(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 25 مرداد 1389- شماره 19718

تنفس در جامعه پليسي آمريكا
پايان مسابقه تسليحاتي ادعا يا واقعيت؟



تنفس در جامعه پليسي آمريكا

«اچ. ال. منچن» روزنامه نگار مشهور آمريكايي «خطرناك ترين فرد براي هر دولتي» را فردي مي داند كه «قادر است بدون توجه به تابوها و خط قرمزهاي موجود بينديشد. در اين صورت بي ترديد او به اين نتيجه خواهد رسيد كه دولت آمريكا دروغگو، نادان و غيرقابل تحمل است.» او اگرچه بر عقايد خود پافشاري مي كند، اما هم اكنون يك زنداني سياسي است و دليل زنداني شدنش عقايد شخصي اوست. مقامات آمريكايي تحمل هيچ گونه مخالفت با اقتدارشان را ندارند، مهم نيست كه ميزان اين مخالفت چقدر باشد.
«مارك مائر» در كتاب خود با عنوان «رقابت براي حبس كردن» به مسئله زندانيان عقيدتي- سياسي در آمريكا مي پردازد كه تنها به دليل حمايت از عدالت اجتماعي، آزادي نژادي و برابري سياسي، اقتصادي و اجتماعي در كشوري كه ادعا دارد «سرزمين آزادي» است، محبوس شده اند. در گزارشي كه «كنفرانس ملي وكلاي سياهپوست» اخيرا به سازمان ملل متحد ارائه كرد، آمده است:
«دولت ايالات متحده از اينكه شهروندانش در مجامع بين المللي سؤالاتي درباره آزادي هاي فردي- اجتماعي مطرح كنند، به شدت نگران است چرا كه آمريكا، به ويژه دولت اوباما، ترجيح مي دهد ژست رهبري دنياي آزاد را بگيرد و ادعا كند هيچ گونه نقض حقوق بشر در خاك اين كشور اتفاق نمي افتد، حتي يك مورد هم زنداني سياسي در آمريكا وجود ندارد و ما مي خواهيم دروغ بودن اين ادعاها را ثابت كنيم.»
مقامات آمريكايي نمي خواهند اين مسائل به گوش مردم جهان برسد. چطور ممكن است شما به عراق و افغانستان لشكركشي كنيد و به مردم اين كشورها درباره «دموكراسي» بگوئيد درحالي كه خودتان افراد بيگناهي را 30 تا 40 سال به عنوان «زنداني سياسي» دربند كرده ايد... كساني كه عليه بي عدالتي اجتماعي، استعمار و امپرياليسم يا عقايد سياسي خود محبوس شده اند.
البته آمريكا يك نگاه تجاري نيز به قضيه زنداني كردن شهروندان خود دارد.
روزنامه «وال استريت ژورنال» در اين باره مي نويسد: «اين صنعت چندميليون دلاري براي خودش آگهي تبليغاتي دارد، شركت هاي معماري و ساختمان سازي دارد، در وال استريت كارگزاري بورس و سرمايه گذاري دارد... شركت هاي لوله كشي، تأمين غذا، شركت هاي امنيتي و... همه در اين صنعت فعالند.»
هم اكنون نزديك به 5/2 ميليون نفر در زندان هاي ايالتي و فدرال، در پادگان ها و پايگاه هاي نظامي زنداني اند و تعداد زيادي نيز توسط «اجرائيات فرهنگ مهاجرت» محبوس شده اند. نيمي از اين زنداني ها به خاطر جرائم «غيرخشونت آميز» دستگير شده اند و آن گونه كه بنياد «حقيقت و عدالت» اعلام كرده است، بيش از 15درصد اين افراد اساسا بي گناه و به اشتباه زنداني شده اند.
براساس گزارش «بيزينس آبزرور» زندانيان آمريكا كلاه فانسقه، جليقه هاي ضدگلوله، كوله پشتي، پيراهن و شلوار و ساير لوازم نظاميان آمريكايي را از طريق «بيگاري» توليد مي كنند.
كساني كه در زندان هاي كار آمريكا محبوسند، از سياسي گرفته تا غيرسياسي، دهه ها در شرايط سخت زندگي كرده اند، زير شكنجه هاي غيرانساني.
برخي از اين زنداني ها تحت اين شرايط مي ميرند. برخي سال ها در حبس انفرادي و وضعيت اسفبار بهداشتي زندگي مي كنند و جلسات دادرسي سعي براي آزادي مشروط آنان با بي توجهي حقوقشان را پايمال مي كند.
سركوب سياسي در آمريكا
از نظر دولت واشنگتن فعالان سياسي از جمله كمونيست ها، فعالان ضدجنگ و فعالان مدني، جنبش سرخ پوستان آمريكا، طرفداران محيط زيست، ملي گرايان پورتوريكو و ديگران كه «اقتدار» دولت را به چالش كشيده اند، به دليل تهديد كردن «آرامش داخلي» غيرقانوني و شايسته حبس اند. البته در اين ايام دولت آنها را «تروريست» مي خواند.
«توماس امرسون» استاد حقوق دانشگاه ييل در اعتراض به اين سياست كاخ سفيد مي گويد: «اف. بي. آي اصل آزادي بيان را كه اساس جامعه ماست به خطر انداخته و دورنماي يك جامعه پليسي را ترسيم كرده است. در حقيقت اف.بي.آي خود را ابزاري براي جلوگيري از تغييرات راديكال در آمريكا مي داند. اين نگاه باعث شده است وظايف اف.بي.آي از «جمع آوري اطلاعات» به «جنگ سياسي» تغيير يابد.
تعريف زنداني سياسي
«لغت نامه آزاد» آنها را افرادي معرفي مي كند كه «به دليل داشتن عقايد سياسي مخالف... يا به دليل داشتن، ابراز يا رفتاري براساس يك اعتقاد سياسي خاص» دستگير مي شوند.
در دهه 1960 عفو بين الملل واژه «زنداني شعور» را ابداع كرد و منظورش هر كسي بود كه به دليل نژاد، مذهب، زبان، اعتقاد و شيوه زندگي دستگير شده باشد.
«پيتربننسون» بنيانگذار عفو بين الملل در مقاله اي كه با عنوان «زندانيان فراموش شده» در شماره 28 مه 1961 آبزرور لندن منتشر كرد اين واژه را اينگونه تعريف كرد: «هر فردي كه به دليل ابراز هر عقيده اي كه صادقانه بر آن باور دارد و از خشونت اجتناب مي كند، در حبس فيزيكي قرار بگيرد.»
او ادامه داد: «شما روزنامه ها را باز كنيد و بخوانيد. بي ترديد گزارشي را از نقطه اي از جهان خواهيد خواند كه فردي به دليل مذهب يا عقيده اش كه مخالف دولت است، زنداني، شكنجه و يا اعدام مي شود. ميليون ها نفر در جهان مبتلا به اين درد هستند و تعدادشان نيز درحال افزايش است. دليل تاسيس عفو بين المللي همين امر است. اين سازمان نتيجه ابتكاري از سوي گروهي از حقوقدانان، نويسندگان و ناشران در لندن است.»
از نظر تصور هواردزين «مخالفت» بالاترين نوع وطن پرستي است. در حقيقت اگر وطن پرستي به معناي وفادار بودن به اصولي است كه كشور شما بايد بر آنها استوار باشد، بنابراين حق مخالفت يكي از اين اصول است. و اگر ما از حق مخالفت دفاع مي كنيم، وطن پرستيم. يكي از بزرگترين اشتباهات درباره وطن پرستي آن است كه آن را حمايت از دولت معني كنيم... بدون توجه به اعلاميه استقلال آمريكا مبني براينكه «وقتي دولت ها ويرانگر مي شوند حق مردم است كه آن را تغيير دهند يا نابود كنند».
حبس به عنوان يك ابزار كنترل اجتماعي
ميليون ها نفر از زندانيان به دليل «جاني بودن» زنداني نشده اند، بلكه آنها متهم به تخفلي از قوانيني هستند كه با اهداف افزايش كنترل اجتماعي و سركوب دولتي وضع شده اند.
پليس ميليتاريزه شده آمريكا وحشيانه با مردمش برخورد مي كند و آنها را به جرم حمايت از صلح، نه جنگ، زنداني كرده است؛ به خاطر اينكه آنها عليه بي عدالتي شوريده اند، از آزادي دفاع مي كنند، از برابري و حقوق بشر سخن مي گويند.
در حكم 1986 «كوئين رابينسون» دادگاه تجديدنظر آمريكا ميان جرم سياسي و ديگر جرايم تفكيك قائل شد: «حقيقت آن است كه شورشيان به دنبال تغيير دولتشان هستند. بنابراين حمايت از تغييرات سياسي و اجتماعي مجرمانه است.»
نظام قضايي آمريكا امروز از هر زماني فاسدتر است؛ اين نظام با بي عدالتي تمام مهاجران، سياهان، لاتين ها، مسلمانان و كساني را كه اقتدار دولت مركزي را به چالش مي كشند، با امپرياليسم آمريكا مخالفند، زنداني مي كند و هم اكنون آمريكا را به يك كشور پليسي تبديل كرده است.
«استفان كوهن» در كتابي كه سال 1994 منتشر كرد هزار مورد از زندانيان سياسي را به طور مستند ذكر كرد كه تحت قانون «جاسوسي» محبوس شده بودند.
امروز اما اين حبس ها تحت قوانيني چون «ضدتروريسم» و نيز قوانيني كه بعداز 11 سپتامبر ابداع شدند، صورت مي گيرد، از اين جمله اند:
- قانون ميهن پرستانه آمريكا (USA Patriot) درسال 2001 كه اصلاحيه هاي اول و چهاردهم را ملغي اعلام كرد، اصلاحيه اول مربوط به آزادي بيان است و اصلاحيه چهاردهم آزادي شهروندان از تفتيش بي مورد و بازداشت بي مورد. اين قانون باعث شد حقوق خصوصي مردم آمريكا نابود شود.
- قانون فرمان نظامي سال 2001 كه به رئيس جمهور اجازه داد حق بازداشت، ربودن، شكنجه و زنداني كردن تروريست هاي ادعايي را غصب كرد تا آنها را بدون هيچ اتهامي حبس كند، تا آنها را در دادگاه هاي نظامي بدون حق دفاع محاكمه كند.
- قانون امنيت وطن (Homeland Secarity) سال 2002 كه يك قانون ضدتروريسم بود كه باعث ايجاد «گشتاپوملي» در آمريكا شد.
كوهن با استفاده از اسنادي مربوط به اف. بي .آي فاش كرد كه نشان داد حاميان حقوق كارگري، سوسياليست ها و بسياري از كساني كه عقايد متفاوت سياسي و مذهبي داشتند، زنداني شده اند.
معروف ترين زنداني سياسي آمريكا
«موميا ابوجمال» روزنامه نگار و فعال حقوقي سياهپوستان در ايالات متحده از سال 1982 در زندان به سر مي برد. اولين دستگيري او زماني رخ داد كه تنها 14 سال داشت. وي كه به اتفاق سه دوستش در فيلادلفيا مورد حمله يك گروه نژادپرست قرار گرفته بودند، از پليس تقاضاي كمك كردند، اما پليس آنها را مورد ضرب و شتم قرار داد و زنداني كرد. او بعداز آزادي در 15 سالگي به حزب «پلنگان سياه» پيوست و تا سال 1973 عضو آن بود. در دبيرستان به روزنامه نگاري مشغول شد و در 20 سالگي كار خود را به عنوان روزنامه نگار حرفه اي آغاز كرد.
در اوايل دهه1980 ابوجمال به عنوان رئيس روزنامه نگاران سياه پوست فيلادلفيا انتخاب شد. كارهاي او اصلا به مذاق پليس فيلادلفيا خوش نيامد چرا كه به شدت مخالف تبعيض نژادي عليه سياه پوستان بود. او شب ها براي تامين مخارج زندگي اش به عنوان راننده تاكسي فعاليت مي كرد. ساعت چهار صبح 9 دسامبر 1981 وقتي ابوجمال در مركز شهر فيلادلفيا رانندگي مي كرد صداي تيري شنيد و سپس برادرش را ديد كه زمين خورد. از تاكسي پياده شد تا به برادرش كمك كند، اما پليس به سوي او شليك كرد. موميا به زمين افتاد و بيهوش شد. آن پليس نيز بيهوش به زمين افتاد اما مشخص نشد چه كسي به او شليك كرده است. موميا پس از بستري شدن در بيمارستان نجات يافت، اما آن پليس مرد و موميا هم به جرم قتل وي زنداني شد. دادگاه آمريكا حتي به موميا حق دفاع از خود را نداد.
تاكنون ميليون ها نفر در سرتاسر جهان خواهان آزادي موميا شده و دادستان نژادپرست فيلادلفيا را محكوم كرده اند. علاوه بر اين بسياري از سياستمداران جهان از جمله نلسون ماندلا، فيدل كاسترو و 22 نماينده انگليس خواهان تجديدنظر در حكم موميا شده اند.
موميا ابوجمال نمونه يكي از بيگناهاني است كه دولت آمريكا او را تنها به جرم سياه بودنش حبس كرده است. او تاكنون چهاركتاب و صدها مقاله منتشر كرده و بي صبرانه منتظر آزادي خويش است.
هم اكنون يك پايگاه اينترنتي به نام wwwFieemumiacom با هدف آزادسازي او فعاليت مي كند.

 



پايان مسابقه تسليحاتي ادعا يا واقعيت؟

اشاره
هرچند به تأكيد بسياري از تحليلگران، آمريكا در مقطع حاضر نيز اساسي به عقدقرارداد كنترل و محدود سازي تسليحات راهبردي با روسيه نداشت، اما به دليل مشكلات خود در ساير حوزه ها و زمينه ها و
به تبع آن نياز به جلب حمايت كشورهاي مختلف از جمله روسيه براي تلاش جمعي براي رفع اين مشكلات به اين قرارداد تن داد. در مقابل، روسيه نيز كه در مقطع حاضر با مشكلات عديده اقتصادي مواجه است به اين قرارداد متمايل شد. هرچند دراين شرايط خوش بيني هايي در زمينه همكاري بلند مدت دو كشور در زمينه كنترل تسليحات ابراز مي شود، اما واقعيت ها نشان از ناپايداري توافق ميان دوطرف دارد.
سرويس خارجي كيهان
چالش هاي جديد جهان چند قطبي
چندي پيش قرارداد ميان روسيه و آمريكا درباره ادامه كاهش تسليحات راهبردي تهاجمي منعقد شد كه ناظر بر كاهش تعداد زيادي از
حمل كننده هاي راهبردي و كلاهك هاي هسته اي بود. در سال 1991 كه «ميخائيل گورباچف» و جرج بوش پدر قرارداد اول درباره كاهش دو برابر كلاهك هاي هسته اي (از 12تا 6هزار عدد) را امضا كردند، معلوم بود كه اقتصاد شوروي بيش از اين نمي تواند زرادخانه عظيم زمان جنگ سرد را مورد حمايت قرار دهد. درسال 2001 جرج بوش پسر، به «ولاديمير پوتين» پيشنهاد كرد قرارداد جديدي درباره محدود كردن پتانسيل هاي تهاجمي راهبردي را منعقد كرده و تعداد كلاهك ها را تا سال 2012 تا 2200 عدد كاهش دهند. ولي درآن زمان اقتصاد روسيه به سختي از پس حفظ توازن با آمريكا براساس قراردادهاي سابق برمي آمد. درسال 2010 كه «ديميتري مدودف» و «باراك اوباما» قرارداد سوم درباره تسليحات راهبردي تهاجمي را هماهنگ كردند، همه متوجه اين مهم شدند كه حمل كننده هاي راهبردي روسيه فرسوده شده و بايد هرچه زودتر و حداكثر تا سال 2010 نوسازي شوند (آن هم به شرط كاهش دوبرابر).
چرايي تمايل ايالات متحده به كاهش تسليحات خود
درمقابل دشواري هاي روسيه براي حفظ و ارتقاي توانمندي هاي راهبردي خود، آمريكا نه تنها درسال 1991، بلكه درسال هاي 2001 و 2010 براي حفظ تسليحات موجود و ساخت تسليحات جديدتر راهبردي از امكانات اقتصادي كافي برخوردار بود. اما چرا ايالات متحده در هر دور از مذاكرات با روسيه به كاهش تسليحات خود تا سطوح قابل قبول روسيه رضايت داده و حتي مبتكر اين كاهش ها بوده است؟ كارشناسان مسائل راهبردي توضيحات مختلفي در اين زمينه ارائه مي كنند. آن ها معتقدند كه آمريكايي ها هر بار نظر روسيه را به روند كاهش تسليحات راهبردي تهاجمي جلب مي كردند تا سپر ضد موشكي آمريكايي به راحتي بتواند پس تعداد كمتر موشك هايي كه در دست روسيه باقي مي ماند، برآيد. بر همين اساس بود كه «رونالد ريگان» به «ابتكار راهبردي دفاعي» خود علاقه زيادي داشت. جرج بوش پسردرسال 2001 ازقرارداد درباره پدافند ضد موشكي خارج شد.
اوباما هم ازايجاد سامانه محدود پدافند ضد موشكي امتناع نمي كند، ولي نقش آن را به گونه ديگري مطمح نظر دارد.
ولي اين برنامه هاي آمريكا تاكنون چه نتايج عملي درپي داشته است؟ ابتكار راهبردي دفاعي دوران ريگان جامه عمل نپوشيد.
خروج از قرارداد درباره پدافند ضد موشكي براي آمريكايي ها راه ايجاد سامانه نيرومند جهاني ضد موشكي را هموار كرد كه مي توانست توان تسليحات راهبردي تهاجمي روسيه را تهديد كند. ولي ايالات متحده از اين امكان استفاده نكرد. در قراردادي كه جديداً در پراگ منعقد شده نيز تصريح شده كه «تسليحات دفاعي راهبردي كنوني» به قابليت حيات و كارآيي تسليحات راهبردي تهاجمي طرفين لطمه نمي زند.
فرمول «تسليحات دفاعي راهبردي كنوني» در برگيرنده دو منطقه استقرار سپر ضدموشكي آمريكا در آلاسكا و كاليفرنيا و سامانه ضدموشكي روسي پيرامون شهر مسكو است. طبق برآورد كارشناسان، سامانه هاي ضدموشكي فعلي مي توانند تا 10 عدد كلاهك موشك هاي طرف مقابل را سرنگون كنند. اگر برنامه بوش در زمينه ايجاد منطقه موضعي سوم ضدموشكي در لهستان و چك عملي مي شد، مي توانست چند كلاهك يا موشك پرتاب شده از خاك روسيه را سرنگون كند. اكنون شخصيت هاي رسمي روسيه هم قبول دارند كه استقرار سامانه ضدموشكي آمريكايي در درياي مديترانه، روماني و بلغارستان براي مقابله با موشك هاي ميان برد و كوتاه برد، نمي تواند توان راهبردي تسليحات راهبردي تهاجمي روسيه را كاهش دهد، مگر اينكه ضدموشك هاي آمريكايي به طور قابل توجهي نوسازي و روزآوري شود.
بنابراين، سامانه هاي فعلي ضدموشكي ايالات متحده و روسيه مي توانند خيلي كمتر از يك درصد از 1500 كلاهك راهبردي يكديگر را سرنگون كنند. طبق برآورد كارشناسان، خطر واقعي از محل استقرار سامانه ضدموشكي تنها در صورتي بروز مي يابد كه اين سيستم بتواند 10 درصد از موشك ها را سرنگون كند. اين وضعيت فرضي در قرارداد پراگ نيز منعكس شده است. اتفاق نظر درباره وجود ارتباط متقابل بين تسليحات راهبردي تهاجمي و تسليحات دفاعي را كه به موازات روند خلع سلاح هسته اي افزايش مي يابد، مورد اشاره قرار گرفته است. روسيه به هنگام امضاي قرارداد اعلام كرد كه اين سند مي تواند تنها در صورتي اجرايي شود و قابليت حيات داشته باشد كه توسعه كيفي و كمي سيستم هاي ضدموشكي ايالات متحده متوقف شود. احتمال زيادي مي رود كه سناتورهاي آمريكايي در جريان تصويب اين قرارداد با محدود كردن رشد «كمي» سامانه ضدموشكي موافقت نكنند، ولي گسترش اين سامانه تا حدي كه بتواند به صورت «كيفي» تسليحات راهبردي تهاجمي روسيه را تهديد كند، در آينده نزديك ممكن نيست.
اما آيا هر نوع سامانه پدافند ضدموشكي در همه شرايط، مضر و نامطلوب است؟ روسيه تأسيسات ضدموشكي خود را كه پيرامون شهر مسكو نصب شده، جمع آوري نمي كند، زيرا در شرايط استفاده از اين سامانه، مقامات كشور در صورت آغاز حمله موشكي ناگهاني چند ساعت فرصت خواهند داشت تا اداره نيروهاي هسته اي را حفظ كرده و با كشف منشأ واقعي حمله موشكي اقدامات متقابل را انجام دهند.
زماني كه قرارداد درباره پدافند ضدموشكي هنوز اعتبار داشت، روسيه بارها از ايالات متحده سؤال مي كرد كه چرا آمريكايي ها دور واشنگتن سيستم ضدموشكي مستقر نمي كنند. پاسخ آمريكايي ها براي ديپلمات هاي شوروي عجيب به نظر مي رسيد: افكار عمومي آمريكا اجازه نمي دهند كه سيستم ضدموشكي تنها از مقامات اداري پايتخت دفاع كنند. به همين علت است كه در صورت بروز خطر و نامشخص بودن منشأ تجاوز (مانند حوادث 11 سپتامبر 2001)، رئيس جمهور آمريكا با هواپيمايي كه به عنوان قرارگاه نيروهاي راهبردي مجهز شده، بر فراز كشور پرواز مي كند. برهمين اساس بود كه آمريكايي ها از ايجاد منطقه پدافند ضدموشكي پيرامون سكوهاي زيرزميني پرتاب موشك هاي خود در ايالت «داكوتاي شمالي» خودداري كرده اند.
اكنون ايالات متحده ايجاد سيستم محدود پدافند ضدموشكي را شروع كرده، زيرا نگران پرتاب موشك هاي «تكي» از سوي كشورهايي چون كره شمالي و ايران است. روسيه نگران هرنوع سامانه ضدموشكي آمريكا است و اين درحالي است كه موشك هاي كره شمالي مي توانند نه تنها به ژاپن و جزاير هاوايي برسند، بلكه در ده ها كيلومتري شهر روسي ولادي واستوك سقوط كنند. در سوي ديگر، شعاع برد موشك هاي ايراني شامل نه تنها اسرائيل، چند كشور سني نشين خاورميانه و قسمت جنوب شرقي اروپا، بلكه جنوب روسيه تا ولگاگراد است. ايران و كره شمالي مشغول طراحي موشك هاي جديد با برد بيشتر هستند و نيز كلاهك هاي اين موشك ها را نوسازي مي كنند. ممكن است زمان آن فرارسيده باشد كه روسيه به ايجاد سامانه هاي محدود ضدموشكي عليه كشورهاي ثالث، به صورت مستقل يا از راه همكاري با ايالات متحده و اروپا بپردازد؟
يك نكته عجيب ديگر اين است كه چين از نظر تسليحات راهبردي تهاجمي از ايالات متحده و روسيه به شدت عقب مانده باشد. لذا سامانه محدود پدافند ضدموشكي كه ايالات متحده همراه با ژاپن و كره جنوبي عليه موشك هاي كره شمالي مستقر مي كند، مي تواند توان موشكي آمريكا را كاملاً بي ارزش كند. در اين ميان، چيني ها هيچ گونه نگراني از خود بروز نداده و سعي نمي كنند توان نظامي خود را به سطح توان آمريكا و روسيه ارتقا دهند، ولو اينكه از توان اقتصادي كافي در اين زمينه برخوردار باشند. مقامات پكن بر اين عقيده اند كه وجود توان نسبتاً كوچك تسليحات راهبردي تهاجمي براي بازدارندگي در مقابل روسيه و ايالات متحده براي آنها كافي است. بر همين اساس است كه پكن در شرايط حاضر بيشتر تمركز خود را به مسائل اقتصادي معطوف كرده است.
تهاجم صلح آميز
با عنايت به موارد پيش گفته، مشخص نيست كه چرا واشنگتن، روسيه را طي سال هاي متمادي از پدافند ضدموشكي خود مي ترسانده است. علاقه مندان به نظريه توطئه چند فرضيه را در اين خصوص مطرح مي كنند. فرضيه اول اين است كه در اتحاد شوروي و سپس در روسيه اين مسئله در مقاطعي مطرح مي شد كه مقامات مسكو از عدم كفايت منابع اقتصادي لازم براي تأمين سطح تسليحاتي در برابر ايالات متحده، نگران بوده اند. دقيقاً در همين مقطع بوده كه قرارداد جديد با آمريكا درباره كاهش تسليحات راهبردي تهاجمي منعقد شده است.
فرض دوم اينكه صنايع دفاعي روسيه از بحث درباره پدافند ضدموشكي براي دريافت بودجه بيشتر براي نوسازي تسليحات راهبردي تهاجمي استفاده مي كند. نقطه نظر سوم اين است كه از خطر استقرار پدافند ضدموشكي (همراه با خطر گسترش ناتو به شرق) به عنوان وسيله موثر تأمين وحدت كشور در برابر خطر خارجي و تقويت نظام حكومتي روسيه استفاده شود. به عبارت ديگر، بحث هاي جدي درباره مرتبط كردن پدافند ضدموشكي با كاهش تسليحات راهبردي تهاجمي مصرف داخلي دارد و به آمريكايي ها ارتباط پيدا نمي كند. كرملين از اين طريق بر آن است كه مردم را اين گونه توجيه كند كه طي مدت ها آن ها را بي دليل نترسانده و اينكه نگراني هاي روسيه مبناي محكمي داشته است. اگر اين نقطه نظر كوچك ترين پايه و اساسي داشته باشد، احتمال مي رود كه بعد از مدت معيني موضوع خطر ناشي ازپدافند ضدموشكي دوباره در برنامه هاي تلويزيون روسيه با تبليغات بيشتر منعكس شود.
اما با وجود تلاش هاي زياد در طرف روسي، مانند سابق معلوم نيست چرا ايالات متحده مرتباً در زمينه تسليحات راهبردي تهاجمي با روسيه كنار مي آيد. يكي از پاسخ هاي احتمالي اين سؤال اين است كه ايالات متحده بعد از پايان جنگ سرد هرگز سعي نكرده روسيه را تحت فشار بيش از حدي قرارداده و آن را به بن بست بياندازد. وجود سطوح برابر تسليحات راهبردي تهاجمي باعث مي شود كه دو كشور خود را دو ابرقدرت برابر احساس كنند. نبايد از اين نيز غافل ماند كه در سال هاي اخير چگونگي خطرات براي امنيت جهاني تغيير كرده است. درحال حاضر خطر بروز جنگ بزرگ هسته اي به خطر درجه دو يا سه تقليل يافته است. مردم به دست تروريست ها در پاكستان، افغانستان، عراق، شمال قفقاز و حتي در متروي مسكو كشته مي شوند. غربي ها نيز اقدامات و عمليات هاي تروريستي را كه در خاك آن ها رخ داده، فراموش نكرده اند. با وجود اينكه در ايالات متحده از سال 2001 تاكنون اعمال تروريستي رخ نداده، آمريكايي ها نيز به خوبي مي دانند كه امنيت آن ها پايدار نيست. هيچ ضمانتي نيز نيست كه مبارزه با تروريسم فرامليتي در افغانستان، پاكستان و عراق به موفقيت برسد.
تحت همين شرايط است كه سيستم عدم اشاعه سلاح هاي هسته اي در خطر از هم پاشيدگي قرار مي گيرد. اوضاع در كشورهاي مشكل زا در اين زمينه نگران كننده است. براي مثال، معلوم نيست انتقال قدرت در كره شمالي به رهبر جديد چگونه خواهد بود و اينكه رژيم پاكستان تا چه حدي پايدار است. فرضيه اي كه در اين خصوص مطرح مي شود مبني بر اين كه درصورت بروز مشكل براي تأسيسات هسته اي پاكستان، آمريكايي ها مي توانند سلاح هاي هسته اي اين كشور را به خارج انتقال دهند، حالت «هاليوودي» دارد. در هر حال توان صنايع هسته اي پاكستان از بين نخواهد رفت. آنچه كه اوضاع را وخيم تر مي كند، اين است كه جهان در آستانه حركت جهشي جديدي در زمينه انرژي هسته اي قرار گرفته است. به عبارت ديگر، ابعاد جابجايي مواد و فناوري هاي هسته اي گسترش يافته و خطر و احتمال دستيابي «نيروهاي ناباب» به اين مواد و فناوري ها افزايش يافته است.
بحران جهاني نيز تمام اقتصادجهان را متأثر كرده و اين تأثيرات مي توانند ادامه يافته و دامنه دارتر شود. با اين ملاحظه، بازسازي نظام مالي و اقتصادي جهان نيازمند تشريك مساعي و حسن تفاهم هرچه بيشتر كشورها و ملت هاي جهان است. اما جهانيان نمي توانند با هام توافق كنند كه چه كسي بايد براي حفاظت از محيط زيست جهاني گذشت بيشتري كند. عدم شركت رهبران قدرت هاي نيرومند تكنولوژيكي جهان در مراسم تشييع جنازه رئيس جمهور لهستان به خاطر انفجارهاي آتش فشاني در ايسلند هشداري جدي در اين زمينه بود. از مراتب فوق معلوم مي شود كه بشريت با مجموعه جديدي از خطرات روبرو شده و بايد خود را براي حل و فصل آن ها بسيج كند.
با اين وجود، كشورهاي زيادي در عرصه بين الملل به مانند سابق موفقيت ديگر كشورها را ضربه اي به منافع خود تلقي كرده و با اين فرض سعي مي كنند به ديگران لطمه بزنند. آن ها فقط به منافع خود مي انديشند و از هر فرصتي استفاده مي كنند تا براي كشور ديگري كه حريف ژئوپلتيكي آنها محسوب مي شود، ناراحتي هاي بيشتري فراهم كنند. به نظر مي رسد كه ايالات متحده بالاخره فهميده كه نمي تواند ملت هاي جهان را به قله «دمكراسي» بكشاند و بايد با رژيم هاي سياسي موجود در عرصه بين الملل به هر نحو ممكن كنار بيايد. واشنگتن همچنين به اين درك رسيده كه نمي تواند همه مسائل امنيت جهاني را به تنهايي حل كند و اينكه كارآيي زور نظامي از «زور هوشمند» ديپلماتيك و اقتصادي كمتر است. بر همين اساس، واشنگتن پيشنهاد مي كند كه كشورهاي جهان به صورت جمعي با چالش هاي جديد مقابله كنند. به همين منظور گروه هفت به گروه بيست توسعه يافته و اكنون حدود 50كشور كه در زمينه فناوري هاي هسته اي پيشرفت كرده اند، در تأمين امنيت مواد هسته اي تعامل دارند. در اين ميان، راهبرد هسته اي نيز با تغييرات انقلابي روبه رو بوده است. ايالات متحده براي اولين بار تعهد كرده كه عليه كشورهايي كه در چارچوب قرارداد عدم اشاعه سلاح هاي هسته اي(NPT) باقي مانده اند، از سلاح هاي هسته اي استفاده نمي كند. قرارداد درباره تسليحات راهبردي تهاجمي كه در پراگ منعقد شد، گام مهم اول باراك اوباما در زمينه تنظيم روابط جديد با روسيه است. مشخص نيست «تهاجم صلح آميز» ايالات متحده تا چه زماني ادامه خواهد يافت و به نظر مي رسد نتيجه اين تلاش به چگونگي مشاركت شركاي آمريكا در اجراي تصميمات جمعي بستگي داشته باشد. بديهي است كه آمريكا براي مدت زيادي بار اساسي اين مسايل را به دوش خواهد كشيد، زيرا كشورهاي ديگر نمي توانند و نمي خواهند نقش مالي ونظامي زيادي در اين زمينه ايفا كنند و در نقاط مختلف جهان به منظور اجراي تصميمات جمعي جان سربازان خود را به خطر بياندازند. ايالات متحده اميدوار است كه در مرحله اول حداقل كشوري اين تلاش ها را به چالش نكشد. بايد از اين فرصت استفاده كرد و با رد كردن قالب هاي ذهني منسوخ، با از منظري جديد به جهان جديد نگريست.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14