(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 7 آذر 1389- شماره 19798

فرمانده مهندسي نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي ايران:
مهندسي ارتش نقاط قوت دشمن را خنثي كرد
به مناسبت هفتم آذر، روز نيروي دريايي ارتش جمهوري اسلامي
حفظ خطوط مواصلاتي مأموريت سرنوشت ساز
مروري بر خاطرات همسر سرهنگ مرتضي آذربرزين:
تشكيل هسته مقاومت زنان در پايگاه وحدتي دزفول



فرمانده مهندسي نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي ايران:
مهندسي ارتش نقاط قوت دشمن را خنثي كرد

مجيد مغازه اي
اشاره: امير سرتيپ دوم مسعود باقري فرمانده مهندسي ساختمان و تاسيسات نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي ايران است. متولد سال 1341 در شهر ملاير و پيش از اين، فرمانده گروه 411 مهندسي رزمي بروجرد بوده است. 80 ماه در دوران دفاع مقدس در مناطق عملياتي توفيق خدمت داشته و نحوه حضورش در جبهه هاي نبرد را اينگونه تعريف مي كند: «سال 60 وارد ارتش شدم و از سال 61 هم به صورت مرتب كه گاهي هفتگي بود از سوي دانشگاه افسري به مناطق عملياتي اعزام مي شديم يعني نيمي از هفته را در تهران و نيم ديگر يعني از سه شنبه به بعد را در جبهه بوديم تا به نوعي آموزش عملي را در مناطق جنگي ببينيم. حتي در تابستان و ايام عيد كه دانشگاه افسري تعطيل بود، در جبهه بوديم. به عبارت ديگر زمان دانشجويي ما تقريبا در جبهه ها گذشت؛ به نوعي اوقات فراغت مان را هم در جنگ سپري مي كرديم و بعد از اتمام دوران تحصيل نيز سه سال به صورت مداوم در مناطق عملياتي حضور داشتم. «علت علاقه اش به رسته مهندسي را در نزديكي محل تولدش به يگان مهندسي بروجرد مي داند. در طول صحبتي كه با هم داشتيم همواره از شهدا با احترام خاصي سخن مي گفت و اين احترام را در پايان به اوج خود رساند وبه آنان و خانواده هاي شهدا، به قول خودش اداي دين كرد. اين گفتگوي شيرين به خيلي دلمان نشست كه بخش هايي از آن در ادامه مي آيد.
¤ جايگاه مهندسي رزمي و اهداف آن را بفرماييد؟
- امروز در بخش هاي نظامي اگر يك خلبان بخواهد دشمن را بمباران هوايي كند و يا يك يگان زرهي قصد دارد با تانك حمله كند و يا يگان توپخانه با آتشبار خود بخواهد ماموريتش را انجام دهد، هر يك در زمان خود بكار مي آيد. يگان مهندسي هم ماموريت خاص خود را دارد. با كمي دقت در اصول 10 گانه جنگ كه يكي از آنها تحرك است كه فقط و فقط با امكانات مهندسي به آن دست مي يابيم.
در تعريفي كه از مهندسي مي كنند، مهندسي را كليد آفند و قفل پدافند مي نامند يعني در حمله بايد مهندسي حضور داشته باشد و به عنوان يك كليد راه را براي ساير نيروها باز كند. چرا كه وظايفي مانند خنثي كردن ميادين مين، احداث پل و جاده و... برعهده مهندسي است و در هنگامي هم دشمن قصد حمله دارد اين مهندسي است كه با اقداماتي نظير كار گذاشتن موانع مانند ميدان مين و زدن خاكريز و ... جلوي پيشروي دشمن را مي گيرد.
¤ مهندسي رزمي داراي چه زير مجموعه هايي است؟
- يكي از كارهايي كه براي مردم بسيار ملموس است مربوط به عمليات خاكي مي شود كه به وسيله بولدوزر، لودر، و ... براي ساخت جاده ها، مواضع، خاكريز و فرودگاه هاي اضطراري و ... مورد استفاده قرار مي گيرد. يكي ديگر از زيرمجموعه ها مربوط به ساخت سنگرهاي مختلفي است كه مورد نياز نيروهاست كه در اين بخش، هم ساخت سنگرهاي درجاي بتوني و خيلي پيشرفته كه هم اكنون در مكان هاي مختلف مي سازيم و هم سنگرهاي پيش ساخته اي كه در كارگاه ها و كارخانه ها توليد مي شود و در جاي ديگري مورد استفاده قرار گيرد؛ در دستور كار قرار دارد. يك بخش ديگر از كار ما بخش مين است كه برداشت و كاشت آن از مسئوليت هاي مهندسي است. پل هاي ثابت و شناور هم بخش ديگري از اين رسته را تشكيل مي دهند. در سد موانع بحث كانال آب را هم داريم و اصولا هر آنچه مربوط به اصل نظامي تحرك باشد، مهندسي در آن دخيل است تا هم سرعت تحرك دشمن را كاهش دهد و هم حركت خودي را تسهيل كند. به طور كلي هر كاري كه با آب و خاك و ساختمان باشد مهندسي هم حضور دارد.
¤ نقش مهندسي رزمي در دوران دفاع مقدس چه بود؟
- موقعي كه جنگ شروع شد ما يكسري اطلاعات مهندسي از جنگ داشتيم؛ البته از جنگ هاي گذشته وآيين نامه هايي كه به صورت نظري تدوين شده بود؛ براي ساخت مواضع و سنگرها ولي در برخورد با صحنه عمل، متوجه شديم آنچه كه ما از مهندسي در جنگ آموزش ديده ايم با آنچه كه در عمل نياز داريم، متفاوت است. هرچند اين آموزش ها بكار آمد ولي شايد تنها 50 تا 60 درصد از آن كارايي لازم را داشت. بنابراين در بسياري از موارد با تغيير آيين نامه ها، به كارايي لازم رسيديم و اين نشانه رشد ما در طول جنگ بود به طور مثال قبل از جنگ ما خاكريز را به خوبي نمي شناختيم يعني به آن معنايي كه در جنگ تحميلي مرسوم بود، نمي شناختيم ولي همين خاكريز در 8سال دفاع مقدس، به يك فرهنگ تبديل شد، گذشته از اينكه يك كار شاخص مهندسي بود. مهندسيني كه اين مواضع را احداث مي كردند لقب سنگرسازان بي سنگر گرفتند و بسياري از هم قطاران مهندسي در حين خاكريز زدن به درجه شهادت رسيدند و يا مجروح شدند.
¤ فرموديد خاكريز يك كار شاخص مهندسي است، بيشتر توضيح مي دهيد؟
- ببينيد خاكريز در دشت و زمين هاي صاف زده مي شود كه ارتفاعي بيش از قد يك نفر دارد و به فراخور تا 5 متر ارتفاع هم ممكن است، پيدا كند. اين خاكريز براي رزمندگان ما يك سنگر دفاعي مستحكم به حساب مي آمد و حتي «لجمن» يا لبه جلويي منطقه نبرد، با خاكريز مشخص مي شد يعني آنقدر استفاده از خاكريز وسيع شد كه در تمامي عمليات ها چه موقعي كه قصد ممانعت از پيشروي دشمن را داشتيم و چه موقعي كه دشمن را به عقب مي رانديم و مي خواستيم سدي در برابر دشمن ايجاد كنيم كه نتواند به آن منطقه برگردد، از خاكريز استفاده مي كرديم.
همين خاكريز ابتداي مواضع مهندسي را تعريف مي كرد و در پشت آن سنگرهاي مختلفي مانند سنگر تانك و يا سنگر توپ و ... ساخته مي شد كه همه اين ها متكي بر اين خاكريز بود.
¤ نوع چينش خاكريز هم مربوط به مهندسي مي شد؟
- دقيقاً، خاكريزهاي مثلثي و... بنابر شكل عمليات و نوع آن و با توجه به آرايش و چينش نظامي دشمن تعريف و اجرا مي شد. در همين خاكريز زدن ها ،مهندسي ها بيشترين تلفات را در نيروها داشتند، يعني بيشترين شهدا و مجروحين ما بعد از ميدان مين كه وضعيت خاصي داشت، در همين خاكريز زدن ها بود و يادم هست كه ارسلان عسكري از بچه هاي شوشتر سربازي بود كه خاكريز مي زد، ناگهان ديدم كه كار او متوقف شد، وقتي به سراغش رفتيم، در همان تاريكي شب متوجه شديم كه روي بولدوزر را با گلوله خمپاره زده اند و از راننده خبري نيست؛ صبح كه شد به دنبال او مي گشتيم كه فقط تكه هاي قمقمه، فانوسقه و لباس و بخش هايي از گوشت و پوست و خونش را بر روي بدنه منفجر و منهدم شده بولدوزر پيدا كرديم.
سنگرسازان بي سنگر در حقيقت همان كساني بودند كه خاكريز مي زدند. زيرا كسي كه روي بولدوزر و در حال خاكريز زدن است و يا خاكريزي را تقويت مي كند، در بالاترين نقطه و در مقابل گلوله دشمن است و به همين خاطر اكثراً با گلوله مستقيم تك تيراندازان در پيشاني و يا خمپاره هاي حساس به دود و حرارت كه به اگزوز اين وسايل اصابت مي كرد، شهيد مي شدند ولي آنچه كه باعث مي شد اين تلفات ما را از اين كار پشيمان نكند، اين بود كه دهها و يا صدها و شايد هزاران نفر جانشان به وسيله همين خاكريزها حفظ مي شد و اصل پايداري جبهه كه پدافند و دفاع در مقابل دشمن بود، در پشت آن خاكريز شكل مي گرفت و اين خيلي مهم بود در نتيجه شهادت هزاران نفر در اين راه بر مبناي مقاومت بود.
¤ يك نكته اي كه من متوجه شدم اين است كه تعريف ما از مهندسي نظامي قبل از جنگ با تعريف ما از مهندسي نظامي بعد از جنگ متفاوت است؟
- اينگونه نيست بلكه معمولاً آيين نامه هايي كه براساس آن در دانشگاه هاي نظامي تدريس مي شود، بر مبناي تجربيات جنگي است. اين تجربه ها هم تجربه هاي محدودي است مانند جنگ اعراب و رژيم اشغالگرقدس و يا جنگ هاي جهاني اول و دوم كه جمع آوري شده و به صورت آيين نامه تدوين شده بود لذا همه آموخته ها و دانسته ها مبتني بر جنگ هاي گذشته بود كه تجهيزات خاص خودش را داشت و نفرات خاص و مناطق مخصوص به خود را داشت. به همين دليل بود كه اين دانش، جوابگوي نيازهاي جنگ با شرايط بومي ديگري نبود و البته در آينده هم همين طور است به اين معنا كه اگر جنگي را در آينده داشته باشيم، مطمئناً تجربيات 8 سال دفاع مقدس به ما كمك مي كند يعني شرط لازم هست ولي شرط كافي نيست بلكه بايد دشمن آن روز را بشناسيم و مطابق اين شناخت به روز براي آن طراحي كنيم. زيرا روزگاري دشمن ما عراق بود و دانسته هاي ما، دانسته هاي جنگ جهاني اول و دوم، به همين دليل تغييراتي در نوع برخورد ما ايجاد شد ولي الان كه تهديدات مربوط كشورهاي فرامنطقه اي است كه تجهيزاتشان با تجهيزات كشور عراق متفاوت است، نفرات و تكنولوژي آنها با دوران دفاع مقدس متفاوت است؛ لذا ديگر در رويارويي اين با دشمن، آن خاكريزي كه آن روز در جنگ تحميلي مبنا بود ديگر مبنا نيست. بنابراين بايد با استفاده از اين تجارب كه يك نماي كلي را به ما مي دهد، براي دشمن حاضر برنامه ريزي كنيم و براي اين كار اول بايد دشمن را خوب بشناسيم و توانمندي ها و نحوه عملكردش را بدانيم تا در مقابل اين فاكتورها خودمان را مجهز كنيم.
شايد آن موقع سنگري ساخته مي شد كه اگر يك بمب بر روي آن مي خورد تنها با يك متر بتون جلوي آسيب را مي گرفت ولي امروز صحبت از بمب هاي 10 تني است كه امروز گفته مي شود كه بايد بالاي 20 متر سرباره براي سنگرها ايجاد كرد تا مواضع مستحكم شود چرا كه آن موقع عراق اين تجهيزات را نداشت ولي امروز دشمن ما توانمندي هاي ديگري را دارد. در اصل نمي توان گفت ضعف آموزش داشتيم بلكه نوع نگاه ها فرق كرد، در نتيجه باز تاكيد مي كنم كه بايد پاي كار بود و تجارب خود را به عنوان ظرفيت و اندوخته منظور كنيم تا در صحنه هايي كه قرار مي گيريم بتوانيم قابليت انعطاف داشته باشيم و بنابر نياز، خودمان را آماده كنيم و ارتقا بدهيم البته اين نگاه نه فقط در زمينه مهندسي بلكه در همه زمينه ها بايد باشد و همواره دشمن را رصد كنيم و از توانمندي هاي خودمان مطلع باشيم و با جان و دل وارد كار شويم، آن وقت است كه خدا هم به اين كار بركت مي دهد و لطف خودش را شامل حال ما مي كند كه «ان تنصروالله ينصركم و يثبت اقدامكم».
¤ بعد از جنگ ماموريت مهندسي رزمي چيست؟
- موقعي كه جنگ تمام شد و آن التهاب افتاد، بسياري از يگان هاي ارتش و سپاه به پادگان ها و آغوش خانواده برگشتند، البته به غير از يگان هايي كه به عنوان پوشش مرزي مستقر شدند. در اين زمان همه مشغول بازسازي و آموزش و ماموريت هاي ديگري شدند اما يگان مهندسي بلافاصله بعد از اتمام جنگ يعني از همان سال 67 به هيچ وجه جنگ برايش پايان نپذيرفت و كار پاكسازي ميادين مين را آغاز كرد. چرا كه دشمن ما قصد داشت كه سه روزه و يك هفته اي و... كشور ما را تصرف و حكومت ما را سرنگون كند و در همان اوايل هم قسمت هاي زيادي از خاك ما را اشغال كرد و ميليون ها مين را در مناطق مختلف با سيستم هاي ماشيني و دستي كاشت كه آمار دقيقي از تعداد آن ها در دست نيست اما همين نكته در اينجا بس كه صدام معلون گفته بود كه امروز جنگ تمام شد ولي ميليون ها سرباز ما در خاك دشمن (ايران) تا سالها از اين افراد قرباني خواهد گرفت. يعني به قدري تعداد مين ها زياد است كه از سال 67 كه بيش از دو دهه از پايان جنگ مي گذرد، هنوز تمام نشده است. در سال هاي اول پس از جنگ، نفرات زيادي بر اثر انفجار همين مين ها به شهادت رسيدند و يا مجروح شدند ولي امروز بحمدالله بيش از سه چهارم مناطق پاكسازي شده است. هر چند كه شهدا و جانبازان زيادي را در اين راستا تقديم كرديم ولي اولين افتخارمان اين است كه از تلفات هموطنان خود جلوگيري كرديم و دومين افتخارمان اين است كه امروز هنگامي كه پا در اين مناطق مي گذاريم، مي بينيم مناطقي كه زماني صحنه نبرد شيرمردان بيشه ايران بود، امروز تبديل به زمين هاي حاصل خيز كشاورزي شده است و زندگي به اين زمين ها برگشته و رونق پيدا كرده و به نوعي از يوغ سربازاني كه صدام از آنها ياد مي كرد، آزاد شده است.
كار ديگري كه بعد از جنگ به آن پرداخته شد، اين بود كه ما در طول جنگ و حتي چند سال بعد از آن پادگان هايي داشتيم مربوط به ساليان دور بود و عمدتاً قدمت هاي زيادي داشت كه برخي تا به صد سال هم مي رسيد و طبيعتاً فرسوده شده بودند و البته در جنگ هم آسيب هايي ديده بودند و تعدادي از پادگان ها را داشتيم كه در مناطق مرزي بودند و بر اثر بمباران ها تخريب شده بودند. در اين راستا يكي از ماموريت هاي مهندسي بعد از جنگ، نوسازي و بازسازي اين پادگان ها بود.
اقدام ديگري كه انجام شده است، مربوط به پادگان هايي است كه روزگاري در خارج از شهر بودند ولي بدليل گستر ش شهرها در داخل شهرها قرار گرفته اند كه به دليل وضعيت شهري و دستور فرماندهي كل قوا، با ساخت پادگان هاي جديد در خارج از شهرها اين پادگان ها را جابجا مي كنيم كه نمونه هاي اين اقدام را مي توان در بيرجند، زاهدان، اهواز و مشهد ديد و شايد ملموس ترين پادگان كه شامل اين اقدام شده است، پادگان قلعه مرغي تهران است كه اكنون آماده جابجايي است.
يك كار ديگر كه در اين باب توفيقات زيادي را هم كسب كرديم، اين است كه بنابر تجارب جنگي خود متوجه شديم كه بايد در جنگ به مهندسي توجه بيشتري داشته باشيم. اين توجه هم از حيث كيفيت و هم از حيث كميت، مسئولان را واداشت كه امكان ارتقا دانش مهندسي را فراهم كنند كه البته اين موضوع مرهون خلاقيت ها و ابتكاراتي است كه در دوران دفاع مقدس انجام شد زيرا به طور مثال يكي از شاخص ترين عمليات هاي جنگ تحميلي، عمليات بيت المقدس بود كه منجر به آزادسازي خرمشهر شد، كليد اين عمليات پل بود كه يك كار مهندسي مي باشد و يا عمليات آزادسازي بستان كه با آن جاده معروف مهندسي كه در زمين هاي رملي ساخته شده بود و دشمن فكر آن را نمي كرد، منجر به پيروزي رزمندگان ما شد و نمونه هاي ديگري كه نشان داد كه مهندسي در جنگ مي تواند بسيار اثرگذار باشد لذا با توجهي كه به اين امر شد، امروز شاهد بالندگي مهندسي هستيم.
من مي توانم اين جمله را علي رغم محدوديت هايي كه دارم، بگويم كه ما با انجام كارهاي مهندسي، بسياري از نقاط قوت دشمن را خنثي كرديم و اين بسيار مهم است يعني با رجوع به مبحث پدافند غيرعامل و استفاده از همين توانمندي ها خواب و خيال دشمن عليه نظام جمهوري اسلامي را از سرش پرانده ايم.
¤ اتفاقاً سوال بعدي من هم در رابطه با پدافند غيرعامل بود كه ببينيم نقش و جايگاه مهندسي رزمي در پدافند غيرعامل چيست؟
- پدافند غيرعامل، يك مفهوم گسترده اي است كه در همه زمينه ها اعم از وزارتخانه هايي مانند نيرو، مسكن و... ورود پيدا مي كند و تمام ارگان ها به رعايت اصول آن موظف شده اند. ستاد كل نيروهاي مسلح هم بر روي آن اشراف دارد. آنچه كه مربوط به كارهاي مهندسي است در نيروهاي مسلح است مربوط به ساخت پناهگاه هاي امن و اماكني است كه نفرات و تجهيزات و آماد را محافظت كند تا ماموريت هاي محوله به نيروها به خوبي در برابر دشمن انجام شود، هدف از پدافند غيرعامل هم بازدارندگي است.
در بحث پدافند غيرعامل، در زماني كه دشمن مستقيم ما شرارت هاي زيادي را داشت بحث هاي زيادي مطرح بود و يادم هست كه اين جمله را مطرح كردم كه دشمن وقتي تلاش ها و توانمندي ها، اراده و تصميم محكم ما را در برابر خودش احساس مي كند، از همه اين كارها سازنده تر و موثرتر است.
اين نكته ظريفي است كه اگر دزدي ببينيد كه فردي بطور مستمر همه سيستم ها را كنترل كند و تلاش مي كند تا در مقابل تجاوز، آمادگي مقابله داشته باشد، هيچگاه جرات نمي كند، به آن خانه دستبرد بزند. هميشه دزد به خانه اي دستبرد مي زند كه افرادش غافل باشند و ما بحمدالله چه در داخل نيروهاي مسلح و چه در ساير ارگان ها اقداماتي را انجام داده ايم كه بازدارنده باشد.
¤ به طرح هاي ملي و كشوري مانند سدسازي و راهسازي هم وارد شده ايد؟
- ارتش يك ماموريت خاص خودش را دارد كه بايد به آن بپردازد، ظرفيتي كه بيش از آن ماموريت باشد را بكار گرفته ايم. در مناطق سختي كه پيمانكاران شخصي، يا نمي توانند و يا علاقه اي ندارند كه در آنجا كار كنند، نيروهاي مسلح آماده انجام كار هستند كه از آنجمله مي توان به فعاليت هايي در مناطق نفتي در جنوب مانند لوله كشي نفت و يا گاز و عمليات هاي آبي خاكي در اين مناطق كه خطراتي رابه همراه دارد، اشاره كرد و يا ساخت كانال هاي آبي در سيستان و بلوچستان براي زير كشت بردن آنها از ديگر كارهايي است كه ارتش انجام داده است.
¤ حرف پاياني؟
- يك نكته اي را جا دارد كه از آن صحبت كنيم و آن اينكه به محضر شهدا و جانبازان عرض ارادت داشته باشيم؛ بخصوص جانبازان مهندسي زيرا اين جانبازان با تمام جانبازان متفاوت هستند به طوري كه اگر بين عده اي از جانبازان آنها را ببينيد، تشخيص مي دهيد كه آنها از جانبازان مهندسي هستند چون عمده اين جانبازان بامين جانباز شده اند كه خصوصيتشان اين است كه چون بادست مين را بيرون مي آورند و يا پايشان بر روي مين مي رود، معمولاً هر دو دست قطع مي شود و همزمان هر دو چشم شان كور مي شود و برخي اوقات هر دو پا قطع مي شود و يك شن ريزه هايي براثر شدت انفجار اوليه در صورتشان باقي مي ماند. من ناخودآگاه هرگاه جانباز مين را مي بينم، به ياد حضرت اباالفضل(س) مي افتم چرا كه آن حضرت هم هر دو دست و هر دو چشمش را در راه اسلام داد.
شايد اين جانبازان از نظر سختي، سخت ترين زندگي را دارند و مي توان گفت كه جانبازان بامين بسيار بيشتر از جانبازان ديگر جانبازند و اين هم نكته اي مهم است كه خانواده هاي اين افراد از خودشان كار سخت تري را دارند. وقتي از رزمندگان صحبت مي شود، سرلوحه آنها شهداهستند، بعد از آنها جانبازان و بعد رزمندگان و ايثارگران هستند ولي تأكيد من بر اين است كه جايگاه خانواده هاي اين افراد از همه اين دسته بندي ها بالاتر است.
ما خودمان هيچ ادعايي نداريم و فكر مي كنيم يك قطعه از عمرمان را در جبهه ها بوديم و تكليفمان را براي مملكت و مردم انجام داديم البته تأكيد مي كنم كه آنها به ما نياز نداشتند بلكه ما نياز داشتيم كه به جبهه برويم و خودمان را ارضاكنيم چون دوران جنگ با همه سختي هايش، بسيار شيرين بود و هر موقع ياد آن زمان مي افتيم علي رغم سختي هاي بسيار زياد جسمي كه كشيديم، شيريني آن راحس مي كنيم و حس مي كنيم اگر قطعه اي از عمر براي خدا ذره اي ارزش داشته باشد، همان دوران جنگ است كه از عمرمان به بهترين وجه استفاده كرديم. با اين حال معتقدم كه خانواده هاي شهداو بالاتر از آنها خانواده هاي جانبازان و خانواده هاي ايثارگران سختي هاي زيادي كشيدند كه متأسفانه خيلي از اوقات مغفول مي مانند هر چند پيش خداوند حقشان محفوظ است ولي ضربه ها و فشارهاي زيادي به خانواده ها وارد مي شد يعني از زمان نواخته شدن مارش عمليات عليرغم اينكه رزمندگان لذت مي بردند ولي خانواده ها منتظر شهادت، جانبازي و يامفقودالاثر بودن، بودند. ما وقتي صحبت از شهدا و جانبازان مي كنيم شايد به ذهن برخي خطور كند كه شهيد يا جانباز اجرش را از خدامي گيرد و نيازي به تعريف ندارد ولي اين نيست كه شهدا نياز دارند كه از آنها تعريف كنيم بلكه ما براي جامعه خود نياز داريم كه راه آنها را بشكافيم. در 8 سال دفاع مقدس نسلي به وجود آمد كه مقابل همه كساني كه مي خواستند مردم را به راه تاريك گذشته شان برگردانند، ايستاد و پيروز شد، تاريخ هم نوشته است كه نسل ما به تكليف خود عمل كرد اما اين نسل كم كم از ميان مي رود و اگر نسل جديد به رموز موفقيت شهدا، جانبازان و ايثارگران دفاع مقدس توجهي نداشته باشد، نمي تواند در مقابل دشمن بايستد، بنابراين نسل جوان بايد با شناخت اين رموز موفقيت نظامي كه پنجه در پنجه تمام استكبار گذاشته است، راحفظ كند كه اگر ارزشهايش را فراموش كرد، به انحراف مي رود.
گفتگوي ما به پايان رسيد و از امير خداحافظي كرديم ولي اين جملات آخر تا مدت ها ذهنم رامشغول خود كرده بود كه ما بايد در قبال آنها كه رفتند چه وظيفه اي برعهده داريم؟

 



به مناسبت هفتم آذر، روز نيروي دريايي ارتش جمهوري اسلامي
 حفظ خطوط مواصلاتي مأموريت سرنوشت ساز

با شروع جنگ تحميلي ظرفيت بنادر خرمشهر و آبادان به دليل اينكه در معرض تير مستقيم نيروهاي بعثي بود، غيرقابل استفاده شد. با غيرقابل استفاده شدن اسكله ها و لنگرگاه هاي بنادر حاشيه اروندرود و عدم وجود بندر مناسب در خليج فارس و درياي عمان، عمده تلاش تأمين مايحتاج و ارزاق عمومي و ضروري كشور و نيازمندي هاي جبهه و جنگ در بندر امام خميني(ره) متمركز شد. كشتي هاي ورودي و خروجي به خورموسي در تيررس موشك هاي ساحل به دريا و موشك هاي دريا پايه و هوا پايه عراق قرار داشت و آسيب ديدن و متوقف ماندن كشتي ها در اين آبراه، علاوه بر ايجاد محدوديت تردد در اين كانال راهبردي و قطع خطوط مواصلاتي درياي خودي، مي توانست در ابعاد مختلف نظامي، سياسي و به ويژه در اداره امور جنگ و امنيت ملي كشور تأثير فوق العاده اي بگذارد و كشور را با بحران كمبود مايحتاج عمومي روبرو كند، اين موضوع براي دشمن بعثي چنان اهميتي داشت كه در طول جنگ تحميلي همواره تمام سعي و تلاش خود را در شمال خليج فارس به اين مسأله معطوف كرده بود، به گونه اي كه در اين زمينه در طول 8 سال جنگ تحميلي با شليك بيش از 1100 فروند موشك و استفاده از صدها مين شناور در دريا سعي در ايجاد اختلال در خطوط كشتيراني جمهوري اسلامي ايران داشت.
دشمن در روزهاي آغاز جنگ با بكارگيري موشكهاي استيكس، ناوچه هاي موشك انداز، كشتي هاي تجاري و نفتكش جمهوري اسلامي ايران را مورد هدف قرار مي داد، ليكن پس از عمليات ظفرمند مرواريد در هفتم آذرماه 1359 كه موجب انهدام نيمي از نيروي دريايي عراق و كسب سيادت دريايي جمهوري اسلامي ايران شد، دشمن با بهره گيري از ترفندهاي مختلف ديگر از جمله پرتاب موشك هاي ساحل به درياي كرم ابريشم مستقر در منطقه رأس البيشه و موشك هاي اگزوست اهدايي غرب توسط هواپيماهاي اجاره اي سوپراتاندار و بالگردهاي سوپر فرلون سعي در قطع خطوط مواصلاتي دريايي و اختلال در امر صدور نفت جمهوري اسلامي ايران را داشت. نيروي دريايي ارتش جمهوري اسلامي ايران بااتخاذ تدابير لازم و اجراي تاكتيك هاي خاص و بكارگيري مناسب يگان هاي شناور رزمي و تيم هاي عمليات ويژه تكاوران و غواصان و پشتيباني هوايي جنگنده هاي نيروي هوايي قهرمان كشور و بالگردهاي هوادريا در طول جنگ، اسكورت هزاران فروند كشتي را در قالب 250 عمليات اسكورت، در منطقه اي به وسعت 61 هزار كيلومتر مربع انجام داد كه با موفقيت كامل و كمترين تلفات و خسارات ممكن همراه بود.
سلسله عمليات اسكورت كاروان تجاري و نفت كش با اهداف زير در طول جنگ به اجرا درآمد:
- باز نگهداشتن خطوط مواصلاتي دريايي كشور.
- جلوگيري از قطع صادرات و واردات كالاهاي مورد نياز كشور.
- مقابله باافزايش نرخ بيمه كشتي ها در منطقه و افزايش هزينه جنگ.
- به حداقل رساندن آسيب پذيري كشتي هاي تجاري و نفتكش خودي.
در طول عمليات اسكورت كاروان هاي تجاري و نفتكش، حملات هوايي عديده اي از سوي دشمن متجاوز شكل مي گرفت كه هوشياري كاركنان يگان هاي شناور اسكورت كننده و تيم هاي عمليات ويژه تكاوران مستقر در كشتي هاي اسكورت شونده و همچنين استفاده از سامانه هاي جنگ الكترونيك و انواع تاكتيك هاي ديگر فريب شامل طراحي و ساخت هدف هاي كاذب، علاوه بر انهدام تعدادي از هواپيماها و شناورهاي دشمن، موجب انحراف صدها فروند از موشك هاي دشمن شد بطوري كه در طول اين عمليات هاي گسترده و اسكورت بيش از 10 هزار فروند كشتي تعداد 259 فروند كشتي (6/2%) مورد اصابت قرار گرفت كه از اين تعداد 20 فروند دچار صدمات جدي شده و بقيه سالم و يا با بار سالم به بنادر مقصد هدايت شد كه اين آمار در مقايسه با حجم تلاش هاي دشمن در وارد نمودن خسارات و لطمات به منابع حياتي جمهوري اسلامي ايران همانند سايرصحنه هاي نبرد براي دشمن ناكامي بزرگي به حساب مي آيد.
دفتر پژوهش هاي نظري و مطالعات راهبردي نداجا
گروه پژوهشي دفاع مقدس

 



مروري بر خاطرات همسر سرهنگ مرتضي آذربرزين:
تشكيل هسته مقاومت زنان در پايگاه وحدتي دزفول

سرهنگ مرتضي آذربرزين كه در سال 51 وارد ارتش شده است و در سال 60 از اصفهان به پايگاه هوايي دزفول مي رود و خانواده اش را در انديمشك مستقر مي كند، در عمليات خيبر رشادت هاي زيادي از خود نشان داده است و پس ازآن به اراك آمده و در سايت پدافند هوايي اين شهر موفق به انهدام چندين هواپيماي پيشرفته دشمن بعثي مي شود، البته خاطره او از نماز جمعه اي در سال 63 در دزفول شنيدني است كه مي گويد: يك روز صدام اعلام كرد كه هركس اين هفته به نمازجمعه بيايد، من آن نفرات را به خاك و خون مي كشم. همسر من به اين مسئله حساس شده بود ولي گفتم به هر قيمتي كه شده، بايد در نمازجمعه اين هفته شركت كنيم. شب جمعه تعدادي از كساني كه فرداي آن روز مي خواستند در نمازجمعه شركت كنند، در خانه ما جمع شدند و غسل شهادت كردند.
صبح، همه به اتفاق از انديمشك به سمت دزفول حركت كرديم و فرزندانمان را هم با خودمان برديم. آن روز، روز سختي براي ما بود؛ نه از آن جهت كه مي ترسيديم، بلكه از آن جهت كه مبادا اين حمله عملي شود و تعداد زيادي به شهادت برسند و بعد صدام بگويد كه ديديد كه پاي حرفم بودم و حمله كردم. آن چند ساعت زمان نمازجمعه، به اندازه چند روز براي من سخت گذشت و مي خواستم كه هر چه زودتر نماز تمام شود. اما نكته جالب اين بود كه نمازجمعه آن روز از نمازجمعه هاي ديگر هم شلوغ تر بود و مردم دزفول بدون اعتنا به صحبت صدام در اين نماز شركت كرده بودند. اما به سراغ همسرش رفتيم تا از نگاه او به آن دوران بنگريم كه متن زير گوشه اي از خاطرات نسرين مهدوي همسر اين افسر ارتش است:
¤ هجرت به همراه همسر به دزفول
مدت دو سال بود كه ما در پايگاه اصفهان زندگي مي كرديم. در سال 60 برادرم شهيد شد و ما براي تشييع جنازه به اراك آمديم. پس از دو هفته همسرم تصميم گرفت تا از اصفهان به دزفول برود؛ من هم خواستم تا با ايشان بروم كه مخالفت كردند كه با دو فرزند، به منطقه جنگي برويم؛ اما با اصرار من به طرف دزفول حركت كرديم. از آن جايي كه خانه سازماني آماده در دزفول نبود، به انديمشك رفته و به همراه يكي از همكاران همسرم به نام آقاي «خاكي» يك خانه دو طبقه را اجاره كرديم تا در كنار هم، بهتر از پس حل مشكلات برآييم.
¤ كوچ اجباري به پايگاه هوايي دزفول
حدود 3 ماه از سكونت ما در انديمشك مي گذشت كه بمباران شروع شد. منطقه اي كه خانه ما در آنجا بود، بسيار آسيب ديد و تمام وسائل ما شكست. به ناچار به پايگاه دزفول رفتيم. در آن جا واحد مسكوني خالي نبود كه در اختيار ما بگذارند. اتاق هايي به صورت ميهمان سرا براي افراد مجرد ساخته شده بود كه ما در يكي از اين واحدها مستقر شديم. يك هفته كه در پايگاه دزفول ساكن بوديم، عمليات خيبر شروع شد. همسرم به جبهه رفت. بمباران شهر دزفول بسيار شديد بود. مردم شهر را تخليه كرده و به شهرهاي ديگر رفته بودند. در پايگاه هم مردها ناچار بايد مي ماندند، اما زن و فرزندان خود را به شهرهاي ديگر برده بودند. ما براي اين كه خانه از ديد دشمن استتار شود، در خانه شمع روشن مي كرديم و براي پنجره ها از پرده هاي ضخيم سياه استفاده مي كرديم. پايگاه «وحدتي» دزفول، پايگاه وسيع و بزرگي بود. شب ها صداي زوزه شغال و سر و صداي جوجه تيغي ها (كه مردم محلي به آن «تشن» مي گفتند)، باعث مي شد كه من از ترس تا صبح نخوابم. صبح هم كه صداي بمباران ها اجازه استراحت به من نمي داد.
¤تصميم بر مقاومت در دزفول
بني صدر هم دو مرتبه دستور داده بود كه پايگاه وحدتي دزفول بايد تخليه شود، اما امام مخالف اين طرح بود كه يك روز شهيد «عباس بابايي» و «آيت الله مهدوي كني» به پايگاه آمدند و نمازي به امامت «آيت الله مهدوي كني» برگزار شد. ما به همراه تعدادي ديگر كه مانند من مانده بودند در مسجد پايگاه هسته مقاومتي را تشكيل داديم و تصميم گرفتيم تا محكم در آن جا بمانيم و تا جايي كه مي توانيم، هر كاري كه از دستمان برمي آيد، انجام دهيم. حضور ما در پايگاه، باعث افزايش روحيه نظامي ها مي شد.
¤يك ساعت و نيم بمباران توسط 45 هواپيماي عراقي
بمباران ها ادامه داشت. يك روز بمباران حدود يك ونيم تا دو ساعت ادامه داشت. پسرم خيلي نمي ترسيد، اما دخترم وقتي بمباران طولاني مي شد، زبانش بند مي آمد. از خانه بيرون آمدم كه ببينم چه شده، ديدم كه زمين مانند خمير شده و مي لرزد. آن روز، 4 آذر 65 بود و حدود 45 هواپيماي عراقي بر فراز انديمشك و دزفول پرواز مي كردند. هدف اصلي آن ها، خط آهن انديمشك بود كه رزمندگان به آن جا رفته و از آن جا به مناطق مختلف جبهه تقسيم مي شدند. دود و بوي باروت همه جا را پر كرده بود. بمباران كه تمام شد، شوهرم با عجله آمد و گفت كه بايد به انديمشك برويم. وقتي به انديمشك رفتيم، عراق راه آهن و واگن ها را مورد هدف قرار داده بود و تمام پست هاي برق و مواضع پدافندي و خانه هاي اطراف را به خاك و خون كشيده بود. حدود سيصد شهيد و هزار زخمي در آن جا افتاده بودند و از آن جايي كه انديمشك در شرايط عادي نبود، زخمي ها را به دزفول آوردند.
وقتي كه به سوي پايگاه بازمي گشتيم، ديديم كه نزديك پايگاه شلوغ است و مردم خوشحالي مي كنند. نزديك پايگاه كه رسيديم، ديدم كه در زمين كشاورزي روبروي پايگاه، هواپيمايي سقوط كرده و به زمين فرو رفته، اما منفجر نشده است. مردم، خلبان و سرنشينان آن را دستگير كرده و مي بردند.
¤وظيفه مادري
هنگامي كه به پايگاه رسيديم. تعدادي از مجروحان در بيمارستان پايگاه وحدتي بستري شدند. به دليل اين كه تخت هاي بيمارستان پر شده بود، مجروحين در حياط بيمارستان مورد مداوا قرار مي گرفتند و ما براي كمك به آن ها در آن جا حاضر بوديم. در آن زمان، با توجه به اين كه همسرم در مناطق جنگي بود، من هم وظيفه پدري را برعهده داشتم و هم وظيفه مادري. پسر پنج ساله ام از بمباران نمي ترسيد و از خانه بيرون مي آمد و هواپيماها را تماشا مي كرد، اما دخترم از آن وضعيت، وحشت مي كرد و خيلي مي ترسيد. ما در آن زمان سنگري نداشتيم كه به آن پناه ببريم و مجالي هم براي ساختن سنگر نبود. از اين گذشته، مردها هم، همه درگير جنگ بودند و كسي هم نبود كه براي ما سنگر بسازد. همه اين شرايط را تحمل كرديم زيرا معتقد بوديم كه ما خونمان از مردم جنوب رنگين تر نيست و همان طور كه برادرم، شهيد «مسعود مهدوي» در وصيت نامه خود نوشته است، «همه ما فداي يك تار موي امام» لذا با تمام وجود از كشور دفاع كرده و دل مي سوزانديم.
¤وظيفه امروز
امروز هم بايد بدانيم كه هنوز جنگ تمام نشده است و جنگ نرم به مراتب خطرناك تر از جنگ سخت است. در جنگ سخت، دشمن معلوم است و اگر موشكي از طرف دشمن شليك شود، در ازاي آن موشكي پرتاب مي كنيم. اما در جنگ نرم اين گونه نيست. بايد هشيار بود و همان طور كه رهبر انقلاب مي فرمايند، بايد بصيرت داشته باشيم.
¤پاسداشت مقام مردم مقاوم دزفول و انديمشك
در پايان هم شعري را براي مردم دزفول و انديمشك، كه مردمي شجاع و دلير و دين دار بوده و هستند و با همه فشارها و بمباران هاي دشمن، دست از جهاد و دين خود برنداشتند. سروده ام كه به اين شرح است:
«من از انديمشك و دزفول مي گويم، همان شهر رشادت ها
مقاوم زير موشك ها
ز بمباران و آژير و اصابت هاي تركش ها
از آن خط ولايي و از مهد شجاعت ها
من از مردان چون كوه و زنان اسوه تقوا
ز شليك پدافند و پناه توي سنگرها
از آن رود خروشان و از آن فرياد لبيك ها
ز خون خواري خفاش و از آن سيل حمايت ها
ز سرمستي عشاق و از اين خيل شهادت ها
شكست اسطوره صدام بغداد
دو كوهه با نماز نيمه شب ها»
& علي عباسي مزار

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14