(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 13 شهريور  1389- شماره 19732

غربت انديشه در معماري ايران
چشم هاي بي خواب استكبار در روز قدس
اي قدس!
كتابشناسي روز جهاني قدس
رمان؛ رمزآلود فردا
دوبيتي هاي دلتنگي



غربت انديشه در معماري ايران

جواداحمديان
بياييد كمي به قضاوت در مورد معماري كشورمان بپردازيم، ارزش گذاري درستي انجام بدهيم، معماري ايران در مقايسه با معماري دنيا، ببينيم كه در چه سطحي قرار دارد و اينكه نقش معماران در سطح جامعه و دنياي حرفه اي چگونه تعريف شده است. اگر كمي به عقب برگرديم و دهه هاي 40 و 50 را بررسي كنيم، خواهيم ديد كه چگونه معماران بزرگي در فاصله كمتر از سه، چهار دهه توانسته بودند آثاري را خلق كنند كه بدون اغراق تا ساليان درازي به عنوان نمادهايي از ورود مدرنيته و مواجهه آن با معماري ايران خواهند درخشيد.
موارد بسياري را مي توان در عدم تداوم فكري و عملي، انديشه هاي آن دوران برشمرد كه بسيار حائز اهميت بوده، هم اكنون نيز شاهد تاثيرگذاري گونه اي از اقدامات انجام گرفته در دهه هاي گذشته به خصوص دوران سازندگي هستيم؛ ولي اين بار نمي خواهيم به گذشته بازگرديم وخلاهاي فكري معماران جامعه امروز ايران را با تخطئه گذشته، ارضاء كنيم! از طرف ديگر پرداختن به آينده نيز با شرايط حاكم بر معماري ايران بيهوده به نظر مي رسد! هميشه رسم بر اين بوده كه دغدغه گذشته را به بلندپروازي ها و شعارهاي آينده گره بزنيم و از زمان و مكاني كه در آن حضور داريم، بگريزيم. هيچ وقت سعي نكرده ايم كه واقعيت جامعه خويش را باور كرده، در چارچوبي كه اقتضاي شرايط، اقتصادي، اجتماعي و حتي سياسي ما است فعاليت كنيم.
سالهاست كه در سايه تخت جمشيد و ميدان نقش جهان، آنهم با غروري بس گران، خود را به جهانيان عرضه مي داريم و از هرگونه حركت و بازانديشي نو در روند معماري سر باز مي زنيم و گروهي ديگر نيز با گونه اي ديگر از چنين خودباختگي، دست تمنا به دنياي غرب گشوده اند و ابزار و آرا يشان را صحيح ترين مسير نيل به يك معماري »درست« معرفي مي كنند. اينها همه در شرايطي نقل و حتي استفاده مي شوند كه ما از شناخت جايگاهي كه در آن مستقريم، عاجز و ناتوانيم؛ نمي توان بدون بررسي ميزان توانايي هاي معماران امروز و بار معنايي كه از معماري در ذهن كارگزاران و مردم موجود است به راهكارهاي ارايه شده از خارج اين جامعه چه از معماري سنتي ايران و چه از دنياي غرب پرداخته و به نتيجه مطلوبي دست يابيم.
دهه 80 معماري ايران همراه است با مشاورين بزرگ معماري و همكاراني از كشورهاي اروپايي، معماراني كه تحصيلات گسترده اي را در كشورهاي مختلف انجام داده اند، آثار مكتوب بسياري در مورد معماري سنتي ايران موجود است، ورود تكنولوژي ها و مصالح جديد به بازار ايران و مهم تر اينكه هنوز چندي از معماران دهه هاي 40 و 50 ايران در قيد حياتند، در چنين بستر و با چنين امكاناتي كه در دهه هاي گذشته كمتر شاهد آن بوده ايم، معماري ايران در چنين وضع اسف باري به سر مي برد!
اگر واقع بينانه به اطراف خويش بنگريم، خواهيم ديد كه ره آورد سه دهه گذشته ما به جز چند اثر معماري كه تنها در مقياس كشوري مي توانند مطرح شوند و شمارشان از انگشتان دست نيز تجاوز نمي كند چيزي در دست نيست و ساير ساخته ها حائز ارزش بالايي نيستند؛ هر چند كه در همين چند اثر به جامانده نيز نمود آنچناني از حضور انديشه اي تاثيرگذار و يا رويكردي كه بتواند كشتي شكسته معماري ما را ترميم كند يافت نمي شود و صرفا به عنوان اثري »خوب« و نه »درست« ازآنها ياد مي شود.
بايد واقع بين باشيم و بدانيم كه جامعه و معماري ما بر اساس دستاوردهايمان مي تواند شكل بگيرد و به پا خيزد نه بر اساس اندوخته هايي كه از غرب و شرق بر ما تحميل شده و هزاران بار در كلاس هاي درس و مجامع مختلف تكرار مي شود! بايد نقشي نو زنيم و قبل از همه امور به فكر توليد انديشه و فكر معماري باشيم.
نه معمار و نه معماري درستي را در چنين فضاي آشفته اي، هرچند كه امكانات و ابزار بسياري نيز موجود باشد، نمي توان يافت، مگراينكه جايگاه خودمان را بدون اغراق و بدون بهره گيري از مفاهيم و انديشه هاي گذشتگان و غربيان، بشناسيم و با ذهنيتي درست - تاكيد مي كنم با ذهنيتي درست و به دور از تلقين ها و هيجانات معماري دنيا - شناخته، تحليل درستي را ارايه دهيم.
نياز به انديشيدن
انديشه، خرد و خلاقيت به عنوان نيروهاي محركه بسياري از فعاليت هايي كه در مقياس خرد و كلان در جامعه ما انجام مي گيرند به خصوص از لحاظ توليد ايده هاي جديد، تضعيف شده و به مرور زمان به تكراري ساكن و فرسوده ختم مي شوند. مسائلي كه به وضوح مي توانيم در عرصه معماري و رويكرد سطحي آن ببينيم؛ چه در عرصه هاي پژوهشي و چه در فعاليت هاي حرفه اي، كمترين اشخاصي را مي توان يافت كه به دنبال تفكري معمارانه بوده و سعي در تدوين نگرشي خاص داشته باشند، نگرشي كه با زيربنايي فكري و فلسفي به صورتي كلي و بسيار عميق به معماري بنگرد و آن را در فضايي چند بعدي با علوم و هنر هاي ديگر مقايسه كرده و ساختاري واحد و انعطاف پذيري را پي ريزي مي كند؛ پايه معرفتي و مباني نظري هر حرفه اي نياز به ساختار اوليه قوي دارد كه مي تواند نمودي از كاركردها و تجربه هاي عملي و ذهني بشر در طول تاريخ باشد. اين مباني بر هنرمند بودن و بر باورهاي فردي معماران به خصوص با تاكيدي خاص در مورد معماري خوب، توجيهي بر نوع جهان بيني آنان است. اطلاعاتي كه از جهان هستي در ذهن ايشان نقش بسته و درصدد برانگيخته شدن است، نمايشي سه بعدي از مجموعه روابطي ست كه راه را به عينيت مي برند و تجسم مي بخشند.
معماري معاصر ايران نياز به انديشيدن دارد. انديشيدن براي سنجيده ساختن و پيدا است كه ابزارهاي انديشه و چگونگي هاي انديشيدن، در جهاني كه هر روز گلي تازه مي روياند تا يادآور توان هاي گوناگون فرهنگ هاي محلي شود و هر چند صباحي نسيمي نو در پهنه اش مي وزد گستردگي و پر شماري سمت ها را يادآور مي شود، نه به آساني به دست مي آيند و نه به سادگي ابداع مي شوند. پس راه، درنگ كردن در مبناهاي تدوين و سنجش پديده ها و خاستگاه ها است و ژرف نگري در ارزيابي فراورده هاي معماري. (به نقل از دكتر محمد منصور فلامكي)
امروزه بسياري از نگاه ها در ژرفاي تنهايي و گمناني چشمان جامعه فراموش شده اند. گروهي به خواب رفته و گروهي نيز حتي آخرين نگاه خود را به ياد ندارند. حال كه خدا هست و جهان پابرجاست و باريكي گذرگه ما تا نهايت كهكشان ها گسترده است. مي توان ديد و مي توان ايمان داشت و مي توان از سكوت و سردي دانايي غرب گذشت و به گرمي و شيفتگي شرق رسيد. مي توان از سقراط گذشت و تنها به نگاه ژرف و شور انگيز او بسنده كرد؛ حتي از آن هم مي توان گذشت و به بن مايه هاي انديشه او، به هيجان و زيبايي كه او را به وجد آورده است دست يافت، مي توان پاك بود، مي توان آگاه بود و هر چيز و همه كس را به آساني و به تزوير مقام و منسبش نپذيرفت.
با رويكردي اجتماعي به نمود انديشه هاي عميق معماران و يا همان ژرفترين انديشه ها مي توان گفت يك معمار نيازمند وقت بيشتر، تلاش بيشتر و تجربه هاي بيشتر است. معمار انديشمند بايد فرصت انديشيدن را به خود بدهد و روند تبديل ديده ها و شنيده ها و يا فته ها و اطلاعات به معماري را طي كند. براي طي اين روند و رسيدن به نتيجه نيازمند تلاش و تجربه است. بايد بر اساس دريافت هايش از جهان هستي، به تحليل هاي معمارانه برسد و در تبديل اين تحليل ها به عينيتي به نام معماري تلاش كند، زحمت بكشد و آنقدر آزمون و خطا كند و تجربه هاي مختلف را پشت سر بگذارد تا نتيجه نهايي خود را به او بنماياند.
با استناد به نگاه اجمالي كه به اهميت انديشه و نقش موثر آن در روند آفرينش اثر معماري داشتيم، چنين مي توان نتيجه گرفته كه تفكر در معناي عام و تفكر معماري در معناي خاص كه بتواند روندي خلاقانه را براي يك معمار ايجاد كرده و به عنوان كنترل كننده اي در هدايت و به نتيجه رساندن ايده اوليه تا مرحله »ساخته شدن« غير قابل چشم پوشي است. اگر معمار سازنده، به انديشيدن بيشتر از ساختن بپردازد، جهان به مكاني بسيار بهتر بدل مي شود چرا كه در اين صورت شايد تعداد آثار بر جاي مانده از يك معمار كمتر باشد اما بي شك همان تعداد معدود از چنان غنايي برخوردار خواهد بود كه نام معمار و انديشه هاي او را زنده كند و زنده نگاه دارد. ترديدي نيست كه هميشه يك معمار خلاق، فرصت لازم را خواهد يافت تا سهمي در ساخت جهان و تاثيرگذاري بر آن ايفاء كنند.

 



چشم هاي بي خواب استكبار در روز قدس

ماجرا از زماني شروع شد كه تعدادي از يهوديان با ادعاي پوچ و دروغين كه سرزمين مادريشان اشغال شده با حمايت آمريكا و انگليس پا به سرزمين فلسطين گذاشته و براي رسيدن به اهداف شوم خود از كشتار انسان هاي بيگناه كوتاهي نكرده و نمي كنند. از آن روز تا به حال بيش از 60سال مي گذرد. نكته جالب توجهي كه وجود دارد اسرائيل دو نوار آبي رنگ در بالا و پايين پرچم خود را نشانگر دو رود نيل و فرات مي داند كه سرزمين اسرائيل بين اين دو رود نيل در مصر و فرات در عراق است و اين نشاندهنده سياست هاي ددمنشانه و زياده خواهانه آنهاست.
اين تنها يك پرچم است يا نشانگر افكار شيطاني و پليد صهيونيستهاست. اسرائيل هيچ مرز مشخصي براي سرزمين خود قائل نيست تا جايي كه در سال1967 ميلادي زماني كه خبرنگار آسوشيتدپرس از يكي از سربازان اسرائيلي مي پرسد مرزهاي كشور اسرائيل تا كجاست؟ سرباز با كمال غرور و خودپسندي پاسخ مي دهد: «تا آنجا كه قدمم را بگذارم» و با پوتينش به زمين مي كوبد.
و اما ستاره داوود در وسط پرچم اسرائيل، آنها حكومت خود را تالي حكومت حضرت داوود بنيانگذار آل يهود مي دانند و ستاره داوود سمبل اعتقادات و ديدگاههاي قوم يهود است. البته پر واضح است كه صهيونيستها براي پيشبرد مقاصد شوم خود از هر چيزي حتي دين، خدا و پيامبر به عنوان ابزار استفاده مي كنند و زمينه سفيد در پرچم اسرائيل نشانه اي از صلح است. اين از مواردي است كه با افكار و سرشت انسان اسرائيلي با تربيتي بر پايه حرص و طمع دارد سنخيت ندارد. آنها خود را سرور و سالار ديگر ملل مي دانند اما مردم جهان آگاه به اين امر حس نفرت خود را در گوشه گوشه جهان نسبت به اسرائيل نشان داده اند. از نظر شما پرچم اسرائيل نماد و نشانگر چيست؟
هر سال در آخرين جمعه ماه مبارك رمضان شاهد روزي هستيم كه در آن مسلمين عليه دشمنان جهان اسلام بالاخص آمريكا و اسرائيل و در حمايت از مردم مظلوم فلسطين تظاهرات به پا مي كنند و با به نمايش گذاشتن شمه اي از وحدت خود در مقابل قدرتهاي دنيوي قدرت نمايي مي كنند.
اين روز روزي است كه مسلمين اختلافات قومي و مذهبي خود را كنار گذاشته و همه يكدل و يكصدا عليه صهيونيزم بين الملل و ايادي آن مي تازند.
امام خميني(ره) نيز از آغاز قيام خويش در پانزده خرداد 1342 و عهده داري زعامت امت خداجوي ايران در هر فرصت ممكن همراه با تمام مسلمانان آزاده جهان، صداي مظلوميت اين امت را به گوش جهانيان رساندند.
امام خميني(ره) در ماه مبارك رمضان 1358 مصادف با سيزدهم رمضان 1399 پس از بمباران جنوب لبنان توسط اسراييل و همزمان با شروع دور تازه اي از جنايات بي رحمانه رژيم اشغالگر صهيونيستي در لبنان، در پيامي برخاسته از انديشه هاي ناب اسلام محمدي(ص) جمعه آخر اين ماه را به عنوان روز جهاني قدس تعيين و از همه مسلمانان جهان دعوت كردند تا در اين روز فرياد مظلوميت و حق طلبي ملت مظلوم فلسطين را به گوش تمامي جهانيان برسانند. ايشان در اين پيام فرمودند: «روز قدس روزي است كه اسلام را بايد احيا كرد، روز قدس روز حيات اسلام است، من روز قدس را روز اسلام و روز رسول اكرم(ص) مي دانم.»
گزيده هايي از كلام حضرت امام خميني(س) درباره روز قدس به شرح زير است:
«... مسئله قدس يك مسئله شخصي نيست و يك مسئله مخصوص به يك كشور و يا يك مسئله مخصوص به مسلمين جهان در عصر حاضر نيست، بلكه حادثه اي است براي موحدين جهان و مؤمنان اعصار گذشته و حال و آينده...» (صحيفه امام، ج16، ص190-25/1/1361)
«... روز قدس كه همجوار شب قدر است لازم است كه در بين مسلمانان احيا شود و مبدأ بيداري و هوشياري آنان باشد و از غفلت هايي كه در طول تاريخ خصوصاً سده هاي اخير شده است بيرون آيند تا آن روز هوشياري و بيداري از دهها سال ابرقدرت ها و منافقان جهان والاتر باشد...» (صحيفه امام، ج15، ص59- 10/5/1360)
«... در روز قدس كه آخرين روزهاي شهر الله اعظم است، سزاوار است كه مسلمانان جهان از قيد اسارت و بردگي شياطين بزرگ و ابرقدرت رها شده و به قدرت لايزال الله بپيوندند و دست جنايتكاران تاريخ را از كشورهاي مستضعفان قطع و رشته طمع آنان را بگسلانند...» (صحيفه امام، ج15، ص59- 10/5/1360)
«... روز قدس روزي است كه بايد سرنوشت ملت هاي مستضعف معلوم شود...» (صحيفه امام، ج 9، 276- 25/5/1358)
«... روزي است كه بايد تمام مستضعفين را از چنگال مستكبرين بيرون بياوريم. روزي است كه بايد جامعه مسلمين همه اظهار وجود بكنند...» (صحيفه امام، ج 9، ص 276- 25/5/1358)
«... روز قدس يك روز جهاني است. روزي نيست كه فقط اختصاص به قدس داشته باشد، روز مقابله مستضعفين با مستكبرين است. روز مقابله ملت هايي است كه در زير فشار ظلم آمريكا و غيرآمريكا بودند، در مقابل ابرقدرت هاست...»(صحيفه امام، ج9، ص 276- 25/5/1358)
«... روز قدس، روزي است كه بايد به اين روشنفكراني كه در زير پرده با آمريكا و عمال آمريكا روابط دارند هشدار داد...» (صحيفه امام، ج 9، ص 277- 25/5/1358)
«... روز قدس روزي است كه بايد به همه ابرقدرت ها هشدار داد كه بايد دست خود را از روي مستضعفين برداريد و سر جاي خود بنشيند...» (صحيفه امام، ج 9، ص 277- 25/5/1358)
«... روز قدس روز اسلام است، روز قدس روزي است كه اسلام را بايد احيا كرد و احيا بكنيم...» (صحيفه امام، ج 9، ص 277- 25/5/1358).

 



اي قدس!

نزار قباني
چندان گريستم كه اشك هايم خشكيد
چندان نيايش كردم كه شمع ها آب شد
چندان به ركوع رفتم كه طاقتي در من نماند
در تو، از محمد پرسيدم...
و از مسيح...
اي شهري كه بوي پيامبران مي دهي
اي كوتاهترين پل ميان زمين و آسمان
اي قدس اي مناره آيين ها
اي دخترك زيباي انگشت سوخته
چشمانت غمبار است اي شهر زهراي بتول
اي سايه سار سبزي كه بر آن گذر كرده است رسول
غمگين است سنگ هاي خيابان هايت
و گلدسته هاي مساجدت
اي زيبايي كه سياهي در برش گرفته است
كيست كه ناقوس ها را در كليساي «قيامت» به صدا درآورد؟
در صبح هر يكشنبه...
كيست كه براي بچه ها اسباب بازي بياورد؟
در شب عيد...
اي قدس اي شهر اندوه
اي اشك درخشاني كه در چشم ها حدقه زده اي
كيست كه تجاوز دشمن را از تو دور كند؟
اي مرواريد آيين ها
كيست كه ديوارهايت را از خون پاك كند؟
كيست كه انجيل را نجات دهد؟
كيست كه قرآن را نجات دهد؟
كيست كه مسيح را از دست قاتلانش نجات دهد؟
كيست كه انسان را نجات دهد؟
اي قدس... اي شهر من
اي دوست...
فردا... فردا... درخت ليمو شكوفه مي زند.
و سنبل هاي سبز و زيتون شاد خواهند شد
و چشم ها هم شادمان خواهند شد...
و كبوتران مهاجر باز خواهند گشت
به بام هاي پاك تو
بچه ها دوباره براي بازي خواهند آمد
و پدران و پسران به هم مي رسند
در تپه هاي سرسبزت
اي وطنم
اي سرزمين صلح و زيتون
ترجمه: محمد باقر اسدي

 



كتابشناسي روز جهاني قدس

اعلام روز جهاني قدس از سوي امام خميني(ره) در آخرين جمعه ماه رمضان هرسال نويدبخش تحركي تازه براي بازگرداندن مسير مبارزات ملت فلسطين و حمايت هاي جهان اسلام به سرچشمه اصلي آن يعني تكيه بر ايمان ديني و بسيج امكانات جهان اسلام براي آزادي قدس مغصوب بود.
روز جهاني قدس كه مصادف با آخرين جمعه ماه مبارك رمضان است، برخي از كتاب هايي كه تاكنون در مورد «روز قدس» به چاپ رسيده است را معرفي مي نماييم:
¤ قدس را فراموش نكنيم/ محمد صالح ضيائي، تهيه و تنظيم نادر رئيسي/ تهران: احسان، 26 ص
¤ امام در برابر صهيونيسم: مجموعه ديدگاهها و سخنان امام درباره رژيم اشغالگر قدس/ تهران: سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، دفتر سياسي، 1361/ 250 ص.
اين كتاب مجموعه ديدگاهها و سخنان امام امت درباره اسرائيل از سال 1341 تا 1361 است و به مناسبت روز قدس 1361 منتشر شده است.
¤ فلسطين و رژيم صهيونيستي از ديدگاه مقام معظم رهبري/ مولف سازمان عقيدتي سياسي وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح، دفتر سياسي/ تهران: سازمان عقيدتي سياسي وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح، انتشارات دفاع، 1382/ 195 ص
¤ مسئله فلسطين و خيزش نسل جديد، به بهانه سالروز روز قدس/ محمدتقي تقي پور/ تهران: سازمان تبليغات اسلامي، بخش مطالعات و تحقيقات سياسي اجتماعي، 1369/42 ص.
¤ پشت هر سنگ، خداست: فلسطين و قدس در سروده هاي شاعران/ به كوشش عليرضا قزوه/ موسسه پژوهشي، فرهنگي انقلاب اسلامي، حفظ و نشر آثار حضرت آيت العظمي خامنه اي مدظله العالي/ تهران: اطلاعات، 1385/ 172ص.
¤ حماسه سنگ/ تدوين] صحيح ويراستار[ رون كري؛ ترجمه و تحقيق داود فياضي؛ با مقدمه محسن رضايي، علي اكبر ولايتي؛ تهيه و تنظيم گروه تحقيقات راهبردي طوبي/ قم: قدس، 1384/ 580 ص.
¤ زن در انتفاضه: مجموعه مقالات/ تهيه و تدوين دانشكده] تربيت دبير[ فني دكتر شريعتي، با همكاري ستاد انتقاضه و قدس؛ براي دبيرخانه همايش نقش زن در انتقاضه فلسطين/ تهران: شوراي هماهنگي تبليغات اسلامي، نشر هماهنگ، 1383/272 ص.
¤ سنگ هاي وطن! قصه هاي بچه هاي فلسطين، الفباي آزادي/ نوشته ذكريا ابراهيم؛ ترجمه و بازنويسي عليرضا نوروزي؛ تصويرپرداز علي اكبر بيواره/ مشهد: جهان انديشه كودكان، 1381/32 ص
اين كتاب در سال 1373 با عنوان سنگهاي وطن الفباي پيروزي «توسط انتشارات فلق» با ترجمه حميدرضا كفاش به چاپ رسيده است.
¤ قدس روياي ما/ نوشته و نقاشي كودكان فلسطين؛ ترجمه غلامرضا امامي/ تهران: كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان، بي تا/ 68ص. مصور (رنگي)
¤القضيه الفلسطينيه/ في احاديث الامام الخميني قدس سره/ تهران: مؤسسه تنظيم و نشر تراث الامام الخميني(س)، الشوون الدوليه، 1426ق.=1384/281ص
¤ القدس و القضيه الفسلطينيه (آرا و مواقف الامام الخامنئي)/ اعداد المستشاريه الثقافيه للجمهوريه الاسلاميه الايرانيه في الكويت/ قم: مؤسسه الفكر الاسلامي، 2003م.=1382/151ص
¤ نقض حقوق بشر در فلسطين/ تهيه و تنظيم مؤسسه تحقيقات پژوهشهاي سياسي- علمي ندا/ تهران: نداء زيتون، 1388/72، 33ص
¤فلسطين و حقوق بشر: مروري بر اسناد مجامع بين المللي/ محمدحسن ضيائي فر؛ ويراستار كميسيون حقوق بشر اسلامي/ تهران: قبله اول، 1383/220ص
¤گاهشمار رويدادهاي تاريخ معاصر فلسطين/ نويسنده عزت ملاابراهيمي/ تهران: جمعيت دفاع از ملت فلسطين، نشر قبله اول، 1386/431ص

 



رمان؛ رمزآلود فردا

اكبر خوردچشم
«رمان» يك واژه فرانسوي است و در معناي داستاني كه به نثر نوشته شود و شامل حوادثي ناشي از تخيل نويسنده باشد، اراده مي گردد. اما امروزه با توجه به ظهور رمان هاي گوناگون در حوزه هاي مختلف مي توان رمان را چنين تعريف كرد كه «داستاني بلند است از يك برش زندگي». طبق آنچه عنوان شد خود به خود ساختار كلي رمان هم عيان مي شود، يك ساختار دوشكلي كه مبتني بر نظم صفحات و نظم زماني حوادث است؛ يعني درنظم صفحات رمان حوادث، شخصيت ها و پي رنگ كلي رمان به صورت منظم، ولو در شكل پنهان خود، پشت سرهم قرار گرفته اند و خواننده با مطالعه صفحات و فصل هاي يك رمان از يك حادثه به حادثه اي مي رود و يا اين كه شخصيت ها را در روند كلي كار دنبال مي كند. از آن طرف نظم زماني وقايع در يك رمان خود را نشان مي دهند. به اين ترتيب كه در همان صفحات اوليه اتفاق مهمي رخ مي دهد و آن اولين حادثه رمان است كه از آن مي توان به گره داستاني ياد كرد. پس از آن حوادث مختلف پشت سرهم اتفاق مي افتند تا اين چنين آن حادثه اصلي را گره گشايي كنند تا خواننده به كشف و شهود موردنظر نويسنده برسد. البته اين دو شكل كلي در رمان هاي مختلف با سبك هاي مختلف شايد از نظر ظاهري متفاوت بوده باشند، اما از نظر ذاتي و دروني از يك وحدت رويه برخوردارند.
هرگاه سخن از رمان به ميان مي آيد، عده اي بي اختيار به ياد آثار كلاسيكي چون، «جنگ و صلح»، «بينوايان» و «جنايات و مكافات» مي افتند كه هر كدام از اين آثار در نوع خودشان از ارزش ادبي خاصي برخودارند. اما به واقع مي توان چنين درباره اين نوع رمان ها قضاوت كرد كه عليرغم شاهكار هنري بودنشان، امروزه نمي توان دست به خلق آثار كلاسيكي چون آنها زد. زيرا دنياي امروز با توجه به پيشرفت هايي كه داشته به دنبال آثاري در خور زمانه خويش است. پس رمان هم از اين مقوله مستثني نيست. از اين رو رمان هاي مدرن خودشان را عيان مي سازند.
قبل از اين كه به مسئله ظهور و رواج رمان مدرن بپردازيم، لازم است در ادامه نيم نگاهي به پيدايش رمان در ايران داشته باشيم تا سرانجام با بيان مبحث رمان مدرن به يك جمع بندي كلي برسيم.
طبق شواهد و قراين، زمان پيدايش رمان در ايران به كمتر از صدسال مي رسد. هرچند در ادبيات درخشان زبان فارسي داستان هاي بلندي چون «منطق الطير»، «قصه هاي مثنوي معنوي» و... به شكل نظم وجود دارند، از آن طرف در حوزه نثر هم داستان هاي بلندي همانند «سمك عيار» و «قصه هاي فرج بعد از شدت» ظاهرا مثل يك رمان بلند و پراز حادثه و شخصيت هستند، اما به واقع نمي توان هيچ كدام از اين ها را در رديف رمان به حساب آورد. شايد مي توان گفت داستان بلند، سرگذشت حاجي باباي اصفهاني، «اثر» ميرزا حبيب اصفهاني، اولين رمان فارسي است كه بعداز انقلاب مشروطه نوشته شد. البته بايد اذعان داشت پيدايش و نگارش اين رمان و رمان هاي بعدي در حوزه زبان فارسي مرهون عوامل مختلفي است، عواملي چون توسعه روابط ايران و اروپا، ورود و رواج صنعت چاپ، تأسيس مطبوعات، ترجمه آثار داستاني غربي چون «سه تفنگدار» كه هر كدام از اين عوامل به خوبي توانسته اند ادبياتي را در ايران پديدار سازند كه از ميان گونه ها و قوالب آن، رمان بيش از بقيه رشد و نمو داشته است.
به طوري كه در اين دوران با الهام گرفتن از آثار فرانسوي و سپس آثار روسي و انگليسي، رمان گونه هايي چون، «كتاب احمد» اثر «طالبوف» و «سياحت نامه ابراهيم بيگ» اثر «زين العابدين مراغه اي» پديدار شدند. بعداز آن و در فاصله اندكي گرايش ملي گرايانه و جست وجوي اساطير كهن بر ادبيات سايه مي افكند و آثاري چون «دليران تنگستان»، «هما» و... نگاشته مي شوند كه در اين ميان رمان هاي اجتماعي چون «تهران مخوف» ماندگارتر مي شوند.
رمان در عصر حاضر با توجه به تغييرات جهان مدرن دچار دگرگوني هاي زيادي شده است و در اين رهگذر رمان مدرن خودش را در عرصه ادبيات جهان به خوبي تثبيت كرده است. اين رمان مدرن از ديدگاه فلسفي هنر عبارت است از «واقع نمايي»، «مركزيت زدايي» و «آشنايي زدايي» كه تمام اينها محصول دنياي مدرن امروزي است، دنيايي كه به خاطر غرق شدن انسان در مدرنيته از نوعي فقدان فضاي معنوي رنج مي برد. پس اين يك امر طبيعي است كه در دنياي هنر مدرن، رمان مدرن نيز از حال وهواي متفاوت و جمع شدن تضادها درهم برخوردار باشد؛ چنانچه اغلب مشاهده مي شود آثاري در عرصه رمان در سطح جهاني به چاپ مي رسد كه فضايي مبهم دارند. شخصيت ها سياه و سفيد هستند و به زبان ساده تر بايد تاكيد كرد كه خواندن يك باره آن رمان ها هيچ كمكي به فهم روشن از اين قبيل آثار نمي كند. البته اين خود نوعي برداشت اشتباه در بين برخي نويسندگان ايجاد مي كند و آن اينكه هنر مدرن و آنچه از مشتقات هنر پست مدرن مي باشد، گنگ و مبهم است و نه تنها خواننده به سختي مي تواند از حوادث يك رمان باخبر باشد، خود نويسنده هم در نوعي خلسه ادبي به سر مي برد.
رمان ايراني هم از مدرن بودن بي بهره نبوده است اين مدرن بودن و به دشواري مطالب را به مخاطب گفتن ابتدا با بوف كور آغاز مي شود. بعد از انقلاب هم باتوجه به شرايط هشت سال دفاع مقدس و لزوم اهتمام به ادبيات جنگ اين نوع رمان ازچندان مقبوليتي برخوردار نبود و اغلب نويسندگان به دنبال آن بودند تا فضاي داستان هاي خودشان را در حالتي رئال نگهدارند. اما در پايان دهه شصت و با نگارش و چاپ رمان هايي چون «نوشدارو» اثر «علي مؤذني»، «نقش پنهان» اثر «محمد محمدعلي» و... رؤيايي از رمان مدرن در ادبيات ايران پيدا شد. البته ابتدا حركت مدرن شدن رمان با فراز و نشيب هاي فراواني روبه رو بوده است كه قسمت مهم اين اتفاق به مخاطبان مربوط مي شود. عمده خواننده اين نوع رمان ها افراد تحصيل كرده جامعه، به خصوص قشر جوان هستند. اين قشر علاقه مند است به جاي آن كه نويسنده تمام مطالب و حوادث را براي اش به شكل ساده و روان روايت كند، خود نيز، به نوعي كشف و شهود دست يابند تا اين چنين حلاوت مطالعه يك اثر را در وجودشان به خوبي احساس كنند.
هرزمان سخن از رمان به ميان مي آيد، برخي افراد با ترديد به آن نگاه مي كنند؛ بعضي با بدبيني زمان مرگ رمان را نزديك مي دانند و عده اي هم باتوجه به پيچيده شدن جريان زندگي به دنبال آن هستند تا با كوتاه تر كردن رمان ها همچنان جايگاه آن را بين خوانندگان حفظ كنند. اما بايد توجه كرد اگر رمان، اين گونه عام و بين المللي ادبيات بتواند پابه پاي جريانات روزمره جهان حركت كند، نه تنها زمان مرگش فرانرسيده، بلكه هر روز بالنده تر از روز گذشته است. اين امر زماني ميسر مي شود كه نويسندگان بتوانند در شكل، محتوا و ساختار رمان دگرگوني هايي ايجاد كنند. البته اين اتفاق گاهي اوقات در بين آثار خارجي و داخلي پيش مي آيد كه همين خود موجب دوام رمان و ظهور آثاري بديع مي شود.
اگر رمان از حالت يك داستان محض خارج شود و به جاي آن كه نويسنده به دنبال چيدن حوادث و رسيدن به سرانجامي باشد، بيرون بيايد، ماندگارتر خواهد شد، يعني يك نويسنده رمان اگر سعي كند موقعيت هاي مختلف بشر امروزي را درك كند، به يك زبان مشترك جهاني نائل آيد و سپس حاصل ادراكات خود را در قالب داستاني نو بيان كند، به خوبي مي تواند با مخاطب خويش ارتباط برقرار نمايد. زيرا اين اثر ادبي ديگر از حالت قصه «يكي بود و يكي نبود» خارج شده و پاي در مرحله معرفت شناسي گذاشته است. بنابراين خواندن يك رمان خوب، خودبه خود مي تواند در خواننده اين حس را ايجاد كند كه او به يك زبان مشترك دست يافته و اين چنين همانند ديگر مردمان «احساس» مي كند. فكر مي كند، او جزئي كوچك از يك كل بزرگ است. اين خود مي تواند در او حس كنجكاوي را با چاشني زيبايي شناسي ايجاد نمايد. البته تمام اين موفقيت ها براي نويسنده دست نيافتني خواهد بود، مگر اين كه او بداند رمان تنها يك قالب نيست كه او چاره اي جز اطاعت كردن از قواعد آن را داشته باشد. بلكه ظرفي است و مي تواند به شكل هاي مختلف دربيايد و درپي اين شكل پذيري جذابيت خاص خودش را هم داشته باشد. به عنوان مثال در يك رمان عادي پليسي، قتلي اتفاق مي افتد. كارآگاه با زيركي به دنبال قاتل است و با كنار هم چيدن علت و معلول ها قاتل را مي شناسد و تحويل قانون مي دهد. سپس در پايان كارش به مسافرت مي رود. بايد قبول كرد اين نوع رمان ها ديگر آن جذابيت گذشته را ندارند وتنها مناسب براي يك بار مطالعه كردن هستند. ولي رمان دنياي مدرن و جديد چيزي غير از اين را مي خواهد؛ مثلاً اينكه كارآگاه در جريان قتل به دنبال قاتل است. همه علت و معلول ها او را به قاتل نزديك مي كند. اما وقوع يك تصادف باعث مي شود تا او به اين نتيجه برسد كه تمام معادلاتش اشتباه بوده است.
هرچند پيش گويي از آينده سخت است. اما مي توان چنين نتيجه گرفت در دنياي فردا رمان حال و هواي ديگري خواهد داشت. شخصيت ها زندگي خاص و پيچيده اي خواهند داشت و نويسنده به جاي سرگرم كردن مخاطب به دنبال آن خواهد بود كه او را به سويي رهنمون سازد تا آنچه را كه در ذهن و احساسات خويش دارد، برايش بازگو كند. رمان فردا مخاطب را در يك محدوده به صورت بي حركت نگه نمي دارد. بلكه به مخاطب حركت مي دهد. ذهن و احساسات او را به سمت و سوهاي بي شماري هدايت مي كند و به جاي آن كه نويسنده همانند آموزگاري همه چيز را براي مخاطب خويش توضيح دهد، اين خود خواننده است كه گاهي اوقات وظيفه نويسنده را برعهده مي گيرد و با نشانه هايي كه او مي دهد به دنبال كشف حقايق است. در يك كلام مي توان چنين اذعان كرد كه رمان فردا، رمان بسيار رمزآلودي خواهد بود.

 



دوبيتي هاي دلتنگي

علي در خون خود غلتونه امشب
دل زينب دوباره خونه امشب
براي غربت مولاي عالم
زمين و آسمون گريونه امشب
¤¤¤
به دشت خاطرم غوغاست امشب
شبي چون شام عاشوراست امشب
دوبيتي هاي من از شعله اشك
چو بيت حضرت زهراست امشب
¤¤¤
گل اشكم به باغ چهره سر زد
ز سينه مرغ آهم باز پر زد
علي «فزت و رب الكعبه» سر داد
يتيمي دست ماتم را به سر زد
¤¤¤
هنوز از چاه غم آهت بر آيه
ز اشكت لاله خونين در آيه
هنوز از نخلهاي سرخ كوفه
به گوش آواي حيدر، حيدر آيه
¤¤¤
به دور روي ماهت هاله خون
به رخسارت نشسته ژاله خون
ز داغت لاله رويم در بهاران
نرويد لاله اي، جز لاله خون
¤¤¤
بنفشه سوگواران غم توست
و هرجا لاله سر زد پرچم توست
سر شب تا سحر در خلوت خويش
دلم مرثيه خوان، ماتم توست
¤¤¤
معطر از گل مولا زمينه
به شور عشق او خونم عجينه
چه باكي دارم از صحراي محشر
اميد من اميرالمؤمنينه
¤¤¤
اگر چه خاك من از اين زمينه
دلم پر مي زنه سوي مدينه
برات كربلا دارم به محشر
شفيع من اميرالمؤمنينه
ابوالفضل فيروزي(ني نوا)

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14