(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 17 شهريور 1389- شماره 19736

نسبت دين و دموكراسي در غرب
بنيان هاي نظري فرهنگ غرب در بوته نقد
تاكتيك هاي سران فتنه درانتخابات88 دست هاي نامرئي -18

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




نسبت دين و دموكراسي در غرب
بنيان هاي نظري فرهنگ غرب در بوته نقد

نوشته : مهدي جمشيدي
با گسترش حوزه فعاليت هاي دولتي، به طور طبيعي دامنه استقلال و فعاليت نهادهاي جامعه مدني به همان ميزان، محدودتر مي شود. نهادينه شدن دولت رفاهي در غرب پس از جنگ جهاني دوم، محدوديت هايي براي جامعه مدني ايجاد كرد. اما باگرايش به ايدئولوژي نئوليبراليسم و تاكيد بر دولت كوچك در دهه 1980، فضاي تازه اي براي گسترش نهادها و تشكل هاي جامعه مدني فراهم شد.
در پايان اين بخش مي بايست به اين نكته مهم نيز اشاره شود كه بسياري از متفكران سياسي غرب بر اين باورند كه يكي از تهديدهاي عمده اي كه در قرن بيستم براي دموكراسي پيدا شد، تمايل اديان به مداخله در زندگي سياسي بود؛ چرا كه از ديدگاه غربيان معمولا دخالت گسترده دين در سياست، مانع عمده اي براي دموكراسي و ارزش هاي آن ايجاد مي كند.
متفكران غربي سه دليل را براي اين تفكر ارائه مي كنند:
اول، غلبه اجتماعي و سياسي دين به شيوه اي كه موجب گسترش روحيه غيرت ورزي مذهبي و عدم تساهل شود از رشد ارزش هاي دموكراتيك جلوگيري مي كند. از منظر اين تفكر حكومت ديني دراساس تساهل ناپذير و مطق گرا است و راي و انديشه عموم مردم را خطري براي حوزه مقدس سياست تلقي مي كند.
دوم، دموكراسي به طور ذاتي نيازمند جدايي اقتدار سياسي از اقتدار ديني و حوزه عرفي از حوزه ديني است؛ زيرا درصورتي كه قانون الهي در همه حوزه ها حاكم و لازم الاطاعه تلقي شود، ديگر جايي براي قانونگذاري، مشورت و رقابت باقي نمي ماند.
سوم، درحكومت ديني بر تمايز ميان مؤمنان و غيرمؤمنان تاكيد مي شود، در حالي كه دموكراسي نمي تواند چنين تمايزي را بپذيرد. همين تمايز، مانع از شناسايي حقوق شهروندي يكسان براي همگان مي گردد و به ظهور مقولاتي مانند بيگانه، غيرخودي و شهروند درجه دو مي انجامد.
چالش و نقد:
1- تا پيش از انقلاب فرانسه، دموكراسي درنزد دانشمندان سياسي، نامطلوب و ناخوشايند بود. تنها در قرن اخير، دفاع از دموكراسي عموميت يافته است. افلاطون معتقد بود، همچنان كه نمي توان پزشك را به حكم قرعه برگزيد، صاحبان حرفه سياست را نيزنبايد بدين شيوه به كار گماشت. هابز نيز تصريح مي كرد كه عامه مردم، صرفا در انديشه خواسته هاي خصوصي خويش اند و به وسيله مردم فريبان فريفته مي شوند. حاكمان مردم فريب، چيزهايي را به مردم مي گويند كه مورد علاقه آنهاست، نه مورد نيازشان. برخي نيز حكومت دموكراتيك را حكومت توده هاي جاهل و خودخواه مي دانستند؛ چرا كه عموم مردم گرفتار شور وشهوت اند. بعضي ديگر درمقام نقد دموكراسي تاكيد مي كردند كه حكومت هيچگاه به دست توده مردم نمي افتد، بلكه همواره گروههاي برگزيده، بر حكومت استيلا دارند6.
2- براي تعيين نسبت ميان «دين» و «دموكراسي» روش منطقي اين است كه مقصود خود را از واژه هاي دين و دموكراسي مشخص سازيم. آيا دين يك امر شخصي، فردي، دروني و فاقد احكام اجتماعي است؟ و آيا شرط دموكراتيك بودن يك حكومت، غيرديني بودن آن حكومت است؟
كاملترين تعريفي كه از دين در غرب مطرح شده اين است كه دين شامل اعتقاد به موجودي قابل تقديس و پايبندي عملي به يك سلسله اصول اخلاقي همچون انصاف، عدالت، خيرخواهي، بشردوستي و... است. 7 اما آيا اين تعريف بر مبناي بحثهاي پيشين (رجوع شود به بخش سكولاريسم)، با اسلام سازگار است؟!
3- دموكراسي محصول فرآيند سكولاريزم است و بدون آن قابل تصور نيست؛ بدين معني كه هنگامي خواست و اراده انسان، مبدأ سياست و تدبير اجتماع پنداشته مي شود كه از خواست و اراده تشريعي خداوند (كه در قالب دين تبلور يافته است) غفلت شود. در غير اين صورت، تمامي ابعاد و شئون حيات انسان، مجراي تجلي يافتن اوامر و نواهي الهي مي گردد و جايگاه انسان از «تقنين» به «تعبد» تغيير مي كند.
از آنجا كه دربحث هاي پيشين، انديشه سكولاريسم رد شد، دموكراسي نيز به دليل منشعب شدن از آن، به صورت منطقي ابطال مي شود، از اين رو، تكرار نظريات و براهين تبيين شده پرهيز مي شود و تنها برخي از نكات متفاوت ارائه مي گردد.
4- اغلب تصور مي شود كه حدود و قلمرو «توحيد» دراسلام عبارت است از پذيرش واعتقاد به يگانگي خداوند،درحالي كه چنين نيست بلكه توحيد كامل در اسلام، عناصر و اجزاي ديگري را نيز شامل مي شود كه عبارتند از: 8
الف. «خالقيت» به مقام خلق و ايجاد مخلوقات توسط خداوند اشاره دارد.
ب. «ربوبيت تكويني» در بردارنده ضرورت وجود اراده الهي در بقا و تداوم موجوديت مخلوقات و نيازمندي هميشگي آنها به خداوند از نظر اصل وجود و هستي است.
ج. «ربوبيت تشريعي» به معني اين است كه حق قانون گذاري و تشريع براي هدايت بشر و تعيين چگونگي زيست مادي و معنوي او متعلق به خداوند مي باشد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
5- درس هاي دموكراسي براي همه، ص.224
6-همان، صص 200-.169
7- جمعي از نويسندگان، تبيين مردم سالاري ديني، جلد اول، قم: مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، چاپ اول، 1383، (مقاله «مردم سالاري ديني؛ متناقض نمايي بي پاسخ!» از محمدتقي مصباح يزدي)، ص.13
8- محمدتقي مصباح يزدي، توحيد در نظام عقيدتي و ارزشي اسلام، قم: نشر شفق، 1375، صص 26-22
پاورقي

 



تاكتيك هاي سران فتنه درانتخابات88 دست هاي نامرئي -18

نويسنده: محمد عبدالهي
ب- فتنه عميق چگونه رقم خورد؟
همه شواهد و قراين موجود در صحنه پيش از انتخابات رياست جمهوري دهم از آن حكايت داشت كه اصلاح طلبان نسبت به پيروزي در انتخابات اندك اميد واري هم ندارند. چرا كه از يك سو به اعتراف سران جريان اصلاح طلب ظرفيت هاي اين جريان پس از پيروزي اصول گرايان در انتخابات سال 84 از بين رفته 176و پيمانه هاي اين تفكر نيز بيشتر به يك اپوزيسيون نيمه جان شباهت يافته است و از سوي ديگر موج خدمت رساني و اوج پيوند دولت نهم با محرومان و مستضعفان چنان پايگاه رأيي براي آنان بوجود آورده بود كه ديگر شعارهاي پر طمطراق و تو خالي سياسي و لعاب دار اصلاح طلبان را ياراي تفوق بر آن نبود.
شواهد بسياري براي اثبات اين ادعا وجود دارند كه از آن ميان به يك نمونه اشاره مي شود:
چند ماه مانده به انتخابات رياست جمهوري دهم بود كه جناب آقاي خاتمي بر خلاف ميل باطني و در اثر تهديدهاي سوپر راديكال هاي اصلاح طلب پاي به آوردگاه انتخابات نهاد. وي در همان زمان اعلام كرد كه:
«....من در اين جا با جديت حضور خود را در عرصه انتخابات اعلام مي كنم..... حالا كه وارد شده ام به هيچ وجه انصراف نخواهم داد.»177
خاتمي كه بي ميلي مفرطي به حضور دوباره در اين عرصه داشت، اندكي بعد با اعلام كانديداتوري مير حسين موسوي، رو زنه اي براي فرار و توجيه محترمانه و قهرمانانه آن يافت. خاتمي در شرايطي تن به انصراف داده و پاي بر عهد سابق خود نهاد كه مي توانست ژستي اخلاق مدارانه را نيز براي سرپوش نهادن بر اين عقب نشيني با خود همراه نمايد178.
گام دوم اصلاح طلبان انتقال ظرفيت هاي ستادي خاتمي به موسوي بود. در اين راستا شبكه هاي ايجادشده توسط احزابي نظير مشاركت و سازمان مجاهدين، توانمندي ونيروي انساني خود را براي تبليغات مير حسين موسوي به صحنه آوردند. از سويي پاي فشاري كروبي بر كانديداتوري، معضلي اساسي براي اصلاح طلبان بود و از وجود شكاف در سطوح تصميم گيري آنان خبر مي داد.
مير حسين موسوي در تبليغات و سخنراني هاي ابتدايي خود سعي نمود به بازسازي فضاي دهه 60 بپردازد. يكي از امتياز هاي منحصر به فردي كه موسوي تصور مي كرد بازسازي فضاي دهه 60 در اختيار او خواهد گذاشت، اين بود كه همه مردم -به ويژه متدينين و عاشقان امام (ره) كه در 4 سال گذشته دائماً به آنها گفته شده بود احمدي نژاد و يارانش با انديشه و حتي خانواده امام سر جنگ دارند.- به ياد خواهند آورد كه او در آن دوران، برخوردار از حمايت مطلق امام در برابر مخالفانش بود. اين موضوع كه موسوي تا آخرين لحظه حيات مبارك امام (ره) از حمايت ايشان برخوردار بود از ديد او و دوستانش، امتيازي بزرگ محسوب مي شد.
1- ايجاد اجماع حداكثري روي گزينه «نه، احمدي نژاد»
موسوي در دو ماه آخر مبارزه انتخاباتي خود، انرژي فراواني صرف اين موضوع كرد كه در بين نخبگان و سياسيون، حداكثر اجماع ممكن درباره گزينه «نه احمدي نژاد» را به وجود آورد، طوري كه مردم به چشم خود ببينند تقريباً همه آنهايي كه در اين كشور مي توان آنها را نخبگان صاحب دانش و تجربه محسوب كرد از احمدي نژاد روي گردانده و به موسوي پيوسته اند و به اين ترتيب رأي دادن به احمدي نژاد را براي طبقه متوسط كه عموماً در تنظيم رفتار خود نيم نگاهي به نحوه رفتار نخبگان دارند، تا سرحد ممكن دشوار كند. موسوي براي عملي شدن اين راهبرد از 3 تاكتيك استفاده كرد.
1-1 معرفي خود به عنوان كانديداي خاتمي
موسوي در تمام مدت تبليغات انتخاباتي خود سعي كرد خود را به عنوان كانديداي محمد خاتمي يعني كسي كه خاتمي به نفع او كنار رفت مطرح كند و اين البته صرف نظر از پيچيدگي هاي مجموعه تعاملات ميان او و خاتمي نادرست هم نبود. به اين ترتيب موسوي مي خواست اولاً رأي موجود در سبد خاتمي را به سبد خود وارد كند و ثانياً اصلاح طلبان با محوريت خاتمي و مجمع روحانيون را به پشتوانه سياسي و اجتماعي خود تبديل كند. موسوي عقيده داشت تبديل شدن به كانديداي خاتمي مي تواند به طور مؤثري بخش بزرگي از نخبگان را به سمت او كشانده و روبروي احمدي نژاد قرار دهد.
2-1 استفاده از ظرفيت هاشمي براي نقد دولت
علاوه بر محمد خاتمي، موسوي احساس مي كرد، هاشمي رفسنجاني هم فردي است كه مي تواند اجماع عليه احمدي نژاد را قدرتمند تر كرده و افراد بيشتري را وارد آن نمايد. موسوي بر اين عقيده بود كه پروژه «نه احمدي نژاد» اصالتاً پروژه اي متعلق به هاشمي است و به همين دليل او مي تواند بيشترين كمك را به تحقق آن كند. نزديكي به هاشمي براي جلو رفتن اين پروژه مفيد بود. به آن دليل كه اينك بدنه كارشناسي نزديك به هاشمي مي توانست با وارد كردن جمع مهمي از اصول گرايان منتقد دولت به اين پروژه، فضاي نقد احمدي نژاد را دو جناحي (فراجناحي) كرده و آن را به ديدگاه غالب در فضاي سياسي كشور تبديل نمايد كه طبعاً بيشترين تأثير را بر جامعه و انتخاب سياسي مردم خواهد داشت. بنابراين موسوي از هاشمي خواست كه اولاً به صراحت از او حمايت كند179 و ثانياً پيوندهاي خود را با افراد و جناح هاي مختلف به نفع او فعال نمايد. هاشمي اگرچه تا آخرين لحظه از موسوي حمايت علني و رسمي نكرد اما عملاً در هر دو مورد ذكر شده كار را به دست گرفت وتقريباً با كليت فضاي سياسي جريان حامي موسوي را شكل داد.
3-1 ايجاد دو قطبي دولت دروغ - دولت صداقت
يكي از مهم ترين استراتژي هاي موسوي كه تقريباً درون مايه تمام مبارزه انتخاباتي او را شكل داد، متهم كردن دائمي و پي در پي دولت نهم به فريب مردم بود180. جزئيات اين استراتژي توسط برخي احزاب اصلاح طلب تدوين شده و در دستور كار جبهه اصلاحات قرار گرفت و به جز موسوي هر كس ديگري هم كه كانديداي اين جبهه مي شد ناگزير از اجراي آن بود. موسوي البته خود نيز به اين امر باور داشت و لذا انرژي فراواني صرف تكرار آن در هر فرصت ممكن كرد. تئوري اصلاح طلبان اين بود كه دروغ گو بودن بيش از هر صفت ديگري به اين دولت مي چسبد و مي توان آن را به انواع و اقسام مصاديق مستند كرد (همين تئوري منجر به ساخت و تكثير وسيع سي دي 90 سياسي شد). سناريونويسان اين پروژه عقيده داشتند، بايدآن قدر گفت اين دولت دروغ گوست كه اگر گفت ماست سفيد است هم كسي باور نكند181. موسوي در بسياري از سخنراني هاي خود و بعد از آن در مناظره با احمدي نژاد و كروبي از اين استراتژي استفاده كرد182 و در روزهاي آخر جز استناد به اينكه اين دولت درباره همه چيز دروغ مي گويد، كاري نمي كرد. مهم ترين نتيجه متهم شدن دولت نهم به دروغ گويي و تكرار مداوم اين موضوع توسط جمع كثيري از افراد كارشناس و نخبه از ديد اصلاح طلبان اين بود كه مي توانست اعتماد مردم به توضيحات دولت نهم درباره عملكرد گذشته و وعده هاي آن درباره عملكرد آينده اش را كاملا از بين برده و موضع انتخاباتي احمدي نزاد را شديدا تضعيف نمايد.
2- ساماندهي هواداران با كاركرد دوگانه:
سازمان رأي- سازمان آشوب
يكي از مهم ترين سرمايه هاي حزب مشاركت و سازمان مجاهدين انقلاب كه پس از انصراف خاتمي و جايگزين شدن او با موسوي در اختيار موسوي قرار گرفت و براي تقويت او به صحنه آمد، تشكل انساني با نام «سازمان رأي» بود كه اصلاح طلبان لااقل از 5 سال قبل، پروژه ايجاد آن را كليد زده بودند. سازمان رأي به معناي تشكلي منسجم و آموزش ديده از هوادارن بود كه فرآيند 5 مرحله اي؛ شناسايي، جذب، آموزش، سازماندهي و شبكه شدن را طي كرده باشند كه بتوانند به عنوان يك لشگر انساني از «اپوزيسيون حرفه اي» و به عنوان سرمايه انساني لازم براي قدرت نمايي و توليد فشار اجتماعي بر حاكميت در مواقع لزوم در كف خيابان عمل كنند. تشكيل اين مجموعه انساني از مدت ها قبل در دستور كار حزب مشاركت قرار گرفت و خيلي زود سازمان مجاهدين و حزب كارگزاران هم با فعال كردن شاخه هاي دانشجويي و جوانان خود به آن پيوستند. اين مجموعه بايستي هم زمان دو كار كرد متفاوت مي داشت: اول جمع كردن رأي به روش «گلد كوئيستي» براي كانديداي اصلاح طلب و دوم، ايجاد يك شبكه قدرتمند از افراد متفكر كه از طريق كانال هاي ارتباطي متعدد انساني، الكترونيك و اينترنتي كه ميان خود ايجاد كرده اند به هم متصلند و مي دانند در موقع لزوم چگونه بايد عمل كرد. اين شبكه بنا بود براي برآورده كردن اهداف متعدد، از جمله حضور سازماندهي شده خياباني به كار گرفته شود. موسوي نقشي در ايجاد اين شبكه نداشت اما آن را به كار گرفت و به سهم خود عمق بخشيد، مهم ترين كمكي كه موسوي به تعميق اين شبكه كرد مطرح كردن رنگ سبز به عنوان يك نماد واحد براي آن بود183. نماد سازي به عنوان يك عامل در شبكه كردن جمعي از افراد و ايجاد هماهنگي و پيوستگي ميان آنها نقشي كليدي دارد. اين عامل را موسوي به اين پروژه اضافه كرد. تا آنجا كه مشخص است ايده رنگ سبز متعلق به ستاد موسوي است و ربطي به احزاب مشاركت و مجاهدين و ديگر احزاب اصلاح طلب نداشته است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
176 . « چندسال است كه نگاه قشرهاي مردم به خارج رفته و نااميد شدند و فكر مي كنند كسي در داخل نمي تواند كاري انجام دهد.» تاج زاده، نمايشگاه مطبوعات، 30/8/87
177 . مراسم افتتاح پايگاه اطلاع رساني مجمع روحانيون مبارز، 20/11/88
178 . «من به حكم وظيفه اخلاقي و براي پرهيز از هرگونه پراكندگي در آراء از صحنه نامزدي انتخابات كنار مي كشم....شائبه رقابت بر سر قدرت براي من كه همواره بر اخلاق تأكيد داشته و دارم، امري است كه همه تلاش خود را در رفع آن به كار خواهم برد» بيانيه انصراف سيد محمد خاتمي، سايت بنياد باران، 26/12/87
179 . موسوي در ابتدايي ترين روزهاي سال نو به ديدار هاشمي رفت تا در قالب ديدار مخفيانه نوروزي،درباره «نگراني هاي مشترك» سخن بگويند. فارس، مهر، ايسنا و....، 6/1/88
در آغازين روزهاي سال 88، هاشمي رفسنجاني، خود با ميرحسين ديدار و حمايتش را از او اعلام كرده بود. اين حمايت موسوي را چنان سر ذوق آورد كه در توصيف آن گفت «من به حمايت هاشمي رفسنجاني افتخار مي كنم.» جهان نيوز، 6/1/88
«من كنار نمي روم زيرا مردم ايران و هاشمي رفسنجاني از من حمايت مي كنند..... تعداد زيادي از مسئولان بلندپايه در ايران همچون آقايان رفسنجاني و خاتمي از من حمايت مي كنند ، بنابر اين هرگز قصد كنار رفتن به نفع «محمود احمدي نژاد» را ندارم » مصاحبه موسوي با روزنامه «الاتحاد» امارات، سايت كلمه، 11/2/88
180 . «مردم فريب كساني كه از تصميم ملت واهمه دارند را نخورند» بيانيه موسوي به مناسبت سالروز شهادت حضرت زهرا(سلام الله عليها)، سايت كلمه، 6/3/88
«دروغ و ريا گسترش يافته است.» ديدار با اهالي فرهنگ وهنر در سالن اجنماعات اطلاعات، سايت كلمه، 1/2/88
«وجود « اپيدمي دروغ» يكي از مشكلات امروز جامعه است كه اولين گام براي رفع آن اپيدمي، ندادن وعده هاي دروغ از سوي دولت است». ديدار موسوي با مردم بومن، قلم نيوز، 25/2/88،
181 . « به موسوي گفتم آنقدر بگو احمدي نژاد دروغگو است كه اگر گفت ماست سفيد است ديگر مردم باور نكنند.» سعيد حجاريان، http://wwwtebyannet/Weblog/esmailjavadi/postaspx?PostID=70600
182 . «هيچ چيز بدتر از دروغگويي حكومت نيست .» موسوي درمناظره تلويزيوني با كروبي، 17/3/88
183 . بيانيه موسوي به مناسبت شهادت حضرت زهرا(سلام الله عليها)، سايت كلمه، 6/3/88
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14