(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 27 شهريور 1389- شماره 19743

دروازه اي به جهاني شگفت انگيز



دروازه اي به جهاني شگفت انگيز

محسن حسن زاده
پايان زندگي دنيوي، آغاز زندگي ديگري است كه به آخرت مي رسد و انسان مسير طولاني را از آغاز تا انجام مي پيمايد. تنها تفاوتي كه در اين مسير طولاني از زندگي بشر مي توان يافت، تفاوتي است كه در دنيا پديد ميآ يد؛ زيرا اين قرارگاه موقت بشر، مرحله شدن (صيرورت) انساني است. هركسي در زندگي دنيوي خود را براي ابديت مي سازد.
هنگامي كه آدمي در گور نهاده مي شود، پايان تكاليف فرا مي رسد و انسان هويت و ماهيتي براي خود مي سازد كه تا ابديت با اوست و هرگز تغيير و تبديلي نمي يابد. گور هرچند كه پايان راه نيست؛ ولي پايان فرصت شدن هاي انساني است. از اين رو انسان تا گور مي تواند در قالب تكاليف و انجام آن، خود را چنان كه شايسته و بايسته است بسازد. اما جهاني كه با گور آغاز مي شود، جهاني بس شگفت انگيز است.
انسان به طورطبيعي، آگاهي و دانش چنداني از گور و مسائلي كه پس از آن به وجود مي آيد ندارد. همين ناداني، آدمي را با معماي پيچيده زندگي در مسير گور روبه رو مي سازد و او را وامي دارد تا به گونه اي از آن اطلاعات و دانشي به دست آورد. نويسنده در اين مطلب مي كوشد تا راز و رمزهاي گور را براساس آموزه هاي قرآني بنماياند و روشنايي اي بر تاريكي گور و مسايل آن بيفكند. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
براساس آموزه هاي قرآني كه معتبرترين و كامل ترين اخبار از هستي و مسائل آن ارائه مي دهد، هستي تنها به جهان مادي ودنيوي خلاصه نمي شود. از ديدگاه قرآن در هستي، دست كم سه عالم اصلي وجود دارد كه از آن به دنيا، برزخ و آخرت ياد مي شود.
البته در برخي از تحليل ها درباره هستي، به جهان قبل دنيا نيز اشاره شده ولي از آن جايي كه قبل دنيا، به معناي قبل از آفرينش است و گاه از آن به جهان ارواح، عالم اعيان ثابته و مانند آن تعبير مي شود، نمي توان از آن به عنوان قسمي از سه جهان دنيا و برزخ و آخرت ياد كرد؛ زيرا عالم اعيان ثابته، جهان پيش از آفرينش است و كم تر ارتباطي با مسايل موردنظر ما دارد؛ هرچند كه آثار عالم ارواح و انوار و مانند آن بر ديگر عوالم باقي است و كسي منكر آن نيست، ولي آن چه اساس و اصل است، سه عالم پيش گفته مي باشد.
جايگاه روح در عالم برزخ
از نظر قرآن، ميان دنيا و آخرت، جهاني لطيف و مثالي قرار دارد كه برخي از خصوصيات جهان مادي دنيا و برخي از خصوصيات جهان مادي آخرت را با خود به همراه دارد. همان گونه كه مفهوم مادي بودن جهان آخرت، معناي ديگري دارد، غيرمادي بودن جهان برزخ نيز معنايي خاص دارد.
از آن رو عالم برزخ را برزخ ناميده اند كه ميانه دو جهان مادي دنيوي و اخروي است. اين عالم كه از آن به عالم مثال منفصل نيز تعبير مي كنند، در برابر عالم مثال متصل قرار مي گيرد. مراد از عالم مثال متصل همان عالمي است كه در خواب با آن آشنا شده ايم. عالم مثال منفصل چيزي همانند عالم مثال متصل است و چون عالم بيرون از آدمي و جدا از اوست، از آن به عالم مثال منفصل تعبير مي شود.
براساس نظريه ملاصدرايي كه برخي از آيات و روايات نيز آن را تأييد مي كنند، انسان، موجودي است كه در يك فرآيند شدن كمال، داراي روح مي شود و اين روح پس از كمال از بدن جدا مي گردد. زماني كه روح به كمال رسيد و از بدن جدا شد، به عالم مثال منفصل يعني همان عالم برزخ وارد مي شود و مدتي را در آن جا مي گذراند تا برخي از ويژگي هاي كمالي را تكميل كند. لذا عالم برزخ عالم «شدن»هاست، با اين تفاوت كه اين شدن ريشه در باقياتي دارد كه انسان از خود در دنيا به جا گذاشته است؛ زيرا پس از مرگ تكليف و عملي نيست تا بدان خود را كمال بخشد، بلكه شدن هاي وي متأثر از آثار اعمالي است كه از خود به جا گذاشته است.
با پايان يافتن عالم برزخ و آغاز قيامت، جهان مادي ديگري از نوع و مفهوم تازه ماده آغاز مي شود و آدمي در جهان ابدي وارد مي شود كه بي پايان و بي نهايت است. از اين رو گفته اند انسان موجودي غيرازلي ولي ابدي است درحالي كه خداوند موجودي ازلي و ابدي است؛ زيرا براي خداوند آغاز و انجامي نيست ولي براي انسان آغازي بي انجام و بي پايان است. به عبارت ديگر انسان در ازليت با خدا شريك نيست اما در ابديت با او شريك است.
به هرحال قبر آدمي، دروازه اي به سوي جهاني ديگر است كه از آن به جهان برزخ ياد مي شود. مراد از اين قبر محل دفن بدن نيست، بلكه مراد جايگاه روح در عالم برزخ است؛ زيرا هنگامي كه آدمي مي ميرد، روح وي به جسد مثالي لطيفي تعلق مي گيرد كه در ظاهر، شباهت كامل با بدن هاي اصلي دنيايي وي دارد و در عالم برزخ با اين جسد مثالي لطيف زندگي مي كند و در طول بقاي انسان در عالم مثال، با اين جسد لطيف از نعمت هاي الهي بهره مند مي شود و يا آن كه به سبب گناهان، در آن جسد مثالي عذاب مي شود. بنابراين تنعم و عذاب روح در همين بدن و جسد مثالي خواهد بود.
علامه محمدباقر مجلسي، پس از اين توضيح درباره جايگاه روح در قبر مي فرمايد: بعيد نيست كه روح براثر پاره اي از دردهايي كه بر بدن اصلي وارد مي شود در عالم مثال و برزخ متالم شود و به رنج افتد؛ زيرا پيش از مرگ به آن بستگي و تعلق داشته و ثواب قبر، عذاب قبر، گسترش و تنگي قبر، طيران روح در هوا، ديدن خانواده، مشاهده امامان معصوم و طاهر(ع) به شكل خودشان، مشاهده دشمنان امامان(ع) كه در عذاب هستند، بر همين اساس است. پس مراد از قبر كه در بيشتر اخبار آمده، همان جايگاه روح در عالم برزخ است و اين مطلبي كامل است خواه روح را جسم لطيف بدانيم و خواه به تجرد روح قايل شويم. (بحارالانوار، ج6، ص270)
علامه شعراني درباره قبر مي نويسد: مرحله قبر، دوره آرامش پيش از حشر و بروز كامل و طور ديگري از وجود است، خواه در زير خاك دفن شود يا در دريا غرق گردد يا بدنش بسوزد و دود شود. (نثر طوبي، ج2، ص281 ذيل واژه قبر)
به هرحال از آيات و روايات به دست مي آيد كه گور، دروازه اي به جهاني ديگر است كه از آن به برزخ ياد مي شود. آدمي در اين عالم در جسد مثالي تا زمان قيامت به سر مي برد و پس از قيامت دوباره در جسم هاي ماديي كه خداوند بازسازي مي كند وارد مي شود و براي حساب و كتاب آماده مي شود و سپس وارد جهاني بي پايان به نام آخرت مي شود كه زندگي ابدي در آن خواهد داشت.
قبر، دنيايي شگفت
چنان كه بيان شد، آدمي با مرگ به پايان راه خود نمي رسد، بلكه تنها به پايان راهي بي بازگشت براي بيش تر مردم مي رسد كه از آن به دنياي مردگان ياد مي شود. اگر آدمي از گروه رجعت كنندگان به دنيا نباشد، گور براي او مسير بي بازگشت ابدي است.
حتي همين قبر مادي كه جسد آدمي را در آن مي گذارند، خود بسيار درس آموز و عبرت زا است. خداوند در آيات17 و 21 سوره عبس، توجه آدمي به مدفون شدن انسان ها در قبر را مانع كفرورزي به خداوند مي داند، زيرا قبر به آدمي هشدار مي دهد كه براي زندگي انسان در دنيا پاياني است. بنابراين نبايد مغرور شود و رفتاري كفرآميز در پيش گيرد. تفكر و تدبر در احوالات قبر به آدمي مي آموزد كه زندگي دنيايي با همه اهميت و ارزش و زيبايي هايش، روزي پايان مي يابد و از آن جايي كه جهان آفرينش بي حكمت و هدف نيست، مرگ نمي تواند پاياني به اين آفرينش باشد. بنابراين در زندگي دنيوي بايد به گونه اي رفتار كند كه در مسير فلسفه آفرينش است.
در همين آيات و نيز آيات 1تا 3 سوره تكاثر، اين نكته را مورد تاكيد قرار مي دهد كه علت كفرورزي و رفتارهاي نادرست كافران را بايد در همين غفلت ايشان از مرگ و دفن شدن انسان ها در قبر جست وجو كرد؛ زيرا اگر مردم از اين مسئله مهم غافل نمي شدند، هرگز رفتارهايي چون تكاثر و تفاخر در پيش نمي گرفتند؛ ولي غفلت از قبر و مرگ است كه آدمي را به سوي اموري پست چون تكاثر و تفاخر مي كشاند.
اصولا توجه به همين قبر مادي، مي تواند آدمي را بيدار و هوشيار گرداند؛ اما آدمي سرگرم دنيايي مي شود كه غرورآفرين است و او را فريب مي دهد و سرگرم خود مي سازد. لذا مرگ را تنها براي ديگران مي داند.
خداوند با الهام بخشي به مردم از آنان خواست تا مردگان خويش را دفن كنند (عبس، آيه 21) تا از اين طريق بتوانند مرگ را براي خود نيز تصوير كنند و آن چه را براي ديگران مي بينند براي خود نيز امري شدني بدانند. از اين رو دفن و خاكسپاري مردگان، شيوه اي سابقه دار است و درميان گذشتگان به الهام الهي رواج داشته است(همان).
دفن مردگان اصولا يك نعمت الهي براي بشر است كه تنها كافران نسبت به اين نعمت الهي كفران مي ورزند. (عبس، آيات 17 و 21) خداوند در آيات 27 تا 31 سوره مائده به داستان كشتن هابيل به دست قابيل اشاره مي كند و اين كه چگونه كلاغي شيوه دفن و خاكسپاري را به او آموخت تا اين گونه آدمي انديشه مرگ و دفن را در برابر چشمان خويش داشته باشد و نسبت به مرگ واكنش مثبت و درستي نشان دهد.
البته در اين كار همانند ديگر آيين هاي الهي، افراط و تفريط هايي صورت مي گيرد كه از آن جمله نگه داشتن مردگان پيش از خاكسپاري است كه موجب اهانت به مرده مي شود؛ زيرا مردم مرده را به اين جسد مي شناسند و باقي گذاشتن جسد و بو افتادن آن، در حقيقت نوعي اهانت به مرده تلقي مي شود. از اين رو خداوند اقدام بي درنگ به دفن مردگان را امري شايسته و مطلوب برمي شمارد. (عبس، آيه 21 به اعتبار كاربرد فاء كه دلالت بر عدم فاصله ميان مرگ و دفن دلالت دارد)
جواز حضور در قبرستان
از موارد ديگر افراط در اين امر، رفتن به گورستان و زيارت قبور به قصد اثبات برتري و تفاخر بر ديگران است كه در آيات 1 و 4 سوره تكاثر از آن سخن به ميان آورده و تفاخركنندگان را تهديد مي كند. هم چنين ساختن قبور با بناهاي رفيع نيز نوعي افراط تلقي مي شود مگر آن كه اشخاص از چنان منزلت بالائي در نزد پروردگار برخوردار باشند كه ساخت بنا و مسجد بر روي اين قبور موجب يادآوري خداوند و قيامت از طريق اين اشخاص رباني شود. چنان كه خداوند در داستان اصحاب كهف از ساخت مسجد بر روي قبور پاك رجعت كنندگان به دنيا خبر مي دهد. (كهف، آيات 9 و 10) البته در همين آيات خداوند هشدار مي دهد كه اين اشخاص رباني نبايد مورد سوءاستفاده كافران و مشركان قرار گيرند و خود ايشان معبود قرار گيرند و بر سر قبرشان معبدي ساخته شود و به جاي خدا ايشان عبادت شود. بنابراين بايد به گونه اي رفتار كرد كه اجازه هرگونه سوءاستفاده اي گرفته شود. پس ساخت مسجد و بنايي كه زيارت آنان موجب ياد كرد خداوند شود، امري مطلوب است و زيارت كنندگان با حضور در اين مساجد و زيارت مزار اين افراد رباني و متاله، فرصت مي يابند تا خود را بشناسند و رفتار خود را اصلاح نمايند و در مسير كمالاتي گام بردارند كه اين بزرگان برداشتند. (همان آيات)
براساس مفهوم آيه 84 سوره توبه اين معنا به دست مي آيد كه خداوند، حضور در كنار قبور مسلمانان براي دعا و استغفار براي آنان را تجويز كرده است، چنان كه در زمان حضرت پيامبر گرامي (ص) اين مسئله رواج يافته و به شكل سنت درآمده بود.
هم چنين از آيات 73 و 83 و 84 سوره توبه اين معنا روشن مي شود كه اين حضور امري مجاز و سنتي متداول بوده است. از اين رو خداوند از حضور بر سر قبور منافقان بر حذر مي دارد و دعا و استغفار براي آنان را نكوهش مي كند. بر اين اساس پيامبر(ص) نيز از حضور در كنار قبور منافقان فاسق ممنوع مي شود، هر چند كه تا پيش از اين آيات اين حضور مشكلي نداشت و حتي آن حضرت بر روي قبرشان حاضر مي شد و براي ايشان نماز و دعا مي خواند و استغفار مي كرد ولي پس از آن رويه، مردود اعلام شد.
به هر حال از اين عدم جواز حضور بر سر قبر منافقان فاسق اين معنا استفاده مي شود كه حضور بر سر قبر مؤمنان جايز است چنان كه رويه و سنت مؤمنان در عصر پيامبر(ص) بوده است و اين پاسخ روشني است بر شبه افكني وهابيان كه هرگونه زيارت اهل قبور را بدعت و شرك مي نامند.
آن چه بيان شد درباره تأثيرات شگفت قبر ظاهري است؛ اما درباره شگفتي هاي گور باطني بايد گفت كه عالم مثال گور واقعي آدمي است، جهاني شگفت است كه برخي از افراد چون فرعون هم چنان در آن، بامدادان و شامگاهان شكنجه و عذاب مي شوند چنان كه در آيه 46 سوره غافر اين معنا به صراحت بيان شده است.
زندگي د رعالم برزخ همانند عالم دنيا با همه طولاني بودن ظاهري آن از نظر انسان، زندگي كوتاهي نسبت به زندگي بي پايان و ابدي آخرت است. خداوند درباره زندگي كافران در اين جهان مياني مي فرمايد: هنگامي كه كافران به نفخ صور قيامت از قبر خويش بيرون مي آيند آن را به منزله خوابگاهي مي دانند (يس، آيات 51 و 52 و تفسير قمي، ج2، ص 216) ايشان پس از خروج از قبور هنگامي كه با اوضاع وخيم خود در قيامت مواجه مي شوند، بر خود متأسف مي شوند و مأيوس مي گردند و آثار ذلت و نگراني در چشمانشان ظاهر مي شود (قمر، آيات 7 و 8) و به سرعت از گورها بيرون آمده و به سوي نقطه اي مشخص روانه مي شوند (معارج، آيات 42 و 43) كه همان قرار گرفتن در برابر خداوند و شتاب به سوي اوست (يس، آيه 51 و قمر، آيات 7 و 8 و معارج آيه 43) و آن گاه كه با واقعيت قيامت مواجه مي شوند بر حقانيت بعثت و رستاخيز گواهي مي دهند و اعتراف مي كنند (يس، آيات 47 تا 51) و شگفت انگيزانه به اوضاع خود مي نگرند (همان) زيرا با روز سختي مواجه مي شوند (قمر، آيات 7 و 8).
خداوند در آيات بسياري خروج از قبر را براي همه انسان ها اثبات مي كند كه از آن جمله آيات 21 و 22 سوره عبس و آيه 7 سوره حج و 51 سوره يس است، با اين تفاوت كه خروج كافران خروجي ذلت بار است.
البته براي بسياري از مردم، باور دنياي برزخ و نيز رستاخيز مردگان سخت و دشوار است ولي خداوند در آيه 44 سوره ق بيان مي دارد كه اين امر براي خداوند بسيار آسان است و اگر انسان ها به تحولات طبيعت و رستاخيز آن در بهار و پس از باران توجه كنند درمي يابند كه خروج انسان ها از قبر و گورشان همانند بيرون آمدن گياهان از زير خاك آسان است. (اعراف، آيه 57 و روم، آيه 19 و زخرف، آيه 11 و نوح، آيات 17 و 18)
عالم برزخ عالم قبور است و اين عالم داراي شگفتي هاي بسياري است كه مي توان از روايات و آيات به دست آورد. اما از آن جايي كه بيان همه امور آن بيرون از حوصله اين مقاله است به همين مقدار بسنده مي شود.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14