(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 30  مرداد 1389- شماره 19722

آرامش دانشگاه علي رغم تلاش جريان فتنه
ابتكار جالب دانشگاه علامه طباطبايي براي حجاب و عفاف دانشجويان
مخالفت انديشه ستيزان با «ضيافت انديشه»
معاون آموزشي دانشگاه تهران بيان كرد
برنامه دانشگاه تهران براي جديدالورودها
هجوم خاموش!
فاصله فاصله ها تا آرمان
دستي از غيب برون آيد و كاري بكند
راه حل چند دانشجو



آرامش دانشگاه علي رغم تلاش جريان فتنه

علي اصغر زارعي مشاور وزير و مديركل حراست مركزي وزارت علوم از آرامش بي سابقه در فضاي دانشگاه ها خبر داد. وي، با بيان اينكه در جريان فتنه سرمايه گذاري زيادي بر روي دانشگاه ها صورت گرفته بود، گفت: «تصور فتنه گران بر اين بود كه پايگاهي در ميان دانشگاه ها دارند اما خانواده دانشگاهي با بصيرت و آگاهي كه داشتند مانع از تحركات آنان شدند به گونه اي كه آرامش حاكم بر محيط هاي دانشگاهي در يك ساله اخير قابل قياس با سال هاي قبل نبود.». گفتني است جريان فتنه براي فرار از اين واقعيت كه نتوانسته است دانشگاهيان را آن گونه كه بايد با خود همراه سازد، اخيراً دست به تلاش هايي زده است؛ از يك سو برخي دست به كار توجيه بي رمقي جنبش سبز در دانشگاه شده اند و از «انتقال زمين مبارزه به بيرون از دانشگاه» سخن مي گويند، از سوي ديگر گفته مي شود، بنياد باران (بنياد وابسته به يكي از سران فتنه) به شدت دست به كار شده است تا در دانشگاه ها به جذب نيرو- بخوانيد جبران ريزش نيرو- بپردازد.

 



ابتكار جالب دانشگاه علامه طباطبايي براي حجاب و عفاف دانشجويان

پريز معاون دانشجويي فرهنگي دانشگاه علامه طباطبايي كه درباره روند اجراي طرح حجاب و عفاف در سال تحصيلي آينده در اين دانشگاه سخن مي گفت، از شيوه ابتكارانه و جالبي در اين زمينه خبر داد. براساس اين شيوه، افرادي در دانشگاه مشخص شده اند كه با افرادي كه در مسئله حجاب سهل انگارند، صحبت مي كنند، آنان را به استادان مشاوري كه دانشگاه را در اين زمينه ياري مي كنند معرفي مي نمايند و تذكرات لازم به آنان از طريق اين اساتيد ارايه مي گردد. همچنين به گفته اين مقام مسئول در دانشگاه علامه، در طرح حجاب و عفاف، علاوه بر دانشجويان به خانواده آنها هم در اين باره توضيحات لازم ارايه مي شود. از آنان درخواست مي گردد كه با دانشگاه ارتباط داشته باشند. اين شيوه فرهنگي برخورد با پديده بي حجابي مزيت هايي دارد؛ ازجمله اين كه شبهات مربوط به برخورد احتمالي نامناسب نيروهاي حراست با دانشجويان را ازبين مي برد.




 



مخالفت انديشه ستيزان با «ضيافت انديشه»

اخيراً طرحي باعنوان «ضيافت انديشه» توسط نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها شروع شده كه واكنش هايي را درپي داشته است. اين طرح در 35 مركز دانشگاهي و از 23 مرداد تا 12 شهريور (24 ماه رمضان) به مدت سه هفته و به ميزباني 30 استان كشور برگزار مي گردد. در مجموع تعداد 100هزار دانشجو در ماه رمضان تحت پوشش برنامه هاي اين طرح قرار گرفته، موضوعات مورد نياز و در عين حال جذاب براي دانشجويان و برنامه هاي متنوع معنوي، فرهنگي، اجتماعي، سياسي، هنري و ورزشي موضوع كلاس هايي است كه در اين طرح ارائه مي گردد. در اين طرح دانشجويان در شهر خود و يا در نزديكترين شهر به خانواده خود طرح را مي گذرانند و دانشجويان بومي هر استان فرصتي پيدا مي كنند كه بيشتر با همديگر آشنا شوند. ازجمله مزيت هاي اين طرح، ارائه معارف و مفاهيم ديني در قالب و شكل جذاب مي باشد. دانشجوياني كه كلاس هاي آموزشي طرح را با موفقيت بگذرانند مي توانند نمره آن را براي چهار واحد از دروس معارف خويش محسوب كنند. لازم به ذكر است يكي از ايرادات وارد بر دروس عمومي ازجمله دروس معارف اسلامي در دانشگاه ها، يكنواختي شيوه ارائه وغيرجذاب بودن محتواي اين دروس عنوان مي گردد كه باعث خسته كننده شدن كلاس هاي اين دروس و بي رغبتي دانشجويان به اين كلاس ها گرديده است. اين طرح جهت رفع اين معضل كارگشا مي باشد.
طرح ضيافت انديشه با واكنش منفي رسانه هاي معارض نظام مواجه گرديده است. ازجمله سايت ضدانقلابي «دانشجونيوز»، احتساب 9 عنوان درسي در طرح ضيافت انديشه، معادل 4 واحد درسي معارف را برنتافته و در مطلبي با عنوان «رانت واحد درسي به دانشجويان حكومتي»، آن را مناسب دانشجويان بسيجي دانست. اين شبهه درحالي است كه شركت در اين كلاس ها آزاد و عمومي بوده و بسيجي وغير بسيجي ندارد. سايت مذكور در مطلب ديگري با عنوان «آموزش فشرده براي شناسايي فتنه سبز»، هم برگزاري اين طرح در كنار اردوهاي «طرح ولايت» را در جهت سازماندهي دانشجويان بسيجي براي سركوب جريان سبز عنوان نمود. اين ادعا درحالي است كه بسيجيان براي دفاع از آرمان هاي انقلاب اسلامي و تماميت ارضي نيازي به سازمان دهي ندارند و داوطلبانه آماده دفاع مي باشند.

 



معاون آموزشي دانشگاه تهران بيان كرد
برنامه دانشگاه تهران براي جديدالورودها

قمصري، معاونت آموزشي دانشگاه تهران در گفت وگو با خبرنگار صنفي آموزشي «خبرنامه دانشجويان ايران» گفت: برنامه شروع تحصيلي امسال دانشگاه به گونه اي است كه از سوم مهرماه كار خود را آغاز خواهد كرد.
قمصري در مورد چگونگي پذيرش و انتخاب واحد دانشجويان جديدالورود و زمان شروع آن بيان كرد: نحوه و شروع پذيرش و انتخاب واحد دانشجويان جديدالورود پس از اعلام سازمان سنجش بر روي سايت دانشگاه قرار خواهد گرفت و اعلام خواهيم كرد چه دانشجوياني و در چه تاريخي به دانشگاه مراجعه كنند.
معاونت آموزشي دانشگاه تهران ادامه داد: معمولا طبق روال هر ساله دانشجويان جديدالورود براي ثبت نام اوليه بايد به سايت دانشگاه مراجعه كرده و براساس جدول كه تعيين مي شود در دانشكده هاي مربوطه براي تشكيل پرونده و ارائه مدارك مورد نياز حاضر شوند.
وي تأكيد كرد: بعد از اعلام نتايج سازمان سنجش ما هم زمان و چگونگي پذيرش و ثبت نام را بر روي سايت دانشگاه قرار خواهيم داد.
قمصري در پاسخ به مشخص نكردن نتيجه نهايي براي دانشگاه ها براي اعلام زمان پذيرش گفت: هنوز براي ما هم زمان قطعي مشخص نشده است اما به محض اعلام آن از طرف سازمان سنجش متعاقبا ما هم زمان خود را براي پذيرش اعلام خواهيم كرد. البته فكر مي كنم كه تا هفته آينده تاريخ قطعي براي انتخاب واحد جديدالورودها مشخص خواهد شد.معاون آموزشي دانشگاه تهران با تأكيد بر آماده بودن اين دانشگاه از پذيرش دانشجويان جديدالورود بيان كرد: ما در حال برنامه ريزي يك اردوي آشنايي با دانشگاه براي دانشجويان جديدالورود هستيم تا از اين طريق بتوانيم به بهترين نحو دانشجويان را با مسائل مختلف دانشگاه آشنا نماييم.وي ادامه داد: البته در نظر داريم اين اردو را با توجه به شروع كلاس ها كه از سوم مهر شروع مي شود در هفته آخر شهريور و از 27 اين ماه قراردهيم تا دانشجويان شهرستاني ديگر مجبور نباشند كه به خانه برگردند وبعد از اردو مستقيم سركلاس حاضر شوند.
معاون آموزشي دانشگاه تهران در مورد افزايش ظرفيت در مقطع كارشناسي با تأكيد بر اينكه بنا نبوده كه امسال دانشگاه هاي بزرگ افزايش ظرفيت داشته باشند، دانشگاه تهران را هم كه جزء دانشگاه هاي بزرگ و مادر مطرح مي شود از افزايش ظرفيت مبري دانست.
دكتر قمصري در مورد برنامه هاي پيش روي معاونت آموزشي دانشگاه تهران در سال تحصيلي جديد گفت: برنامه ريزي امسال ما بيشتر بر روي مقطع تحصيلات تكميلي بويژه راه اندازي رشته هاي بين رشته اي خواهد بود.وي ادامه داد: ما بر آنيم تا رشته هاي بين رشته اي را در قالب گروه هاي بين رشته اي تعريف كنيم و از اين طريق به سمت تشكيل دانشكده ها و يا واحدهاي جديدي كه مرتبط با رشته هاي بين رشته اي است مانند دانشكده علم و فنون حركت كنيم كه يكسري از رشته هايي كه در ساير واحدها اجرا نمي شوند، در اين رشته ها اجرا شوند.
قمصري گفت: به هر شكل توسعه تحصيلات تكميلي بويژه دكتري به طور عام و به طور خاص در مورد رشته هاي بين رشته اي از برنامه هاي ما بشمار مي رود.وي در مورد نمونه هاي اين رشته ها كه قطعي شده است بيان داشت: در مورد برخي از اين رشته ها در حال مكاتبه با سازمان گسترش هستيم تامجوز آن را نهايي كنيم. به هر حال برخي از رشته هاست كه در دانشگاه تهران در هيچ دانشكده اي ارائه نمي شود و لذا اين برنامه ماست كه اين رشته ها را ارائه داده و جلو ببريم.
قمصري ادامه داد: رشته هايي هستند مانند گرايش هاي مختلف هوا و فضا كه مي شود بين گروه هاي مختلف دانشگاه شكل بگيرد كه اين ها برنامه ريزي شده و منتظر مجوز وزارت علوم هستيم تا بتوانيم نسبت به جذب دانشجو در اين رشته ها در مقاطع مختلف كارشناسي ارشد و دكترا اقدام كنيم.وي تأكيد كرد: چون پذيرش دانشجو در مقطع ارشد و دكتري از طريق آزمون قطعي شده است سعي خواهيم كرد كه به جذب دانشجويان برتر و استعداد درخشان بپردازيم كه همه اينها منوط به اخذ مجوز براي راه اندازي اين رشته ها از سازمان گسترش است.

 



هجوم خاموش!

فرزانه تاجيك
تهاجم و هجوم يك ملت به ملتي ديگر به صورت هاي مختلف اقتصادي، سياسي، نظامي و فرهنگي صورت مي پذيرد، اما در بين انواع ياد شده تهاجم فرهنگي، خطرناكتر از بقيه مي باشد چون در تهاجمات نظامي، اقتصادي و سياسي، ملت مورد تهاجم قرار گرفته، از عملكرد دشمن و نيت هاي وي آگاهي دارد، اما در تهاجم فرهنگي به دليل ظرافتكاري دشمن، چنين تهاجمي آشكار نبوده و ممكن است ملتي سال هاي خيلي زيادي تحت چنين تهاجمي گرفته باشند ولي خودشان متوجه تهاجم نبوده و بلكه حتي مظاهر تهاجم دشمن را با عنوان مد يا روشنفكري قبول كنند تا حدي كه كسي اگر، آگاهي پيدا كرد و خواست با آن مقابله كند با وي به عنوان ضدمد يا انسان عصر حجري برخورد مي كنند. اما قبل از پرداختن به اصل مسئله، لازم است تعريفي از فرهنگ داشته باشيم.
تعريف فرهنگ
و تهاجم فرهنگي
براي فرهنگ تعريف هاي زيادي گفته شده اما به طور خلاصه و خيلي ساده مي توان گفت كه فرهنگ مايه هاي فكري و ارزشي است كه رفتارهاي اختياري و اجتماعي انسان، تحت تأثير آنها قرار مي گيرد و شامل شناخت ها و باورهاي انسان، ارزش ها و گرايش ها و رفتارها و كردارها مي باشد براين اساس تهاجم فرهنگي عبارت خواهد بود از هرگونه حركتي از دشمن كه درصدد تغيير يا تحريف ارزش ها و رفتار و كردارهاي انساني و ملتي مي باشد. به عبارت ديگر تهاجم فرهنگي يعني اينكه ملتي، بخواهد فرهنگ رايج و غالب يك ملتي را از دستش گرفته و فرهنگ خود را به آنها تحميل كند تا ملت موردتهاجم قرار گرفته تحت سلطه اين ملت درآمده تا از اين وسيله به اين ملت تسلط يافته و ضربان اقتصادي و سياسي و نظامي آن را دردست خود بگيرند، و براي اين كار آسانترين راه و كم هزينه ترين راه ها، همان تغيير فكر و خط مشي ملتي است اينكه فرهنگ شما، فرهنگ خوبي نيست اينگونه فكر كرده ايد كه به اينجا رسيده ايد، شما متحجريد، و انواع شعارهاي به ظاهر زيبا، همچنانكه يكي از مأموران سيا نيز در گزارش هايش نوشته كه اتحاد جماهير شوروي به اين دليل شكست خورد كه متوجه نشد كه اگر چهارچوب فكريش را عوض كند، خود به خود همه چيز اعم از نظامات سياسي و اقتصادي نيز عوض خواهد شد. براين اساس هميشه، قبل از تهاجمات نظامي، تهاجمات فرهنگي صورت مي گيرد.
هدف از تهاجم فرهنگي
تهاجم فرهنگي دو هدف در ضد هم مي تواند داشته باشد، يعني زماني تهاجم فرهنگي بر عليه يك ملتي به خاطر اين است كه آنها فرهنگ متعالي ندارند و از نظر فرهنگي و علمي و اجتماعي در انحطاط به سر مي برند در چنين شرايطي اگر يك فرهنگي عليه چنين فرهنگي، قيام كند، چنين تهاجمي خوب است؛ به عنوان مثال اگر فرهنگي آمد و فرهنگ مصرف گرايانه يك ملت را كه به توليد ارزش چنداني نمي دهند را تغيير داد و فرهنگ آنها را به فرهنگ توليدي تبديل كرد، چنين تهاجم فرهنگي نه تنها بد نيست بلكه واجب نيز مي باشد.
اما در مقابل، تهاجم فرهنگي يك هدفي نيز دارد و آن اينكه باورهاي صحيح را از مردم بگيرند و در مقابل باورهاي دروغين و ارزش هاي غلط را به آنها تلقين دهند، كه چنين تهاجمي بد مي باشد و بايد در مقابلش ايستاد، امروزه يكي از اهداف تهاجمات فرهنگي، تأمين منافع اقتصادي كشور حمله كننده مي باشد به ويژه در ملت هايي كه ماديگرا بوده و چيزي غير از ماديات را قبول ندارند، اين دسته از افراد، از فرهنگ به عنوان ابزاري براي رسيدن به هدف هاي اقتصادي خود بهره مي برند، چراكه براي چنين افرادي ارضاي شهوات و مال اندوزي و ثروت، فقط مطرح بوده و چيز ديگري مطرح نيست و چون به اين نتيجه رسيده اند كه با اسلحه فرهنگ به دلخواه خود مي رسند براين اساس، از تهاجم فرهنگي استفاده مي كنند. يعني براي چنين افرادي مطرح نيست كه كشور موردحمله شونده آيا داراي فرهنگ صحيح است يا غلط و اصلاً در فكر اصلاح آن فرهنگ نمي باشند بلكه به عنوان وسيله اي استفاده مي كنند تا جائي كه اگر ديدند اين ابزار قديمي شده، آن را رها كرده و دست به دامان ابزارهاي ديگري مي شوند.
اولين و آخرين گام
تهاجم فرهنگي
براساس تعريف فرهنگ كه گفتيم كه همان مايه هاي فكري يك ملت مي باشد، اولين قدم در تهاجم فرهنگي تغيير اساس و پشتوانه فكري و ارزش يك ملت مي باشد چون هر ملتي براساس نوع فكر و انديشه اش، اقدام به كاري مي كند چون اگر در ملتي روحيه صرفه جوئي هست، الگو در ملتي روحيه توليدي است، اگر در ملتي غيرت، تعصبات صحيح، جوانمردي، احترام به بزرگان، حقوق ديگران مطرح است به اين دليل است كه پشتوانه فكري آنها است براين اساس براي اينكه براي چنين ملتي تسلط يابند بايد اين باورها و مايه هاي فكري عملي آنها را بگيرند به جاي روحيه صرفه جوئي، روحيه چشم و هم چشمي و مد را بدهند، به جاي غيرت و تعصب در ملتي روحيه بي بند و باري وفحشا را تزريق كنند و چنين تبليغ كنند كه اينها مظاهر فرهنگي است و هركس خودش را مطابق اين كارها نكند يا برعليه آنها قدم بردارد افرادي متحجر و بي عقل مي باشند و... كه اگر دشمن به چنين كاري پيروز شد، آغازگر بدبختي اين ملت خواهد گرديد.
نمونه تهاجم فرهنگي
پس مهمترين كار دشمن در تهاجم فرهنگي گرفتن روحيه خودباوري و ايمان از يك ملتي مي باشد، در اين زمينه بد نيست سخن يكي از معاونان سابق سيا را از نظر بگذرانيم ايشان مي گويد: بعد از مدت ها تحقيق به اين نتيجه رسيديم كه قدرت رهبر مذهبي ايران و استفاده از فرهنگ شهادت در انقلاب ايران تأثيرگذار بوده، ما همچنين به اين نتيجه رسيديم كه شيعيان بيشتر از ديگر مذاهب اسلامي فعال و پويا هستند ... به همين منظور چهل ميليون بودجه براي آن اختصاص داديم... و تا سال 1389 مرجعيت را كه سد اصلي اهداف ما مي باشند تضعيف كرده و آنان را به دست خود شيعيان و ديگر مذاهب نابود كنيم و درنهايت تير خلاص را براين فرهنگ و مذهب بزنيم.
جمع بندي
پس باتوجه به مطالب گفته شده، از ميان انواع تهاجمات؛ تهاجمات فرهنگي با نظر بر اينكه اساس رفتار و انديشه هر ملتي را هدف قرار داده خطرناكتر بوده زيرا ملتي كه از نظر فرهنگي، جيره خوار ملتي ديگر باشد صددرصد از نظر نظامي، سياسي، اقتصادي نيز جيره خوار همان ملت خواهد شد، پس مهمترين وظيفه ما شناخت فرهنگ مذهبي، ملي، منطقه مان مي باشد تا با مظاهر تهاجم فرهنگي دشمن آشنا گرديم و به حراست از فرهنگ خودمان بپردازيم كه در اين صورت اگر كار از كار بگذرد و ما ديرمتوجه باشيم، نوشداروي بعد از مرگ سهراب خواهد شد و بيش از حسرت خوردن نخواهد داشت.

 



فاصله فاصله ها تا آرمان

علي محمد مودب
مجموعه فريباي «فاصله ها» متأسفانه به اتمام رسيد و ما ناچاريم تا تابستان آينده صبر كنيم تا بلكه اگر جماعت به نشانه تحريم تشك را ترك نكنند- باز شاهد جمال دل آراي بعضي بچه هاي فرمانيه نياوران باشيم (با احترام به بقيه بچه هاي اين محلات). بچه هايي كه در حوض هاي شير شنا مي كنند و به سگشان مي گويند پاپي! و پول پيش خانه فقرايشان 15ميليون تومان است!
چندسال پيش- در كمال اعجاب و ناباوري- مجموعه اي در همين سرزمين ساخته شد به نام قصه هاي مجيد به كارگرداني كيومرث پوراحمد و با اقتباس از قصه هاي مجيد اثر هوشنگ مرادي كرماني. آن جا ما ايران را و ايراني را و «مكتب اسلام» و «مكتب ايران» را ديديم. آن جا بحران هاي زندگي هم طرح شد و راه حل هم در حد خودش ارائه شد. آن جا ما لذت برديم و زجر نكشيديم و خجالت نكشيديم و نگران عواقب اخلاقي تطهير فحشا نبوديم و...
آن جا ما خودمان بوديم و نامحرمي در ميان نبود.
چرا؟
چون آن مجموعه حاصل يك اقتباس درست ادبي بود. همين!
صدا وسيما اخيراً پروژه بي پايان توليد فيلم هاي ويدئويي را كليد زده است كه عمدتاً جز اتلاف سرمايه نتيجه اي ندارد. سيما فيلم و اذنابش سرگرم استخدام و پروژه دادن به فيلمنامه نويسان دلتنگ هستند.
اما مشكل كار همان طور كه اشاره شد محصول فاصله بي نهايت با امثال استاد مرادي كرماني است. ما زماني تلويزيون و سينماي بومي خواهيم داشت كه ادبيات بالنده بومي داشته باشيم و ده ها نويسنده خوب كه عمرشان را فقط براي نوشتن صرف كنند. به همين سادگي!
چرا ما نبايد بتوانيم شب هاي تابستان را با يك مجموعه تلويزيوني حرفه اي روستايي بگذرانيم و چرا هروقت هم كه اسم روستا مي آيد فيلمسازان دلتنگ ما سر از شمال درمي آورند؟! مي پرسيد «عبدالمالك ريگي» محصول چيست!؟ يكي از دلايلش همين است، چرا يك مجموعه تلويزيوني حرفه اي در بلوچستان ساخته نمي شود؟ چرا در كرمان و كاشان نه؟ چرا در بندرعباس نه؟ چرا در ايلام و كرمانشاه نه؟ چرا در همدان وچهارمحال بختياري و كهكيلويه و شيراز و... نه؟
و چرا در مقابل تا دلتان بخواهد سازندگان دلتنگ مجموعه هاي شكوهمند و فيلم هاي خارق العاده با بودجه بيت المال ما- ولو در حد يك دقيقه- سر از اروپا و حتي آمريكا درمي آورند؟
مخلص كلام:
ذهنيت آپارتماني برخي مديران و هنرمندان ما را بيچاره كرده است.

 



دستي از غيب برون آيد و كاري بكند

معصومه حسين خاني
اكثريت قريب به اتفاق دانشجويان، در خانواده هائي زندگي مي كنند كه اگر هم به طور عميق وارد مباحث اعتقادي نشده اند و به قولي با ذكر سند نمي توانند باورهايشان را اثبات كنند، اما لااقل به اصول و فروع دين چه به طور تجربي و چه به طور اكتسابي اعتقاد و باور دارند. اما وقتي از پاي منبر مساجد و جامعه اي كه در آن زيسته اند، جدا شده و در محيط دانشگاه قرار مي گيرند، با تجربيات جديدي مواجه مي شوند. در اين محيط جديد، بسياري از موارد، با اساتيدي مواجه مي شوند كه در تدريس خود بسيار دلسوز بوده و با تسلط به درسي كه تدريس مي كنند در تعاملي مناسب با دانشجويان هستند. اما از سوي ديگر با اساتيدي مواجه مي شوند كه برخي از آنها شايد به لحاظ علمي توانمند باشند، اما چون بعضا تحصيلاتشان خارج از كشور بوده، به گونه اي با دانشجويان تعامل مي كنند كه آنها احساس مي كنند، در ازاي يادگيري مباحث جديد علمي، مي بايستي بسياري از آداب و رسوم ديني و مذهبي و يا حتي ملي و ايراني خود را بايد كم كم كنار بگذارند، تا شايد كمتر زير تندباد انتقاد آنها قرار بگيرند. برخي از آن موارد انتقادي گاهي اوقات به گونه اي مطرح مي شود كه اصلا قابل اغماض نمي باشد، چون اين انتقادها و بحثها درباره مسائل سياسي و اقتصادي و غيره نمي باشد كه در برخي موارد بتوان از كنار آن گذشت. يكي از اين موارد، مسائل اعتقادي است كه در واقع مباني را شامل مي شود و ما قصد داريم بحثي را بازگو كنيم، كه بين يكي از اساتيد و دانشجويان كلاس گروه زبان انجام شده است. شايد مباحثي از اين دست، امروزه يكي از مسائل روز باشد كه در دانشگاه هاي ايران اتفاق مي افتد و گوينده به خاطر موجز و مختصر بودن آن، از بسياري از موضوعات مطرح شده،فاكتور گرفته و اينطور آغاز مي كند:
از همان ابتدايي كه به دانشگاه وارد شدم، علاوه بر محيط كاملا متفاوت آن، حرف ها و سخنان جديد و زيادي را شنيدم، كه دائما ذهنم را به خودش مشغول مي كرد. مخصوصا در سر كلاسها، مباحث جديدي را تجربه مي كردم كه اولين آنها در ترم دو و سر كلاس دستور و نگارش بود. اولين جلسه كلاس بود، نشسته بوديم و منتظر كه استادي با كت و شلوار خاكستري و تقريبا سي، سي و يك ساله وارد كلاس شد. بعد از اينكه با بچه ها سلام و احوالپرسي كرد. ماژيك را برداشت تا بر روي برد چيزي بنويسد. هنوز دستش به صفحه برد نخورده بود، كه نيم رخ برگشت و بي مقدمه به بچه ها گفت: بچه ها به نظر شما خدا عادل است؟! بچه ها چيزي نگفتند. دوباره ادامه داد. اين، از ظلم خدا نيست كه سيل و زلزله و طوفان و... را به سوي انسان مي فرستد؟! بعد ادامه داد: تازه اينها كه چيزي نيستند، خودش در قرآن گفته است كه «لقد خلقنا الانسان في كبد» و در ادامه صحبتش، خودش هم آن آيه را معني كرد. خدا در اين آيه گفته است كه «انسان را در سختي آفريدم» و بعد هم ادامه داد: خوب! شما چه جوابي براي اين خدا داريد كه خودش هم به اين موضوع اعتراف دارد. خيلي از بچه ها اول از همه فكر كردند كه، استاد قصد ايجاد بحث اعتقادي دارد، تا ميزان رشد فكري دانشجويان را محك بزند. اما وقتي جمله آخرش را شنيدند، فهميدند كه اين سوال با بقيه سوالها كاملا متفاوت است. به خيلي ها برخورد و يكي از بچه ها گفت: استاد! خوب حتما در سختي آفريده، كه اين طور گفته است. ديگري گفت: ما از زماني كه دنيا را فهميده ايم، همه انسانها، از همه قشرها، با سختي دست به گريبان بوده اند و هيچ انساني از اين نظر مستثني نبوده است، كه حالا شما به اين موضوع ايراد گرفته ايد. يكي ديگر از بچه ها در يك جمله گفت: سختي هميشه بوده است. بقيه كلاس هم اظهار نظري نكردند، اما همهمه اي كلاس را دربرگرفت و كساني هم كه اظهار نظر كردند، به نوعي مي خواستند آن را تأييد كنند تا انكار. وقتي استاد با اين اظهار نظرها مواجه شد، خواست با شبهه افكني هاي بيشتر نظر بچه ها را به خود جلب كند و در ادامه اينطور گفت: شما نمي دانيد خدا زماني عاشق كسي شده و چون مي خواسته كره زمين را به معشوقه اش هديه دهد و در حالي كه اين كره را كادو شده، بر روي دست خود حمل مي كرده است تا به معشوقه اش برساند، كره زمين تكانهايي خورده و باعث زلزله شده و در اثر همين تكان ها آب اقيانوسها، از اقيانوس خارج شده و سيل به راه انداخته است. با اين حرف استاد، كاملا معلوم شد كه تحت تأثير نمايشنامه ها و رمانهاي يوناني و شايد هم آنگلوساكسونهاست. يكي از بچه ها خيلي دلش مي خواست تا سخني بگويد. اما چون عصباني شده بود، نتوانست جواب منطقي بدهد و گفت: استاد اگر مكه مي رفتيد و در آنجا، در روند حج و زيارت قرار مي گرفتيد، به عظمت خدا و عزت مسلمانان پي مي برديد و از اين حرفها نمي زديد. استاد در ادامه گفت: راستش را بخواهيد، مكه هم رفته ام. انصافاً جاي باشكوهي است. در يك لحظه همه خوشحال شدند و اميدوار، به اينكه استاد، حداقل اين يك مورد را درست متوجه شده است. اما ادامه صحبت استاد را بشنويد كه گفت: همه جاي مكه را گشته ام و بايد از اين نظر به پيامبر اسلام آفرين گفت كه جايي با اين همه استعداد و ظرفيت اقتصادي را براي اعراب و فرزندانش به ارث گذاشته است. پيامبر يك وجود اقتصاددان و بسيار با ذكاوت بوده است كه يك چنين دورانديشي كرده است. به اندازه نيم ساعت بود كه مسلسل وار، مواردي از اين قبيل را مطرح مي كرد و كم كم داشت برخي را با خود همراه مي كرد. اينجا كه رسيد، من هم وارد بحث شدم. گفتم: ببخشيد استاد! اولا اينجا كلاس زبان است و قرار است ما قواعد دستور زبان را ياد بگيريم و از طرف ديگر، شما در رشته زبان به درجه استادي نائل شده ايد، نه در رشته اجتهاد و تفسير قرآن و اسلام شناسي. ثالثا اگر قرار است ما هم در اين كلاس، طرف ديگر صحبت شما باشيم و وارد اين مباحث شويم، بايد دقيقا سرفصل هايي را كه شما قصد مباحثه در آنها را داريد براي ما هم مشخص كنيد، تا ما هم به همان ميزان در مورد اين مباحث مطالعه كرده باشيم، تا در شرايطي برابر به بحث بپردازيم، نه يك طرفه و ناعادلانه. رابعا، اكثر مواردي كه شما اظهار داشتيد، از نظر اسلام، شبهه بوده و در برخي موارد انحراف است. شبهه است، از آن جهت كه خيلي شبيه حق است، اما خود حق نيست و واقعيت يك قدم آنطرفتر از آن قرار دارد. برداشتي كه شما از آيه مورد نظر كرديد، از نقطه نظر اسلام، تفسير به رأي بوده و حرام است. با اينكه من تخصصي در اين زمينه ندارم، اما چون قبلا براي من هم، اين مورد، سؤال بوده است، در حد خودم و به موضوعاتي كه تسلط دارم مي پردازم. باز هم مي گويم من تخصصي در اين مورد ندارم و با تكيه بر اطلاعات قبليم به شما پاسخ مي دهم و بعد شروع كردم، خداوند سبحان، انسان را در شرايط مختلف و در سختيها و رنجها قرار مي دهد، تا او را مورد آزمايش قرار دهد و اين موقعيتها و سختيها را زمينه اي براي بروز استعدادهاي انسان قرار داد تا انسان بفهمد كه در چه زمينه هائي، توانمند است و در چه زمينه هائي دچار ضعف است و چون خدا آفريننده انسان است و انسان را مي شناسد و به نحوه تربيت انسان احاطه كامل دارد، مي داند كه انسان، جز در سختي تربيت نمي شود و روح انسان، جز در سختي، به تعالي نمي رسد. خيلي جاي دوري نمي روم. از خود شما شروع مي كنم. خودتان كه استاد شده ايد، قبول داريد كه در اين راه سختيهائي را تحمل كرده ايد تا به اينجا رسيده ايد؟! قبول داريد كه سالها، در سرما و گرما، پاي صحبت اساتيد مختلف در دانشگاههاي مختلف نشسته ايد، تا قوانين مختلف زبان را ياد بگيريد و در اين رشته حرفي براي گفتن داشته باشيد؟! مطمئنا در اين راه، شب بيداريهاي زيادي را تحمل كرده ايد. در راه تحقيق و پژوهش سختي كشيده ايد. برخوردهاي تند بعضي اساتيد را به جان خريده ايد. از بسياري از تفريحاتتان زده ايد. بعضي جاها از شخصيتتان مايه گذاشته ايد و به برخي التماس كرده ايد و ساعتها زحمت مطالعه را تحمل كرده ايد، تا شده ايد استاد و درزمينه زبان، صاحب نظر گشته ايد! گذشته از اينها، شما اگر در طبيعت هم دقت كنيد، مي بينيد كه حيوانات و گياهان هم، سختيهائي را براي طي كردن روند رشد، پشت سر مي گذارند. مثلا وقتي حتي، يك جوجه مي خواهد، سر از تخم بيرون بياورد، با نوك بي جان خود، ساعتها بر ديواره سفت و سخت تخم مي كوبد و سختي آن را تحمل مي كند تا بيرون بيايد. دانه وقتي زيرخاك و در آن محل تاريك و نمور قرار مي گيرد، تحت تأثير عوامل مختلف، به زور، پـوسته سخت دانه را شكافته و از آن خارج مي شود و يا نهال درخت را مي بيني كه باد و باران، گرماي خورشيد و سرماي سوزان برف را تحمل مي كند تا سر به آسمان سايد. نباتات و حيوانات با گذشتن از يك سري از مراحل سخت و دشوار، به رشد مي رسند، چه رسد به انسان كه طبيعت و روحي بسيار پيچيده دارد. يكي دو دقيقه اي ساكت بود وفقط كلاس را نگاه مي كرد. بعد از آن به او گفتم، اگر شبهه يا سؤالي در مسائل ديني داريد، با متخصصين آن مطرح كنيد و اين سؤالات را به شكل شبهه در ذهن بچه ها جا نياندازيد. بعد از آن سراغ مورد بعدي رفتم و موضوع مكه و اينكه پيامبر، چقدر زرنگ بوده و اقتصادي فكر مي كرده كه جاي پر درآمدي چون كعبه را براي اعراب و فرزندانش به ارث گذاشته است. گفتم: اولا كساني كه الان امور حج و زيارت كعبه را به عهده دارند، صعوديند و پيامبرعظيم الشأن ما هاشمي نسب بوده و از سوي ديگر، اگر پدر شما چيزي براي شما به ارث بگذارد، متعلق به كل ايران مي شود كه حالا حضرت رسول (ص) بخواهند مكه را به ارث بگذارند، آن هم براي كل عربستان يا چه مي دانم، كل اعراب؟!
بچه هاي كلاس هر كدام چيزي مي گفتند و بعضي از آنها كه نزديكتر بودند، مي گفتند: با او كاري نداشته باش. جوابش را نده. حتما در اين درس مي افتي. گفتم: ما بالاتر از خدا و حضرت رسول كه نداريم. اين درس را هم مي خوانيم تا شايد مهارتي در آن پيدا كنيم و زماني لياقت پيدا كنيم و سخنان ايشان و ائمه اطهار (س) را به شكل ترجمه شده در دسترس ديگران قرار دهيم. اگر قرار باشد با اين حرف ها در ذهن خودمان ترديد ايجاد شود و بعد هم، ذهنيت يك عده نسبت به باورها مسموم شود، آنوقت اين علم و ترجمه هايش به چه درد مي خورند؟ با بچه ها در اين مورد بحث مي كرديم، كه باز صداي استاد، در همهمه كلاس به گوش رسيد كه مي گفت: «من در زمان جنگ، جون خودم خيلي معنوي شده بودم. داخل قبر مي خوابيدم و گريه ها مي كردم كه روزي، عمويم دستم را گرفت و مرا از قبر بيرون كشيد و به من گفت: تو را چه به اين كارها، برو دنبال درس خواندنت؟! آن زمان خيلي ناراحت شدم، اما بعدها كه دانشگاه رفتم و ديدم بازتر و ذهنم روشنتر شد، فهميدم كه راست مي گويد و من به يك مشت توهمات، چه مي دانم عالم غيب اعتقاد پيدا كردم وبه اصطلاح هدايت ش...»، نگذاشتم حرفش تمام شود و در پاسخ گفتم: عموي شما راست گفته است. در اسلام هر مرحله از رشد معنوي، ظرفيت و معرفت و دانش خاص خود را مي طلبد و شما هم درست هم نبود كه با اطلاعات كم و بدون راهنما و همچنين با آن دانش كم، چنين كارهايي را انجام مي داديد، كه حالا به اينجا مي رسيديد؟ من واقعا متأسفم. بحث آنقدر ادامه پيدا كرد كه حدود 2 ساعت طول كشيد و استاد همچنان شبهه بود كه در كلاس مي انداخت. بعضي از بچه ها گفتند: ببخشيد استاد، وقت در حال تمام شدن است و ما از راه هاي دور براي استفاده از اين كلاس به اينجا آمده ايم. پس تكليف ما چيست؟ من كه ديگر آب از سرم گذشته بود، از فرصت استفاده كرده و گفتم: همه اين بچه ها حق دارند اعتراض كنند و شما طبق قانون اسلام، بايد فرصتي را براي جبران اين 2 ساعت براي آنها در نظر بگيريد. چون حق الناس است و شما بابت آن از دانشگاه، هزينه دريافت كرده ايد. بهتر است باقي بحث در خارج از كلاس و ساعت كلاسي، ادامه پيدا كند تا وقت بچه ها هم گرفته نشود.
اي كاش دست اندركاران، نهادها، ارگانها و سازمانهائي كه در اين حوزه مسئوليتي دارند، همتشان را مضاعف كنند تا در كاري مضاعف و جهادي طولاني مدت، از تربيت شدن اساتيدي جلوگيري كنند، كه حالا ديگر نيازي به تحصيل در خارج از كشور ندارند، بلكه در آن سوي مرزهاي،نه، دربهاي دانشگاه به راحتي در دام تفكرات غربي مي افتند. شايد هم مسئولين اين عرصه منتظرند تا دستي از غيب برون آيد و كاري بكند.

 



راه حل چند دانشجو

دليل كتاب نخواندن را مي توان ساعت ها كش داد و تمام گناه و تمام بار حل اين درد را بر دوش مسئولان و ارگان ها فرو ريخت، اما خود چه كرده ايم؟! بايد از خود شروع كنيم، كه شايد روزي مسئولي باشيم در يكي از همان ارگان ها! چقدر كتاب مي خوانيم؟
گزارشي از يك فعاليت فرهنگي
قبل از توضيح نتيجه افكارمان، لازم به توضيح است كه منظورم از اين «ما» فقط چند دانشجو است! دانشجوهايي كه نه به ارگاني دولتي وابسته اند، نه ارگان غيردولتي، نه مجلس، نه تشكل دانشجويي و نه هيچ جاي ديگر! نه از طرف ارگان هاي دولتي تأمين مالي مي شوند، نه از غير دولتي، نه از مجلس، نه از تشكل دانشجويي و نه از هيچ جاي ديگر! منظور از اين «ما» فقط چند دانشجو است كه پذيراي هر كمكي هستند از جانب هر كسي، چند دانشجو كه سر سوزني دغدغه دارند براي فرهنگ كتابخواني.
و اما كتابخانه در گردش:
يك كتابخانه كه كتاب هايش برچسب گردش مي خورند و دست من، تو و نفر بعدي و بعدي و بعدي ها مي گردند و مي گردند، تا وقتي كه عمرشان به سر آيد! چشمداشتي نيز از هيچ كس ندارند جز استفاده شدنشان و خوانده شدنشان. براي كمك كردن به فرهنگ كتابخواني هميشه نياز به پول نيست، شايد خواندن يك كتاب رايگان و اهدا كردنش به نفر بعدي فداكاري اي بس عظيم باشد در راه فرهنگ كتابخواني؛ كه خود بايد از خود شروع كنيم...
مدتي بود معطل مانده بوديم كه اين درد را چگونه فرياد بزنيم، مانده بوديم كلماتي شق و رق را در كليشه فعل و فاعل و صفت و موصوف و غيره و ذلك، بيانيه وار و نطق وار بريزيم و چشمان مخاطب را متعجب در فهم نطق خود نگاه داريم، يا فرياد درد را به دل بسپاريم تا هرچه خواهد خود كند! و در نهايت نيز به استناد مثل معروف كه هر آنچه از دل برآيد، بر دل نشيند، راه حل دوم را برگزيديم! البته اگر دردي بود، تفكري نيز براي درمانش بود و نتيجه اي نيز به دنبال داشت؛ نسخه ما، كتابخانه در گردش بود.
اول درد و بعد هم درمان:
درد يك كلام است و آن، فرهنگ كتابخواني است... و مشكل بزرگتر از آن اين است كه ما هنوز اين درد را نفهميده ايم، حال آنكه ريشه بسياري از مشكلات جامعه ما است. مثل جامعه ما، فردي است كه از درد كتف و دست و پا مي نالد و پزشكان فيزيوتراپ از حل مشكل او مي مانند و سر آخر مشخص مي شود اين دردها از قلب اوست! سر آخر ما كي فرا مي رسد؟! وقتي كه قلب جامعه از كار افتاد؟! با مسكن و آرام بخش شايد درد كاهش يابد اما آيا مشكل حل خواهد شد؟ راه حل بسياري از مسايل كه امروز گريبان گيرمان شده است، مانند حجاب، جوانان و آرمان هاي امام راحل(ره) و
دفاع مقدس، فريب فتنه هاي زمانه را خوردن! و بسيار حديث ديگر كه مي توان از اين مجمل خواند، برگزاري همايش و نشست و گفتگو و برخورد و بيانيه وغيره و ذلك نيست، راه حل فقط فرهنگ سازي است بهترين وسيله اش، كتاب است. رهبرم فرمودند:«هيچ چيز جاي كتاب را پر نمي كند.»
تا كي هزينه تراشي و سازمان سازي براي حل مسائلي كه تنها راهش، يا حداقل، تنها راه ميانبرش،كتاب و كتابخواني است؟ آري، راه ميانبر...؛ رهبرم فرمودند:«اگر خواهان يك ملت پيشرو، با فرهنگ و باسواد هستيم و اگر مي خواهيم عقب ماندگي ها را از راه هاي ميانبر جبران كنيم، ناگزيريم رو به سوي كتاب و كتابخواني آوريم.»
اين چند پاراگراف قبل را مي توان ساعت ها كش داد و تمام گناه را و تمام بار حل اين درد را بر دوش مسئولان و ارگان ها فروريخت. اما خود چه كرده ايم؟! از خود بايد شروع كنيم، كه شايد روزي مسئولي باشيم در يكي از همان ارگان ها!چقدر كتاب مي خوانيم؟ مقصود غير درسي است. چند ساعت در روز؟ براي دفاع از هر اعتقادي كه داريم تنها به شنيده ها اكتفا مي كنيم يا مطالعه نيز داريم؟ چند ساعت در روز وقت خالي داريم و
چند درصدش را مفيد مي گذرانيم؟براي نخواندن دليل داريم يا توجيه و بهانه؟... سوالات تأمل برانگيزي هستند كه شايد لحظه اي درنگ، نتيجه اي جز سكوت به دنبال نخواهد داشت، سكوتي از جنس درد، دردي از سركم كاري... بسياري از ما سال ها درس خوانده ايم، درتمام اين سال ها،اگر خوشبينانه بنگريم كه دركنار جزوه استاد و معلم، كتاب درسي را نيز خوانده ايم، آيا جز كتاب درسي، كتاب ديگري مطالعه كرده ايم؟ بگذار خاطره اي تلخ بگويم از چندي قبل، خاطره اي كه شايد نتوان به تمام نيروهاي حراست دانشگاه ها تعميم داد، اما به عنوان يك دانشجو به جرأت مي توانم بگويم كه اين درد نامأنوسي با كتاب، درقريب به اتفاق دانشجويان كشور بيداد مي كند:...
دانشجوي سال آخر كارشناسي يك رشته به اصطلاح مهندسي هستم، شايد بتوان گفت دريكي از بهترين دانشگاه هاي كشور كه دانشجويانش را به علم و سواد سرشار مي شناسند! مدتي بود يكي از نيروهاي حراست باشگاه نظرم را جلب كرده بود، هرگاه ديدمش، مشغول خواندن كتاب بود و
سر در كتاب! برخلاف خيلي از همكارانش آرام بود و كم حرف... خلاصه بگويم كه بناي آشنايي را با او گذاشتم اما باز هم كم حرف بود. وقتي فهميدم كه دپيلم هم ندارد، كم حرفيش را به پاي كم رويي و اجتماعي نبودش گذاشتم و عجب فكر باطلي كرده بودم.
اشتياقش به كتاب سبب شد، براي نزديكي بيشتر و تحكيم رابطه و تلطيف آن، هفته اي چند بار كتب مختلف برايش ببرم و در تمام مدت به اين فكر باشم كه چطور مي خواند كه مجبورم هر چند روز يك بار كتاب هاي جديدي برايش فراهم كنم! بگذار بگويم كه حتي اين فكر نيز به ذهن درمانده ام خطور كرده بود كه هيچ از خوانده هايش نمي فهمد... طولي نكشيد كه آن روز تلخ فرارسيد، روزي كه بهانه صحبتمان شد كتاب، و روشنفكرانه نطقي كردم و او نيز در تأييد گفته هايم شروع به صحبت كرد و تنها بهت و حيرت بود و صد البته شرمساري و خجالت... شرمساري از اينكه او ديپلم هم ندارد و من دانشجوي سال آخرم... و شرمساري از افكاري كه بيشتر در مورد خودم صدق مي كرد تا او ... صحبت هايش تحليل وار بود و شمرده و زيبا، و من تنها گوش كردم و در خود گريستم كه چرا اين همه سال درس خوانده ام و... و توخود حديث مفصل بخوان از اين مجمل...
بهتر است بگذريم، كه بسياري از ما دچار درد بي كتابي هستيم و با حرف و حرف و حرف معالجه نخواهيم شد.
به فكر افتاديم و نتيجه افكارمان شد:كتابخانه درگردش.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14