(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 9 آذر 1389- شماره 19803

يك دوست تازه
درد عشق
تقديم به همكاران باصفاي فرهنگي ام
كليدهاي طلايي در مدرسه
بيا بنويسيم- 13
داستان و حكايت



يك دوست تازه

خوشحالم امروز براي صفحه مدرسه ؛ صفحه روزنامه خوبتون ايميل مي زنم
و نظرم رو در باره اين صفحه مي گم.
خيلي خوب هستش كه جايي وجود داره تا همه نوجوانهايي كه علاقه دارن مي تونن ،باهاش ارتباط برقرار كنن و دلنوشتهاشون رو داخلش بگذارن.
علاقه زيادي براي عضويت در اين صفحه دارم.
در صورت امكان گوشه چشمي هم به ما بكنيد.
سيد محمد حسين حسيني ولمي-رشت
جواب سلام
دوست عزيز!
به جمع دوستان مدرسه خوش آمديد.
چشم انتظار آثار جديد و اميدبخش تان هستيم .
مدرسه

 



درد عشق

عاشقي گفت كه غمها همه درمان دارد
و صد اندوه كه رنجش چه فراوان دارد
ولي آن غم كه مرا اينهمه رسوا كرده
درد عشق است كه آتش به همه جان دارد
محيا ايرجي/ شهريار

 



تقديم به همكاران باصفاي فرهنگي ام
كليدهاي طلايي در مدرسه

محمد عزيزي (نسيم)
دانش آموز باش
اگر مربي و معلم شدن مساوي است با بسته شدن درهاي دانش بهتر است كه همان دانش آموز بماني پس بخوان تا بداني و دانش آموز بماني .
پدر و مادرت را درياب
اگر پدر و مادرت زنده اند دستهاي مادر را ببوس ، برايشان دعا كن ، آنها را شاد كن .
اگر پدر و مادرت از دنيا رفته اند به يادشان باش با كارخوب برايشان خيرات بده .
صادق باش
بچه ها به فطرت پاك و دست نخورده و نزديكند مواظب باش برايشان فيلم بازي نكني خودت باش همين.
هنر دعا كردن
براي دانش آموزانت دعا كن مخصوصا آن هايي كه آزارت مي دهند !
عزتت را حفظ كن
براي راحتي جسمت عزت روحت را لگد مال نكن عزت را خدا مي دهد نه بنده ي خدا!
خدا زنده است
خدا هميشه آنلاين است فقط كافي است دلت را به او وصل كني و از گنج هاي بي پايانش لذت ببري .
با ائمه عليه السلام بيرون از تقويم
امامان فقط براي مراسم مدرسه نيستند آنها
آمده اند تا ما راه و رسم آدم بودن را بياموزيم پس بعد از مراسم هم با آنها باش .
فقير پيدا كن
چند فاميل و همسايه ات فقيرت را مي شناسي ؟ اگر جيب هايت خالي است برايشان لبخند و سلام ببر. سم حسادت
جاده هاي سعادت هر انسان از انسان هاي ديگر جداست و پيشرفت و سبقت يكي جلوي ديگري را نمي گيرد پس از موفقيت ديگران لذت ببر و خودت هم تلاش كن .
آرام نفس بكش
آدم هاي ناراحت و عصباني بد جوري نفس مي كشند اما آدم هاي مهربان و با خدا در هر شرايطي آرام اند چون خدا را دارند .
فكر، فكر مي آورد
فكر كن چون به قول يك استاد فكر پديده ي زاياست .

روزي دست خداست
براي روز حلال تلاش كن اما حريص نباش چون هيچ كس نمي تواند روزي تو را بخورد.
خودت را بشناس
تو در درونت معادن طلا و نقره دادي پس كي مي خواهي از استعدادهاي خدادادي بهره ببري ؟
چاي را برنگردان
وقتي به خاطر صحيح كردن برگه ها چايت را
نمي نوشي و سرد مي شود خستگي بر تن خدمتگزار مدرسه مي ماند.
طبيبانه ببين
دانش آموزان مشكل دار و آزار دهنده را طبيبانه ببين آنها بيمارند نه مجرم .
زهري به شيريني عسل
صبر مثل زهر مار تلخ است اما اگر كمي تحمل كردي و زمان گذشت مي بيني كه از عسل شيرين تر خواهد بود .
داروي زود تصميم گرفتن
به من فرصت بدهيد تا كمي در باره اش فكر كنم اين جمله شما را ياري مي دهد تازود تصميم نگيريد.
صلوات
وقتي خدا و فرشته دارند براي پيامبر اكرم (ص ) صلوات مي فرستند ساكت نشسته اي ؟
صلوات : كليد حل مشكلات
مجاني بمير
بدون كفن و دفن و اعلاميه مردن هم صفايي دارد فكر كن مرده اي براي خودت گريه كن. بعد بلند شو
و ببين در كدام مسيري اگر مسيرت درست بود ادامه بده واگر نادرست بود ، برگرد .
پوست تخمه در جيب
اگر يك تخمه آفتابگردان در جيبت باقي مانده بود تو آن را شكستي تا بخوري پوستش را در جيبت نذاري تا به يك سطل زباله برسي .
بچه هاي منجمد را پيدا كن
آنها نمي خندند يا كم مي خندند حرف نمي زنند يا كم حرف مي زنند. مثل مجسمه ساكتند. كلاس تو بايد آنها را زنده كند.
مواظب دل يتيم باش
حتماحتما و باز هم حتما از دفتر دار يا معاون مدرسه بخواه تا اسامي يتيم هاي مدرسه را به تو بدهد حتي آنهايي كه با تو كلامي ندارند .شايد يك بار نداني و دلشان را بشكني.
عطر علمت را پخش كن
احتكار دانش تو را به جايي نمي رساند. عطر علمت را پخش كن تا همه از آن بهره ببرند.
حرف آخر
خدايا عاقبت امور ما را ختم به خير بگردان.
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

 



بيا بنويسيم- 13
داستان و حكايت

جلال فيروزي
تا به اينجا با داستان و انواع داستاني آشنا شديم. چه از لحاظ حجم ( ميني مال، كوتاه، بلند، رمان) و چه از لحاظ ساختار تاريخي
( كلاسيك، مدرن، پست مدرن ). حالا مي خواهيم چند گونه ادبي ديگر را معرفي و كمي درباره تفاوتشان با داستان صحبت كنيم .
پديده «داستان» كه امروزه با آن سر و كار داريم، جهش و تكامل يافته دو گونه «حكايت» و«قصه» است.
حكايت:
اولين رگه هاي خلقت داستان، با حكايت شروع
مي شود. از آن زماني كه بشر توانست ديده ها و شنيده هايش را «بگويد». چه در قالب شفاهي، چه مكتوب و يا شايد هم كمي دورتر.آن زمان كه به صورت اشكال گوناگون، بر روي ديوار غارها حك مي شدند. آن زماني كه بشر مي خواست، حكايتي از شكارش براي ديگران داشته باشد.
حكايت به گونه اي ادبي گفته مي شود كه اساس آن بر پايه «پند و اندرز» و موضوعات اخلاقي و ديني باشد. يعني به صورتي صريح و بي پرده،نكته اي در قالب پند و اندرز به خواننده منتقل مي شود. چه آنكه شفاهي باشد، چه مكتوب و چه به صورت شعر.
نبود فرم و تكنيك در حكايت ها باعث سهل الهضمي اين گونه مي شود.
بدين معنا كه براي وصول به پيام موجود ، نياز به تفكر و تامل عميق نيست. بلكه با توجه به قصد نوشته، نوع نوشته نيز به گونه اي است كه راه فهم پيام، طولاني و پر پيچ و خم نباشد.در بند بودن حكايت ها به «پند دادن» باعث مي شود تا پرداختن به ويژگي هايي مثل : «پرداخت به مكان»، «تكنيك نوشتن»، «پرداختن به كراكتر و شخصيت پردازي»، «وجود رابطه علّي بين حوادث» ، بسيار كمرنگ باشد.
تفاوتهاي حكايت و داستان :
¤ «مكان» موجود در حكايت ها از نوعي ساده و ابتدايي است. مثل اينكه در يك حكايت،«پيرمردي در كنار دريا زندگي مي كند و روزي اش را هم از راه همان دريا به دست مي آورد. روزي با همسايه اش سر ناسازگاري مي گذارد. » بقيه حكايت هم به گونه اي پيش مي رود كه پند اخلاقي آن را بسازد. مثلا « پير مرد روزها و روزها به دريا مي رفت؛ اما هيچ چيز صيد نمي كرد. تصميم گرفت با همسايه اش آشتي كند. روز بعد كه به دريا رفت، قايقش پر از ماهي شد» . همانطور كه مي بينيد مكان موجود، يك مكان بسيار ساده و بي آلايش است. اما همين مكان در پديده داستان به گونه اي جلوه مي كند كه ديگر ، مبنايش پند دهي نيست.بلكه انتخابي از روي تفكر است. از قتل پير مرد در كنار دريا گرفته تا جدالش با دريا براي صيد يك ماهي بزرگ ويا تشبيه كردن قايقش به وطن و مانوس شدن به آن و ... . بنابراين مي توان اين نتيجه را گرفت كه مكان موجود در حكايتها، حالتي تصنعي دارد ولي در اغلب داستان ها، جنبه حقيقي دارد. زيرا هدف حكايت، پند گويي است( حتي اگر در قالب طنز ارائه شود) اما در داستان، معمولا تمام عوامل - از جمله مكان - با تفكر انتخاب
مي شود.اما نكته در مورد «مكان» اينكه وقتي پديده داستان به زندگي بشر راه يافت، بشر ساده زيست نبود و درون شهرها زندگي مي كرد.
بنا بر اين، مكان بيشتر داستان هاي امروز، شهر است كه مكاني است كه هم خوب در آن هست و هم بد .
¤ اگر «تكنيك نوشتن» را مجموعه اي از بازي هاي زباني و فرمي و نثري و نحوه نگارش -كه باعث برجسته شدن اثر
مي شود - بدانيم؛ خواهيم ديد كه به سختي مي توان رگه هايي از موارد بالا را در حكايت ها پيدا كرد. «آغاز، ميانه و پايان» فرمي ست كه حكايتها در آن مي نشينند. اما يك داستان - و بخصوص داستان هاي مدرن و امروزي- سخت مي كوشند كه براي خودشان تكنيكي داشته باشند. مثلا همان اندازه كه مي توانند تابع فرم «شروع، ميانه ، پايان»باشند؛ همان اندازه هم مي توانند اين فرم را بشكنند تا به تكنيكي بديع دست پيدا كنند. تا آنجا كه حتي شايد پاياني به معناي واقعي براي داستان نداشته باشيم. و يا انكه از «پايان» شروع به روايت شوند.
¤ جنبه «پند و اندرز دادن» حكايتها باعث اين امر مي شود كه كراكترها، تيپيك باشند. يعني برجستگي فوق العاده اي نداشته باشند كه بواسطه آن شناخته شوند. بلكه صاف و مسطح باشند. اين در حالي است كه در داستان، كراكترها از اهميت فوق العاده اي بهره مند
مي شوند. زيرا معنا و مفهوم داستان به وسطه آنها منتقل مي شود. از همين رو در داستان از «شخصيت» صحبت مي كنيم.
¤ وجه اشتراكي كه
مي توان در بيشتر قصه ها و حكايت ها مشاهده كرد، نبودن و يا ضعيف بودن رابطه علّي است. بدين معنا كه همه امور موجود، تحت شعاع «تقدير» قرار مي گيرد.
مثلا ماهيگيري فقير كه آرزوي پولدار شدن مي كند و روزي به دريا مي رود و ماهي اي صيد مي كند كه در شكمش پر از مرواريد است.يا مثلا زن و شوهري كه صاحب فرزند نمي شدند و با نذر و نياز خدا به آنها فرزندي
مي بخشد اما چون سركشي و طغيان
مي كنند، فرزندشان
مي ميرد. اما در پديده داستان، رابطه اي قوي بين علت و معمول وجود دارد
(به استثناي داستانهاي پست مدرن ).
¤¤¤
منظورمان از «داستان» در موارد فوق، پديده ميانه اي است كه بتوانيم آن را از ابعاد گوناگون -چه از لحاظ حجمي و چه از لحاظ ساختاري- با حكايت بررسي كنيم.
ادامه دارد...

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14