(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 13 آذر 1389- شماره 19806

عظمت و حيات ملت ها از نظر علامه نائيني
نقش آفرينان عصرتاريكي - 27
محوريت شهيد بهشتي در تأسيس مدرسه حقاني

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




عظمت و حيات ملت ها از نظر علامه نائيني

دكتر موسي نجفي
نظريه آفتاب و زمين
ميرزاعباس يزدي نويسنده رساله آفتاب و زمين در اين مورد مي نويسد:
آنچه محقق و ثابت است اين است كه در هر دوره از ادوار، كه از براي امتي و قومي آسايش و رفاه و ترقي و تعالي و سعادت و سيادت حاصل شده، به واسطه بيداري و حسن اخلاق و مراعات معاني و حقايق ايشان بوده است و همچنين در هر زماني از ازمنه كه ملتي را محنت و پستي و اسارت و بدبختي رو آورده به سبب غفلت و سوء اخلاق و اشتباه كاري و فريب خواري خود شاهان بوده است كه حقايق و معنويات را از نظر انداخته و تكاليف را متروك داشته و به تن آسايي ساخته، پيرامون الفاظ بي معني گشته اند و اين مطالب خصوصيتي به قومي و زمان و مكاني ندارد. زيرا كه حقايق هرگز اختلاف نمي كند و معاني را به تغيير ظروف و ازمنه تغييري نمي رسد...» مناسب چنان مي دانم كه يك چند خبري از تاريخ سابقين مسلمين و گذشتگان ايرانيان نقل نمايم تا بيش تر عبرت گرفته و بهتر به غيرت آمده بدانيم كه سبب آن قدرت و جلال چه بود و علت اين عجز و اضمحلال كدام است... خوب است قدري در امور گذشته و اوضاع حاليه و پيش آمدهاي آتيه خودمان فكر كرده ببينيم موجب آن عزت و جلال و علت اين ذلت و سرافكندگي، و اگر تغيير حال ندهيم، باعث بردباري و اضمحلال ما چه بوده و چه خواهد بود و اين خودسپردگي و تسليم و توسل و تعظيم به اجانب و كسالت و بطالت و مرعوبيت و لااباليگري و نفس پرستي و دنيادوستي كه پيشه خود كرده ايم آخر كار ما را به كجا خواهد كشانيد و آيا علت العلل همه اين بدبختي ها جز دست برداشتن از حقايق و معنويات و بي فكري چيز ديگري خواهد بود؟ و آيا هيچ باز ديگر اين روزهاي سياه از براي پيشينيان ما پيش نيامده و به قدرت فكر و عمل و ابراز غيرت و فداكاري دفع آن بليات ننموده اند كه ما اين طور تن به بلا داده و در مقام تسليم برآمده ايم. چه شدند مسلمانان دين باور، كجا رفتند ايرانيان ايمان پرور، بزرگان اسلام چه شدند، سرداران ايران كجايند؟ روح اسلام در كيست و خون ايران در كدام؟ حال كه آنها زنده نمي شوند كاش ما بيدار شويم، آن وقت خواهيم ديد كه اين موانع از جلوي ما گذارده اند چيزي نيست كه سد راه ترقيات ما نمايد، و اين قدرت ها كه در جلو چشم ما جلوه مي دهند، قدر آن را نداشته كه اين اندازه ترسناك شويم و به واسطه همان علل سابق الذكر بود كه خودمان تسليم كننده خود شده بوديم. (نجفي 6713: ص ص 161-162، 96، 86)
نظر تنبيه الامه و تنزيه المله
علامه ميرزاي نائيني نويسنده تنبيه الامه در مورد عظمت و حيات ملت ها و به خصوص مسلمانان صدر اسلام مسئله آزادي و فردي نبودن حكومت را برمي شمرد و شروع انحطاط و تداوم آن را در اثر استبداد و حكومت خودسرانه مي داند:
ما ظالم پرستان ايران، كه خود را متمسك به مذهب جعفري مي شماريم، با اين كه هر قدر از مقتضيات دين و مداليل كتاب و سنت و سيره پيغمبر(ص) و امام(ع) خود بي خبر باشيم، لااقل قيام ضرورت مذهبمان را بر غاصب بودن اين دسته متصديان و لزوم تحديد استيلا و قصر تصرفشان، به قدر قوه و امكان، مجال انكار نداريم و هم عياناً مي بينيم كه يك روزگاري اولين ملل عالم بوديم و حالا به واسطه فعال مايشاء بودن و مسئوليت از ارتكابات نداشتن هواپرستان دچار چه محنت و چه ورطه و مهلكه قريبه التهلكه گرفتاريم... همچنان كه مبدأي طبيعي آن چنان ترقي و نفوذ اسلام درصدر اول- كه در كم تر از نصف قرن به چه سرعت و سير و به كجا منتهي شد- همين عادله و شورويه بودن سلطنت اسلاميه و آزادي و مساوات آحاد مسلمين با اشخاص خلفا و بطانه ايشان در حقوق و احكام بود، همين طور مبدأي طبيعي اين چنين تنزل مسلمين و تفوق ملل مسيحيه بر آنان هم، كه معظم ممالكشان را بردند، و هيچ نمانده، كه اين اقل قليل باقي مانده را هم ببرند، همين اسارت و رقيت مسلمين در تحت حكومت استعباديه و موروثه از معاويه و فوز آنان است به حكومت مسئوله مأخوذه تاز شرع مسلمين، و چنانچه باز هم مسلمانان از اين سكرت و غفلت به خود نيايند و كما في السابق در ذلت عبوديت فراعنه امت و چپاول چيان مملكت باقي بمانند، چندي نخواهد گذشت كه العياذ بالله تعالي، مانند مسلمين معظم افريقا و اغلب ممالك آسيا و غيرذلك، نعمت شرف و استقلال قوميت و سلطنت اسلاميه را از دست داده...» (نائيني 1136: ص ص 38، 94)
برآورد نظريه متون سياسي عصر مشروطيت
آنچه از مجموع متون سياسي عصر مشروطيت در مورد عظمت و انحطاط يا حيات و مرگ اقوام و ملل و دول به خصوص ملت ايران معلوم مي شود اين است كه:
اول) در عصر مشرو طيت، اذهان در مورد وقايع اجتماعي و تاريخي و علل و ريشه هاي آن بسيار تفكر و انتزاع مي كرده اند.
دوم) در مرگ و زندگي ملت ها، عوامل بسياري در نظر گرفته مي شده است و تأكيد مطلق بر يك عامل خاص در مدنظر نبوده است.
سوم) از بين عوامل تحرك زا، تكامل بخش و اعتلادهنده جوامع، مذهب، اراده، بيداري، اتحاد، مراقبت از يكديگر، آزادي، عدالت، مساوات و شورا را مي توان برشمرد و از عوامل انحطاط جوامع، رواج فساد اخلاق، نفاق در ملت، سست شدن ايمان و اراده، بي فكري و غفلت و تسليم و خودباختگي بيشتر مورد تأكيد قرار مي گيرند و، اگر در متوني آمده است كه وراي تمام اين عوامل در تاريخ نظم و ترتيب قانونمندي حاكم است، فهم اين قوانين آغاز و نقطه شروع عظمت دوباره است. البته، در اين متون، اين نظم و قانونمندي تاريخي صرفاً مادي نيست و خداوند و علل غيبي و ماوراي مادي را مطرح مي كنند و از اين نظر بسياري از متون سياسي عصر مشروطيت از تفكرات مادي و جريانات سطحي نگر روشن فكري اروپايي جدا مي شوند.
ارزيابي روحيات مردم و قهرمانان ايراني در ازمنه تاريخي
خلق و خوي، روحيات و فضايل فكري، معنوي و مادي ايرانيان، در طول قرون، موضوعاتي بودند كه رساله ها و كتاب هاي سياسي عصر مشروطيت به خوبي به آن توجه كرده بودند، به خصوص اين موضوع ها، در مواقع تاريخي حساس يا زمان بروز فتنه ها يا جنگ ها و تحولات، مطالب و نكاتي بوده اند كه نويسندگان سياسي عصر مشروطيت براي بيان مقاصد و افكار سياسيشان از آنها به عنوان اصول و پايه ها و مفروضات استدلال خود استفاده مي كرده اند.

 



نقش آفرينان عصرتاريكي - 27
محوريت شهيد بهشتي در تأسيس مدرسه حقاني

مرتضي صفارهرندي
نويسنده شهيد جاويد در كتاب خود ـ كه به لحاظ شيوايي قلم و جمع آوري مناسب مطالب حتي تقريظ آيت الله مشكيني را نيز در طليعه خود داشت- بر دو ادعا پاي فشرده بود؛ نخست اينكه هدف امام حسين(ع) از حركت به سوي كوفه كه منجر به واقعه كربلاي سال 61 هجري شد، ايجاد حكومت اسلامي بوده است، نكته دوم اين كتاب كه نتيجه طبيعي انگاره اول به شمار مي رفت اين بود كه امام(ع) نسبت به آنچه قرار بود در كربلا رخ دهد، علم نداشت.
بعدها آيت الله مشكيني تقريظ خود بر اين كتاب را كه صرفاً براساس اعتماد به نويسنده نگاشته شده بود، پس گرفت.
رديه هاي متعددي در حوزه علميه بر اين كتاب نوشته شد. با اينكه در ميان رديه نويسان بر اين كتاب نام اساتيد بزرگ نزديك به امام خميني مثل مرحوم آيت الله محمد فاضل لنكراني و مرحوم آيت الله شهاب الدين اشراقي (داماد حضرت امام) نيز به چشم مي خورد، اما نيروهاي طرفدار امام به عنوان حاميان اين كتاب و نيروهاي سنتي حوزه و از جمله مرحوم آيت الله گلپايگاني به عنوان منتقدين اين كتاب شناخته شده بودند؛ طوري كه ساواك در سند ديگري تصريح مي كند:
«در مورد تضعيف طرفين (طرفداران خميني و گلپايگاني) ترتيبي اتخاذ گردد كه اختلاف موجود در اين زمينه گسترش يافته و بهره برداري هاي لازم از اختلاف مذكور كسب گردد.»209
امام راحل همواره از اظهار نظر صريح درباره اين كتاب پرهيز كردند و موضوع حمايت و مخالفت با آن را به تلخي به عنوان يكي از موارد استفاده دشمن از اختلافات داخلي مورد اشاره قرار مي دادند. اما آقاي حسينعلي منتظري درخاطراتش تلويحاً به پيغامي اشاره مي كند كه ظاهراً در انتقاد از ابراز همراهي وي با اين كتاب بوده است.210
به هر حال از جمله كساني كه در شهر اصفهان با كتاب صالحي نجف آبادي و نيز افكار غروي اصفهاني به شدت مخالفت مي كرد، مرحوم آيت الله شمس آبادي بود. منتظري در خاطرات خود وقتي به موضوع تشريح علت قتل شمس آبادي مي رسد، يادآور مي شود:
«واقع مطلب اين است كه مرحوم شمس آبادي در ماجراي كتاب شهيد جاويد سردمدار قضيه شده بود.»
وي در بخشي ديگر از اين خاطرات تصريح مي كند:
«طبعاً يك جو متشنج ايجاد شده بود و بچه هاي انقلابي تند خواسته بودند او را گوشمالي بدهند و بترسانند ولي برخلاف ميلشان به قتل رسيده بود.»!211
درباره انگيزه نهايي مهدي هاشمي در قتل مرحوم شمس آبادي فرضيه هاي مختلفي وجود دارد. مهدي هاشمي خودش مدعي است كه اين رفتار به خاطر تبعيت از تجربيات مشابه مبارزين الجزاير در ترور علماي همراه با فرانـسوي هاي استعمارگر و سپس متهم كردن فرانسوي ها به اين اقدام براي تخريب وجهه آنها صورت مي گرفت.
مطابق يك فرضيه ديگر مهدي هاشمي در اين اقدام به واقع از سوي ساواك هدايت مي شده است. طرفداران اين فرضيه از تخفيف مجازات وي از سه بار اعدام به حبس ابد به عنوان شاهد ادعاي خود ياد مي كنند. آنها يادآوري مي كنند كه مهدي هاشمي پس از دستگيري توسط ساواك (در سال 1346) لباس روحانيت را رها كرد و توسط ساواك از طريق ضد اطلاعات ارتش شاه به كار گرفته شد.
بازگشت مهدي هاشمي به زادگاه خود پس از اين دوره و ارتكاب جنايت عليه آيت الله شمس آبادي، تقويت كننده فرضيه دوم است. به هر حال انگيزه نهايي مهدي هاشمي هرچه بوده، از منشأ اوليه آن گريزي نيست؛ آميزه اي از مشكلات اخلاقي و خودبسندگي در تفسير دين و عمل براساس اين دو.
مدرسه حقاني
پرده دري ها و حرمت شكني هايي كه در جريانات پس از سال1376 دلها را آزرد، بدون آنكه مسببان آن بخواهند به اراده الهي كاركرد هاي مثبتي هم داشت. شبهاتي كه قلم هاي هتاك درباره تاريخ انقلاب در اين سال ها آفريد، فرصتي را براي آگاهي تاريخي نسل جديد فراهم ساخت. در جريان داستان سرايي هايي كه عمدتاً از سوي فريب خوردگان باند مهدي هاشمي در قالب تعابيري مثل »عاليجنابان« و... براي ترسيم چهره اي جنايتكار از عملكرد گذشته نظام صورت مي گرفت، بسياري ازمردم براي اولين بار با نام يك مدرسه علوم ديني در حوزه علميه قم آشنا شدند. افرادي مثل اكبر گنجي و سپس با استفاده از نوشته هاي او، ضد انقلابيون خارج كشور مثل عليرضا نوري زاده آتش سنگيني از تهمت ها را به سوي مدرسه علميه «حقاني» گشودند و پرورش يافتگان آن را با عنوان »باند حقاني« نواختند. اين مسأله نظرها را به سوي مدرسه مذكور جلب مي كرد. البته بازگشت به گذشته اين مدرسه نشان مي داد كه برخي از همفكران اكبرگنجي نيز مدتي در همين مدرسه تحصيل مي كرده اند! با اين حال اين سؤال پيش مي آمد كه چه چيزي اين مدارس را در ميان همه مدارس علميه از چنين حساسيتي برخوردار كرده است؟
واقعيت اين است كه مدرسه حقاني در تحولات حوزه علميه قم در پيش از پيروزي انقلاب جايگاه ويژه اي داشته است. به طور مختصر مدرسه حقاني بر آمده از يك ايده با سابقه ده ها ساله درحوزه هاي علميه است. از زمان زعامت آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني در نجف و آيت الله بروجردي در قم تمايل به تحول در نظام درسي و پرورش عالماني پاسخگوي نيازهاي جديد جامعه وجود داشت. اين چيزي بود كه حتي مورد سوءاستفاده رژيم شاه نيز قرار گرفت. آنچه رژيم گذشته در قالب هايي مثل دارالترويج، دارالتبليغ و دانشگاه اسلامي پيگيري مي كرد، مصادره كردن پاسـخ به همين نياز براي تسلط بر حوزه علميه قم بود.
اگر شهيد بهشتي را مؤسس مدرسه حقاني بناميم، شايد قضاوتي برخلاف واقع نداشته ايم. او نخست سعي كرد در مدرسه آيت الله گلپايگاني نظام درسي نويني را با افزودن دروس جديد مثل ادبيات فارسي، تاريخ، رياضيات، بنيان نهد. اما زماني كه درمورد گنجاندن درس انگليسي با ممانعت مرحوم آيت الله گلپايگاني مواجه شد، به همراه تعدادي ديگر از مدرسان حوزه علميه قم به فكر تأسيس يك مدرسه مستقل افتاد.212 در تحقق ايده شهيد بهشتي بزرگاني همچون آيات قدوسي، رباني شيرازي، حائري تهراني، حسين حقاني و سيدمرتضي جزايري با او همراه شدند. آنها در ميان مراجع تقليد تنها از حمايت مالي و معنوي مرحوم آيت الله ميلاني برخوردار شدند.
به گفته آيت الله جنتي، شهيد بهشتي و آيت الله رباني شيرازي اين مدرسه را در قالب يك ايده كلي براي شكل دهي مدارس برنامه ريزي شده و تشكيلاتي بصورت نمونه در كنار حوزه و به اميد گستردگي تدريجي آن در كل حوزه در صورت موفقيت آن تأسيس كرده بودند. آيت الله حائري تهراني هم از ارتباط حوزه و دانشگاه به عنوان انگيزه ديگر مؤسسان اين مدرسه ياد مي كند.213
برخي از همراهان اوليه اين مدرسه بعدها به دلايل مختلفي از آن جدا شدند. در يك سوي اين طيف فردي همچون سيدمرتضي جزايري به رغم شاگردي درس فلسفه علامه طباطبايي، مخالف ورود در مقولات فلسفي و سياسي و در سوي ديگر آن كسي مثل محمد مجتهد شبستري مفتون خرد غربي قرار دارد.214 اما اين مدرسه در دوره هاي مختلف عمدتاً با محوريت بزرگاني اداره مي شد كه هر يك منشأ اثرات بزرگي در سطح حوزه علميه و سپس با پيروزي انقلاب در اركان نظام جمهوري اسلامي بوده اند. مدرسه حقاني براي اولين بار پاي علومي مثل جامعه شناسي، روانشناسي، فلسفه غرب و اقتصاد را به محيط حوزوي قم بازكرد. شهيد بهشتي به گفته خودش در اين مدرسه به دنبال تربيت عالمان محققي بود كه »راه گشاي بن بست هاي فعلي ناشي از ضعف شناخت« باشند. او تصريح كرده بود:
«محيطي كه بيست معمم در كنار بقيه تربيت كند مورد علاقه هيچ يك از ما نيست.»215
بهشتي و يارانش به دنبال تأسيس يك نظام آموزشي روز آمد با استفاده از تجربه دانشگاه الازهر بودند با اين تفاوت كه وابستگي الازهر به حكومت را مورد انتقاد قرار مي دادند. از سال 1345 مديريت اين مدرسه را شهيد آيت الله قدوسي به عهده گرفت. رفتار او آشكارا ازيك جهت گيري ويژه در تربيت طلاب حكايت داشت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
209- محمدمهدي امامي، همان، ص 121.
210- خاطرات منتظري، جلد 1، ص 306، به نقل از جعفريان، پيشين، ص 669.
211- خاطرات منتظري، جلد 1، ص 306، به نقل از جعفريان، پيشين، صص 601 و 602.
212- بهمن شعبان زاده، تاريخ شفاهي مدرسه حقاني، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، تابستان 1384، چاپ اول، ص 50.
213- گفت وگو با آيت الله جنتي، به مناسبت شهادت آيت الله قدوسي، ويژه نامه كيهان 13/6/1362 و بهمن سفيان زاده، همان منبع، صص 57 و 58.
214- رسول جعفريان، جريان ها و سازمان هاي مذهبي سياسي ايران، چاپ پنجم، ص 294.
215- سيد محمدرضا طباطبايي، شهيد بهشتي و مدرسه شهيدين، مجله نامه شهيدين، سال 1، پيشين شماره 1، تيرماه 1375 ص 25، به نقل از بهمن شعبان زاده، پيشين، ص 56.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14