(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 30  آذر 1389- شماره 19819

مفهوم سنت محمدي(ص)
نقش آفرينان عصرتاريكي - بخش پاياني
علت انتخاب بازرگان از زبان هاشمي رفسنجاني

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




مفهوم سنت محمدي(ص)

محمد مددپور
متفكران سنتي طالب حيرت اند، چنان كه محمد مصطفي(ص) فرمود: «رب زدني تحيراً فيك». او در حال حيرت با كلماتي عميق از راز حقيقت وجود عالم و تجليات قدسي در عالم و آدم و چرايي موجودات سخن مي گويد. آنان با تاريكي روشني بخش روبه رويند. افق تاريك عالم راز جلوه جلال و عز ربوبي است. تفكر سنتي همواره از وجود تاريك كسب روشنايي مي كند. اين تفكر حساسيت در برابر راز را هيچ گاه از دست نمي دهد، از اينجا متفكر سنتي همواره در برابر عالم متحير مي شود.
سنت در حقيقت جز انكشاف حقيقت ازلي نيست، كه در تاريخ بر انسان متجلي مي شود، و در عالم اسلامي صورت كاملش را در نور محمدي نمودار مي سازد. پس سنت محمدي مجلاي تمام عيار نور محمدي است كه تا پايان تاريخ استمرار مي يابد و چون كشف و پرده برداري از چهره حقيقت است. به عبارت ديگر، سنت به معناي «بركنار زدن حجاب از چهره وجود مخفي و نهان» و «كشف وجود غيبي» است. متفكران ديني همواره با نور محمدي سر و كار داشته اند، اما متفكران دنيوي بيشتر حجاب نور محمدي را با آن يكي گرفته و موجود را با وجود يكي انگاشته اند.
روح القدس و ولايت جايگزين فره مزدايي
با اين اوصاف تفكر و آيين فرهي مزدايي در ساحت شهرياري و دينداري و نمايندگي و خلافت خداوند در عالم اسلامي و دين و سنت وحياني شرقي استمرار مي يابد. خلافت الهي در اسلام با «ولايت» و «ولايت» نسبت دارد. اين دومي به معني سياست و حكومت و امامت مردم به سوي حق است. حقي كه انسان در مرتبه ولايت بدان قرب پيدا مي كند. «روح القدس» چونان فره ايزدي انبياء و اوليا را حمايت مي كند.
بنابراين، در جهان نو اسلامي نيز، چونان جهان باستان ايراني، در افق خرد قدسي اسلامي، همه امور به بدايات و نهايات ايزدي و قدسي باز مي گردند و در نظام عادلانه فهميده مي شوند. با اين تفاوت كه فرد مزدايي در پايان كار خويش در حجاب يونانزدگي و عرف نامقدس اساطيري، از جمله طبقات صنفي تغييرناپذير، به جاي طبقات معنوي و روحاني مطابق درجات- قرب الهي- پوشيده مانده بود. و چنان كه اشاره كرديم، جامعه ايراني پس از خسرو اول انوشيروان در مسير انحطاط قرار گرفته بود، و خسروپرويز چون شهرياري بي فره ظهور مي كند و كشته مي شود، و شورش ها و هرج و مرج ها و جنگ هاي ميان دولت بيزانس و دولت ساساني موجب فرسودگي تمام عيار سرزمين ايران شده بود. داستان خسرو پرويز همواره چون نماد تجمل و زندگي بزمي در ادبيات ايراني باقي ماند، درحالي كه اثري از فره شاهان بزرگ كياني ايران باستان در او نبود. خسرو پرويز و آخرين حكمرانان ايراني با ظلم و ستم فراوان بر مردم حكومت مي كردند. محيط فاسد آخرين دربارهاي ساساني مورد قبول زرتشتيان بهدين نبود. از اينجا با تجلي فره از افق اسلام به آن گرويدند، چون سلمان فارسي از اهل بيت نبي مكرم به شمار آمدند.
بيش از هر چيز، زندقه و رسوخ آراي بيگانه در ديانت زرتشتي درمسخ تمدن باستان ايران موثر بود. كوشش موبدان و مغان زرتشتي، درحالي كه خود نيز گرفتار پريشاني فكري شده بودند، مؤثر واقع نشد. كرتيرنمونه اين موبدان بود كه، پس از دفع زندقه مانويان، خويش گرفتار تفتيش عقايد شد.آيين هاي مسيحي و يهودي و بودايي و فلسفه يوناني به واسطه مدارس نسطوري و ده ها فرقه و انديشه التقاطي شرقي و غربي با ضعف بنيه فرهنگي درايران زمين مؤثر بودند.
جان كلام آن كه فره ايزدي ايران زمين را ترك گفته بود و ديگر اثري از عظمت و جلال اهورايي در ايران ديده نمي شد؛ به همين سبب تاريكي اهريمني سراسر ايران را فرا گرفته بود. ميراث ديني كهن كلا فراموش شده و با لايه هاي خرافي آميخته بود. فقدان سيرو سلوك حقيقي نسبت به عالم فرهي و غيبت نظام ايزدي اشه كاملا عيان بود. توقف درعالم ظاهر و انديشه صوري مانع مي شد عروجي درعالم زرتشتي رخ دهد. بنابر اين، دراين دوران كه عالم باطن درحجاب ثنويت الهگان دين زرتشتي درك مي شد، نه تنها عروجي در دين رسمي زرتشتي چهره نگشود، بلكه حضيضي تام و تمام برا ين دين عارض شد كه آن را به سوي اين جهان ناسوتي فرو مي كشيد. طبقات معنوي كهن اكنون به طبقات ظالمانه صرفا دنيوي و نا مقدس تبديل شده بودند. قيام مزدك با آيين التقاطي خويش ستيز در برابر امتيازات اهريمني بود، يا قيام ماني كه با اباحيت مي كوشيد در اوضاع دگرگوني ايجاد كند؛ اما هيچ يك از اين اقدامات بنيادي فرهي و قدسي نداشت، و اوضاع را خراب تر مي كرد و نحوي از آب گل آلود ماهي گرفتن بود.
اوضاع فرهنگي و ديني بحراني امري جهاني بود. بيشتر مردم جهان درعصر بعثت، چونان بربران ژرمني، از فرهنگ و تمدن معنوي ديني بيگانه بودند. فرهنگ و دين اساطيري عرب براساس عصبيت تكوين يافته بود.يهود و مسيحي درميان عرب همواره بيگانه زيستند و تأثيري در انديشه تجسدي و تشبيهي بت پرستان عرب نگذاشتند.
چنان كه هنگام ظهور مسيحيت زمينه براي بسط و رشد احساس ديني فراهم مي شد، قوم عرب نيز جلوه هايي حفيف ازاين احساس را تجربه مي كرد. با اين تفاوت كه در ميان عرب تفكر حضوري بر تفكر حصولي سيطره داشت، و تمدن اين قوم، چونان تمدن يوناني - رومي مسيحيت، از ايمان به قدرت هاي مرموز و ادارك ناپذير بيگانه نبود. در آستانه ظهور اسلام، مردم به تدريج از بت پرستي بيزاري مي جستند، گروهي شراب را تحريم مي كردند و عده اي خداي بيگانه را مي پرستيدند و درهر محفل سخن از ظهور نجات دهنده اي بود. اين اوضاع موجب گرديد كه مردم به دين و غايت حيات بشر بينديشند.
ابن هشام در سيره النبويه از احبار يهود و رهبانان نصاري و كاهنان عرب سخن مي گويد كه از ظهور پيامبري خبر مي دادند. احبار و رهبانان، از روي كتاب هايي كه داشتند، اوصاف پيامبر جديد و زمان ظهورش را دانسته بودند. او مي نويسد كاهنان عرب به وسيله اجنه اي كه در آسمان ها از فرشتگان استراق سمع اخبار مي كردند، و سيارگان شهابي نيز درآن زمان از صعود آنها جلوگيري نمي كردند، از اين جريان اطلاع يافته بودند. و سال هاي زيادي بود كه زنان كاهنه و مردان كاهن از آمدن آن حضرت خبر مي دادند، ولي اعراب به اين اخبار اهميتي نمي دادند، تا هنگامي كه رسول خدا مبعوث شد، دانستند كه مقصود كاهنان آن حضرت بوده است و چون زمان بعثت فرارسيد و از استراق سمع شياطين و صعودشان به آسمان ها، به وسيله شهاب هاي آسماني جلوگيري شد، جنيان دانستند كه پيش آمدي از جانب خداي تعالي در زمين رخ داده است. اين ماجرا را قرآن از زبان جنيان چنين بيان مي كند:«و ما پيش از اين جاهايي براي شنيدن داشتيم، ولي اكنون تيرهاي شهاب دركمين ما است». و چون جنيان قرآن را شنيدند، دانستند كه منع ايشان از شنيدن خبرهاي آسماني به همين جهت بوده، كه وحي به خبرهاي ديگر آسماني مشتبه نشود، و حجت درباره اهل زمين تمام گردد.
پاورقي

 



نقش آفرينان عصرتاريكي - بخش پاياني
علت انتخاب بازرگان از زبان هاشمي رفسنجاني

مرتضي صفارهرندي
امام با اينكه قيد «بنابر پيشنهاد شوراي انقلاب» را در حكم انتصاب بازرگان به كار برده بودند، اما حتي در جلسه معارفه نيز با بيان اينكه «شوراي انقلاب، پيشنهادشان اين بوده است كه ايشان رئيس دولت باشند»سعي داشتند بر اين معنا تأكيد كنند. كتمان امام نسبت به ديدگاه خود و تمكين سازنده آن بزرگوار نسبت به اولين تصميم گيري هاي جمعي جمع مؤسسان نظام جمهوري اسلامي به حدي است كه حتي افراد مقربي همچون مرحوم آيت الله رباني شيرازي متوجه آن نبودند. به گفته حجت الاسلام علي اكبر ناطق نوري، آن مرحوم جلوي همه به امام با عصبانيت و صريح مي گفت:
«به نظر من انتخاب، انتخاب درستي نيست و اين ها آدم هاي مطمئني نيستند و شماها اين ها را نشناخته ايد.»298
هيچ كس نگفته است كه در جلسه شوراي انقلاب كه از ساعت 5 بعد ازظهر تا 9 شب پانزدهم بهمن 1357 برگزار شد، چه گذشت كه به پيشنهاد تعيين بازرگان به عنوان نخست وزير دولت موقت منتهي شد. اما در اين30 سال همواره مفروضاتي درباره علت اين انتخاب مطرح شده است. جداي از اين مفروض ها، امام در سال هاي بعد به يك نكته اساسي اشاره كردند:
«ما دو دسته بوديم، يك دسته مان از مدرسه آمده بوديم و يك دسته مان از خارج آمده بوديم. نه ما (مدرسه اي ها) تجربه انقلابي داشتيم و نه آنها (از خارج آمده ها) روح انقلابي را... آن وقت ما نداشتيم فردي را كه بتوانيم، آشنا نبوديم تا بتوانيم انتخاب كنيم. انتخاب كرديم و خطا شد.»299
بدين ترتيب حضرت امام هم بر خطا بودن اين گزينش تأكيد داشتند و هم به نوعي اشتباه ناخواسته گزينش كنندگان را يادآور شده بودند. بااين حال ايشان درهمين سخنان دردمندانه فرموده بودند:
«ما يا مقصريم يا قاصر و در هر دو جهت آن، در پيشگاه ملت بايد جواب بدهيم.»300
اما در ميان مفروض هايي كه تاكنون مطرح شده اند ابتدا اين نكته مورد يادآوري قرار مي گيرد كه هم اعضاي شوراي انقلاب و هم حضرت امام براين اعتقاد اصرار داشته اند كه نخست وزير نبايد روحاني باشد. دركنار اين اصل، آنها به دنبال فردي مي گشتند كه داراي تجربه مديريتي و حكومتي بوده است. جريان اصيل اسلامي به رهبري روحانيت در شرايط اختناق حاكم بركشور، هيچ گاه اين مجال را نيافته بود افرادي را براي آموختن مهارت هاي مربوط به مديريت نهادهاي حكومتي تربيت كند. اما بازرگان كسي بود كه در كنار سابقه مديريت در دهه 20 و ابتداي 30 (رياست دانشكده فني، عضويت درهيئت خلع يد از انگليس، رياست 9ماهه برهيئت مديره شركت ملي نفت و بالاخره مديريت سازمان لوله كشي آب تهران) به تدين نيز اشتهار داشت.
يك فرض ديگر نيز براين ديدگاه مبتني است كه اين گزينش به منظور كاهش حساسيت قدرت هاي غربي و دفع مزاحمت مقدر آنها در اولين روزهاي تولد نظام جمهوري اسلامي بوده است.
مطرح كنندگان اين فرضيه به كارنامه اعضاي نهضت آزادي در
هماهنگ سازي برنامه هاي مبارزاتي خود با آمريكا براي اثبات اين فرض، اشاره مي كنند. واقعيت اين است كه بر اساس خاطرات مكتوب كارتر، برژينسكي، ونس و خصوصاً سوليوان و ژنرال هايزر، آمريكايي ها ابتكار عمل را در آن روزها به كلي از دست داده بودند. بر اين اساس، تنها گزارش هاي غلط افراد نهضت آزادي درباره تسلط سوليوان و هايزر برامور كشور ممكن است شوراي انقلاب را با چنين ذهنيتي درگير كرده باشد. آنچه مسلم است، اين فرض در خاطرات هيچ يك از اعضاي روحاني شوراي انقلاب مطرح نشده است.
آقاي هاشمي رفسنجاني در خاطرات خود به عامل جديدي در ميان انگيزه هاي اعضاي شوراي انقلاب اشاره مي كند:
«عامل مهم ديگري هم اعضاي شوراي انقلاب را به انتخاب آقاي بازرگان ترغيب كرد كه آن رابطه ايشان و بختيار بود كه تصور مي شد از حاد شدن مسائل و درگيري هاي خونين جلوگيري خواهد كرد و انتقال قدرت را آسان مي كند. بالاخره جبهه ملي و نهضت آزادي و اعضاي آن باهم روابط و سوابقي داشتند كه اين مي توانست در مذاكرات و گفت وگوها مؤثر باشد.»301
بايد گفت سير وقايع روزهاي بعد كامل نبودن اين تصور را نشان داد. بختيار به رغم دوستي ديرينه خود با بازرگان اخطار كرد «در صورتي كه اين دولت، دست به آشوب بزند نخست وزير آن را دستگير خواهد كرد.» آخرين رئيس دولت در رژيم ستمشاهي افزود: «اگر او (بازرگان) تنها به حرف زدن اكتفا كند، يك مسأله است، اما اگر بخواهد دست به عمل بزند مسأله ديگري مطرح مي شود.» او همچنين با لحني تمسخر آلود گفت: «من حاضرم دولت موقت به قم برود، واتيكان درست كند. من دور قم را براي آنها ديوار مي كشم.» بختيار براساس تحليل خود، در اين جهت حركت مي كرد كه با روش هاي تبليغاتي، امام را از چشم مردم بيندازد. درست در همان شبي كه صبح قبل از آن (19 بهمن57) بازرگان در جمع مردم در دانشگاه تهران (با زباني ملاطفت آميز و همراه با مطايبه) خطاب به او گفت: «اي بختيار لر! بيا و بشو حر» بختيار دستور داد فيلم بازگشت امام با تأكيد بر آن صحنه درون هواپيما كه خبرنگار از امام درباره احساس خود به خاطر حضور در آسمان وطن مي پرسد و امام پاسخ مي دهند: «هيچ»، پخش شود تا به زعم وي بي اهميت بودن وطن براي امام خميني در اذهان تداعي شود! اين همان شبي است كه صلوات همافران به هنگام مشاهده تصوير امام در تلويزيون آسايشگاه مركز آموزشي نيروهاي هوايي در «دوشان تپه» آغاز درگيري مسلحانه نهايي مردم با رژيم را موجب شد.
در مسالمت جويي بختيار همين بس كه ساعت 6 صبح 22 بهمن ماه دستور بمباران مركز آموزشي دوشان تپه و مسلسل سازي ارتش در خيابان پيروزي را ـ كه مركز تجمع نيروهاي مردمي و همافران به مردم پيوسته، بود ـ صادر كرد. اين فرمان در حالي صادر شد كه فرمانده نيروي هوايي از انجام آن اظهار عجز مي كرد. دستور انتقال زمان حكومت نظامي به ساعت 5/4 بعد از ظهر را بختيار شخصا به سپهبد رحيمي فرماندار نظامي تهران داد. ليست افرادي كه قرار بود در جريان شبه كودتا بازداشت شوند (و از جمله خود بازرگان) توسط بختيار و با مشورت سپهبد مقدم آخرين رئيس ساواك تهيه شد. او گارد شاهنشاهي را هم مأمور كرد كه نيروهاي خود را براي انجام اين شبه كودتا در اختيار رئيس ساواك قرار دهد.302
جالب است كه افراد نهضت آزادي همواره مدعي شده اند كه طرفداران امام مانع حل مسالمت آميز مسأله از طريق رايزني با بختيار شده اند! امير انتظام ادعا كرده است كه پس از رايزني ها بالاخره آنها توانسته بودند بختيار را به استعفا و سران ارتش را به اعلام بي طرفي متقاعد سازند.
گذشته از اينكه هيچ كس اين استعفانامه را تاكنون نديده است، حتي به فرض صحت اين ادعا، به نوشته ارتشبد قره باغي آخرين رئيس ستاد مشترك ارتش رژيم سلطنتي، استعفانامه بختيار در ساعت 5 بعداز ظهر 22 بهمن يعني دو ساعت پس از اعلام بي طرفي ارتش از وي گرفته شده است. روايت ارتشبد فردوست رئيس دفتر ويژه اطلاعات شاه از جلسه منتهي به اعلام بي طرفي ارتش نيز جالب است. به نوشته فردوست، زماني كه او از اين جلسه خارج شد (يعني قبل از اعلام بي طرفي ارتش از راديو و رسانه ها) حتي نگهبانان «ستاد بزرگ ارتشتاران»(محل برگزاري اين جلسه) سلاح ها را برزمين انداخته، پابه فرار گذاشته بودند.303 براساس خاطرات قره باغي، اسناد ارتش و مطبوعات آن روزها، ساعت ها پيش از انجام اين جلسه گزارش ها از فرار نيروهاي گارد سلطنت از پادگان حكايت داشت و تنها اميد فرماندهان بي سرباز، به يك گردان از لشكر زرهي قزوين بود كه آن هم در مواجهه با مردمي كه در بين راه در مقابل آنان صف آرايي كرده بودند تسليم شد. بنابراين اگر ارتش تسليم شد و بختيار استعفا كرد، به جهت رايزني هاي افرادي مثل بازرگان و سحابي با آنان نبود. اين تنها سران ارتش و بختيار نبودند كه قدرت عكس العمل از آنان سلب شده بود. هايزر فرستاده ويژه آمريكا و در واقع حاكم واقعي رژيم شاهنشاهي در آن روزها، چند روز قبل از سقوط رژيم وقتي به اتفاق گروهي از مستشاران آمريكايي تهران را ترك مي كردند به گفته خودش به هنگام بلند شدن هواپيما از زمين فرياد و قهقهه شادي سردادند كه از اين معركه گريخته اند. كاري كه ويليام سوليوان سفير آمريكا در تهران و يك فرستاده ديگر پنتاگون در چند روز باقي مانده توانستند انجام دهند لغو چندين قرارداد فروش سلاح به ايران بود.
در روز 22 بهمن سوليوان در ساختمان سفارت آمريكا تنها به يك اقدام مشغول بود؛ نجات دادن 26 عضو هيئت مستشاري آمريكا كه در زيرزمين ستاد مشترك ارتش رژيم، در محاصره مردم قرار گرفته بودند و انتقال آنان به سفارت آمريكا در چند خيابان آن طرف تر! از حكايت هاي شيرين اين مقطع مكالمه سفير آمريكا با نيوسام، مسئول مافوق خود در وزارت خارجه كشورش است، يعني وقتي كه نيوسام براي بار دوم به نقل از برژينسكي مشاور امنيت ملي كارتر، از امكان انجام يك كودتا مي پرسيد. سوليوان در خاطرات خود مي نويسد:
«اين سؤال در آن شرايط به قدري سخيف و نامعقول بود كه
بي اختيار مرا به اداي يك كلمه زشت درباره برژينسكي وادار ساخت و اين فحاشي و بددهني بي سابقه، مخاطب من، نيوسام را كه مرد ملايم و متيني بود، تكان داد.»304
براستي مذاكره با چنين افراد مستاصلي در اين شرايط اصلاً چه ارزشي داشته است تا بتوان از آن، به عنوان يك اقدام مؤثر ياد كرد؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
298- خاطرات حجت الاسلام والمسلمين ناطق نوري، جلد اول ص 168.
299- صحيفه امام، جلد 13، صص 47-46.
300- همان.
301- عباس بشيري، انقلاب و پيروزي، تهران دفتر نشر معارف انقلاب، چاپ دوم، ص 174.
302- ارتشبد عباس قره باغي، اعترافات ژنرال، ص 330 و شاپور بختيار، سي و هفت روز پس از سي وهفت سال، ص 55.
303- ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، خاطرات ارتشبد فردوست، ج 1، چاپ هشتم، انتشارات اطلاعات، تهران، 1374، ص 626.
304- ويليام سوليوان، مأموريت در ايران، صص 178-176.
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14