(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 7 آذر 1389- شماره 19798

نقش آفرينان عصرتاريكي - 22
شريعتي ؛آنتي تز جريان هاي روشنفكري ضد اسلامي

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




نقش آفرينان عصرتاريكي - 22
شريعتي ؛آنتي تز جريان هاي روشنفكري ضد اسلامي

مرتضي صفارهرندي
شريعتي در مدت كوتاهي پس از آن كه سخنراني هاي خود را در حسينيه ارشاد آغاز كرد، روحانيت شيعه را براساس يك الگوي تحليلي مربوط به نظام اجتماعي اروپاي قرون وسطي مورد شديدترين حملات و بعضاً تحقيرآميز قرار داد. اين امر به طور طبيعي عكس العمل هاي تندي را از سوي روحانيون به دنبال داشت. در ابتدا شهيد مطهري سعي داشت از طريق نامه نگاري صميمانه از توسعه دامنه اين مسأله جلوگيري كند. رفته رفته فعاليت هاي حسينيه ارشاد به دو بخش تبليغي و تحقيقي تبديل شد. بدين ترتيب دكتر شريعتي به جاي سخنراني، فعاليت خود را در كلاس درسي كه در زير زمين حسينيه ارشاد تشكيل مي شد پي مي گرفت و امر تبليغ به شهيد مطهري سپرده شده بود.
شريعتي آموزه هاي موجود روحانيت را متعلق به عالمان شيعي دربار صفوي مي دانست و بدين ترتيب مفاخر شيعه همچون علامه مجلسي، شيخ بهايي و محقق ثاني در كلام او به عنوان ياري دهندگان به ستم صفويه و دعواي سياسي اين سلسله با امپراتوري عثماني از راه دامن زدن به اختلافات شيعه و سني تلقي مي شدند. شريعتي مواضع دوگانه اي را در قبال موجوديت روحانيت شيعه اتخاذكرده بود. او از سويي پاسداري از روحانيت را به عنوان تنها سنگر ايستادگي در برابر استعمار فرهنگي غرب و پايگاهي كه بر متن توده مردم استوار است و هنوز استعمار فرهنگي نتوانسته است آن را تسخير كند، لازم مي دانست و دفاع از آن را يك تعهد و وظيفه اجتماعي بر روشنفكران آگاه مي شمرد.163 اما شريعتي حتي در سال 1355 از شهيد مطهري خواسته بود تا مقدمات تحصيل فرزندش در حوزه علميه را فراهم سازد.164 گاه اين گونه به صراحت از اسلام منهاي روحانيت سخن به ميان آورده بود:
«اكنون خوشبختانه همان طور كه دكتر مصدق تز اقتصاد منهاي نفت را طرح كرد تا استقلال نهضت را پيگيري كند و آن را از بند اسارت و احتياج به كمپاني استعماري سابق آزاد كند تز اسلام منهاي آخوند در جامعه تحقق يافته است و اين موفقيت موجب شده است كه اسلام از چارچوب تنگ قرون وسطايي و اسارت در كليساهاي كشيشي و بينش متحجر... آزاد شده است.»165
در اين موضع دوگانه، البته وجه غالب، لحن خشمگين او در هجمه به روحانيت تشيع بود. اين كلام صريح شريعتي به روشني اين لحن هيجان زده والبته ناصواب او را نشان مي دهد: »با مرگ روحانيت رسمي، خوشبختانه اسلام نخواهد مرد.»
استاد مطهري در سال 1350 حسينيه ارشاد را ترك كرد و مسجد الجواد را به عنوان پايگاه فعاليت خود برگزيد. از اين زمان آن شهيد بزرگوار آماج شديدترين تهمت هاي پيروان ديدگاه اسلام منهاي روحانيت قرار داشت. شايد عكس العمل نسبتا ديرهنگام شهيد مطهري نسبت به انحراف بنيان هاي فكري سازمان مجاهدين خلق ناشي از درگيري او با مسائل حسينيه ارشاد و به تبع آن نبودن فرصت بررسي اعتقادات اين گروه زيرزميني بود.
ادبيات زيبا و گفتار مهيج و آثار قلمي شريعتي و لحن پرخاشگر او چنان بود كه اجازه هيچ گونه نقادي اصولگرايانه را در بين دانشجويان جوان نمي داد. او كه در دهه 30 در كسوت همراهان نهضت خداپرستان سوسياليست. دو كتاب «ابوذر، خداپرست سوسياليست» و «اسلام، مكتب واسطه» (يعني حد واسطه كمونيسم و كاپيتاليسم) را به يادگار گذاشته بود، از سويي در تحليل فلسفه تاريخ از الگوي ماركسيست ها تبعيت مي كرد، (و از جمله حتي جنگ هابيل و قابيل در نظر گاه او تمثيلي از جنگ هاي طبقاتي ايشان معرفي شده بود) اما در عين حال سلسله مقالاتي در نقد ماركسيسم داشت.
تماس نزديك شهيد مطهري با افكار و حتي سلوك شخصي شريعتي (خصوصاً در جريان همسفري با او در حج) حساسيت شديد آن شهيد را نسبت به شريعتي برانگيخته بود. طوري كه حتي توصيه شهيد بهشتي را براي بازگشت به حسينيه ارشاد نپذيرفت. حتي گاهي شهيد مطهري، شهيد بهشتي را به سبب آسان گيري نسبت به شريعتي مورد اين سؤال قرار مي داده است كه چرا در معيارهاي مكتبي سخت گير نيست. دقيقاً همين نوع درگيري را شهيد بهشتي در مدرسه حقاني با آيت الله مصباح يزدي]20[ نيز داشته است، تا آنجا كه اين اختلاف سليقه در نحوه برخورد با موضوع افكار شريعتي به جدايي آيت الله مصباح يزدي از مدرسه حقاني انجاميده است.166 با اين حال چنين انتقاداتي نسبت به ديدگاه هاي شريعتي كه از سوي روحانيون مترقي مثل شهيد مطهري و آيت الله مصباح صورت مي گرفت و در شكل بياني ملايم تر توسط شهيد بهشتي، رهبر معظم انقلاب و... ابراز مي شد با نوع انتقادات سطحي روحانيون متحجر متفاوت بود، چه اينكه آنان ديدگاه هاي شريعتي و حتي شهيد بهشتي، شهيد مطهري و... را متمايل به اهل سنت مي دانستند و از اين حيث آنان را محكوم مي كردند!
انتقاد از شريعتي از پايگاه هاي فكري مختلفي ابراز مي شد. درست است كه بسياري از عناصر مجاهدين خلق از جلسه درس شريعتي جذب اين سازمان شدند، اما رهبران مجاهدين خلق را بايستي در زمره انتقادكنندگان از او به شمار آورد. حنيف نژاد رهبر اين گروه، بي فايده و بلكه نابهنگام بودن فعاليت هاي فرهنگي شريعتي در شرايط اوج سركوب خونين رژيم شاه را به فرزند بازرگان در سال 1350 گوشزد كرده بود و اعتقاد داشت چنين تلاش هايي جوانان را از راه اصلي يعني مبارزه مسلحانه بازمي دارد و به فعاليت هاي ذهني سرگرم مي كند. حتي ناصر ميناچي مدير حسينيه ارشاد، از اعتراض احمدرضايي در مقابل اين حسينيه به شريعتي و متهم كردن او به همكاري با ساواك از طريق مشغول كردن جوانان به حرف و بازداشتن آنان از حركت مسلحانه سخن به ميان آورده است.167
شريعتي كتابي با عنوان »قصه حسن و محبوبه« دارد كه در آن از زوجي به اين نام به عنوان الگويي برتر از روحانيت ياد مي كند. شايد او نمي دانست كه اين زوج يعني «حسن آلادپوش» و «محبوبه متحدين» قبل از اعدام، به سلك پيروي از تفكرات الحادي كمونيسم پيوسته بودند. جالب است كه حسن آلادپوش به عنوان يكي از شاگردان سابق مكتب شريعتي به صراحت عبور از افكار شريعتي را به يكي از دوستان خود بيان كرده بود. اما به هر حال اشتراكات فكري بين شريعتي و مجاهدين خلق در آن اندازه بوده كه محفل شريعتي را به پايگاه جذب براي آن سازمان تبديل كند. اين قرابت در نوع تفسير چپ گرايانه آموزه هاي ديني و نيز نحوه تلقي نسبت به روحانيت شيعه قابل ديدن است.
شريعتي پس از دستگيري در سال 1352 به گونه اي وارد تعامل با رژيم شد كه در اوج سركوب گروه هاي اسلامي و غيراسلامي مسلح و غيرمسلح، يعني سال 54، از زندان آزاد شد. او خواسته يا ناخواسته از وجه مخالفت خود با روحانيت، به عنوان يك عامل براي رهايي يافتن اززندان رژيم شاه بهره برد. در سال 55 سلسله مقالاتي از شريعتي در روزنامه دولتي كيهان به چاپ رسيد. اين مقالات در حدي از همراهي با بنيان هاي نظري رژيم شاهنشاهي بود كه شهيد مطهري درنامه اي به امام خميني(ره) در توصيف اين مقالات نوشت: «شايسته است نام آن را فلسفه (حزب) رستاخيز بگذاريم.»
شريعتي در آن سلسله مقالات به نقد ماركسيسم پرداخت. اما در همان ايام در گفت وگويي با شهيد مطهري و رهبر معظم انقلاب از ماركسيسم به عنوان يك رقيب و نه يك دشمن ياد كرد. شهيد مطهري در اين گفت وگو ماركسيسم را «الدّ الخصام» ناميده بود.
اتفاقاتي كه به دوري شهيد مطهري از حسينيه ارشاد انجاميد، تقريبا جاي هيچ شكي باقي نمي گذارد كه برخي از دست اندركاران اين مؤسسه نقش اصلي را در ممانعت از تعامل مثبت بين او و بزرگاني مثل شهيد مطهري داشته اند. تا وقتي كه اين گونه ارتباط ها برقرار بود شريعتي به تعبير حضرت آيت الله خامنه اي در جهت «رفع عيب» خود حركت مي كرد. رهبر معظم انقلاب در سال 1359 در جمع فضلاي حوزه علميه قم با نقل ماجراي گلايه خود به شريعتي درباره يك سخن اهانت آميز وي نسبت به روحانيت فرموده بودند:
«]شريعتي[ از اين گله و شكايت برادرانه ناراحت شد و گفت جبران خواهم كرد و جبران كرد و چند سخنراني پرشور و تعبيرات درباره حوزه هاي علميه و بخصوص طلاب، گوشه اي از جبران بود.»168
واقعيت اين است كه شريعتي يك روشنفكر اما منتقد جدي جريان هاي مختلف روشنفكري دوران خود بود.
«آنتي تز جريان هاي روشنفكري ضد اسلامي» تعبيري است كه حضرت آيت الله خامنه اي درباره شريعتي به كار برده اند و معتقدند كه او «حق بزرگي به گردن انديشه روشن بينانه و روشنفكرانه اسلامي» دارد.169
شريعتي گاه اين گونه به بخش عمده جريان روشنفكري زمانه خود تاخته بود:
«روشنفكران زهوار در رفته اي كه از ترس آجان به نيهيليسم پناه مي برند، يا براي رفع بي آبرويي پيش رفقا، پشت ناسيوناليسم يا ديگر ايسم هاي آبرومند بي ضرر غايب مي شوند و از پس ديوار ايران باستان لاس مي زنند و هنرمنداني كه از سنگر چپ گرايي پيشتازانه مترقي، درست سر موقع نيش قلم را به آسمان مي كوبند و چه سمفوني پر معنايي از هماهنگي قژقژ سرقلم آسمان كوب اين پيشتازان نو و درق درق ته قندان تفنگ زمين كوب آن پستازان كهن در ميان زمين و آسمان اين كوير ساكت طنين انداز است.»170
شايد به سبب وجود چنين زمينه هايي در ذائقه و انديشه شريعتي، افرادي نزديكي او با اصالت گراياني مثل استاد شهيد مطهري را بر نمي تابيدند. اين سخن حضرت آيت الله خامنه اي بيانگر واقعيتي است كه براي دست اندركاران تفرقه در حسينيه ارشاد قابل تحمل نبود:
«بعد از بلوغ شريعتي در عرصه روشنفكري و بر منبر روشنفكري اسلامي بسيار بودند كساني كه معلمان شريعتي بودند اما كشف نشده بودند. شريعتي به خود من بارها مي گفت كه من مريد مطهري هستم. مطهري را استاد خودش مي دانست و ستايشي كه او از مطهري مي كرد، ستايش يك آشنا به شخصيت عظيم و پيچيده و پر قوام مطهري بود.»171
بررسي ابعاد پيچيده و متناقض افكار شريعتي و كاركردهاي مثبت و منفي آن در مقطع نهايي حيات رژيم سلطنت و پس از آن، نيازمند بررسي بيشتري است. آنچه در اين جا به آن پرداختيم تنها از جهت ارتباط پديده شريعتي و حسينيه ارشاد با مجاهدين خلق لازم و ضروري مي نمود.
مسائل زندان پس از ارتداد منافقين
هسته هاي مسلح مجاهدين خلق در سال 1354 تقريباً منهدم شدند. آخرين بقاياي آنها در خارج از زندان فقط توانستند در سال 1355 يك عمليات ترور را بر روي دو مستشار آمريكايي اجرا كنند. اختلافات داخلي عناصر ماركسيست شده سازمان هم، اعلام خروج از فاز مسلحانه و پيدايش چند گروهك از درون اين گروه متلاشي شده را به دنبال آورد. پس از سال 1354، مسائل تأثيرگذار مربوط به مجاهدين خلق منحصر به داخل زندان است. بازماندگان اين سازمان در قالب گروه رجوي و خياباني و گروه لطف الله ميثمي رقابتي نامحسوس و البته نابرابر را در چارچوب اعتقاد التقاطي مشترك با يكديگر داشتند. در ابتدا موضع گيري آنها حتي در قبال ترور شريف واقفي تابعي از روند كلي سازمان در بيرون از زندان بود. وقتي مرتضي صمديه لباف پس از دستگيري، همكاري بي حد و حصر عناصر ماركسيست شده مجاهدين خلق مثل وحيد افراخته را با ساواك ديد و در مصاحبه اي با تلويزيون از تغيير ايدئولوژي اين سازمان پرده برداشت، گروه رجوي ابتدا حق را به تقي شهرام مي دادند و آرزو مي كردند كه اي كاش صمديه لباف هم همانند شريف واقفي به قتل مي رسيد و اين افشاگري صورت نمي گرفت. مدتي بعد با روشن شدن دامنه فاجعه تغيير ايدئولوژي و مسأله دار شدن اعضاي زنداني سازمان، گروه رجوي ـ خياباني در زندان، از موضع جانبداري از مركزيت مرتد دست كشيدند.172
تشكيلات نهضت آزادي خارج كشور با محوريت ابراهيم يزدي از سال ها قبل نقش مبلغ سياسي مجاهدين خلق را ايفا مي كرد. اين مجموعه در ارگان خود (مجاهد) از واقعه ارتداد به عنوان رخنه چند تن به ظاهر كمونيست به داخل سازمان و به بن بست كشاندن آن سخن گفت. يزدي در آمريكا به سر مي برد ولي از همراهي رضا رئيسي طوسي كادر سازمان مجاهدين خلق در انگليس در انتشار اين نشريه برخوردار بود. آنها همچنان بر ايدئولوژي التقاطي سازمان پاي مي فشردند و حاضر به پذيرش اين واقعيت نبودند كه همين مباني باعث يكسره به كنار نهادن دين شده است.173
همان گونه كه پيش از اين ذكر شد روحانيون اهل مبارزه با رژيم، در سال هاي پيش از علني شدن تغيير ايدئولوژي، نقش حامي مادي و معنوي را براي مجاهدين خلق ايفا مي كردند. اما علني شدن ارتداد، اطلاع يافتن از جنايت هاي درون سازماني مرتدان و سپس همكاري بي حد و اندازه برخي از آنان مثل وحيد افراخته با ساواك، عالمان ديني مبارز را دچار احساس گناه نسبت به حمايت هاي پيشين از اين گروه كرد. آنها ديگر هيچ گونه حجت شرعي براي ادامه حمايت از اين مبارزه آلوده نمي يافتند.
آيت الله رباني شيرازي كه به خاطر كمك به اين سازمان به زندان افتاده و زير سخت ترين شكنجه ها قرار گرفته بود، به حدي در اين مورد احساس وظيفه مي كرد كه با تنظيم جزوه اي درباره انحراف آنان در داخل زندان، سعي كرده بود اين جزوه را به وسيله يك طلبه حوزه علميه قم به بيرون از زندان برساند. التقاطي هاي داخل زندان اين جزوه را به دست مأموران زندان رساندند و پيامد اين رفتار شكنجه طلبه مذكور و تراشيدن محاسن او بود. عناصر درون زندان سازمان به جاي تأمل در مسائل گذشته، وارد فاز تقابل با روحانيت شده بودند. احمد هاشمي نژاد كه تا مدتي پس از پيروزي انقلاب هم با منافقين همكاري مي كرد در خاطرات خود به ياد مي آورد كه موسي خياباني، مرد شماره 2 باقي ماندگان مجاهدين خلق در داخل زندان به يكي از علما گفته بود:
«ما احتياج به شما روحانيون نداريم و شما بوديد كه دنباله رو ما بوديد. الآن هم شما هستيد كه بايد به دنبال ما حركت كنيد.»174
اين موضع متكبرانه به رغم تلاش روحانيت براي جلوگيري از سوءاستفاده رژيم از شرايط جديد ايجاد شده، در نهايت راهي جز اين باقي نگذاشت كه روحانيون برجسته زنداني يعني آقايان رباني شيرازي، طالقاني، مهدوي كني، انواري]21[، منتظري، گرامي، لاهوتي و هاشمي رفسنجاني فتوايي با اين مضمون را در خردادماه 1355 صادر كنند:
«با توجه به زيان هاي ناشي از زندگي جمعي مسلمان ها با ماركسيست ها و اعتبار اجتماعي كه به اين وسيله آنان به دست مي آورند و با درنظر گرفتن همه جهات شرعي و سياسي و با توجه به حكم قطعي نجاست كفار از جمله ماركسيست ها، جدايي مسلمان ها از ماركسيست ها در زندان لازم و هرگونه مسامحه در اين امر موجب زيان هاي جبران ناپذير خواهد شد.»175
عالمان زنداني همچنين كلاس هاي درسي در اين مقطع داير كرده بودند كه منافقين هرگز تحمل آنها را نداشتند. اين دروس اغلب به مباحث فلسفي مبتلا به انحراف آن زمان اختصاص داشت. به گفته مطهري، منافقين حتي از كلاس هاي زبان عربي اسدا لله بادامچيان خشمگين بودند. چرا كه آشنايي زندانيان با زبان عربي، باب تفسيرهاي ماركسيستي از قرآن و كلام معصومين(ع) را مسدود مي كرد.
در اين مقطع، منافقين از حربه هاي مختلف براي تخريب منتقدان ايدئولوژي التقاطي خود بهره جويي مي كردند. آنها با صميمي تر كردن روابط خود با ماركسيست ها و نشستن به بازي تخته نرد با آنها، به تقاضاي روحانيت درباره تجديدنظر در افكار خود پاسخ مي گفتند. كمترين مخالفت زنداني با آراي منافقين حتي در مسائل غيراعتقادي و صرفاً روابط بين فردي، بايكوت او را در بندهايي كه مجاهدين خلق اكثريت داشتند به دنبال داشت. فرد منتقد به ناگاه به صفاتي همچون بريده، ساواكي، خرده بورژوا و... ملقب مي شد و از هم صحبتي با هم بندان خود محروم مي گشت. بايكوت يا به عذرخواهي و سرسپردگي مطلق به سازمان منجر مي شد و يا فرد را به رغم مقاومت قبلي به ابراز ندامت از مبارزات خود در قبال رژيم و يا پيوستن به گروه هاي ماركسيست داخل زندان وامي داشت و بدين ترتيب مستمسك تأييد ادعاهاي منافقين را فراهم مي كرد. منافقين، افراد منتقد رجوي مثل مهدي تقوايي را با همين روش ها به عنصري سرسپرده در مركزيت سازمان تبديل كردند. سعيد شاهسوندي هم سرنوشت مشابهي داشت. او كه از دام تصفيه دروني گروه تقي شهرام گريخته بود، در زندان نيز مورد بايكوت قرار گرفت. بايكوتي كه اين منتقد رجوي را پس از انقلاب به مسئول راديوي منافقين تبديل كرد. البته فرار او از جبهه منافقين در عمليات مرصاد، در اواخر جنگ تحميلي نشان از حل نشدن بسياري از مسائل او به رغم تصور گروه رجوي داشت. او هم اكنون در خارج از كشور در چهره يك منتقد جدي منافقين زندگي مي كند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
163- رسول جعفريان، پيشين، ص 291، به نقل از دكتر علي شريعتي، مجموعه آثار 34، ص 1167.
164- الآن ليبراليسم رقيب ماست، گفت وگو با احسان شريعتي، كتاب ماه يادآور، شماره 5، 4، آذر و زمستان 1387 و بهار 1388، ص 215
165- پيشين، همان، ص 293، به نقل از دكتر علي شريعتي، با مخاطب هاي آشنا، ص 8.
166- رسول جعفريان، پيشين، ص 297، سيدمحمد حسيني بهشتي، دكتر شريعتي در مسير شدن، ص30، تهران انتشارات بقعه، 1378، ص 30.
167- مجله ارشاد، ش 12، ص 44، به نقل از رسول جعفريان، همان، ص 303.
168- روزنامه جمهوري اسلامي، 4/4/1359، ص12.
169- همان.
170- دكتر علي شريعتي، هبوط ، به نقل از وبلاگ تقي دژاكام، شريعتي و چهارتا آدم حسابي.
171- روزنامه جمهوري اسلامي، پيشين.
172- رسول جعفريان، جريان و سازمان هاي مذهبي سياسي ايران، چاپ پنجم، تهران، سازمان اسناد انقلاب اسلامي 1382، ص 237.
173- همان، ص 134.
174- سازمان مجاهدين خلق پيدايي تا فرجام، جلد 2، تهران مؤسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي، 1385، ص 270.
175- سيد حميد روحاني، نهضت امام خميني، جلد3، چاپ اول، تهران1372، مركزاسناد انقلاب اسلامي، ص449.
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14