(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 3 آذر 1389- شماره 19796

نقش آفرينان عصرتاريكي - 20
ريشه هاي يك تجربه دردناك

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




نقش آفرينان عصرتاريكي - 20
ريشه هاي يك تجربه دردناك

مرتضي صفارهرندي
برخي عمليات مسلحانه را در تعارض با انديشه مبارزاتي امام يعني به صحنه آوردن توده هاي مسلمان به جاي مبارزات مخفي مسلحانه تلقي كرده اند. اما واقعيت اين است كه رفتار مؤتلفه در آن مقطع به مفهوم آغاز يك مبارزه مسلحانه دامنه دار نبود، بلكه عكس العملي در مقابل چنگ و دندان نشان دادن و حريم شكني رژيم بود و با هدف شكستن فضاي رعب حاكم بر جامعه صورت مي گرفت. با دستگيري اعضاي مؤتلفه و شهادت چهار فرد حاضر در عمليات ترور منصور، فضاي رعب از يك سو و قهرآميز شدن مناسبات رژيم با مخالفان از سوي ديگر ادامه يافت. طبيعت اين فضا ايجاد حركت هاي خودجوش براي مبارزه بود.
حزب ملل اسلامي يكي از اين گروه هاي خودجوش بود كه همانند مؤتلفه، هدايتگران بزرگي مثل شهيد مطهري و شهيد بهشتي نداشت. يك جوان بزرگ شده در محيط حوزه علميه نجف و باسابقه همكاري با گروه هاي مسلح عراق مثل حزب الدعوه الاسلاميه اين گروه را تأسيس كرد. سيدكاظم موسوي بجنوردي مي گويد كه گروه تحت رهبري وي (حزب ملل اسلامي) از حركت هاي ناسيوناليستي ناصر گرفته تا جنگ هاي چريكي الجزاير، كوبا و كشورهاي آسياي جنوب شرقي و مبارزاتي كه در همه كشورهاي جهان سوم در آن زمان وجود داشته بهره و الهام مي گرفته است. اما به گفته وي هدف اين گروه، حكومت اسلامي و تشكيل «مجلس مردم و مجلس بزرگان» (فقها) بوده است. رهبر حزب ملل اسلامي تأكيد دارد كه اعضاي اين گروه همواره به امام اعتقاد داشته، از ايشان الهام مي گرفته اند و قصد داشته اند كه براي شروع مبارزات مسلحانه از امام خميني(ره) مجوز دريافت كنند.
به اين ترتيب حزب ملل اسلامي اولين گروه اسلامي بود كه قصد داشت از تجارب مبارزاتي جوامع ديگر براي هدف والاي تشكيل حكومت اسلامي بهره مند شود. گرچه اين گروه از عضويت يك روحاني 33 ساله به نام «محمدجواد حجتي كرماني» برخوردار بود و به ادعاي رهبر آن، به طور مخفيانه شهيد باهنر را هم جذب كرده بود،143 ولي سن پايين رهبر 23 ساله آن براي عدم پختگي در تصميم گيري و عمل، كفايت مي كرد. در حالي كه آنها اولين مراحل آموزش نظامي و شكل دهي هسته هاي مسلحانه را در ارتفاعات شمال تهران مي گذراندند محاصره و تماماً دستگير شدند تا يك تجربه ديگر مبارزه هم ناكام بماند. اما آنچه كه باقي ماند قهرآميز بودن مبارزات گروه هاي سياسي و از رونق افتادن روش هايي بود كه اصلاح در درون رژيم شاه را پيگيري مي كرد. شايد مبارزه مسلحانه همان گونه كه در سال 57 نمايان شد، شيوه مطلوب براي براندازي رژيم سلطنت و استقرار حكومت اسلامي نبود، اما غلبه آن بر فضاي مبارزاتي، پايان روش هاي سازش طلبانه و روندي بي بازگشت براي تغيير رژيم سلطنتي را نويد مي داد.
ميدان داري مبارزه مسلحانه چپ گرايانه
در شرايط فعلي جريان هاي ماركسيست و ملي گرا در حد و اندازه اثرگذاري بر مسائل سياسي ايران نيستند. واقعا چه ضرورتي دارد كه به چنين جريان هاي فاقد نقش و جايگاه، به تناوب بپردازيم؟ اين سؤالي است كه نگارنده موظف است پاسخگوي آن باشد و كوتاه ترين پاسخ، اين است كه بررسي جريان هاي سياسي موجود بدون شناخت عناصر اثرگذار بر تكوين آنها مقدور نيست.
پيش از اين ديديم كه حتي يك گروه دل بسته راه و هدف امام خميني(ره) (مثل حزب ملل اسلامي) به صواب يا خطا خود را ناگزير به پيروي از الگوهاي مبارزاتي چپ دنيا يافته بود. اين گرايش قطعا يك شبه شكل نگرفت. انتقال تجارب مبارزاتي چپ (كوبا، چين و...) تنها از طريق كتاب و مطبوعات (آن هم در فضاي سانسور شديد پهلوي) تقريباً غيرممكن بود. اين ادعا كه تاكتيك هاي مبارزه مسلحانه براي براندازي رژيم شاه از سوي گروه هاي ماركسيست به نيروهاي مبارز عرضه شد چندان گزافه نيست.
ماركسيست هاي ايراني همان گونه كه پيش از اين ذكر آن رفت، سالياني پس از كودتا را به بحث درباره تجربه شكست هاي گذشته و بررسي راه هاي ادامه مبارزه گذراندند. مباحثي كه گاه به نزاع و انشعاب در حزب توده انجاميد. در ابتداي دهه 40 تعدادي از اعضاي اين حزب مورد حمايت ابرقدرت شوروي، به سمت چين تمايل يافتند و «سازمان انقلابي حزب توده» را تأسيس كردند. اين گروه كه از دانشجويان ماركسيست مقيم غرب تشكيل يافته بود با وساطت يكي از رهبران انشعابي حزب توده به نام فريدون كشاورز با حزب حاكم كمونيست چين مرتبط شدند و اعضاي آنها براي آموزش نظامي به چين كمونيست عزيمت كردند. بخشي از مجموعه چپ گراي دانشجويان ايراني به سركردگي پرويز نيكخواه]3[ در بازگشت به ايران و در يك سناريوي طراحي شده از سوي رژيم، پس از دستگيري ابراز ندامت كرده و به صورت مهره هاي وفادار به رژيم درآمدند.
اما يك دانشجوي ديگر هوادار سازمان انقلابي حزب توده به نام بهمن قشقايي پس از آموزش ديدن در چين به عشيره خود در استان فارس اعزام شد تا يك حركت دهقاني را آغاز كند. اين خان زاده كه توانست گروه معدودي از هم عشيره اي ها را گردآورد، در ظرف چند ماه سركوب و اعدام شد. روشن بود كه جامعه عشايري هيچ گونه استعدادي براي همراهي با تفكرات الحادي ماركسيسم ندارد.
در گرماگرم مبارزات امام خميني(ره) (ابتداي سال 42) بيژن جزني]4[ (از فعالان حزب توده و جبهه ملي دوم) يك گروه را با هدف اقدام قهرآميز در جهت برپا ساختن انقلاب دموكراتيك نوين با تكيه بر تجارب كوبا و تمركز بر مبارزه چريكي در كوه و جنگل تشكيل داد. آنها تا سال 1345 به مطالعه متون ماركسيستي و كتاب ها و مقالات چه گوارا و فيدل كاسترو و رژي دبره مشغول بودند. بيژن جزني در آثار خود نسبت به ناآشنا بودن گروه هاي اسلامي با اصول و روش هاي تشكيلاتي مبارزه افسوس مي خورد. اما در سال 1346 اكثر اعضاي گروه وي به وسيله يك عامل نفوذي حزب توده لو رفتند و بازداشت شدند. با اين حال جزني را مي توان بنيانگذار تئوري هاي مبارزه مسلحانه ماركسيستي در ايران دانست. در همين سال هسته اوليه چريك هاي فدايي خلق در حال شكل گيري بود. گروه ماركسيستي احمدزاده و اميرپرويز پويان تا دو سال پس از اين زمان به تلاش
بي ثمري براي بسيج كارگران در محيط هاي كارگري مشغول بودند. اما در بهار 1349 مبارزه مسلحانه را به عنوان استراتژي و نيز تاكتيك مبارزه پذيرفتند. در مرحله عمل حاصل اين تلاش سرقت مسلحانه 330 هزار تومان پول از بانك ملي ونك، خلع سلاح نگهبان يك كلانتري در تبريز و كشتن نگهبان كلانتري قلهك بود. آنها در سال 49 تماماً لو رفتند.144
بخشي از طرفداران جزني هم در سال 1346 پس از لو رفتن گروه، به عراق و سپس اردوگاه هاي سازمان آزادي بخش فلسطين رفتند. آنها در سال 1349 با مقاديري سلاح به كشور بازگشتند و گروه جنگل را تشكيل دادند. تأمين مالي اوليه اين گروه در حمله به يك بانك در خيابان وزرا صورت گرفت. اين گروه كه با گروه احمدزاده ـ پويان ارتباط برقرار كرده بود در ظرف چند ماه با ده نفر از اعضاي گروه جنگل دستگير شدند و افراد باقي مانده تنها توانستند هشت قبضه تفنگ و يك قبضه مسلسل يك پاسگاه ژاندارمري را در سياهكل گيلان به غنيمت بگيرند و فقط آنها را مخفي كنند. از 33 عضو باقي مانده گروه 19 نفر دستگير و يا كشته شدند. از اين تعداد 13 نفر اعدام شدند و بقاياي گروه در يك عمليات انتقامي تنها توانستند سرلشكر فرسيو دادستان دادگاه متهمان سياهكل را به هلاكت برسانند.145
با پيوستن اين دو گروه به يكديگر چريك هاي فدايي خلق در ابتداي سال 50 تشكيل شد. انفجار بمب در انجمن ايران و آمريكا و سرقت مسلحانه از چند بانك در تهران اقدامات اين گروه بود. در نيمه اول همين سال، اين گروه نيزاكثر اعضاي مهم خود را از دست داده بود. سازمان رهايي بخش خلق هاي ايران گروه ديگري بود كه با اعتقاد به سبك مختلط چيني و كوبايي به وسيله اعضاي چپ گراي كنفدراسيون دانشجويان در سال 48 تشكيل شد و بعد از چند عمليات سرقت مسلحانه از بانك ها در سال 50 به طور كامل منهدم شد. يك گروه چپ گراي ديگر به نام گروه فلسطين، قبل از اعزام به عراق براي آموزش نظامي لو رفت و عمده اعضاي آن دستگير شدند و تنها سه نفر از آنها در عراق توانستند نقش مجري بخش فارسي راديو بغداد را برعهده گيرند. گروه آرمان خلق متشكل از چند جوان اهل بروجرد در زندان جذب بيژن جزني شدند. اعضاي اين گروه شش نفره پس از آزادي از زندان با انجام دو سرقت مسلحانه از بانك و قبل از پيوستن به چريك هاي فدايي خلق دستگير و همگي تيرباران شدند. 146 تمايل به مبارزه مسلحانه به گروه هاي ماركسيست منحصر نمي شد. حسن ماسالي عضو جبهه ملي خارج از كشور هم از هواخواهان مبارزه مسلحانه و جنگ چريكي بود. او با تأسيس شعبه جبهه ملي در عراق واسطه اعزام افراد به اردوگاه هاي فلسطيني براي آموزش نظامي بود.147
در سال 1343 عده اي از فعالان نهضت آزادي خارج كشور متشكل از مصطفي چمران، ابراهيم يزدي، صادق قطب زاده، راستين، امين و شريفيان نيز با موافقت عبدالناصر، براي آموزش نظامي و چريكي به مصر عزيمت كردند. آنها اولين گروه از 31 نفري بودند كه به تدريج به مصر اعزام شدند تا از آموزش هاي نظامي و چريكي بهره مند شوند. اين گروه كه نام «سازمان مخصوص اتحاد و عمل» را بر خود نهاده بود، لبنان را مقر خود قرار داد. اما در سال 1346 پراكنده شد. از اين گروه تنها شهيد چمران بود كه در لبنان ماند تا همراه با امام موسي صدر مقدمات احياي جامعه شيعه را در اين كشور فراهم آورد و «افواج مقاومت لبناني» را تشكيل دهد. بقيه به اروپا و آمريكا برگشتند و فعاليت هاي سياسي و گروهي خود را دنبال كردند.148
در واقع مي توان گفت كه از ابتداي دهه 40 تا ابتداي دهه 50 در محيط مبارزه، گرايش به مبارزات مسلحانه به صورت يك مد سياسي در ميان گروه هاي مختلف درآمده بود. اين گرايش همان گونه كه متذكر شديم تاحد زيادي به طلسم شكني امام خميني(ره) در نحوه مبارزه با رژيم مربوط مي شد كه شيوه هاي مبارزه پارلماني را از سكه انداخته بود. اما روي ديگر آن ورود ادبيات مبارزاتي چپ به فضاي گفتماني تمام گروه هاي مبارز، اعم از اسلامي و غيراسلامي بود. اين ادبيات تدريجا در قالب نفوذ مباني عقيدتي تفكر الحادي در گروه هاي مسلمان چهره خود را نشان داد و نتايج تلخ خود را آشكار ساخت.
ريشه هاي يك تجربه دردناك
به جرئت ميتوان گفت ماجراي پيدايش و عاقبت سازمان مجاهدين خلق ، دردناك ترين و در عين حال عبرت آموزترين فراز تاريخ مبارزات اسلامي است.
در سال 1354 تلويزيون رژيم شاهنشاهي جواني به نام سيدمحسن خاموشي]5[ را در مقابل ديدگان مردم متحير قرار داد كه با سرافكندگي از چگونگي قتل فردي به نام مجيد شريف واقفي]6[ و به آتش كشيدن جسد او در بيابان هاي شرق تهران سخن مي گفت. مردمي كه اين جوان داراي سابقه خانوادگي متدين را مي شناختند، وحشت زده ناظر تبليغات رژيم شاه بودند كه مخالفان خود را ماركسيست اسلامي معرفي مي كرد. سه سال بعد از آن وقتي بقاياي مجاهدين خلق از فضاي فراهم آمده از انقلاب براي معرفي خود به مردم استفاده مي كردند، ماجراي تصفيه هاي خونين دروني سازمان در سال 1354 را به «اپورتونيست هاي چپ نما» نسبت دادند. آنها از نفوذ ماركسيست نماها و ساواك به درون اين سازمان سخن به ميان مي آوردند. پس از آن هم در ماجراي تروريسم كور منافقين در ابتداي دهه 60، برخي از دلبستگان اين سازمان، ساحت بنيانگذاران آن را از انحراف مبرا نشان مي دادند و رهبران وقت منافقان را منحرف شده از راه و افكار بنيانگذاران سازمان مي پنداشتند. اكنون سه دهه از آن ماجراها مي گذرد. فرونشستن غبارهاي تبليغات كاذب، فرصتي را فراهم ساخته است تا به آن تراژدي و ريشه هايش پرداخته شود.
در سال 1344 سه تن از اعضاي جوان نهضت آزادي به نام هاي محمد حنيف نژاد]7[، سعيد محسن و عبدالرضا نيك بين رودسري (معروف به حسن عبدي) تصميم گرفتند يك سازمان مخفي براي مبارزه با رژيم شاه تشكيل دهند. يك سال بعد عضوي ديگر از نهضت آزادي به نام علي اصغر بديع زادگان به آنان پيوست. آنها با مشاهده برخورد خشن رژيم شاه در جريان نهضت امام خميني(ره) در سال هاي 41 تا 43 احساس كرده بودند كه روش مسالمت آميز بازرگان و نهضت آزادي به آخر خط رسيده است و بايد به دنبال طرح جديدي براي مبارزه بود. اين جوانان از سويي با برخي از روحانيون مثل شهيد بهشتي و شهيد مطهري ارتباطاتي داشتند اما از سويي ديگر به شدت از مباني فكري بازرگان متأثر بودند. آنها تحت تأثير افكار بازرگان آموزه هاي ديني روحانيت را تفسير رسمي روحانيت از دين مي دانستند. به اذعان مؤسسان سازمان، آموزش هاي ديني پس از قرآن و نهج البلاغه، بر محور كتاب «راه طي شده» بازرگان قرار داشت. بازرگان در اين كتاب راهي را كه تمدن غرب در پيش گرفته و به وسيله آن به پيشرفت هاي مادي نائل آمده بود، همان راه انبياء دانسته بود. در تأثيرگذاري اين كتاب همين بس كه، سعيد محسن گفته بود بدون اغراق صدبار كتاب «راه طي شده» را خوانده است. اعتقاد به نگاه علم گراي بازرگان سبب شد كه آنها در جست وجوي يك مبارزه متكي بر دانش روز، علم مبارزه را در روش هاي مبارزاتي آن روزگار يعني روش گروه هاي ماركسيست جهان جست وجو كنند. مطالعه كتاب هاي مربوط به تاكتيك هاي مبارزه ماركسيست ها اندك اندك مجاهدين خلق را به مباني فلسفي ماركسيسم علاقه مند ساخت. در عين حال تعلقات مذهبي و خانوادگي، آنها را از يكسره ماركسيست شدن و كنار گذاردن كامل مذهب برحذر مي داشت. امتزاج راه طي شده بازرگان كه تمدن غرب و پيشرفت هاي آن را ادامه راه انبيا مي دانست با تصور علمي بودن مبارزه ماركسيستي، آنها را به اين باور رسانده بود كه در جنبه مبارزه با ظلم و استثمار، تفكر ماركس ادامه راه انبياست. پس از نوشته شدن كتاب شناخت مجاهدين خلق ـ كه به اذعان نويسنده كتاب (حسين روحاني)، ماخذهاي آن شامل ماترياليسم ديالكتيك استالين رهبر شوروي، «درباره تضاد» مائو رهبر چين كمونيست، اصول مقدماتي فلسفه پوليتسر (فيلسوف كمونيست) و ديالكتيك طبيعت و تاريخ، نوشته انورخامه اي عضو سابق حزب توده مي شد ـ حنيف نژاد كتاب «راه انبيا، راه بشر» را نوشت. اين كتاب ادامه تفكر «راه طي شده» بازرگان و البته با پذيرش علمي بودن تفكر ماركسيستي بود. او كه بعدها در سال50 در زندان گفته بود: «يك ماركسيست خوب نمي تواند مسلمان خوبي نباشد»، در كتاب راه انبيا، راه بشر تصريح كرد:
«بدون آشنايي با فرهنگ انقلابي عصر حاضر درك عظمت آيات قرآن، هيچ ممكن نيست. در اينجا حتما كتب زير را بخوانيد: كتابچه سرخ مائو و كليه مرتجعين تاريخ ببر كاغذي هستند. دو نوع همزيستي مسالمت آميز به كلي متضاد.»149
تمام اين كتاب هاي مورد توصيه حنيف نژاد اثر مائوتسه تونگ رهبر چين كمونيست بود.
حنيف نژاد بعدها با افزودن آياتي از قرآن و فرازهايي از نهج البلاغه به كتاب شناخت سعي كرد رنگ ديني بيشتري به اين كتاب بزند. كتاب ديگر مجاهدين خلق يعني «تكامل» كه توسط يكي ديگر از مؤسسان آن به نام علي ميهن دوست نوشته شده بود، در واقع تأثيرپذيرفته از نظر يدالله سحابي درباره خلقت انسان بود كه در نگاهي علم گرا به خلقت انسان، بشر را محصول تكامل زيستي انواع ديگري از جانداران مي دانست. اما مجاهدين خلق پس از اين تأثيرپذيري يكسره به سراغ منابع ماركسيستي مثل كتاب «حيات، طبيعت، منشأ و تكامل آن» نوشته اپارين و از « كهكشان تا انسان»، اثر جان ففر كمونيست انگليسي رفته بودند.
مجاهدين خلق سعي داشتند هر يك از مفاهيم ديني را با تفسيري ماركسيستي توجيه كنند. بدين ترتيب «ذكر خدا»، مطالعه در قانونمندي هاي طبيعت و «وحي»، نيرو و قوه مربوط به خصيصه ذاتي اشيا، «حق»، قانون تكامل طبيعت، و «راه خدا»، مبارزه با امپرياليسم معرفي شدند و ماركسيست هاي كشته شده به دست عوامل امپرياليسم، مصداق آيه «ولاتحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا» شناخته شدند.150
كتاب اقتصاد به زبان ساده هم كه توسط عسكري زاده ديگر عضو برجسته سازمان، ابتدا تدريس و سپس تأليف شد تماماً منتقل كننده آراي اقتصادي ماركسيسم بود.
اين رويدادهاي انديشه اي چيزي بود كه در ميان مركزيت سازمان جريان داشت. اما تصوري كه بيرون از سازمان نسبت به آن وجود داشت اين بود كه گروهي از جوانان متدين و تحصيل كرده وارد يك مبارزه جدي با رژيم سركوبگر شده اند. روحانيت مترقي بعضاً با اين جوانان آشنا بود. همان گونه كه قبلاً اشاره شد حنيف نژاد كسي بود كه پيشنهاد طراحي الگوي حكومت اسلامي از سوي روحانيت را به شهيد بهشتي كرده بود. شهيد مطهري و ديگر روحانيون مترقي نيز در جلسات خود با جوانان تحصيل كرده مسلمان، كمابيش اين افراد را مي شناختند.
در ابتداي كار به واسطه عدم انعكاس تفكرات اين سازمان به بيرون، چنان مقبوليتي از آنان به وجود آمده بود كه علماي بزرگي همچون آيت الله بهاءالدين محلاتي و آيت الله شهيد دستغيب در نامه اي به آيت الله ميلاني با بيان اينكه آنها «حافظ و قاري قرآن و در اين روزگار تاريك مبلغ اسلامند» خواستار اقدام براي جلوگيري از اعدام شان شده بودند و پس از اعدام رسول مشكين فام به خانواده اش يادآور شده بودند كه فرزندش شهيد است.151 افرادي مثل آيت الله جنتي، مرحوم آيت الله رباني املشي، آيت الله محمد يزدي، آيت الله محمدعلي گرامي و مرحوم آذري قمي كساني بودند كه تنها به خاطر تلاش براي وساطت مراجع تقليد در جهت جلوگيري از اعدام مؤسسان مجاهدين خلق در سال 1350 به زندان افتادند. فردي مثل آيت الله رباني شيرازي با استفاده از وجاهت معنوي خود ميليون ها تومان كمك مالي براي سازمان از افراد متمكن تهيه كرد.]4[ داستان پيغام هاي شهيد مطهري، آيت الله طالقاني، آقاي هاشمي رفسنجاني و... به امام براي حمايت از اين گروه چيزي است كه همگان شنيده اند. مقبوليت مجاهدين خلق به حدي بوده است كه حتي برخي از طلاب همراه با امام در نجف اشرف نقش هوادار آنها را ايفا كرده اند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
142- هاشمي رفسنجاني، دوران مبارزه جلد 1، صص 198-199.
143- كاظم موسوي بجنوردي، مسي به رنگ شفق، ص 31 به نقل از سازمان مجاهدين خلق پيدايي تا فرجام، جلد 1، تهران مؤسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي، زمستان 1384، ص 236.
144- تاريخچه سازمان هاي چريكي ص 35، به نقل از سازمان مجاهدين خلق پيدايي تا فرجام، جلد 1، (تهران مؤسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي، 1384)، ص 251.
145- همان، ص 252.
146- تاريخچه سازمان هاي چريكي، صص 256، 261.
147- غلامرضا نجاتي، تاريخ سياسي، جلد 1، ص 458-461، به نقل از همان، ص 266.
148- همان، ص 269.
149- راه انبيا راه بشر، صص67،76،10و235 ، به نقل از سازمان مجاهدين خلق، پيدايي تا فرجام،جلد1،ص327.
150- رك به سازمان مجاهدين خلق پيدايي تا فرجام، جلد يك، صص 331- 333.
151- رسول جعفريان، پيشين، ص 240.
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14