(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه اول آبان 1389- شماره 19770

نويسنده وجدان بشريت
بيدارباش!
همدم...
فانوس باران
بررسي مجموعه شعر «پسر عموي سپيدار» سروده بيژن نجدي اشعار داستان گونه
ضرورت و اهميت كتاب خواني براي كودكان آي قصه قصه...



نويسنده وجدان بشريت

رضا ميرزائي
آناتول فرانس نويسنده بزرگ فرانسوي به هنگام مراسم خاكسپاري «اميل زولا» نويسنده شهير هموطنش اين جمله را بر زبان آورد: «او لحظه اي از وجدان بشريت محسوب مي شد.» و براستي هر نويسنده اي مي تواند لحظه اي از وجدان بشريت بشمار رود. كتاب هاي نويسندگان بزرگ آيينه انديشه هاي بزرگشان است. انديشه هايي كه از نوع نگرش آنها به محيط و اجتماع اطرافشان شكل مي گيرند و با پيچش هاي فرهنگي و فلسفي ويژه خودشان به پويايي مي رسند. پس پر بيراه نيست اگر ادعا كنيم با خواندن يك رمان تا اندازه زيادي مي توانيم به ماهيت زماني ومكاني اجتماعي كه نويسنده در آن پرورش يافته وقوف بيابيم. اينجاست كه بي آنكه سوار ماشين زمان شويم و در تاريخ سفر كنيم با خواندن آثار نويسندگان قرن نوزدهم روسيه با اوضاع اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي روسيه تزاري آشنا مي شويم و از شرايط زندگي طبقات بالايي و پاييني مردم آن سرزمين درصد سال آخر سلطنت رومانوف ها آگاه مي گرديم. به همين ترتيب با گذر از جنگ جهاني نخست و انقلاب اكتبر و استقرار حكومت كمونيستي و پايان عهد تزارها هنگامي كه رمانهاي بوريس پاسترناك و الكساندر سولژنيتسين را در دست مي گيريم و سطرهايشان را از نظر مي گذرانيم تصويري نه چندان گنگ از زندگي توده هاي گوناگون مردم و رنج ها و خوشي هاي آنها زير سلطه كمونيست در ذهنمان ايجاد مي شود.
چنين وضعيتي را در آثار نويسندگان بزرگ آمريكاي جنوبي نيز شاهديم. هر چند اينجا ديگر زياد از آن پيچش هاي عميق فلسفي و جهان بيني هاي ژرف و شگرف امثال تولستوي و داستايوفسكي خبري نيست و صحنه ها بيشتر به سوي خيال و آرزوهاي مبهم كشش دارد. امروزه و در حوزه نزديك به ادبيات سرزمين خودمان مي توانيم از نويسندگان دنياي عرب نمونه بياوريم. نوشته هاي اين دسته هم گوياي شرايط پيچيده و انبوه تضادهاي موجود در جوامعشان است. تضادهاي ملال آوري كه ذهن خلاق نويسنده مي كوشد راهي براي تطبيق آنها با ايده هاي متفاوتش بيابد. و اكنون در اين گستره وسيع و چشم نواز نگاهمان به آرامي لغزيده و به داستان و داستان نويسان ايراني مايل مي شود. اين پرسش در ذهن شعله ور مي گردد كه اينان تا چه اندازه توانسته اند بوده اند، واقعيات و تضادهاي جامعه پيرامون خود را در آثارشان بازتاب دهند؟ اگر چه رمان نويسي در ايران در قياس با رمان نويسي در اروپا هنري نسبتاً جوان پنداشته مي شود و اگر چه حقيقتاً آن زمان كه سروانتس با همه توان تخيل و نيروي خلاقه ذهن خود «دون كيشوت» را مي آفريد رمان در معناي واقعي اش در ادبيات ايران نه شناخته شده بود و نه جايگاهي داشت اما هرگز نمي توان منكر شد كه اساس داستان نويسي و آنچه ريشه اين درخت تناور باغ هنر شناخته مي شود قرنها پيش از سروانتس و اخلافش در عميقترين لايه هاي خاك حاصلخيز ادبيات ايران جان گرفته و پرورانده شده بود.
سرانجام سوال اساسي در اين زمينه را مي توان چنين مطرح كرد. داستان و داستان نويسي در ادبيات امروز ايران در قياس با كشورهايي كه ادبياتشان در بخش داستان نويسي غني است در چه جايگاهي قرار دارد؟ شايد تنها با نگاهي گذرا به كتابهايي كه امروزه به عنوان رمان در ايران منتشر مي شوند بتوان پاسخي نزديك به واقعيت براي پرسش طرح شده پيدا كرد. در اين نگاه اجمالي شاهد تكرار، نبود ابتكار، نثر نامطبوع، عناصر بصري بسيار ضعيف، استفاده از سبك نويسندگان درجه دوم خارجي و انبوهي ديگر از ضعفهاي عميق و ريشه اي خواهيم بود كه پرداختن به همه آنها در مقالي كوتاه امري محال است.
داستانهاي آبكي و بعضاً آبگوشتي و نويسندگاني كه گويي تنها از سر رفع تكليف و سپردن كتاب به ناشر قلم مي زنند ادبيات داستاني امروز ما را به نقطه اي رسانده كه در هفتمين دوره جايزه ادبي قلم زرين هيچ داستاني شايسته كسب رتبه برتر دانسته نمي شود و هيچ داستان نويسي لايق عنوان برگزيده شناخته نمي گردد. در چنين شرايطي جاي انكار نيست كه روند ادبيات داستاني ايران حال چندان مناسبي ندارد. دلايل بسياري را مي توان براي پيدايش اين وضعيت ناخوشايند ذكر كرد. از آمار كم كتابخواني و كتابخوانان گرفته تا عدم حمايتهاي مالي از نويسندگان. اما آنچه بيش از همه چشمان تيزبين روشن بينان اين عرصه را متوجه خود مي سازد نبود انگيزه و نداشتن خلاقيت در نزد خيلي از رمان نويسان ايراني است. همان گونه كه بالاتر گفته شد با نگاهي به مجموعه آثار منتشر شده در چند سال اخير به نظر مي رسد يگانه دغدغه مهم بيشتر نويسندگان ايراني به اتمام رساندن كتاب و تحويل آن به ناشر است. در اين ميان بسياري مسائل تكنيكي و اساسي قرباني زمان مي شوند. اكنون مي توان اين سوال را هم مطرح كرد كه حداقل براي كاهش سرعت روند نزولي چنين پديده اي چه تمهيداتي مي توان به كار بست؟
تشويق نويسندگان به انجام كارهاي تحقيقاتي بيشتر، تفهيم اين موضوع كه تقليد و كپي برداري صرف از نويسندگان درجه دوم خارجي توان ابتكار و ترقي فكري را از آنان مي گيرد، حمايتهاي مالي گسترده تر و شايد مهمتر از همه ايجاد بازار رقابت قوي تر در عرصه داستان نويسي از جمله راه كارهاي مثبتي هستند كه مي توانند در روند كندسازي زوال ادبيات داستاني كشور مفيد واقع شوند.
در هر حال نگراني درباره آينده ادبيات داستاني ايران جدي به نظر مي رسد و اتخاذ شيوه هايي كارآمد براي پرورش استعدادها و جلوگيري از شكست كامل در اين عرصه ادبي ضروري مي نمايد.

 



بيدارباش!

منصور ايماني
بعد از شكست طرحها و رفتارهاي سخت و خشن غرب عليه انقلاب اسلامي، از قبيل ترورها و آشوبهاي خياباني و حمله هاي نظامي مستقيم و غيرمستقيم، بيش از يك دهه است كه استكبار جهاني براي مقابله با بنيانهاي عقيدتي و سرمايه فرهنگي اين ملت و براندازي نظام سياسي ايران، به اقدامات نرم و خزنده روي آورده است. اين رويكرد جديد كه ماحصل ارزيابي از پروژه هاي سخت گذشته و نيز مطالعات دامنه دار و دقيق مراكز تحقيقاتي غرب و البته به سفارش نهادهاي امنيتي و ديگر بخشهاي حاكميتي استكبار است، طي سالهاي اخير، تحت عنوان «ناتوي فرهنگي» و به كمك متحدان غربي آمريكا و نيز دولتهاي دست نشانده و حكومتهاي هماهنگ آن در منطقه استراتژيك خاورميانه و ديگر مناطق جهان، عملياتي شده و آثار مخرب و هزينه هاي سنگيني براي ملتهاي آزاديخواه و ارزشهاي ديني و فرهنگي آنان به بار آورده است. راز مقابله استكبار يا دلائل برخورد آن با انقلاب اسلامي و مباني و اصول اسلامي ملت ايران و نيز فرهنگ ديرينه و ديني اش، براي خوانندگان فرهيخته اين صفحه روشن و آشكار است و اين قلم در پي تحليل و ريشه يابي اين موضوع نيست. آنچه كه نويسنده را وا مي دارد تا در اطراف و اجزاي آن جست وجو نمايد، طرحها و پروژه هايي است كه غرب مستكبر به سركردگي دولت آمريكا، در ايران اسلامي دنبال نموده و با اجراي آن به دنبال تخريب پايه هاي فرهنگي، جذب سرمايه هاي انساني در اين حوزه و در نهايت استحاله ملت ايران از فرهنگ و دين و داشته هاي بومي خويش است. استكبارجهانخوار پس از دو دهه تجربه در حوزه هاي سخت، به اين نتيجه رسيده است كه براي براندازي نظام اسلامي و جلوگيري از رشد فزاينده ايران، چاره اي جز اخلال در اركان ديني و فرهنگي ايرانيان ندارد، براساس محاسبات آنان از داخل كشور به ويژه علائق فرهنگي اقوام ايراني، چنين مي پندارند كه برخي از نقاط براي اجراي طرحهاي مهاجم و پروژه هاي ناتوي فرهنگي مساعدتر و به تعبيري ديگر، آسيب پذيرتر از ساير مناطق ايران اسلامي است. اين پندار البته چندان نيز غيرواقعي و خالي از هشدار نيست و از اين رو مي طلبد تا اصحاب فرهنگ و هنر، مردم آگاه و دستگاه هاي مسئول هوشيارتر از هميشه اين هجمه هاي نرم مخرب را رصد نموده و با آن مقابله كنند. با طرح اين مسئله به نظر مي رسد كه در ذهن خوانندگان عزيز پرسشي نقش بسته است كه؛ نقاط مساعد و آسيب پذير در حوزه هاي داخلي، از نظر طراحان و مجريان ناتوي فرهنگي كجاست؟ و اساساً شيوه هاي عمل و نيز برنامه هاي آنان در اين مناطق چيست؟ قبل از پاسخ به اين پرسش بايد بگويم كه از نظر اين راقم؛ با توجه به طرح كلي نظام سلطه در مقابله با ايران اسلامي و نيز پيچيدگي و رشد خيره كننده فناوريهاي ارتباطات و جريان آزاد اطلاعات، هيچ نقطه از كشور عزيزمان از دايره برنامه هاي مخرب فرهنگي غرب بيرون نيست. ليكن با عنايت به شرايط فرهنگي و اجتماعي هر نقطه، لازم است نوع هجمه ها و راهها و ابزار مقابله با آن نيز مطالعه و مديريت شود. به عنوان مثال استكبار براي شهرهاي مذهبي ايران مانند قم يا مشهد كه پايگاه توليد انديشه اسلامي است جبهه ويژه اي گشوده و براي مقابله با اسلام ناب محمدي(ص) كه آبشخور باورها و سياست هاي انقلاب و نظام اسلامي است، با استخدام افرادي به ظاهر ديني به توليد انديشه هاي منحرف و خدشه در اصول و مباني اسلام و انقلاب اسلامي مي پردازد. ليكن اين بدان معنا نيست كه ناتوي فرهنگي غرب از تهاجم كلي به آحاد مردم ايران زمين به ويژه نسل جوان پويا، سازنده و مبتكر آن غافل مانده است. همان گونه كه در سطرهاي قبلي اشاره شد، وضعيت فرهنگي و پيشينه تاريخي در برخي مناطق كشورمان سبب شده است تا نظريه پردازان دستگاه حاكمه غرب و طراحان سياست هاي استكباري، برنامه هاي ويژه اي را براي آن مناطق پيش بيني كنند. ايران اسلامي با داشتن اقوام مختلف و فرهنگ هاي مختص هر يك از آنان، فرصت ويژه اي دارد كه بحمدالله طي بيش از سه دهه اخير توانسته است با ايجاد تعامل و همگرايي در اقوام ساكن خود، از اين سرمايه بزرگ براي رشد و افزايش منافع ملي و نيز پيشرفت پايدار خود بهره ببرد. ليكن طي همين مدت استكبار غرب نيز با چشم طمع دوختن به اين فرصت استثنايي، بر آن بود تا اين فرصت را به آسيبي براي نظام اسلامي تبديل كند.
ايجاد اختلافات مذهبي و تبديل آن به تعصبات ديني و قومي در سال هاي نخستين انقلاب از جمله اقدامات آنان عليه ما بود. همان گونه كه خوانندگان عزيز اطلاع دارند، به جز پراكندگي هاي قومي در فلات مركزي و ساير نقاط ايران، مناطق مرزي در غرب و شرق و جبهه هاي شمالي و جنوبي آن، اقوام غيور و فرهنگ مدار و متديني را در خود جاي داده است.
وجود مذاهب اسلامي در اين اقوام ايراني و نيز وجود پاره اي پيوندهاي تاريخي آنان با ساكنين آن سوي مرزها، سبب مي شود تا ناتوي فرهنگي از اين خصيصه براي طراحي هاي خود بهره ببرد. خوشبختانه مديريت فرهنگي نظام اين امكان را چندان براي آنان فراهم نمي كند تا باحضور فيزيكي خود در داخل كشور، برنامه هاي مورد نظرشان را اجرا كنند. وجود گروهك هاي منحرف و مدعي اسلام به ويژه اجراي برنامه هاي به اصطلاح هنري، ادبي و فرهنگي در نقاط همسايه با مرزهاي غربي ايران و عمدتا در استان هاي كردنشين عراق، اين فرصت را به سردمداران و مجريان ناتوي فرهنگي مي دهد تا از اين طريق هجمه هاي مورد نظرشان را عليه ما سامان دهند. وجود احزاب مدعي و ريشه دار در شمال عراق تحت عنوان اقليم كردستان و نزديكي آنان با نيروهاي آمريكايي مستقر در آن منطقه، اين فرصت را براي شان فراهم كرده تا با اجراي برنامه هايي در ساحت فرهنگ، هنر و رسانه، فعالان اين عرصه ها را به سوي خود جذب كرده و بدين وسيله به هدف هاي مورد نظرشان برسند. عليرغم هماهنگي دولت عراق با جمهوري اسلامي، متأسفانه احزاب سياسي و سكولار در شمال عراق و پيوند آنان با نيروهاي آمريكايي و حتي باز شدن پاي دولت و عناصر صهيونيستي به آن منطقه، سبب شده تا اين قبيل برنامه هاي فرهنگي و جشنواره هاي هنري و ادبي و رسانه اي به سهولت و با صرف هزينه هاي هنگفتي در آنجا اجرا شود. آنان در سايه اين اقدامات كه با مشاركت مؤثر مالي ناتوي فرهنگي انجام مي شود، بسياري از فعالان فرهنگي و جوانان هنرمند و اصحاب رسانه را در داخل مرزهاي ايران به سوي خود جذب نموده و با جاذبه هاي مادي سعي در استحاله فكري و فرهنگي و تقابل آنان با داشته هاي بومي خودشان دارند. دراين جشنواره ها براي حضور هنرمندان دگرانديش و همراه اپوزيسيون و نويسندگان و روزنامه نگاراني كه دل درگرو آرمانشهر استكبار يا همان دهكده جهاني دارند، تلاش زيادي مي شود و گاه با تقديم هدايا وصله هاي آنچناني چشمشان را خيره و پشت شان را به ملت ايران مي كنند. آثاري كه مقبول چنين جشنواره هايي مي افتد، اولاً آثاري هستند كه به لحاظ تخصصي وزن چنداني نداشته و ثانياً درپي تحريف واقعيتهاي جامعه ايراني و سياه نمايي هاي دروغين است. كتابهايي كه در داخل ايران و توسط برخي نويسندگان ناآگاه و يا مغرض نوشته شده و امكان چاپ و انتشار نمي يابند، به كمك دلارهاي غربي و به راحتي درآن مناطق چاپ شده و بعد هم براي مصرف داخلي به سوي مرزهاي ايراني اسلامي قاچاق مي شوند. بسياري از شبكه هاي ماهواره اي و نيز سايتها و فضاهاي مجازي ديگر از همين مناطق مديريت و به توليد محتوا عليه فرهنگ و هنر ايران زمين مشغول شده اند و كماكان درصدد تعامل پيدا و پنهان با هنرمندان جوان و عمدتاً جوياي نام و نان هستند.
اين راقم خود به آن مناطق سفركرده و از نزديك شاهد اين قبيل فعاليتهاي به اصطلاح فرهنگي و هنري مخرب و ضد ايراني و اسلامي بوده ام.حال با اين توصيف بايد به مخاطبان اين قبيل جشنواره هاي معارض هشدار داد كه آگاه و بيدار باشند و بدانند كه دل بيگانگان و مزدوران آنان هرگز براي فرهنگ و هنرو دين ما نمي تپد و اگر مي بينيد كه در باغ سبز را به ما نشان مي دهند، درپي آنند تا به دست خودمان گلستان فرهنگ و هنر ايران عزيز را خزان كنند. بايد بيدار بود و آب به آسياب عدو نريخت.

 



همدم...

علي محمد مؤدب
براي - عليرضا افتخاري- مردي كه خواند و نسل ما را با غم عشق آشنا كرد
تا هست جهان، همدم دلهاي غريبست
حزني كه شكفته است در آواز نجيبت
تو بانگ خودت نيستي، اين حنجره ماست
اي مرد مبادا كه بخوانند غريبت!

تا هست جهان، بانگ خداياي تو جاري است
وين مطربكان در پي هر رب و خدايي!
دل با غم عشقي كه تو خواندي شده عاشق
اي آن كه ز غمهاي دگر جمله جدايي

ديروز كبوتر گشتي، آوازه ي شان بود
امروز به آوازت اگر سنگ پراندند!
سيمرغي و برتر ز همه واهمه هايي
وين چند وزغ در كف پرواز تو ماندند!

سرو از خزه كي خرمنش آسيب پذيرد؟
بگذار بلغزند به هم چند خزنده!
بگذار زبان وزغ از حلق درآيد
با غيظ فرو بردن پرواز پرنده

آواي تو داوودي و حلق تو حسيني است
در بتكده اهل هنر بت شكني تو
پيوسته شنيديمت و پيوسته شگفتي
چون چشمه جوشان سرود و سخني تو

اين زمره مشرك همه آواره ي خويشند
جز خويش ندانند و به جز خويش نخوانند
توحيديه اي سركن و فارغ ز جهان باش
كاين ساحركان با نفست دير نمانند

 



فانوس باران

سيدحبيب نظاري
(1)
چرا ديگر نمي لرزد دل من
چرا كم عشق مي ورزد دل من
شهيدان! شرمسارم، فكر كردم
به مشتي خاك مي ارزد دل من
(2)
غم خود را به مردم مي فروشد
به طرح يك تبسم مي فروشد
دل من فرصت پرواز خود را
به مشتي آب و گندم مي فروشد
(3)
دوباره صنعت تلميح در شعر
دوباره شرم يك توضيح در شعر
من و تو، يوسف گم گشته و اشك
دل و سجاده و تسبيح در شعر
(4)
شب مهتاب، اقيانوس، باران
به شوق جلوه اي مأنوس، باران
بگو كي آفتابي مي شوي، كي
نگاهم مي شود فانوس باران؟

 



بررسي مجموعه شعر «پسر عموي سپيدار» سروده بيژن نجدي اشعار داستان گونه

فهيمه بافنده
«پسر عموي سپيدار» عنوان مجموعه اشعاري است سروده بيژن نجدي متولد 1332 از خاش، وي از جمله شاعران تاثيرگذار در عرصه شعر معاصر مدرن است. مي توان گفت او در نزديك كردن شعر به داستان سهم بسزايي داراست؛ چرا كه او علاوه بر شعر، در عرصه داستان نيز حضور فعالي داشته است. نجدي از آن دسته شاعراني است كه ميهن و مرام ملي خويش را همواره پاس داشته است. او در سال 1367 همراه جمعي از دبيران آموزش و پرورش به جبهه اعزام مي شود و حاصل اين اعزام، بسياري برداشت هاي ناب شاعرانه در حوزه ادبيات جنگ و دفاع مقدس است .
وي در شهريور سال 1376 جان به جان آفرين تسليم كرد.
پسر عموي سپيدار عنوان مجموعه اشعاري است كه در برگيرنده حالات، احساسات و عواطف شاعر نام آشناي معاصر «بيژن نجدي» است. «نجدي» را بيشتر مخاطبانش به نام داستان هايش مي شناسند و اين اشراف او بر داستان نويسي بر اشعار و سروده هايش نيز تأثيري متقابل گذاشته چنانچه مي بينيم بيشتر سروده هايش حالتي داستان گونه دارند.
در مجموعه شعر «پسر عموي سپيدار» تمام مضامين و انديشه هاي نهفته در اشعار، در جهت توضيح و تبيين يك ايده و فكر عمل مي كنند. شعر او روايتي ملموس از زندگي آدم هايي است كه هر روز از كنارش مي گذرند و گاه با لبخند و گاه با حسرت راه را ادامه مي دهند. شعر نجدي تصوير شفافي از شعر نسلي است كه به جهان آرماني مي نگرند. با اين ويژگي كه آرمان ها در ساختار و شكل اثر حل شده اند: عاشقان گياهانند/ كه ريشه هايشان فرو رفته است/ در كف دست من/ در استخوان كتف تو/ در جمجمه شكسته من/ و اين خاطرات من و توست/ كه توت مي شود يك روز/ انار مي شود گاهي/ كه ديروز انگور شده بود/ كه فردا زيتون و تلخ.
چنانچه ديديم ارتباط عمودي استواري بين ابيات وجود دارد كه گاه اين ارتباط بسيار حساس و ظريف و غيرمرئي مي شود وگاه داستان گونه عمل مي كند و انديشه و احساس شاعر را به مخاطب القاء مي كند گاه نيز اشعار رنگ و بوي فلسفي و روانشناختي به خود مي گيرد و به فلسفه حيات انسان و زيستن او در اين عرصه خاكي اشاره مي كند اين سروده ها كه معمولا حالت سمبوليك دارند با نوعي غم و حزن و اندوه شاعرانه عجين شده اند كه حاكي از نگاه عميق و متأثر شاعر از اتفاقات و حوادث پيرامون زندگي فردي و اجتماعي وي مي باشند.
دايره واژگان شاعر بيشتر از هر چيز نشانگر شيوه زندگي و تفكر وي است شاعري كه مفاهيم مورد نظر خود را با واژگاني سنجيده و دقيق بيان مي كند و در قيد و بندهاي ظاهري اسير نمي شود كسي است كه مي توان اميدوار بود شعرهايش ماندگار و جاودان شوند. در اين دفتر بيژن نجدي به نوعي ثبات در بيان و لحن و مفهوم دست يافته است و با واژگان و بياني مخصوص به دنياي خود به سرودن اشعاري با سبك و سياقي مخصوص به خود مشغول است، برخي از سروده هاي او نيز رنگ و بوي اقليمي دارد و در آنها از واژه ها و تعبيرات محلي و بومي منطقه اي خاص استفاده نموده است و فضاي اجتماعي شاعر تداعي كننده منطقه و نوع خاصي از زندگي است همچون وصف زندگي در خطه سرسبز و باصفاي شمال كشور: كوچه ميدان رشت/ كوچه ماهي فروش و زنبيل كوچك ماهي/ يك زرد پر دودي/ سفيدهاي شور.
و گاه نيز بسيار هنرمندانه از شعراي بزرگ همچون حافظ الهام مي پذيرد و با چينش ماهرانه واژگان در كنار يكديگر عنصر خيال و عاطفه را درهم مي آميزد و شعري شگرف مي سرايد: «شب يلدا»
انار است و من و هندوانه و برف/ و نيم رخ حافظ، پشت پنجره ام/ زلف آشفته/ خوي كرده/ مست/ اما نمي خندد/ شب يلدا انار است و من و هندوانه و برف/ و لحظه بي دريغ فالي از حافظ/ از در صداي مشت مي آيد/ باز مي كنم/ حافظ آمده است/ «خوي كرده... مست...»/ نمي خندد.
بهره گيري شاعر از آرايه ها و مضامين ادبي به شعر وي ارزش و اعتبار خاصي بخشيده است در اين اثر نيز شاعر با استفاده اي هنرمندانه از آرايه هاي تشخيص، ايهام و تلميح و تضمين به آيات و روايات قرآني اثر خويش را متمايز نموده است چنانچه صفت ايهام به زيبايي در سروده «يك دسته گل» به كار رفته است: و اسفند را- كاسه كاسه از اتاق بريزم- به حياط- در حياط- روي پله ها- فرش انداخته ام زير پاي سالي كه مي آيد همين لحظه از راه برسد/ و ماهي سرخ در تنگ بلور و آب بي صدا مي گويد: «آب، آب، آب» در اينجا از واژه اسفند دو معناي متفاوت برداشت مي شود ماه اسفند و گياه اسفند يا اسپند كه به هر دو صورت در لهجه هاي مختلف بيان مي شود. از خصيصه هاي ديگر شعر نجدي، وجود طنز و حالات متضاد و متناقض و نوعي پارادوكس است. اين طنزها اگر نمي بود، شايد براي خواننده تصور نوعي سطحي نگري و يا پرداختن به يك سري تصاوير شعاري يك بعدي پيش مي آمد. ولي اين طنزها، به قدري عميق و غيرمستقيم هستند كه خواننده را در فرآيند تأمل، كشف و لذت ادبي ياري مي كنند: و هنوز شير مي چكد/ از پستان گاو/ در مغازه ي قصابي»، «از تصوير من در آينه بوي جيوه مي آيد»، «رفتن برق/ نداشتن باطري/ سكوت شيرين راديو/ چه كيف مي كنم امروز/ كه بي طلا، بي نفت غروب خواهد شد/ بدون خونريزي».
انديشه و آگاهي شاعر در اين مجموعه به اشعارش روحي اجتماعي- فلسفي مي بخشد، شعر نجدي داراي پشتوانه ادبي- فرهنگي و استواري زبان و تخيل، و تصاوير و خيال شاعرانه است به عنوان نمونه در سروده هاي «دل شرقي» و «آبي آبي» شاهد اين مسئله مي باشيم.
پيوند كلمات و همنشيني تصويرها در اشعار اين مجموعه بديع و دلنشين است. اين تصويرها بيشتر از آنكه در طبيعت قابل لمس باشد در ذهن و روح خواننده حس مي شود و با ادراك انساني او درمي آميزد كه سروده «سلام بر سنگ» كه در وصف حماسه سازان سنگ به دست فلسطيني سروده شده نمونه اي از اين هنرنمايي شاعرانه است.

 



ضرورت و اهميت كتاب خواني براي كودكان آي قصه قصه...

ترجمه: جواد نعيمي
لذت شنيدن قصه ها و مطالب خوب، كم تر از لذت خواندن آن ها نيست! اين مسئله به ويژه براي كودكان پيش دبستاني از اهميتي ويژه برخوردار است. زيرا قصه خواني براي آنان، زمينه هاي علاقه مند شدن آن ها به كتاب خواني را فراهم مي سازد.
به همين سبب، در اين جا نگاهي گذرا بر اهميت و فايده هاي خواندن كتاب به ويژه پيش از خواب، براي كودكان داريم:
- خواندن قصه و حكايت از روي كتاب براي كودكان، آنان را از همان دوران كودكي به خواندن كتاب ترغيب مي كند.
- خواندن كتاب با صداي بلند براي بچه ها، زمينه هاي موفقيت بيش تر آنان را در مدرسه ايجاد مي كند.
- اين كار، كم كم كودكان را برمي انگيزاند كه خودشان كتاب بخوانند.
- كتاب خواني، پايه هاي دانش و آگاهي را از كودكي براي بچه ها بنيان مي گذارد.
- خواندن كتاب با صداي بلند، اعتماد به نفس را در وجود كودكان پرورش داده و به آنان جرأت و توان ابراز وجود و طرح نظرات خويش را مي دهد.
- اين كار، به رشد و تصحيح قدرت گويايي بچه ها مدد مي رساند.
- گوش دادن و لب خواني كودك به هنگام قصه گويي بزرگسالان براي آنان، سبب مي شود كه آن ها تنهايي وگوشه گيري را فراموش كرده و دقت بيشتري پيدا كنند.
- قصه ها، جنبه هاي تخيلي و مهارتي انديشه و رفتار كودكان را تقويت مي كنند.
- كتاب خواني براي بچه ها، تمريني براي كسب مهارت هاي اجتماعي، تعامل و گفت وگو با ديگران و نيز تمرين و تجربه اي براي خوب گوش دادن به شمار مي رود.
- قصه خواني، گنجينه هاي واژگاني كودكان را پربار كرده و آنان را براي خواندن و نوشتن بهتر آماده مي سازد.
- گوش دادن به قصه براي كودك تمريني براي گفت وگو و احترام گذاشتن به ديگران نيز تلقي مي شود.
- هرگاه به هنگام قصه خواني و قصه گويي، بدون تكيه بر قصه كتاب، كودك را به مشاركت در ادامه دادن به قصه ترغيب كنيم، تعبيرها، اشاره ها، شخصيت پردازي ها و استفاده از واژه هايي كه او براي بيان مقصود خود برمي گزيند، سبب تقويت تخيل و نيروي ابتكار در وجود كودك مي شود.
- فضاي ايجاد شده به هنگام قصه خواني، حس امنيت، دوستي و لذت دانستن و فهميدن را در كودك به وجود آورده يا تقويت مي كند.
البته بايد توجه داشت كه گزينش قصه خوب و مناسب با توجه به سن كودكان هم از اهميت ويژه اي برخوردار است.
براي بچه هاي پيش دبستاني، قصه هاي كوتاهي درباره حيوانات و كودكان و يا قصه هاي فكاهي و خنده دار، مناسب است.
كودكان شش تا ده ساله معمولاً به افسانه ها و شخصيت هاي عجيب و غريب يا متفاوت و غيرمعمول، علاقه نشان مي دهند.
كودكان ده تا دوازده ساله هم قصه هاي واقعي و قصه هايي را كه داراي شخصيت هاي مثبت و برجسته و پويا هستند دوست مي دارند.
براي بچه هاي بزرگ تر مي توان قصه هاي دنباله دار را در نشست هاي گوناگون بيان كرد، اما براي كوچك ترها حتماً بايد از قصه هاي كوتاه بهره گرفت تا خسته نشوند و به خوبي بتوانند پيام قصه را دريابند.
بنابراين ضرورت و اهميت دارد كه پدران، مادران و مربيان كودكان براي علاقه مند كردن آنان به مطالعه و نيز به منظور رشد و پرورش فكري و تقويت مهارت هاي زندگي، قصه گويي و كتاب خواني براي بچه ها را يكي از اولويت هاي كاري خود بدانند و از اين امكان آسان و در عين حال با اهميت، بيشتر بهره بگيرند.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14