(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 18 آذر 1389- شماره 19811

مقاومت ديني ايرانيان برابر سيطره يونانيان
نقش آفرينان عصرتاريكي - 32
تنفر شديد دكتر شريعتي از منافقين

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




مقاومت ديني ايرانيان برابر سيطره يونانيان

محمد مددپور
ستيز ميان اديان آسماني شرقي و فلسفه بشرمدارانه يوناني
نگاه يونان متافيزيك، هر چند در عصر دانايان نخستين يوناني، چون هراكليتوس و فيثاغورث كه از لوگوس و ارواح مجرده، و رابطه طولي خرد انساني با عالم بالا، نه به صورت رابطه جبري كور، چنان كه رواقيان و اپيكوريان تلقي مي كردند، سخن مي گفتند، به نحوي رجوع به عالم اشراقي داشتند. چنين است نظريه مثالي استذكاري افلاطون، هر چند در بسط متافيزيك يوناني و انتقال آن به عالم انتزاعي ارسطويي، كه ارتباط انسان با عالم بالا مستور و نهان مي شود، و عالم ناسوتي و عرضي و عرفي غرب را تأسيس مي كند.
تفكر اشراقي فرهي شرقي، كه ايرانيان باستان و كلا آسيايي ها بدان تعلق داشتند، گرچه با تفكر انتزاعي با واسطه در غرب از سوي سقراط و افلاطون و ارسطو پايان يافت، و علي رغم نفوذ آن، با ايلغار اسكندر و جهانگيري يونانيان در ايران، پايان نيافت. مقاومت شرقيان و ايرانيان در برابر فرهنگ يوناني پس از مرگ داريوش سوم و اردشير چهارم و نابودي شاهنشاهي بومي پارسي و ايراني استمرار يافت، گرچه فرهنگ يوناني از انطاكيه و به اناطولي تا رود سند و پنجاب و ماوراءالنهر را چونان سيلابي فرا گرفت، و حتي نخستين مجسمه هاي بت وارده بودا را در قندهار پديد آورد و فلسفه شبه اشراقي اسكندراني را در اسكندريه و انطاكيه؛ اما، در عمق و در باطن، روح شرقي، خويش را در فضاي عالم يوناني زده مستور و نهان ساخت و مقاومت شرقي خود را به نحوي بنيادي ادامه داد.
مقاومت مشرقيان و به ويژه ايرانيان در برابر هلنيسم، به سخن ساموئيل ك.ادي، در همه جا در كسوت دين و آيين هاي معنوي، خاصه از ديدگاه حكمت لاهوتي شرقي درباره پادشاهي و شهرياري بروز كرد. شرقيان چنان كه اشاره رفت، معتقد بودند كه شهرياران قائم مقام و خلفاي ايزدان و خدايگان بزرگ چون اهورا مزدا، يهوه، مردوك بر روي زمين هستند، و حتي، چنان كه در مصر معتقد بودند، خود خدا هستند و داراي مقام الوهيت اند. قوانيني كه اين شهرياران مثالي شرق اجرا مي كردند قوانين الهي و آسماني بود، و بنابراين استيلاي يونانيان و فرهنگ فلسفي يوناني تهاجمي به ايزدان و قدسيان شهرياران شرقي محسوب مي شد. به اين علت است كه همه جا از «مقاومت ديني» ايرانيان و شرقيان در برابر فرهنگ اين جهاني و زميني يوناني بايد سخن گفت.
اين نزاع را برخي مورخان كنوني به ستيزه ميان اديان آسماني شرقي و فلسفه انساني ]بشرمدارانه[ اروپايي تعبير كرده اند. اين نظرگاه براي شرقيان، كه خود را مدافع شهر خدا در برابر تهاجمي اهريمني انسان ها مي ديدند، نه براي تفوق شخصي صرف بود، كه امروز تاريخ را براساس آن مطالعه مي كنند و مي نويسند، بلكه از فلسفه كيهان مدارانه و جبري اين جهاني متافيزيك يوناني بوده است. يعني همان انديشه اي كه امروز نيز به نحوي در ميان شرقيان، كه تعلقي به شرق و تمدن شرقي دارند، نسبت به مدرنيته وجود دارد. اساسا روح فرهي آييني ايراني همواره در برابر يونانيت و فلسفه بشرمدارانه غرب احساس انسداد و فروبستگي مي كرده است.
ايرانيان در روزگار سيطره سياسي يونانيان دريافتند كه بهترين مقاومت در برابر آنها مخالفت ديني و آييني است كه با عالم و مباني اعتقادي شهروندان تمدن ايراني سازگارتر و اصيل مي نمود. اين نظرگاه همان رجوع به آيين فرهي شهرياري و دينداري بود كه با انديشه دنيوي سلطنت يوناني عميقاً تباين و تضاد داشت. در آن دوران، مردمان انديشه هاي كهن مزديسنا را در باب ايران زمين و ايزد نگهدارنده آن، اسپندارمذ، و بنياد فرهي شهرياري و اهريمني بودن سلطنت يونانيان را از زبان پيشگويان مشرق زمين مي شنيدند؛ اغلب اين پيشگويان زنان كاهنه اي بودند كه مردم آنها را مهبط الهام از سوي اهورامزدا و ايزدان شرقي مي دانستند. آنان وقايع هولناك و حوادث شقاوت زا و حيرت انگيز آينده را پيشگويي مي كردند، و نهانرو شانه و غيبگويانه از سلاطين يوناني بد مي گفتند. آنها حتي اصل شرقي خود را پنهان مي كردند تا مورد خشم يونانيان قرار نگيرند.
از همين منظر پيشگويانه، در آثار منسوب به «سيبولا»ها، يعني زنان غيبگو كه مانند هرمس هاي يوناني و مصري، ملهم از موزه ها، يعني الهگان دانش و هنر اساطيري يوناني ماقبل متافيزيك اند، كهانت در روح شرقي همواره وجود داشته است؛ از اينجاست كه شاه كاهنان بين النهريني و مغان ايراني، در مقام كهانت و پيشگويي اند و از همين باب نيز يونان ستيزي ايرانيان كهن آغاز مي شود. در آثاري چون دينكرد، ارداويراف نامك، پيشگويي گشتاسب و بهمن يشت، كه در ادوار مختلف نوشته شده است، همان سفرهاي روحاني مغان و كاهنان ايراني است كه ظهور شهرياري عادل را پس از نابودي جانشينان اسكندر پيش بيني مي كردند. موعود مزديسنا يعني پشوتن، سوشيانس يا هوشيدر از آمدن پهلواني ايزدي از نسل فرمانروايان اساطيري ايران حكايت مي كند.
اين همان احياي فكر و آيين شهرياري و ظهور مجدد دين بهي بود كه ناشي از فتوح مكاشفه مجدد عالم ماوراءالطبيعي است.
در «بهمن يشت» آمده است، زرتشت تنه درختي را به رؤيا مي بيند كه شاخه هايش از طلا و نقره و مفرغ و آهن ناخالص است. اهورا مزدا به وي مي گويد: سه فلز شريف نخستين مظهر سه تن از شاهان ايراني، و چهارمي مظهر شاه «ديوان ژوليده موي از تخمه خشم» است. زرتشت سپس شرح اوضاع وحشتناك آخرالزمان را مي دهد، و نهايتاً پيروزي اهورائيان را پيشگويي مي كند، كه در آن زمان دوران فرمانروايي بيدادگران مهاجم بيگانه به سر خواهد رسيد. به همت موعود زرتشتي پشوتن و سواران بي شمارش، دوباره دين بهي و فرمانروايي پارسي در ايران زمين روا خواهد شد. در كتاب دانيال نبي شبيه همين تفكر و آيين معصومانه شهرياري است كه منجر به آيين معصومانه پيامبري مي شود.

 



نقش آفرينان عصرتاريكي - 32
تنفر شديد دكتر شريعتي از منافقين

مرتضي صفارهرندي
در اين زمان تقريباً تمامي هسته هاي مبارزه مسلحانه ماركسيستي و مذهبي كشف و منهدم شده بود. انحراف ماركسيستي در وسيع ترين سازمان مبارزان مذهبي و شكل گيري گرايش هاي ماركسيستي و شبه ماركسيستي حتي در بين برخي از طلاب، فضاي غم آلودي را در بين روحانيون طرفدار مبارزه ايجاد كرده بود. گزارش هاي جاسوسان ساواك از گفت وگوي هاي جلسات خصوصي روحانيون در آن روزگار، منعكس كننده اين فضاي اندوهبار است. خصوصاً انتشار كتاب «توحيد» از فردي به نام حبيب الله آشوري به اين فضا دامن مي زد. تفسير مادي گرايانه و ماركسيستي از آموزه هاي مذهبي اين بار از قلم فردي صادر مي شد كه ملبس به لباس روحانيت و حتي مدتي از شاگردان درس آيت الله خامنه اي بود.232
گروهك فرقان هم در همان سال ها توسط يك طلبه مبتدي ديگر به نام اكبر گودرزي]1[ شكل گرفته و كتابي به نام «توحيد و ابعاد گوناگون آن» را با همين سياق و گرايش در سطح محدودي در محافل مذهبي پخش كرده بود. طوري كه شهيد مطهري خود را موظف يافته بود كه در جلسات هفتگي به نقد آن بپردازد.233
ماركس زدگي، حتي افراد با سواد تري مثل شيخ علي تهراني را گرفتار خود كرده بود. زماني كه او كتاب «روابط اجتماعي و اقتصادي در اسلام» را منتشر كرد، شهيد حاج آقامصطفي خميني (هم مباحثه اي قديمي علي تهراني) در نامه اي به او تصريح كرده بود:
«بايد سعي كنيد كه ماركس زده معرفي نشويد.»
به گفته مرحوم سيد منيرالدين حسيني زماني كه كتاب اقتصاد اسلامي شيخ علي تهراني را نزد آقامصطفي خميني آوردند آن را شديدا رد كرد و گفت:
«مؤلف، عمامه اي برسر افكار كمونيستي گذاشته است.»234
در ششم مهرماه 1356 امام خميني در جمع طلاب و روحانيون حوزه علميه نجف از نويسندگان متديني سخن به ميان آورده اند كه با نگاه يك بعدي به دين، اصل تمام احكام اسلام را براي ايجاد يك عدالت اجتماعي و آن هم در شكل زندگي حيواني علي السواء تفسير مي كنند و از مقولات ديني همچون معاد و... چشم مي پوشند. امام در آن سخنراني از اين افراد به اين صورت ياد كرده اند:
«متدينند و انسان به آنها علاقه دارد. لكن اشتباه كارند.»235
سندي از ساواك حاكي است كه شهيد محلاتي در جلسه اي كه با گروهي از روحانيون تهران در تاريخ 31 فروردين 56 داشته از آمادگي امام خميني براي تقبل هزينه هاي اعزام چند روحاني محقق مانند استاد مطهري به قم براي تربيت طلاب در جهت مقابله با اين انحراف خبر داده است و سلسله دروس نقد ماركسيسم شهيد مطهري در قم مربوط به همين دوره است.236 جريان هاي متحجر و وابسته به رژيم در حوزه نيز سعي داشتند با به رخ كشيدن اين انحرافات، آن را وسيله تخريب وجهه امام خميني قرار دهند. طوري كه آن بزرگمرد در مرداد ماه 1356 انتساب برخي از اين منحرفين به خود را از جمله تلاش هاي اجانب غارتگر براي تضعيف مذهب مقدس تشيع و روحانيت دانستند و از اين گروه هاي خائن چه كمونيست و ماركسيست و چه منحرفين از مذهب تشيع و از مكتب اهل بيت عصمت به هر اسمي و رسمي باشد ابراز تنفر و بيزاري كردند و فرمودند:
«بدخواهان و منحرفين بدانند با اين دروغ ها و حيله ها نمي توانند بين روحانيون شكاف ايجاد كنند.»
امام در عين حال تأكيد كردند:
«از روحانيون عظيم الشأن تقاضا دارم كه به طبقات جوان به چشم عطوفت و پدري نظر كنند و بر طبقات جوان است كه در حفظ روحانيت و روحانيون معظم كوشا باشند.»237
اين گونه مشكلات در مجموعه روحانيت، در شرايط سيطره حكومت شاه باعث شده بود كه مجموعه روحانيت مترقي در سال 1355 گرفتار محدوديت شديدي باشد. طوري كه حتي درج يك آگهي تسليت با امضاي علماي مبارزي همچون مطهري، مفتح، بهشتي، محلاتي، شاه آبادي، غيوري، ملكي و... به مناسبت فوت مادر آقاي رسولي محلاتي اينچنين با حساسيت كارشناس ساواك مواجه شده بود:
«از آنجا كه مدتي است تا حدودي همبستگي و فعاليت روحانيون و متعصبين مذهبي روبه كاهش گذاشته و هركدام به اصطلاح در لاك خود فرو رفته اند، ولي اين همبستگي كاملاً از هم نپاشيده و هركدام به نحوي از انحاء تماس هايي با يكديگر داشته كه اين تماس ها و همفكري ها مي تواند نشانگر آن باشد كه هنوز مراوداتي با يكديگر داشته و در صورت لزوم به تبادل افكار بپردازند... اين موضوع كاملا روشن است كه نامبردگان همانند زنجيري دست به دست يكديگر داده و چنانچه در نظر داشته باشند تصميمي را به مرحله اجرا در آورند. هركدام آنها كافي است كه شهر يا محله اي را با گفتار هاي تند و مسموم كننده خود و با سوابقي كه مردم و پيروان آنها از آنان دارند، همزمان تصميم خود را عملي سازند.»238
عدم تحمل اين ارتباطات محدود در بين روحانيان مبارز در شرايطي بود كه رژيم شاه علماي مبارز را از پايگاه هايي مثل حسينيه ارشاد، مسجدالجواد و مسجد جاويد محروم ساخته بود. در كنار اين تلاش، رژيم شاه بخش هايي از پژوهشگران در حوزه دين را در مجموعه هايي مثل انجمن شاهنشاهي فلسفه سامان داده بود تا وجهه اي همراه با اسلام از خود نشان دهد. در اين تلاش همسر شاه با گردآوري افرادي مثل سيدحسين نصر، عبدالحسين زرين كوب و احسان نراقي، از وجاهت علمي بزرگاني مثل سيد جلال الدين آشتياني]2[ نيز بهره مند شده بود. نكته جالب اينكه چنين اقداماتي از سوي كسي مثل فرح صورت مي پذيرفت كه با گستاخانه تر كردن سال به سال محتواي جشن هنر شيراز، دين ستيزي خود را به اثبات مي رساند. آخرين جشن هنر شيراز، چند ماه پس از آغاز برنامه فضاي باز سياسي كارتري در ايران، عكس العمل هايي را به دنبال داشت كه قدرتمندي جريان روحانيت را بارديگر به رخ مي كشيد. يك نمايش خياباني در شب هاي ماه رمضان سال 1356 كه درآن به طور علني صحنه يك تجاوز جنسي در مقابل چشمان عابران قرار مي گرفت، با چنان واكنش شديدي از سوي عالمان بزرگ شيراز همچون شهيد آيت الله دستغيب و آيت الله بهاءالدين محلاتي مواجه شد كه سفير وقت انگليس مخاطرات اين گونه رفتار را به شاه گوشزد كرد. اوج گيري ترويج هرزگي از سوي رژيم به نوعي به مبارزه با مظاهر آن از سوي دانشجويان مذهبي منجر شد كه حتي موج آن به دانشجويان چپ گرا نيز سرايت كرده بود. به نوشته آنتوني پارسونز سفير وقت انگليس، او اخباري را در آن زمان دريافت مي كرد كه از افزايش گرايش مذهبي در بين دانشجويان حكايت داشت. رژيم شاه در ابتدا اين گرايش را به درستي درنيافت و سعي كرد موضوع فضاي باز سياسي را از طريق ظرفيت سازي در ميان نيروهاي سياسي سكولار به سوپاپ اطميناني براي خود مبدل سازد.
تدبير تاريخ ساز امام: پيوند دو پايگاه مهم
آمريكايي ها 30 سال است كه مترصد موقعيتي هستند تا غفلت تاريخي خود در عدم شناخت انديشه سياسي انقلاب اسلامي را جبران كنند. حتي ظاهر وضعيت جبهه اسلام خواهان در يك سال قبل از سقوط رژيم سلطنت نيز در حدي از سازمان و مطلوبيت نبود كه آمريكايي ها بتوانند چنين انقلاب انفجارگونه و فراگيري را پيش بيني كنند. ويليام سوليوان آخرين سفيرآمريكا در ايران، در كتاب خاطرات خود با عنوان «مأموريت در ايران» با اشاره به سفر خود به مشهد در ابتداي مسئوليت جديد و مشاهده دلباختگي مجنون وار مردم به ساحت ائمه (عليهم السلام) در حرم امام رضا (عليه السلام)، اذعان مي كند تا قبل از ديدن اين صحنه ها عمق عواطف و ايمان مذهبي مردم ايران را درك نمي كرده است. اين مسأله او را وا مي دارد كه به بررسي وضعيت محافل مذهبي و روحانيت در ايران بپردازد. وقتي سوليوان متوجه مي شود كه روحانيون مرتبط با سفارت، وابستگان به رژيم شاه هستند، تلاش براي نزديك شدن به روحانيون مخالف شاه را آغاز مي كند و پس از ناكامي در اين امر به پيگيري اين موضوع از طريق يكي از تجار تهران مي پردازد. با اين حال خاطرات سوليوان نشان مي دهد كه او چندان توفيقي در كسب شناخت دقيق از جبهه اسلام خواهان نداشته است.
همان گونه كه در گذشته يادآور شديم تضييقاتي كه رژيم شاه براي فعاليت روحانيت ايجاد كرده بود، از ايفاي نقش واقعي اين نهاد ريشه دار ديني در جامعه ايراني ممانعت مي كرد. علاوه بر اين، روحانيت مبارز بتازگي از يك تجربه تلخ يعني پشتيباني از گروه مجاهدين خلق، با احساس پشيماني بيرون آمده بود. چرا كه مي ديد جوانان متدين بسياري، از طريق اين گروه به انحراف ماركسيستي كشيده شده اند. روحانيت همچنين درگير چالش با برخي از نقطه نظرها مثل ديدگاه هاي دكتر علي شريعتي در بين مبارزان مسلمان بود. اقدامات خيرخواهانه اي كه براي تصحيح برخي از نظرات دكتر شريعتي صورت مي گرفت نيز به فرجام نمي رسيد. آيت الله مسعودي خميني در خاطرات خود از تلاش شهيد دانش آشتياني (از شهداي هفتم تير 1360) براي برگزاري يك گفت وگوي علمي بين دكتر شريعتي و آيت الله محمدتقي مصباح يزدي سخن گفته است كه به دلايل نامعلومي به نتيجه اي نرسيد.239 آن گونه كه آيت الله مصباح نقل مي كند، دكتر شريعتي گفته بود كه به علت تب شديد و بيماري از شركت در اين جلسه معذور است. اما بعدازظهر همان روز به مدت چند ساعت در حسينيه ارشاد سخنراني كرد.240 البته شايد همين تلاش ها بود كه باعث شد، مرحوم شريعتي تصحيح آثار خود را به استاد محمدرضا حكيمي بسپارد.
يكي از دوستان قديمي شريعتي مثل حيدر رحيم پور ازغدي (پدر حسن رحيم پور ازغدي) خاطره جالبي را مطرح كرده است:
«از چندي پيش از مهاجرت به اروپا، تنفر شديد خود را از منافقين آشكار مي داشت و گفت اگر خدا بخواهد و فرصتي باشد در آينده منسجم تر، غني تر و حساب شده تر و به گونه اي مي نويسم كه از نوشتارم سوءاستفاده نشده و تالي فاسدي نداشته باشد. 241
از سوي ديگر، آزادي شريعتي از زندان در سال 1354 و انتشار برخي از آثار او در روزنامه هاي كثيرالانتشار، وجاهت او را در بين حاميانش تا اندازه اي كاهش داده بود. به گونه اي كه به گفته سعيد حجاريان، اعضاي برخي از انجمن هاي اسلامي دانشجويان، كتاب هاي شريعتي را در اين مقطع از كتابخانه هاي خود تصفيه كردند.242 شريعتي درحالي كه ممنوع الخروج از كشور بود، با استفاده از پسوند نام خانوادگي اش (مزيناني) از كشور گريخت و اندكي بعد در بندر ساوتمپتون انگليس در اثر سكته قلبي ناشي از فشار روحي و رواني درگذشت. طرح خبر درگذشت شريعتي در ايران در مجلس ختم پدر يكي از روحانيان مبارز در مسجد ارگ تهران ابعاد اجتماعي يافت. آنچه از سوي هواداران شريعتي شايع شد، قتل او به دست عوامل ساواك بود. بدين ترتيب فوت مرحوم شريعتي وجهه او را در بين علاقه مندانش مجدداً بهبود بخشيد. اين حادثه در زماني رخ داده بود كه فضاي باز سياسي امكان برگزاري جلسات كوچك بزرگداشت وي را فراهم مي ساخت.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
232- رسول جعفريان، جريان ها و سازمان ها ي مذهبي سياسي ايران، چاپ پنجم، ص 579.
233- همان.
234- خاطرات حجت الاسلام والمسلمين سيد منير الدين حسيني، ص 215، به نقل از رسول جعفريان، پيشين، ص 551.
235- صحيفه امام، جلد 3، صص 223-221.
236- ياران امام به روايت اسناد ساواك، كتاب سي ويكم، عالم جاودان، مركز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، چاپ اول، بهار 1382.
237- صحيفه امام، جلد 3، ص 204.
238- ياران امام به روايت اسناد ساواك، عالم جاودان، صص 543 و 544.
239- جواد امامي، خاطرات آيت الله مسعودي خميني، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامي، چاپ اول، 1381، صص 350و351.
240- از آنچه مي ترسيديم اتفاق افتاد (گفت وگو با آيت الله مصباح يزدي)، نشر يادآور، سال دوم، شماره چهارم و پنجم، آذر و زمستان 1387 و بهار 1388، صص 36 و 37.
241- حيدر رحيم پورازغدي، از انجمن پيروان قرآن تا انجمن حجتيه، ص 121.
242- كارنامه اطلاعاتي سعيد حجاريان از زبان خودش، نشريه فكر نو، سال دوم، شماره 6، ص 52.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14