(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 29  آبان 1389- شماره 19793

با محسن چيني فروشان در كتابخانه شخصي آيت الله العظمي خامنه اي
رهبر انقلاب: «هنوز مثل جلال نيامده»
مهربان
اي عشق!
دو ركعت غزل
اهميت سبك دريافت تازه اي از ادبيات
كلاس انشا



با محسن چيني فروشان در كتابخانه شخصي آيت الله العظمي خامنه اي
رهبر انقلاب: «هنوز مثل جلال نيامده»

محسن چيني فروشان يكي از فعالان پيشكسوت عرصه فرهنگ كشور است كه سابقه 10 سال مديريت در كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان را در كارنامه دارد. مراودات و خاطرات او با آيت الله العظمي خامنه اي بنا بر اقتضائات كاري در حوزه هاي فرهنگي از جمله كتاب صورت گرفته است. چيني فروشان از گشت و گذار خود در كتابخانه شخصي رهبر انقلاب مي گويد:
خاطراتي كه در ذهن من نقش بسته، بيشتر از جلسات نسبتا صميمانه و خصوصي تري است كه بنا بر اقتضائات و برنامه هاي كاري وجود داشته است. در اين شكي نيست كه رهبر انقلاب نسبت به بحث كتاب به عنوان يكي از بهترين بسترهاي فرهنگي و انتقال فرهنگ و ارتقاء فرهنگ تاكيد دارند. نظرات ايشان نسبت به كتاب هاي منتشر شده يا توصيه هايي كه به وزراي ارشاد در دوره هاي مختلف درباره كتاب كرده اند، مؤيد اين مطلب است.
اما درباره رابطه رهبر انقلاب با كتاب و كتاب خواني بايد گفت كه ايشان سابقه و ديرينه اي با كتاب و مطالعه دارند و جالب اين است كه در اغلب حوزه هاي مختلف نيز كتاب مطالعه كرده اند. البته در اين رابطه خاطرات بنده بيشتر مربوط به حوزه فرهنگ عمومي است. ايشان به رمان خيلي علاقه دارند و رمان مي خوانند؛ مخصوصا رمان هايي كه به روز منتشر مي شود و همين پي گرفتن آخرين كتاب هاي منتشر شده در دنيا جالب است.
توصيه پس از ترور
يادم مي آيد بعد از ترور كه ايشان در بيمارستان بستري بودند، با جمعي تحت عنوان «انجمن هنرمندان مسلمان» به عيادت ايشان رفتيم. حدود ده دوازده نفر بوديم كه در آن جمع شهيد مرتضي آويني و آقاي سيدمهدي شجاعي هم بودند. صحبت هاي متعددي شد. ايشان خيلي تاكيد كردند به نويسندگان، -چون نويسنده ها هم در جمع بودند- كه شما در صورتي مي توانيد كتاب بنويسيد و كتاب بخوانيد كه به كتاب آشنا باشيد و رمان هاي مختلف را خوانده باشيد. اگر رمان نخوانده باشيد، نمي توانيد رمان خوب بنويسيد. نكته ديگري كه اشاره كردند اين بود كه انتقال انديشه ها توسط رمان صورت مي گيرد. يعني رمان يك ابزار خوبي است كه تنها براي سرگرمي نيست.
تاكيد ايشان اين بود كه رمان يك ابزار خوبي است براي انتقال انديشه ها. مثلا ايشان سؤال كردند كه كداميك از شما كتاب «دل سگ» را خوانده ايد؟ و جالب است كه در آن جمع ده پانزده نفري كه همه نويسنده بودند، كسي يادش نبود و ابراز نكرد كه من خوانده ام و بعد خود ايشان ادامه دادند كه اين كتاب «دل سگ» براي ميخائيل بولگاكوف است كه در واقع زماني كه حكومت كمونيستي شوروي مسلط مي شود، او اين كتاب را مي نويسد. كتابي است منتقدانه نسبت به آن سيستم و نظام حكومتي. تا مدت ها هم اجازه انتشار نداشته و بعدها كه شرايط فرق كرده، اين كتاب هم منتشر شده است. توصيه مي كردند كه برويد و اين كتاب را بخوانيد. به هر حال اين يك شاهد مثال بود براي اين كه يك رمان چطور مي تواند انديشه ها را منتقل كند. البته ايشان نسبت به اين كتاب انتقادات فراواني داشتند كه بعدها بيان كردند.
هنوز كتابي در سطح جهاني نداريم
يادم هست حدود سال هاي 62 و 63 بود كه با جمعي خدمت ايشان بوديم. صحبت كتاب هاي انقلاب شد و اين كه ما در مورد انقلاب، بايد رمان درجه يك داشته باشيم و من فكر كنم هنوز ايشان به آن ايده آل خودشان نرسيده اند. هنوز نداريم رماني كه راجع به اصل انقلاب، قبل از انقلاب و بعداز انقلاب باشد. يك تعبيري ايشان داشتند و مي گفتند كه ما هنوز كتاب درباره انقلاب كه جهاني بشود نداريم. بعد گفتند كه جهاني شدن معني اش اين است كه اين كتاب دست به دست بگردد. ناشرها در دنيا دنبالش بگردند، ترجمه كنند و در دنيا به زبان هاي زنده دنيا ترجمه بشود. نه اين كه ما ترجمه بكنيم، خود آنها دنبالش بگردند. مثالي مي زدند و مي گفتند كه شما كتاب «دن آرام» شولوخف را ببينيد كه چقدر جهاني شده؟ همه اين «دن آرام» را خوانده اند با اين كه دو سه جلد است. مضمون حرف آقا اين بود كه وقتي كتاب را مي خوانيد، چقدر لذت مي بريد و چقدر حس مثبتي نسبت به اين كتاب پيدا مي كنيد. و باز تأكيد مي كردند كه اين كتاب را بخوانيد و ما در اين تراز و در اين سطح، كتابي كه جهاني بشود نداريم.
ايشان حتي در سال هاي اخير نيز اين مطالبه را تكرار كرده اند كه بازدر اين سطح، كتابي در مورد انقلاب نداريم. نه فقط راجع به انقلاب، حتي در مورد ائمه معصومين(ع) نيز اين نقص هست. راجع به شخصيت حضرت پيامبر(ص) ايشان گفتند كه ما هنوز فيلم خوبي راجع به اين شخصيت بزرگوار نداريم. ما فقط يك فيلم خوب داريم كه براي مصطفي عقاد است؛ آن هم فيلم خوبي است به اندازه خودش و در آن فرهنگ و شرايط و هنوز مثلاً ما به عنوان انقلاب اسلامي نتوانسته ايم يك فيلم بسازيم كه بتواند شخصيت آن بزرگوار را نشان بدهد.
به هر حال افق ديد ايشان بلند است. سه چهار سال پيش در جلسه اي مي گفتند كه امروزه كتاب هاي مختصر و كوچك خوانندگان حرفه اي را اغنا نمي كند. بايد يك رمان مثلاً 400، 500 صفحه اي باشد كه خواننده اغنا بشود، ولي اين كتاب هايي كه حالا بعضي هايش هم خوب است، در واقع نمي تواند نقش جهاني شدن را ايفا بكند.
خانه كتاب رهبر
كتابخانه ايشان نسبتاً بزرگ است و كتاب ها موضوعات مختلفي دارند. ايشان كنارخيلي از كتاب ها حاشيه نويسي كرده اند و من خيلي دلم مي خواهد يك زماني آن چيزي كه مي شود از اين حاشيه ها منتشر كرد، منتشر بشود، چون بادقت و با ظرافت حاشيه نوشته اند.
شعر و رمان
در مورد بخش ادبيات كتابخانه، شعرش خيلي جلب توجه مي كند. البته بخشي از كتاب هاي شعر را شعرا به مناسبت هاي مختلف هديه داده اند. بعضي هم طبق آنچه كه من ديدم، معلوم بود مربوط به خود ايشان است و بعضي هايش را خودشان در جواني خريده اند. خلاصه شعرش خيلي غني است، اما در بخش شعر، انواع و اقسام غزليات حافظ و حافظ شناسي خيلي برجسته است. البته به آنها مراجعه مي كنند و اين طور نبوده كه مثلاً همان طور نو مانده باشد و كتابخانه اي باشد. در بعضي از آنها يادداشت بود و بعضي هايش هم مثلاً معلوم بود كه محل مراجعه است.
كتاب هاي رمان ايشان كه اغلب معروف هستند و از نويسندگان مختلف و معروف در كتابخانه هست. مثلاً كتاب هاي نويسندگان روس مثل چخوف، نويسندگان عرب و رمان هاي مختلفي از نويسنده هاي فرانسوي مثل بالزاك و رومن رولان.
بايد بگويم كه آقا خيلي به عنوان زندگي نامه نويس روي رومن رولان تأكيد مي كنند. در جلسه اي مي گفتند كه ما كسي مثل رولان نداشته ايم كه بيايد زندگي نامه بزرگان انقلاب را بنويسد و ما همچنين كتاب هايي را لازم داريم كه اين يك تخصص است و بايد بعضي ها بروند دنبالش و ياد بگيرند و كمبودش احساس مي شود.
من خودم نشنيدم، ولي خبر دارم كه كتاب ديگري كه در همين زمينه به نام «سور بز» منتشر شد، ايشان آن را خواندند و حتي از لحاظ تكنيكي راجع به آن نظر دادند كه اين كار قوي نيست. اين روزآمد بودن ايشان خيلي قوي است. خلاصه رمان هاي فراواني ايشان دارند. از نويسندگان مختلف؛ حالا نويسندگاني كه به اصطلاح به عنوان بچه مسلمان شناخته مي شوند يا نويسندگاني كه خيلي هم مذهبي نبودند.
عمق فكري نوجوان را بيشتر كنيد
يك بخش هم كتاب هاي فلسفي بود. حالا كه بحث فلسفه پيش آمد، بگويم كه در مجلسي ايشان راجع به فلسفه و تعليم آن به نوجوانان مي گفتند كه يكي از مشكلاتي كه ما داريم، اين است كه چون بچه هاي ما عمق فكرشان كم است، خيلي زود تحت تأثير حوادث و هيجانات و فضاهايي قرار مي گيرند كه در كشور اتفاق مي افتد. ما بايد روي عمق فكري و تعمق بيشتر بچه ها كار كنيم. لذا آموزش فلسفه براي نوجوانان خيلي لازم است.
ايشان حتي تأكيد مي كردند كه در كانون، شما راجع به اين قضيه يك مقداري كار كنيد. مثالي كه مي زدند، مي گفتند يك مجموعه كتاب هايي حزب توده منتشر كرده به نام آموزش فلسفه كه فلسفه ديالكتيك را براي نوجوانان به زبان ساده بيان مي كند. نوجوان اگر مي خواست بداند يك ماركسيسم يعني چه و مكتب ماركسيسم چه هست، اين را مي خواند و كلي اطلاعات پيدا مي كرد. مثال هاي ديگري از جاهاي ديگر در زمينه آموزش فلسفه به نوجوانان زدند. مي گفتند كه ما در مورد فلسفه اسلامي كاري نكرديم و شما در كانون و جاهاي ديگر شروع كنيد راجع به فلسفه اسلامي كار كنيد. اين مطالبه منجر به اين شد كه در كانون گروه جديدي تشكيل شده و مجموعه فعاليت هايي تحت عنوان «گام به گام تا انديشه» را شروع كرده اند. البته الان در مراكز كانون در حال آموزش است و كلاس هايش برگزار مي شود و به تدريج كتاب هايش نيز آماده مي گردد. يعني اين برنامه هم كتاب دارد و هم برنامه آموزشي.
هنوز مثل جلال نيامده
كتاب هاي مرحوم جلال، همه اش را دارند. راجع به خود جلال هم خيلي نظر مثبتي دارند. بعضي از كتاب هاي مرحوم شريعتي هم موجود است. راجع به جلال، راجع به تك نگاشت هاي جلال صحبت مي كردند كه جلال تك نگاشت هاي بسيار خوبي داشت. مثل اورازان و مي گفتند كه ما مثل جلال همچنين نويسنده اي با اين قلم پيدا نكرديم كه بتواند همين كار را انجام بدهد.
ادبيات شفاهي را جدي بگيريد
در جلسه اي من بحثي را مطرح كردم كه منبع آن ادبيات شفاهي بود و نه ادبيات مكتوب؛ راجع به قصه گويي و اين كه قصه گويي الان در جامعه ما خيلي رونق ندارد و مهجور است، در حالي كه بستر مناسبي براي آموزش مخصوصا براي بچه هاي در سطح ابتدايي است و به اين جهت خوب است كه معلم هاي ابتدايي مخصوصا قصه گويي را بتوانند انجام بدهند.
ايشان مي گفتند كه يادم مي آيد مادربزرگم در شب هاي زمستان، قصه هاي باستاني و قصه هاي قرآني را براي ما مي خواند و چقدر تأثير مي كرد و همان ها را من مدت ها يادم بود. مثلا قصه هاي پيامبران و حضرت يوسف يادم بود و من تقريبا حتي وقتي به سن نوجواني رسيده بودم، همه قصه ها را بلد بودم. علتش اين بود كه مادربزرگ اين قصه ها راگفته بود.
البته ايشان اشاره مي كردند كه آفت قصه گويي هم بحث افسانه ها است كه بعضي وقت ها با خرافات مخلوط مي شود. منظورشان اين بود كه سعي كنيد به آن آفت ها دچار نشويد و بيشتر قصه گويي تاريخي و مسائلي از اين قبيل را پيگيري كنيد.
حكيم ابوالقاسم فردوسي
يك نكته اي هم درباره حكيم ابوالقاسم فردوسي بگويم. در يكي از جلسات فردي سؤال كرد كه نظر شما راجع به فردوسي چيست؟ مي دانيد كه راجع به فردوسي نظرات متفاوت است؛ بعضي ها مخالف و بعضي موافقند. ايشان تعبيرشان اين بود كه همين كه اسمشان حكيم ابوالقاسم فردوسي بوده، معلوم است كه ايشان اهل حكمت بوده و كسي كه اهل حكمت باشد، جز حكمت نمي گويد و شاهنامه كه تاريخ است، پر از حكمت است. در واقع ايشان يك جور مراجعه به شاهنامه را به عنوان آشنا شدن و استفاده از انديشه هاي فردوسي تأييد مي كردند.
برگرفته از پايگاه اطلاع رساني دفتر رهبر معظم انقلاب

 



مهربان

خورشيد
افتاده بود روي شانه هاي مادرم
آفتاب را
اين قدر مهربان نديده بودم
هادي منوري

 



اي عشق!

اي عشق!
اگر شبي
مرگ
گرفت سراغ مرا
لطفا همان صبحدم
به كلبه اي ديگر ببخش
دفتر شعر و
چراغ مرا ...
مجيد زماني اصل

 



دو ركعت غزل

بيا به كعبه موعود گل، رجوع كنيم
بهار آمده در مقدمش ركوع كنيم

به يمن دولت ديدار خضر سرو، اي دل
سپاس خالق شبنم به صد خضوع كنيم

به روي ميز چمن در كنار شط نسيم
ز قرص تازه خورشيد ،سد جوع كنيم

اگر كه معني شيرين عشق ، رفت ز ياد
به واژه نامه سرخ جنون رجوع كنيم

غرور وكينه حجاب صفاي دنيايي ست
بيا كه با هم از اين ابرها طلوع كنيم

ز فكر اين كه چه گل ها ز خاك ما رويد
كمي به سايه يك نسترن ، خشوع كنيم

چو مرگ واقعه اي هست بي گمان ،خود را
به سبك آينه آماده وقوع كنيم

به رغم هر چه شباهنگ يادمان باشد
هميشه با دو غزل ، صبح را شروع كنيم
بهمن صالحي

 



اهميت سبك دريافت تازه اي از ادبيات

محمد طالبي
«آينده ادبيات متعلق به نويسندگاني است كه سبك خود را در راستاي خلق آثار مشخص نموده اند. ممكن است نويسندگان، سبك پردازان و معماران زبده اي نباشند اما مي توان حضور فيزيكي شخصيت آنان را احساس كرد؛ كه هنر را با شخصيتهايي كاملا متقاعدكننده و واقعي به هم مي آميزند.»
بعضي منتقدان بر اين باورند «هرگاه هدف نويسنده در بيان حقيقت به كامل ترين وجه ممكن باشد، پس نبايد نگران سبك خود باشند.»
مسئله ديگر اين كه، آنگاه كه «... قطعه اي درست نوشته شود، هرگز خواننده را خسته نمي كند، چرا كه سبك همان زندگي است وجانمايه انديشه...»
مسائلي كه درباره ماهيت سبك بيان مي شود گاه متفاوتند. اگر سبك چيزي است در تضاد با حقيقت مندي اما به نوعي مي تواند عين زندگي هم باشد...
گاهي نزد منتقدان ميان سبك و بيان شخصيت هاي داستاني تفاوتي خاص مي يابيم؛ به راستي اين همه تفاوت در ارزش گذاري روي سبك از كجا نشات مي گيرد؟
اين تفاوتها از آنجا برمي خيزد كه در عمل، تنوع سرشاري از نقش هاي متفاوت سبك وجود دارد كه اين تفاوت ها را پديد مي آورد. سبك، دريافت تازه اي از جهان را بيان مي كند و به مثابه ميانجي اي است كه در خدمت انديشه ها، احساسات و تعاملات خواننده است؛ اما اگر از جانمايه پيشرفتهاي هنري عاري شود به «لفاظي» تنزل مي يابد كه به جز، تزئين كردن كلمات، كار ديگري ندارد.
سبك چيزي است كه از نيرويي زنده برخوردار است و اگر دچار تقليد شود به جاي آنكه شاهد رشد و تكامل آثار ادبي باشيم بگونه ترمزي براي هر دو عمل مي كند و اثر را به ركود مي كشاند.
مطالعه اين تضادها كه از اعمال هنري آثار از طريق پديده سبك برمي خيزد كار مهمي است. آشكار است كه نويسنده نمي تواند سبك خود را به يكباره بپرورد و سپس تمام عمر در آن، درجا بزند. سبك چيزي است كه نويسنده در روند گير و دار با مسائلي بياني كه كلا در طول زندگي خود و در تكامل شخصي با آنها روبروست آن را بوجود مي آورد و به آن شكل مي دهد. در هنر نمي توان به شتاب زدگي به ابداع دست يافت و سبك حساب جاري نيست كه بتوان از طريق آن «براي يك روز» چيزي نهاد. هنر از هنرمند مي خواهد كه مدام پيش برود و مدام چيزي تازه را كشف نمايد و نمي توانيم از اين حقيقت كه سبك نويسنده ديدگاه تصويري او را از زندگي بيان مي كند، نتيجه بگيريم كه سبك از سرخود، و بگونه نوعي محصول خلاقانه پديد مي آيد.
سبك، به هر آنچه در هنر يافتني است، جدا از كار و قريحه خلاقانه نمي تواند باشد. سبك بنوعي در اعماق و ژرفاي نويسنده حضور دارد. شماري از نويسندگان سبك را به مثابه چيزي يدكي، ابزاري كه گاه بكار مي آيد اما بدون آن نيز مي توان سركرد، مي نگرند. از اين رو اساس موفقيت اثرشان را در رويدادهاي برگرفته از زندگي مي دانند كه در اثر ترسيم شده است.
به عقيده آنان اگر اين رويدادها واقعا جالب هستند نه تنها ديگر نيازي به تصورهاي هنري و يا ابزارهاي زباني نيست، سهل است، كه حتي مانعي در راه تاثير مستقيم حوادث واقعي، برخواننده مي شوند.
نويسندگان اغلب بر قدرت شخصيت هاي خود تكيه مي كنند و انرژي چنداني صرف تعيين و تحقق هنرمندانه آنها نمي كنند و بدين سان گويايي و گيرايي توصيف را نديده مي گيرند. آثاري كه از چنين برخوردي نتيجه مي شود در سطح كيفي مطلوب قرار ندارند. همان گونه كه نوشتن بدون عقايد خلاق جز طبقه بندي جزئيات نيست، ناديده گرفتن سبك نيز غالبا به بي قوارگي ساختاري، تكامل تق و لق رويدادها، ترسيم بي رنگ شخصيت ها و زبان نارسا مي انجامد، گيريم كه نويسنده سراپا حسن نيت و گاه صاحب قريحه اي بي خلل باشد اما بي توجهي به قدرت و اهميت و سبك،نتايجي وخيم ببار مي آورد كه به بهاي ناتواني در ارائه زيبايي شناختي نويسنده در اثر هنري تمام مي شود.
درباره روند شكل گيري سبك نويسنده نقطه نظرهاي متنوعي وجود دارد. يكي اين كه شكل گيري سبك بطور كلي با روند خلاقيت ارتباطي حياتي دارد و از آنجا كه اين روند امري ناخودآگاه است، شكل گيري سبك نيز بايد چنين باشد و بنابراين گفت وگو از كار هنرمند بر سبكش به گونه چيزي مجزا، بي معني است و برعكس، اين كه نويسندگان كلاسيك توجه فراواني به مسائل شكلي و سبكي مي كردند. البته اين نوع نويسندگان از زمره استثناء نيستند. گاه تصور مي شود كه با برشمردن روندهاي طبيعي كه در خلق اثر هنري وجود دارد، ديگر هرگونه بررسي و مطالعه اي در ابزارهاي بيان، تركيب هنري و يا سبك كاري نالازم خواهدبود. براي مثال: «شعر بيان طبيعي جهان معنوي فرد است كه عقايد روزگار هنرمند را، تنها پس از آنكه در تجربه فرد جذب و متمركز شدند نشان مي دهد؛ تنها آن گاه كه واژه هاي در بوته گدازان زندگي شكل يافتند شعر مي تواند آن واژه هايي را بيابد كه شعر را شعر سازد... اگر شعر، شعر راستين باشد مسئله شكل ومحتوا خود حل مي شود.»
آنچه در «بوته زندگي هنري» شكل مي گيرد مسائلي است كه هر اندازه تازه باشد اما هميشگي و ابدي اند و به مختصات ارتباط آفريني اثر هنري و تاثير و گيرايي آن مربوط مي شود، و با جستجوي بهترين ابزارهاي ممكن بيان افكار و احساسات نويسنده رابطه نزديك دارد.
بزرگترين جسارت و تهور، تهور در ابداع و خلق است آنگاه كه انديشه هنرمندانه طرحي وسيع تر را در برمي گيرد؛ از اين دست تهور نويسندگان با قريحه... اثر هنري راستين در حيطه ادبيات، همواره از ابداعي در شكل و كشفي در محتوا بهره دارد. اما ابداع مستلزم كوششي آگاهانه در حل مسائل به خصوصي است. كوششي كه با مكاشفه خلاق رابطه و پيوندي نزديك دارد. ابداع، در مفهوم هنري خود، به معناي به طرح آوردن چيزي مبالغه آميز و پيچيده نيست؛ بلكه به معناي خلق چيزي نو است به گونه اي كه حداكثر تاثير زيبايي شناسانه را داشته باشد. كشف و ابداع همواره بخشي اساسي از هنر و ادبيات بوده است. در ادبيات معاصر بر عنصر ابداع در محتوا و شكل تاكيد مي شود. خصوصيت بسياري از آثار نويسندگان معاصر، نمايش چنان چيزي است كه مي توان آن را «تكنولوژي» پديدآوردن آثار ناميد. البته اين شكل بيان به نوعي تكامل و گسترش اصول زيبايي شناسي در ادبيات نيز است. اين نوع از نويسندگي و توجه آشكار به كشفيات در زمينه شكل، احتمالا تا اندازه اي ازطريق تاثير علوم معاصر و نگرش تازه آن به درون بسياري از حوادث زندگي به بار مي آيد كه تفكر خلاقانه را در بسي زمينه هاي فرهنگي ديگر بشدت برمي انگيزد. اين ها همه براي درك روند ادبي بطور كلي و نيز براي بررسي پديده سبك بطور اخص شايسته توجه است. هرچه شكل تضاد نمايشي و روابط ميان شخصيت ها واضح تر مي شود نياز هنرمند به تعيين بهترين شكل هايي كه دراختيار دارد و تشخيص بهترين ابزار تعيين مفاهيم، بيشتر مي شود.
غالبا نويسندگان پيش از آغاز به نوشتن ابزارهاي بياني خود را مي آزمايند. اما انديشه اي كه بر سر مسئله يافتن روشهاي بيان هنري، صرف مي شود طور ديگري است. براي نمونه: نويسنده ده، ماه از سال را مي انديشد و دو يا سه ماه را صرف نوشتن مي كند. كار ادبي اي كه براي پخته شدن آن در ذهن وقتي صرف نشده باشد همواره مورد ترديد است و صحت اين امر را همواره از روي خود اثر مي توان داوري كرد. همچنين كار تهيه مقدمات و تمهيدات و كار نوشتن نمايشنامه، از نقطه نظر نقشي كه از نظر تحليلي برعهده دارد دو چيز بكلي متفاوت است. نويسنده پيش از آنكه براي نوشتن اثرش پشت ميز بنشيند، بايد مدتها بينديشد و تامل كند و نگاهي عميق بر روي موضوع داشته باشد اما آن لحظه اي كه به نوشتن نشست بايد همه را از سرش بيرون بكشد؛ چرا كه در جريان كار ديگر نبايد به تحليل جنگ بپردازند و مي تواند كار تحليل نوشته اش را به زماني ديگر بيفكند؛ زيرا براي آن، وقتي جداگانه لازم است.
نويسنده صاحب ذوق با هر شيوه اي كه كارش را آغاز كند همواره با مشكل بيان و مشكل واقعيت هاي شكلي و سبكي روبروست. از آنجا كه تكامل هنر و ادبيات بطوركلي هم سو با تكامل جامعه است و از آنجا كه شكل و سبك صرفا مقولات ذهني نيستند بلكه نمودهاي عيني و واقعي فرهنگ معنوي يك عصر نيز هستند، بعضي نظريه پردازان آنها را به گونه اي چيزي از پيش مشخص شده مي انگارد كه مستقل از آگاهي هنرمند، در اثر او نمود پيدا مي كند. اين شكل هنري از آگاهي هنرمند را مي توان در درونمايه اثر مشاهده كرد. هر درونمايه اي بار و توان بالقوه هنري خود را با خود دارد. هنرمند البته «آزاد» است كه بخشي از اين توان را اختيار كند و يا آنكه از درونمايه صرفا چيزي مصنوعي به وجود بياورد. اما دراين صورت ميان محتواي درونمايه و شيوه تبديل آن به هنر چنان عدم تجانسي بروز مي كند كه هيچ شگردي از عهده حل آن برنخواهدآمد. مراد ما از عيني بودن پديده هاي سبك و شكل هرگز آن نيست كه ابزار بياني هر هنرمندي از پيش مقدر و معلوم شده است. شكل و سبك هرگز چيزي ازپيش آماده شده نيست؛ برعكس، هر نويسنده، خودش شكل و سبك نوشتن اثر خود را كشف و ابداع مي كند. سبك، نزد هنرمند هرگز آن چيزي نيست كه از پيش، از آن مطمئن باشد بلكه چيزي است كه وي همواره درجستجوي آن است. سبك تنها پس از آنكه به دست هنرمند كشف شد، تنها پس از آنكه از مرحله ذهني به گونه محصول آگاهي وي، عبور كرد، چيزي عيني مي شود.
در آثار انتقادي و تاريخي ادبيات، سبك را معمولا به مثابه چيزي ثابت و تغييرناپذير مي شمارند. با اين حال هرگاه برآن باشيم كه از نقطه نظر فراگرفتن تجربه هنري، آنچه كه روند ادبي را از درون به حركت مي آورد دريابيم، بررسي شيوه شكل گيري هر سبك اهميت فراواني مي يابد. در اين قلمرو است كه ارتباط ميان سبك و تكامل شخصيت نويسنده و نيز ارتباط ميان دريافت وي از آنچه برايش تازه است و آگاهي او به بهترين نحو بيان مي شود؛ و رابطه عميق ميان سبك و ديگر عوامل تشكيل دهنده اثر هنري، چشم گير مي گردد.
دراين راستا مي توان با بياني ديگر، نياز به نشان دادن شيوه خلق اثر توسط نويسنده را نشان داد: در هنر نيز روند، تقلا و تكاپو، آن سيلاب بي پاياني كه همواره راهي به پيش مي يابد اهميتي حياتي دارد... اين تكاپو ژرفاي درك ما را از نقش و وظيفه زيبايي شناسي تعيين مي كند. اين تكاپو همچنين بر نتايج تلاش هاي نويسنده نور مي تاباند. تكاپو و جستجوي سبك شامل كشف و گزينش روش ها و ابزارهاست. سبك، گذشته از هر چيز، متر و معياري براي تعيين ايجاز و گيرندگي ابزارهاي گوناگون تجسم عقايد و تصاويراست. اين متر و اندازه گيري هنري، از زياده روي هايي كه بر اثر شتاب زدگي و وسوسه هايي كه نويسنده درمعرض آنهاست به بار مي آيد، جلوگيري مي كند.
سبك به مثابه معياري هنري به شيوه خود، باري از آگاهي زيبايي شناسانه را با خود حمل مي كند كه در برابر همه بي شكلي ها و ابهام هايي كه در عمل و در ميان برخي نويسندگان مشاهده مي شود، ايستادگي مي كند.

 



كلاس انشا

محمد محرمي
اغلب شاعران و نويسندگان هر زمان سخن از دوران مدرسه شان به ميان مي آيد، به ياد زنگ انشا و آن لحظات ارائه تراوشات ذهني خودشان مي افتند كه چطور مقابل تخته سياه و روبه دانش آموزان كلاس، هر آنچه را كه از ذهن- تخيلات و دانسته هايشان- بيرون تراويده بود با ساده ترين كلمات و كوتاه ترين جمله بندي ها بيان مي كردند. پس به واقع نگارش انشا در اكثر جوامع و از دير باز يكي از فنون نويسندگي و يا به قولي مي توان گفت تمرين نويسندگي بوده است و پرداختن به اين مقوله از الزامات ادبي و هنري مي باشد.
همانطور كه مي دانيم كودكان تخيلات و افكار خودشان را با به كار گرفتن روش هاي مختلف و گاه به شكل خاص بيان مي كنند؛ يعني از روش هاي گوناگوني چون نقاشي كردن، داستان گفتن، بازي كردن و... آنچه را كه در تخيلات خود دارند، به ساده ترين زبان ابراز مي دارند. اما از آنجا كه اين روش ها اغلب به شكل شفاهي است و نمود تجسمي دارد، چه بسا امكان از بين رفتن و يا عدم تغيير و تحول در روندكار را دارد. چه خوب است ابراز اين خلاقيت ها و بيان اين ايده ها در شكل نوشتاري بيان شود و چه بسا در اين ميان نوشتن انشا يكي از همين روش ها است كه ما مي خواهيم در باب آن سخن بگوييم.
اغلب وقتي سخن از انشا به ميان مي آيد، همگان به ياد اين سوژه تكراري «علم بهتر است يا ثروت» مي افتند و اين كه چطور براي گرفتن يك نمره خوب و به دست آوردن نظر مساعد معلم، همه و همه به صورت شعاري سمت علم را مي گرفتند و خيلي وقت ها بر خلاف ميل باطني خودشان تا مي توانستند از علم و دانش تعريف و تمجيد مي كردند. درحالي كه رويكرد اصلي شان به سمت ثروت بوده است. پرواضح است در اين گونه موارد زنگ انشاء تبديل به امري كليشه اي مي شود و چه بسا در اين رهگذر از تخيل و خلاقيت ذهني خبري نيست. به واقع مي توان گفت كه انشا نه تنها مي تواند ابزاري براي آموزش زبان و تمرين درست نوشتن باشد، بلكه در عمل مي تواند به عنوان تمريني براي تخيل، خلاقيت و حتي آفرينش ادبي- هنري تلقي شود، پس بي ربط نيست اگر بگوييم زنگ انشا، بهترين زمان براي بارور كردن ديدگاه هاي اجتماعي، مذهبي، سياسي، فرهنگي و هنري دانش آموزان است كه در جريان ساده ترين كلمات و يا كوتاه ترين جملات بيان مي شود.
بي ترديد كلاس انشاء نيازمند معلمي است كه خودش دستي در نوشتن داشته باشد، يا لااقل با حداقل ترين دانسته هاي نوشتاري آشنا باشد تا بتواند كودكان، اين سازندگان آينده جامعه را براي ورود به ميادين بزرگي چون عرصه نوشتن آماده كند. حال بر اين اساس گام هايي براي رشد انشانويسي توصيه مي شود. موارد زير مهم ترين موضوعات را در بر دارد:
اولين گام آماده سازي است، يعني ما از همان ابتدا انتظار نگارش يك انشاي طولاني را نداشته باشيم، بايد اين فرصت را به مخاطب بدهيم كه با چند كلمه ساده، يك جمله ساده بسازد. اين كلمات و جملات را گسترش بدهد و سرآخر به يك نتيجه كلي برسد. چه خوب است به كودك و به تبع آن نوجوان اين فرصت را بدهيم كه با واژگان بازي كند. با آنها دوست شود و در پرتو اين دوستي زيباترين و عميق ترين مفاهيم را بيان كند، چنانچه به اعتقاد بسياري از نويسندگان هر زمان انسان با واژگان يك حس دروني را ايجاد كند، به راحتي مي تواند واژگان را در اختيار خودش بگيرد و هر آنچه را در دل دارد، بر زبان جاري سازد.
گام بعدي انتظار نوشتن انشاهاي كوتاه است. اصلا چه نيازي به اين است كه به مخاطب كودك و نوجوان خودمان القا كنيم كه حتماً انشاي موردنظرمان يك يا چند صفحه باشد. انشا مي تواند يك پاراگراف باشد، پس در اين راستا مي توان به نوقلمان اذعان داشت كميت انشا مهم نيست، كيفيت آن مهم است. اصلا مي توانيم از اين طيف كودكان و نوجوانان بخواهيم يك داستان نيمه تمام را طبق سليقه خودشان كامل كنند، يا نه، از چند نفر آنها بخواهيم با مشورت و هم فكري همديگر انشايي بنويسند، چه بسا در اين ميان استعدادها شكوفاتر شود.
از گام هاي ديگر تقويت نگارش انشا، تقويت حس هاي پنج گانه است، آن چيزي كه بسيار ديده يا شنيده مي شود در كلاس هاي درس انشا رعايت نمي شود. زيرا در اين قبيل كلاس ها دانش آموزان فقط به شنيده ها و تحليل هاي خودشان از يك موضوع بسنده مي كنند. پس به همين سبب است انشاهاي نگارش يافته، برخلاف تصور از چندان مطلوبيت كيفيتي برخوردار نيست پس چه بهتر است قبل از اينكه موضوع انشا بدهيم و از دانش آموزان بخواهيم انشا بنويسند، از آنها بخواهيم به وسيله حواس پنج گانه خودشان با جهان پيرامون خويش ارتباط برقرار كنند، بعد در كنار حس گرفتن شروع به نوشتن كنند، به طور مثال دانش آموزي كه يك گل را مي بيند و درباره اش مي نويسد، بهتر از كسي است كه گل را در خاطرش تجسم مي كند و مي نويسد.
حال در اين ميان و با توجه به آنچه عنوان شد، كلاس انشا را مي توان از كلاس هاي مهم مدرسه ها به حساب آورد، البته اين مهم زماني به دست مي آيد كه به كودك و نوجوان تفهيم شود، قصد از انشا و نوشتن صرفاً نويسنده شدن نيست، بلكه انشانويسي بهانه اي است كه انسان بين دنياي درون خويش با دنياي پيرامون خويش ارتباط برقرار كند و كلمات و جملات تنها وسايل برقراركننده اين ارتباط هستند. بي شك كسي كه تفاوت زبان گفتار را با زبان نوشتار بداند، به خاطر مطالعه كافي از فقر فكري و ذهني رنج نبرد، نوشتن را هدف نداند، بلكه وسيله اي بداند براي بيان بسياري از گفته ها، به او تفهيم شود كه نوشتن ابتدايش سخت و پر اشكال است و بايد آن چه نوشته مي شود، ويرايش كرد و... مي تواند بهترين انشا را بنويسد، انشايي كه زمينه ساز بروز بسياري از خلاقيت هاي ذهني است.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14