(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 29 شهريور 1389- شماره 19744

انتقاد محمدرضا سرشار از تحريف دركتب دفاع مقدس
ستيزه
شعر
عنوان موثر در داستان
فانوسي از نور
راز شمع
او وعده داده است...
غروب



انتقاد محمدرضا سرشار از تحريف دركتب دفاع مقدس

محمدرضا سرشار درمطلبي از بروز تحريفات درانتشار كتاب هاي دفاع مقدس انتقاد كرده است.
به گزارش فارس محمدرضا سرشار نويسنده درمطلبي درسايت شخصي خود از بروز تحريفات درانتشار كتاب هاي دفاع مقدس انتقاد كرده و آورده است:
بنابراين آنچه برخي استخوان خردكرده ها و آشنايان بي واسطه با مسائل جبهه وجنگ هشت ساله اظهار مي دارند، يكي از خطرهايي كه كارنامه مكتوب اين سالها را تهديد مي كند، مبالغه هايي -مثبت يا منفي، بيان آن مطالب با نگاه و از منظر امروز، و درمواردي جعل خاطرات(!) به قصد تحريف، جلب مشتري، يا بزرگ قهرمان جلوه دادن خود است. از نمونه هاي اين مبالغه ها ، تاكيد بيش از حد روي حضور و نقش آفريني لاتها و اراذل و اوباش درجبهه و عملياتهاي جنگي است كه مي توان گفت از دو فيلم سينمايي طنزآميز جنگي به كارگرداني يكي از رزمندگان سابق آغاز شد و سپس وارد داستانهايي جدي- از جمله داستان بلندي از يكي از نويسندگان جوان كشور -نيز شد.
خطري كه هم از سوي رهبر معظم انقلاب- به طور خصوصي، به پديدآورندگان اين آثار- تذكر داده شد و هم رزمندگان قديمي دلسوزي همچون دكتر زاكاني - نماينده فعلي مجلس- در نقدهاي مطبوعاتي خود، آن را تذكر دادند. چه، اين آثار به گونه اي ساخته يا نوشته شده اند كه مخاطب - خاصه ناآشنا با آن دوران و جبهه و جنگ، با مشاهده آنها چنين برداشت مي كند كه گويي اكثريا بسياري از رزمندگان دوران هشت ساله دفاع مقدس ما را اين گونه افراد تشكيل داده اند و يا وجودشان منشا آثار مهم و چشمگيري درجنگ بوده است.
خطر ديگر، بيان خاطرات آن سالها نه با دانش و ديدگاه گوينده يا نويسنده آنها درهمان زمان وقوع رويدادها، كه از منظر شخصي با دانش و تجارب امروز است(بعضا به همان مصداق «معما چو حل گشت آسان شود») كه در ضمن، گاه از گوينده، تصوير يك علامه همه چيز دان ارايه مي كند!
خطر سوم كه از همه شديدتر است، جعل خاطرات ازاساس غير واقعي و بي بنياد (تخيلي)، براي قهرمان سازي دروغين از خود، به قصد سوء استفاده هاي سياسي، اجتماعي و... بعدي است كه متاسفانه درميان كتابهاي موسوم به خاطرات دفاع مقدس منتشره از سوي برخي نهادهاي فرهنگي معتبر كشور نيز ازاين گونه آثار مشاهده مي شود. (سركارخانم سيده زهرا حسيني-راوي كتاب«دا»، نيز از جمله معترضان به اين آثار بود.)
از آنجا كه به ويژه درخاطرات اساس بر استناد و صحت مطلب است، به نظر مي رسد لازم باشد تا ديرتر از اين نشده است. گروهي از آشنايان بي واسطه، با جبهه و جنگ هشت ساله، تحت سرپرستي نهادهايي مانند بنياد حفظ آثار و نشر ارزش هاي دفاع مقدس، متكفل نقد علمي مستمر اين آثار شوند؛ تا در اين ميان سره از ناسره باز شناخته شود و در ضمن، حتي المقدور جلو برخي از غلط و بدآموزي ها براي نسل جوان و آيندگان و نيز سوء استفاده عده اي گرفته شود.

 



ستيزه

پژمان كريمي
حادثه 11سپتامبر سال 2001 نيويورك، حادثه اي نبود كه بتوان باور كرد، بيرون از اراده 16 سازمان اطلاعاتي و امنيتي ايالات متحده رنگ واقعيت يافته است.
اين حادثه هولناك و پيچيده، كه از ناحيه رسانه هاي غربي، برآمده از روح ستيزه جوي «القاعده» معرفي شد، حاصل اتاق هاي فكر جنگ طلباني بود كه درپي ايجاد هيجاني جهاني و نفرتي بزرگ عليه دين الهي اسلام و پيروان آن بودند. هيجان و نفرتي كه بتواند از يك سو تاختن به عالم اسلام را توجيه نمايد و از ديگر سو احساسات و اراده ها را براي حضور در صف صهيونيست ها ، بسيج كند.
اما مشت بسته طراحان اين عمل ننگين، خيلي زود باز شد. حالا، در ايالات متحده، كشوري كه به بهانه 11سپتامبر، در كمتر از دو دهه دو جنگ بزرگ را عليه دو كشور اسلامي رقم زد، تنها 16 درصد مردم، حادثه 11سپتامبر را طرحي غيرمسيحي و غيرآمريكايي تلقي مي كنند.
روزي كه كشيش آمريكايي «تري جونز»، از علاقه خود براي برپايي مراسم آتش زدن قرآن كريم به بهانه سالگرد 11سپتامبر، خبر داد، تحليلگران سياسي شگفت زده نشدند. واشنگتن مجبور است با اشاره به حادثه 11سپتامبر، مسير شكستن قبح احترام به مقدسات اسلامي و معرفي اسلام و ارزشهاي آن را به عنوان مظاهر و مباني تروريسم اسلامي پي جويد.
به همين دليل مقامات آمريكايي برخلاف شعار «احترام به مخالف»، كلمه اي در مذمت اهانت به دين اسلام و جامعه مسلمانان به زبان نمي آورند. پليس آمريكا امنيت مراسم آتش زدن قرآن را بخوبي تأمين مي كند و بانيان اهانت به كلام الله را در حلقه حفاظت جدي، همراهي مي نمايد.
«اهانت به قرآن كريم» در دست كم سه نقطه آمريكا درحالي رخ داد و قلب مسلمانان آگاه و بيدار را جريحه دار كرد كه چند روز قبل از آن، در اروپا اتفاق ديگري افتاد كه مصداقي روشن از بي حرمتي به مسلمانان معنا مي شود. خانم آنگلا مركل، صدراعظم آلمان، در برابر چشم عوامل رسانه اي، در جايگاهي ويژه قامت مي آرايد و پس از فشردن دست كاريكاتوريست دانماركي هتاك به ساحت منزه و منور حضرت ختمي مرتبت(ص) جايزه اي به رسم يادبود و تقدير به او مي سپارد. به «اويي» كه نقاشي هاي زننده اش از ائمه اطهار(ع)، بخوبي از ذهنيت معيوب، بي سوادي، كينه ورزي و جهل شديد به اسلام گرامي، خبر مي دهد.
خانم مركل از چنين شخصي تجليل كرد و گرامي اش داشت. شخصي كه با اهانت به يك دين الهي بزرگ، به اعتقادات و باورهاي نزديك به يك ميليارد مسلمان اهانت كرد.
از اين رو، چگونه مي توان حمله به برج هاي دوقلو، برپايي مراسم تجليل از كاريكاتوريست دانماركي و آيين آتش زدن قرآن در آمريكا را «بي ربط» دانست و وجود يك عقبه يكسان و تشكيلات تصميم ساز منسجم و چند مليتي را در طراحي و اجراي حوادث تلخ ياد شده، كتمان كرد و رويداد آنها را صرفاً بر پايه «تصادف» دانست؟!
بي شك در برابر توطئه جهان صهيونيسم عليه جهان اسلام، اينك «هنرمندان» داراي نقشي بزرگ اند.
افشاي توطئه دشمنان و پاسخگويي به تبليغات زشت آنان نسبت به جهان اسلام و مسلمانان، مطمئناً، احساسات و اراده هاي جهاني را از درافتادن به دام «باطل» مصون مي دارد. اهانت به قرآن كريم و هموارسازي راه تقابل با اسلام، اتفاق كوچكي نيست كه بتوان به مثابه برخي رسانه هاي داخلي- مدعي اصلاح طلبي- به سادگي از كنار آن گذشت. در اين برهه حساس زماني، هنرمندان متعهد بايد دست به دست هم داده و يك صدا عليه معاندان صهيونيست، برخيزند. حركتهاي نقطه اي و مقطعي كارساز نيست. هنرمندان بايد بدانند (چنان كه واقعيت همين است) دشمن هر روز و به هر وسيله اي در هر كجاي جهان، درحال توطئه عليه اسلام و مسلمانان است. اين توطئه اتفاقاً تنها جنبه «دين» و هويت معنوي ملتهاي مسلمان را هدف قرار نداده است، بلكه مرزهاي جغرافيايي و هويت ملي ملتها را نيز در سايه تهديد گرفته است.
برگزاري جشنواره هاي گوناگون يا اختصاص بخش ويژه در قالب اين رويدادها ساخت آثار تصويري و نمايشي، انتشار شعر و داستان، خلق آثار تجسمي و موسيقيايي با موضوع «مقابله با اسلام ستيزي»، رويكرد بايسته و ثمربخش است.

 



شعر

قرآن و ابراهيم
حالا
رصد كنيد و ببينيد
قرآن سوخته
آتش به دودمان شما خواهد زد.
¤
نمرود مقتدر
پيش از به شعله دادن ابراهيم
از منطق و متانت دين او
- آتش گرفته بود.
فرعون
از تولد موسي مي ترسيد
زيرا به اوج قدرت او واقف بود
و در ظهور يد بيضا
مرگ زمينه هاي خداسازي را
و در عصاي كليم الله
ايمان اژدهاكش او را
- از پيش ديده بود.
عيسي،
مسيح بود
و بر دار
تمثيلي از وجود عظيمش را
تنها براي دل خوشي خود
- كشتند
تا روح او تمام زمان ها را
تسليم خود كند
ترس كشيش هاي دروغين
از قدرت بيان بحيرا
درباره تولد احمد
پيش از شروع بعثت او
فتنه ساز شد
حالا
شما
براي همين مي ترسيد
كه در مراجعت آدم ها
به راستگويي قرآن
مرگ نهايي همه دين ها را
از پيش ديده ايد.
آتش كه سرد شد
لبخند جاودانه ابراهيم
اعلان مرگ حتمي دشمن بود
حالا
رصد كنيد و ببينيد
لبخند جاودانه قرآن
با دستگاه خداسازي
و جان در گرو شيطان
و دودمان پليد شما
- چه خواهد كرد.
¤ محمدعلي- محمدي (م.ريحان)

 



عنوان موثر در داستان

محمدباقر رضايي(رجبعلي)
عنوان داستان و تاثير آن در ايجاد كشش و جاذبه، بر هيچ كس پوشيده نيست.
عنوان را به حق، ويترين داستان دانسته اند و نقش موثر آن را در جذب يا طرد داستان از سوي خواننده، بارها تاكيد كرده اند.
در واقع، عنوان، نخستين چيزي است كه از يك داستان، توجه و نظر ما را به خود جلب مي كند.
مي توان گفت از يك داستان، به يقين، تنها چيزي كه در اذهان مي ماند و دهان به دهان مي گردد، عنوان آن است.
در واقع، تاريخ هم، از ميان عناصر متشكله يك داستان، عنوان آن را بيشتر به ياد خواهد سپرد.
در اكثر كتابهاي تاريخ ادبيات، اول عنوان داستان مطرح مي شود و بعد، خود داستان.
اگر بخواهيم داستانمان را براي ديگران بخوانيم، حتما بايد اول عنوانش را بگوييم. اگر نگوييم، آنها خواهند پرسيد كه: «عنوان داستان چيست؟»
عنوان زيبا، گذشته از آن كه از همان ابتدا تكليف اثر را تا حد زيادي مشخص مي كند، در موفقيت يا شكست آن نقش به سزايي دارد.
يك عنوان خوب و خوش ساخت و بكر، ميزان خلاقيت نويسنده را از همان نگاه اول معلوم مي كند و خواننده را وا مي دارد كه اثر را به گوش جان بشنود و تا پايان تحملش كند.
عنوان داستان آن قدر مهم است كه نويسندگان بزرگ، اهميت آن را بارها و بارها تاكيد كرده اند. اين امر، به عنوان مثال براي «همينگوي» آن قدر اهميت داشت كه نام يكي از رمانهايش را كه «بر آب كبود» نام داشت، به «پيرمرد و دريا» تغيير داد.
«استاندال» هم رماني نوشته بود به نام «ژولين» كه بعد، عنوان آن را گذاشت «سرخ و سياه».
انتخاب كلمات در عنوان داستان، بايد كاملا با دقت و درايت صورت گيرد. در بعضي كلمات، معاني دوگانه و چندگانه اي نهفته است كه نويسنده بايد هنگام انتخاب كلمات براي عنوان، به آنها توجه داشته باشد.
مي گويند «ويل دورانت» نويسنده كتاب «تاريخ تمدن»، به «عنوان» كتابها خيلي اهميت مي داد. او در مورد عنوان رمان «ناقوس ها براي كه به صدا درمي آيند؟» اثر همينگوي، نوشته است: «اين عنوان در بيان تمثيلي «جان دون» از يكي از شعرهايش درباره همبستگي تمامي نوع بشر در مسئوليت و سرنوشتي مشترك، گرفته شده است آنجا كه مي گويد: «مرگ هر انسان، جانم را مي كاهد، چرا كه من، با تمامي بشريت در هم آميخته ام، و زماني كه ناقوس مرگي از كليسا به صدا درمي آيد، هرگز نمي پرسم ناقوس ها براي كه به صدا درمي آيند؟ به خودم مي گويم: ناقوس ها براي تو به صدا درمي آيند.»
برخي، به محض آن كه از نوشتن داستان فارغ شدند، عنواني معمولي و سطحي بر روي آن مي گذارند و داستان را تمام شده تلقي مي كنند، در حالي كه بر روي عنوان داستان، لزوما بايد بيشتر كار كرد و نامي را برگزيد كه بلافاصله، توجه مخاطب را به خود جلب كند.
جذاب بودن عنوان داستان، گاهي حتي مي تواند بر بعضي ضعف هاي داستان سرپوش بگذارد.
مسئله عنوان آن قدر مهم است كه براي مثال، در فيلم هاي سينمايي جهان، مشاوره براي انتخاب اسم فيلم، حرف اول را مي زند و عده اي متخصص براي آن، به كار گرفته مي شوند. فيلم «آلمان سال صفر» را به ياد داريد؟ به نظر مي رسد كه خود اين عنوان، يك داستان بسيار كوتاه زيبا و فراموش نشدني است.
اگر باهوش باشيم، حتي مي توانيم پيام كلي فيلم را از همين عنوان جذاب و هوشمندانه، دريافت كنيم.
فيلم درباره آلمان زمان جنگ است. فيلمساز مي خواهد بگويد هزار و نهصد و اندي به جلو، آن همه تمدن و علم، آن همه ادعا، آن همه هنر و ادبيات و پيشرفت صنعتي و تكنولوژيك، با آن وحشي گري كه در جنگ از خود نشان داده ايم، يعني هيچ. يعني بازگشت به عقب. به صفر.
و براي همين است كه مي گويد: «آلمان سال صفر.»
«بورخس» هم به عنوان آثار خيلي علاقه داشت.
مي گويد: «به چشم من، عنوان كتاب «هزار و يكشب»، عنوان قشنگي است. نه فقط به خاطر نفس زيبايي آن، بلكه همچنان به اين دليل كه اشتياق خواندن كتاب را در ما برمي انگيزد... هميشه دوست دارم بر سر «نام» تأمل كنم... هزار و يكشب يكي از زيباترين نامهاي دنياست... گفتن از هزار، سخن گفتن از شبهاي نامتناهي است، شبهايي بي شمار. گفتن هزار و يكشب يعني شبي را به شبهاي نامتناهي افزودن.»
در اهميت عنوان، همين بس كه هيچ نويسنده اي نمي تواند منكر آن شود و اثري بدون عنوان بنويسد.
خيلي ها منكر بعضي عناصر يا اصول در نوشتن داستان شده اند، اما هيچ كدام نتوانسته اند بگويند عنوان، چيز زائدي است.
در دنيايي كه هر ذره اش با يك يا چند واژه ساخته شده، يافتن عنواني كه براي اولين بار گوش را بنوازد، به راستي هنري شگفت و تحسين برانگيز است.
بسياري از نويسندگان، استعدادشان در حدي است كه براي انتخاب عنوان، دچار هيچ مشكلي نمي شوند. برعكس، عده اي هم هستند كه از اين مسئله، هميشه در رنجند.
«پائوستوفسكي» در كتاب خواندني «رز طلايي» مي گويد: «آه از اين جستجوي مدام و زجرآور اسامي و عنوانها... پيدا كردن اسامي و عنوانها واقعاً استعداد مخصوصي مي خواهد.»
در واقع، هر چه دايره مطالعه نويسنده در زمينه هاي گوناگون هنري و ادبي، به ويژه متون كهن، بيشتر باشد، يافتن عنوان براي اثري كه خلق كرده آسانتر خواهد بود.
به عنوان مثال، ويليام فاكنر وقتي رمان را كه در دست نوشتن داشت تمام كرد، براي پيدا كردن عنوان آن، تلاش فكري گسترده اي را آغاز كرد تا روزي كه به قول ويل دورانت: «ناگهان كلمات معروف شكسپير (در نمايشنامه مكبث) از نهانگاه ذهن او بيرون جهيد: «هياهو و خشم». و فاكنر بي تأمل آن را مي پذيرد، غافل از اين حسن تصادف كه دنباله كلام شكسپير نيز كاملاً و حتي شايد بهتر از آن دو كلمه، بر ماجرا منطبق است: «زندگي، افسانه اي است كه از زبان ديوانه اي نقل شود، آكنده از هياهو و خشم كه هيچ معنايي ندارد.»
لذت خواندن عنوان، براي خواننده، كمتر از لذت خود داستان نيست. براي همين است كه كافكا گفت: «خواندن عنوان كتابها، مستم مي كند.»
اين كه عنوان داستان را كي انتخاب كنيم، مهم نيست. بعضي از نويسندگان، اول عنوان خوبي پيدا مي كنند، بعد براساس آن، قصه مي نويسند. برخي، داستان را مي نويسند، بعد براي آن عنوان پيدا مي كنند. اين كه عنوانش را چگونه انتخاب كنيم هم- همانطور كه آمد- بستگي به هوشمندي و مطالعه گسترده نويسنده دارد و به دايره واژگاني كه مي داند. در كتاب هنر داستان نويسي، ذيل مطلب مربوط به عنوان آمده است، نقل نكنم. اين سفارشها حدوداً مربوط به چهل سال قبل است:
1- عنوان داستان، بايد تازه باشد، يعني بوي كهنگي و پوسيدگي ندهد.
2- برانگيزنده فكر باشد. موجب شود كه خواننده، فكر كند با چيزهاي جالبي سر و كار خواهد داشت.
3-گيرا باشد. يعني نگاه خواننده را تسخير كند.
4- موزون باشد. گفتنش به دهان و شنيدنش به گوش خوش بيايد. از همين رو توصيه مي كنند نويسنده، عناويني را كه بررسي مي كند و مي خواهد عنوان داستان خويش را از ميانشان برگزيند، با صداي رسا تكرار كند.
5- به داستان بخورد، چون در غير اين صورت، خواننده زود يا دير احساس مي كند كه گول خورده است.
6- طرح داستان را آشكار نسازد. اگر چنين كند، اوجي را كه با صرف وقت و زحمت فراهم شده است، از پيش لو داده و از قوت انداخته است.
و سرانجام:
پيش پا افتاده نباشد. عبارات كهنه و قالبي (كليشه اي)، و نيز ضرب المثل هاي پيش پا افتاده را در اين مقام جايي نيست.
¤ اين مطلب در كتابم «راهنماي داستان نويس جوان» هم آمده با اين فرق كه اينجا كمي مختصر و ويرايش شده است.

 



فانوسي از نور

جواد نعيمي
آيا هيچ دريايي را مي شناسيد كه ناپيدا كرانه و ژرف باشد؟ و هيچ عظمتي را ديده ايد كه در كمال لطافت، به همراهي شما بيايد؟
هرگز دستهاي مهربان ياوري را لمس كرده ايد كه گلهاي احساس و عاطفه و علم و انديشه را در وجودتان بشكفاند؟! و يا به تماشاي هيچ رودخانه اي نشسته ايد كه از فراز دانايي بيايد و مزرعه سبز دل شما را سيراب كند؟
و آيا هيچ انديشيده ايد كه فانوس روشني از نور، بر درگاه ديدگانتان بياويزيد؟ راستي، شكوه آسماني كتاب را به نظاره نشسته ايد؟ وه كه كتاب خوب و سرشار از محتواي والا، چه رفعتي دارد!
... و كتاب ارزشمند، ثمره پويندگي است و سرانجام بالندگي. و خوشا، بر آنان كه اهل كتابند و ياران و دوستاني كتاب خوان و فكور دارند. و خوشا بر آنان كه همه وجودشان سرشار از بالاترين لذتهاي دنياست: لذت مطالعه. و مطالعه، خيزشي از اعماق ظلمت، تا بلنداي نور است.
مطالعه، تماس مداوم با روشنايي است. مطالعه، كوچ از خزان تنهايي فرد، به سوي بهاران جمع جامعه است. مطالعه، پاسخي به پرسش نيازهاي آدمي است. مطالعه، دستيابي به اندوخته هاي علمي، اجتماعي، مذهبي و... پيشينيان است.
مطالعه، ضرب آيينه در آب و ماهتاب است. مطالعه، فهم زبان علم است. مطالعه، يك حركت است، يك انگيزه است، يك جهش است. مطالعه، طلوع طليعه آگاهي و زندگاني است. و توچه مي داني كه كتاب چيست؟ برگهايي زرين است كه با نخ نور، صحيفه جان را به ملكوت پيوند مي زند، و تو را تا فراسوي جهان مادي و در عالم معنا، به سيروسياحت مي خواند.
و كتاب، وديعه اي بزرگ و وسيله اي سترگ براي آموختن علوم و افروختن چراغ در راههاست.
كتاب، بالهايي براي پرواز در آبي عروج، و باله هايي براي شنا در سبزناي حيات است. و كتاب، گردآمده اي از زيبايي ستارگان، و حركت پرندگان وسير انديشه انسان است. كتاب خوب، سرچشمه اي زاينده و دريايي پاينده است.
بياييد خوب كتاب بخوانيم!
بياييد كتاب خوب بخوانيم!

 



راز شمع

بيدل دهلوي
سوختن يك نغمه است از ساز شمع
پرده نتواند نهفتن، راز شمع
مدعاي جستجو روشن نشد
پربلند افتاده است انداز شمع
فكر انجامي دگر داريم ما
ديده باشي صورت آغاز شمع
سعي خود را خود تلافي كرده ايم
هم سرخويش است پاانداز شمع
خامشي هم ترجمان حال ماست
بي سخن پيداست بيدل! راز شمع

 



او وعده داده است...

فريبا يوسفي
آتش زنيد يا بكشيدش به خاك و خون
او وعده داده است كه انا له لحافظون
دست پليد كفر به قرآن نمي رسد
زيرا كه لايمسه الا المطهرون

 



غروب

مترجم :توفيق وحيدي آذر
آه ! اي ستاره زهره !
همه را به خانه ام بياور !
آنها را، كه اين روز سوزان پراكنده شان ساخت!
گوسفند، بز را به خوابگاه شان
آن كودك را هم به كنار مادرش !

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14