(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 20 دی 1389- شماره 19836

حمله به مسيحيان بدعت شوم طالبان و القاعده
بحران سياسي در پاكستان
افزايش توليد مواد مخدر در افغانستان



حمله به مسيحيان بدعت شوم طالبان و القاعده

سبحان محقق
اشاره
منطقه خاورميانه طي يكي دو ماه اخير شاهد حملات گروهي كه خود را «دولت اسلامي عراق» و يا «القاعده» مي خوانند به كليساهاي مسيحي و محله هاي مسيحي نشين در عراق و مصر بوده، كه اعتراضات خياباني زيادي را به ويژه در مصر، در پي داشته است.
حمله به يك اقليت در جامعه اسلامي، بدعت محسوب مي شود و هيچ گاه افكار عمومي ملل مسلمان اين حملات را به پاي دين اسلام نمي گذارند و تنها حاصل حملات فوق نيز رسوا شدن هر چه بيشتر جريان هاي تندروي وهابي، سلفي، طالبان و القاعده است. گروه هايي كه طي سال هاي اخير خون بي گناهان زيادي را در عراق، پاكستان، افغانستان، مصر و ساير كشورها ريخته اند.
سرويس خارجي
كشتار مسيحيان عراق طي دو حمله تروريستي هفته هاي اخير كه جمعا حدود 48 كشته و بيش از 100 مجروح برجاي گذاشت، و متعاقب آن، انفجار يك خودرو بمب گذاري شده مقابل كليسايي در قاهره، كه آن هم پر تلفات بود و چند روزي دعواهاي كهنه و مزمن مسلمانان و قبطي هاي مصر را زنده كرده، سؤالات و نگراني هاي زيادي را براي افكار عمومي منطقه و حتي غرب مسيحي به وجود آورد.
قبل از همه، اين سؤال مطرح است كه آيا اين حملات نشانه استراتژي جديد شبكه «القاعده» تحت رهبري «اسامه بن لادن» در منطقه است؟ اگر جواب اين سؤال مثبت باشد، منطقي است كه گمانه هاي خود را در مورد علت اين حملات حدس بزنيم. به اعتقاد برخي از كارشناسان، شبكه القاعده مي خواهد با اين حملات خود، آتش تفرقه و جنگ را ميان مسلمانان و مسيحيان شعله ور كند و از اين طريق، هم اروپا و آمريكاي مسيحي را تحت فشار قرار دهد و از آنها امتياز بگيرد و هم در چنان شرايط آشفته اي، بستر اجتماعي خود را تقويت كند.
برخي از كارشناسان نيز دو مورد بالا را نه علت، بلكه پيامدهاي طبيعي اين حملات مي دانند. به اعتقاد آنها، علت حملات القاعده عليه مسيحيان، ريشه اعتقادي دارد؛ حمله تروريست هاي القاعده عليه غيرمسلمانان، از لحاظ تاريخي يك بدعت محسوب نمي شود و از همان صدر اسلام گروه هايي مثل خوارج دست به چنين جناياتي مي زدند و حتي فرقه هاي مسلمان نيز از حكم تكفير آنان در امان نمي ماندند.
به اعتقاد اين دسته از كارشناسان، حمله به مسيحيان عراق و محرك اصلي اين حمله، اعتقادات اعضا و رهبران شبكه القاعده است و پيامدهاي اين حمله، يك امر ثانوي است.
اما، نظرات ديگري نيز در اين ميان وجود دارند و گروهي با تأسي به نظريه «جنگ تمدن ها»ي «هانيتنگتون» و اظهارات «جرج بوش» (رئيس جمهور وقت) پس از حملات 11 سپتامبر سال 2001 كه لشكركشي خود به خاورميانه را يك جنگ صليبي دانست، معتقدند كه طالبان و القاعده اصولاً همه مسيحيان را و به قول خودشان، صليبي ها را دشمن مي دانند، و تصور مي كنند با اين حملات، به دين مسيحي در منطقه ضربه زده اند.
هر چند هر كدام از اين گمانه ها پيرواني دارند، ولي مي توان مسئله را از زاويه ديگري، كه بيشتر به ويژگي هاي خود تروريست ها در عراق (و ساير مناطق و كشورها) مربوط مي شود، نگاه كرد: افراد مسلحي كه درعراق فعال هستند، تحت هر نامي كه باشند، اصولاً عمليات شان جنايتكارانه است و فقط مي خواهند با بمب ها و مسلسل هاي خود، خون افراد را بريزند؛ هدف هر چه باشد، فرقي نمي كند؛ مي تواند يك استاد دانشگاه و يا بازاري باشد و يا جماعتي شيعه و يا سني و يا مسيحي باشد. به هر حال، وقايع خونين هشت سال اخير به خوبي نشان مي دهد كه كرد و عرب و سني و شيعه و مسيحي و تركمن، هر كدام هدف مشروع و دايمي تروريست ها هستند و مهم اين است كه كدام يك از اهداف در دسترس و سهل الوصول باشد.
تروريست هاي فعال درعراق ملغمه اي از جنايتكاران بعثي سابق، وهابيون و سلفي هايي هستند كه از كشورهايي مثل عربستان و اردن وارد عراق مي شوند، و شمار اندكي كه خود را القاعده مي نامند. هر چند اين گروه ها شايد مستقيماً براي سازمان هاي «سيا» و «موساد» كار نكنند، ولي دو سازمان مخوف و جنايتكار فوق براي خود عوامل مستقلي دارند و اين عوامل طي سال هاي اخير، بيشتر استادان دانشگاه ها، پـزشكان، و دانشمندان را ترور كرده اند.
قبطي هاي مصري و آشوري هاي عراقي
همانطور كه طي هفته هاي اخير شاهد بوديم، واكنش مسيحيان عراقي كه بيشتر آنها آشوري هستند، در مقابل حملات تروريستي، انفعالي بود؛ اعتراضات آنها به چند شخصيت آشوري محدود شد و ما شاهد تظاهرات و درگيري هاي آنها نبوديم؛ شماري از مسيحيان كشور را ترك كردند و به اروپا وجوامع مسيحي رفتند و خيلي از آنها نيز درصد ترك عراق هستند.
ولي در مصر واكنش ها فرق مي كرد؛ و ناآرامي هاي خياباني مثل يك دمل چركين سرباز كرد و چند روزي خيابان هاي قاهره و اسكندريه شاهد زد و خوردهاي پليس و معترضان مسيحي بود و كار تا آنجا بالا گرفت كه پاپ مداخله كرد و شيخ الازهر نيز به اين مداخله، واكنش نشان داد.
مصر سرزميني است كه منازعه قبطي (مسيحي) و مسلمان در آن، يك بحران ساختاري، مزمن و مكرر است؛ هر چند مسلمانان جمعيت غالب را تشكيل مي دهند، ولي شمار قبطي ها نيز به بيش از 10 ميليون نفر و به گفته خود كشيش هاي قبطي، به 12 ميليون نفر مي رسد. مسلماً حضور چنين عناصري، زمينه را براي فتنه انگيزي عوامل اصلي انفجار اخير در مقابل كليساي اسكندريه، كاملاً فراهم مي كند. در مصر نيز مي توان انگشت اتهام را به سمت عوامل موساد، شبكه القاعده، بعثي هاي عراق و حتي خود دستگاه اطلاعاتي رژيم مبارك گرفت؛ چرا كه دولت قاهره از اين ماجرا، بيشترين سود را برد و از اعتراضات خياباني روزمره مخالفان مبارك، تا حدود زيادي كاسته شد.
اما، شمار مسيحي هاي عراق بسيار اندك است و بنابر گزارشي، تعداد آنها تا قبل از ماجراي 11 سپتامبر 2001 و قبل از بهار سال 2003 (زمان حمله آمريكا به عراق)، تنها به يك ميليون نفر مي رسيد و حملات پي در پي تروريست و آمريكائيان اشغالگر باعث شد كه همين تعداد هم تا نصف تقليل يابد.
اين وضعيت، وظيفه و رسالت دولت عراق را در مقابل اقليت آسيب پذير مسيحي مضاعف مي كند؛ پوشش هاي امنيتي به ويژه در محله هاي مسيحي نشين بغداد بايد تقويت شوند و با افزايش توان ارتش، نيروهاي امنيتي و پليس، تروريسم مهار گردد.
بدعت
درخبرها آمده است پس از انفجار در كليساي «سيده النجاه » بغداد، كه 64 كشته و بيش از 100 مجروح در ميان مسيحيان برجاي گذاشت، گروهي كه خود را «دولت اسلامي عراق» خوانده است، مسئوليت اين حمله خونين را برعهده گرفت.
قبل از هرچيز، اين نام به مخاطب القا مي كند كه عوامل حمله، يك گروه «اسلامي» بوده اند؛ به عبارت ديگر، حمله به يك اقليت اهل كتاب، انگيزه ديني و اسلامي داشته است.
لازم به توضيح نيست كه اين ماجرا نيز مثل ساير اقدامات طالبان، القاعده و حتي وهابيون طي يكي دو دهه اخير، ظلم مضاعف به ساحت مقدس اسلام است. در تاريخ اسلام نيز يك بدعت محسوب مي شود و حتي خلفاي بني اميه و بني عباس هم به چنين اقداماتي شهره نبوده اند. در دوران جنگ هاي صليبي وقتي «صلاح الدين ايوبي» فرمانده لشكر مسلمانان، جلوي چشمان خود مي ديد چگونه «ريچارد» انگليسي معروف به «ريچارد شيردل» 5000 نفر از مسلمانان بيت المقدس را گردن زد، زمينه براي انتقام او فراهم بود، ولي هرگز وي پس از پيروزي، دست به چنين جنايتي نزد.
اما، از همان دهه 1990 وقتي كه گوش هايمان با گروه هايي مثل القاعده و طالبان آشنا شد، اين بدعت تاريخي نيز در جامعه اسلامي خود را نشان داد.
شيوه عمل طالبان و القاعده بسيار با شيوه خوارج صدر اسلام شباهت دارد؛ از اسلام فقط به ظواهر تمسك مي جويند، زبانشان فقط شمشير و بمب و مسلسل است و غير از خود، همه مردم دنيا را (چه مسلمان و چه غيرمسلمان) تكفير مي كنند و چه خون هاي ناحق كه طي سال هاي اخير در عراق، پاكستان و افغانستان و... نريختند.
در عراق پيوند شوم ميان بعثي ها و تندروهاي سلفي و القاعده، فاجعه آفرين شده و دست آنها به خون نه تنها مسيحيان، بلكه همه مذاهب و فرق اسلامي و غيراسلامي آلوده است.
«نوري مالكي»، نخست وزير عراق، طي هفته هاي اخير بارها از مسيحيان خواست از عراق مهاجرت نكنند و آنها را هموطن خطاب كرد و وعده داد جلوي حملات مشابه را بگيرد.
اشغالگري علت همه رنج ها
مسيحيان عراق، چه فرستادگاني كه با آيت الله «سيدعلي سيستاني»، مرجع عالي شيعيان اين كشور در نجف اشرف ديدار كرده اند و چه آنها كه دستي به قلم دارند، بارها نارضايتي خود را از اشغال وطن شان توسط آمريكايي ها ابراز داشته اند و همچون ساير مردم، خواستار خروج هرچه سريعتر نظاميان آمريكايي از عراق هستند.
مسيحيان عراق حتي خود را قرباني اصلي لشكركشي آمريكا تحت نام مبارزه با تروريسم و گسترش دموكراسي در خاورميانه مي دانند؛ شايد آنها از اول حدس مي زدند و مي دانستند كه از طرف بعثي هاي شكست خورده و گروه هاي بدنامي كه نام اسلامي هم بر خود نهاده اند، هدف حملات تروريستي قرار مي گيرند.
اما به هر حال، رنجي را كه مسيحيان كشيده اند، مشابه رنجي است كه شيعيان، سني ها و ساير اقشار از جانب اشغال عراق توسط آمريكا كشيده اند و آنها خوب مي دانند كه در قاموس حاكمان پشت پرده و واقعي آمريكا، تنها كسب منافع نهفته است و آنها اصولاً براي ارزش هاي انساني و يا دفاع از هم كيشان خود، رسالتي احساس نمي كنند.
ترديد آمريكايي ها
هرچند آمريكايي ها لااقل در ظاهر نشان مي دهند كه با شبكه القاعده و طالبان سرسازش ندارند، ولي در باطن مردد هستند كه با اين پديده چه بكنند؛ آمريكا ترديد دارد كه آيا بايد همه منابع مادي و انساني خود را براي ريشه كن كردن القاعده به كار بگيرد و يا از اين جريان و پديده به گونه اي ديگر رفتار كند.
اين ايده كه القاعده مي تواند در درازمدت پتانسيل انقلابي جهان اسلام را بگيرد و آنها را با خود مشغول سازد، يك گزينه روي ميز اتاق هاي فكر در آمريكا و انگليس است.
متأسفانه بخشي از جوانان عرب كه در دهه هاي اخير از جانب آمريكا و اسرائيل و غرب تحقير شده اند، به جريان «القاعده» به چشم يك منجي نگاه مي كنند.
اين جريان كه با آموزه هاي وهابيون و سلفي ها تغذيه مي شوند، مي تواند يك شكاف جدي در جبهه مقاومت ايجاد كند و جامعه اسلامي را به خود مشغول كند.
اما آمريكايي ها اين هراس را نيز دارند كه اگر غول از بطري خارج شود، ديگر نتوان آن را كنترل كرد؛ القاعده و طالبان تنها چند قدم با بمب هاي هسته اي در پاكستان فاصله دارند و اين پديده اگر واقعيت يابد، بزرگترين خطر براي آمريكا و غرب است و بالاخره، جان كلام اين است كه آمريكا نمي داند با القاعده چه بكند. اكنون در تاكتيك هايش، از اين جريان و نحله فكري بهره مي برد، و براي مخاطبان ايراني، بهترين مثال، حملاتي است كه گروهك ريگي به شكل انتحاري و مثل شبه نظاميان القاعده، در بلوچستان انجام داده است.
القاعده اگر در مصر مسيحيان را هدف قرار دهد، همانطور كه اشاره شد، اين كشور به كانون اعتراضات خياباني و درگيري ميان قبطي و مسلمان تبديل مي شود. اين رويكرد كه براي همه مصريان وطن دوست، يك بلا محسوب مي شود، براي دو قطب منافعي دارد؛ يكي دولت مصر است كه از اين اعتراضات بنيان برافكن داخلي خلاصي مي يابد و ديگري، اسرائيل است كه ديگر با مصر يكپارچه طرف نيست و به علاوه، بقاي رژيم دست آموز و مطيع «حسني مبارك» نيز تضمين مي شود.
اما، حملاتي كه در عراق تحت نام «دولت اسلامي عراق» صورت گرفت، هرچند جنايتكارانه بود، اما نتوانست مشابه جرياني را كه در مصر پس از انفجار رخ داد، در عراق نيز ايجاد كند.
عراق پس از اشغال
بسياري عقيده دارند كه عراق تا آينده نزديك از اشغال آمريكا خلاصي نمي يابد و اگر واشنگتن بخواهد طبق قرارداد عقب نشيني، نيروهاي نظامي خود را از عراق تا پايان سال جاري ميلادي (2011) خارج كند، اشغال به صورت هاي ديگر ادامه مي يابد؛ مربيان و مستشاران آمريكايي در سطوح نظامي و امنيتي عراق تقويت خواهند شد، ارتش عراق از لحاظ تجهيزات مدرن نظامي، به آمريكا وابسته مي شود، سفارت آمريكا در عراق به شيوه دولت در دولت عمل خواهد كرد و يا مقامات كاخ سفيد دست به ايجاد پايگاه هاي نظامي دائمي و يا درازمدت در عراق مي زنند.
مسلماً، اگر آمريكا بخواهد هر كدام از شق هاي بالا را در عراق اجرا كند، با مخالفت هاي زيادي، به ويژه از جانب گروه هاي شيعي مثل جريان «صدر»، مواجه خواهد شد.
اما، يك راه آزمون شده ديگري نيز وجود دارد؛ آمريكا مي تواند با پشتوانه دلارهاي نفتي عربستان، دموكراسي در عراق را دور بزند و از طريق جريان هاي وابسته به خود، مثل «العراقيه» تحت رهبري «اياد علاوي»، نظامي را در عراق مديريت كند به لحاظ ساختاري وابسته به آمريكا شود، مثل آنچه كه در مورد ارتش عراق گفته ايم و يك دموكراسي صوري و هدايت شده را در اين كشور تقويت كند و مورد حمايت قرار دهد.
اگر اين بديل آخر در عراق شكل بگيرد، ميان نظام و مردم شكاف ايجاد مي شود و مثل كشور كره جنوبي در دهه هاي اخير، شاهد تظاهرات خياباني و درگيري ميان پليس و مردم در شهرهاي بزرگ و كوچك عراق خواهيم بود.
خوشبختانه دولتمردان عراقي تا اينجا توانستند به خوبي حافظ آراي مردم خود باشند و يك رويه مستقلي را پيش بگيرند، اما آيا شرايط به همين صورت ادامه مي يابد و همه اقشار عراقي اعم از سني و شيعه و كرد و مسيحي بر سرنوشت كشور خود حاكم خواهند بود يا نه، بايد ببينيم كه آنها و دولت در مقابل مثلث آمريكا، عربستان و گروه هاي تروريستي چه مي كنند.

 



بحران سياسي در پاكستان

رضا تنكابني
شايد در منطقه خاورميانه و يا حتي كل جهان، هيچ كشوري مثل پاكستان كنوني دچار بحران هاي ساختاري و وارداتي پيچ در پيچ نيست.
در حال حاضر پاكستان قبل از هر چيز با بحران رهبري مواجه است و مردم نيز از اين وضعيت خسته شده اند و عصباني هستند. هر كدام از رهبران اين كشور، پرونده اي را زير بغل دارد؛ مردم به «آصف علي زرداري»، رئيس جمهور پاكستان، «آقاي 10درصد» مي گويند و اگر مرگ همسرش «بي نظير بوتو» رخ نمي داد، هيچ اقبالي نسبت به وي وجود نداشت؛ «نوازشريف» رهبر حزب «مسلم ليگ، شاخه نواز» نيز با اتهامات مشابه مواجه است. به خاطر در جريان بودن همين پرونده هاست كه معمولا هر كسي كه قدرت را از دست مي دهد، يا مجبور است كشور را ترك كند و يا به محاكمه شدن در دادگاه هاي داخلي تن دهد.
«پرويز مشرف»، رئيس جمهور سابق، كه به همين اتهامات و سوءاستفاده از قدرت در زمان رياست جمهوري خود متهم است و مجبور شد از كشور فرار كند، اين روزها مدعي است كه شخص وي تنها چاره اوضاع جاري پاكستان است! و اگر به قدرت برسد، اشتباهات سابق خود را تكرار نمي كند.
دولت «يوسف رضاگيلاني»، نخست وزير نيز اكنون در بد مخمصه اي گير كرده است، چرا كه «جنبش متحد قومي» و «حزب جماعت اسلامي» ائتلاف حاكم را رها كرده اند و به مخالفان پيوسته اند، و اگر گيلاني به شرط هاي نوازشرف در مورد تعرفه هاي عمومي تن نمي داد، تا الان سقوط كرده بود.
پاكستان نمونه جالبي از يك دموكراسي مورد تأييد غرب است كه لاجرم، دو آفت بزرگ را با خود دارد؛ يكي هرج و مرج و ديگري، آدمك هاي مزور و عوامفريب كه در طول زمان، قدرت را ميان خود دست به دست مي كنند. در حالي نظام سياسي حاكم بر پاكستان به فساد و انحطاط دچار شده است كه از عمر آن تاكنون فقط حدود پنج دهه مي گذرد.
اين جوانمرگي يك نظام بايد درس هاي عبرت آموزي را به ما كشورهاي اسلامي بدهد و بايد به اين باور برسيم كه اگر صرفا به يك نظام دموكراتيك دل خوش كنيم و نسبت به اعتقادات اسلامي خود بي اعتنا شويم، همان چيزي در انتظارمان خواهد بود كه اكنون پاكستان به آن مواجه است.
اگر بخواهيم يك تعريف جامع از شرايط فعلي پاكستان به دست دهيم بايد بگوئيم كشوري است با يك نظام فرتوت كه مردم آن از سوي انواع و اقسام تروريست هاي فعال در داخل و مداخلات سياسي و نظامي آمريكا از خارج، و سيلاب بنيان بركن اخير در دره سند، دچار رنج و محنت شديد شده اند.
به علل ذكر شده، فقر در پاكستان بيداد مي كند و هر روز شكاف ميان مردم و دولت بيشتر مي شود.
از ميان همه مصائب ذكر شده، جنگ و گريز (حقيقي و يا ايذايي) آمريكا و طالبان، از همه مصائب ديگر براي مردم پاكستان رنج آورتر است؛ از يك طرف، هواپيماهاي بدون سرنشين آمريكايي هر روز مردم فقير نوار قبايلي شمال غرب پاكستان را كشتار مي كنند و ظاهراً، اين جنايت تا آينده اي نامعلوم ادامه خواهد داشت.
از طرف ديگر، شبه نظاميان طالبان، مردم كوچه و خيابان را با انفجارهاي انتحاري و غيرانتحاري، كشتار مي كنند.
آمريكا مي ترسد كه طالبان به سلاح هاي هسته اي پاكستان دست يابد و هيچ بعيد نيست كه در شرايط ويژه، اين مراكز را به شدت بمباران كند.
اما، آيا هيچ راه گريزي از اين شرايط وجود دارد؟ اولين لازمه فرار از وضعيت جاري، ظهور يك رهبر صادق، مؤمن و وطن دوست است كه هم اهل سنت و هم شيعيان متابعت از او را بپذيرند. مسلماً، مفروض اصلي گزاره فوق، وحدت ميان شيعه و سني است، كه متأسفانه در پاكستان خدشه دار شده است و هر وقت چنين گرايشي رخ بنمايد، علاوه بر طالبان، گروه هاي تروريستي مثل «سپاه صحابه» و «لشگر جهنگوي» و عوامل سيا دست به كار مي شوند و با ترور شيعيان و رهبران آنها، همه چيز را به هم مي ريزند و جوي از نااميدي به وجود مي آورند.
به هر حال، پاكستان نياز به يك انقلاب سياسي، اجتماعي، ديني و فرهنگي همه جانبه دارد؛ تا سطح آگاهي سياسي افزايش نيابد و اعتقادات مذهبي تصحيح نشود، و هابيون عربستان در پاكستان يكه تازي خواهند كرد و دستگاه اطلاعاتي سعودي ها نيز شرايط را به دلخواه رياض و واشنگتن و تل آويو و غرب پيش مي برد.
پاكستان، با اين شرايطي كه دارد، به نفع هيچ كشور همسايه اي نيست؛ هند از دسترسي احتمالي طالبان و القاعده به سلاح هاي هسته اي، سخت هراسان است و از ساير گروه هاي وهابي نيز ضربه خورده است. مقامات كابل معتقدند، طالبان محلي در پاكستان نقش حامي را براي طالبان افغانستان بازي مي كند؛ كشورمان نيز طي ماه هاي اخير شاهد نفوذ مكرر عوامل جندالشيطان و گروهك ريگي به سيستان و بلوچستان بوده است.
لذا، وجود يك پاكستان با ثبات كه ارتش و نيروهاي امنيتي قدرتمند داشته باشد، به نفع همه است.

 



افزايش توليد مواد مخدر در افغانستان

ميرحسين نظري
با تحولات 11 سپتامبر و فرو ريختن برج هاي دوقلو، ناتو تحت رهبري امريكا براي سركوب جنبش طالبان و القاعده، اولين ماموريت فرامنطقه اي خود را آغاز مي كند. نيروهاي خارجي به سرپرستي آمريكا پس از دو ماه نبردهاي خونين، نظام امارت اسلامي طالبان را سرنگون و كابل را به تصرف نيروهاي خود در مي آورد پس از سقوط كابل، سران مجاهدين تحت نظارت سازمان بعد از حضور نيروهاي ناتو در افغانستان و تشكيل دولت ملي، انتظار مي رفت كه توليد مواد مخدر در اين كشور متوقف شود. ولي هم اكنون افغانستان كشوري است كه بيش از 90درصد مواد مخدر جهان در آن توليد مي شود و اين نشان مي دهد كه توليد مواد مخدر نه تنها متوقف نشد، بلكه كاملا سيرصعودي به خود گرفت. به گونه اي كه توليد آن از 185تن در سال 2002 به 8200 تن در سال 2007 رسيده است. اكنون مواد مخدر در افغانستان، يكي از منابع مهم توليد ناخالص داخلي (52درصد درآمد ناخالص داخلي در سال 2008) اين كشور به شمار مي آيد و براي هزاران نفر به طور مستقيم و يا غيرمستقيم اشتغال ايجاد مي كند. روند توليد مواد مخدر از سال 1979 تا 2009، سير صعودي داشته است. بيشترين توليد آن در سال هاي 2002تا 2009 صورت گرفته است و اين در حالي است كه افغانستان در اين سال ها، به يك نظام سياسي و آرامش نسبي دست يافته بود. براستي چه دستاني در پس پرده پنهان است كه با اين همه امكانات بازدارنده، توليد مواد مخدر در افغانستان از افزايش 30 الي 40 برابري، در مقايسه با يك دهه قبل داشته است؟ انتظار مي رفت كه اين رشد با توجه به حضور نيروهاي چند مليتي و دولت قانوني، متوقف شود، ولي نه تنها كاهش نيافت، بلكه سيرصعودي به خود گرفت.
اقدامات دولت افغانستان
دولت اسلامي افغانستان، لايحه استراتژي مبارزه با مواد مخدر را در سال 2006 تدوين مي كند. در اين سند، شش راهبرد تعريف مي شود و كليه وزارتخانه ها و نهادهاي ذيربط ملزم به پيگيري راهبرد مي شوند 1-آگاهي دادن به عامه 2-توسعه كشت جايگزين براي مواد مخدر 3-مقابله مستقيم با كشت و قاچاق مواد مخدر 4-تدوين قانون مبارزه با مواد مخدر 5-كاستن از تقاضاها و 6-همكاري هاي بين المللي و منطقه اي.
برنامه آگاهي عامه كه از سال 2008 جنبه اجرايي پيدا كرد، بر سه هدف متمركز بود 1-تمركز بر كشاورزان و تصميم گيران در سطوح استاني و محلي 2-درگير نمودن شخصيت هاي ذي نفوذ استاني و محلي با اين پديده و استفاده از رهبران مذهبي، براي آگاهي دادن به عامه مردم نسبت به عواقب كشت مواد مخدر 3-چاپ بروشورهاي تبليغاتي و توزيع آنها به مراكز استان ها و بخش ها. علاوه بر آن، به رسانه هاي دولتي و خصوصي ماموريت داده مي شود كه در جهت آگاهي عامه، تيزرها و فيلم هايي نمايش داده شود كه مردم، نسبت به پيامدهاي توليد و مصرف مواد مخدر آگاهي پيدا كنند.
مواد مخدر مهمترين منبع مالي طالبان:
مهمترين فرضيه كه در اينجا مطرح مي شود اين است كه مواد مخدر يكي از منابع مهم درآمد شبه نظاميان طالبان به شمار مي رود. گسترش ناآرامي ها و افزايش عمليات هاي تروريستي كه از سوي طالبان صورت مي گيرد، منابع مالي زيادي را مي طلبد.
رهبران طالبان علاوه بر اينكه خودشان در توليد مواد مخدر نقش دارند، ماليات هايي را نيز از توليدكنندگان مواد مخدر در مناطق تحت نفوذشان دريافت مي كنند و حتي گفته مي شود كه بخش اعظم موادمخدر مناطق جنوب توسط نيروهاي طالبان به سرحدات مرزي منتقل مي شود. در ولاياتي كه بيشترين مقدار مواد مخدر توليد مي گردد، طالبان از نفوذ و قدرت بيشتري برخوردار است، زيرا اقتصاد جنگي اين گروه وابسته به توليد ترياك در اين مناطق است. توليد مواد مخدر به طور ميانگين سالانه بالغ بر 150 ميليون دلار براي طالبان ارزآوري دارد و اين مبلغ مي تواند نقش مهمي را در تجهيز طالبان بازي كند.
نقش نيروهاي انگليسي در افزايش توليد موادمخدر
بيشترين توليد مواد مخدر در استان هايي كشت مي شود كه حضور نيروهاي انگليسي نيز در آن پررنگ است؛ استان هلمند، بالاترين درصد را در توليد مواد مخدر دارد و اين در حالي است كه از همان ابتداي حضور نيروهاي چندمليتي در افغانستان، انگليسي ها در هلمند 7000نيرو مستقر كرده اند. يك تحليل گر و روزنامه نگار افغاني معتقد است كه توليد و قاچاق موادمخدر در افغانستان پروژه از قبل طراحي شده است كه كشورهاي غربي به خصوص انگليس و آمريكا به منظور به چالش كشيدن روسيه و ساير كشورهاي منطقه آن را راه اندازي كرده اند. بعد از شكست طالبان و حضور نيروهاي خارجي، به خصوص سپردن استان هلمند به دست نيروهاي انگليسي، توليد مواد مخدر، چند برابر افزايش داشته است و اين يك امر تصادفي نيست.
با توجه به اينكه روسيه و ايران، دو كشوري هستند كه بيشترين آسيب را از افزايش توليد مواد مخدر مي بينند، از حمايت انگليسي ها توليد مواد مخدر مي تواند در راستاي راه اندازي يك «جنگ ترياك» ديگري باشد و انگليس از اين طريق مي خواهد رقباي خود را فلج كند. جالب است بدانيم در بسياري از استان ها، كه نيروهاي چندمليتي حضور ندارند، توليد موادمخدر نزديك به صفر است! عمليات بزرگ خيبر كه در تابستان 1388، به بهانه سركوب نيروهاي شورشي طالبان، از سوي نيروهاي مشترك امريكايي و انگليسي صورت گرفت، بهانه اي بود كه اين نيروها در استان هلمند حضور پيدا كنند.
مسئله پنهان ديگري كه در بالا رفتن توليد مواد مخدر نقش دارد، رابطه مستقيمي است كه بين بالا رفتن قيمت و افزايش مواد مخدر وجود دارد؛ به گونه اي كه هرچه مبارزه عليه توليد و قاچاق مواد مخدر شدت يابد، منجر به افزايش قيمت اين مواد در بازارهاي معاملاتي داخل افغانستان مي شود و اين بالا رفتن قيمت، انگيزه را براي توليد افزايش مي دهد و كشاورزان براي كشت آن انگيزه بيشتري مي يابند.
نتيجه گيري
آنچه مسلم است افزايش توليد مواد مخدر در افغانستان بعد از سال 2002 و حضور نيروهاي ناتو در افغانستان به چند برابر رسيده است و اين يك امر تصادفي نيست، و معلول يكسري از عوامل پيدا و پنهان است. حضور ناتو در افغانستان از دو جهت بر افزايش توليد مواد مخدر تاثير داشته است، اول اينكه جنگ هاي فرسايشي را بر اين كشور تحميل كرده است و اين براي طالبان، مستلزم هزينه هاي سرسام آوري است كه بايد اين هزينه ها را از جايي تامين كند. با توجه به اينكه طالبان در مناطق جنوب افغانستان، به صورت غيررسمي حضور دارد و از نفوذ زيادي ميان قبايل و سران محلي قوم پشتون برخوردار است، آنها را تشويق به كشت و برداشت مواد مخدر مي كند، و درصدي را از آنها به عنوان ذكات براي مبارزه در راه خدا دريافت مي كند و از طرف ديگر، در قاچاق و انتقال آن در مناطق ديگر هم نقش بازي مي كند.
عامل دوم افزايش توليد، به خود ناتو برمي گردد؛ برخلاف شعارهايي كه ناتو در مبارزه با مواد مخدر سر مي دهد و يا احيانا به آتش زدن چند تن مواد مخدر مبادرت مي كند، ولي واقعيت آن است كه ناتو در توليد مواد مخدر نقش عمده بازي مي كند و از آن به عنوان يك «سلاح خاموش» براي مقابله با رقباي منطقه اي استفاده مي كند. به نظر مي رسد كه آنچه در «جنگ ترياك» مقابل چين پيش آمد، باز هم به نوعي دارد تكرار مي شود.
عامل سومي كه در افزايش توليد مواد مخدر نقش دارد، درگيري ها و هرج و مرج هاي حاكم بر كشور افغانستان است؛ هرچه هرج و مرج ها افزايش پيدا كند، اقتدار دولت بيشتر لطمه مي بيند و به همان ميزان، توليد افزايش خواهد يافت.
به نظر مي رسد تنها راه مبارزه با كشت مواد مخدر در افغانستان، همكاري كابل با كشورهايي است كه خود قرباني مواد مخدر هستند. اين مبارزه از توان دولت افغانستان خارج است. مواد مخدر كه از افغانستان صادر مي شود، كمترين درصد آن به كشورهاي آمريكايي و اروپايي مي رسد و بيشترين بازار مصرفش در ميان كشورهاي همسايه است.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14