(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 4 دی 1389- شماره 19822

پاييزتر
قصه ي تو
سوال بي جواب
درس ايمان و استقامت
مصيبت زيبا
شاداب سازي محيط مدرسه
آرزو
در خيمه هاي خاكستري
كيهان بچه ها ؛ 55 سال دوستي
بيا بنويسيم(19) شخصيت و شخصيت پردازي
بياييد مثل آينه باشيم نه شانه



پاييزتر

هر شب از ياد تو من لبريز تر
از غروب اما ملال انگيز تر
چشمه هاي چشم من در جوشش است
ناله و آهم از آن سر ريزتر
آن همه رفت و خيالي مانده است
هم خيال و هم خيال انگيزتر
دست هاي پنجره خالي زتو
از در و ديوار هم بي چيزتر
آسمان آبي ام را باد برد
اين خزان از هر خزان پاييزتر
آسمان از ابر غم لبريز و باز
آسمان چشم من لبريزتر

دورترين
تمام پانزده سالگي ام را
در جستجوي تو بودم
وقتي كه چشمان زبان بسته من
طرح پرواز را
ميان سطرهاي سرگرداني
رج مي زد
دنبال تو بودم
در قدم زارهاي كوچه
وقتي از بوي نم دار پاييز
پر مي شدم
اما
تو در دورترين پانزده سالگي من
از راه رسيدي
اي آيينه شوريدگي هايم
اي شعرم

زهرا- علي عسكري

 



قصه ي تو

چشمان ما بازتر از هميشه
غروب ها را مي شمارد
و ابرهاي قصه تو
غافل از جهنم سوزان آفتاب
هميشه مي بارند...

منزل يار
گاه كه در اين سر سرگشته خيالي افتد
زين شررها دل سركش به چه حالي افتد
اندر اين باغ پر از خشكي و اين درياسان
نه همي پخته و هم ني دل كالي افتد
يك تفال به شب شعر من خواب پرست
شايد اين دفتر ننوشته به فالي افتد
عاقبت در تپش منزل يارا رخصت
به تماشاي رخت تا كه مجالي افتد
سيب سرخي به تمناي دلم بركن تا
نه شبي بشكند و ني كه زوالي افتد
زهره موحدي/قم

 



سوال بي جواب

عمه دلش ز غم پره
منتظره با دلهره
منتظر حسين و آب
بي تاب يك جمله جواب
كوه غمه رو شونه هاش
رقيه و بهونه هاش
سوال بي جواب اون:
«بابام نيومد عمه جون؟»
رقيه چشم وا مي كنه
بابا رو پيدا مي كنه
رو نيزه مثل خورشيده
خورشيده داره نور مي ده
الناز فرمان زاده
عضو انجمن ادبي پژوهش سراي ابن سينا
منطقه 15 تهران

 



درس ايمان و استقامت

در جاي جاي اين جهان هستي موجودي نيست كه با شنيدن واقعه ي عاشورا و ظلم و كفر ستمگران به امام حسين(عليه السلام) و اهل بيت(ع) و ياران شان دلش نلرزد و اشك بر اين داغ نريزد.
در اين واقعه رازهايي نهفته است كه مي توان صدها پند و حكمت از آن به دست آورد: امام حسين(عليه السلام) مظهر استقامت و پايداري است و نمونه ي يك الگوي بزرگ و مؤمني خداشناس است. اوست كه براي نماز و دين خدا در برابر مشركان كوفه و ياران يزيد بن معاويه لعنت الله قيام كرد و درس بزرگي به امت بزرگ اسلام و تمامي جهانيان دادند.
از اين اتفاق عظيم مي توان پي برد كه برخي انسان ها چقدر سست و بي ايمان هستند كه با وعده هايي پوچ و اموال دنيايي، آخرت و زندگي جاودانه خود را تباه مي كنند.
بي صفتي لشكريان شيطان كه حتي بعد از كشتن امام حسين(عليه السلام) به خاندان و بيت او رحمي نكرده و آنان را اذيت و آزار داده و ايشان را به اسارت بردند.
و وعده خداي حق تعالي كه جز او معبودي نيست اين بود كه دشمنان اسلام را به سزاي اعمال پليدشان برساند و همگي ما مي دانيم كه خدا چه عذابي بر آنان روا داشت.
درس ايمان و استقامت و صبر و گذشت، درس بزرگي بود كه حضرت زينب(سلام الله عليه) و امام سجاد (عليه السلام) با سخنان آتشين و كوبنده ي خود به مردم دادند كه امروزه آوازه ي آن گوش كفار و مشركان دين اسلام را كركرده است و ما به عنوان رهپويان راه وصال به كاروان امام حسين(عليه السلام) موظفيم مسير قيام اين امام عزيز را طي كنيم و درس هاي اين واقعه را به نسل هاي بعد انتقال دهيم.
فاطمه يوسفي- كلاس 2/3

 



مصيبت زيبا

گاهي با خودم فكر مي كنم اگر يك روز بتوانم تمام عاشورا را هم فهم كنم ، اين جمله ي حضرت زينب(س) را نمي توانم فهم كنم كه فرمودند : «ما رايت الا جميلا» و مثل هميشه مانده ام. مانده ام كه چگونه مي توان مصيبت عظيمي را جميل ناميد. اين يعني اين كه تو لحظه لحظه ي عاشورا را بگير و بفهم و بعد بگو همه زيبا بود. و اين تويي كه من مي گويم با زينب (سلام الله عليها)عالمي فرق مي كند. زينب دو خصوصيت داشت كه گفتن اين جمله با اين دو خصوصيت ارزش فوق العاده اي پيدا مي كند. محور عاشورا امام حسين (عليه السلام) بود و زينب خواهر اوست. خواهر باشي و عاشق باشي و تكه تكه شدن برادرت، عشقت ، روحت ، وجودت را ببيني و بگويي : جز زيبايي نديدم خيلي حرف است. مهم تر از خواهر بودن ، معرفتي است كه زينب (سلام الله عليها) نسبت به حسين (عليه السلام) داشت و اين گفتن اين جمله را دوچندان سخت مي كند. زينب (سلام الله عليها) حسين را
مي شناخت و ابعاد وجودي حسين را مي دانست و شما تصورش را بكنيد كه ما قطره اي از درياي حسين را چشيده ايم و ديوانه اش شده ايم و در شهادتش همه تن اشك مي شويم و در اين حال زينب كه درياي حسين را دريافته بود ، چه كشيد؟ و چشم او از تل زينبيه چه ديد كه فرمود: ما رايت الا جميلا. و اي شيعه ي حسين (عليه السلام) تو عاشورا را چگونه مي بيني؟ واقعه اي زشت يا منظره اي زيبا؟...
نگاه آدم خيلي مهم است. اگر من هنوز هم نتوانسته ام حداقل كمي نگاهم را طوري تغيير دهم كه در عاشورا جز زيبايي نبينم پس چه كرده ام ؟ طرز نگاه زينب بود كه او را پيغامبر عاشورا كرد. طرز نگاه كوفيان بود كه بصيرتشان را نابود ساخت. طرز نگاه عباس بود كه علمدار حسين بودن را ترجيح داد به اين كه زير علم كفر يزيد در امان باشد...
و با خود گفتم شايد عده اي بگويند كه اگر عاشورا را زيبا ببينيم پس براي چه اشك بريزيم؟ گاهي آدم چيزي را كه مي بيند از شدت زيبايي آن اشك مي ريزد و عاشورا چنين است. عظمت روحي زينب را ، مردانگي عباس را ، امامت حسين(عليه السلام) را مي بيني و خودت را...فاصله را مي بيني و هرچه اين فاصله كمتر مي شود تو با نور چشمت بهتر مي بيني اش و حديث اشك مي بارد و مي گويد...
و شايد بگوييم كه همه ي اين ها براي چه؟عاشورا زنده است چون كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا. عاشورا زنده است چون هر لحظه تو را حسين زمانه به راهي مي خواند و يزيد به راهي ديگر... عشق و خرد خدايي چيزي مي گويد و هوس و عقل حسابگر دنيوي چيزي ديگر...و تو مي ماني. مي ماني كه زير علم حسين باشي يا...
ياد عاشوراي حسين ياري
مي كند تو را در اين انتخاب هاي سخت كه تمام لحظه هايت را فراگرفته اند. مرد باش و جز زير علم حسين (عليه السلام) نباش...
نجمه پرنيان / جهرم

 



شاداب سازي محيط مدرسه

ما مي توانيم شرايطي را در مدرسه به وجود بياوريم تا اجازه پرورش روح و انديشه نسل كم سن و سال را بدهد و ايجاد نشاط نمايد. براي انسان داشتن نشاط و شادابي و روحيه شاد مهمتر از غذاست. براي داشتن مدرسه اي سالم و شاد بايد به تمامي عوامل و اجزاي آن از خانواده دانش آموز تا معلم و كاركنان مدرسه و محيط آن توجه داشت.
شاداب سازي مدارس ابعاد مختلفي دارد. شاداب كردن محيط مدرسه و زيبا سازي فضاي ظاهري مدرسه يكي از ابعاد آن است اما جنبه معنوي هم دارد. مهمترين زمينه آرامش رواني ارتباط با ذات اقدس الهي است كه دل آرام گيرد به ياد خدا، پس تأثير ايمان و تقوا در ايجاد روحيه شاد در اولويت قرار مي گيرد. فعاليتهاي گروهي و مشاركت و تعاون در امور مختلف مدرسه مي تواند به دور شدن از انزوا و كسالت در نوجوانان كمك كند. همراهي و همدلي با ديگران و دوستي و محبت نيز باعث احساس رضايت دروني و سعادتمندي مي شود.
فضاي زيباي حياط مدرسه، ديوارهاي تميز و زيبا و تزيين شده با نقاشي ها، استفاده از گلدانهاي گل در راهروها، هماهنگي رنگ كاشي ها و ديوارها موجب شاداب سازي ظاهري مدرسه شده و كسالت وبي حوصلگي را برطرف مي كند.
پوشش ظاهري آراسته دانش آموزان و معلمان با رعايت موازين شرعي و استفاده از رنگ هاي شاد و درخشان، نشاط راتقويت مي كند.
مكانهايي مانند نمازخانه و كتابخانه بايد خوشبو و تميز باشد و داراي قفسه هايي زيبا و ساده و در دسترس براي دانش آموزان باشد تا نوجوان با قرارگيري در اين محيط مسرت بخش احساس لذت دروني را تجربه كند. اقداماتي مانند ورزش صبحگاهي منظم به صورت دسته جمعي برپايي جشن ها در اعياد ملي و مذهبي، انجام مسابقات مختلف با درنظر گرفتن بانك جايزه براي دانش آموزان، تشكيل نمايشگاه، تشويق دانش آموزان موفق به صورتهاي گوناگون، احساس وجد و مسرت را به وجود مي آورد. برنامه ريزي و توجه خاص به زنگ تفريح، پرهيز از تنبيه و تحقير دانش آموزان و كاركنان و ايجاد روابط انساني مطلوب بين كاركنان مدرسه، انجام فعاليت هاي هنري به صورت گروهي مانند نمايش، سرود، پرهيز از بي عدالتي در مدرسه و مشاركت اولياي دانش آموزان در انجام امور مدرسه و تقويت احترام متقابل بين دانش آموزان و كاركنان كمك شاياني به شادابي فرزندان و رشد همه جانبه آنها مي نمايد.
اين راهكارها هيچ كدام نيازمند هزينه هاي سنگين نيست و با مديريت صحيح و تعامل مناسب خانواده با اولياي مدرسه و يا حداقل بودجه و امكانات قابل انجام هستند تا با طراوت و شادابي كودكان و نوجوانان در نهايت جامعه اي شاد داشته باشيم و زمينه بروز خلاقيت ها و شكوفايي استعداد را فراهم نماييم و با ايجاد روحيه شاد و جلوگيري از افسردگي افراد هدفمند و كارآمد تربيت كنيم.
¤عبدالحميد گل افشان

 



آرزو

آرزو داشتم هميشه يك قلم موي سحرآميز داشتم كه مي توانستم همه جا را به زيباترين نحو نقاشي كنم. همه سياهي ها را پاك كنم، همه زشتي ها و پليدي ها را و ظلم ها را از بين مي بردم و جاي آن دشت پر از گل و قاصدك مي كشيدم. براي كودك همسايه ام كه در حسرت عروسك بود يك زمين پر از وسايل بازي و عروسك هاي زيبا نقاشي مي كردم. براي پير زن خسته يك سفره پر از غذا مي كشيدم. آرزو داشتم همه جا را زيبا نقاشي كنم و خورشيد را هميشه توي آسمان زندگي نوراني تر مي كشيدم و شب ها را پر از ستاره و ماه. دوست داشتم نگاه ها را آفتابي و لب ها را خندان و دست ها را با سخاوت و سبز مي كشيدم. دوست داشتم دنياي نقاشي ام را زيبا و پر از آدم هاي با محبت و بخشنده مي كشيدم. اما افسوس اين آرزو رويايي دست نيافتني است.
الهام ملكي

 



در خيمه هاي خاكستري

دلش گرفته و جرأت ديدن ندارد. چشم هايش را مي بندد و آهسته باز مي كند واز پشت دست هايش به
آن ها نگاه مي كند.اما...
هنوز هم همان است . چند باري پلك مي زند اما نه ، انگار واقعيت دارد. ديگر تاب و تحمل ندارد .تنهايي در اين شرايط حتي براي لحظه اي ديوانه كننده است. به آرامي همدمي را مي آورد؛ كسي مثل خود تا با هم هامون سرخ را به نظاره بنشينند.
تو كه هستي كه مهر تاب ديدن سرخي ات را نداشت و چه كردي كه سحاب ها خون گريستند و تو رفتي آرام آرام بي هيچ صدايي بي اعتراض .اما سكوتت غوغايي جهان گير داشت و تاريخ مديون توست و از سنگيني اين سكوت مادامي كه هستيم تا اسرافيل در صور بدمد حفاظت خواهد كرد و بعد از آن.
نمي دانم آن روز الست در عالم ذر چه ديدي كه برايت پذيرفتني بود واين چنين با خداي خود عهد بستي و صدايت رساتر از همه در گوش عالم پيچيد آن زمان كه گفتيم قالوا بلي .
تو كجايي كه هنوز هم برايت اشك ريختن عين ثواب است و جز براي تو مكروه ونامت قلب را در سينه مي لرزاند واشك را چنان در حصار چشم زنداني مي كند كه با گشودنش سيل به صحراي گونه ها روانه مي شود.
لعنت به قومي كه حرمت ماه حرام را نشناختند . لعنت به يزيد به ابن سعد ملعون كه درهمي را به گنجينه اي عظيم فروختند.
لعنت به خورشيد سركش . لعنت بر ابرهاي نباريده شمارا چه شده چرا نمي باريد در خيمه هاي خاكستري كسي در كنار گهواره لبخند خشك كودكش را تماشا مي كند. اما تو رفتي و خورشيد تنها نظاره كرد رفتنت را با خويشي مثل خود و ابر تنها گريه كرد حتي با خون .
وحالا من هرسال به ياد رفتنت چون روز نخست اشك مي ريزم و هر تاسوعا دعا مي كنم كه اي كاش فردا نيايد ظهر نشود اما خورشيد سركش تر از خواسته هاي من است. كاش همه حر مي شدند در واپسين لحظات... اما نشد.
وامسال خورشيد سركش عصيانگري كرد و دوباره اشك هاي ما را نظاره و باز درخت خون گريه كرد و مهرهاي كربلايمان رنگ و بوي تربت گرفتند و ابر هاي خشك از غم فراق تو بغضشان شكست واشك هايشان سرازير شد و اما باز هم نصيب من تنها اشك است و آه براي رفتن ناگزيرت براي ياد هست تو كه تو هستي براي يارانت وبراي عالم هستي يا قتيل العبرات.
زهرا كريمي (باران زده)

 



كيهان بچه ها ؛ 55 سال دوستي

اولين شماره مجله كيهان بچه ها، 5 دي ماه 1335 منتشر شد. اين مجله قديمي ترين مجله كودكان و نوجوانان ايران است.
كيهان بچه ها، يك مجله هفتگي است كه روزهاي سه شنبه درتهران چاپ و به سراسر كشور ارسال مي شود. هرهفته هزاران كودك و نوجوان ايراني چشم به راه كيهان بچه ها هستند، تا آن را تهيه كرده و مطالبش را بخوانند.
شاپرك كه در وسط مجله قراردارد، براي كودكان است و بقيه صفحات به نوجوانان اختصاص دارد.
مطالب اين مجله عبارت است از: داستان، شعر، ورزش، علمي، جدول، گزارش، گفت وگو، بازي، سرگرمي، لبخند، لطيفه، پاسخ به نامه هاي خوانندگان، مطالب مجله با نقاشي ها و عكس هاي زيبايي كه توسط تصويرگران و عكاسان تهيه مي شوند، همراه است.
كودكان و نوجواناني كه به هنرهايي مانند: داستان، شعر، نقاشي وعكاسي علاقمند هستند، مي توانند كارهاي خود را به نشاني كيهان بچه ها بفرستند.
اين آثار توسط كارشناسان مجله بررسي شده و اگر قابل استفاده باشند، در نوبت چاپ قرار مي گيرند. چنان چه مطالب قابل چاپ نباشند. فرستندگان آنها توسط كارشناسان درصفحه هاي مجله و يا به وسيله نامه راهنمايي خواهند شد. درتحريريه كيهان بچه ها سعي مي شود هيچ نامه اي بدون پاسخ نماند. به غير از اين موارد، مسابقات مختلفي درمجله برگزارمي شود كه صدها و هزاران شركت كننده دارند. به برندگان اين مسابقه ها جايزه داده مي شود.
كيهان بچه ها براي آشنايي خوانندگان خود با دانشمندان، هنرمندان، ورزشكاران و كودكان و نوجوانان با استعداد به گفت وگو پرداخته و عكس آنها را درمجله چاپ مي كند.
اولين سردبير كيهان بچه ها، مرحوم «عباس يميني شريف» بود كه بيش تر كودكان و نوجوانان ايراني، حتي بزرگسالان با شعرهاي قشنگ او دركتاب هاي درسي آشنا هستند. هم چنين نويسندگان و شاعران معروف ديگري مانند: جواد محقق، جعفر ابراهيمي «شاهد» محمد كاظم مزيناني ناصركشاورز، محمد ميركياني، محمدرضا بايرامي، خسرو باباخاني، فرهاد حسن زاده، نقي سليماني، شهرام شفيعي و... از همكاران اين مجله بوده و هستند.كيهان بچه ها، گنجينه ي خاطرات است؛ خاطرات كساني كه امروز چهل يا پنجاه ساله هستند. روزي روزگاري، آنها از خوانندگان اين مجله بوده اند و امروز آن را براي فرزندان و يا نوه هاي خود تهيه مي كنند و خاطرات شيرين خود را از اين مجله براي آنها تعريف مي نمايند.
شايد روزي شما هم خاطرات خوش خود را با كيهان بچه ها براي فرزندان و نوه هاي خود تعريف كنيد.
ان شاءالله
پنجم دي، كيهان بچه ها، 55 ساله مي شود.
صفحه مدرسه اين اتفاق را گرامي مي دارد!

 



بيا بنويسيم(19) شخصيت و شخصيت پردازي

جلال فيروزي

آنچه كه تا به حال مي گفتيم، در مجموع درباره داستان بود. حالا مي خواهيم چند شماره اي را بيشتر به داستان دقيق شويم.
كراكتر:
هر داستاني كه خلق مي شود، عناصر تشكيل دهنده اش يكي- يا ادغامي- از موارد زير است:
1- انسانها
2- حيوانات
3- اشيا
به عبارتي ما داستان را يا از زبان انسان پيش مي بريم يا حيوان و يا نهايتاً از زبان شيء. به اين عناصر كراكتر مي گويند. يعني عنصري كه داستان را پيش مي برد و فعل و انفعالات داستان با آن در ارتباط است.
كراكترها به دو دسته تقسيم مي شوند: الف) شخصيت ب) تيپ
الف) شخصيت:
شخصيت، به كراكتري گفته مي شود كه داراي مجموعه اي از صفات و ويژگي هايي است كه به نوعي مي توانيم از اين صفات و ويژگي ها براي مقايسه افراد استفاده كنيم. به عبارتي مي توان گفت كه صحبت كردن از شخصيت، صحبت كردن از ابعاد گوناگون است نه يكي- دو بعد. به معمول كراكترهايي كه در داستان- به غير از ميني مال- ظاهر مي شوند، شخصيت مي گويند مگر اندك دسته اي كه تيپيك هستند.
شخصيت پردازي:
شخصيت پردازي در داستان عبارت است از خلق و ساختن كراكتري كه داراي چند بعد است و از پيچيدگي درون برخوردار است. نكته بسيار مهم در شخصيت پردازي اينكه در داستان هاي امروزي- و به ويژه داستانهاي مدرن- به جاي آنكه در شخصيت پردازي بگويند كه فلاني مهربان است، نشان مي دهند كه او مهربان است. (پايبندي بيشتر به اصل اول داستان نويسي مبني بر «نگو نشان بده») شخصيت ها در داستان به سه دسته تقسيم مي شوند:
1- شخصيتهاي اصلي (روشن):
كنش و واكنش داستان مستقيماً با آنها در ارتباط است. در واقع نقش اول داستان را اين كراكترها بازي مي كنند و موضوع داستان، حول اين كراكترها مي گردد. به سخني ديگر، ماهيت اصلي داستان با وجود اين شخصيت ها گره خورده است و در صورت حذف اين شخصيت ها، داستان از هم فرو مي پاشد. از ويژگي هاي شخصيت هاي اصلي اين است كه هم قابل تغييرند و هم غافلگير كننده. قابل تغييرند زيرا اين توان را دارند كه اطلاعات را از محيط شان بگيرند و درباره آنها تأمل كنند و نهايتاً تصميم بگيرند. و توان غافلگيري را دارند زيرا تمام ابعاد وجودي شان براي خواننده رو نيست. البته در شخصيت پردازي بايد دقت كرد كه زمينه «تغيير» و «غافلگيري» بايد مهيا باشد. يعني شخصيت در فضايي قرار گيرد كه خواننده قبولش داشته باشد. و به اصطلاح ره صدساله را يك شبه نرود.
2- شخصيتهاي فرعي (خاكستري):
معمولاً به طور غيرمستقيم در ارتباط با داستان اند و گه گاه در كنار شخصيت هاي اصلي قرار مي گيرند. حضورشان در داستان رنگ دارد اما پررنگ نيست از اين رو تعداد كمتري ديالوگ و صحنه نصيبشان مي شود. و همچنين اينكه شخصيت هاي فرعي داستان را پيش نمي برند، بلكه به پيشرفت داستان در كنار شخصيت هاي اصلي كمك مي كنند. در واقع اينكه در صورت حذف شخصيت هاي فرعي، داستان دچار بحران نمي شود اما كمبودهايي در آن ديده مي شود كه رفع آن كمك مي كند تا داستان به كمال نزديك شود.
3- شخصيت هاي سياهي لشكر(تاريكي):
درمورد سياهي لشكرها بايد گفت كه آن قدر از ابعاد وجودي شان براي خواننده مجهول است كه تقريباً مي توان گفت كه خواننده هيچ چيز از آنها نمي داند. مگر آنكه اطلاعاتي بسيار كلي به دست آورد. اين نوع شخصيت معمولاً براي تكميل صحنه در داستان ظهور پيدا مي كند. هر چند كه شايد در نگاه اول زايد به چشم بيايند ولي اگر به صورت گذرا معرفي شوند و نويسنده نيروي خود را صرف معرفي آنان نكند، به پيكره داستان لطمه نمي زند.
سياهي لشگرها حتي مي توانند بدون ديالوگ بوده و در داستان هم تنها اشاره اي كوچك به آنها شده باشد اما همانطور كه گفته شد براي تكميل صحنه كاربرد دارند مثل همسايگان يك خانواده در يك مجتمع بزرگ، مجموع سربازان در يك نبرد، اهالي محل، تماشاچياني كه براي ديدن مسابقه حاضر مي شوند. مردمي كه درحال رفت و آمد در خيابان اند. همانطور كه ملاحظه مي كنيد اگر مبنا باشد كه با مثالهاي فوق، داستاني خلق شود، هيچگاه نمي توان براي تكميل صحنه به بررسي ويژگي تمام افراد در صحنه پرداخت. بنابراين اينجاست كه «شخصيت سياهي لشكر» ظهور پيدا مي كند و نويسنده را از قصه سرايي نجات مي دهد!
ادامه دارد...

 



بياييد مثل آينه باشيم نه شانه

پيامبر اكرم(ص) مي فرمايند: «مؤمن آينه ي مؤمن است»
شاعر مي گويد:
دوست من آن است كه عيب من چو آينه روبرو گويد
نه آنكه پشت سر رفته چو شانه مو به مو گويد
آينه اين گونه عمل مي كند:
- آينه تو را آن گونه كه هستي نشان مي دهد نه آن گونه كه خودش بخواهد.
- آينه هم عيب هاي تو را به تو نشان مي دهد هم خوبي ها و زيبايي هاي تو را.
- آينه همه چيز تو را فقط به تو و روبروي تو و محرمانه به خودت مي گويد نه پشت سرت و به ديگران.
- آينه تا زماني كه در كنارش هستي همه چيز را نشانت مي دهد و وقتي رفتي هر چه از تو دارد پاك مي كند تا ديگري نبيند.
- آينه همه چيز را همان گونه كه هست نشان مي دهد نه كمتر و نه زيادتر.
- آينه حتي اگر شكسته و غبار گرفته هم باشد باز تو را به خودت نشان مي دهد.
- آينه حقايق را مي گويد و نسبت به كسي دوستي يا كينه ندارد.
- آينه در گفتن حقايق بي پرواست و رعايت مصلحت و پست و مقام كسي را نمي كند.
- آينه هرگز با ديدن عيب هاي تو، از تو كينه به دل نمي گيرد و با تو دشمن نمي شود.
- آينه فقط از روبرو با تو حرف مي زند نه در پشت سر!
پس تو هم با انسان ها مانند آينه باش
¤ محمد يوسفي

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14