(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 27 شهريور 1389- شماره 19743

استاد شهريار و نگاه رهبر فرزانه انقلاب اسلامي به ايشان
اين شعر زيبا و معروف را شهريار براي نيما گفته است:شاعر افسانه
شاعر آذري
با شهريار شعر و ادب
به مناسبت 27 شهريور روز بزرگداشت شهريار و روز شعر و ادب فارسي



استاد شهريار و نگاه رهبر فرزانه انقلاب اسلامي به ايشان

سيف الله بيك زاده
27 شهريور ماه سالروز خاموشي استاد شعر وادب پارسي روزي غم انگيز و فراموش ناشدني است .استاد 22 سال است كه از اين دنيا رخت بربسته و روي به سوي معشوق نهاده.اين روز به احترام خدمات استاد شهريار به شعر معاصر ، با تصويب شوراي عالي انقلاب فرهنگي « روز ملي شعر و ادب » ناميده شده است.
تبريز در تب و تاب جنبش مشروطيت نفس مي كشيد . يك طرف ستارخان و باقرخان و نيروهاي وفادار از طرف ديگر نيروهاي مستبد پادشاه. درگيري نيروهاي حكومت و آزاديخواهان وارد مرحله سرنوشت سازي شده بود. خانم ننه يا كوكب خانم و حاج ميرآقا بسيار نگران از ناامني و آرامش و احساس بر اينكه اين جنگ و كشتار تمامي ندارد تنها راهي كه مي توانستند خود را از اين بحران نجات دهند رفتن به روستاي خشگناب بود؛ جايي كه مناظر چمنهاي سرسبز گلهاي بهاري آبهاي روان درختان پرشاخ و برگ و به هم پيوسته باغ و بوستان را با آن همه زيبائيهايي كه دارند نشان مي داد.
محمدحسين در فضاي شورانگيز خشگناب و زيباترين خاطرات آن قد مي كشيد و رشد مي كرد. صداي قرآن خواندن پدربزرگ نوازشگر گوشهاي محمدحسين بود. او همراه با فرزندان حيدربابا آيه هاي كوتاه قرآن را از بر شده ديري نپائيد حاج ميرآقا مانند باد صبا از راه رسيد و فرزند نازنين خود را با وجود جوشش چشمه زلال روستا در اعماق وجود فرزند، با خود به شهر برد.
استاد خاطرات شيرين و شورانگيز خود را در اشعار زيبا و بي نظير حيدربابا كه در دامان پرشكوه كوه حيدربابا گذرانيده است بازگو كرده است.
در شهر تبريز زندگي براي محمدحسين همچنان موزون و خيال انگيز بود . يكي از دوستان پدرش آقاي اقبال آذر بود ؛صداي چهچه خواندنش گويي به عرش خدا مي رسيد؛ آوازخواني كه صدايش را نذر ماه رمضان كرده بود. اقبال آذر در سحرگاه ماههاي رمضان روي بام خانه اش مي رفت و صداي مناجاتش آرام آرام اوج ميگرفت محمدحسين او را عمو مي ناميد. مناجات اقبال براي محمدحسين نسيم روحبخش بود.
پائيز سال 1293 هجري شمسي از راه رسيد و محمدحسين به مدرسه رفت كه مقارن با آخرين ايام پادشاهي قاجار بود. در آن سالها ايران هنوز به دنياي جديد پا نگذاشته بود. فقر و عقب ماندگي در همه جا بيداد مي كرد با اين حال محمدحسين خيلي زود زبان فرانسه را آموخت و گام به دنياي جديد نهاد اما زبان عربي براي او چيز ديگري بود و با ديده احترام به آن نگاه مي كرد در واقع كتاب دوست داشتني او قرآن به اين زبان نوشته شده است به همين خاطر آن را به خوبي فرا گرفت تا از كتاب آسماني بهره بيشتري ببرد.
در يكي از روزهاي پاياني تابستان سال 1300 محمدحسين همراه با يك كاروان با كوله باري از آرزوهاي ناب و با بدرقه گرم و اشك آلود از تبريز راهي پايتخت شد. او گفتن شعر را از روستا شروع كرد و پس از مستقر شدن در تهران اكنون با شور و شوق عجيبي شعر مي گويد؛ دست سرنوشت آرام آرام محمدحسين را به جمع شاعران نامدار كشانيد؛ همچون ملك الشعرا بهار، پروين اعتصامي و...
محمدحسين بهجت تبريزي بفكر تخلص براي خود افتاد ديوان حافظ را برداشت با همه وجودش نيت كرد خواجه شيراز همه حرفهايش را در يك بيت گنجانيده بود.
دوام عمر و ملك او بخواه از لطف حق اي دل
كه چرخ اين سكه دولت به نام شهرياران زد
چه تخلص زيبايي ! براي بار دوم ديوان حافظ را گشود و خواجه به زيبايي جواب داد.
چرا نه در پي عزم ديار خود باشم
چرا نه خاك سر كوي يار خود باشم
غم غريبي و غربت چو برنمي تابم
به شهر خود روم و شهريار خود باشم
سال 1303 از راه رسيد و شهريار به مدرسه طب قدم گذاشت. در مدرسه طب به سفارش پدر سخت مشغول خواندن درس بود مدتي بود كه شهريار ديگر شعر نمي گفت ولي مي دانست كه اين وضع پايدار نخواهد ماند و هر وقت از درس خواندن خسته و آسوده مي شد ، به سراغ قرآن مي رفت با اين اميد كه بتواند روزي راز و رمز كتاب آسماني را دريابد.
شهريار متوجه شد كه قبل از هر چيز يك شاعر به تمام عيار مي باشد. شاعري كه بايد زندگي را مي سرود با همه غمها و شادي ها و فراز و فرودهايش شعرهايش سرشار از لحظه هايي بكر و تازه بود ؛ غزلهايي مي سرود نرم و روان. مي كوشيد كه زبان شعرهايش را به زبان مردم كوچه و بازار نزديك كند.
درست در پايان تحصيلات و در يك قدمي پزشك شدن از در آغوش گرفتن فرشته بخت و اقبال سرباز زده بود تا آينده اي آكنده از شور بختي و نامرادي را برگزيند.
ناراحتي افكار و گرفتاري عشق نافرجام و بي سروساماني شهريار را از ادامه تحصيل بازداشت و دانشكده پزشكي نظام را كه بيش از يكسال به اخذ دكترا نمانده بود بالاجبار ترك گفت و به طور تهديد و تبعيد ناچار گرديد كه تهران را ترك گويد ود ر سن 26 سالگي در اداره ثبت اسناد شهرستان نيشابور مشغول كار شد.
استاد پس از سالها اقامت در نيشابور و دوري از تهران به ياد دوران تحصيلي افتاد و اشعاري بدين مضمون سرود:
خوشا تهران و طرف لاله زارش
خرامان شاهدان گلعذارش
خوشا نزهتگه شمران كه خيزد
خروش بلبل از هر شاخسارش
بكوي بهجت آبادم سلامي است
صبا گر افتاد از آن سو گزارش
دلم دارد هواي كوي ياران
اگر فرصت بود از روزگارش
استاد مي گويد پدرم در سال 1313 شمسي دهم ديماه مطابق با 23ماه مبارك رمضان سال 1325 هجري قمري پس از مراسم شبهاي احيا دو ساعت به اذان صبح مانده به مرض سكته از دنيا رفت .شهريار در اشعار معروف (حيدربابا) در مورد پدرش چنين مي سرايد:
منيم آتام سفره لي بير كشيدي
ائل اليندن توتماق اونون ايشيدي
گوزللرين آخره قالميشيدي
اوننان سورا دونرگه لر دونديلر
محبتين چرا غلاري سوندولر
ترجمه فارسي:
پدرم از سفره گشادگان بود
با ايل و قبيله مهربان بود
از نسل خوبان آخرينشان بود
با رفتنش زمانه زير و رو شد
چراغهاي محبت كم سو شد
استاد شهريار از سال 1310 تاسال 1314 شمسي در نيشاپور و نواحي مختلف خراسان بود كه در اين سال با حال پريشان به تهران مراجعت نمود. پس از ورود به تهران شرح حال خود را چنين بيان مي كند:
افسانه عمرم آورد خواب
عمري كه نبود خواب ديدم
در سيل گذشت روزگاران
امواج به پيچ و تاب ديدم
از عشق و جوانيم چه پرسي
من دسته گلي بر آب ديدم
شهريار مي گويد: از شهريور سال 1320 از 36سالگي به بعد كه دوران بيماري و نوميدي و انزواي من آغاز شد از سال 1326 به بعد شدت بيشتري يافت در اين سال مادرم براي پرستاري من به تهران آمد تا من سلامتي خود را بازيابم. دوران بيماري من يك تحول روحي بود كه بر اثر آن از هوسكهاي دنيوي بي زار و هر چه را كه بيشتر دوست مي داشتم همه را ايثار كردم. استاد مي گويد: دچار هيجانات روحي شده بودم از دوستان و آشنايان دوري مي جستم تنها فكر و ذكرم عبادت و تلاوت قرآن كريم بود. استاد اغلب اين جمله را بر زبان مي آورد: مرد خدا و مومن حقيقي بايد امتحان پس بدهد.
در سن 47 سالگي هيجانات روحي استاد تخفيف يافت و آن گاه مي گفت امتحان من تمام شده است و علم قرآن را يافته ام. استاد مي گويد: روزي پروفسور علي اف نماينده فرهنگي شوروي در ايران بود خيلي علاقه داشت كه بيايد به خانه ام و مرا ببيند اما نمي گذاشتند البته خوب شد كه نيامد وضع زندگي بسيار ناجوري داشتم آنها فكر مي كردند كه شهريار زندگي مجللي دارد روزي پروفسفور علي اف به استاد مي گويد: از شما دعوت به عمل مي آيد به قفقاز تشريف آوريد استاد مي گويد: اگر دولت اجازه دهد كه بعدها معلوم شد دولت وقت اين فرصت استثنايي را از استاد دريغ كرده بود.
شاعر آزاده و شيرين سخن سيدمحمد حسين شهريار شاعر بزرگ به نام قرن حاضر فرزند آذربايجان و دلباخته ايران آفريننده شاهكار ادبي (حيدربابا)ست كه نزديك به 80 زبان زنده دنيا ترجمه شده است. بي شك ارائه سيماي درخشان اجتماعي شهريار و ارزيابي فرهنگي و شاهكار هنريش و اعتبار ادبي آثارش از ديدگاه دانش هاي اجتماعي از آن نقطه بسيار مهم و در خور كمال توجه است. شهريار به عنوان هنرمند بزرگ بيشتر از آنكه شاعر باشد، يك انسان اجتماعي است، انساني بزرگ زاده محصول محيط فكري و فرهنگي اين اجتماع، اجتماعي كه او را در دامان فرهنگ گسترده و شخصيتي ادبي و اجتماعي به وي بخشيده است.
انقلاب نوراني اسلامي ايران با خيزش عمومي به رهبري حضرت امام(ره) آن چنان شهريار را شيفته خود مي سازد كه در اوج كهولت سني مانند جوانان پاكباز و پيرو خط رهبري قلم برداشته همچنان مي سرايد. يكي از اشعار استاد با عنوان (مقام رهبري) سروده مي شود:
تو آن سروي كه چون سر بركني سرها بيارائي
كه چون سرور شدي آئين سرورها بيارائي
به نقاش عزل ماني كه با نقش جهان آرا
چمنها با گل و سرو صنوبرها بياراني
نه هر كوكاروان راند رموز رهبري داند
تو روح اله رهي داري كه رهبرها بيارائي
استاد شهريار در مورد دفاع مقدس و رزمندگان ميهن اسلامي اشعار بسياري سروده است:
دفاع مقدس
سلام اي جنگجويان دلاور
نهنگاهي به خاك و خون شناور
سلام اي صخره هاي صف كشيده
به پيش تانكهاي كوه پيكر
سلام اي پاسداران كعبه عشق
حريم عشق را چون حلقه بر در
سلام اي لشكر اسلام پيروز
ترا هر دو جهان باشد مسخر
مردم مسلمان ايران شهريار را عمدتا با شعر؛
«علي اي هماي رحمت تو چه آيتي خدا را
كه بما سوافكندي همه سايه هما را»
مي شناسند شعري كه در نهايت صداقت و صفا اولين پيشواي عالم تشيع حضرت اميرالمومنين علي(ع) را به جهانيان معرفي كرد. شهريار بدون شك يكي از چهره هاي برجسته شعر و ادب پارسي سرزمين اسلامي ايران است. شاعري كه هرچند از خطه هنرپرور آذربايجان برخاسته لكن تنها متعلق به اين خطه نبوده بلكه به همه سرزمين هايي كه با زبان و ادب پارسي آشنائي و قرابت دارند متعلق است.
به دليل خصوصيات ياد شده مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي (مدظله العالي) كه خود از فرزانگان عالم شعر و ادب و هنر هستند عنايت ويژه اي به شهريار و اشعار او داشته اند. معظم له در سخنان خود از شهريار به عنوان (شهريار شعر و ادب ايران) و بلبل داستانسراي غزل فارسي ياد نموده اند و او را كسي دانسته اند كه عاشق قرآن بود و به ويژه در آخر عمر خويش را وقف انقلاب اسلامي كرد و انقلاب، جهاد و شهادت را در شعر ماندگار خود سرود.
رهبر فرزانه انقلاب اسلامي مي فرمايند: بنده از اوايل جواني و از آن زماني كه با شعر آشنا شدم با نام ايشان نيز آشنا شدم. پس از ساليان دراز در آشنايي و انس با شعر و التذاذ از آن در برهه هاي مختلف عمر شعري و ادبي همواره استاد عزيزمان را در ياد داشتم.
مقام معظم رهبري مي فرمايند: بحمدالله آذربايجان آنچنان كه شايسته آذربايجان است و در گذشته هم اينجور بوده چنين استوانه هاي ادبي را هنوز در خود دارد. ايشان مي فرمايند: شهريار يكي از پايه هاي اصلي تمدن فرهنگ ادبيات و هنر و بخصوص شعر است مانند قرآن كه نمونه عالي هنر است اگر قرآن يك اثر هنري نبود معلوم نبود برسر معارف آن چه مي آمد.
رهبر فرزانه مي فرمايند: احساس مي كنم كه زبان شعر آقاي شهريار در اشعار تركي بسيار زبان بلند، گيرا، قوي و پرجاذبه است كه از اشعار حيدربابا هم كاملا مشهود است.البته شعر فارسي ايشان هم درحد بسيار بالاست اما من تصورم اين است كه شعر تركي ايشان در زبان آذري يك پديده عجيب و عظيمي است.
ايشان مي فرمايند: مي توان گفت شهريار يكي از بزرگترين شاعران همه دورانهاي تاريخ ايران است و اين به لحاظ (حيدربابا يه سلام) اوست (حيدربابا يه سلام) يك شعر استثنايي است و همه خصوصيات شعري مثبت شهريار در آن هست يعني آنكه رواني، صفا، ذوق، سخن شيرين و چيزهائي كه مربوط به يك شعر است، در شعر (حيدربابا يه سلام) هست. مطالب حكمت آميز بسياري وجود دارد كه با اين حساب مي توان شهريار را يك حكيم به حساب آورد.
رهبر انقلاب مي فرمايند: استاد شهريار در نسخه اي از شعر (حيدربابا يه سلام) كه براي من فرستاد در بالاي صفحه اول آن نوشته است كه گمان مي كنم شعر را درسال 1324 گفته باشم. اين شعر آميزه بسيار هنرمندانه اي از شعر، حكمت، زبان زيبا و قدرت فوق العاده تصوير است. رهبر فرزانه انقلاب اسلامي در جاي ديگر اشاره اي به بعضي از سروده هاي استاد شهريار دارند و مي فرمايند به غزلي از شهريار كه در ذهنم هست اشاره مي كنم:
در وصل هم ز شوق تو اي گل در آتشم
عاشق نمي شوي كه ببيني چه مي كشم
با عقل، آب عشق به يك جو نمي رود
بيچاره من كه ساخته از آب و آتشم
باز اشاره مي كنند به شعر (حيدربابا يه سلام) استاد:
حيدربابا دنيا يالان دنيادي
سليماننان نوحدان قالان دنيادي
اوغول دوغان دردسالان دنيادي
هر كيميسه هر نه وريب آليبدير
افلاطوننان بير قوري آد قاليپ دير
حضرت آقا مي فرمايند: شهريار در دوران مهمي از زندگيش يك دوران عرفاني و معنوي بسيار زيبائي را گذراند و به انس با قرآن و معنويات و خودسازي پرداخت زمانيكه انقلاب پيروز شد او با همان روحيه ديني و ذهنيت صاف و روشن خود از انقلاب اسلامي استقبال بسيار خوبي كرد و ديديم كه شهريار همه جزئيات انقلاب را تعقيب مي كرد. تعداد شعرهائي كه براي جنگ گفته حضوري كه او در مراكز مربوط به جنگ و شعر جنگ داشته و ستايشي كه او از بسيج عمومي مردم و يا سپاه و ارتش كرده بسيار زياد است. در همان اوقاتي كه شهريار براي انقلاب شعر مي سرود خبر داشتم عده اي از روشنفكران وابسته به رژيم گذشته كه با شهريار سابقه دوستي داشتند مرتب به او فشار مي آوردند كه تو چرا براي انقلاب اسلامي اين چنين دل مي سوزاني ولي او مثل كوه ايستاده بود و من حقيقتا تعجب مي كردم. بعضي از آنها وابسته رژيم و جزو دربار و دستگاه شاه محسوب مي شدند و بعضي از آنها هم توده اي بودند و از جيره خواران شوروي سابق به شمار مي رفتند. شهريار براي خدا و به عنوان وظيفه كار مي كرد و اما خود استاد شهريار چه مي گويد:
در فروردين 1363 هنگامي كه حضرت آقا رئيس جمهور بودند استاد (شهيد زنده) را مي سرايند:
جهاد عشق تو پيروزي است پايانش
كه سايه پرور سيمرغ بود دستانش
كشيده قرعه بنام تو مسجدالاقصي
چه قرعه اي است كه قرائت كني به قرآنش
شهيد زنده مثالش رئيس جمهوري
كه دست داده به قرآن كه جان به قربانش
شهريار قدرت فزاينده انقلاب اسلامي را با سروده هايش به رخ بيگانگان كشيد و قدرت معنوي روحانيون درخط حضرت امام را لحظه به لحظه در ذهن مخاطبان قرار مي داد. استاد شهريار درسال 1366ضمن آرزوي سلامتي براي رهبر عاليقدر انقلاب اسلامي (كه آنزمان رئيس جمهور بوده اند و امام جمعه بزرگوار تهران) و حضرت امام و رزمندگان اسلام توفيق روزافزون مسئلت داشتند و سروده اي را تقديم به رهبر فرزانه مي نمايند.
رشكم آيد كه تو حيدربابا
بوسي آن دست كه خود دست خداست
داستان دست چپ از وي بوسند
كه خدا بوسد از او دست راست
درامامت به نمازجمعه
صد هزارش بخدا دست دعاست
من بيان هنرم يك دل و بس
او عيان هنر از سر تا پاست
او شب و روز براي اسلام
پاي پويا و زبان گوياست
او چه بازوي قوي و محكم
با امامي كه ره و رهبر ماست
استاد شهريار ديگربار با سروده هاي بي شمار براي انقلاب و فرزندان انقلاب در هر فرصتي كه مي توانست لحظه اي از حمايت آشكار و پنهان خود دريغ نمي كرد.
صداي انقلاب و دادخواهي است
خراش سينه از مستضعفان است
بدوش مرجع عاليقدر خميني است
نويد مهدي موعود با اوست
خبر از قرن دوم داده اسلام
مترسان با سلاح و اقتصادم
مده دامان روحانيت از دست
چو طوفاني خروشان در هم آييم
نبوت با امامت نور واحد
رسالت بي ولايت ناتمام است
حكومت گر كه با دين نيست، دين نيست
ولايت هم به فرمان الهي
دراين ايام غيبت با فقيه است
فقيهان وارثان انبيايند
شهريار فطرتا شاعري مسلمان است. ايمان مذهبي كه بعدها در او تلطيف مي شود و جاي به عشقي عرفاني مي سپارد كه نهايت مهرورزي با خداوند است وي از پدر و مادرش سخن مي گويد چه در شعرها و چه در مصاحبه ها و نوشته هاي غيرشعري به مناسبت از ايمان مذهبي اينان نيز ياد مي كند. مثلا در شعر (اي واي مادرم) از پدر خود چنين ياد مي كند:
درباغ بيشه خانه مردي است با خدا .در دفتر و ديوان شهريار بي ترديد هيچ نامي به اندازه نام خدا تكرار نمي شود .خدا و ياد خدا ذكر مدام شاعر است. در تنگناهاي شكست از او مدد مي طلبد و در فراخناهاي پيروزي نيز شكرگزار اوست. استاد شهريار ايمان به خدا و سرچشمه نور ازلي را هرگز از دست نمي دهد. مناجات هاي او از ته دل راه به آسمان مي گشايد. و از اين روست كه چون به سخن دين و خداپرستي مي رسد در بيشتر موارد عيسي(ع)- موسي(ع) و محمد(ص) را در كنار هم ياد مي كند و در پيام به انيشتين مي گويد:
انيشتين پا فراتر نه جهان عقل هم طي كن
كنار هم بين عيسي(ع) و موسي(ع) و محمد(ص) را
استاد شهريار تسليم خداوند است و دل و جان با اسلام و پيامبرش محمد(ص) دارد. تقريبا تمام دفترهاي خود را با توحيد و مناجات آغاز مي كند. شاعر در نهايت خون و ملال و دلشكستگي عاشقانه ناگهان معشوق مخاطب را رها مي كند و رو به سوي خدا برمي گرداند كه آرامش هم در اين سوست:
شب است و چشم من و شمع اشكبارانند
مگر به ماتم پروانه سوگوارانند
جمال رحمت او جلوه مي دهم به گناه
كه جلوه جلالش گناهكارانند
تو بندگي بگزين شهريار بر در دوست
كه بندگان در دوست (شهريارانند)
پروفسور غلامحسين بيگدلي مي گويد سال 1367 بيماري شهريار شدت مي يابد و براي معالجه اميدبخش در اوايل مردادماه 67 بعد از 8 ماه بيماري (ريوي) به دستور حضرت آيت اله خامنه اي كه در آن زمان سمت رياست جمهوري اسلامي را داشتند به تهران اعزام و در بيمارستان مهر بستري مي گردد. استاد در زمان بيماري 83 سال داشتند پيري از يك طرف و بيماري شديد به ايشان اميد بهبودي را نمي داد تا اينكه شاعر محبوب ملت ايران در ساعت 45/6 صبح روز شنبه 26 شهريور سال 1367 خورشيدي قلب مهربانش از طپيدن ايستاد و دفتر زندگاني پرافتخار آن انسان بزرگ بسته شد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع:
1- زندگاني ادبي و اجتماعي نوشته آقاي احمد كاويانپور
2- اين ترك پارسي گوي نوشته آقاي حسين منزوي
3- شهريار نوشته آقاي محمد كاظم مزيناني

 



اين شعر زيبا و معروف را شهريار براي نيما گفته است:شاعر افسانه

نيما غم دل گو كه غريبانه بگرييم
سرپيش هم آريم و دو ديوانه بگرييم

من از دل اين غار و تو از قله آن قاف
از دل به هم افتيم و به جانانه بگرييم

دوديست در اين خانه كه كوريم ز ديدن
چشمي به كف آريم و به اين خانه بگرييم

آخر نه چراغيم كه خنديم به ايوان
شمعيم كه در گوشه كاشانه بگرييم

من نيز چو تو شاعر افسانه خويشم
بازآي به هم اي شاعر افسانه بگرييم

از جوش و خروش خم وخمخانه خبر نيست
باجوش وخروش خم وخمخانه بگرييم

با وحشت ديوانه بخنديم و نهاني
در فاجعه حكمت فرزانه بگرييم

با چشم صدف خيز كه بر گردن ايام
خرمهره ببينيم و به دردانه بگرييم

بلبل كه نبوديم بخوانيم به گلزار
جغدي شده شبگير و به ويرانه بگرييم

پروانه نبوديم در اين مشعله باري
شمعي شده در ماتم پروانه بگرييم

بيگانه كند در غم ما خنده ولي ما
با چشم خودي در غم بيگانه بگرييم

بگذار به هذيان تو طفلانه بگرييم
ما هم به تب طفل طبيبانه بگرييم

 



شاعر آذري

ناهيد زندي پژوه
سيدمحمد حسين بهجت درسال 1283 در تبريز در ناحيه خشگناب بدنيا آمد. در دوران نوجواني به موسيقي و شاعري و خطاطي علاقمند بود و خود مي گفت: «هرچه دارم همه از دولت حافظ است». براي يافتن تخلص به ديوان حافظ تفال زد كه هر دوبار كلمه «شهريار» آمد.
استاد شهريار با گنجينه پايان ناپذيري از لغات و مصطلحات وامثله، كلام خود را به نهايت تأثير و نفوذ رساند. تخيل شهريار كه نقش عمده اي در استقلال سبك و امتياز شيوه او دارد، حد و مرزي نمي شناسد حتي بدان پايه كه پاي از محدوده متعارف شرايط معاني و بيان فرا مي نهد. شهريار خواهان نوعي شعر است كه كلمات خارجي و محاورات و فعاليت هاي امروزي در آن منعكس شود و اين شعر نيز آزادي بيان و تنوع قالب مي طلبد.
شهريار ذاتا شاعر رمانتيك است و اگر او را بزرگترين شاعر رمانتيك زبان فارسي و تركي بدانيم به بيراهه نرفته ايم. او چنان تيزبين و تيزنگر بود كه از يك حادثه طبيعي (در عالم سياست) به مسايل پشت پرده آن پي مي برد و براي هميشه آن را كنار مي گذاشت.
شهريار همه چيز را با ميزان معنويت و عرفان مي سنجد و به غيرآن وقعي نمي دهد. ازنظر ادبي شخصيتي نظريه پرداز نيست و اصلا اهل مناقشه و مقاله نيست و به او از اين ديدگاه نگاه نشده است. او از يك طرف صاحب اشعاري به سبك جديد مانند «اي واي مادرم»، «دو مرغ بهشتي» و «هذيان دل» است و از طرف ديگر شاعر غزلها و قصيده ها و مثنوي ها و رباعيات غرايي به شكل سنتي است. شهريار شعر نو را محصول يك احتياج طبيعي مي داند و اشتباه نيما را دراين مي داند كه تمام مضامين و موضوعات را مي خواهد در شعر آزاد بگويد.
اشعارش به شرح حال و خاطرات زندگانيش مزين است و بيشتر غزلهاي دلنشين او كه سالها دهان به دهان گشته است، يادگار نخستين عشق آتشين اوست كه ناكام مانده است. در ميان اشعارش ابياتي پيدا مي شود كه براي دوستان هنرمندش سروده است؛ از جمله غزلي درباره نيما يوشيج شاعر نوپرداز ايران. افزون بر اين، عشق عرفاني در اشعار شهريار مقام بلند و ارفع دارد كه بر بيشتر شعرهاي او سايه افكنده است. بسياري از خاطرات تلخ و شيرين او از دوره هاي گوناگون زندگيش در «حيدر بابا يه سلام»، «موميايي» و «افسانه شب» ديده مي شود. از آثار حماسي او قطعه ايست مركب از چهار تابلو به نام «تخت جمشيد» كه در آن قدرت تخيل و تصوير و تجسم شاعر خيلي نمايان است.
آثار شهريار كه در چهار مجلد حاوي غزليات و قصايد و قطعات و مثنوي ها، دوبيتيها و رباعيات متفرقه چندين بار چاپ و منتشر شده حاكي از اين است كه او در تمام انواع سخن چيره دست بوده است. شهريار بيشتر غزل هاي خود را در شيوه عراقي و با زباني پرسوز و دلنشين سروده است. مطالعه اين غزلها به خوبي تأثير كلام حافظ و گاهي سعدي را در روح او هويدا مي كند. در ميان غزلهاي شهريار ابياتي يافت مي شود كه شيوه هندي را نيز در طرز كلام شاعر مي نماياند. قصايد شهريار در شيوه عراقي و زباني فصيح و روان سروده شده است. شهريار چند شعر به سبك شعر نو سروده و معدودي از آثار او تحت تأثير نيما يوشيج در شكل و محتوا رنگ شعر نو به خود گرفته است ولي از لحاظ فكر و مضمون، شهريار تا جايي به نوآوري پرداخته كه از طبيعت و خيال و ذوق و حال ايراني خارج نشود، يكي از بهترين اشعار او در سبك نيمايي شعر «پيام اينشتين» است.
استاد شهريار به نگارش خاطرات دوران كودكي خود توجه و حساسيت خاصي داشته و آنها را در منظومه «حيدر بابا يه سلام» گنجانده است. اين منظومه به زبان محلي آذربايجان سروده شده كه از شاهكارهاي شاعر به شمار مي رود كه به فارسي نيز ترجمه شده است. شاعر از كوه شخصيتي راستين مي سازد. موجودي صبور و پرشكيب كه شاعر از بي وفايي يارانش با او سخن مي گويد تا با شنيدن شكوه هاي شاعر، شرنگ حرمان او را به اميد مبدل سازد. شهريار پس از سالها جواني در غروبي دلتنگ با پسرش روانه كوي پدر و مسكن مألوف مي شود تا آلام خود را تسكين دهد، ولي با در بسته روبرو مي شود و آن خانه متروك را غرق در سكوت رفتگان و پناهگاه دام و طيور مي بيند. بنابراين زوال تدريجي شادكاميها را با زيباترين تعابير بيان مي كند و نيز مضمون جدايي را به تصوير مي كشد.
شهريار در بازديد از زادگاهش به هر كجا گام مي نهد خاطرات ويژه آن مكان را توصيف مي كند و تمام روستا را خانه پدري و عموم ساكنان آن را اعضاي خانواده خود مي داند. وي اعضاي روستا را با نام ياد مي كند و ويژگي هاي آنها را با دقت شگفت انگيزي توصيف مي كند. شهريار از زودگذر بودن ايام و پيوند آن با بي وفايي جهان و بي مهري او و ناپايداري روزگار كج رفتار سخن مي گويد.
«حيدر بابا يه سلام» شامل 76 قطعه است كه هر كدام از پنج مصراع 11 هجايي تشكيل شده است. به نظر بسياري از صاحب نظران علوم ادبي اين منظومه يك شعر آييني است و مظهر و تجليگاه احساسات، آرمانها و باورداشته هاي يك قوم يا ملت است.
از ويژگي هاي مهم اين منظومه استفاده از عنصر زمان است. شعر به شيوه بازگشت به گذشته بيان مي شود. چون زمان وقوع فعال گذشته است، شاعر اين اجازه را به خود مي دهد كه خط سيرمستقيم و ساده يادآوري گذشته را شكسته و از شيوه غيرخطي استفاده كند. بنابراين شعرش را آگاهانه با سلام به حيدر بابا شروع كرده و در ادامه به تصاوير منقطع و گاه ممتدي از دوران كودكي بسنده مي كند كه همگي مثل قابهاي عكس از ذهنش عبور مي كنند. در قسمت دوم حيدربابا به نظر مي رسد كه زمان روايت از گذشته به حال تغيير كرده است. زيرا راوي مدام به دوران و آدمهايي اشاره مي كند كه اكنون به سن و سال خود او هستند.
شاعر با برابر نهادن صحنه ها و فضاهاي خوش كودكي با صحنه هاي پيري، غم، افسوس و حسرت آن دوران گويي مي پذيرد كه پير شده است و دير يا زود بايد به جمع رفتگان حيدربابا به پيوندد. مي توان گفت منظومه «حيدر بابايه سلام» تنها شاهكار زيباي ادبيات ترك نيست، بلكه اثري است كه مي تواند در ادبيات عمومي جهان جايگاه بلندي داشته باشد. شهريار شاعر پرآوازه آذري زبان كشورمان از ارادتمندان رسول اكرم(ص) و اهل بيت اطهار(ع) است. غزل مناجات، خاتم شاه ولايت، مثنوي شب و علي و اشعار ديگري درباره مولا سروده و از امثال مولا علي(ع) و خطبه هاي او ياد كرده است.
اشعار شهريار از جهت ادبي و جمال شناختي در ادبيات معاصر فارسي جايگاهي رفيع دارد، از جهت انساني و جهاني نيز درخور توجه است؛ چنانچه بخشي از شهرت شهريار مديون اين جنبه از اشعار اوست. خود وي در مقدمه ديوانش دو مرحله مقدماتي و كمال يافته را براي زندگي هنري درنظر مي گيرد: يكي مرحله هنر براي هنر است و ديگري مرحله هنر براي اصلاح اخلاق و هدايت مردم. جنبه هاي انساني و جهاني شعر شهريار شامل: انسان گرايي، صلح و دوستي، احساس حضور خدا در كاينات و تكريم فضايل اخلاقي است.
شهريار شاعر معاصر ايراني در سال 1367 در تهران بدرود حيات گفت و در مقبره الشعراي تبريز به خاك سپرده شد.
خلاصه اي از شعر «اي واي مادرم»
آهسته باز از بغل پله ها گذشت
در فكر آش و سبزي بيمار خويش بود
اما گرفته دورو برش هاله اي سياه
او مرده است و باز پرستار حال ماست
در زندگي ما همه جا وول مي خورد
هر كنج خانه صحنه اي از داستان اوست
در ختم خويش هم به سر كار خويش بود
بيچاره مادرم
چادر نماز فلفلي انداخته بر سر
كفش چروك خورده و جوراب وصله دار
او فكر بچه هاست
او مرد و در كنار پدر زير خاك رفت
اقوامش آمدند يك ختم همه گرفته شد
بسيار تسليت كه به ما عرضه داشتند
اما نداي قلب به گوشم هميشه گفت: اين حرفها براي تو مادر نمي شود
در نصفه هاي شب يك خواب سهمناك ديدم و پريدم بحال تب
نزديكيهاي صبح او باز زير پاي من نشسته بود
آهسته با خدا راز و نياز داشت نه او نمرده است
او پنج سال كرد پرستاري مريض
در اشك و خون نشست و پسر را نجات داد
اما پسر چه كرد براي تو؟ هيچ هيچ
مادر به خاك رفت
اين هم پسر، كه بدرقه اش مي كند به گور
يك قطره اشك مزد همه زجرهاي او
اما خلاص مي شود از سرنوشت من
مادر بخواب، خوش منزل مباركت
ناگاه ضجه اي كه به زهم زد سكوت مرگ
من دويدم از وسط قبرها برون
مي آمد و به مغز من آهسته مي خليد: تنها شدي پسر
باز آمدم به خانه، چه حالي را نگفتني
ديدم نشسته مثل هميشه كنار حوض
پيراهن پليد مرا باز شسته بود
انگار خنده كرد ولي دل شكسته بود: بردي مرا به خاك سپردي و آمدي؟ تنها نمي گذارمت اي بينوا پسر
مي خواستم به خنده درآيم به اشتباه
اما خيال بود
اي واي مادرم

 



با شهريار شعر و ادب
به مناسبت 27 شهريور روز بزرگداشت شهريار و روز شعر و ادب فارسي

جواد نعيمي
شعر، يكي از عناصر مهم ادب هر قوم است. عاملي است بسيار قوي و تأثيرگذار. شعر در ادبيات ما بسي ديرپا و داراي ارج و عظمت است. و چه درست و زيبا گفته استاد حكيمي كه:
«هر فكر و فرهنگي كه زبان شعر را به كار نگيرد، در حق خود كوتاهي اي عظيم كرده است. شعر از قديم ترين آفريده هاي روح بشري است براي نه تنها بيان، بلكه القاي احساس و درك و تلقي. انسان روزي كه خواست سخن را به رسالت بفرستد، شعر را اختراع كرد... و چنان كه گفته اند: شعر، پنهان ترين رابطه را با ضمير انساني دارد...»(1)
بخش عمده اي از ادبيات پويا و پرمعنا و والاي ايران زمين را «شعر» تشكيل مي دهد.
«شعر گسترده و پرشاخه فارسي با 1100 سال پيشينه، والاترين ميراث فرهنگ اسلامي ايران است. در طول اين قرن هاي مديد، چه بسيار شاعران و متفكران كه در اين سرزمين زيسته اند و حس و بينش و درك و هنر خود را به ياري كلمات براي ما به يادگار گذاشته اند.
هيچ زباني در دنيا نيست كه اين همه آثار ادبي را در صفحات كتاب ها ضبط كرده باشد و هيچ زباني در دنيا نيست كه آفريده هاي آفريننده هايش با گذشت اين همه سال، امروزه روز هم به همان آساني قابل درك و خواندن باشد.
خواندن بعضي از آثار گذشتگان مشكل است. اين آثار، واژه ها و تعبيرات دور از ذهن و دانش امروزي دارند. اما كم نيستند آثاري كه خواندن و فهم شان نه تنها بي هيچ اشكالي ميسر است، بلكه هنوز هم سرشار از حس و زيبايي اند و دل خواننده را به لرزه مي افكنند.»(2)
ما شاعران برجسته و فراواني داريم كه مجموعه سروده هاي آنان مايه اعتلاي سخن پارسي است و بخش هايي از گنجينه عظيم ادب ايراني را شكل مي دهد.
در اين ميان، يكي از مشاهير، شادروان سيدمحمدحسين بهجت تبريزي متخلص به شهريار (1367-1285 هـ.ش) از غزل سرايان برجسته معاصر است، كه روز بزرگداشت وي، به نام روز شعر و ادب فارسي، در تقويم ما، درج شده است.
«بخشي از محبوبيت شهريار، به سبب سرودن شعرهاي مذهبي هم چون «علي اي هماي رحمت» و منظومه تركي «حيدربابا»ست. ولي غزل هاي ديگري هم دارد كه نمونه اي از آن را مي خوانيم:(3)
از زندگاني ام گله دارد جواني ام
شرمنده ي جواني از اين زندگاني ام
دور از كنار مادر و ياران مهربان
زال زمانه كشت به نامهرباني ام
دارم هواي صحبت ياران رفته را
ياري كن اي اجل كه به ياران رساني ام
پرواي پنج روز جهان كي كنم كه عشق
داده نويد زندگي جاوداني ام
گوش زمين به ناله ي من نيست آشنا
من طاير شكسته پر آسماني ام
گيرم كه آب و دانه دريغم نداشتند
چون مي كنند با غم بي هم زباني ام
گفتي كه آتشم بنشاني ولي چه سود
برخاستي كه بر سر آتش نشاني ام
شمعم گريست زار به بالين كه شهريار
من نيز چون تو همدم سوز نهاني ام

1-ادبيات و تعهد در اسلام، محمدرضا حكيمي، ص 22
2-هزار سال شعر فارسي، به انتخاب جعفر ابراهيمي و ديگران، ص 18
3-خوبان پارسي گو، جواد جعفري نسب و ديگران، ص 87

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14