(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 11 آبان 1389- شماره 19779

پرهيز از پرحرفي
شرافت مكه و حج
نعمت ولايت، راه به سوي خدا
تپش قلم
بررسي يكي از نشانه هاي توحيد
باد پيام آور رحمت
ديدگاه



پرهيز از پرحرفي

قال الامام علي(ع): الكلام كالدواء، قليله ينفع و كثيره قاتل.
امام علي(ع) فرمود: سخن مانند دوا است. كه كم آن شفابخش و زياد آن كشنده انسان خواهد شد.(1)
1- فهرست غرر و درر، ص 331

 



شرافت مكه و حج

شخصي به نام حسين ابن علي(ع) گويد: به امام صادق(ع) عرض كردم: مردي به من وصيت كرده است كه اموالش را در راه خدا مصرف كنم، در چه راهي مصرف نمايم؟
امام فرمود: «در راه حج» عرض كردم: او تعيين نكرده و كلي گفته در راه خدا.
امام فرمود: «اصرفه في الحج فاني لااعرف سبيلا من سبله افضل من الحج»
آن را در امور حج مصرف كن، چرا كه من راهي از راههاي خدا را بهتر از حج نمي دانم.(1)
توضيح اينكه قبل از اسلام از زمان آدم و ابراهيم(ع) و... حتي در ميان بت پرستان، مكه «حرم امن خدا» محسوب مي شد، و اسلام اين سنت را به صورت كامل تر امضا كرد و در جريان حديبيه و فتح مكه و... رسول اكرم(ص) كاملا رعايت حرم امن خدا را مي كرد، و حتي فتح مكه بدون خونريزي انجام گرديد.
1- معاني الاخبار، ص 167

 



نعمت ولايت، راه به سوي خدا

پرسش:
كوتاه ترين فاصله اي كه بنده به سوي خدا مي پيمايد چه نام دارد و چگونه مي توان اين راه را شناخت و در سير و سلوك عملي خود پياده نمود؟
پاسخ:
در فرهنگ قرآن كوتاه ترين فاصله اي كه بندگان را به سوي خدا مي رساند و به مقام عبوديت و بندگي محض نايل مي كند، همان صراط مستقيم است كه در راه اهل بيت(ع) تجلي پيدا كرده است. يكي از بليغ ترين آياتي كه در اين باب وارد شده است، گفتار خداوند است كه در سوره ابراهيم آيات 29-28 مي فرمايد: آيا نظر نيانداختي به سوي كساني كه نعمت خود را به كفر مبدل ساخته و قوم خود را در خانه و دار هلاكت و نابودي (كه جهنم است) داخل ساختند؟! آنان در جهنم آتش مي گيرند و بسيار محل و مقربدي براي آنان است.»
مراد از نعمت در اين آيه، ولايت است. و ولايت، همان راه به سوي خداست، و مقابل اين راه كفر است كه همان «داربوار» و خانه هلاكت و آتش گرفتن در جهنم و استقرار در آن مكان ناشايسته است. پس غايت سيركافران، بوار و هلاكت است كه همان جمودشان برظاهر و اعراضشان از باطن بود. و معلوم است كه ظاهر، از بين رونده و نابودشونده است و باطن، ثابت و استوار است.
مرحوم علامه طباطبايي (ره) در رساله لب اللباب، ص 153 دليل اينكه اين آيه از ابلغ آيات وارده در اين باب است را چنين توضيح مي دهد: «چند آيه در قرآن كريم در اطراف كلمه نعمت وارد شده است، و از آيات چنين استفاده مي شود كه مراد از نعمت، ولايت است، ولايت اهل بيت(ع) است، يعني راهي را كه اهل بيت(ع) به سوي حضرت پروردگار پيموده اند، و سبيل آنان الي الله است كه همان مقام عبوديت محض مي باشد. يكي از آن آيات، همين آيه است كه در آن تبديل نعمت به كفر و ورود در جهنم و استقرار در دوزخ نشان داده شده است. پس حقيقت نعمت، همان صراط مستقيم و اقصر (كوتاه ترين) فاصله اي است كه بنده به سوي خدايش مي پيمايد و به مقام عبوديت مطلقه و محضه نايل مي گردد. و تبديل اين نعمت به كفر، تبديل اين صراط مستقيم به پيمودن راههاي معوج و منحرف و كج است كه آن را از مقصد دور مي كند، و بالنتيجه به دوزخ مي افكند. و از اين آيه شايد صريح تر و بليغ تر آيه وارده در سوره تكاثر است كه فرمود: «ثم لتسالن يومئذ عن النعيم» كه به نحو عجيب و غريبي و در عيان حال روشن و واضح دستگاه كثرت را بر مي چيند و به عالم وحدت دعوت مي كند، و از نعيم كه همان ولايت است، انسان را مورد مواخذه و پرسش قرار مي دهد. در ذيل سوره تكاثر از حضرت صادق(ع) نقل شده است كه فرمودند: مراد از نعيم، به قول ما مواد خوراكي نيست؛ مراد از نعيم، مراحل عبوديت و اخلاص در توحيد و راه ولايت است.
در مجلسي كه آن حضرت با ابوحنيفه برخورد داشته اند از او مي پرسند كه مراد از نعيم چيست كه در اين آيه مورد سؤال و مؤاخذه واقع مي گردد؟
ابوحنيفه مي گويد: مراد همين نعمت هايي است كه از اغذيه و فواكه و امثالهما، خداوند به مردم داده است!
حضرت به او مي فرمايند: آيا بعيد نيست از كريمي، كه اين همه نعمت ها را در مقابل مردم و در زيردست و پاي مردم قرار دهد، كه بخورند و بنوشند و سير شوند و سيراب گردند و بعداً كه مي خواهند بيرون بروند، ماموري داشته باشد كه از مردم بازپرسي به عمل آورد، كه چه خورديد و چه آشاميديد؟ و آنان را مورد مواخذه و سؤال قرار دهد؟ و آنان در جواب بگويند: مثلا ما نان و خرما و امثال اينها را خورده ايم! بلكه مراد از نعيم، ولايت ما اهل بيت(ع) است؛ يعني از مردم سؤال مي شود كه تا چه اندازه راه سلوك الي الله خود را با راه و روش و سيره و منهاج ائمه خودتان تطبيق نموديد؟ و تاچه مقدار از مقام عبوديت محض و مطلقه برخوردار شديد؟

 



تپش قلم

عباسعلي كامرانيان
& اگر پيامبران نمي آمدند، بشر در «اسارت خود» بندي بزرگ خاك بود و روي او از خاك به افلاك، نمي چرخيد.
¤¤¤
& براي كسي كه با وجود امكانات از خود و ديگران «انسان معتدل» نمي سازد، كرسي رياست، بوق شهرت و هميانهاي ثروت، جزوزر و وبال ابدي، چيزي نيست.
¤¤¤
& وقتي صورت كارها رحماني اما سيرت آنها شيطاني شود، اژدهاي نفاق مي خروشد و در اطراف او عروسي جمعي شياطين برپا مي شود!
¤¤¤
& كساني كه درصدد تضعيف جايگاه ولايت فقيه اند، بدانند يا ندانند درحال آماده سازي حضور پررنگ شياطين در متن امت اسلامند.
¤¤¤
& گاهي وقتها اگر در اثر تأمل در خويش متوجه شويم كه چقدر بي مقداريم به قدر واقعي خويش باز مي گرديم!
¤¤¤
& آنجا كه زبان خوب نمي گويد، اعمال بدسخن مي گويند!
¤¤¤
& فرض بسياري از كساني كه درجمع مسلمين به انتقاد و پرخاش به اين و آن مي پردازند اين است كه نفوسشان مبرا و رحماني است درحالي كه اعمالشان گواهي مي دهد كه اين نفوس در بند اوهام شيطاني و بشدت نيازمند بارقه هاي رحماني است.
¤¤¤
& براي تخريب يك شهر، يك چماق و يك ديوانه كافي است اما براي آباداني يك روستا، بايد صدها نفر شب تا صبح هماهنگ بينديشند و صبح تا شب دوشادوش هم بكوشند!
¤¤¤
& آنكه نصيحت عبادالرحمن را نمي پذيرد بايد كرنش در برابر جنود شيطان را فراگيرد، در زندگي بميرد و در مرگ، آتش بگيرد!

 



بررسي يكي از نشانه هاي توحيد
باد پيام آور رحمت

علي حميدزاده
بخش زيادي از آيات قرآني به مباحث علوم پايه چون فيزيك و شيمي اختصاص يافته است؛ زيرا نگرش قرآن، به همه چيز هستي بر محور توحيد است. از اينرو به هريك از مسائل اين علوم از زاويه اي خاص مي نگرد كه از آن به آيه و نشانه ياد مي شود. اين بدان معناست كه زاويه ديد انسان به مسائل مي تواند آن را از يك علم غيرتوحيدي به علم توحيدي تبديل كند و عاملي به سوي ايمان و اسلام گرداند.
نويسنده دراين مطلب كوشيده تا از زاويه ديدي ديگر كه قرآن به موضوعات و مسائل طبيعي دارد، بصيرت يابي انسان را ازطريق آيات آفاقي تبيين كند و نقش و اهميت بادها را در زندگي بشر مورد ارزيابي و كنكاش قرار دهد. اينك با هم آن را ازنظر مي گذرانيم.
هستي شناسي مي تواند براساس زاويه ديد انسان ها تغيير كند. تاثير اين تغييرات درهمه زندگي بشر خودنمايي مي كند؛ زيرا هستي شناسي انسان در بينش ها و نگرش هاي شخص تاثير مستقيم به جا مي گذارد و از هست ها، بايد و نبايدهاي زندگي بيرون مي آيد و چارچوب زندگي انسان مشخص و معين مي گردد.
اگر ما هستي را درهمين جهان هستي قابل رويت بدانيم و حتي جهان مادي غيرقابل رويت براي آدمي را نيز از دايره هستي ها بيرون رانيم، آن گاه همواره حقيقت همان واقعيت خواهدبود و چيزي بيرون از دايره واقعيت هاي ديداري نمي تواند به عنوان حقيقتي تلقي شود كه مطلوب آدمي باشد. اين گونه است كه در روش علمي، روش تجربي و آزمايشگاهي، به عنوان روش حقيقت ياب تلقي شده و تجربه و آزمايشگاهي شدن امري به معناي همان حقيقت دانسته مي شود.
دراين حالت دانشي ارزش مي يابد كه از درون لوله هاي آزمايشگاه بيرون آمده باشد و اثبات پذيري يا ابطال پذيري در آزمون هاي تجربي، حقايق هستي را نشان دهد و درمقام بايدها و نبايدها تنها اين دسته از امور به عنوان حقيقت ارزش مي يابد و توصيه مي گردد.
تحليل هايي كه درعلوم مختلف انجام مي شود، تبيين هاي خاص را ارائه مي دهد و مسائل را به گونه اي توصيف مي كند كه تجربه هاي مكرر آن را اثبات كرده است. دراين صورت درحوزه ارزش ها و بايد و نبايدها تنها همين دانش ها و داده هاي روش تجربي است كه توصيه مي شود.
در تحليل غربي كه برپايه ماديگرايي صرف بنياد گذاشته شده است، هستي چيزي جز يك پديده صرف نيست. بنابراين، همواره جدا از آفريدگار و خالق آن ديده مي شود؛ چرا كه يا اصولا خدايي نيست يا آن كه اگر هست نقش و تاثيري مستقيم در آفريده اش ندارد. پيامد و برآيند اين تفكر آن است كه درعلوم مختلف از «مرگ نويسنده» سخن به ميان مي آيد. به اين معنا كه ما پديده اي را چون يك متن در اختيار داريم كه خود گوياي همه چيز است و ما مي خواهيم همين متن را بشناسيم و تفسير كنيم. پس متن همواره بدون پديدآورنده و نويسنده آن ديده شده، تحليل، توصيف و تبيين مي گردد.
اسلامي كردن علوم و نقش زاويه ديد
اما در هستي شناسي اسلامي همواره همه چيز هستي با آفريدگار آن ديده مي شود و از هر چيزي به عنوان «آفريده» مستقيم آن سخن به ميان مي آيد. از اين رو باد و باران و ديگر رخدادهاي طبيعي نيز به خداوند نسبت داده مي شود و به عنوان آيه و نشانه اي از آفريدگار ديده مي شود. در همه آيات قرآني، خالق و مخلوق و خلق بارها تكرار شده و آيه بودن هستي، محور تحليل و توصيف آيات قرآني قرار گرفته است. اين جاست كه هرگز نمي توان متن را بدون نويسنده آن ديد و خالق اثر را مرده پنداشت.
اين دو نوع نگرش به هستي، آثار و پيامدهاي بسيار زيادي در زندگي بشر به جا مي گذارد؛ زيرا با هر يك از اين دو گونه نگاه متفاوت به هستي بنگريم و تحليل و توصيف كنيم، آثار آن نيز در بايدها و نبايدها و ارزش هاي زندگي خود را به گونه بسيار متفاوت نشان مي دهد.
به عنوان نمونه هنگامي كه ما از اسلامي كردن علوم سخن به ميان مي آوريم به اين معناست كه زوايه ديد و نگرش خود را به هستي اين گونه قرار دهيم كه همه چيز، نشانه و آفريده الهي است و مي خواهيم با شناخت هر يك از آفريده ها، شناخت كاملي از خدا و آفريدگار هستي پيدا كرده و در مسيري گام برداريم كه وي مشخص كرده است و توصيه هاي ما نيز برپايه اين محور و مدار توحيدي باشد. بنابراين، در هر علمي چون فيزيك اگر به چيزي مي نگريم آن را به عنوان آفريده و نشانه الهي مي بينيم و مي كوشيم تا ضمن شناخت آفريده با آفريدگار آن آشنا شده و هدف از آفرينش آن را به دست آورده و آن را در خدمت اهداف آفرينش به كار گيريم؛ زيرا به كارگيري درست هر آفريده در هدف و مطلوب آن، همان مفهوم واقعي شكرگزاري و سپاس است.
براين اساس، ديگر هيچ دانشمندي به خود اجازه نمي دهد تا از آفريده اي در جهت خلاف اهداف آفرينش بهره گيرد و آن را عامل فساد و تباهي ديگر موجودات و آفريده ها از جمله نوع بشر قرار دهد؛ زيرا كسي كه با آيات الهي آشنا مي شود به عظمت و جلال و جبروت آفريدگار آن آگاه مي شود و در مقام خشيت قرار مي گيرد و همين خشيت است كه او را در مقام بندگان صالح قرار مي دهد و موجب مي شود تا همه كارها و تلاش هاي دانشي وي در مسير كمالي آفريده، خود و ديگران باشد از اين رو از نظر قرآن خشيت از آن چنين دانشمنداني است: انما يخشي الله من عباده العلماء (فاطر، آيه 28)
تفاوت موحد و غيرموحد
استاد شهيد مرتضي مطهري درباره تفاوت دو ديدگاه مي فرمايد: «تفاوت يك نفر موحد و غيرموحد در اين است كه غيرموحد وقتي كه به اين عالم نگاه مي كند مثل اين است كه يك بچه سه ساله، يك آدم بي خبر از اين علائم قراردادي (به اين علائم نگاه مي كند) اگر يك آدم دهاتي كه به عمرش شهر را نديده و با مقررات راهنمايي و رانندگي آشنا نيست بيايد سر كوچه آن فلش را ببيند از آنچه مي فهمد فقط يك تابلويي مي بيند يك زمينه آبي و يك رنگ سفيد. برايش معني ندارد. آن دهاتي بي خبر از همه مقررات راهنمايي همان را مي بيند كه شما مي بينيد. چشم او با چشم شما يك چيز را مي بيند. دو چيز نمي بيند. چنين نيست كه چشم شما از او بيشتر ببيند چشم او كمتر ببيند. ممكن است چشم او تيزتر هم باشد. بيشتر هم ببيند ولي براي او آن تابلو معني ندارد؛ اما براي شما معني دارد؛ يا خطي كه روي كاغذ مي نويسند بچه كه آن را نگاه مي كند همان را مي بيند كه آدم بزرگ مي بيند، ولي براي آدم بزرگ معني دارد. هر حرفش، هر نقطه اش اشاره به چيزي است؛ ولي براي آدم بي سواد معني و مفهوم ندارد. معني، باطن است و لفظ، ظاهر. آنجا هم تابلو ظاهر است. آن مقصودي كه ميان مردم، قراردادي است معني است.
تفاوت يك آدم موحد با غيرموحد اين است كه عالم براي يك نفر موحد معني دارد يعني كتابي است نوشته و معني دار و هر لفظش اشاره به يك معناست؛ اما براي آدم غير موحد و براي آدم مادي، معني ندارد؛ مثل خطوطي است كه يك آدم بي سواد آن را نگاه مي كند، از نظر آدم بي سواد غير از خط هايي، چيز ديگري وجود ندارد. اين خطوط براي فهماندن يك مقصود نيست. اين كه قرآن كريم اين همه روي كلمه «آيه» تكيه دارد، براي همين است؛ يعني مي خواهد يك نفر موحد، عالم را آن چنان مطالعه كند كه يك آدم با سواد كتابي را مطالعه مي كند و از آن معني و مقصود بفهمد؛ لذا تعبير به «كتاب» مي شود عالم، كتاب حق تعالي است و اين تعبيري بوده كه از قديم به كار مي بردند. محمود شبستري مي گويد:
به نزد آن كه جانش در تجلاست
همه عالم كتاب حق تعالي است
وي سپس مي افزايد: قرآن گاهي مي گويد كه اصلا اين آسمان آيه است. زمين آيه است؛ يعني اين مجموع داستگاه را به منزله يك آيه تلقي مي كند؛ ولي گاهي مي گويد در اين آسمان آيات است. مي خواهد بگويد اين جنبه هايي دارد، معناهايي دارد، از جنبه هاي مختلف مي شود پي برد...
مولوي افسانه اي نقل ميكند كه مردي طالب گنج بود و هميشه دعا و تضرع و زاري و خدا خدا مي كرد كه خدايا اين همه گنجها را مردم زير خاك كردند و بعد رفتند و اينها مانده زير خاكها و كسي استفاده نمي كند، خدايا به من گنجي را بنمايان كه بروم آن را اكتشاف كنم و بعد يك عصر راحت زندگي كنم. مدتها خدا خدا مي كرد، تا بالاخره در عالم رويا خواب نما شد كه مي روي در فلان جا، بالاي فلان كوه، فلان نقطه مي ايستي و تيري هم به كمان مي كني، هر جا كه اين تير افتاد گنج آنجاست. بيل و كلنگ و دستگاهش را برداشت و رفت به آن نقطه، ديد همه علامتها درست است. شك نكرد كه گنج را پيدا كرده. تير را به كمان كرد، گفت حالا به كدام طرف پرتاب كنيم، يادش افتاد كه به او نگفته اند به كدام طرف، گفت حالا يك طرف پرتاب مي كنم، به قوت كشيد و به يك طرف پرتاب كرد. نگاه كرد تير كجا افتاد، بعد با بيل و كلنگش رفت براي گنج، كند و كند، هر چه كند پيدا نكرد، بالاخره آنقدر كند كه گفت ديگر اگر كسي هم گنجي زير خاك كند از اين بيشتر پايين نمي رود حتماً من اشتباه كرده ام، بايد به يك طرف ديگر پرتاب كنم، رفت به يك طرف ديگر پرتاب كرد، باز آمد كند و هر چه كند پيدا نكرد، شمال و جنوب و مشرق و مغرب، چند روز كارش اين بود، بعد شمال شرقي و جنوب غربي و همه جهات. مدتي اين بيچاره زحمت كشيد چيزي پيدا نكرد. دو مرتبه رفت در مسجد و دعا و فرياد، تا بار ديگر خواب نما شد، همان شخص به خوابش آمد، به او گفت اين چه ارائه اي بود كه به ما كردي، ما كه هر چه گشتيم پيدا نكرديم. گفت چكار كردي؟ گفت من رفتم آنجا ايستادم تير به كمان كردم، يك دفعه از اين طرف پرتاب كردم، يك دفعه از آن طرف. گفت ما كي به تو گفتيم تير را به قوت بكش و پرتاب كن؟ ما گفتيم تير را به كمان بگذار هر جا خودش افتاد. روز بعد رفت و تير را به كمان كرد و هيچ نكشيد، رهايش كرد. هما جا جلوي پايش افتاد، زير پاي خود را كند و گنج را پيدا كرد.
شخصي بود در مشهد به نام آقا شيخ مجتبي قزويني، مي گفت ما اين داستان را در مثنوي خوانديم، به مرحوم ميرزاي كرمانشاهي (معروف است، مرد عارف و با حالي بوده در مشهد، منبر هم مي رفته) رسيدم و گفتم آقاي ميرزا، اين ملا در اين شعر چه مي خواهد بگويد؟ اين داستان هدفش چيست؟ فقط يك جمله در جواب من گفت: و في انفسكم افلا تبصرون. مي خواهد بگويد مطلب در خودت است، كجا اين طرف و آن طرف مي روي؟!
اين خودش يك منطقي است در قرآن كه (و في انفسكم). بزرگترين آيتهاي الهي در جان و روح آدمي است، يا بگوييم بزرگترين آئينه هاي الهي خود انسان است و لهذا در اينجا كلمه «ايقان» به كار رفته. آنجا فرمود: و في الارض ايات للموقنين و في انفسكم، در اينجا هم مي فرمايد: و في خلقكم و ما يبث من دابه ايات لقوم يوقنون براي مردمي كه به يقين مي رسند، يعني اين يك چيزي است كه انسان را به مرحله يقين مي رساند. مقصود از «مرحله يقين» اين است كه ايمان مطلق مثل ايمان از پشت پرده هاست، ايمان داريم كه در پشت پرده ها چيزي هست، ولي يقين آن مرحله اي است كه يا شهود است يا مثل شهود، يعني ديگر پرده ها برداشته شده است (لو كشف الغطاء ما ازددت يقينا) انسان يك موجود ملكوتي است، اگر انسان خودش را آن چنان كه هست بشناسد، به عالم ملكوت آشنا شده و عالم ملكوت را شناخته است، و شناختن انسان خودش را مساوي است با پي بردن به عالم ملكوت، و اگر كسي پي نبرده است به دليل اين است كه خودش را آن چنان كه بايد نشناخته است. در داستان ابراهيم عليه السلام مي خوانيم: و كذلك نري ابراهيم ملكوت السموات و الارض و ليكون من الموقنين، صحبت ارائه ملكوت كه ]پيش[ مي آيد اسم «ايقان» در كار مي آيد.»
استاد مطهري در ادامه مي فرمايد: «و تصريف الرياح» يعني چرخاندن بادها. كلمه «تصريف» مفهوم گرداندن را مي دهد. در سابق چون اين موضوع براي علما محرز نبود توجه به اين نكته نمي كردند ولي امروز كه اطلاعات جوشناسي زياد شده است- كه باد جز هواي متحرك چيز ديگري نيست، در اثر اختلاف منطقه ها، گرم و سرد شدن ها و اينكه هواي گرم سبكتر است و هواي سرد سنگينتر و آنها فشار مي آورند و حركتهايي پيدا مي شود- توانسته اند نشان بدهند كه اصلا باد مي چرخد، يك حركات چرخش مانندي دارد، و گفته اند اين امر با اين تعبير قرآن تطبيق مي كند كه مي فرمايد: و تصريف الرياح، گرداندن بادها. ايات لقوم يعقلون در همه اينها براي مردمي كه تفكر و تعقل كنند و بخواهند بفهمند و بشناسند، آيات زياد است.
اينها همه دعوت به آسمان شناسي هست، زمين شناسي هست، انسان شناسي هست، جانورشناسي هست، جوشناسي هست. بعد مي فرمايد: «تلك ايات الله نتلوها عليك بالحق (آيات تكويني را به نام «آيه» ذكر كرده، بعد دو مرتبه آيات قرآني را به نام «آيه» مي گويد) اين سه آيه اي كه ما درباره «آيات تكوينيه» گفتيم اينها آيات خداست، وحي الهي است كه به حق ما بر تو تلاوت مي كنيم «فباي حديث بعد الله و اياته يومنون» تعبير عجيبي است! اينها اگر به خدا و اين آيات روشن خدا ايمان نياورند ديگر به چه مي توانند ايمان بياورند؟! يعني اگر كسي ايمانش را به قرآن و خدا از دست بدهد ايمانش را به همه چيز از دست داده است، ديگر آن مايه ايماني ]را[ براي هيچ چيزي نخواهد داشت.
(آشنايي با قرآن، جلد پنجم، مطهري، مرتضي؛ آشنايي با سوره جاثيه)
بنابراين، زاويه ديد انسان به هستي بسيار نقش دارد و اين همان چيزي است كه ما از اسلامي كردن علوم مي خواهيم، به اين معنا كه همه هستي را مي بايست با نگاه آيت و نشانه ديد و بررسي و تحليل كرد. پس اسلامي كردن علوم به اين است كه هستي شناسي، جهان بيني، هنجارشناسي، بينش ها و نگرش هاي ما بر محور توحيد و آفريدگاري و پروردگاري خداوند باشد. آفريدگاري به معناي ارتباط فقري هر آفريده با خداوند غني بالذات كه مقوم آن آفريده مي باشد و پروردگاري خداوند به معناي هدف مندي و حكمت در آفرينش هر آفريده اي است كه خداوند دمي آن را به حال خود رها نمي سازد و آن را در مسير تعالي و كمالي حفظ كرده و رشد مي بخشد. بنابراين، همه علوم رنگ و رويي ديگر مي يابد و ارزش هر علمي به آن است كه در مسير شناخت و اهداف و فلسفه هستي قرار گيرد و آدمي را به كمال مطلق برساند.
باد، آيت ونشانه اي از آفريدگار
خداوند در قرآن از بشر مي خواهد تا به همه آفريده هاي هستي اين گونه نگريسته شود. اين جاست كه تحليل، توصيف و تبيين خداوند از باد با تحليل علوم غربي و ماديگرا متفاوت و گاه متقابل است. هر چند كه باد همان هواي متحرك (مفردات الفاظ قرآن كريم، ص 370 ذيل واژه روح) و هوايي است كه به جهت معيني تغيير مكان مي دهد (لغت نامه، دهخدا، ج 3، ص 3389 ذيل واژه باد) ولي از نظر قرآن آيت و نشانه اي از آفريدگار است. (اعراف، آيات 75 و 85؛ و نيز فرقان، آيه 84؛ و روم، آيات 64 و 84)
بنابر اين، باد نيز همانند ديگر آفريده هاي هستي، نقش هاي چندگانه اي را ايفا مي كند. با شناخت باد مي توان عظمت الهي را دريافت و در برابر خداوند، خشيت ورزيد و خود را در مسير كمالات الهي قرارداد و از باد در مسير اين هدف كمالي بهره گرفت.
خداوند در بيان اهميت و ارزش باد در زندگي بشر به نكاتي اشاره مي كند تا بشر متوجه اين معنا شود كه خداوندي كه آفريدگار هستي است، در مقام پروردگاري بر آن است تا انسان در زندگي كوتاه خود خداوند را شناخته و در مسير خدايي شدن گام بردارد و در مقام خلافت الهي، ديگر موجودات و آفريده هاي هستي را به كمال شايسته و بايسته آن ها برساند.
از جمله كاركردها و نقشي كه قرآن براي باد بر مي شمارد و نشانه اي ازاهميت و ارزش آن است، نقش ايصال رحمت الهي به بشراست. خداوند در آيه 64 سوره روم، بادها را عاملي در بهره مندي انسان ها از رحمت هاي الهي معرفي مي كند كه شامل رساندن باران به زمين هاي دور و بيابان ها و خشكي هاي بلند، تلقيح درختان، دفع آفات، تصيفه هوا و مانند آن مي باشد. (الميزان، ج 61، ص 199)
بادها، پيام آوران نويد بخش نزول باران هستند (اعراف، آيه 75 و فرقان، آيه 84)، چنان كه بادها با قدرت و تواني كه دارند، چيزها را در زمين پراكنده مي كنند كه از جمله آن ها تخم گياهان گوناگون در سطح زمين است. (كهف، آيه 54 و ذاريات، آيه 1) هم چنين بادها، چيزهاي بسيار سنگين را بلند كرده و در جاهاي دور مي افكند (حج، آيه 13) و شن ها و ماسه ها را بلند كرده و جا به جا مي كند (اسراء آيه 86 و عنكبوت، آيه 04) نتيجه چنين جا به جايي آن است كه باران تشكيل شده و قطرات آب درجو در كنار اين گرد و غبار تشكيل شده و از آسمان دوباره به زمين بريزد.
البته در جهان امروز از قدرت شگفت باد براي توليد انرژي بادي نيز بهره گرفته مي شود چنان كه از امواج برآمده از حركت تندبادها در درياها نيز انرژي استحصال مي شود.
قدرت بادها گاه چنان زياد است كه اشياء را از جا كنده و يا مي شكند (مرسلات، آيه 2 و انبياء آيه 18) و در برخي از موارد با به هم زدن درختان آتش مي آفريند و يا بادهاي گرم و آتشين را با خود به مناطق مختلف مي برد. اين گونه است كه گاه بادها به عنوان بادهاي آفت زا موجب نابودي كشتزارها، باغ، بوستان و درختان مي شود. (بقره، آيه 266)
جريان باد موجبات تغيير آب و هوايي و پيدايش ابرهاي باران زا مي شود (اعراف، آيه 75 و حجر، آيه 22) و در درياها موج و توفان را پديد مي آورد (بونس، آيه 22) و كشتي ها را در دريا به حركت در مي آورد. (روم، آيه 64)
خداوند در آيه 33 سوره شوري به نقش بادها در حركت دادن كشتي ها به اراده خود اشاره كرده و از مردم مي خواهد تا در اين باره انديشه و تامل كنند تا قدرت نعمت را شناخته در گفتار و كردار شكرگزار خداوند باشند؛ زيرا جريان باد از نعمت هاي الهي است (فرقان، آيه 84) كه ره آوردها و بركات زيادي بر آن مترتب مي شود. پس اين نعمت الهي شايسته يادآوري و ستايش و سپاس است. (روم، آيه 64)
همين نعمت الهي نسبت به كافران و دشمنان خداوند، در نقش سرباز و جنود الهي ظاهر مي شود و بادهاي كوبنده و درهم شكننده وسيله اي براي كيفر كافران (اسراء، آيه 96) و گنهكاران (عنكبوت، آيه 04) مي شود. بطوري كه بادهاي گرم آتشين و يا سرد و هلاك كننده (آل عمران، آيات 116و 117) دشمنان را مجازات و گنهكاران را تنبيه مي كند تا از خواب غفلت برخيزند و ياد خدا را در دل هايشان زنده نگه دارند.
برخي از بادها موجبات عقيم شدن مي شود، زيرا اين بادها هم چون سم و زهرعمل مي كنند (حجر، آيه 72و واقعه، آيه 24)، چنان كه خداوند با باد صرصر و از جاكننده، قوم عاد را عقيم ساخت به گونه اي كه ديگر هيچ درختي بارور نشد و هيچ موجودي نجات نيافت. (ذاريات، آيات 14 و 24) البته در قيامت نيز خداوند دوزخيان را به بادهاي داغ و سمي عذاب مي كند كه اين خود بيانگر نقش باد در دنيا و آخرت در زندگي بشر است. (طور، آيه 72)
در برخي از آيات از جمله آيه 72 سوره حجر به اين نكته اشاره شده است كه جنيان از نوعي بادگرم و آتش سمي آفريده شده اند كه اين مطلب بيانگر آن است كه جنيان، موجودي بسيار لطيف از عناصري خطرناك چون انرژي و برق مي باشند كه سمي و زهرآگين است.
هم چنين باد در خدمت پيامبران از جمله حضرت سليمان(ع) بود. تندبادي كه در خدمت حضرت بود موجب مي شد تا وي در آسمان به سفر رفته و از منطقه اي به منطقه ديگر كوچ كند. (انبياء، آيه 18) در جهان امروز نيز باد براي سفرهاي هوايي مورد بهره برداري قرار گرفته است و همان گونه كه كشتي هاي دريايي با بادها جابه جا مي شوند، هواپيماها و كشتي هاي هوايي نيز از اين نيرو براي جابه جائي بهره مي برند؛ بطوري كه هواپيماهايي كه از سوخت ديگر بهره مي برند باز از بادها و جريان هاي آن در ايجاد تعادل و حركت استفاده مي كنند.
از آيه 22 سوره حجر اين معنا به دست مي آيد كه بادها وسيله باروري ابرها و علت نزول باران است. بنابراين بايد به اين مهم توجه داشت كه اگر بادها نبودند امكان تشكيل ابرها و باروري آن ها نبود؛ زيرا چنان كه گفته شد دست كم بادها با بلندكردن گردو غبار و بردن آن به سطح فوقاني زمين موجب مي شوند تا بخار آب در گرد آن ها حلقه زده و تشكيل قطره را بدهند.
اين ها تنها شماري از نقش و كاركرد بادهاست كه در اين جا مورد توجه قرارگرفته است. بيان همه نقش هاي آن در يك مقاله كوتاه شدني نيست. از همين مقدار كوتاه مي توان اهميت و ارزش باد را شناخت و دانست كه چگونه خداوند با بادها پروردگاري مي كند و هر چيزي را به كمال مي رساند و فرصت هاي مكرري را به بشر مي بخشد تا خداوند را از طريق جريان بادها شناخته و قدرت و آفريدگاري و پروردگاري وي را درك كرده و بندگي او را بپذيرد و در مسير كمالي او حركت كند.



 



ديدگاه

انتقاد، تخريب، تأئيد نظام
آيت الله سيداحمد خاتمي:
كسي كه دلسوز نظام است يك قوه را تخريب نمي كند و اگر كسي نظام اسلامي را قبول دارد حق ندارد مجموعه قوا را تخريب و به كلي زير سؤال ببرد.
حمايت از قوا به معناي حمايت از تك تك آدم هاي قوا نيست براي مثال اگر مقام معظم رهبري از مجلس حمايت كردند به معناي اين نيست كه حرف تك تك اعضاي مجلس مورد تأييد ايشان است و يا اگر يك قاضي حكمي را صادر مي كند حتما مورد تأييد رهبري باشد و يا اينكه اگر از قوه مجريه حمايت مي كنند به معناي اين نيست كه هر حرفي كه زير مجموعه آن قوه زد مورد تأييد ايشان است.
¤¤¤
روحانيت و پاسخگويي نيازهاي جامعه
حجت الاسلام والمسلمين قرائتي:
امروز رسائل و مكاسب و همچنين دروس خارج حوزه نمي تواند به نيازهاي جامعه پاسخ دهد و ائمه جماعات بايد مطالعه را در برنامه هاي خود بگنجانند ولااقل هفته اي يك كتاب را مطالعه كنند تا بتوانند پاسخگوي نيازهاي فكر جوانان و نوجوانان باشند. امروز روحانيون زيادي در قم وجود دارند كه دروس عالي حوزه را طي كردند اما در ميان آنها كساني كه يك دوره تفسير را مطالعه كرده باشد كم است.
¤¤¤
عرفان بدون خدا
آيت الله مصباح يزدي:
يك فكر ريشه اي در دنيا و كشور ما تزريق مي شود و اساس آن اين است كه تنها راه رسيدن به كمالات معنوي دين نيست، اگر كساني دين نداشته باشند و حتي خدا را قبول نداشته باشند از راه عرفان مي توانند به حقيقت و آرامش كامل برسند.
امروز مشكلي كه به عنوان مشكل نوظهور مطرح شده و رواج يافته، اين فرقه هاست كه با عنوان عرفان فعاليت مي كنند.
بايد با جوانان در كمال مهرباني و منطق قوي برخورد كرد و در برابر كار خطايي كه جوان انجام مي دهد نبايد او را طرد كرد، چرا كه دشمنان منتظر اين امر بوده تا جوانان را به دام بياندازند.
عرفاني كه ما با آن آشنا هستيم مترادف معرفت بوده و منظور معرفت خداست. اما عرفاني كه امروز در اروپا و آمريكا مطرح مي شود يك نوع روش است كه افراد با اجراي برنامه ها و رياضت هايي به درك و آرامش روحي دست پيدا مي كنند اما محور تفكر آنها شناخت خدا نيست و يك حالت روحي كه خود انتظار دارند به دست مي آيد.
¤¤¤
رشد، بارزترين
نشانه حيات انسان
آيت الله مكارم شيرازي:
بارزترين نشانه يك موجود زنده، نمو و رشد است، هر زمان «نمو» متوقف شود زمان مرگ نزديك شده است و هنگامي كه موجود زنده در سراشيبي انحطاط قرار گيرد مرگ تدريجي او آغاز گشته، و اين قانون بر زندگي مادي و معنوي يك انسان و حتي يك جامعه حاكم است.
با استفاده از اين نكته بايد گفت: اگر هر روز گامي به جلو نگذاريم، و از نظر ايمان و تقوا و اخلاق و ادب و پاكي و درستكاري، رشد و تكاملي پيدا نكنيم، و هر سال دريغ از پارسال بگوئيم، گرفتار خسارتي عظيم شده ايم و راه را گم كرده و به بيراهه افتاده ايم، و بايد جدا احساس خطر كنيم.
پيشواي بزرگ ما اميرمومنان(ع) زيباترين سخن را در اين زمينه بيان كرده، و در روايت معروفش مي فرمايد: «من استوي يوماه فهو مغبون» «و من كان في نقص فالموت خير له؛ هر كس دو روز عمرش يكسان باشد گرفتار غبن شده (چرا كه سرمايه عمر را از كف داده و تجارتي ننموده، و جز حسرت و اندوه متاعي نخريده است!) و آن كس كه در سراشيبي نقصان است، مرگ براي او بهتر است (چرا كه لااقل سير تدريجي نقصان را متوقف مي سازد! و اين نعمت بزرگي است!)
¤¤¤
استقلال، دستور صريح اسلام
آيت الله جوادي آملي:
خداوند كريم مي فرمايد كه مسلمانان را در تورات و انجيل معرفي كردم و داستان آن اين است كه امت اسلامي مثل خوشه گندم است؛ خوشه گندم باريك است و اگر باد بوزد ممكن است بشكند، لكن ما او را هدايت كرديم تا در مقابل حوادث بايستد و براي اين كار به او ياد داديم كه چگونه كمرش را گره بزند و محكم ببندد.
مسلمان اين است كه كمربند استقلال را خودش درست مي كند و خودش به كمرش مي بندد و آنكه به بيگانه نيازمند است دستور اسلام را رعايت نكرده است.
¤¤¤
نعمت ولايت، بالاترين نعمت
آيت الله مصباح يزدي:
مي بينيم كه خدا چه ظرفيت هايي، چه لياقت هايي و چه قابليت هايي در وجود رهبر معظم انقلاب ذخيره كرده و بدون شك همه اين ظرفيت ها و قابليت ها در طول زمان هم رشد كرده؛ با اخلاص و فداكاري هاي ايشان امدادهاي الهي هم بر آنها افزوده شده و مي شود. شخصيت ايشان براي هر مسلماني، به خصوص هر مسلمان ايراني و به ويژه مسلمان شيعه ايراني نعمت عظيمي است كه همه نعمت هاي ديگر با آن قابل مقايسه نيست؛ يعني اگر همه نعمت هاي مادي را در يك كفه بگذاريم و اين نعمت را در كفه ديگر، ارزش و نفع وجود شخص ايشان به عنوان يك نعمت براي فرد فرد ما، نه براي كل جامعه، از مجموع نعمت هاي مادي كه خدا به هر فردي مي دهد بيشتر است.
¤¤¤
رفاقت از عناصر تربيت
آيت الله شيخ مجتبي تهراني:
بسياري از مصيبت هايي كه خانواده هاي خوب دارند، اين است كه بچه هايشان وقتي مي آيند در محيط هاي آموزشي، خراب مي شوند كه منشأ خيلي از آنها هم رفاقت هايي است كه بچه ها در محيط آموزشي پيدا كرده اند. غير از اين است؟! اين همه زحمت كشيدي، معلم هم بد نيست، اما رفيق بد است. همه خوب، اما بچه چگونه شد؟! من كه عرض مي كنم محيط آموزشي خيلي مهم است، براي همين چيزها است. اما متأسفانه به اين چيزها توجه نمي شود. مصيبت اين است كه فقط دنبال اين هستند كه بچه درسي را ياد بگيرد كه يك وقت پشت كنكور نماند! مي گويند هر چه شود، بشود اما پشت كنكور نماند. چقدر روي آن هم تبليغ مي كنند! اين جامعه اسلامي است؟! جامعه انساني است؟!
¤¤¤
اسلام دين خروش و حركت
آيت الله نوري همداني:
دين اسلام از مسلمانان مي خواهد براي مقابله با دشمنان در دو جبهه فرهنگ و پيكار و البته با مجهز كردن خود حاضر باشد؛ در جبهه فرهنگ سه محور علم، ايمان و اخلاق اركان اساسي هستند و لازم است كه در هر سه محور مسلمانان نسبت به تقويت خود و جامعه شان تلاش كنند.
اسلام دين خاموشي نيست بلكه دين خروش و حركت است، از اين رو بايد مسلمانان همواره بيدار و هوشيار باشند.
منابع اينترنتي آيات عظام

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14