي مي كنيم! و اگرچه همه نگاه ها به آفريقاست اما در ادامه خواهيد خواند كه آفريقا و جام جهاني سرپوشي است براي فعاليت هاي سياسي - اقتصادي گروهي خاص و از اين ماجرا كمترين سودي نصيب خود آفريقايي ها مي شود.
تحريريه نسل سوم
شگفتي و فناوري سرسام آور!
فناوري هاي نوين در عرصه هاي مختلف پزشكي، ورزشي، اقتصادي، فرهنگي و...يكي از راه هايي است كه خبرسازي و جريان سازي در خصوص يك رويداد را متوجه خود مي كند و افكار عمومي را خواه ناخواه به سمت خود مي كشاند. و اين البته جداي ماجراي ايجاد جذابيت و عطش براي مخاطب است.
در واقع ايجاد خبرهايي حاشيه اي براي تسخير رسانه هاي جهان، يكي از راه هاي معطوف كردن ناخودآگاه رسانه ها از ماه هاي قبل از برگزاري جام جهاني به اين رويداد ورزشي است؛ عطشي كه براي روزنامه نگاران و به واسطه رقابت جدي ميان بنگاه هاي خبري؛ به شدت مورد علاقه است...
رقابتهاي جهاني فوتبال ميداني مناسب براي عرضه فناوريهاي جديدي است كه مي توانند عملكرد ورزشكاران را بهبود داده و از ميزان جراحتهاي ناشي از سرعت بالاي رقابتهاي ورزشي بكاهد. فناوريهايي كه جام جهاني 2010 ميزبان جديدترين آنها خواهد بود.
شركت آديداس كه توليد لباس، كفش و لوازم ورزشي بسياري از باشگاه هاي بزرگ ورزشي را به عهده دارد طي كنفرانسي مطبوعاتي به معرفي فناوري هاي جديد خود براي جام جهاني 2010 پرداخته است.
اولين و مشهورترين آنها توپ Jabulani است كه طي ماه هاي گذشته خبرهاي متعددي درباره آن منتشر شده است. اين توپ كه گردترين توپ فوتبال جهان نيز ناميده مي شود از هشت بخش كه به واسطه حرارت در كنار يكديگر قرار گرفته اند برخوردار است و به همين دليل علاوه بر افزايش دقت در زاويه گردي توپ، امكان نفوذ آب به درون آن نيز از بين خواهد رفت. نقصي كه بسياري از بازيكنان فوتبال به دليل آن ضربه هاي آزاد ارزشمند را در محوطه جريمه از دست مي دهند.
آديداس همچنين لباس كامل ورزشي تيم هاي ملي 12 كشور را از جمله آفريقاي جنوبي، آلمان، فرانسه، اسپانيا، آرژانتين و مكزيك را فراهم خواهد كرد. قسمت پشت پيراهن هاي توليد شده اين شركت نوارهاي رنگي به شكلي مجزا به چشم مي خورند كه TechFit نام دارند. لايه اي قابل ارتجاع و فشرده كه مي تواند به پرش عمودي بازيكن، سرعت و استقامت وي كمك كند. به بياني ديگر اين نوارها مي توانند انرژي را كه در حين حركت بازيكن از دست مي رود را ذخيره سازد.
اين نوارهاي ارتجاعي كه از شبكه هاي انرژي زا ساخته شده اند با تبديل انرژي هاي به هدر رفته يا انرژي حركتي ورزشكار به سرعت و توانايي حركتي به ورزشكاران كمك مي كند در بالاترين سرعت بهترين عملكرد را داشته باشند.
بر اساس گزارش گيزمودو، محصول ديگر ويژه جام جهاني 2010 كه فناوري جديدي در توليد آن مورد استفاده قرار گرفته است، كفشهاي ميخ داري است كه از فناوري به نام Powerspine برخوردار است. اين فناوري در واقع نوارهاي باريكي است كه در ميانه كف اين كفشهاي بسيار سبك قرار گرفته اند و به تثبيت كردن موقعيت پاي بازيكنان فوتبال كمك مي كند. به اين شكل اين كفشها از بروز جراحتهايي مانند پارگي زردپي پا مي كاهد.
آمارهاي عجيب و غريب...
يكي ديگر از راه هاي جذب مخاطب و معطوف كردن نگاه او از همه اخبار به اخبار جام جهاني، ارائه آمار و ارقام عجيب و غريب است. به عبارتي درگير كردن ذهن مخاطب در اقصي نقاط عالم بر اساس ارزش خبري «شگفتي» در دستور كار طراحان و گردانندگان اين رويداد ورزشي قرار مي گيرد؛ تا به حال از خود پرسيده ايد چرا براي برگزاري كنفرانس سران كشورهاي اسلامي كه مخاطبان مستقيمش بيش از يك ميليارد نفر هستند؛ چنين خبرسازي نمي شود؟ يك علتش اين است كه ما «قاعده بازي» را بلد نيستيم و علت ديگرش هم اينكه متاسفانه كارتل هاي رسانه اي جهان در دست مسلمانان نيست و گاه برخي كشورهاي اسلامي هم به واسطه معاملات پشت پرده، زياد رغبتي به اين موضوع نشان نمي دهند...البته كه علت هاي ديگري هم دارد.
گران ترين مربيان جام جهاني معرفي شدند؛ مسئولان فدراسيون فوتبال انگليس با استخدام كاپلو، اين مربي 63 ساله ايتاليايي، با دستمزد 9 ميليون و 900 هزار دلار قصد دارند پس از 44سال به مقام قهرماني جام جهاني دست يابند.
مارچلو ليبي، سرمربي تيم ملي ايتاليا، نيز با 4 ميليون و 100 هزار دلار دومين مربي گران قيمت جهاني جهاني 2010 است.
«يوآخيم لو» سرمربي آلمان با دستمزدي معادل سه ميليون و 300 هزار دلار سومين مربي گران قيمت جام جهاني خواهد بود.
اسون گوران اريكسون، سرمربي تيم ملي ساحل عاج با سه ميليون دلار، دل بوسكه، سرمربي تيم ملي اسپانيا با دو ميليون و 200 هزار دلار و كارلوس كوئرش، سرمربي تيم ملي پرتغال با دوميليون دلار در رتبه هاي چهارم تا ششم اين فهرست قرار دارند.
همچنين كارلوس آلبرتو، سرمربي تيم ملي آفريقاي جنوبي، دونگا سرمربي تيم ملي برزيل، باب بردلي سرمربي تيم ملي آمريكا و رباح سعدان سرمربي تيم ملي الجزاير در مكان هاي هفتم تا دهم گران قيمت ترين مربيان جام جهاني ايستاده اند.
در حاشيه مستطيل سبز
با آغاز جام جهاني فوتبال بر روي خاك مرواريد نشان آفريقاي جنوبي، در تاريخ 10 ژوئن 2010، نقطه عطف بزرگي در سير تحول و حافظه تاريخي اين كشور به وجود خواهد آمد. آفريقاي جنوبي، محدوده اي جغرافيايي است كه تا بيست سال گذشته با وجود سياست هاي آپارتايد؛ مبني بر تبعيض و جدايي ميان نژاد سفيد و سياه، ناحيه اي پرت افتاده نسبت به ديگر نقاط جهان بود و براي هيچ شخص، ملت و دولتي به عنوان كشوري ارزشمند محسوب نمي شد.
از 20 سال گذشته تا به كنون، با رهبري معنوي و اخلاقي نلسون ماندلا در اين ناحيه، اندك اندك ميل به برقراري دموكراسي سياسي و ثبات اقتصادي در آفريقا شدت گرفت و ناگهان ساكنين قاره سياه دريافتند كه از پتانسيل بسياري براي دستيابي به اهداف سياسي، اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و حتي ورزشي خود برخوردارند. همه اين ها درحالي بود كه آفريقايي ها همواره موسيقي را به عنوان عنصري لاينفك در زندگي خود مي دانستند؛ با ريتم و ضرباهنگ به دنيا آمده، با لالايي و اشعار زنان قبيله و مادرانشان بزرگ مي شدند و با مويه ها و مرثيه هايي كاملا موزون و هم آهنگ چشم از دنيا فرو مي بستند.
آنان براي رسيدن به تمام آن آرزوهاي دور و دراز خويش و بيان احساساتشان در هر زمينه اي زبان موسيقي و شعر را بر مي گزيدند. و البته شايد به همين دليل است كه از ديرباز نيز موسيقي سياهان تاثير زيادي بر موسيقي ملل در سرتاسر جهان گذاشته است. آنها يك امتياز نسبتا بزرگ نيز در اين زمينه داشتند؛ برخلاف چهارگوشه جهان كه همواره در موسيقي هاي خود، ملودي و صداي آواز را حائز اهميت مي دانند؛ سياهپوستان در ليبريا و جاماييكا و كيپ تاون، ريتم را عنصر اصلي موسيقي مي خواندند و همچنين از معدود موسيقيدان هاي جهان بودند كه هرگز به تنهايي قطعه اي را به پيش نبرده و در تمام شئونات آوا و نوايشان نيز، همواره «گروه» را مد نظر قرار مي دادند.
در اين روزها كه آفريقا ميزبان جام جهاني 2010 است تعدادي از خوانندگان «نسل نوين آفريقا» با همكاري خواننده ها و موسيقيدان هاي قديمي تر در سبك هاي جاز، راك، پاپ- راك و كلاسيك آفريقايي سي دي ها و دي وي دي هايي را توليد كرده اند كه در آنها به معرفي آفريقا و فرهنگ آفريقايي پرداخته شده و در آنان از باورهايشان گرفته تا غذاهاي محبوب سياهان را تبليغ مي كنند.
اين خوانندگان به جاي گروه كر از صداي هزاران نفر از اهالي آفريقا استفاده كرده اند. درآمد حاصل از اين محصولات فرهنگي كه به اكثر مسافران و ميهمانان در استاديوم ها و مراكز شهرها فروخته مي شود، صرف مبارزه با ايدز و بيماري هاي مزمن و توسعه حقوق بشر در اين كشور شده و همچنين راهي خواهد بود تا صداي هنرمندان سياه بار ديگر با طنيني رساتر به گوش جهان و جهانيان برسد.
از سويي در حاليكه اين روزها گروه هاي مطرح موسيقي جهان، براي كمك به برگزاري بهتر جام جهاني فوتبال 2010 در آفريقاي جنوبي به سر مي برند، در حاليكه خبرگزاري هاي مطرح جهان تمركزشان بر اين است كه چرا در بازي آرژانتين و نيجريه، دو ساعت مچي به دست هاي ديه گو مارادونا بود، و در همان هنگام كه جهان از مرگ دختركي كه نوه نلسون ماندلاست به سوگ نشسته است، هزاران كودك در قاره مرواريد نه تنها تلويزيوني براي تماشاي بازي ها ندارند بلكه هر آن قحطي و مرگ را در يك قدمي خود مي بينند و از يك هزارم امكانات حقوق بشر در قرن بيست و يكم نيز برخوردار نيستند. به همين دليل جيسون مرز، خواننده مطرح سبك پاپ در اين ايام به نوعي ديگر پا به قاره سياه گذاشته است: مبارزه براي آزادي برده ها.
اين خواننده 31 ساله كه برنده جايزه گرمي؛ يكي از معتبرترين جوايز بين المللي موسيقي نيز هست، اين هفته به غنا سفر كرده تا با كمك موسسه غيرانتفاعي «برده ها را آزاد كنيد»، به هدف اصلي اين موسسه كه ريشه كن كردن برده داري در سراسر جهان است، گامي نزديك تر شوند.
جيسون مرز كه 5 روز مهمان اين كشور است در سفر خود كوفي عنان را نيز با خود همراه كرده است، اين سياستمدار بزرگ، كسي است كه در زمان كودكي خويش در قايق هاي ماهيگيري بيگاري كرده و پيشتر نيز به مدت 7سال از او به عنوان برده در اين كشور استفاده شده است. كوفي عنان، موسس مدرسه «فتح قلّه ها» در شهر وينه با است؛ جايي كه اكثر دانش آموزانش پيش از اين برده بوده و يا به شكل هاي مختلف در مزارع و معادن مشاغل سنگيني را متحمل شده اند. اين دانش آموزان به افتخار حضور جيسون مرز و كوفي عنان در كشورشان، اين هفته قطعاتي را در مدرسه همراه با سرودهاي محلي در برابر ميهمانان خارجي شان اجرا كردند.
پگي كالاهان، يكي از سهامداران موسسه و مدير اجرايي اين نهاد، به رسانه ها اعلام كرد كه اين خواننده در ادامه سفر خويش به اردوگاه كودكان برده و فقير در شهر «آته بو بو» سفر كرده و همچنين بازديدي از «ليك ولتا» داشته، جايي كه بسياري از كودكان در آن به برد گي گرفته مي شوند.
يكي از دلايل عمده برد گي اين كودكان عدم بهره مندي از خانه و خانواده و آمار بالاي مريضي و مرگ و مير در آفريقاست. سوءتغذيه چنان در قاره سياه بيداد مي كند كه گاه كودكان حتي براي دستيابي به يك ظرف غذا به كارهايي چنين سنگين روي مي آورند.
كالاهان كه به صورت اتفاقي و از طريق دوستي مشترك، با جيسون مرز آشنا شده، مي گويد: جنبش براي منقرض كردن برد گي و برده داري نياز به صداهاي بيشتري دارد، اما در عين حال اين صداها بايد متعلق به اشخاص معتبري با وجهه بين المللي باشد چرا كه مردم به صداي هنرمندان خود از طريق هر رسانه و وسيله اي گوش مي دهند و اينكه اشخاصي مانند جيسون چنين انسان دوستانه، وقت و هزينه شان را براي چنين مسائل انساني صرف مي كنند، قابل تقدير است.
لازم به ذكر است كه جيسون مرز نخستين هنرمند مشهوري است كه با اين موسسه همراه شده و به غنا سفر كرده است. وي معتقد است كه هنرمندان هيچ بهانه اي براي سفر نكردن به اين كشور نخواهند داشت، به اين دليل كه مي توانند تنها يك هفته از مهماني هاي صنفي و شخصي خود كاسته و با هزينه اي اندك به قاره سياه سفر كنند؛ جايي كه برادران و خواهران معنوي شان لحظه به لحظه بيشتر با مرگ دست و پنجه نرم كرده و گاه تنها يك دلار مي تواند انساني را از مرگ نجات دهد.
اينها در حالي است كه آهنگ هاي وي، ازسال 2008 تا به كنون در ليست پرفروش هاي جهان قرار دارند و او جزء پركارترين خواننده هاي هم عصر خويش محسوب مي شود.
پاياني بر يك رويا
با اين همه دلايل خوشحالي آفريقايي ها از ميزباني جام جهاني كمي روشن است. اين جام فرصت خوبي است براي ايجاد فرصت هاي شغلي تازه (دائمي و موقت)، ايجاد روابط تجاري جديد، جذب سرمايه گذاري خارجي، رشد توريسم و البته ترميم و بازسازي شهرها يا تسريع در روند رشد و توسعه يك شهر يا منطقه خاص. به علاوه، زيربناهاي ورزشي و تشكيلاتي كه براي اين تورنمنت ايجاد مي شوند، اصلا پيشرفت ناچيزي براي كشوري مثل آفريقاي جنوبي به حساب نمي آيند و حتي نوعي سرمايه گذاري بلندمدت در نيروي جوان اين كشور قلمداد مي گردند.
اما بسياري از كارشناسان معتقدند كه برگزاري چنين مسابقاتي در كشورهاي در حال توسعه كه فاقد امكانات زيربنايي و تاسيسات ورزشي استاندارد هستند، مستلزم صرف هزينه هاي سرمايه گذاري ثابت عظيم و سرسام آور است كه با توجه به رقم مجموع درآمد حاصل از اين رقابت ها توجيه اقتصادي ندارد. برخي حتي تا آنجا پيش رفته اند كه برگزاري چنين مسابقاتي را براي كشورهاي فقير يك سرمايه گذاري خطرناك و منحوس بدانند. براي مثال يكي از تحقيقات مشهورتري كه توسط دو تن از اقتصاددانان دانشگاه پرتوريا در آفريقاي جنوبي براي همين بازي ها انجام شده، با اين جمع بندي به پايان مي رسد كه »مزاياي جام جهاني 2010 براي آفريقاي جنوبي، حداقل در كوتاه مدت، ناچيز است.»

 



نسل تحريم و طاقت

سيد محمدعماد اعرابي
كاش در آن جلسه شوراي امنيت بودم تا بعد از تصويب قطعنامه به تك تك اعضايي كه راي مثبت دادند و به لبنان عزيز كه راي ممتنع داد، تبريك مي گفتم و از همه آنها تشكر مي كردم؛ به خانم كلينتون كه در اين چند وقت خيلي زحمت كشيدند، از خانواده خود زدند و مثل ماركوپلو عازم شرق و غرب بودند، به آقاي پوتين كه خوب سواري گرفتند از آمريكا، به خانم رايس كه كلي متن آماده كرده بودند تا عليه كشور من بخوانند؛ كاش بودم تا بعد از اتمام جلسه خدمت خانم رايس مي رسيدم، سلام مي كردم و خسته نباشيد مي گفتم، تا ايشان هم مرا ببيند و بداند كه من از نسل تحريمم اما هيچ وقت به مردم و انقلابم، بد و بيراه نمي گويم كه چرا به جاي بوئينگ 747 آمريكايي، سوار توپولوف به تاريخ پيوسته مي شوم.
من يك موتور درب و داغان و چند بار تعمير شده توپولوف را به هزاران صندلي گرم و نرم بوئينگ شما نمي فروشم. اي كاش بودم تا به ايشان مي گفتم من يكي از آن هفتاد ميليون لباس شخصي هاي راهپيمايي برو هستم كه شما چشم ديدنشان را نداريد. من باران و برف سرد راهپيمايي 22 بهمن را با صد فنجان قهوه داغ و تلخ شوراي امنيت عوض نمي كنم.
من ترجيح مي دهم اينجا حقوق بشري ام - به زعم شما-نقض شود اما در هرج و مرج آزادي شما، باج به جلاداني ندهم كه غذا و دارو را گلوله و فشنگ مي بينند.
من از نسل تحريمم اما هيچ وقت هواي كاديلاك و شورولت شما به سرم نزد. من همين پيكان خودمان را دوست دارم تا با آن چشم شما را درآورم، وقتي به مراسم سالگرد ارتحال امامم مي روم، وقتي به تظاهرات نهم دي مي روم، وقتي به راهپيمايي 22 بهمن مي روم. تحريم هاي شما سي سال است كه تصويب مي شود اما من باز هم پاي صندوق رأي مي روم و به عزت كشورم رأي مي دهم تا شما خواب تعليق غني سازي را ببينيد و تمام وجودتان گر بگيرد.
اصلاً همه بدانند؛ ما مي خواهيم بمب بسازيم! بمب اتم ما همان حزب الله است كه با شنيدن نامش، گنده سربازان اسرائيليتان زرد مي كنند. بمب اتم ما حماس است كه غزه بيش از هزار روز پشت سرش ايستاده است، ما تا مي توانيم از اين بمب ها مي سازيم و به تمام جهان صادر مي كنيم؛ به لبنان، فلسطين، عراق، سوريه، مصر حتي خود آمريكا. آقايان! بيدار شويد ... بهمن 57 بزرگترين بمب جهاني با قدرت تخريب ابرقدرت هاي شرق و غرب ساخته شد...
اصلاً كار انقلاب ما بمب سازي است؛ ايران مركز تسليحات فكري و فرهنگي خاورميانه است و شما دشمن درجه يك ما؛ پس تا توان داريد با ما بجنگيد كه ما از حريف دست و پا بسته خوشمان نمي آيد .
كاش آنجا بودم و به ايشان مي گفتم ميدان آزادي من، از مجسمه آزادي شما بزرگتر است و سالهاست ايستاده دارد چشم مجسمه شما را نشانه مي رود و داغ وابستگي و بازگشت را بر دلتان مي گذارد.
كاش بودم و فرياد مي زدم مردم سرزمين من سال هاست كه كه در هواي تحريم؛ اما با عزت و استقلال نفس مي كشند. خانم رايس! اينجا خانه من است، حتي اگر از آسمانش سنگ هم ببارد يك خشت آن را با صدها شمش طلاي شما عوض نمي كنم.
بازي را وا داده ايد و داريد جر زني مي كنيد و اين را همه دنيا فهميده است؛ برويد فكري به حال آبروي از دست رفته تان كنيد...
راستي حالا كه جام جهاني هم شروع شده و همه سرگرم و مجذوب مغناطيس مستطيل سبز هستند، شما سينه چاكان حقوق بشر مي توانيد به راحتي دنبال ساخت ديوار حايل باشيد و اگر احيانا كسي حواسش به غزه بود و خواست كمكي را برايشان بفرستد، شما با خيال راحت محموله شان را لخت كنيد و در مقابل دوربين ها لبخند بزنيد...

 



اتاق انتظار

رضا عمادي - نمي دانم چگونه مي آييد اما مطمئنم هر طور كه باشد، مركبتان از اين ماشين هاي شاسي بلند دنده اتوماتيك نيست؛ يا از آن ماشين هاي شيشه دودي كه سرنشينانش از نعمت نگاه كردن به فرودستان محرومند تا مبادا خداي ناكرده عذاب وجدان بگيرند. مي دانم هر كجا هستيد، خانه تان قصر نيست تا در اندروني آن، سرخوش و سرمست، فارغ از قيل و قال مردم تهي دست، آب پرتقال بنوشيد و براي شب سفارش خوراك بوقلمون با سس مخصوص مكزيكي دهيد. مي دانم كه شما نان خشك فقرا را با سفره چرب اغنيا معامله نمي كنيد. من ايمان دارم كه شما، امام پا برهنه ها ايد.
امام پابرهنه ها! من به همه كودكان واكسي شهرمان گفته ام وقتي شما بيايي ديگر لازم نيست در گرماي تابستان در زير اين تيغ آفتاب كفش واكس بزنند، پول بگيرند و احترام بفروشند. من به همين مشهدي رضا، همان پيرمردي كه سر پارك محل مي نشيند و ترازو مي گذارد گفته ام شما كه بيايي او هم بساطش را جمع كند چون ديگر لازم نيست شكم هاي فربه مردم را سبك و سنگين كند تا ناني براي شكم خالي و بدن نحيف خودش جور كند،گرچه او هم مثل هميشه خنديد و گفت: بايد بروم مسجد، نمازم دير مي شود. من به يوسف كه سر چهارراه جوراب مي فروشد به عباس كه اسفند دود مي كند به زهرا كوچولو كه در جاده بهشت زهرا(س) گل مي فروشد، به رامين كه سر چهارراه شيشه ماشين پاك مي كند؛ به همه و همه و همه . . . گفته ام.
من وعده شما را به همه پابرهنه هاي شهر داده ام.
حالا شما به آن بالانشينان بي درد بگوييد همنشيني با فقرا را به صد تاي آنها ترجيح مي دهيد. به آنها بگوييد پيامبر(ص) دعا مي كرد با فقرا محشور شود1. به آنها بگوييد با يك بيت شعر پشت ماشين آخرين مدلشان انتظار معنا نمي شود، اصلا مشكل همان شعر است، همان يقه بسته آنهاست كه اسلام مستضعفان را به صليب اشرافيت كشيده اند. به آنها بگوييد رسول خدا(ص) غلامان و كنيزان بسيار داشت اما هيچگاه خوراك و پوشاكش از آنها بالاتر نبود2 ...من مي دانم آنها هم مي دانند فقط گويا يادشان رفته و كسي بايد يادآوري كند برايشان...شما به آنها بگوييد!
1- سنن النبي ، شماره 187 2- همان ، شماره 81

 



ننگ ديگري براي قصابان قرن

محمد حسنلو
هشت ماه قبل از حمله صهيونيست ها به غزه در سال 2008 ميلادي اين رژيم برنامه گسترده خود در رسانه هاي جهان شروع كرد تا حمله خود به نوار غزه را توجيه كرده باشد و از آن طرف بتواند چهره زشت خود را كه در حمله به جنوب لبنان در سال 2006 ايجاد كرده تا حدودي ترميم كند. ديپلمات هاي غربي، گروه هاي لابي اسرائيلي در كشورهاي غربي، وبلاگ نويس ها و تمام كساني كه از اين رژيم حمايت مي كردند و مي كنند در يك اقدام گسترده دست به كار شدند و زمينه اي ايجاد كردند كه اسرائيل بتواند به نوار غزه حمله كند و در همان ابتداي تهاجم محور اصلي تبليغات ژورناليست هاي طرفدار اسرائيل اين بود كه حماس آتش بس را نپذيرفته است و اسرائيل مجبور است در مقابل اين گروه تروريستي از خود دفاع كند.
از ورود خبرنگاران آزاد به نوار غزه جلوگيري شد و مقامات صهيونيستي فرصت پيدا كردند در يك فضاي كاملاً يك طرفه هرچه مي خواهند براي مردم غرب از دفاع خود(!) در مقابل تروريست هاي حماس بگويند به طوري كه كار به جايي رسيده بود كه حتي مقامات توريستي اسرائيل نيز براي مصاحبه با تلويزيون هاي غربي دريغ نمي كردند ولي با اين وجود گزارش بعضي از خبرنگاران شبكه هايي مثل الجزيره و المنار و ... كه پيش از حمله در غزه حضور داشتند باعث شد اين سراب چندان هم آبي براي صهيونيست ها نداشته باشد از جمله اين خبرنگاران «نورمن فينكلشتاين» بود كه مشاهدات خود را از حملات رژيم صهيونيستي به غزه در آخرين كتاب خود با عنوان «زماني براي مبالغه» مي نويسد و آن را نقطه اي خطاب مي كند كه نمي توان حتي با كشتار دسته جمعي سياهان آفريقاي جنوبي در سال 1960 مقايسه كرد.
در آن زمان توجه بين المللي بيش از حد به كشتار سياه پوستان معطوف شد ولي در حمله اسرائيل به غزه خفقان رسانه اي مانع از اين امر شد ولي نويسنده در كتابش موضوعي را مطرح مي كند كه شايد كمي از حرفه اصلي اش يعني خبرنگاري فاصله داشته باشد.
«فينكلشتاين» اعتقاد دارد هرچند رسانه هاي جهان تقريباً همه طرفدار رژيم اسرائيل بودند ولي حقيقت چندان پنهان نمي ماند به طوري كه در سال 2003 در نظرسنجي از مردم اروپا، اسرائيل بزرگترين تهديد براي صلح جهان معرفي شد در حالي كه خود رسانه هاي اروپايي هيچ خبري عليه اين رژيم كار نمي كردند.
وي به عنوان يك محقق مسائل حقوقي به گزارش كارشناسان سازمان ملل مثل «ريچارد گلدستون» اشاره مي كند و مي نويسد در غزه، جنگ مثل ماهيگيري از تنگ آب بود كه اسرائيلي ها تنها مي خواستند قلاب هاي جديد خريداري شده خود را از آمريكا روي مردم در محاصره غزه آزمايش كنند بعد از انتشار گزارش گلدستون در سپتامبر سال 2009 درباره جنايات اسرائيل در نوار غزه رسانه ها و طرفداران اين رژيم هركاري كردند تا اين گزارش ها را غير واقعي بخوانند و كار به جايي رسيد كه «الن درشويتس» دشمن ديرينه نويسنده كتاب از دانشكده حقوق هاروارد اين گزارش را از دسته همان نوشته هايي خطاب مي كند كه عليه صهيونيست به اشتباه نگاشته مي شوند و كسي مثل «مايكل اورن» سفير اين رژيم در آمريكا انتشار اين گزارش را بدتر از انكاركنندگان هولوكاست خطاب مي كند و در حقيقت انتشار اخبار و گزارش هايي كه از متن خود رسانه ها و دولت هاي غربي بيرون مي آيد براي صهيونيست ها و طرفدارانشان خيلي سخت تمام مي شود.
بنابراين گزارش، ذكر نكته اي از گاندي شايد بيراه با انتشار خبر اين كتاب نباشد، او مي نويسد: «كشتار مردم بي گناه مسئله بي اهميتي نيست و به سادگي نمي تواند فراموش شود. وظيفه ماست كه اين كشتار را ياد كنيم». بر اين اساس مي توان گفت كتاب فينكلشتاين بيشتر از يك كتاب شبيه تنظيم يك كيفر خواست عليه اسرائيل در دادگاههاي جهان است كه مرگ هزاران زن و مرد فلسطيني در غزه را سوال مي كند كه خون آنها را چه كسي قرار است تاوان بدهد.

 



اصلاح و پوزش

گفتگوي نسل سوم با خانم فريده مهدوي دامغاني كه به منظور پاسداشت مقام زن و بانوي ايراني در صفحه درج شده بود به علت كوتاهي مسئول صفحه و بروز برخي اشكالات در متن مصاحبه باعث تكدر خاطر خانم دامغاني شد كه ضمن عذرخواهي، اصلاحيه ايشان بر اشتباهات خودمان را منتشر مي كنيم .

اصلاحيه سركار خانم مهدوي درباره مصاحبه هفته قبل:
در مقدمه آنجايي كه نوشته شده »بيش از 27 سال است كه به قول خود ايشان به حرفه شريف معلمي مشغول و از نوكران پابوس آستان مقدس حضرت علي بن موسي الرضا عليه السلام است...» بايد نوشته مي شد: »پدر ايشان بيش از 64 سال است كه به قول خود ايشان به حرفه شريف معلمي و ...»
در جايي از گفتگو نيز گفته شده كه بيش از 47 متن ديني را ترجمه كرده ام كه درست نيست و بايد نوشته شود بيش از 100 متن ديني را ترجمه كرده ام.
در جواب سوال اول نيز پاسخ من اين بود: «معلوم است! من عاشق ايران و نظام عزيزمان هستم. اصلا اين جمهوري اسلامي بوده كه به من به عنوان يك زن مسلمان و متعهد و محجبه، امكان بروز استعداد را داده است و همه جا مرا به عنوان يك زن ايراني مسلمان مي شناسند. احساس غرور مي كنم كه در اين آب و خاك مقدس، نفس مي كشم و كار مي كنم».
جواب سوال دوم مصاحبه هم بايد اصلاح شود: «من عاشق كشورم و نظامم هستم و براي ترويج آموزه هاي ديني كه عميقا به آنها عشق مي ورزم از هيچ اقدامي فروگذار نخواهم كرد. اصلا به خاطر همين عشق است كه سراغ ترجمه آثار مذهبي رفته ام».
در سوال «كدام فراز از نهج البلاغه، مفاتيح، صحيفه سجاديه و يا كدام سوره از قرآن را بيشتر با خود زمزمه مي كنيد و چرا؟» نيز پاسخ من اين بود: «آيات شريفه اي از قرآن مجيد را اغلب براي خود زمزمه مي كنم، آيه 80 سوره مباركه اسراء و آيه 19 سوره مباركه شوري و آيه 12 سوره مباركه حديد و آيات 286-284 سوره مباركه بقره را زياد تلاوت مي كنم. سوره مباركه فتح و اعلي و ضحي و انشراح را بسيار زياد و در هنگام نماز مي خوانم».

 



بوي بارون

مرحوم قيصر امين پور
چرا عاقلان را نصيحت كنيم؟
بياييد از عشق صحبت كنيم
تمام عبادات ما عادت است
به بي عادتي كاش عادت كنيم
چه اشكال دارد پس از هر نماز
دو ركعت گلي را عبادت كنيم؟
چه اشكال دارد در آيينه ها
جمال خدا را زيارت كنيم؟
مگر موج دريا ز دريا جداست؟
چرا بر «يكي» حكم «كثرت» كنيم؟
پراكندگي حاصل كثرت است
بياييد تمرين وحدت كنيم
اگر عشق خود علت اصلي است
چرا بحث «معلول» و «علت» كنيم؟
بيا جيب احساس و انديشه را
پر از نـقل مهر و محبت كنيم


 



كارخانه بنجل سازي سينمايي

مسعود نقاش زاده
حساب دو دو تا چهارتاست. امروز يك فيلم، بيست سالن سينما را در شهر تهران اختيار دارد و اين جداي از تبليغات و تيزرهاي گسترده تلويزيوني آن است. از طرف ديگر »كودك و فرشته« را داريم كه فقط 7 تك سانس آن هم در ساعت هاي مرده اكران و در فصل شروع امتحانات دانش آموزان در اختيار دارد. به نظر شما شرايط اين دو فيلم يكسان است؟ البته اين 7 سانس هم كه گفتم مربوط به روزهاي اوليه اكران بود و امروز تنها يك سانس آن هم ساعت 4 بعد از ظهر سينما فرهنگ به «كودك و فرشته» اختصاص يافته است.
من به اين بخش از سينماروهايي كه فيلم هاي سطحي را انتخاب مي كنند، ايراد نمي گيرم. به هر حال هنگامي كه مغازه اي باز مي شود و ويتريني در مقابل چشم مردم قرار مي گيرد هر كسي حق انتخاب دارد. ممكن است بخشي از جنس هاي مغازه بنجل هم باشد. خب اشكالي ندارد، ولي وقتي قسمت اعظم و عمده اجناس اين مغازه را كالاهاي بنجل تشكيل داد به شكل ناخودآگاه و اتوماتيك وار اين مغازه تبديل مي شود به بنجل فروشي.
هيچگاه انتظار نداشتم «كودك و فرشته» به فروشي خارق العاده دست پيدا كند. »كودك و فرشته« فيلمي است در ژانر سينماي دفاع مقدس و بازيگر چهره اي هم در آن حضور ندارد. اما با همه اينها فيلم من شايسته اين نوع اكران نبود. اين طريق اكران به معني از دور خارج كردن برخي فيلم هاست. اينكه شما به خاطر موضوع فيلم در يك رودربايستي ايدئولوژيك قرار بگيريد و يا مثلاً به خاطر رفاقت با كارگردان اسم فيلم را در جدول نمايش بياوريد كه نشد اكران. در صفحه هاي فرهنگي و هنري روزنامه ها مي نويسند «كودك و فرشته» با داشتن 8 سالن سينما بطور مثال روزي 50 هزار تومان فروش داشته است در حالي كه هيچ كس نمي داند اين 8 سالن در واقع 8 تك سانس است كه آن را هم از بين ساعت هاي مرده اكران گلچين كرده اند.
فيلم ما از طرف پخش كننده كاملاً مورد بي اعتنايي و بي توجهي قرار گرفت. در واقع فيلم رها شد. هر چقدر من و تهيه كننده راجع به اكران و نحوه تبليغات فيلم با پخش كننده بحث كرديم حرف شان اين بود كه آقا اين فيلم نمي فروشد! خب معلوم است كه با اين طرز و وضعيت اكران و عرضه فيلم نمي فروشد. خود من اگر خانه ام جنب سينما فرهنگ بود حاضر نمي شدم ساعت 4 بعد از ظهر از خانه بيرون روم و اين فيلم را ببينم. شما اسم اين را اكران مي گذاريد؟ من به جرات اعلام مي كنم «كودك و فرشته» اصلاً اكران نشد. فقط محض خالي نبودن عريضه چند روزي آمد و رفت.
در سال هاي اخير و مشخصاً اين دو سه سال گذشته گونه اي از سينماي دفاع مقدس در سينما شكل گرفت كه من به شخصه اسم آن را سينماي دفاع مقدس و سينماي جنگ نمي گذارم. نمي خواهم از فيلمي اسم بياورم اما حرفم اين است ما بايد ببينيم اين بحث دفاع مقدس است كه مردم را به سالن هاي سينما كشانده است يا شوخي هايي كه كمي آن طرف تر از خطوط قرمز هستند؟!
امروز اگر فيلم هاي دفاع مقدس با اقبال تماشاگران رو به رو نمي شوند به خاطر اين است كه ما بخش مهمي از تماشاگران سينما را از دست داده ايم. سينماي دفاع مقدس امروز از جهات مختلف دچار مظلوميت است.
¤ كارگردان كودك و فرشته

 



گردش گودري

تمام قاصدك ها هم انگار مرده اند
نيستند كه خبري از تو نمي آورند
آن وقت چه طور ممكن است من زنده بمانم!
¤¤
و از ديدگاه آنها، آزادي فقط حق دارد مجسمه باشد
و حق ندارد كشتي شود
و حق ندارد به غزه برود!
¤¤
با هم حرف بزنيد... آنقدر حرف بزنيد كه دلخوري جانش در بيايد...
¤¤
بهترين ميهمان به اندازه مي آيد و به موقع مي رود...
¤¤
مي گفت هركي يه بار از سقاخونه اسماعيل طلا آب نخورده؛
حالا حالاها تشنه اس!

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14