(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 13 شهريور  1389- شماره 19732

جاهل تر به ديگران
پرهيز از خود بزرگ بيني
ويژگي هاي شب قدر
تپش قلم
حضرت زهرا(س) حقيقت شب قدر
روزه، تمرين مديريت بر نفس
نيت و قرب به خدا



جاهل تر به ديگران

قال الامام علي (ع):من جهل نفسه كان بغير نفسه اجهل.
امام علي (ع) فرمود: كسي كه به خود جاهل است به غير خود جاهل تر است.(1)

1-غررالحكم و دررالكلم، ص 233

 



پرهيز از خود بزرگ بيني

روزي مردي ثروتمند، نزد حضرت رسول (ص) نشسته بود كه مردي فقير وارد شد و پهلوي او نشست. مرد ثروتمند براي اينكه با فقير تماسي پيدا نكند، لباس هاي خود را جمع كرد و حضرت با ديدن اين صحنه، خشمگين شد و فرمود: ترسيدي كه فقر او به تو اصابت كند يا ثروت تو به او برسد؟
آن مرد متنبه شد و اظهار پشيماني كرد و عرض نمود:
اي رسول خدا (ص)! براي جبران عمل زشتي كه مرتكب شدم، نيمي از دارايي خود را به او مي بخشم. حضرت به مرد فقير فرمود: آيا مي پذيري؟
عرض كرد: نمي پذيرم؛ زيرا مي ترسم من هم مانند او شوم و فقيران را به ديده حقارت بنگرم.(1)

1-ارشادالقلوب، ص 191

 



ويژگي هاي شب قدر

پرسش؟
شب قدر كه عظمت و جايگاه آن در قرآن كريم در آيه شريفه «ليله القدر خيرمن الف شهر» آمده از چه خصوصياتي برخوردار مي باشد؟
پاسخ:
ويژگي هاي شب قدر متناسب با جايگاه و عظمت آن، از اهميت والايي برخوردار است. ابتدا لازم است مفهوم شب قدر روشن و سپس به اوصاف آن پرداخته شود.
مفهوم شب قدر
آيه شريفه «و ما ادريك ما ليله القدر» و تو چه داني كه شب قدر چيست؟ به روشني بر اين نكته دلالت دارد كه دست يافتن به معناي حقيقي شب قدر، بسيار دشوار و فراتر از سطح ادراك توده هاي مردم است. از طرفي وقتي مخاطب اين آيه، پيامبر اعظم(ص) باشد. پرسش موجود در آيه، نشان دهنده عظمت و اوج شب قدر است. افزون بر اين، فراهم آمدن زمينه شناخت و شهود حقيقت شب قدر (هر چند اندك) براي شماري از اهل سير و سلوك كه با بهره گيري از تعاليم اهل بيت(ع) در اين زمينه به آن رسيده اند، گوياي اين حقيقت است. عالم رباني آيه الله ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي(ره) در پاسخ به اين سوال كه معناي ديدار شب قدر و لذت آن چيست؟ مي گويد:
«ديدار شب قدر، عبارت است از: كشف فرود آمدن امر آسماني به زمين در اين شب، آن گونه كه براي امام زمان(عج) آشكار مي شود. (المراقبات، ص731)
ديدن آن حقيقت و توفيق يافتن به اين ديدار و شهود، كاري بس عظيم و والاست، همان گونه كه امام صادق(ع) آن را چنين توصيف كرده است: همانا دلي كه آنچه را در شب قدر فرورد آورده مي شود، مي بيند بسي والا است. (بحارالانوار، ج79، ص02)
اما اسلام، مردم را در همين سطح به خود وا نگذارده است و براي آن كه توده هاي مردم مسلمان نيز شناختي اجمالي از معناي شب قدر دريابند، شارع مقدس در روايات ديني، تصويري از آن حقيقت را در ضمن بيان ويژگي ها و فضايل آن شب ارائه داده كه به ذكر نمونه هايي از آنها اشاره مي شود.
ويژگي هاي شب قدر
1-برنامه ريزي سال
در بسياري از روايات، به عنوان نخستين ويژگي شب قدر، بر اين نكته تاكيد شده كه تقدير امور مردم و سامان بخشي اوضاع و احوال آنان در طول سال، در اين شب رقم زده مي شود، شبي كه سرنوشت و فيصله يافتن همه كارهايي كه تا سال آينده پيش خواهد آمد، در اين شب فرود مي آيد. شايد نزول قرآن در شب قدر نيز به لحاظ همين جهت باشد، كتابي كه برنامه زندگي انسان را ارائه مي كند. در اينجا توجه به دو نكته اساسي ضروري است:
الف) رقم خوردن سرنوشت انسان در شب قدر، در چارچوب مقدرات او در علم ازلي خداوند است. به ديگر سخن به گفته روايات اهل بيت(ع) آنچه در علم حضرت حق، در طول سال براي مردم مقدر است، به صورت برنامه اي نوشته شده آشكار مي شود، كه فرشتگان، آن را مي نويسند و به امام عصر(ع) تحويل مي دهند و اين به تناسب كاري است كه انسان در شب قدر انجام مي دهد.
ب) تعيين سرنوشت انسان در شب قدر و رقم خوردن آنچه در يك سال كامل بر او خواهد گذشت، به معناي آن نيست كه او به طور كامل در برابر اين سرنوشت، بي اختيار باشد. بدان سان كه براي تغيير آن، هيچ كاري از او برنيايد، بلكه مي تواند، در سايه دعا و توسل و با كارهاي شايسته مقدرات حتمي خود را در شب قدر نيز تغيير دهد.
ادامه دارد

 



تپش قلم

عباسعلي كامرانيان
¤ هركس مراقب «نفس اماره» اش نباشد، به اندازه پيروزي هاي ظاهري، مشكل باطني پيدا مي كند!
¤ ¤ ¤
¤ دوست نامناسب، مردابي است كه شخصيت انسان را، بي صدا مي بلعد.
¤ ¤ ¤
¤ حال كه انسانها نتوانسته اند در كنار هم «مدينه فاضله» بسازند، بياييد ما از خويش، انسان فاضل بسازيم!
¤ ¤ ¤
¤ نادان نافرمان، دردش بي درمان و حسرتش بي پايان است!
¤ ¤ ¤
¤ براي كساني كه در پناه گذشته مطلوب خويش، حال و آينده ديگران را خراب مي كنند، داستان سقوط ابليس، داستاني شنيدني است.
¤ ¤ ¤
¤ هركس خود را برتر از ديگران بداند، در عرصه خدمت به آنها، پايدار نمي ماند!
¤ ¤ ¤
¤ هر صبح كه از خواب برمي خيزيم، يكبار زنده شده ايم، آه كه چقدر مرديم و زنده شديم و «آدم» نشديم!
¤ ¤ ¤
¤ اگر حساب و كتاب و پاداش ابدي در قيامت نباشد، شيريني هزار تولد به تلخي يك مرگ نمي ارزد!

 



حضرت زهرا(س) حقيقت شب قدر

سيد محمد مهدي مير باقري
دعاي چهل و چهارم صحيفه سجاديه كه دعاي ورودي ماه رمضان است - و دعاي وداع ماه رمضان، از دعاهاي با ارزش و گران قدري هستند كه براي آشنايي با فضايل اين ماه و وظايفي كه داريم خوب است آنها را مرور كنيم. دعاي اول بيشتر در باب ماه رمضان و وظايف و تكاليفي است كه انسان در اين ماه دارد و دعاي دوم هم عمدتاً اشاره اي به فضايل ماه دارد و بهره هايي كه افراد از اين ماه برده اند و تكليف آنهايي كه از اين ماه محروم شدند و نتوانستند بهره ببرند.
دعاي اول كه نسبتا مفصل است - اينگونه شروع مي شود «الحمدلله الذي هدانا لحمده و جعلنا من أهله» سپاس خداي را كه ما را به حمد خودش هدايت كرد و ما را از اهل حمد قرارداد كه حامد خدا باشيم، نتيجه اش چيست؟ «لنكون لاحسانه من الشاكرين» تا از اين حمد به مقام شكر از احسان برسيم. «وليجزينا علي ذلك جزاء المحسنين» و در نتيجه پاداش محسنين را به دست بياوريم، از حمد به شكر و سپس به احسان برسيم.
«و الحمدلله الذي حبانا بدينه، و اختصنا بملته»، حمد آن خدايي كه دين خودش را به ما عطا كرد و ما را مختص به دين خودش قرارداد. انسان گاهي اين ها را جزء نعماتي كه احتياج به حمد دارد به حساب نمي آورد، در حاليكه اساسي ترين نعماتي است كه خداي متعال به ما داده است. اين نعمت ها تصادفي به دست نيامده و اينطور نيست كه تصادفا به اين مسير هدايت شديم بلكه تدبير الهي بوده است. در دستگاه خداي متعال امر تصادفي اي كه بيرون از مشيت او باشد، اتفاق نمي افتد. بنابر اين بايد خداي متعال را بر آن حمد كرد.
«و سبلنا في سبل احسانه» حمد آن خداي را كه ما را در راه هايي كه منتهي به احسان مي شود به حركت در مي آورد و در اين مسيرها انداخت، چرا؟ «لنسلكها بمنه الي رضوانه»، تا با دستگيري و امداد او، از اين راه ها سلوك كنيم. هم ورود به اين سبل احتياج به هدايت الهي دارد و هم سير در اين سبل و سلوك در آن بدون من الهي ممكن نيست. پايان اين سبل چيست؟ رضوان خداي متعال است. انسان اگر اين سبل احسان را با من الهي طي كند به مقام رضوان الهي مي رسد.
«حمدا يتقبله منا، و يرضي به عنا» آن حمدي كه رضاي حق را به دنبال مي آورد و مقبول درگاه حق مي شود.
بنابر اين ابتدائاً خدا را حمد كرديم به اينكه ما را اهل حمد قرارداد و حمد كرديم به اعطاي دين و مسير هدايت به راه هاي احسان خودش. در اينجا حمد خاصي دارد براي احسان خاص خدا، «والحمدلله الذي جعل من تلك السبل شهره شهر رمضان» خدا را ستايش مي كنم بر اينكه يكي از آن سبل را ماه خودش قرارداد گويي كه يك حمد اختصاصي دارد كه غير از حمدهاي گذشته است.
معرفي ماه رمضان
سپس حضرت اين ماه را معرفي مي كنند؛ «شهر الصيام، و شهر الاسلام و شهر الطهور، و شهر التمحيص، و شهر القيام ألذي أنزل فيه. القرآن، هدي للناس، و بينات من الهدي و الفرقان» شهر قرآن و شهري كه در آن هدايت و بينات براي مردم فرود آمده كانه فقط همان سال اول نزول قرآن هم نيست بلكه استمرار دارد. شهر برخورداري از قرآن و هدايت او وبينات او اين ماه است، لذا بهار قرآن ماه رمضان است.
«صيام»، «اسلام»، «طهور» و «تمحيص» و «قيام» خصوصياتي است كه در اين ماه انسان مي تواند به آنها راه پيدا كند، مي تواند به مقام صائمين برسد. اين صوم هم درجاتي دارد، از صوم از مفطرات و محرمات است تا صومي كه گفتند مخصوص أخص خواص است كه امساك قلب عن ما سوي الله است. ماه رمضان ماهي است كه انسان مي تواندبه اين مقامات برسد، هميشه اين شرايط مهيا نيست. طبق نقلي كه از نبي اكرم صلي الله عليه و آله شده است، ايشان فرمودند كه شهري است كه در آن دعوت به ضيافت الهي شديد و ابواب جهنم به روي شما بسته است، درهاي بهشت باز است و شياطين در اين ماه در غل و زنجيرند. اينها حقايقي است كه براي آنهايي كه اهل مشاهده ملكوت عالم هستند قابل شهود است و براي ما چون حضرت فرمودند قطعي است. راه هايي كه به سوي جهنم ختم مي شود دراين ماه مسدود است، از درب بسته بايد وارد جهنم شد! در مقابل راه هاي رحمت الهي به سوي انسان باز است. شياطين كه دعوت به جهنم مي كنند و مانع ورود انسان به رضوان و بهشت ومقامات معنوي هستند. درغل و زنجيرند. در احوالات مرحوم انصاري همداني نقل شده است كه وقت مغرب فرموده بود بلند شويد اذان بگوييد، به او گفتند هنوز مغرب نشده است، فرموده بود: مگر نمي بينيد ملائكه روز دارند مي روند وملائكه شب فرود مي آيند. آنهايي كه اهل ملكوتند هم عوام ملكوت و هم ملائكه را مي توانند ببينند.
رمضان، ماه تزكيه و تطهير
بنابر اين اينگونه نيست كه در همه ماه ها اين زمينه ها وجود داشته باشد ماه ضيافت است و انسان مي تواند در اين ضيافت به صيام و اسلام برسد، كه «ان الدين عندالله الاسلام» (آل عمران 19) شايد مقام اسلام، همان مقام تسليم در مقابل خداي متعال و نبي مكرم و اهلبيت عليهم السلام است.
شهر الاسلام است، شهرالطهور و شهر التمحيص است؛ شهري است كه انسان مي تواند از همه رذالت ها و آلودگي هايي كه در وجودش است، پاك شود. درمنزل، حمام يك مكان مخصوصي است كه براي تطهير در نظر گرفته شده است، مكان و وسائل براي شست و شو آماده است، همين كار در نقاط ديگر بسيار سخت انجام مي گيرد، اينطور نيست كه همه جا حمام باشد، اين ماه هم ماه طهور است، شرايط باطني و ملكوتي عالم دراين ماه براي پاك شدن و طهارت انسان كاملا آماده است.
ماه خالص شدن است؛ خيلي از ناخالصي هاي انسان بر خودش هم پوشيده است، اين ناخالصي ها را در اين ماه مي شود پاك كرد. خداي متعال در ضمن بحث از جنگ احد و شكست هايي كه به حسب ظاهر براي مسلمان ها پيش آمده، مي فرمايد: «ليبتلي الله ما في صدوركم و ليمحص ما في قلوبكم» (آل عمران- 154) اين جنگ هاي سنگين براي اين است كه آنچه در قلب شماست، تمحيص شود. انسان در آن فشارهاي سنگين است كه مي تواند پاك بشود و تعلقاتي را كه نسبت به اغيار دارد، رها كند. شهر رمضان يك چنين شهري است، مثل كوره جنگ كه انسان مي تواند در آن تمحيص بشود، اينجا هم همينطور است. طلا ممكن است آلايش ها و ناخالصي هايي داشته باشد كه بايد در كوره و در دماي بالا، اين ناخالصي ها را از خودش رها كند. در آن وضعيت است طلاي خالص باقي مي ماند و بقيه تعلقات كنده مي شود. گاهي ناخالصي هاي وجود انسان تعلق زيادي به روح انسان دارد مانند جاذبه طلا و مس كه در درجه خاصي از حرارت كوره رها مي شود. ولي در شرايط عادي نمي شود، درون اين ماه يك چنين شرايطي آماده است و انسان مي تواند تمحيص شود، هميشه موقعيت براي تمحيص شدن آماده نيست.
شهر القيام است؛ ظاهرش اين است كه آدم مي تواند در اين ماه شب زنده داري كند، ولي شايد بيش از اين باشد؛ انسان در اين ماه است كه مي تواند به قيام لله برسد. يعني انسان براي خدا به مرحله قيام الهي برسد. اينكه انسان همه حياتش قيام لله باشد، كار آساني نيست و در اين ماه ممكن است.
شهري است كه انسان مي تواند از هدايت و بينات قرآن برخوردار شود. هميشه اينگونه نيست كه مثل ماه رمضان، قرآن به انسان بهره و بار بدهد، چون خواندن ها و بهره مندي ها متفاوت است.
«فابان فضيلته علي سائر الشهور» خداي متعال فضيلت اين شهر را پنهان نكرد. اين هم جزء نعم الهي است، اگر مي فرمود همانطور كه شب قدر را مخفي كردم، ماه رمضان هم يك ماهي است كه خودتان برويد پيدا كنيد، كار مشكل مي شد، در اين صورت انسان اگر مي خواست به بركات اين ماه برسد، بايد همه سال را مراقبه مي كرد، ولي الآن خداي متعال اين ماه را معين كرده است؛ «بما جعل له من الحرمات الموفوره و الفضائل المشهوره » خدا محرماتي براي اين ماه قرار داد، آن محرمات چيست؟ «فحرم فيه ما أحل في غيره اعظاما، و حجر فيه المطاعم و المشارب اكراما» خداي متعال براي اكرام و اعظام اين ماه، اين دستورات را داده است. «و جعل له وقتاً بينا» آن را معين كرده و جابجا نمي شود، «لا يجيز- جل و عز- أن يقدم قبله و لا يقبل أن يؤخر عنه» بايد اين ماه در مواقف خودش احيا شود.
نعمت شب قدر
علاوه بر اين ها نعمتي در اين ماه هست- كه در بسياري از روايت ها و دعاهاي ماه رمضان تأكيد شده- و آن اين است كه «ثم فضل ليله واحده من لياليه علي ليالي ألف شهر»، يك شب اين ماه از شب هاي هزار ماه برتر است. اين يك گنج عظيم بي حد و اندازه اي است كه خداي متعال در اين ماه قرار داده است و انسان بايد تلاش كند كه اين گنج را به دست بياورد. اگر به دست آورد، تدارك همه كاستي هاي عمر انسان مي شود و اگر به دست نياورد، در اين عمر معمولي هفتاد- هشتاد ساله انسان خيلي كاري نمي شود كرد.
براساس بعضي روايات، شب قدر نعمتي است كه خداي متعال در مقابل عمر طولاني اي كه به امم سابق داده، به امت نبي اكرم (ص ) عطا كرده است. در روايات ذيل سوره قدر دو شأن نزول براي اين سوره آمده است- و هر دو هم ممكن است درست باشد و تنافي اي باهم ندارند- اول اينكه حضرت در خواب ديدند كه بني تميم و بني اميه از منبر حضرت بالا رفتند و مردم را به قهقرا برمي گردانند. حضرت محمد(ص) محزون شدند جبرئيل آمد و گفت: يا رسول الله چه شده؟ فرمود: من چنين خوابي ديدم، عرض كرد من مطلع نيستم بايد بروم از خداي متعال سؤال كنم، برگشت و سوره قدر و يك آيه ديگر را آورد كه ما در مقابل اين دولت طولاني اي كه به آنها داديم و مردم را به قهقرا برمي گردانند به تو شب قدر داديم كه شب قدر تو از اين دولت كارگشاتر است. درست است اينها به عقب برمي گردانند ولي شب قدر تو همه آنها را جبران مي كند.
در آيات ديگر دارد «و اذ قلنا لك ان ربك احاط بالناس و ما جعلنا الرؤيا التي أريناك الا فتنه للناس و الشجره الملعونه في القرآن»(اسراء 06) ما گفتيم، پروردگارت محيط به مردم است، آنها نمي توانند از ملك و حكومت خدا بيرون بروند، خدا احاطه دارد، پس حكمت اين شجره ملعونه چيست؟ اين فتنه الهي است! كوره اي است كه بايد مردم در اين كوره بروند كه يك عده خالص بيرون بيايند و يك عده جدا بشوند. بعضي روايات شجره ملعونه را به بني اميه تفسير كرده اند. خداوند مي فرمايد ما در مقابل اين فتنه شب قدر را به تو داديم كه تدارك همه آنها را مي كند.
ذيل اين آيه روايت ديگري است كه معنا مي كند و آن اينكه در محضر رسول الله(ص) عرض شد كه بعضي از امم سابق فقط 021سال شمشير روي دوش شان بوده و مي جنگيدند درحالي كه عمر امت حضرت متوسط 06 تا 07 سال است، حضرت به خداي متعال عرض كردند كه خدايا در مقابل اين عمرهاي طولاني به امت من چه عطا كرده اي؟ خدا فرمود سوره قدر را داديم كه جبران نقص عمر را مي كند. چون خود دنيا كه موضوعيت ندارد، اين عمري كه مي دهند براي اين است كه انسان بتواند بارش را براي ادامه راه ببندد والا هزار سال در اين دنيا باشي يا صدسال موضوعيت ندارد. شب قدري كه قرار داديم جبران مي كند، اين شب قدر را گويي به احترام حضرت، به امت او دادند.
پيامبر ما غيراز حضرت موسي و حضرت نوح و حضرت ابراهيم عليهم السلام است كه بايد هزار سال كنارشان باشي تا برسي، در يك عمر كوتاه با حضرت مي توان به مقصد رسيد، مانند اينكه يك استاد زبردست كه 04سال سابقه تدريس دارد و از نظر استعداد و توانايي كامل است، با يك استاد معمولي خيلي فرق مي كند، ممكن است يك كتاب را با او يك ماهه بخواني ولي با ديگري يك ساله نشود خواند. اين شفاعت حضرت و اهلبيتش عليهم السلام است كه راه را كوتاه كرده است، شب قدر اين امت نيز از اين شفاعت به دست آمده است.
حضرت زهرا(س)، حقيقت شب قدر
روايت ديگري هست كه مرحوم مجلسي در بحار ج 34 ص 91 نقل كردند كه «الليله فاطمه والقدر الله فمن عرف فاطمه حق معرفتها فقد أدرك ليله القدر» شب قدر ماه رمضان ارتباطي با ولي خدا دارد، من تلقي ام اين است كه حقيقت شب قدر درك ولي خدا و مقام ولايت الهيه است، انسان اگر به آن محيط امن ولايت الهيه وارد نشود كه «ولايه علي بن أبي طالب حصني فمن دخل حصني أمن من عذابي»(1) شب قدري ندارد، خطرپذير است، بايد وارد آن حصن بشود كه از مخاطرات نجات پيدا كند، كما اينكه «لا اله الا الله حصني»(2)، «ولايت علي ابن ابيطالب» هم حصن است. روايت سلسله الذهب را قريب به چهار هزار نفر به دست در نيشابور مي نوشتند، وقتي كجاوه حضرت حركت كرد گفتند: يك حديث نقل كنيد، حضرت با سند از آباءشان، از نبي مكرم اسلام(ص)، از جبرائيل عن الله تبارك و تعالي نقل كردند: «لا اله الا الله حصني فمن دخل حصني امن من عذابي»(3) و سر را بيرون آوردند و گفتند: «بشروطها و أنا من شروطها»، پذيرش و ولايت اولياي الهي شرط و مقوم توحيد است. اگر انسان به محيط ايمن والهي و آن وادي امن وارد نشود، خطر پذير است، شيطان،نفس، ديگران تهديدش مي كنند. و من گمان مي كنم كه حقيقت شب قدر هم همين باشد. اينكه شب قدر در ماه رمضان است، بعيد نيست معنايش اين باشد كه درك حقيقت آن مقام ولايت الهيه هم دراين ماه است، اگر انسان توانست خودش را به آن وادي ايمن و ولي خدا برساند، دركنار او بيش از هزار ماه جلو رفته است و اگر نرساند، هزار ماه هم كه خودش بدود آن كار را نمي كند. يك شب كه با ولي خدا سالك باشي و به آن وادي ايمن راه يابي، آن يك شب از هزار شب كه خودت راه بردي بهتر است.
درك شب قدر هم غير از بيدار بودن است؛ ممكن است آدم بيدار باشد، ابوحمزه بخواند، دعاي جوشن كبير بخواند، همه كارها را بكند ولي به درك شب قدر نرسيده باشد. درك شب قدر ورود به محيط ايمن الهي است كه دراين روايت مي فرمايد:«فمن عرف فاطمه حق معرفتها فقد أدرك ليله القدر».اين روايت نقشه گنج است، بعد از يافتن آدرس گنج بايد دنبال گيج ياب رفت. انسان بايد آستين ها را بالا بزند تا پيدا كند،صرف نقشه گنج براي رسيدن به گنج كافي نيست؛ «فمن عرف فاطمه حق معرفيها فقد أدرك ليله القدر». سپس هشدار مي دهند كه خيال نكنيد به معرفت تام حضرت مي رسيد «و انما سميت فاطمه لان الخلق فطموا عن معرفتها» (4) كه در روايت دارد كه نام ايشان از طرف خدا بوده است.
درعلل الشرايع صدوق روايتي دارد كه جابر از حضرت سؤال كرد كه چرا به حضرت مي گويند زهرا؟ فرمود:«لان الله عزوجل خلقها من نور عظمته فلما اشرف أضاءت السماوات والارض بنورها و غشيت ابصار الملائكه» (5) وقتي اين نور كه منشعب از عظمت الهي است، تجلي كرد حجاب ملائكه شد، با اينكه خود ملائكه نوراني هستند به سجده افتادند، خدا فرمود:« هذا نور من نوري أسكنته في سماتي خلقنه من عظمتي أخرجه من صلب نبي من أنبيايي» (6) او را در آن نقطه آسمان منصوب به خودم و آن رفعت منصوب به خودم جاي دادم، سپس ازمسير رسول الله (ص) به عالم دنيا تنزلش دادم. بنابر اين معرفت امام و معرفت صديقه طاهره سلام الله عليها درك حقيقت شب قدراست.
ابتلاء و بلاء حضرت زهرا سلام الله عليها حلقه اتصال ما با عوالم بالاتر است. حلقه اتصال عالم با نبوت و ولايت است. اگر ابتلاء ايشان نبود فتنه هاي شيطان همه را جدا مي كرد.
حضرت به خاطر وسعت و عظمتش حلقه اتصال و پيوند همه اولياء و همه خوبان به مقام نبوت و ولايت است. درباطن عالم هر كسي متصل مي شود از اين راه متصل مي شود، حلقه اتصالي باطني است. شايد معناي شب قدر بودن حضرت هم همين باشد.
اخبات و انكسار،جبران فضيلت هاي از دست رفته
بعد از اينكه فضيلت هاي ماه در دعاي چهل و چهارم بيان مي شود، حضرت در دعاي چهل و پنجم با رمضان وداع مي كنند. حضرت دراين دعا يك درس به ما مي دهند؛ عده اي ماه رمضان را پشت سر گذاشته اند وبهره هاي اين ماه را برده اند خوشابه حالشان، اما در مورد باقي افراد حضرت مي فرمايند خدايا ما در مقابل اين ماه كه از دست داديم، در مقابل تفريط و كوتاهي خودمان درحق اين ماه مصيبت زده هستيم. منكسر هستيم كه چرا ماه خدا آمد و ما نه از شبهايش بهره برديم و نه از روزهايش واين ماه از ما جدا مي شود و ديگر بر نمي گردد. ماه بعدي كه مي آيد يك رمضان ديگري است. اين روايات را مرحوم شيخ حر در باب جهاد با نفس بيان كرده اند كه روزي مي آيد به آدم مي گويد من ديگري تكرار نمي شوم، خيال نكني فردا من هستم! فردا يك روز ديگري است، من مي روم و ديگرهم به دنيا بر نمي گردم، مواظب باش بهره ات را از من ببري. ماه رمضان هم اينگونه است؛ بر فرض انسان زنده باشد، ماه رمضان بعد كه اين ماه رمضان نيست. حالا حضرت يك راهي به ما ياد داده اند كه اگر بتوانيم جبران كنيم؛ البته اين مخصوص روز آخر ماه است. همانطور كه انسان بايد در ابتداي روز همت كند و مصمم باشد كه گناه نكند، آخر روز هم بايد توبه كند كه خدايا بالاخره ما در ظرف خودمان تخلف هايي داشتيم و بايد از اين تخلف ها توبه كند، در ماه رمضان هم اول ماه انسان بايد مهيا بشود براي بهره بردن، آخر ماه بايد اينگونه از خدا عذرخواهي كند و به فضل خدا اميدوار باشد.
حضرت به ما آموخته اند: «واجبر مصيبتنا بشهرنا، و بارك لنا في يوم عيدنا و فطرنا» (7)، «اللهم فلك الحمد اقرار اً بالا ساءه ، و اعترافا بالاضاعه » (8) خدايا ما تو را حمد مي كنيم در كار تو نقصي نيست، تو را فقط بايد ستود، تو ماه طهور را قراردادي، ملائكه ات را آماده كرده بودي، شياطين را در غل و زنجير كرده بودي، بنابر اين بايد تو را ستود، من كوتاهي كردم و از اين ماه بهره مند نشدم. حالا هم اقرار به بدي هاي خودم دارم و هم اعتراف به تضييع حق تو. حالا در مقابل اين اسائه و اضائه ها چه داريم؟ آنچه كه ما داريم براي تو اين است: «ولك من قلوبنا عقد الندم». قلب ما با ندامت گره خورده است، پشيمان هستيم، بي تفاوت نيستيم كه شهر الطهور تمام شد. روز آخر ماه است و عده اي پاك شدند و موحد شدند، خداشناس شدند، امام شناس شدند و مقام ولايت الهيه را يافتند و ما دست خالي هستيم.
«و من ألسنتنا صدق الاعتذار» از جانب زبان ما نيز براي تو عذر حقيقي و صادقانه داريم، نه اينكه بگوييم خدايا تو نخواستي كه ما برسيم، نه! كار از طرف تو تمام بود، ما نخواستيم، ما تضييع كرديم.
«فأجرنا علي ما أصابنا فيه من التفريط» (9) دعا را بايد از معصوم ياد گرفت؛ خدايا از تفريطهايي كه به ما رسيده، مصيبت زده ايم! در مقابل اين تو به ما پاداش بده. چه پاداشي؟ «اجرا نستدرك به الفضل المرغوب فيه» اجري كه با آن تدارك كنيم فضلي را كه از كف رفته است. «و نعتاض به من انواع الدخر المحروص عليه» عوض همه آن گنجهايي كه بر آن حريص هستيم كه ما به دست نياورديم و از كنار آن گذشتيم، يعني انسان مي تواند با انكسار و ندامت خودش، با عقد الندم و صدق الاعتذار از تفريطهاي خودش هم بهره مند بشود.
خدا رحمت كند استادي داشتيم، مي گفت بچه را مي فرستي قوري را بشويد، مي اندازد مي شكند؛ دو حالت دارد: يك موقع مي آيد سرش را هم بالا مي گيرد مي گويد شكست كه شكست، شما هم تنبيه مي كنيد؛ مستحق تنبيه است. يك موقع مي آيد مي بينيد منكسر است و خجالت زده است، رويش نمي آيد كه بيايد داخل، شما به او روحيه مي دهيد مي گوييد چيزي نشده است، قوري مال شكستن است، يك قوري ديگر مي خريم. مي فرمود: اگر انسان از گناهانش هم به اخبات رسيد، اين انكسار بهره مي دهد. اما عبادتي هم كه سرت را بالا بگيري و بگويي من روزه را كه گرفتم، نماز را هم كه خواندم، چه كم گذاشته بودم؟! مستحق چوب خوردن است. انسان در درگاه خداي متعال بايد هر كاري هم كه كرده باشد، از حد تقصير بيرون نرود، خيال نكند كه بندگي انجام داده است! انسان وقتي مي بيند يك عده اي شب تا صبح در سجده و ركوع بوده اند، تازه مي فهمد كه كاري نكرده است.
اين صدق الاعتذار و عقدالندم تدارك نقص هاست. ذيل اين دعا بالاتر از اين هم دارد كه خدايا ماه هاي رمضاني مي آيد كه ما زنده نيستيم بندگان تو مي آيند بندگي مي كنند، خدايا هر چه به آنها مي دهي به ما هم بده. خيلي طمع بزرگي است! اينگونه بايد انسان در كرم خداي متعال طمع كند. اخبات و انكسار و اين رجاء اين دو اگر در انسان پيدا شد، جبران همه كاستي هاي انسان را مي كند.
پي نوشت ها :
1- عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج 2، ص: 631
2- بحار الانوار، ج 94، ص: 021
3- التوحيد للصدوق، ص: 52
4- «به درستي كه فاطمه ناميده شد چرا كه خلق از معرفت حقيقي او عاجزند.»
5- «زيرا خداوند متعال او را از نور با عظمت خود آفريد، و هنگامي كه نورش درخشيدن گرفت آسمانها و زمين به نور او روشن شدند و چشمان ملائكه خيره ماند.» علل الشرايع، ج 1، ص: 971
6- «خداوند فرمود: اين شعبه اي از نور من است كه آن را آفريده ام و از صلب يكي از پيامبرانم كه او را بر ساير پيامبران برتري داده ام، خارج مي نمايم.»
7- «جبران كن مصيبت ما را (بخاطر از دست دادن فضايل ماه) و براي ما در روز عيد و روز روزه گشودنمان مبارك و نيكو گردان»
8- «تو را است سپاس و حاليكه به بدكرداري اقرار كننده و بتباه ساختن (تقصير در اعمال) اعتراف كننده ايم»
9- «پس ما را بر (اعتراف بكوتاهي در اعمال و پشيماني از) تقصير كه در آن ماه بما رسيده اجر و پاداش ده»

 



روزه، تمرين مديريت بر نفس

مديريت نفس و روان، يكي از مهم ترين خواسته هاي انسان هاي سالم است؛ زيرا انسان سالم بر اين باور است كه روح انساني هنگامي كه در تن قرار گرفت و با آن آميخت، به شكلي در آمده كه با همه افزايش قابليت هاي انفعالي اش، در عرصه مديريت انسان، تسلط و چيرگي خاصي مي يابد. به اين معنا كه نفس و روان آدمي، به سبب حضور قوي ماده و گرايش هاي دنيوي، كم تر مي تواند به گرايش هاي روحي نفس پاسخ مثبت دهد. از اين رو، بخش اعظم تلاش هاي آدمي براي ايجاد اعتدال و تعادل ميان دو خواسته متقابل نفس يعني گرايش به ماده وگرايش به فراماده صرف مي شود.
عقل و دعوت به تعادل
نفس آدمي به سبب حضور در عالم ماده به طور طبيعي گرايش بيش تري به امور مادي داشته و به نحوي از گرايش به سوي معنويت و فراماده گريزان است. از اين رو نمي تواند به بخش وجه اللهي خود يعني گرايش به معنويات پاسخ هاي مناسب بدهد. اين جاست كه عقل به عنوان عنصر روحاني نفس، عمل مي كند و خواهان تعادل و اعتدال مي گردد تا خواسته هاي نفساني را در مسير كمالي شدن مديريت كرده و سامان دهد.
عقل به آدمي اموري چون عفت (حيا) و دين داري را مي آموزد كه مجموعه اي از قوانين مديريت نفس مي باشد. از اين جا مساله اي به نام مبارزه با نفس به شكل رياضت در شكل افراطي آن مطرح مي شود و برخي از انسان ها به اين شكل عمل مي كنند كه به خواسته هاي طبيعي نفس در حوزه امور مادي پاسخ ندهند و آن را سركوب كنند. اين پاسخ افراطي همانند پاسخ افراطي كه برخي ديگر مي دهند، موجبات تباهي نفس انساني را فراهم مي آورد؛ زيرا همان اندازه كه پاسخ بيرون از حد و اندازه به خواسته هاي مادي نفس مي تواند زيانبار باشد، پاسخ بيرون از حد و اندازه به خواسته هاي معنوي در شكل سركوب خواسته هاي مادي نفس نيز مي تواند زيانبار باشد.
عقل سالم و فطرت سليم كه اسلام بدان دعوت مي كند، خواهان اعتدال و تعادل براي دو خواسته متقابل نفس است. اين جاست كه مسائلي چون روزه به عنوان تمرين مديريت برنفس مطرح مي شود تا ضمن پاسخ گويي مناسب به خواسته هاي معنوي نفس به خواسته هاي مادي آن نيز پاسخي شايسته بدهد. شيوه پاسخ گويي به خواسته هاي متقابل نفس، موجب مي شود تا نفس در بستري مناسب به تعالي و رشد خويش ادامه دهد و از تمام ظرفيت و استعداد خويش براي متاله شدن (خدايي گشتن) بهره برد. از اين رو روزه برخلاف رياضت هاي غيرشرعي موجب رشد كاريكاتوري نفس نمي شود بلكه موجب مي شود تا شخصيت انساني در يك تماميتي به كمال مطلوب دست يابد.
روزه داري تمرين رسيدن به تقوا
تمرين روزه داري تنها بخشي از تمرين دست يابي به اعتدال و تعادل شخصيتي انسان و نفس وي است. از اين رو، نبايد تنها به رياضت شكمي بسنده كرد. اين جاست كه معنا و مفهوم روزه داري فراتر از رياضت هاي بدني مي شود و روزه دار تنها به مبارزه با خوردن و نوشيدن و ديگر شهوات نفساني بسنده نمي كند بلكه لازم است در هنگام روزه به همه ابعاد وجودي نفس خويش پاسخي در خور و مناسب بدهد كه اين پاسخ گويي شامل برنامه هائي در حوزه مديريت رفتاري، شناختي و معرفتي و نيز عاطفي و احساسي مي شود. بدين ترتيب جامعيت روزه داري در مفهوم قرآني و اسلامي آن، مهم ترين ابزار براي مديريت نفس و تسلط بر آن مي شود كه از آن به تقوا ياد مي گردد.

 



نيت و قرب به خدا

محمدمهدي رشادتي
خداوند متعال در قرآن كريم مي فرمايد: «واذكر ربك في نفسك تضرعا و خيفه و ذون الجهر من القول بالغدو والاصال ولاتكن من الغافلين».(اعراف/205) پروردگار خويش را به زاري و بيم در ضمير خود و به آواز غيربلند (آهسته) بامداد و شامگاه ياد كن و از غفلت زدگان مباش.
علامه طباطبايي(ره) مي فرمايند: از آيه ظاهر مي شود كه قرب به خدا تنها به وسيله ياد و ذكر او حاصل مي شود و به وسيله ذكر است كه حجاب هاي حائل ميان او و بنده اش برطرف مي گردد و اگر ذكري در كار نباشد جميع موجودات نسبت به نزديكي به او و دوري از او يكسان مي بودند و از اين نظر هيچ اختلافي ميان موجودات نمي بود كه يكي به او نزديكتر و يكي دورتر باشد. (الميزان، ج8، ص 501) قطعا معناي تقرب به خدا نزديكي مكاني نيست زيرا خدا در همه جا هست و نسبت خدا به تمام اشياء و موجودات جهان اعم از انسان كافر و مسلمان، حيوان، جهاد، نبات و ملك و جن و... از لحاظ دوري و نزديكي يكسان است: «ولله المشرق و المغرب فاينما تولوا فثم وجه الله (بقره/115)» نزديك شدن به خدا به معناي توجه و رويكرد و دور شدن از او به معناي عدم توجه و پشتكرد به خداست، در واقع خدا هميشه به انسان نزديك است. «نحن اقرب اليه من حبل الوريد (ق/61)» لذا اين دوري و نزديكي در خاطر است و نه در واقع. لذا نماز برترين نوع توجه و ذكر نسبت به خداست: «و لذكر الله اكبر. (عنكبوت/ 54). رضوان خدا نيز ملحق به قرب است. زيرا منظور از رضوان توجه به خداست، توجهي متعالي كه به رضا چشم دارد نه به جزا (طمع بهشت و ترس از جهنم). رضوان الهي، اوج قرب به خداست. و لذا بهره اي اندك از آن به همه چيز مي ارزد: رضوان من الله اكبر»(توبه/27)
در اينجا مي توانيم تا حدودي به فلسفه تمام ذكرها و اورادي كه در اسلام اين همه به مداومت بر آنها توصيه شده پي ببريم. هر ذكري در واقع ما را به خدا نزديكتر مي سازد در صورتي كه به آن توجه داشته باشيم.
نكته ديگر اينكه اگر «ايمان» نيز جزء بالاترين ارزشها تلقي مي شود به واسطه تكيه آن بر علم و معرفت است. ايماني كه مبتني بر معرفت صحيح نباشد ارزشي ندارد و چه بسا گمراه كننده نيز باشد.
به نظر مي رسد كه بالاترين ذكر، ذكر عملي است. در هركاري بايد پرسيد كه آيا اين كار مورد تائيد و رضاي خدا هست يا نه؟ توجه به اوامر و نواهي خدا و نمايندگان او ما را در مسير قرب به خدا قرار مي دهد. عبادات عملي مانند روزه، حج، زكات و خمس و... تمرين عملي براي تقويت نيت و ذكر و يادخداست.
وقتي نماز بالاترين نوع عبادت باشد چون عملا ذكر و ياد خداست، بنابراين يقين نيز از اسلام و ايمان و تقوا بالاتر خواهد بود. در روايات مرتبه يقين بالاتر از تقوا و ايمان و اسلام معرفي شده است. (اسلام- ايمان- تقوا- يقين) واعبد ربك حتي يأتيك اليقين. خدا را بندگي و عبادت نما تا ترا يقين حاصل شود. (حجر/99) (درسهايي از اخلاق، آيه الله مشكيني، ص 85)
مرگ نيز اگر به يقين تعبير شده (ماننده آيه فوق) براي اين است كه با مرگ توجه انسان به خدا و حقايق به مرز يقين مي رسد و پرده ها از روي چشم ها برداشته مي شود.
يقين نيز سه مرتبه دارد: 1) علم اليقين (ايمان به چيزي از راه استدلال مانند علم به وجود آتش از طريق ديدن دود آن). 2) عين اليقين (ايمان به چيزي از روي مشاهده مانند ديدن خود آتش و پي بردن به وجود آن) 3) حق اليقين (ايمان به چيزي از راه وحدت و اتحاد با آن. مانند افتادن در آتش و درك حقيقت آتش. قسم سوم از بالاترين نوع يقين و معرفت است كه تعداد اندكي از انسانهاي بزرگ از آن برخوردارند. به عبارت ديگر يقين از صفات علم است و آن سكون و ثبات و استواري علم است به طوري كه به وسيله استدلال عقلي يا اشراق قلبي، هرگونه شك و شبهه اي از آن برطرف شده باشد.
حضرت ابراهيم(ع) با اينكه به زنده شدن مردگان ايمان داشت اما از خدا طلب يقين كرد كه به اطمينان و آرامش دل تعبير شده است.
از پيامبر(ص) نقل شده است كه: هركس خدا را اطاعت كند خدا را ياد كرده است هرچند نماز و روزه و قرآن خواندنش اندك باشد.
امام صادق(ع) فرمودند: منظور از آيه «ولذكر الله اكبر» هنگام برخورد با حلال و حرام خداست.
حضرت علي(ع) مي فرمايند: هركس چيزي را دوست بدارد ياد آن ورد زبانش شود. «من احب شيئا لهج بذكره» (منتخب ميزان الحكمه ، ج 1، ص 193)

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14