تاثير متقابل علم و عمل
محمدرضا شريفي درمقاله كوتاه زير نويسنده با تاكيد بر ضرورت داشتن بينش و نگرش توحيدي، رابطه متقابل علم و عمل و جايگاه ارزش عمل صالح را در دستيابي به حقيقت و نوراني شدن قلب تشريح كرده كه اينك با هم آن را از نظر مي گذرانيم: در آموزه هاي قرآني هرگز علم و عمل از هم جدا نيست، چرا كه علم در عمل انسان و عمل در علم تاثير متقابل دارند. البته در مفهوم قرآني، علم نمي تواند جز نور و شناخت درست از هست ها و تحليل راستين از حقايق باشد. به اين معنا كه در ذات آدمي توانايي شناسايي همراه با ابزارهاي لازم و مناسب قرار داده شده كه قلب و حواس ظاهري و باطني ناميده مي شود. قلب انساني چون دريچه اي به سوي خدا و متصل به اوست، با فطرت الهي، حقايق را چنان كه بايد و شايد حتي از پس پرده واقعيت هاي موجود كشف مي كند و توانايي درك ملكوت هر چيزي را دارا مي باشد. البته قلب، اين قوه شناختي و ادراكي بشر و محل اتصال انسان با خدا، در آغاز بسيار ناتوان است؛ چرا كه درآغاز، اين نور فطري همچون مويي بسيار رقيق و لطيف به عالم الهي متصل مي باشد، بنابراين نيازمند تقويت است. روغني كه مايه افزايش روشنايي و روشني قلب مي شود، عمل صالح است كه قدرت و توان آن را نيز افزون مي سازد. از اينجا مي توان به ارتباط ميان علم و عمل پي برد. بينش ها و نگرش ها علم و شناخت به جهان هستي كه با قلب سليم و عقل سالم به دست مي آيد، جهان بيني و هستي شناختي انسان را شكل مي بخشد. اين هستي شناختي همان مباني تفكري هر بشري است. آن چه هر فردي از هستي مي شناسد و در قالب هست ها با آن روبرو مي شود، هستي شناختي وي است. هستي شناحتي خاص هركسي، بينش شخص را نيز روشن مي سازد؛ چرا كه بينش ها، بيانگر چگونگي تصور هر شخص از هستي است. بنابراين اگر كسي هستي را عين خدا يافت و همه هستي را يكتا و يگانه وجود ديد و جهان را مظاهر توحيد ديد و در پس همه اين واقعيت ها و مظاهر متكثر جهان، ملكوت واحدي را يافت، چنين شخصي داراي بينش توحيدي است. درمقابل، كسي كه از واقعيت ها و مظاهر متكثر و متعدد جهان نتوانست بگذرد و گرفتار تعدد و تنوع مظاهر و واقعيت ها شد، هرگز به حقيقت واحد نمي رسد و بينش كفر، وصف غالب تفكر و بينش اوست. چنين شخصي در شناخت هست ها هرگز به وحدت حقيقت و تعدد مظاهر نمي رسد. بدين ترتيب دو بينش متضاد در دو شخص پديدار مي شود كه يكي بينش توحيدي و ديگري بينش كفري (پوشاندن حقيقت يگانه و پذيرش حقايق متعدد) است. مباني هركسي كه هست ها و بينش هاي او را شكل مي بخشد، معيارهايي براي او پديد مي آورد كه از آن به اصول و بايدها ياد مي شود. بنابراين بايدها و اصول هرشخصي از مباني و بينش هاي آن شخص انتزاع مي شود. در حقيقت نوع نگاه آدمي به هستي اصول نگرشي او را شكل مي دهد و به او مي گويد كه چگونه با هست ها تعامل داشته باشد. از اين رو گفته اند كه از درون نوع علم و شناخت آدمي (بينش ها، مباني و هست هاي باورمند) نوع عمل (نگرش ها، اصول و بايدهاي عقلاني و اخلاقي) وي معلوم مي شود. در حقيقت بينش توحيد، نگرش توحيدي را مي زايد و از درون هست ها، بايدها بيرون مي آيد. عمل توسعه بخش اگر بپذيريم كه حقيقت هستي، توحيد محض است و همه هستي مظاهر آن حقيقت يكتا و يگانه است، نوع بايدهاي آدمي و نگرش هاي وي شكل خاصي پيدا مي كند؛ چرا كه عمل و رفتار آدمي بايد به شكلي متوازن و متناسب با محور هستي به گردش درآيد و در خلاف آن قرار نگيرد و يا بيرون از دايره گردش به سوي نقطه مركزي دايره حركت نكند، بلكه بايد عمل به گونه اي سامان يابد كه درهركجاي عالم و هستي قرار داريم به سوي نقطه مركزي حركت كنيم؛ چرا كه لازمه پذيرش از اويي، بازگشت به اويي است. بنابراين با پذيرش حكمت و هدف مندي در آفرينش، بايدها، اصول و نگرش هاي خاصي برما تحميل مي شود كه همان صراط مستقيم بازگشت است. دراين ترسيم كلي از هستي و انسان و نيز هست ها و بايدهايش (مباني و اصول و يا بينش ها و نگرش هايش) دين چيزي جز راه كوتاه رسيدن و راهنماي كامل و مكمل عقل و قلب نيست كه مي كوشد آدمي را از طريق شريعت كامل (شامل عقل و شرع) به حقيقت مركزي برساند و كمال را براي شخص با توسعه بخشي وجودي عنايت كند. اين كه شريعت كامل را تركيبي از عقل و شريعت دانسته ايم، از آن روست كه عقل جز همان پيامبر دروني و فطري و شرع جز همان عقل بيروني و وحياني نيست. از اين رو گفته اند: «كل ما حكم به العقل حكم به الشرع و كل ما حكم به الشرع حكم به العقل؛ يعني كه هر كدام، حكم ديگري را تاييد و امضا مي كند.» عمل صالح درخلاف عمل طالح در بينش توحيدي، همان بايدهاي شايسته اي است كه هست هاي توحيد محور و بينش ها و مباني حقيقت شناسانه آن را ايجاد و امضا مي كند. از اين رو شامل همه بايدهاي حقوقي، اخلاقي و شرعي است. از آن جايي كه در جهان متكثر به واقعيت ها يا مظاهر متعدد و متنوع، با دو دسته از امور مواجه مي شويم كه برخي از آن واقعيت ها و مظاهر، حقيقت توحيد را بيش تر و برخي ديگر كم تر به نمايش مي گذارند، ما با دو دسته از نگرش ها به عنوان بايدها و نبايدها مواجه هستيم. از اين رو اصول زندگي بشر با توجه به اين بايدها و نبايدها سامان مي يابد؛ چرا كه بايدها، عملي است كه مظهريت بيش تري را در وجود آدمي پديد مي آورد و نبايدها، عملي است كه ارتكاب آن مظهريت را مي پوشاند و نور وجودي آدمي را خاموش مي كند. ولذا ارتكاب نبايدها را عامل اصلي بيماري قلب، زنگارگرفتگي و مهرشوندگي آن دانسته اند؛ چرا كه اين امور و مظاهر، دام كثرت را بر جان آدمي مي افكند و در يك فرآيند، قلب را به تعدد واقعيت ها و متكثرات چون پيله اي درمي گيرد و مي پوشاند و اجازه نمي دهد تا قلب، آينه تمام نماي حقيقت وحدت باشد و نور صافي وجود الهي را بتاباند. هر انساني، چنان كه گفته شد، داراي قلب الهي است كه از توانايي بالايي برخوردار مي باشد تا آينه تمام نماي وحدت وجود باشد، اما در آغاز، اين قلب بسيار ساده و شكننده است و تنها با عمل به هر آن چه از مظاهر حقيقت شناخته و يافته است مي تواند به كمال برسد. از اين رو در اسلام سخن از شدن هاي پياپي و صيرورت هاي دايمي و هميشگي است. به اين معنا كه هر شناختي، بايد و نبايدي را موجب مي شود كه عمل بر پايه آن مي تواند اتصال را تقويت و قلب را توسعه بخشد. علم واقعي كه همان شهود قلب و مشاهدات دل است، هر حقيقتي را كه يافت به انسان مي آموزد كه چگونه بر پايه آن عمل كند. چنين علمي، گوهر ذات است، چرا كه تنها مفاهيم نيست، بلكه شهود و حضوري چون حضورخود براي خود و يا درد براي دردمند است. علم شهودي و حضوري، به آدمي كمك مي كند تا بفهمد چه بكند و چگونه انجام دهد تا گوهر جانش رشد و توسعه يابد و ظرفيت و سعه وجودي اش كه همان انشراح صدر و شرح صدر است، تحقق يابد و بتواند مظاهر حقيقت را بهتر بشناسد و حقيقت يكتا و يگانه را در دل بازتاب دهد. در آموزه هاي وحياني و اسلامي اين معنا بيان شده كه عمل بر پايه معرفت و شناخت صحيح مي تواند گوهر انسان را بسازد، چرا كه شناخت صحيح همان علم شهودي از حقايق هستي يا علم شهودي به مظاهر حقيقت هستي است. چنين علم و شناختي جز عمل صالح را نمي طلبد و دستور نمي دهد؛ چنان كه به يك معنا جز پرهيز از عمل صالح را فرمان نمي دهد. بنابراين، پرهيز از برخي از مظاهر دوركننده و تخريب كننده قلب از حق و عمل به مظاهر نزديك كننده و توسعه بخش قلب، همان ماموريت انسان است. اگر انسان بر اساس اين بايدها و نبايدها، زندگي خويش را سامان دهد، موجب توسعه خميرمايه جان خويش مي شود و وجودش به شكل كيفي گسترش مي يابد و جانش استعلا مي گيرد. برخي ها اين دگرگوني جان به عمل صالح بر اساس شناخت صحيح شهودي را همانند ورز آمدن خميرناني مي دانند كه با مالش اندك اندك و تخمير در يك فرآيند، ورز مي آيد و آماده مي شود. علم شهودي و عمل صالح، عامل شرح صدر به هر حال، انسان تنها با علم شهودي و عمل صالح كه گوهر ذات اوست مي تواند به سعه وجودي و انشراح قلب و صدر دست يابد و آيينه تمام نماي حقيقت شود. تقوا به معناي ترك تعدد مظاهر كثرت و دوركننده از حقيقت يكتا و يگانه، مانند كنارزدن پرده هاست كه اجازه مي دهد تا نور الهي برجان شخص بتابد و حقيقت يكتا و يگانه را از پس مظاهر، كشف و شهود كند و نه تنها واقعيت هاي متعدد نبيند بلكه حقايق متعدد نيز نبيند و تنها يك حقيقت با مظاهرمتعدد را در نزد بصيرت قلب به مشاهده بنگرد. در روايت است كه انسان بايد براساس آنچه شناخت و علم دارد عمل كند؛ چرا كه اگر بر اساس مباني، بينش ها و شناخت هاي خويش عمل نكند، اندك اندك قلب، نابينا مي شود و قوت ادراكي و فهم خود را از دست مي دهد. اما زين العابدين (ع) هنگامي كه با پرسش هايي از طرف شخصي رو به رو شد، به آن ها پاسخ مي دهد؛ ولي شخص مي رود و برمي گردد تا پرسش هاي تازه اي را مطرح سازد. امام به شخص مي فرمايد: درانجيل آمده است كه تا زماني كه به علمي عمل نكرديد، علم ديگري را نخواهيد، چرا كه اگر به علمي عمل نشود، جز كفر نمي افزايد و جز از خدا دورتر نمي گرداند. (اصول كافي، ج 1، ص كتاب فضل العلم، باب استعمال العلم، حديث 4) بنابراين از علم چيزي نپرسيد مگر آن كه قبلاً به دانسته هاي خود عمل كرده باشيد؛ چرا كه اگر به دانسته ها عمل نشود،آن دانش جز دوري از خدا به دنبال نمي آورد. امام صادق (ع) مي فرمايد: علم همزاد عمل است. هر كه خوب بداند، عمل مي كند و هركه به درستي عمل مي كند علم خواهد داشت. علم فرياد به عمل كند و اگر پذيرا شود بماند و اگر نه كوچ كند و برود. (همان، حديث 27) بنابراين عمل از علم زاده مي شود و علم به عمل رشد و افزايش مي يابد. امام باقر (ع) مي فرمايد: اذا سمعتم العلم فاستعملوه و لتتسع قلوبكم فان العلم اذا كثر في قلب رجل لايحتمله قدرالشيطان عليه فاذا خاصمكم الشيطان فاقبلوا عليه بما تعرفون فان كيد الشيطان كان ضعيفا. فقلت: و مالذي نعرفه؟ قال: خاصموه بما ظهر لكم من قدره الله عزوجل؛ چون علم را شنيديد آن را به كار ببنديد و بايد دريا دل باشيد؛ زيرا چون علم فراوان در دل تنگي انباشته شود كه تحمل آن نتواند، شيطان برآن دست يابد؛ چون شيطان با شما طرف شود با آنچه مي دانيد، به او رو كنيد؛ زيرا كيد شيطان سست است. گفتم: چيست آن چه مي دانيم؟ فرمود: با او مبارزه كنيد بدانچه از نيروي خدا عزوجل در وجود شما هويداست. (همان، حديث 7) درسيره آيت الله بهجت نقل است كه در برخي مواقع كه درخواست رهنمود از ايشان مي شد مي فرمود: به آنچه مي دانيد عمل كنيد. به هرحال، علم و عمل درهم تاثير متقابل دارند و انسان بايد هوشيار باشد كه بر خلاف علم خويش عمل نكند و يا علمش را به كار نگيرد، چرا كه تنها با انجام موافق علم شهودي است كه انسان مي تواند سعه وجودي يابد و دانش نوري كامل تر و بيش قوي تري را به دست آورد.
|