(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 3 آذر 1389- شماره 19796

گشت و گذاري در ادبيات كودك و چالش هاي پيش رو
آرزوي شكستن طلسم هري پاتر با شجاعت امير ارسلان! -بخش نخست



گشت و گذاري در ادبيات كودك و چالش هاي پيش رو
آرزوي شكستن طلسم هري پاتر با شجاعت امير ارسلان! -بخش نخست

گاليا توانگر
چهار خرگوش كوچولو به چيدن قارچ مي روند؛ اين اولين كتاب عمرم بود كه از معلمم جايزه گرفتم و خودم به تنهايي تا آخرش را خواندم. تصاويرش آن قدر زيبا بودند كه هنوز هم به يادشان مي آورم. حقيقتاً اولين كتاب ها آن چنان تأثير شگرفي در كودكي ما باقي مي گذارند كه تا سال هاي سال خط به خطش را به ياد مي آوريم. روبروي كلاس ايستادم و از همبستگي خانواده چهار خرگوش كوچولو براي به دست آوردن قارچ خواندم. آنروز به همدلي خانواده خرگوش ها پي برديم و اين كه در دنيا قارچ هاي زيادي هست كه بايد با همكاري ديگران چيده شوند. آن روزها گرگ بدجنس شخصيت منفي اغلب كتاب داستان ها بود. وقتي ازبالاي كوه پايش لغزيد و به زير افتاد، همه بچه ها نفس راحتي كشيدند و شادي كردند. مثل امروز نبود كه مرد عنكبوتي قهرمان داستان هاي كميك استريپ باشد و سيندرلا فقط به ظاهرش پز بدهد.
جادو و طلسم امير ارسلان توسط قمر وزير بدجنس و الياس ديو با اتكاي او به خداوند متعال باطل مي شد، مثل هري پاترامروزي، امير ارسلان نامدار چوبي نداشت كه تكان بدهد و جادويي محقق شود. جادوها كه باطل مي شدند، خوشبختي از پنجره ها سرك مي كشيد و هميشه اين حرف راست آخر قصه ها مي نشست كه اتصال به خدا بزرگترين قدرت هاست.
در حال حاضر با گسترش انواع و اقسام بازي هاي كامپيوتري، انيميشن هاي تخيلي و... سليقه جهاني به سمت فانتزي خواني كشيده شده است.
داستان هري پاتر در رأس اين سري كتاب ها قرار دارد. بريسينگر (آتش) نوشته كريستوفر پائوليني با اتكا به تصويرسازي در دنياي فانتزي، جادوگري، اژدها و خلق فضاهاي اينچنيني در اولين روز عرضه به بازار كتاب با فروش بيش از 45 هزار نسخه پرفروشترين كتاب سال كودك در انگليس شد. از اين رمان به عنوان رقيب هري پاتر ياد شده است.
اما در چنين قالب هايي حقيقتاً چگونه محتوايي به مخاطب ارائه مي شود؟ از ياد نبريم كه ساخت ذهنيت و هويت يك انسان دقيقاً از دوران كودكي كليد مي خورد. ادبياتي غني ارزيابي مي شود كه با اتكا به بهترين فرم ها، مفاهيمي برگرفته از دغدغه هاي بشري را انتقال دهد. هيچ گاه ادبيات را ابزاري صرفاً براي تفنن و سرگرم شدن تعريف نكرده اند. ادبيات، مادر همه فرم ها، سبك ها و ايدئولوژي ها بوده است، اما به نظر مي رسد در اين دوره ادبيات نيز همچون سينما دستاويز سطحي نگري شده باشد. در يك مقايسه حتي در ژانر ادبيات غرب به خوبي حضور اين نگاه سطحي را درك مي كنيم. اين گونه است كه مي توان پيرامون نتايج منتج از قصه جوجه اردك زشت هانس كريستين اندرسون در ذهن كودك ده ها صفحه نوشت، اما در دنياي جادو كه همه چيز بر پايه تخيلي فرار و مهار نشدني شكل گرفته است، نتايج داستان هم غيرواقعي و بي تأثير خواهد بود.
براي كودك ايراني بنويسيم
و به محتواي جهاني فكر كنيم
در داستان هاي كودكانه بايد از كودك زمانه خود نوشت و رسيدن به درك دغدغه هاي كودك زمانه خود نياز به احساسي لطيف، رجوع به كودك درون، انديشه اي ژرف و درك دلمشغولي هاي اين گروه سني دارد.
خيلي از نويسندگان هستند كه با نگاه بزرگسالانه براي كودكان اين زمانه مي نويسند. گاه حتي زبان نوشتاري و گزاره هايي كه استفاده مي كنند، براي كودك نامفهوم است و در صورتي قادر به درك آن خواهند بود كه بزرگتري در كنارشان بنشيند، بخواند و برايشان ترجمه كند!
براي كودك زمانه خود نوشتن يعني باتوجه به سطح درك امروزي كودكان خلق شخصيت كنيم. شايد ديگر «گرگ» در ذهن كودك امروز بدجنس زمانه اش به نظر نرسد، چون او در بازي هاي كامپيوتري و انيميشن هاي فانتزي به چشم خود ديده كه گرگ شنل قرمزي اتفاقاً موجودي قابل ترحم و بي دست و پاست. حالا بايد تخيل، هوشمندي، دنياي فانتزي و واقعيت موجود را طوري در هم بياميزيم كه به سطح درك هوشمندانه كودك امروز خدشه اي وارد نشود.
علي آقا غفار سردبير خبرگزاري كتاب ايران و سردبير هفته نامه كتاب با ذكر مثالي توضيح مي دهد: «مشكل ما در شخصيت پردازي كتاب كودك اين است كه هميشه مثبت به توان صد را پيش روي مخاطب قرار داده ايم. مثلا مي خواهيم نشان دهيم كه طي يك سري اتفاقات كودك داستانمان سحرخيز مي شود. در پايان داستان اين كودك هم شاگرد اول است، هم به مادرش كمك مي كند، هم براي پيرزن همسايه نان مي گيرد، هم در مسابقه ورزشي مدال مي آورد و هم سحرخيز مي شود!!! مسلما كودك به عنوان مخاطب به اين همه خوبي آن هم يك جا شك مي كند و با شخصيت داستان همزادپنداري نخواهد كرد.»
او مي گويد: «بايد بپذيريم كه تربيت شكل يك پازل را دارد. در سن هفت سالگي بايد از كودك يك سطح از خوبي ها را انتظار داشته باشيم و در سن ده سالگي يك سطح ديگر. اين طور نيست كه كودك هفت ساله كاملا بي نقص باشد. نويسنده هم با تبحرش بايد همين شخصيت نسبي را بپروراند و تحولاتي باورپذير را در طول داستان ايجاد كند.»
اين كارشناس ادبيات داستاني پيرامون اين كه آيا نويسندگان حوزه ادبيات كودك پس از پيروزي انقلاب اسلامي توانسته اند ارزش ها و مفاهيم معنوي را وارد داستان ها كنند و در اين حوزه موفق بوده اند؟ مي گويد: «در ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي عده اي از نويسندگان كه عاشق انقلاب بودند، به طور خودجوش در حوزه ادبيات مبتني بر ارزش هاي انقلاب و دفاع مقدس فعاليت كردند. در آن زمان كه امكانات محدود بود و هنوز وسايل ارتباط جمعي نظير اينترنت و ماهواره و... فراگير نشده بودند، همان مدل كارها مورد استقبال قرار مي گرفت. اين آثار بعضا از لحاظ محتوايي غني و از لحاظ تكنيك و فرم دچار مشكلاتي بودند.
كم كم با ورود وسايل ارتباط جمعي سليقه ها تغيير كرد. برخي از نويسندگان به جاي اين كه با اتكا به همان محتواي ارزشمند در پي ارتقا فرم و تكنيك بروند، كلا پيرو كارهاي وارداتي شدند. به تعبيري كپي برداري رونق گرفت و چون نمونه هاي فانتزي تر توسط غربي ها وارد بازار كتاب شده بود، بديهي است كارهاي اين چنيني از استقبال مورد انتظار برخوردار نشدند.»
وي در باب اين كه در شرايط فعلي براي ارتقا كميت و كيفيت كار كودك چه مي توان كرد؟ توضيح مي دهد: «درست است كه بخشي از اين سلايق توسط ماهواره و اينترنت منتقل مي شود، ولي مي توان بخشي را نيز مديريت كرد. يكي از بزرگترين مشكلات در وادي كار فرهنگي اين است كه بين آنچه در مدرسه گفته مي شود، با آنچه كه در خانه محور تربيتي قرار مي گيرد و آنچه در جامعه مورد انتظار است، همخواني وجود ندارد. بعضا اين چند دستگي به نويسندگان هم منتقل شده است. اين چنددستگي سليقه و سطح كميت و كيفيت علاوه بر محتوا در تصاوير كتاب ها هم مشهود است.
يك سري از كتاب ها را كه ورق مي زنيم آنقدر تصاويرشان سطحي است كه انگار به سطح درك كودك امروز توهين مي شود. از سوي ديگر يك سري از كتاب ها هم كه داعيه الگوگيري از سبك هاي مد روز را دارند، با تصاوير انتزاعي و كوبيسم خود معلوم نيست چه چيز براي گفتن دارند؟! ما بايد علاوه بر كنكاش در سبك ها، فرم ها و تكنيك هاي جديد به بومي سازي آن اهتمام بورزيم.»
شخصيت هاي ملموس ماندگارند
مانوليتو پديده تازه ادبيات كودك و نوجوان دنياست. مانوليتو توسط نويسنده اسپانيايي اش خانم الويرا ليندو خلق شده است. اين پسربچه مثل هري پاتر چوب جادويي ندارد و خوشگل و خوش شانس هم نيست، اما چيزي كه مانوليتو را يك پديده كرده است، شخصيت ملموس و باورپذير آن است. مانوليتو به هيچ وجه فرزند روياهاي ما نيست. به عبارتي آن پسري نيست كه ما در آرزوي داشتنش باشيم. حسود و پرحرف است، رياضياتش اصلا خوب نيست، دست و پا چلفتي و كم جرأت است، از حمام كردن فراري است و پاهاي كثيف را دوست دارد. به علاوه ساده و زودباور است و نه فقط بچه هاي هم سن و سالش بلكه حتي برادر كوچكترش كه چهار سال با او تفاوت سني دارد، مي تواند او را اغفال كند. در مجموع همان طور كه خانم آسانسيون، معلمش در انجمن مدرسه توصيف كرده است، «پسري از همه لحاظ معمولي» است.
با وجود آن كه همه پدر و مادرها دوست دارند بچه هايي نابغه و باهوش با توانايي هاي ويژه داشته باشند، اما واقعيت اين است كه تعداد كودكان نابغه زياد نيست و اكثريت با همين بچه هاي «از همه لحاظ معمولي» است.
به همين دليل مانوليتو با همه ضعف هايش براي برخي ها دوست داشتني است، چرا كه مثل او در اطرافمان زياد سراغ داريم.
اليواليندو متولد شهر كاديس اسپانيا در سال 1962 درباره شخصيت مانوليتو مي گويد: «اين شخصيت يك بيوگرافي عجيب از خودم است. البته وضع مالي پدر و مادر من از خانواده مانوليتو بهتر بوده است. من پسر نيستم و فرزند اول خانواده هم نيستم. هرگز هم عينك به چشم نزده ام. با اين حال در ميان افرادي كه مي شناسم، كسي كه از همه بيشتر به مانوليتو شبيه است، خودم هستم. مانوليتو اولين بار در راديو خلق شد.» نويسنده كار گويندگي راديو نيز انجام مي دهد. بنابراين در دنياي
فانتزي خوانان امروز كارهايي از لحاظ جهاني ماندگاري دارند كه از متن واقعيت متولد شده اند. رسالتي كه هميشه ادبيات از باب انتقال ارزش ها، دغدغه ها، حقايق زمانه خود بر دوش كشيده هيچ گاه به سطحي نگري و تفنن نمي غلتد.
غرق در تكنيك محتوا را فراموش نكنيم
محمد ميركياني مردي از جنس تلاش براي كودكان است. وي كه در كارنامه خود علاوه بر نويسندگي و پژوهشگري مديريت فرهنگي انتشارات كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان، مسئول نشريات سوره نوجوان، مديريت گروه كودك شبكه 1 و 2 را نيز دارد، پيرامون فراز و نشيب هاي ادبيات كودك در كشورمان مي گويد: «من معتقدم يكي از فعال ترين و مؤثرترين عرصه هاي توليد فكر، عرصه ادبيات كودك است و متعاقباً معتقدم بعد از پيروزي انقلاب اسلامي سه دهه طلايي در عرصه ادبيات كودك را تجربه كرده ايم. هر چند در دهه اخير با ورود اينترنت و ماهواره، سلايق به شدت متحول شدند و در ادبيات كودك نيز تأثيرگذاري فاحشي داشتند. خانواده ها در اين سه دهه با يك روند رو به رشد راغب شدند كه بخشي از سهميه اقتصادي خانواده را به خريد كتاب كودك اختصاص دهند. اين روند هم زمينه هاي رشد را ايجاد كرد و هم آسيب هايي را در پي داشت!»
و ي مي گويد: «خانواده هاي ما در حال حاضر به اين نتيجه رسيده اند كه بايد براي ارتقاي فرهنگ از توليدات ادبيات كودك بهره ببرند. در اين ميان برخي افراد سودجو فقط به دليل توجه خاص خانواده ها به اين مقوله، وارد اين عرصه شدند كه خود آسيب هايي را در پي داشت. مسلماً بايد نظارتي وجود داشته باشد كه هر شخص با هر سطح آگاهي خودش را نويسنده و ناشر كتاب كودك خطاب نكند.»مشكل ديگري كه ميركياني در حوزه ادبيات كودك بازگو مي كند، آگاه نبودن نويسندگان و خالقان اين عرصه نسبت به علم تاريخ، مردم شناسي و دغدغه هاي اصلي كودك ايراني است. وي مي گويد: «صراحتاً بايد بگويم كه بخشي از توليدات از حيث پشتوانه هاي ملي و معنوي غني نيستند و اين باعث شده كه در چند ساله اخير آثار ماندگار انگشت شماري داشته باشيم.»
اين نويسنده بر تقويت تصويرگري كتاب كودك نيز تأكيد داشته و مي گويد: «چنانچه بتوانيم در حوزه تصويرگري كتاب كودك به ارائه آثار بومي و با كيفيت بپردازيم، اين تلاش بر حوزه آثار انيميشين و پويانمايي ايران نيز تأثير مستقيمي خواهد گذاشت.»
ميركياني نسبت به نبود شبكه توزيع منسجم و قابل اعتماد نيز در حوزه كتاب كودك گله مند بوده و مي گويد: «منكر اين نمي شوم كه آثار خوب بي شماري هم داشته ايم كه در چرخه تبليغ و توزيع پرنقص كتاب كودك گمنام مانده اند. الان در زمينه نمايش آثار بصري كه از آن به توليدات خانگي ياد مي شود، به يك شبكه گسترده توزيع رسيده ايم و مي بينيد كه چه قدر هم موفق هستند، اما متأسفانه در حوزه كتاب بخصوص كتاب كودك هنوز اين اتفاق رخ نداده است.»
اين نويسنده نسبت به سرگرم شدن برخي نويسندگان به مقوله صورت گرايي و فرماليسم هشدار داده و مي گويد: «در بازار سلايق مختلف بيشتر درگير نوگرايي، قالب و ساختارشكني شده ايم، در حالي كه كتابي مناسب ارزيابي مي شود كه از لحاظ محتوا با فطرت كودك سازگاري داشته باشد. فرم نبايد ابزاري براي اظهار فضل نويسنده قرار گيرد.»
به پتانسيل هاي قصه هاي ايراني
توجه كنيم
امير ارسلان با ديدن تصويري از فرخ لقا، دختر پطرس شاه، رهسپار فرنگ مي شود. شمس وزير و قمر وزير موضوع را به پطرس شاه خبر مي دهند. پطرس شاه هم دستور مي دهد كه تصوير ارسلان را به دروازه شهر آويزان كنند تا هر كس او را ديد دستگير كند و بياورد تا او را بكشند. خواجه طاووس، ارسلان را مي شناسد و به تماشاخانه برادرش خواجه كاووس مي برد تا در امان باشد. اميرهوشنگ، پسر پاپاس شاه، براي خواستگاري به دربار پطرس شاه مي رود. ارسلان در قصر فرخ لقا با اميرهوشنگ درگير مي شود و او را از پا در مي آورد. پطرس شاه به الماس خان داروغه مأموريت مي دهد قاتل اميرهوشنگ را دستگير كند. قمر وزير ارسلان را نجات مي دهد و به حيله از او مي خواهد كه براي رسيدن او و فرخ لقا به روم بايد فرخ لقا را بي هوش كند و گرد نبند او را از گردنش باز كند، چون تا اين گردنبند به گردن فرخ لقاست هيچ كس نمي تواند او را از شهر بيرون كند.
وقتي ارسلان به اين دستور عمل مي كند، قمر وزير فرخ لقا را طلسم كرده و در باغي به بند مي كشد.
امير ارسلان براي نجات فرخ لقا روزها و شب ها صحراها و بيابان ها را زير پا مي گذارد تا هنگامي كه كفش و عصاي آهني اش از بين مي رود. همان موقع به قلعه فولادزره راه مي يابد و در نبردي ديو را شكست و فرخ لقا را نجات مي دهد و با او ازدواج مي كند.
اين داستان مشهور ايراني گفته ميرزا محمدعلي نقيب الممالك است.
به راستي اگر بخواهيم در دنياي فانتزي هم حرف هايي براي گفتن داشته باشيم مي توانيم از داستان هاي خودي بهترين ها را خلق كنيم، اما چرا تاكنون به خلق آثار مبتني بر هر نوع سليقه اي به پشتوانه ذخاير ادبي بومي كمتر توجه داشته ايم؟ سؤالي است كه بايد مديران حوزه كتاب كودك به آن پاسخ دهند. خودتان قضاوت كنيد قصه سيندرلا را بيشتر شنيده ايم يا قصه اميرارسلان خودمان را؟
گزارش روز

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14