(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 11 آبان 1389- شماره 19779

شاه : ما ديگر پول نداريم
نقش آفرينان عصرتاريكي -2
غوغا سالاري اولين تجربه تحزب درايران

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




شاه : ما ديگر پول نداريم

]سند 4[
پيشگاه مبارك اعيلحضرت همايون شاهنشاه آريامهر
مفتخراً به شر فعرض مي رساند:
كنت دو مرانش، رئيس سرويس اطلاعاتي فرانسه، بعد از شرفيابي به پيشگاه شاهانه طي ملاقاتي با جان نثار در تاريخ 2 مهرماه 1357 مطالبي به شرح زير اظهار داشت:
1- در گذشته براي تحقق هدفهاي مشترك مبالغي در اختيار اينجانب گذارده مي شده است. (در اين مورد در امتثال اوامر مطاع ملوكانه كه مقرر فرموده بودند: «به آنها گفته شود كه ديگر ما پول نداريم» به رئيس سرويس فرانسه پاسخ داده شد در اين مورد متعاقباً مذاكره خواهد شد.)
2- گروهي از دانشمندان آلماني يك شركت خصوصي به نام OTRAG براي تحقيقات موشكي تشكيل داده اند و پاره اي آزمايشات علمي نيز در كشور زئير به عمل آورده اند. چنانچه تماس با اين شركت به منظور بهره برداري از تكنولوژي آن موردنظر دولت شاهنشاهي است رئيس سرويس فرانسه مي تواند ترتيب اين تماس را بدهد.
3- موضوع تشكيل يك دانشگاه جهاني در كشور سوئيس براي تربيت روشنفكران راستگرا قبلاً از شرفعرض شاهنشاه آريامهر گذشته و مرحوم ملك فيصل پادشاه عربستان سعودي نيز با اين امر موافق بودند، اما اقدامات مربوط به اين طرح با مرگ ملك فيصل متوقف گرديد.
4- سرويس فرانسه براي پيش بيني روزي كه احتمالاً دولت فرانسه به دليل انقلابات داخلي و يا هجوم ارتش سرخ سقوط كند از كليه اسناد سري و بكلي سري سرويس ميكروفيلم تهيه كرده و آنها را در گويان، از مستعمرات فرانسه، پنهان كرده و مي تواند نظير اين كار را براي ساواك نيز انجام دهد.
5- چندي پيش پيامي براي رهبران عراق ارسال داشتم و طي آن عواقب وخيم استقرار يك حكومت چپ در ايران را با توجه به منافع عراق خاطرنشان ساختم. اكنون نيز درتعقيب مسافرت اولم به عراق، كه در دو سال قبل با تصويب شاهنشاه آريامهر انجام گرفت، در نظر دارم در دوم آبانماه 1357 براي مذاكره با رهبران عراق عازم بغداد شوم. چنانچه يك پيك ويژه در 10 آبانماه 1357 از طرف ساواك به پاريس بيايد متن پيامي را كه براي عراقي ها فرستادم و نيز نتايج مذاكرات آينده ام را با مقامات عراقي به او اطلاع خواهم داد.
6- چون مداركي در دست بود كه رئيس خبرگزاري فرانسه در ايران از عوامل اطلاعاتي شوروي مي باشد، از اينرو مراتب وسيله جان نثار به كنت دومرانش اطلاع داده شد و نامبرده قول داد كه سعي خواهد كرد ظرف چهار تا پنج هفته آينده ترتيب احضار اين شخص را از ايران بدهد. جان نثار به كنت دومرانش تاكيد كردم كه در شرايط كنوني ترجيح داده مي شود كه احضار اين شخص وسيله مقامات فرانسوي انجام پذيرد.
مراتب جهت استحضار خاطر خطير ملوكانه معروض مي گردد.
جان نثار سپهبد ناصر مقدم
از شر فعرض پيشگاه مبارك شاهنشاه آريامهر گذشت.
]دستنويس مقدم:[ ملاحظه فرمودند
سپهبد مقدم ]امضاء[
9/7/1357
]سند [
] طبقه بندي: سري[
تلگرام
- نمايندگي ساواك در فرانسه
رمز
به فرموده تيمسار رياست ساواك مقرر است پيام زير با رعايت كامل حفاظت به آقاي كيكاووسي در رباط ابلاغ شود:
«چون در نشريات فرانسه (حتي دست راستي) مطالبي عليه ايران درج و در تبليغات مخالف ايران دست دارند، لذا ديگر پولي براي آقاي كنت فرستاده نمي شود. البته اين مطلب صرفاً براي اطلاع خود جنابعالي است و لزومي ندارد كه موضوع به اطلاع آقاي كنت برسد».
11026/ ]ناخوانا[
محيط
10/5/57
]سند 6[
سري
به: رياست اداره همكاريها
از: اداره كل سوم
خيلي فوري
درباره: روح الله خميني، صادق قطب زاده و ابوالحسن بني صدر
روح الله خميني كه در تاريخ 14/7/57 از بغداد به پاريس عزيمت كرده و طبق اطلاع هم اكنون در منزل صادق قطب زاده و موسي صدر، كه تلفن آن 5202615 مي باشد، اقامت دارد.
سوابق و وضعيت روح الله خميني، همچنين صادق قطب زاده و ابوالحسن بني صدر، كه از عوامل مؤثر در هدايت فعاليتهاي ضدايراني و اخلالگرانه روح الله خميني هستند، ذيلا اعلام مي گردد:
1- روح الله خميني:
نامبرده طي 15 سال كه در عراق سكونت داشته ضمن فعاليت عليه ايران با بسياري از گروه هاي افراطي فلسطين نيز مرتبط بوده است. از جمله اين سازمانها، گروه تروريست و خرابكار «مجاهدين خلق ايران» بوده كه عمليات متعدد تروريستي و خرابكاري در ايران انجام داده و با گروه هاي فلسطيني نيز همكاري داشته اند و در پايگاه هاي متعلق به آنها آموزش جنگهاي چريكي فرا گرفته اند. روح الله خميني يكي از عناصر حمايت كننده از گروه مذكور در ايران بوده و ضمن فراهم كردن امكانات مادي براي آنها در خارج از كشور در ارتباط با گروه هاي مخالف رژيم ايران، كه تحت عنوان مذكور و در پوشش سازمانهاي مذهبي فعاليت دارند، تسهيلات مختلف براي فعاليت هاي آنان به وجود آورده است4.
2- صادق قطب زاده و ابوالحسن بني صدر:
اين دو نفر با اعتقادات كمونيستي ظاهراً خود را پايبند به اصول مذهبي نشان مي دهند و با تشكيل سازمان هاي ظاهراً دانشجويي اسلامي در خارج از كشور مسئوليت گردانندگي فعاليت اين سازمان ها را در سطح كشورهاي اروپاي غربي، ايالات متحده آمريكا و كانادا به عهده دارند.
نامبردگان از اعضاي مؤثر گروه تروريست به اصطلاح مجاهدين خلق ايران (ماركسيستهاي اسلامي) در خارج از كشور هستند، و عمليات تروريستي كه از ناحيه اعضاي اين گروه در ايران انجام گرفته بي ارتباط با هدايت هاي آنها از خارج از كشور نبوده است. يادشدگان با برخي از سازمانهاي تروريستي فلسطيني در خارج از كشور ارتباط و همكاري دارند و امكاناتي را براي آموزش اعضاي گروه مذكور در كشور لبنان فراهم كرده اند. افراد مورد بحث از عناصر نزديك به روح الله خميني به شمار مي روند و روح الله خميني از طريق اين افراد امكانات مادي و معنوي وسيعي براي ادامه اقدامات خرابكارانه آنها و گسترش اين اقدامات در اختيار آنها قرار مي دهد.
نيازمنديهاي اطلاعاتي در مورد روح الله خميني، صادق قطب زاده و ابوالحسن بني صدر:
1- چه كساني در فرانسه با خميني ارتباط داشته و به نفع او فعاليت مي نمايند.
2- در محلي كه او ساكن شده علاوه بر خود وي و فرزندش احمد خميني چه كسان ديگري سكونت دارند.
3- چه افرادي تاكنون به اين منزل جهت ديدن خميني رفته اند و اسامي كساني كه در آينده او را ملاقات خواهند كرد.
4- از عناصر تروريست فلسطيني و غيرايراني چه افرادي با او در فرانسه تماس و ملاقات كرده اند يا خواهند كرد.
5- مقامات دولتي چه كشورهايي با او تماس مي گيرند و چه خبرنگاراني با او ملاقات يا مصاحبه مي نمايند.
6- با توجه به اينكه محلي كه نامبرده ساكن شده متعلق به صادق قطب زاده و موسي صدر است چه ارتباطي مي توان بين ربوده شدن موسي صدر و ورود خميني به پاريس درمنزل خانواده موسي صدر پيدا كرد.
7- با توجه به تلفن صادق قطب زاده كه 5201615 مي باشد و تلفن ابوالحسن بني صدر كه 6658954 مي باشد مطالب مطروحه بوسيله اين تلفن ها چيست و چه كساني تماس مي گيرند.
8- آيا خميني و همراهان وي قصد دارند تا چه مدت در فرانسه بمانند.
9- تاريخ حركت وي از فرانسه با ذكر روز، ساعت، نوع هواپيما و مقصد بعدي.
يك قطعه عكس روح الله خميني به پيوست ايفاد مي گردد. خواهشمند است دستور فرمائيد موارد بالا را به طريق مقتضي با سرويس فرانسه در ميان گذارده و ضمن تفهيم اهميت مسئله اطلاعات واصله از آن طريق را مستمرا به اين اداره كل اعلام دارند.
]سند 7[
سري
جمعه 6 اكتبر 1978
يادداشت
عكس العمل رسمي در مورد اقامت آيت الله خميني در فرانسه
اواسط بعدازظهر آيت الله خميني از بغداد وارد پاريس گرديد. پسر او احمد و دو ملا همراه وي بودند. چون او داراي گذرنامه ايراني بود احتياج به ويزا براي يك اقامت عادي (جهانگردي) به مدت سه ماه نداشت.
آيت الله وسيله آقاي ابوالحسن بني صدر و صادق قطب زاده و دو نفر از افراد فعال گروه ماركسيست هاي اسلامي مورد استقبال قرار گرفته و نزد آنها در ساشان (CACHAN) اقامت گزيد. دو نفر از كارمندان دولت فرانسه، درواقع كارمند رياست جمهوري، درخواست ملاقات با آيت الله را مي نمايند ولي آيت الله كه 78 سال دارد اعلام مي نمايد كه خسته است و اين دو نفر به همراهان خميني اظهار مي كنند كه يك تبعيد شده در زمان اقامت در فرانسه نمي تواند هيچ نوع فعاليت سياسي داشته باشد، مصاحبه نمايد و يا اعلاميه اي صادر كند. همان شب آقاي بهرامي، سفير ايران در فرانسه، به وزارت امور خارجه ورود خميني را گزارش كرد و با توجه دادن به اين كه محافل مختلف فرانسوي، جرايد چپ و فرصت طلبان مختلف با او تماس گرفته و مقالات مغرضانه اي چاپ خواهند نمود كسب تكليف نمود.
شنبه 7 اكتبر 1978:
تيمسار مقدم از سرويس فرانسه درخواست نمود كه تا حد امكان فعاليت هاي آيت الله را هنگام اقامت در پاريس تحت مراقبت قرار دهند.
كاخ رياست جمهوري فرانسه پيغام رئيس جمهور فرانسه را هنگام مسافرت رسمي به برزيل به سفير ايران در پاريس به شرح زير اعلام نمود:
«همان طور كه اطلاع داريد آيت الله خميني در ساعت 30/14 ديروز به پاريس وارد شد. به او اطلاع داده شد كه مسافرت او به فرانسه يك مسافرت جهانگردي تلقي شده و اقامتش موقت خواهد بود و در هنگام اقامت در اين كشور بايد از هر نوع فعاليت سياسي خودداري نمايد.» بنا به پيشنهاد پليس آيت الله كه از دادن بهانه اي براي اخراج واهمه داشت به يك ويلاي دورافتاده در نوفل لوشاتو رفت.
دوشنبه 9 اكتبر 1978:
تهران به سفير خود جواب داد كه «توجه دولت فرانسه را جلب نمائيد كه ايران هيچ نوع محدوديتي را هنگام اقامت آقاي خميني در فرانسه درخواست نمي نمايد.»
يك سري سؤالات تيمسار مقدم وسيله پيك به سرويس فرانسه ارسال مي شود كه طي آن از ما خواسته شده كه هويت افرادي را كه با آيت الله تماس دارند روشن شود و همچنين شنود خطوط تلفني انجام شود كه اين درخواست فورا به سرويس ديگر فرانسه، درواقع سرويس D.S.T، اعلام گرديد.
در ساعت 15/17 به آقاي علوي مقام مسئول سازمان ضدجاسوسي در مورد قصد سرويس جهت اخراج خميني به ايتاليا اطلاع داده مي شود. ايشان ضمنا به طور خصوصي اعلام كرد كه هيچ نوع مخالفتي با اقامت آيت الله در پاريس نمي تواند تصور كند.
چهارشنبه 11 اكتبر 1978:
تيمسار كاوه وارد پاريس شدند. در طي اقامت ايشان در مورد احتمال مسافرت آيت الله به آمريكا صحبت شد ولي هيچ نوع اطلاع تكميلي در مورد درخواست ويزاي آيت الله به دست نيامد.
17 و 18 اكتبر 1978:
تيمسار كاوه اعلام مي نمايد كه وزارت خارجه آمريكا هيچ نوع درخواست مهاجرت خميني به آمريكا را دريافت نكرده است. سرويس ما هم هيچ نوع خبر جديدي را در اين مورد به دست نياورده است و در مورد فعاليت خميني در فرانسه اطلاعاتي داد.
26 اكتبر 1978:
جواب سريع از طرف سرويس فرانسه در مورد درخواست فوري تيمسار كاوه در مورد هويت يكي از افراد كه جزء همراهان خميني در فرانسه است داده شد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
4-منظور ساواك از عنوان كردن اين مطالب ارائه يك چهره «تروريستي» از امام(ره) و در نتيجه ايجاد محمل قانوني براي فشار برايشان در فرانسه است.
پاورقي

 



نقش آفرينان عصرتاريكي -2
غوغا سالاري اولين تجربه تحزب درايران

مرتضي صفارهرندي
اولين جرقه هاي انقلاب مشروطه زماني زده شد كه قند در تهران به دليل جنگ روس و ژاپن گران شده بود و علاءالدوله حاكم سخت گير و مستبد تهران، بدون توجه به علل اين گراني، هفده تن از بازاريان تهران را تنبيه كرد. اين اقدام، اوضاع تهران را آشفته ساخت. بازار تهران بسته شد و مردم در شهر تظاهرات بزرگي به راه انداختند.
بايد افزود كه اين عكس العمل در برابر رفتار ناخوشايند علاءالدوله از پيشينه گسترده اي برخوردار بود و از آن جمله مي توان به توهين «مسيو نوز» بلژيكي به لباس مقدس روحانيت و همچنين موضوع تخريب بانك استقراضي روس و توهين به قبرستان مسلمانان اشاره كرد.
روز بعد از تنبيه بازاريان، علما تهران به اين نتيجه رسيدند كه به عنوان اعتراض به اقدامات عين الدوله ـ صدراعظم ـ و حمله به مردم، از تهران خارج شده و به سمت حرم حضرت عبدالعظيم (عليه السلام) روانه شوند. اين حركت علما كه به مهاجرت صغري معروف است، باعث شد تا بنيان نهضت
«عدالت خانه» بر پا شود.
روحانيوني كه در اين مقطع رهبري نهضت را برعهده داشتند. سيدعبدالله بهبهاني، سيدمحمد طباطبايي و شيخ فضل الله نوري بودند. آنها در ادامه روند مبارزه و براي تحكيم پيروزي هاي بعدي، تصميم به خروج مجدّد از شهر گرفته و مهاجرت كبري را به همراه هزار نفر به قم ترتيب دادند.
مسئوليت صدور اين انقلاب به خارج از ايران و به خصوص نجف كه در آن زمان به عنوان مركز تشيع شناخته مي شد، برعهده شهيد شيخ فضل الله نوري بود. در پي تماس هاي ايشان با نجف اشرف، علماي نجف و در رأس آنها آيت الله ملاكاظم خراساني، آيت الله سيد محمدكاظم يزدي]3[ و آيت الله ملاعبدالله مازندراني با ارسال نامه هايي، مردم را به مقاومت در احقاق حق خود ياري دادند.
پس ازاين مقطع هنگامي كه روحانيت توانست مردم را براي اين ايده بسيج كند، نوبت گروندگان به افكار وارداتي بود تا با طرح هاي پيش ساخته و تجربه شده غربي به ميدان بيايند.
سازوكارهاي ايجاد نظام جايگزين (يعني مشروطه سلطنتي) توسط احزاب و شخصيت هاي مرعوب مغرب زمين شكل گرفته بود. مدتي بعد در يك تراژدي تاريخي، بنيانگذار مشروطه به اتهام دشمني با آن و در مقابل ديدگان مردم متحير و خسته از سياست، به طناب دار آويخته شد. پيكر بي جان اين مجتهد والامقام ساعت ها در معروف ترين ميدان پايتخت آويزان بود و سپس مورد جسارت حاميان بنيانگذاري مدرنيته سياسي در ايران قرار گرفت.
طرفه آن كه احزاب سياسي در اولين تجربه تحزب در ايران غوغاسالاري را به عنوان دستمايه مهم خود برگزيده بودند. اين عامل تابلويي را از متجددين غربزده در برابر چشمان هميشه تاريخ قرار داده است كه خصوصيت عدم تحمل منطق مخالف غرب گرايي، در آن به شكلي واضح خودنمايي مي كند.
گروه هاي دوران مشروطه بتدريج به سمت تكثر در قالب طرفداران ليبراليسم، ناسيوناليسم و سوسياليسم متمايل شدند. اما همه آنها در اين ستم تاريخي شريك بودند. بزرگترين شانس اين «آزادي خواهان مستبد» اين بود كه راويان رسمي تاريخ آن دوره در شرايطي به روايت تاريخ پرداختند كه ديكتاتوري مثل رضاخان كمر به نابودي ميراث ديني ايران بسته بود. در نتيجه آنها تا توانستند به مصادره واقعيت به نفع خود پرداختند.
مليت ستايي غرب گرا
ورود واژه هاي جديد در ادبيات سياسي كشور يكي از ويژگي هاي دهه دوم و سوم جمهوري اسلامي بود. مطبوعات نوظهور در آغاز دوره اي كه آن را دوران اصلاحات ناميده بودند، صف بندي جديدي را تحت عنوان «محافظه كاران ـ اصلاح طلبان» به مردم معرفي كردند. آنچه آنها سعي مي كردند در تعريف محافظه كاري به جامعه ارائه كنند. «حفظ ترتيبات و ارزش هاي حاكم بر نظام جمهوري اسلامي» بود. آنها تأكيد داشتند كه سياست ايدئولوژيك بايد از جامعه رخت بربندد و دخالت دين در «بايد» هاي حيات اجتماعي و سياسي به حداقل برسد.
بدين ترتيب براي ايجاد شكل جديدي از وفاق اجتماعي، بايستي عامل ديگري غير از «دين» معرفي
مي شد. آنان با صراحت هر چه
تمام تر تأكيد كردند كه بايستي «مليت محوري» جايگزين
«دين مداري» شود. تبليغات باستان ستايانه آن سال ها و تقديس رسوم خرافي همچون چهارشنبه سوري، شب يلدا، سيزده بدر و... در نشريات به اصطلاح مدرن، دقيقاً همين هدف را پي مي گرفت. براي كساني كه اندك دقتي در تاريخ معاصر ايران داشتند اين گرايش، چندان غريب نبود.
در دو سده اخير ايران، «مليت پرستي» اغلب با اسلام ستيزي همراه بوده است. بي جهت نبود كه در گرماگرم جاه طلبي هاي ملي گرايان در اولين
سال هاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي، امام خميني(ره) ملي گرايي را
«خلاف اسلام» توصيف كردند.
ملي گرايي در نگاه نخست، رفتاري استقلال طلبانه و استعمارستيز جلوه مي نمايد. آيا واقعيت اين گرايش در ايران نيز همين بود؟ پيش از ورود پديده استعمار به تاريخ اين مرزوبوم، چيزي به عنوان مليت پرستي در كشورمان مشاهده نمي شد. اولين سخن گفتن ها از مسائل باستاني، در شرايط تحميل قراردادهاي استعماري به ايران به چشم مي آيد؛ چيزي كه در آثار جلال الدين ميرزا فرزند فتحعلي شاه، ميرزا فتحعلي آخوندزاده، ميرزا آقاخان كرماني و شيخ احمد روحي كرماني قابل ديدن است. آيا اين گرايش، واكنشي در مقابل تحقير تاريخي ملت در آن مقطع از تاريخ بود؟
به گواهي تاريخ تنها پايگاهي كه در مقابل سيطره طلبي استعمارگران اعم از روس و انگليس ايستادگي كرد، روحانيت شيعه بود و از قضا اولين داعيه داران ناسيوناليسم، بيشترين دشمني را با دين و روحانيت نشان مي دادند. اولين تظاهرات ملي گرايانه اين جماعت درباره لزوم تغيير خط فارسي است. لحن آخوندزاده خاستگاه اين ايده را به خوبي نشان مي دهد. او فتح ايران به وسيله سپاه اسلام را «غلبه تازيان وحشي بر مرز و بوم ايران» مي خواند و مي نويسد:
«يكي از آثار شوم غلبه تازيان وحشي بر مرز و بوم ايران اين است كه خطي را به گردن ما بسته اند كه به واسطه آن تحصيل سواد متعارف براي ما دشوارترين اعمال شده است.»4
وي پيش از آن كه خواستار تغيير شكل رسم الخط فارسي شود طرفدار جايگزيني الفباي لاتين به جاي حروف فارسي كنوني بود. آخوندزاده علاوه بر اين بر يگانه جهادگران عرصه حفظ استقلال مي تازد و اشعاري در ضديت با روحانيت بيدار مي سرايد. تبديل نگرش وارداتي ناسيوناليسم به فرهنگ رايج، به راهكارهايي نياز داشت كه يكي از آنها سرودن اشعار «باستان ستايانه» بود. انقلاب مشروطه با پشتوانه فرهنگ شيعي و نفوذ بي بديل روحانيت آغاز شد. اين فتواي مرجع تقليد بزرگ شيعيان آخوند ملاكاظم خراساني در غيرشرعي بودن استبداد سلطنتي بود كه به مشروطه خواهي در قلوب مردم قداست ديني بخشيد. در اين شرايط شعراي روشنفكر مشروطه قاعدتاً بايستي بيش از هرچيز، ريشه دارترين حماسه تاريخ در عواطف مردم خود يعني قيام مقدس سيدالشهدا(عليه السلام) را دستمايه حماسه سرايي هاي خود قرار مي دادند. اما آنچه در سروده هاي شعراي اين دوره مثل اديب الممالك، ايرج ميرزا، عارف قزويني و ملك الشعراي بهار مشاهده مي شود، عمدتاً ذكر افسانه كيقباد، رستم، اسفنديار، گشتاسب و كيكاووس است كه تا آن زمان صرفاً وسيله سرگرمي مردم در قهوه خانه ها بود. البته تمامي اين شعرا مذهب ستيزي علني نداشتند و برخي از آنها ناخواسته از فضاي ساخته شده توسط
غرب گرايان تبعيت مي كردند. علاوه بر اين، آنچه نسبت به آن تجاهل مي شد خاستگاه اسلامي انديشه فردوسي و هدف والاي او در سرايش شاهنامه بود.
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14