شنبه 29 آبان 1389-
شماره 19793
نقش آفرينان عصرتاريكي - 16 آزمون ملي گرايي در سال هاي خاكستري
|
|
E-mail:shayanfar@kayhannews.ir |
|
نقش آفرينان عصرتاريكي - 16 آزمون ملي گرايي در سال هاي خاكستري
مرتضي صفارهرندي امام خميني و آيت الله كاشاني درست است كه كاشاني براندازي رژيم سلطنت را در آن شرايط هدف خود قرار نداده بود، اما به تصريح حضرت امام خميني(ره) او طرفدار پياده شدن اسلام در كشور بود. امام(ره) علاقه ويژه اي به آيت الله كاشاني داشت و بارها از ظلمي كه مدعيان ملي گرايي بر او روا داشتند، سخن به ميان آورد. مظلوميت كاشاني به عملكرد ملي گرايان و نيز رژيم شاه محدود نمي شد. امام از خاطره حضور در يك مجلس روضه در سال هاي انزواي كاشاني ياد مي كند كه هيچ كس به آن فقيه مبارز، جايي براي نشستن نمي داد. البته شرح اين مظلوميت ها، امام راحل را از بيان كاستي هاي عملكرد آيت الله كاشاني باز نميداشت. امام در عين پذيرش طرفداري كاشاني از اجراي اسلام، چيرگي جنبه سياسي در عملكرد آيت الله كاشاني (مثلا پذيرش رياست مجلس آن دوران) را مورد نقد قرار مي دهند و مي فرمايند كه آن زمان اين انتقاد را در نامه اي به آيت الله كاشاني گوشزد كرده اند.98 كاشاني، منزوي شد اما اميدوار بود. شهيد محلاتي از همراهي خود با امام در عيادت از آيت الله كاشاني در روزهاي واپسين عمر، حكايت جالبي دارد: «آيت الله كاشاني با همان لهجه خودشان خطاب به امام فرمودند مي دانيد كه من اهل تملق نيستم. به جدم قسم شما خيرالموجودين و اميد ملت هستيد. شما را در بين مراجع از همه بهتر مي دانم و اين اعتقاد من است.»99 حسين مكي سياستمدار و مورخ معروف معاصر نيز براي محمدحسن رجبي نويسنده كتاب »زندگينامه سياسي امام خميني(ره)» نقل كرده كه در زمان خروج حضرت امام از محل عيادت، آيت الله كاشاني به وي نيز گوشزد كرده است كه او (امام خميني) تنها كسي است كه در مقابل استعمارگران خواهد ايستاد.100 آزمون ملي گرايي در سال هاي خاكستر بدون شك يكي از غم انگيزترين مقاطع تاريخ معاصر سرزمين ما، روزهاي پس از 28 مرداد 1332 است. در آن ايام، با تثبيت ديكتاتوري محمدرضا شاهي، ابتدا بساط گروه هاي ملي گرا و نيز چپ گرايان كمونيست جمع شد. سپس مخالفت آيت الله كاشاني با قرارداد كنسرسيوم، تجديد رابطه با انگليس، چگونگي برگزاري انتخابات مجلس هجدهم، و محاكمات بي رويه و مجازات هاي سنگين، به سركوب او و همراهانش انجاميد. نواب صفوي و يارانش نيز پس از ترور نافرجام حسين علا دستگير شدند و در سال 1334 به شهادت رسيدند. يك سال بعد هم رژيم شاه تشكيلات مخوف ساواك را بنيان نهاد. مجموعه اين وقايع گرچه به مفهوم آغاز يك دوران افسردگي سياسي بود، اما فرصتي را براي مردم و نيروهاي سياسي ايجاد كرد تا اندكي در آنچه گذشت، تأمل كنند. فرداي 28 مرداد يك روحاني حامي مصدق به نام سيدرضا زنجاني جلساتي مخفي را با عنوان »نهضت مقاومت ملي« پايه گذاري كرد. از جمله اعضاي مؤسس اين جلسات رحيم عطايي خواهرزاده بازرگان بود. مدتي بعد افرادي مثل شاهپور بختيار]20[، مهدي بازرگان و يدالله سحابي به اين جمع پيوستند.101 هدف اين مجموعه ملي گرا، مقابله با اقدامات دولت كودتا بود. دو هفته پس ازكودتا نمايندگان احزاب ايران، مردم ايران (خداپرستان سوسياليست سابق)، ملت ايران (به دبير كلي فروهر)، زحمتكشان ملت ايران (شاخه خليل ملكي و خنجي) و نمايندگان بازار و دانشگاه تهران، ساختار تشكيلاتي اين مجموعه را به تصويب رساندند. دو تظاهرات بي رمق در 16 مهر و 21 آبان 1332 در اعتراض به حبس مصدق و يارانش و تلاش براي افشاي تقلب ها در انتخابات مجلس هجدهم تنها نمودهاي عيني اولين فعاليت هاي اين گروه بود كه به دليل برخوردار نبودن از پشتوانه مردمي قابليت گسترش نداشت. اندك نگراني اي كه تظاهرات اعتراض آميز به بازگشت دنيس رايت كاردار انگليس به ايران در روز 14 آذر 32 ايجاد كرده بود، سبب شد كه رژيم در آستانه ورود معاون رئيس جمهور آمريكا در روز 16 آذر يك عمليات سركوب و ارعاب را با حمله به دانشگاه تهران و كشتن سه دانشجوي اين دانشگاه در 16 آذر به انجام برساند. از اين تاريخ تا سال 1335 كه يك تظاهرات محدود دانشجويي در حمايت از مبارزه مردم مصر به رهبري عبدالناصر با صهيونيست ها و انگليس صورت گرفت و سركوب شد، هيچ گونه تحرك سياسي مخالفي در داخل ايران به ثبت نرسيده است، تا چه رسد به اينكه از اقبال مردمي برخوردار باشد. رژيم در اين سال ها جذب عناصر افسرده و سرخورده ملي گرا را آغاز كرده بود. بسياري از عناصر اپوزيسيون از كمونيست گرفته تا ملي گرا در اين مقطع، همكاري با رژيـم را انتخاب كردند. اين افراد بعدها گاه تا عالي ترين مناصب دولتي رژيم شاهنشاهي ارتقاء يافتند. نهضت مقاومت ملي اندك اندك از همراهان غيرمذهبي خود (اعم از سوسياليست و ملي گرا) تهي شد و عملا آن بخش از نيروهاي ملي كه داراي تمايلات مذهبي بودند در آن باقي ماندند. محوريت يافتن كسي مثل بازرگان (با سابقه تأليف كتبي با گرايش ديني) در اين گروه در حالي كه خود از بنيانگذاران آن نبود، دليلي جز اين نداشت و گرنه به گفته دكتر عباس شيباني (از اعضاي نهضت مقاومت ملي) حتي رحيم عطايي (خواهرزاده بازرگان و عضو مؤسس نهضت مقاومت ملي) هم معتقد بود كه دائي اش (بازرگان) از مسائل سياسي چيزي سرش نمي شود. 102 مناسبات درون رژيم در اين سال ها در قالب تعامل فرمايشي بين دو حزب مليون (منوچهر اقبال) و حزب مردم (اسدالله علم) تعريف مي شد. اما تقارن اواخر دهه 30 با روي كارآمدن دولت دموكرات در آمريكا، فضاي سياسي ايران شاهنشاهي را به عنوان تابعي از سياست هاي آمريكا، تحت تأثير قرار داد. حركت هاي هدايت شده اي كه در قالب اعتراضات صنفي معلمان توسط افراد وابسته به آمريكا مثل محمد درخشش آغاز شده بود و حتي به كشته شدن يكي از معلمان انجاميد، با به قدرت رسيدن علي اميني و نائل شدن محمد درخشش به مسئوليت وزارت فرهنگ به نتيجه مطلوب خود رسيد. نگاه دقيق به صحنه سـياسي آن روزگار نـشان مي دهد، تنها اراده آمريكا در ايجاد فضاي آزادي نسبي مي توانست جبهه ملي را از توقف هفت ساله فعاليت خود خارج سازد. ملي گرايان در اين شرايط احساس كرده بودند كه مي توانند از طريق شركت در انتخابات مجلس بيستم ـ كه شاه وعده آزاد بودن آن را داده بود ـ سهمي در قدرت پيدا كنند. اين وضعيت به شكل گيري مجموعه اي به نام جبهه ملي دوم منجر شد. سوداي شريك شدن در قدرت ديري نپاييد. منوچهر اقبال نخست وزير قبل از اميني به صراحت اعلام كرد كه مصدقي ها نمي توانند نامزد انتخابات شوند. با اين حال آرزوي دست يابي به تكه اي از كيك قدرت، كهنسالان جبهه ملي را در دوران دولت اميني نيز رها نمي كرد. آنها در اين سودا، حتي با برگزاري اجتماع سياسي جوانتر هاي خود مخالفت مي كردند. تنها تجمع مردمي حمايت از جبهه ملي در اين سال ها اجتماعي 30 هزار نفري است كه در روز 5 مرداد 1339 در ضلع جنوبي باغ جلاليه (پارك لاله فعلي) برگزار شد. جالب است كه تدارك كننده اصلي اين اجتماع كسي نبود جز دكتر عباس شيباني (نماينده اصولگراي فعلي شوراي شهر تهران) كه به خاطر اين اقدام از سوي سران جبهه ملي دوم به تندروي متهم شد. او در اين اجتماع با قرائت بيانيه اي مردم را به تحريم انتخابات دعوت كرد.103 چندگانگي مواضع جبهه ملي دوم در قبال فضاي سياسي جديد، نشان مي داد كه اين جبهه هيچ برنامه خاصي براي آن مقطع ندارد. در كشاكش رقابت اميني با شاه بر سر كسب حمايت آمريكا، گروهي تازه تأسيس از ملي گرايان به نام نهضت آزادي، طرفدار استفاده از اين فضا براي محدود كردن قدرت شاه به قانون اساسي مشروطه بودند. اما گروه ديگري از ملي گراها از ترس غضب شاه، مخالف خواني هاي خود را متوجه دولت اميني مي كردند، دستگيري چند دانشجوي طرفدار جبهه ملي و تظاهرات دانشجويي و دانش آموزي در حمايت از آن ها، همان چيزي بود كه طرفداران شاه در رقابت با دارودسته اميني آن را مي خواستند. سركوب شديد اين تظاهرات هم اعضاي جبهه ملي را به متهم كردن يكديگر به بي لياقتي كشاند و هم ناكارآمدي اميني را به رخ كشيد. اين روند در نهايت به كناره گيري اميني (البته با بهانه هاي ديگر) در تيرماه 1341 و آغاز نخست وزيري امير اسدالله علم منجر شد. نهضت آزادي در سال 1340 يعني در شرايطي كه مقدمات شكل گيري دولت اميني فراهم مي شد پا به عرصه سياسي نهاد. اين گروه كه به رغم برخورداري از تأييد مصدق از سوي جبهه ملي دوم به عضويت پذيرفته نشد، با تأكيد بر نقش مذهب، سعي كرد انگيزه هاي جديدي را در ميان توده هاي متدين براي همراهي با ملي گرايان ايجاد كند. در اينجا يك تناقض آشكار در داعيه مؤسسان اين گروه مشاهده مي شود. يكي از مؤسسان نهضت آزادي حسن نزيه]21[ است كه عناصر مذهبي جبهه ملي به خاطر بي قيدي او به فرايض ديني بر ادعاي مميزه ديني بودن حركت نهضت آزادي خرده مي گرفتند. 104 از رهبران نهضت آزادي كه بگذريم، قشري از فعالان همكار اين گروه را جوانان متدين و با انگيزه اي تشكيل مي دادند كه پس از دستگيري بازرگان، سحابي و... در بهمن 1341 فاصله آنها از تفكر رهبران نهضت آزادي و متمايل شدنشان به نهضت نوپاي روحانيت را شاهد بوديم. ارتباط نهضت آزادي با روحانيت، فارغ از نقش آيت الله طالقاني در شكل گيري اين گروه، در قالب مراودات فرهنگي بازرگان با شهيد مطهري و شهيد باهنر و نيز دست اندركاران ماهنامه «مكتب تشيع» برقرار بود، اما آغاز نهضت امام خميني(ره) را بايستي آغاز روند تغيير ادبيات سياسي در بين بسياري از همراهان اين گروه قلمداد كرد. داعيه داران مبارزه طبقاتي ـ كارگزاران ستم پهلوي دوم امروز شايد جريان چپ ماركسيستي در فضاي داخل و خارج از ايران كمترين محلي از اعراب نداشته باشد. اما برخي از پرچمداران اين ايدئولوژي به تاريخ پيوسته، گاه در هيئت و منظر «پيشكسوت مبارزه عدالت خواهانه» بر عدالت خواهي ناب اسلامي خرده مي گيرند و با زدن انگ هايي مثل «عدالت طلبي پوپوليستي» سعي دارند آب رفته را به جوي بازگردانند. در شرايط جديد، مخالفان نظام در حال شكل دادن نوعي دسته بندي جديد در داخل خود، تحت عناويني مثل سوسيال دموكراسي و ليبرال دموكراسي (آزادي خواهي غربي در مقابل عدالت محوري غربي) هستند تا پاسخي غربي مآبانه به نيازهاي اساسي انديشه مخاطبان سرگردان داشته باشند و به اين ترتيب از غلبه گفتمان انقلاب اسلامي كه با مباني ديني خود مي تواند كامل ترين پاسخ ها را به اين نيازها بدهد جلوگيري كنند. نهضت اسلامي در اولين سال هاي دهه 1340 ظهور كرد تا در يك سير تكاملي، خاتمه عمر الگوهاي راست و چپ را اعلام كند و طرحي نو دراندازد. محصول آنچه پيش از اين بيان شد، اين بود كه ملي گرايي پس از 28 مرداد 32 در جان كندن هاي متوالي خود نشان داد نمي تواند به عنوان يك هدف و نيز وسيله مبارزه مورد توجه واقع شود. چپ گرايي ماركسيستي وضعي از اين بدتر داشت. پس از 28 مرداد 1332، كمونيست هاي ايراني برنامه اي به نام »جبران شكست« ترتيب دادند. اقداماتي مثل خرابكاري در پايگاه هوايي ارتش، دستبردهاي پارتيزاني و... كه قبل از انجام با دستگيري سازمان نظامي حزب توده و رهبران اين حزب خنثي شد.105 بخش عمده اي از وقت جلسات توده اي ها تا مدت ها بعد از 28 مرداد به اين بحث تئوريك مي گذشت كه بالاخره مصدق وابسته به سرمايه داري ملي بود يا سرمايه داري كمپرادور (وابسته به غرب) اين بحث هم در بين توده اي هاي داخل و هم گريختگان به كعبه آمال كمونيسم (شوروي سابق) جريان داشت. در حالي كه آنچه از مصدق باقي مانده بود، پيرمرد افسرده اي بود در كنج خانه اي در روستاي احمدآباد. عمده ترين تحرك هواداران جوان و متعصب اين حزب همراهي با تظاهرات دانشجويان معترض به انعقاد قرارداد كنسرسيوم نفت در سال 1333 بود.106 رهبران حزب توده يا به آغوش نه چندان گرم پشتيبان سياسي خود در آن سوي مرزهاي شمالي پناه بردند و يا در داخل زندان ها در مدت زمان كوتاهي از تمامي هويت و عقايد خود دست شستند و نسبت به اين سابقه خويش ابراز ندامت كردند. در اولين سال هاي پس از 28 مرداد، مناديان آزادي طبقه كارگر در زندان شاه مجله اي به نام «عبرت» را منتشر كردند كه همگان را به همكاري با رژيم وابسته به سرمايه داري جهاني دعوت مي كرد. افرادي مثل باقر مؤمني كه در سال هاي پس از پيروزي انقلاب مدعي سابقه مبارزاتي بودند، افتخارنويسندگي درچنين مجله اي را داشتند.107 به رغم توفيقي كه حزب توده در اغفال اقشار ناآگاه در مقاطع خاص زماني داشت، جدايي از مردم، همواره يكي از ويژگي هاي اين حزب كمونيستي بود. به طور طبيعي اين ويژگي براي كساني كه به خارج گريخته بودند، در قالب ديگري بروز و ظهور مي يافت. آنها به طور مداوم به درگيري دروني و حذف يكديگر مشغول بودند. يگانه عامل وفاق بين اين افراد در خارج كشور، ايدئولوژي كمونيستي خاص بلوك شرق بود، اما اندك گرايش كمونيست هاي فراري ايراني به جريان هاي اقليت درون دنياي كمونيسم، باعث حذف آنها مي شد. احسان طبري از تئوريسين هاي معروف كمونيسم در آن دوره، در كتاب «كژراهه» اخراج يكي از رهبران حزب توده از هيئت اجرايي آن را تنها به خاطر عدم تأييد سياست شوروي در قبال كشور كمونيست آلباني يادآوري كرده است.108 با گذشت چند سال از حضور كمونيست هاي فراري در خاك شوروي، ابرقدرت شرق، تصميم گرفت آنها را به كشور كمونيستي آلمان شرقي كوچ دهد. در آنجا آنان به زعم خود وارد يك مبارزه رسانه اي با رژيم شاه از طريق راديو پيك ايران ـ كه بعدها به صداي ملي ايران تغيير نام يافت ـ شدند. مدتي بعد مقر اين راديو نيز به بلغارستان منتقل شد. اما همه اين تحركات و پشتيباني ابرقدرت كمونيستي از آن ها، در شرايط فقدان محبوبيت مردمي كمونيست هاي ايران، دردي را از آنها دوا نمي كرد. توده اي ها شبكه گسترده اي را از عناصر فرهنگي، هنري، اقتصادي و سياسي در دهه 1320 و ابتداي دهه بعد تشكيل داده بودند. در اين مجموعه از شاعر، داستان نويس، هنرمند تئاتر و سينما تا سياستمدار و مهندس و پزشك و... وجود داشت، اما رژيم شاه به آساني اين شبكه را در اختيار خود گرفت. انضباط آهنين حزب توده در مقابل فقدان انگيزه هاي اعتقادي پايدار، تاب مقاومت نداشت. مي توان ليست بلند بالايي را از جوانان پرادعاي كمونيست دهه 20 و 30 ارايه كرد كه با مشاهده اندك ناملايماتي نه تنها تسليم رژيم شاهنشاهي شدند، بلكه به صورت مهره هاي وفادار به اين رژيم درآمدند. جوانان كمونيست از آن پس در قالب مجموعه هاي فرهنگي و روشنفكري به تحكيم پايه هاي لرزان سلطنت پهلوي همت گماردند. «نجف دريابندري» از نام هاي شناخته شده در ميان روشنفكران چپ گراي سال هاي اخير است. اين جوان كمونيست آن روزگار، پس از آزادي از زندان بلافاصله به خدمت سازمان انتشاراتي آمريكا در ايران (انتشارات فرانكلين) درآمد و از شركت نفت رژيم شاه بدون هيچ گونه فعاليتي حقوق دريافت مي كرد. «رضا مرزبان» (از عناصر ضدانقلاب فراري به خارج) كسي بود كه پس از ابراز ندامت از كمونيست بودن با فعاليت در روزنامه كثيرالانتشار كيهان رژيم شاه تا سردبيري كل اين روزنامه ارتقا يافت و قلم او جز در مدح شاه و رژيم سلطنتي به گردش درنيامد. يكي از مجريان سلطنت طلب تلويزيون هاي ماهواره اي فردي به نام «فرهنگ فرهي» است. او نيز از كمونيست هايي بود كه پس از 28 مرداد در راديوي شاهنشاهي، تثبيت دولت كودتا را دنبال مي كرد. «ايرج گرگين» شخصيت مشابهي اسـت كه راهي از مـبارزات آتـشين براي طبقه كارگر تا اداره راديوتلويزيون رژيم شاه را طي كرد و در سال هاي اخير به همراه صهيونيست هاي ايراني مثل هما سرشار و... از جمله اولين اداره كنندگان راديوي فارسي سازمان سيا (راديو فردا) بود. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 98- شاهرخ اخوي، امام خميني در جست وجوي راه، ص 191، به نقل از محمد حسن رجبي، زندگينامه سياسي امام خميني، ص 220. 99- خاطرات و مبارزات شهيد محلاتي (تهران مركز اسناد انقلاب اسلامي)، 1367 ص 28. 100- محمدحسن رجبي، همان، ص 224. 101- غلامرضا نجاتي، تاريخ 25 ساله ايران، انتشارات رسا، ص 102. 102- دكتر عباس شيباني، فصلنامه كتاب نقد، زمستان 78، شماره 13، ص 62. 103- دكتر عباس شيباني، فصلنامه كتاب نقد، زمستان 78، شماره 13، ص 60. 104- تاريخ مبارزات معاصر در گفت وگو با جلال الدين فارسي، فصلنامه كتاب نقد، شماره 13، ص198. 105- احسان طبري، كژراهه. 106- جنبش دانشجويي در ايران، كريميان، صفحه 142، به نقل از مقاله جنبش دانشجويي ايران، ماهنامه ايران فردا، شماره 4، آذر 1371، ص 62. 107- نيمه پنهان، جلد 7، انتشارات كيهان، چاپ اول، ص 13. 108- احسان طبري، همان، ص 187. پاورقي
|
|
|