(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 21 دی 1389- شماره 19837

بررسي جايگاه عقل و عمل از منظر امام كاظم(ع) به مناسبت هفتم صفر
خرد يا خردورزي كداميك ارزشمند است؟
آيا بهشت و دوزخ انسان در همين دنيا ساخته مي شود؟
دنيا، مزرعهء آخرت



بررسي جايگاه عقل و عمل از منظر امام كاظم(ع) به مناسبت هفتم صفر
خرد يا خردورزي كداميك ارزشمند است؟

احسان مرادي
عقل در آموزه هاي اسلامي از چنان جايگاه، نقش و اهميتي برخوردار است كه به عنوان مهم ترين ابزار در اصول و فروع دين مورد توجه قرار گرفته است؛ چرا كه اگر عقل در آدمي نباشد، دين و حيايي نيز نخواهد بود، چنان كه روايات معتبر به صراحت بر اين معنا و مفهوم تاكيد دارند. شرافت و كرامت ذاتي انسان به وجود عقل كامل در اوست كه در ديگر آفريده هاي الهي در اين سطح وجود ندارد؛ چنان كه شرافت ابدي انسان و قرار گرفتن در مقام خلافت الهي، به فعليت يابي و كمال عقل بستگي دارد؛ از اين رو در آموزه هاي قرآني بر خردورزي به معناي فعليت بخشي به عقل تاكيد شده بطوري كه تنها شرافتي كه براي آدمي در آموزه هاي قرآني مورد توجه و تاكيد است، خردورزي است؛ چرا كه عدم برخورداري از اين توان و استعداد ذاتي به معناي سقوط به مرتبه پست ترين آفريده هاست. اين جاست كه ارتباط ميان عقل و عمل به خوبي خود را نشان مي دهد.
امام موسي كاظم(ع) همانند ديگر امامان معصوم(ع) بر آن بود تا ارزش و جايگاه واقعي عقل را در نظر اسلام و وحي تبيين و روشن نمايد؛ از اين رو تاكيد خاص بر عقل و خردورزي به معناي كاربردي كردن عقل در مقام عمل داشته است.
نويسنده در اين مطلب با مراجعه به برخي از آموزه هاي وحياني بيان شده از سوي آن بزرگوار(ع)، بر آن است تا نقش عقل در مقام عمل را از نگاه و تحليل ايشان بيان كند. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
عقل، حجت باطني الهي
خداوند هنگامي كه انسان را آفريد، از روح خويش در او دميد تا همه صفات و اسماي كمالي در انسان سرشته شود و ظرفيتي براي متاله (خدايي شدن) فراهم آيد. اين گونه است كه افزون بر صفات عمومي كه در ديگر آفريده ها قرار داده شده بود، علم و عقل نيز در اوج آن به آدمي داده شد. اگر شرافت انسان به روح الهي دميده شده در ذات اوست، كرامت انساني به علم و عقل او مي باشد. به اين معنا كه سطح عالي آگاهي و دانش او و زمينه بهره مندي از آن از راه به كارگيري عقل و خرد موجب شده تا انسان در چنان جايگاهي قرار گيرد كه همگان مسخر او شوند و به اراده و عشق حبي، خود را تحت سلطه ربوبيت او قرار دهند تا انسان در مقام مظهريت و خلافت ربوبي هر يك را به كمال شايسته و بايسته اش برساند.
بدين ترتيب علم و عقل با هم گره خورد تا انسان بتواند حقايق هستي را بشناسد و فهم و درك درستي نسبت به آن پيدا كند تا با باروري آن چه به نام استعداد يا همان اسماي سرشته در ذات، شناخته مي شود، متاله و خدايي شود. اين تلاش و كوشش براي شدن و مظهريت يافتن، همان خردورزي است كه ارتباط عقل با عمل را نيز تبيين و روشن مي سازد.
از نظر آموزه هاي اسلامي در وحي قرآن و سخن معصوم(ع)، عقل همان چيزي است كه دينداري و ديگر فضايل انساني را براي انسان رقم مي زند. از اين رو در روايات بسياري از جمله در كتاب عقل و جهل اصول كافي، بر اين نكته تاكيد شده كه هر جا عقل حضور داشته باشد، دين و حيا آن جا حاضرند؛ زيرا دين و حيا از لوازم خردورزي و به كارگيري عقل است. دين، مجموعه اي از آموزه هاي هدايتي خداوند است كه از طريق بيرون و انسان هاي كاملي به نام پيامبران به دست بشر مي رسد. حيا نيز همه فضايل انساني است كه در منش آدمي ظهور مي كند. بنابراين، هرگاه عقل به كار گرفته شود، دين داري و فضايل اخلاقي انساني به طور طبيعي در آن جا تحقق مي يابد. براين اساس حضرت امام موسي كاظم(ع) در سخني مي فرمايد: «لا دين لمن لامروه له، و لامروه لمن لاعقل له، و ان أعظم الناس قدرا الذي لايري الدنيا لنفسه خطرا، أما ان أبدانكم ليس لها ثمن الا الجنه ، فلا تبيعوها بغيرها؛ كسي كه جوانمردي ندارد، دين ندارد، و هر كه عقل ندارد، جوانمردي ندارد. به راستي كه با ارزشترين مردم كسي است كه دنيا را براي خود مقامي نداند، بدانيد كه بهاي تن شما مردم، جز بهشت نيست، آن را جز بدان مفروشيد.
حضرت در اين سخن به خوبي تبيين مي كند كه فضيلت و منش جوانمردي و مروت ارتباط تنگاتنگي با دين دارد و همين ارتباط ميان عقل از سويي و دين و مروت از سوي ديگر وجود دارد. بنابراين، هر فضيلتي از جمله فضيلت مروت و جوانمردي را مي بايست در خردورزان جست.
آن حضرت(ع) در سخني ديگر، بي حيايي را عامل بازدارنده اي مي داند كه راه رسيدن به بهشت را بر انسان مي بندد و بي حيا محروم از بهشت مي شود؛ زيرا بي حيايي به معناي فقدان هر فضيلت انساني و عدم مراعات اصول اخلاقي است. آن حضرت(ع) مي فرمايد: «ان الله حرم الجنه علي كل فاحش قليل الحياء لايبالي ما قال و لا ماقيل له؛ خداوند بهشت را بر هر هرزه گو كم حيا كه باكي ندارد چه مي گويد و يا به او چه گويند حرام كرده است.»
اين عدم مبالات تنها گوشه اي از بي حيايي شخص را نشان مي دهد؛ چرا كه از آن به كم حيايي تعبير شده است و در حقيقت تمام بي حيايي را مي بايست در بي مبالاتي مطلق در همه اموري دانست كه فضيلت انساني است. از اين رو با توجه به سخن امام صادق(ع) و ديگر معصومان(ع) بايد گفت، حيا تنها يك فضيلت نيست، بلكه نشانه همه فضايل انساني است؛ چرا كه فقدان حيا به معناي فقدان همه اصول اخلاقي و منش هاي انساني است.
خردورزي موجب مي شود تا انسان، حقايق هستي را چنان كه هست دريابد و با آن ارتباط برقرار كند و مسير هدايتي خويش را بيابد و در شدن كمالي، گام هاي مثبت و درستي را بردارد.
از نظر آموزه هاي اسلامي، هر كه از عقل خويش بهره نبرد و خردورزي پيشه نكند، هرگز دين دار و انسان اخلاقي نخواهد بود؛ چرا كه اين خردورزي است كه آن دو را تحقق مي بخشد.
براين اساس، آن چه در روايت است كه امام موسي كاظم(ع) فرمود: «ان لله علي الناس حجتين، حجه ظاهره و حجه باطنه ، فاما الظاهره فالرسل و الانبياء و الائمه و اما الباطنه فالعقول؛ همانا براي خداوند بر مردم دو حجت است، حجت آشكار و حجت پنهان، اما حجت آشكار عبارت است از: رسولان و پيامبران و امامان و حجت پنهاني عبارت است از عقول مردمان.» به معناي اين است كه حجت ظاهري يعني آموزه هاي وحياني زماني درك و فهم مي شود كه خردورزي انجام شود و انسان با عقل خويش بتواند حقيقت كلام وحي ظاهري را دريابد. از اين رو در دين داري و تكليف و بهشت، خردورزي و نه عقل محض شرط لازم دانسته شده است؛ زيرا بي خردورزي هرگز انسان نمي تواند اصول دين را بفهمد. اين كه در حوزه اصول الدين بر فهم عقلاني تاكيد شده و تقليد را كافي به مقصود ندانسته اند، به سبب همين جايگاه خردورزي در اسلام است. همين مساله در فروع دين نيز مطرح مي باشد؛ زيرا اصولا تكليف بر محوريت خردورزي مي گردد و در جايي كه خردورزي نيست نه دين است و نه دينداري جايگاهي دارد و تكليف و عقاب معنا و مفهومي ندارد.
حجيت ظاهر، زماني تماميت مي يابد كه حجت باطني يعني خردورزي بر آن مهر تاييد نهد و اين عقل است كه درستي و نادرستي ادعاي پيامبران را تاييد يا تكذيب مي كند. بنابراين كسي كه فاقد عقل است، اصولا بيرون از دايره مخاطب وحي خواهد بود، چنان كه فاقد خردورزي هرگز به دايره دينداري و ايمان وارد نخواهد شد، زيرا عقل در مقام عمل و كاربرد است كه مي تواند حقايق وحي و حجت ظاهري را دريابد و از آن بهره گيرد.
بر اين اساس، محور همه مقامات انساني را بايد در خرد و خردورزي يافت و هرگونه نقش مثبت و كمالي را نيز به خرد و خردورزي نسبت داد و از آن بهره گرفت.
امام كاظم(ع) در مقام خردورزي و به تعبير عربي، تعقل نه عقل و تأثير آن در همه امور از جمله معرفت مي فرمايد: «ما بعث الله انبياءه و رسله الي عباده الا ليعقلوا عن الله، فاحسنهم استجابه احسنهم معرفه لله، و اعلمهم بأمرالله أحسنهم عقلا و أعقلهم أرفعهم درجه في الدنيا و الاخره ؛ خداوند پيامبران و فرستادگانش را به سوي بندگانش بر نينگيخته، مگر آن كه از طرف خدا تعقل كنند و خردورزي نمايند. پس نيكوترينشان از نظر پذيرش، بهترينشان از نظر معرفت به خداست، و داناترينشان به كار خدا، بهترينشان از نظر عقل است، و عاقلترين آنها، بلند پايه ترينشان در دنيا و آخرت است.»
در اين سخن، جايگاه واقعي عقل نسبت به حجت ظاهري يعني وحي و رسالت پيامبران(ع) به خوبي بيان شده است. به اين معنا كه اگر عقل و تعقل نباشد هرگز نمي تواند به چيزي از مقامات انساني دست يابد. كسي كه خردورزي مي كند نسبت به خدا و هستي، علم و معرفت درست و كاملي پيدا مي كند و هرگونه دوري از تعقل و خردورزي به معناي فقدان معرفت و علم به خدا، توحيد، صفات الهي و شقاوت ابدي است.
كاري كه پيامبران انجام مي دهند، تبيين راهكارهاي بهره گيري درست از خرد و تقويت خردورزي و مانند آن است تا اندك اندك انسان خود به درك حقيقت برسد. هر چه انسان بر اساس آموزه هاي وحياني كه مثبت و عقلاني يافته، عمل كند، سعه صدر مي يابد و عقل و خردش به كمال نزديك تر مي شود و حقايق را به شكل بهتر و نيكوتر درك و فهم كرده و در مسير شدن كمالي گام برمي دارد.
ارزش خردورزي
در ارزش و اهميت خرد و خردورزي همين بس كه آن حضرت(ع) محور همه چيز در دنيا و آخرت را منوط بدان مي سازد و حتي در سخني ديگر، آن را به عنوان محور نيايش ها و خواسته هاي شخص قرار مي دهد و مي فرمايد كه انسان اگر چيزي بخواهد، كمال عقل را بخواهد؛ زيرا كمال انسانيت در آن است و دين و آخرت در گرو آن مي باشد. بنابراين تضرع و انابه به درگاه الهي براي تحقق اين خواسته امري است كه بدان تشويق مي كند و مي فرمايد: «من أراد الغني بلا مال و راحه القلب من الحسد و السلامه في الدين فليتضرع الي الله في مسالته بأن يكمل عقله، فمن عقل قنع بما يكفيه و من قنع بما يكفيه استغني و من لم يقنع بما يكفيه لم يدرك الغني أبدا؛ هر كس بي نيازي خواهد بدون دارايي، و آرامش و آسايش دل خواهد بدون حسادتي از سوي ديگران، و سلامتي دين طلبد، بايد به درگاه خدازاري كند و بخواهد كه عقلش را كامل كند، هر كه خردورزد، بدانچه كفايتش كند قانع باشد و هر كه بدانچه او را بس باشد قانع شود، بي نياز گردد و هر كه بدانچه او را بس بود قانع نشود، هرگز به بي نيازي نرسد.»
بنابراين، غنا و ثروت واقعي را بايد در كمال عقل و تعقل جست؛ زيرا هر ثروت و مالي كه به دست آيد و حفاظت شود، بلاي جان آدمي مي شود، ولي وقتي انسان به كمال عقل برسد، همه چيز را به درستي چنان كه هست درمي يابد و مسير واقعي خويش را پيدا مي كند و در مسيري گام برمي دارد كه آسايش بي زحمت و آرامش غيرمحسود خواهد داشت.
عمل نيك، نشانه خردورزي
بر پايه آن چه گفته شد، به سادگي مي توان دريافت كه عمل صالح بهترين نشانه در خردورزي انسان و بهره مندي وي از آن است. كسي كه كارهاي نيك و پسنديده عقلاني و شرعي انجام مي دهد،عاقلي است كه حق خرد را ادا كرده و مغز و لب آن را با اعمال نيك و صالح روشن ساخته است.
ترك گناهان و ناپسندهاي عقلاني و شرعي كه از آن به تقواي جامع و عام ياد مي شود، گوشه اي ديگر از خردورزي را نشان مي دهد. از اين رو در روايات و اخبار، خردورزي و قوت و كمال آن را در عمل به معروف و ترك منكرات دانسته اند.
امام كاظم(ع) در سخناني گوشه هايي از اين خردورزي و كمال و قوت را بيان مي كند كه بيانگر ارتباط كامل ميان عقل و عمل است. بدين معنا كه عقل نظري تا به عقل عملي نينجامد به كمال نمي رسد. آثار و بركات اين خردورزي و كمال و قدرت را مي توان در رفتار و كردار شخص به سادگي شناسايي كرد.
امام موسي بن جعفرالكاظم(ع) درسخني مي فرمايد: «الصبر علي الوحده علامه قوه العقل، فمن عقل من الله تبارك و تعالي اعتزل اهل الدنيا و الراغبين فيها و رغب فيما عند ربه و كان الله آنسه في الوحشه وصاحبه في الوحده، و غناه في العيله و معزه في غير عشيره ، صبر برتنهايي، نشانه قوت عقل است، هركه ازطرف خداوند تبارك و تعالي تعقل كند و خردورزي نمايد از اهل دنيا و راغبين به آن، كناره گرفته و بدانچه نزد پروردگارش است رغبت نموده، و خداوند در وحشت انيس اوست و درتنهايي يار او، و توانگري او در نداري و عزت او در بي خويشاوندي است.
صبر كه از مهمترين فضايل بشريت است و همه انسانهاي كامل از آن درسطوح بالا برخوردار بودند، به عنوان نشانه اي از قوت عقل دانسته شده است كه موجب مي شود تا دنيا در نزد عاقل ابزار رشد و كمال باشد و نه هدف اصلي در زندگي و اين گونه است كه خردورزي فضايل بزرگي چون صبر را در آدمي ايجاد و تقويت مي كند.
خردورزي فضيلتي ديگر چون زهدورزي نسبت به دنيا را تقويت و يا ايجاد مي كند. امام كاظم(ع) در اين باره در حديثي ديگر مي فرمايد: «ان العقلاء زهدوا في الدنيا و رغبوا في الاخره لانهم علموا ان الدنيا طالبه و مطلوبه و الاخره طالبه و مطلوبه من طلب الاخره طلبته الدنيا حتي يستوفي منها رزقه، و من طلب الدنيا طلبته الاخره فياتيه الموت فيفسد عليه دنياه و آخرته، به راستي كه عاقلان، به دنيا بي رغبتند و به آخرت مشتاق؛ زيرا مي دانند كه دنيا خواهانست و خواسته شده و آخرت هم خواهانست و خواسته شده، كه هركه آخرت خواهد دنيا او را بخواهد تا روزي خود را از آن دريافت كند، و هركه دنيا را خواهد آخرتش به دنبال است تا مرگش رسد و دنيا و آخرتش را بر او تباه كند.»
از نظر آن حضرت(ع) انسان خردمند با نگاهي به جايگاه دنيا به آن توجه مي يابد و آن را بهترين ابزار براي رشد و خدايي شدن مي داند. از اين رو مي فرمايد: «اجعلوا لانفسكم حظا من الدنيا باعطائها ما تشتهي من الحلال و مالايتلم المروه و ما لاسرف فيه، واستعينوا بذلك علي امور الدين، فانه روي «ليس منا من ترك دنياه لدينه او ترك دينه لدنياه؛ براي خود بهره اي از دنيا برگيريد و آنچه خواهش حلال باشد و رخنه در جوانمردي ايجاد نكند و اسراف نباشد منظور داريد، و به اين وسيله براي امور دين ياري جوييد؛ زيرا كه روايت شده است: «از ما نيست كسي كه دنيايش را براي دينش ترك گويد يا دينش را براي دنيايش رها سازد.»
چنين نگرشي به دنيا و آخرت مي تواند آدمي را چنان متحول سازد كه تمامي تلاش و كوشش خويش را در دنيا براي معرفت بيشتر و بهتر نسبت به فلسفه آفرينش و موقعيت خود و خدا مصروف مي دارد و براي رسيدن به موقعيت برتر يعني متاله شدن، بهترين و نيكوترين كارها را انجام مي دهد.
آن حضرت(ع) براي تبيين بهتر جايگاه دنيا براساس قاعده نيازهاي دنيوي در راستاي تقويت اصالت آخرت مي فرمايد: «اجتهدوا في ان يكون زمانكم اربع ساعات: ساعه لمناجاه الله، و ساعه لامرالمعاش، و ساعه لمعاشره الاخوان و الثقاه الذين يعرفونكم عيوبكم و يخلصون لكم في الباطن، و ساعه تخلون فيها للذاتكم في غير محرم و بهذه الساعه تقدرون علي الثلاث ساعات؛ بكوشيد كه اوقات شبانه روزي شما چهار قسمت باشد: 1-قسمتي براي مناجات با خدا، 2-قسمتي براي تهيه معاش، 3-قسمتي براي معاشرت با برادران و افراد مورد اعتماد كه عيب هاي شما را به شما مي فهمانند و در دل به شما اخلاص مي ورزند، 4-و قسمتي را هم در آن خلوت مي كنيد براي درك لذت هاي حلال و تفريحات سالم و به وسيله انجام اين قسمت است كه بر انجام وظايف آن سه قسمت ديگر توانا مي شويد.»
خردورزي همانند هر عمل ديگر نيازمند ممارست و تلاش و كوشش است؛ زيرا عقل هر چند كه قوه محض نيست، ولي قوه اي است كه براي رسيدن به قوت و قدرت و كمال، نيازمند كار و ورزش است تا به بلوغ نهايي خود برسد و رشيد گردد. رشد نهايي نيازمند آن است كه انسان به درستي از عقل بهره گيرد و براي اين كه بستر مناسبي براي تعقل و خردورزي فراهم آيد، بايد كارهايي از جمله هم نشيني با خردمندان و خردورزان را پيشه گرفت و از مشورت خردورزان بهره گرفت تا عقل و خرد در آدمي به كار افتد و مسير شدن كمالي خويش را بيابد. امام كاظم(ع) مي فرمايد: «مجالسه أهل الدين شرف الدنيا و الاخره ، و مشاوره العاقل الناصح يمن و بركه و رشد و توفيق من الله، فاذا أشار عليك العاقل الناصح فاياك و الخلاف فان في ذلك العطب؛ همنشيني اهل دين، شرف دنيا و آخرت است، و مشورت با خردمند خيرخواه، يمن و بركت و رشد و توفيق از جانب خداست، وقتي خردمند خيرخواه به تو نظري داد، مبادا مخالفت كني كه مخالفتش هلاكت بار است.»
در مقابل، هرگونه ترك مجالست و هم نشيني با خردورزان به معناي سفيه شدن است. بسياري از مردم از عقل خويش بهره نمي گيرند و تعقل نمي ورزند؛ لذا در عالم خيال زندگي مي كنند و از عالم عقل و خرد به دور هستند. مجالست و نشستن با اين توده هاي بي خرد و كم خرد موجب مي شود تا آدمي مسير حق را گم كند و سرگرم امور لغو و بيهوده شود. از اين رو امام(ع) نسبت به اين گونه نشست و برخاست ها و مجالس هشدار مي دهد و مي فرمايد: «اياك و مخالطه الناس و الانس بهم الا أن تجد منهم عاقلا و مأمونا فانس به و اهرب من ساير هم كهربك من السباع الضاريه ؛ بپرهيز از معاشرت با مردم و انس با آنان، مگر اين كه خردمند و امانتداري در ميان آنها بيابي كه در اين صورت با او انس گير و از ديگران بگريز، مانند گريز تو از درنده هاي شكاري.»
آن حضرت(ع) درباره تأكيدش بر مجالست با اهل امانت در جايي ديگر بيان مي كند: «أداء الامانه و الصدق يجلبان الرزق، و الخيانه و الكذب يجلبان الفقر و النفاق؛ امانتداري و راستگويي، سبب جلب رزق و روزي اند و خيانت و دروغگويي، سبب جلب فقر و دورويي.» بنابراين، براي اين كه انسان از رزق و روزي هايي كه موجبات شدن هاي كمالي را فراهم مي آورد، بهره مند شود، بايد مسير امانت داري را در پيش گيرد و با آنان هم نشين شود؛ چرا كه بزرگ ترين امانت الهي در نزد انسان، عقل است كه لوازم آن دين و اخلاق است و رشد و كمالش در ولايت و مظهريت ربوبي تجلي و بروز مي كند.
نشانه هاي تعقل
نشانه هاي تعقل را مي توان در همه رفتارهاي اخلاقي و اجتماعي شخص ديد. از جمله امام كاظم(ع) در بيان نشانه هاي عقل و خردورزي مي فرمايد: «ألتودد الي الناس نصف العقل؛ مهرورزي و دوستي با مردم، نصف عقل است.» اين بدان معناست كه هر خردورزي، عاشق مردم است بي توجه به اين كه مسلمان و كافر باشد؛ چرا كه آن ها را آفريده الهي مي داند. بنابراين دوستي با آنان به طور طبيعي در او رشد مي يابد و بروز پيدا مي كند، مگر آن كه همان عقل و خرد در مرتبه بالاتر، او را از محبت و دوستي نسبت به دشمنان راه انسانيت و اخلاق باز دارد؛ چنان كه در آيات قرآني بيان شده است.
از نظر امام(ع)، عقل انسان با عمل، قوت و قدرت مي يابد و كمال پيدا مي كند؛ بنابراين تأكيد ايشان بر كارهاي نيك به ويژه اجتماعي آن به اشكال مختلف تمركز مي يابد؛ چرا كه از نظر اسلام و قرآن، آن چه ارزش دارد خود عقل نيست بلكه خردورزي يا همان تعقل است. از اين رو در آيات قرآني واژه عقل به شكل اسمي آن به كار نرفته و همواره به صورت فعل ماضي و مضارع به كار رفته است تا اين معنا تأكيد شود كه آن چه مهم است تعقل و خردورزي است نه داشتن عقلي كه به كار گرفته نمي شود. خردورزي نيز در شكل عمل خود را نشان مي دهد كه در گوشه اي از سخنان حضرت كاظم(ع) به اين معنا پرداخته شد. باشد با بهره گيري از خردورزي و عقل همراه با عمل در مسير كمالات الهي و متاله شدن گام برداريم و همانند آن انوار، از مظهريت ربوبيت در دنيا و آخرت بهره مند شويم.

 



آيا بهشت و دوزخ انسان در همين دنيا ساخته مي شود؟
دنيا، مزرعهء آخرت

رضا شريف زاده
هر چند كه در آموزه هاي قرآني در تنقيص دنيا مطالب بسياري آمده و دنيا به عنوان لهو و لعب شناخته شده است، ولي مي بايست به اين مهم توجه داشت كه دنيا در تبيين قرآني، مقدمه آخرت است و تحليل هاي قرآني بر پايه اين نگرش شكل گرفته است تا به مخاطبان اين پيام روشن را بدهد كه دنيا نسبت به آخرت في نفسه اصالتي ندارد.
اما با اين همه، نبايد از اين نكته نيز غافل شد كه دنيا با نقش مقدمه اي خود از چنان جايگاه و ارزشي برخوردار است كه مي توان گفت آخرت و همه چيز آن در همين دنيا ساخته مي شود؛ از اين رو در بياني زيبا و شيوا، دنيا به عنوان كشتزار و مزرعه آخرت معرفي شده است. اين بدان معناست كه هر آن چه در آخرت نصيب و بهره انسان مي شود، در همين دنيا ساخته و تأمين مي گردد. براساس اين آموزه ها، هر انساني نه تنها ماهيت خويش را در دنيا مي سازد، بلكه بهشت و دوزخ و امكانات و عذاب هاي خويش را با اعمال خويش درست مي كند و آسمان و زمين خويش را شكل مي بخشد. در روايات معراجي، پيامبر(ص) گوشه هايي از اين تأثير بي نظير و بي مانند و نقش بي بديل دنيا نسبت به آخرت را بيان كرده است.
نويسنده در اين مطلب با بهره گيري از آموزه هاي وحياني قرآن و اسلام بر آن است كه به اين نقش بي بديل و غير قابل جايگزين دنيا توجه دهد. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
جايگاه ارزشي دنيا در آموزه هاي قرآني
دنيا، نقيض آخرت و اسم براي زندگي در اين جهان است. (لسان العرب، ابن منظور، ج4، ص420، «دنا») بنابراين، هنگامي كه از دنيا سخن مي گوييم مراد از آن، زندگي در اين جهان كه در برابر زندگي آخرت قرار مي گيرد، مي باشد.
در آموزه هاي قرآني، دنيا به گونه اي تبيين و معرفي شده كه هر كسي از ظن خود شد يار من، وز درون من نجست اسرار من. از اين رو برخي، زندگي دنيا را پوچ و بيهوده مي شمارند و برخي ديگر آن را همه چيز دانسته و دلبسته به آن مي شوند. اين در حالي است كه از نظر قرآن، دنيا و نظام آن، بهترين و نيكوترين نظامي است كه خداوند باتوجه به ظرفيت ماده و ابعاد مقدماتي آن آفريده است.
از نظر قرآن هرگاه بخواهيم نسبت دنيا را با نقيض آن يعني آخرت بنگريم، به يك ارزيابي ارزشي اقدام مي كنيم، در اين صورت است كه دنيا به سبب آن كه امري گذرا و ناپايدار است (اسراء، آيه18؛ عنكبوت، آيه20؛ قيامت، آيه20؛ انسان، آيه27) و اسباب عدم توجه انسان به حقيقت دنيا و مقدمه اي بودن آن را فراهم مي آورد و بسياري از مردم به آن اصالت مي بخشند و اين گونه از آخرت غافل مي شوند (روم، آيه7)، خداوند آن را تنقيص كرده و بي ارزش شمرده است.
بنابراين، بي ارزشي دنيا را نمي بايست به عنوان يك ارزيابي مستقل ديد، بلكه اين ارزيابي با توجه به نسبت آن به آخرت صورت مي گيرد. هدف از اين تنقيص و بي ارزش دانستن در هنگام مقايسه آن با آخرت، از آن روست تا انسان به سبب زندگي در دنيا و لذت هاي آن، در دام آن نيفتد و به آن اصالت نبخشد و دلبسته به آن نشود تا از آخرت غافل گردد.
خداوند هنگامي كه نسبت دنيا به آخرت را براي انسان تبيين مي كند مي فرمايد كه ماهيت زندگي دنيا، بازي، لهو، زينت، تفاخر و فزون طلبي و تكاثر در مال و فرزند است. (انعام، آيه32؛ عنكبوت، آيه64؛ محمد، آيه36؛ حديد، آيه20) به اين معنا كه انسان نبايد در دام اين مظاهر فريبنده دنيا بيفتد و از حقيقت زندگي دنيا و نسبت مقدمي آن غافل شود.
اما اگر انسان، حقيقت مقدمي دنيا به آخرت را درك و فهم كند، در مي يابد كه زندگي دنيا تا چه اندازه از ارزش و جايگاه بلند و مهمي برخوردار است و نقش بي بديل و بي نظيري را براي انسان ايفا مي كند؛ زيرا زندگي دنيا هرگز تكرار شدني نيست و انسان در زندگي دنيا مي تواند خود را براي ابديت بسازد.
كساني كه در دنيا از خواب غفلت بيدار شوند و با ايمان و عبوديت و اعمال نيك، پرده هاي فريبنده و ظواهر دنيوي را كنار بزنند، آن گاه كشف غطائي مي شود و ملكوت دنيا و حقايق باطني آن را مي بينند و درمي يابند كه چگونه مي بايست از اين فرصت كوتاه عمر بهره گيرند و خود را براي ابديت بسازند.
از نظر قرآن، زندگي دنيا داراي هدفي است كه انسان بايد آن را بشناسد (مومنون، آيات 112 و 115) اين هدف همان ساختن خود براي ابديت است. بنابراين، نمي توان تنها به ظاهر دنيا بسنده كرد، بلكه بايد دانست كه دنيا، باطن و حقيقتي دارد كه شناخت آن حقيقت مهم است.(روم، آيه 7) انسان مي بايست با شناخت اين حقيقت، از همه امكانات و نعمت هاي زندگي دنيوي براي ساخت ابديت خود بهره گيرد و به تمام كمال از آن سود برد. از اين رو خداوند از مومنان مي خواهد تا به بهترين شكل از همه نعمت هاي زندگي دنيايي استفاده كنند. (اعراف، آيه 32) و بدانند كه زندگي دنيايي به سبب مقدمي بودن و شرايط آن، زندگي پررنج و مشقتي است؛ زيرا براي ساختن ابدي خود هر كسي مي بايد بارها و بارها همانند مار، پوست بيندازد و همانند پروانه مراحل گوناگون و سخت دگرديسي را بپيمايد. انسان با هر كاري همراه با قصد و نيتي كه انجام مي دهد، لبس بعد از لبس دارد و از مرحله اي به مرحله ديگر مي رود. طبيعت زندگي بشر اين اقتضا را دارد كه انسان با رنج و مشقت از نعمت هاي دنيا بهره گيرد و هرگز آرامش و آسايش واقعي و پايداري را در دنيا تجربه نكند.(اعراف، آيه 32)
به هر حال، زندگي دنيوي براي انسان، زندگي همراه با سختي و تكليف است و مسئوليت انسان آن است كه با شناخت دقيق و كامل از اهداف زندگي دنيا و ايجاد دنيا و وظايف و تكاليف خود، در مسير شدن هاي پياپي گام بردارد و با بهره گيري از تمامي امكانات زندگي دنيا، خود را براي ابديت سعادتمند بسازد. هرگونه غفلت از اين اهداف آفرينش به معناي افتادن در ظاهر فريبنده دنيا و سرگرم شدن به لهو و لعب خواهد بود كه سرانجام آن جز دوزخ پست و فراق از خداوند نيست؛ زيرا در زندگي دنيوي به خود اجازه نداده است تا اسماي كمالي الهي سرشته در ذات خويش را فعليت بخشد و به خداوند نزديك شده و تقرب يابد و متاله و خدايي شود و در بهشت برتر درآيد.
در يك كلام مي توان گفت كه دنيا، موقعيتي بي بديل و بي نظير براي بشر و زندگي كوتاه زيستن در آن، تنها فرصت «شدن» است. از اين رو خداوند در آيه 47 سوره شوري دنيا و زندگي در آن را تنها فرصت براي بشر معرفي مي كند و به اين نكته توجه مي دهد كه انسان تنها در دنياست كه مي تواند به دعوت الهي براي متاله و خدايي شدن پاسخ دهد و ديگر هرگز اين فرصت تكرار نخواهد شد. هر كسي اگر بخواهد خدايي شود و پاسخ گوي دعوت رب و پروردگارش باشد، مي بايست در اين فرصت كوتاه عمر به آن پاسخ دهد. اين پاسخ چنان كه از آيات بسياري به دست مي آيد، تنها با عبوديت و ايمان و اعمال نيك انجام مي گيرد؛ زيرا شرايطي را فراهم مي آورد تا شخص، اسماي وديعه شده را به فعليت برساند و خود را با پروردگارش همانند كند و متاله شود و در نهايت در مقام ربانيون قرار گيرد و مظهر ربوبيت الهي بر كائنات گردد.
هرگونه غفلت از اين اصل و فرصت كوتاه عمر (مومنون، آيات 112 تا 114) به معناي از دست دادن همه چيز است؛ چرا كه ديگر امكان شدني كمالي براي كسي تكرار نخواهد شد و با مرگ و نيز فروپاشي اين نظام و جايگزيني آخرت، ديگر راهي براي بازگشت نخواهد بود.
انسان، ماهيت ساز و آخرت ساز
انسان براساس آموزه هاي قرآني، موجودي به يك معنا بي شكل و ماهيت است و هركسي خود را مي سازد. هركسي در آغاز تولدش، تنها استعداد و ظرفيت را با خود همراه دارد كه به يك معنا قوه محض با تنها فعليت شدن هاست. در قرآن بارها از صيروره سخن به ميان آمده است. اين واژه به معناي گرديدن و شدن است. اين كه خداوند در آياتي از مصير انسان به بهشت و دوزخ سخن مي گويد، به معناي آن است كه انسان خود در حال شدن هايي است كه بهشت و دوزخ، نهايت آن را شكل مي بخشد.
انسان در زندگي دنيا با هر نيت و كاري، خود را مي سازد و شكل و ماهيت مي بخشد. هركاري مي تواند استعدادها و قواي سرشته در ذات او را فعليت بخشد و با فعليت يابي آن، شكل و شمايلي جديد مي يابد كه اگر داراي چشم برزخي باشد، مي تواند آن چهره اي را كه از كارش به خودش مي دهد، ببيند.
مولوي درباره اين شدن هاي كمالي انسان در زندگي دنيا اين معنا را به خوبي بيان كرده است؛ هر چند كه آن چه كه بيان مي كند داراي معاني و بطون چندي است ولي يك معناي آن همين چيزي است كه مراد ما دراين مطلب است، وي مي سرايد:
از جمادي مردم و نامي شدم
وزنما مردم ز حيوان سر زدم
مردم از حيواني و آدم شدم
پس چه ترسم كي ز مردن كم شدم
حمله ديگر بميرم از بشر
تا برآرم از ملائك بال و پر
از ملك هم بايدم جستن زجو
كل شي هالك الا وجهه
بار ديگر از ملك پران شوم
آنچه آن در وهم نايد آن شوم
پس عدم گردم چون ارغنون
گويدم كه انااليه راجعون
به اين معنا كه انسان در آغاز همانند جمادات است و سپس به دايره گياهان درمي آيد و تنها از نمو و رشد برخوردار مي شود و پس از آن همانند حيوان از احساس نيز سود مي برد. آدميت، مرتبه اي است كه ميان شدن هاي بسيار قرار دارد؛ بنابراين نمي بايست زندگي دنيوي را پايان شدن هاي انسان دانست، بلكه خود اين مرحله مياني است كه مي بايست پيموده شود و شدن هاي ديگر را تجربه كند. اين شدن هاي ديگر در دنيا انجام مي شود و انسان اين فرصت را مي يابد تا خود را بسازد و با احصاي همه اسماي الهي متأله شود.
از علي(ع) نقل شده كه پيامبر(ص) فرمود: ان لله تبارك و تعالي تسعه و تسعين اسما من احصاها دخل الجنه؛ همانا براي خداوند تبارك و تعالي 99 اسم هست؛ هركس آن را احصا كند و شمارد، پس داخل بهشت است. (تفسير الميزان، جلد8، ص375، ترجمه 20جلدي فارسي)
مراد از اين احصا همان تحقق و فعليت بخشي به اسماي سرشته در ذات انسان است؛ زيرا خداوند به نفخ روح خويش همه اسماي الهي را در انسان به غير از يك اسم مستاثر وديعت گذاشته است كه با حسن فاعلي و نيت خير و حسن فعلي و كارهاي نيك، اين اسماي الهي فعليت مي يابد و انسان متأله مي گردد.
زندگي دنيا به انسان اين فرصت را مي بخشد تا خدايي و متأله شود و خود را بسازد. البته بسياري از مردم به اين هدف و فلسفه آفرينش بي توجه بودند و از آن غافل هستند. از اين رو زندگي دنيا، آنان را به لهو و لعب دچار مي كند و هنگامي كه خود را با سازه آخرتي خود مواجه مي بينند درمي يابند كه چه خسران و زيان مهمي كرده اند، زيرا نتوانسته اند از سرمايه وجودي و عمر خود بهره گيرند و اسماي سرشته در ذات را فعليت بخشند و به مقام قرب الهي با متاله شدن دست يابند و لذا خواهان بازگشت به دنيا و جبران مافات مي شوند؛ ولي مشكلي كه وجود دارد اين است كه اين عمر و فرصت شدن، هرگز تكرار نخواهد شد.
خداوند در آيات 99 و 100 سوره مومنون گزارشي از اين درخواست زيانكاران مي دهد و مي فرمايد: «حتي اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعوني لعلي اعمل صالحا فيما تركت، كلا انها كلمه هو قائلها و من ورائهم برزخ الي يوم يبعثون؛ لحظه اي كه پيك مرگ به سراغ يكي از آنان مي آيد مي گويد: پروردگارا مرا به دنيا بازگردان تا عمري را كه ضايع كرده ام، با عمل صالح جبران نمايم، خطاب مي آيد «كلا»: نه، ديگر بازگشتي نيست و اين سخني است كه او گوينده آن است و سودي در آن نيست، پيش روي او تا روز قيامت برزخ و مانعي است كه از رجوع او جلوگيري مي كند.»
زندگي دنيا، تنها ابزار ساختن ابديت
بنابراين، فرصت كوتاه عمر و زندگي دنيا تنها جايي است كه انسان مي تواند خود را براي ابديت بسازد و اين فرصت بي بديل و بي نظير هرگز تكرار نخواهد شد.
هر انساني افزون بر اين كه خود را مي سازد، با نيت و كارهايش، فضاي آخرت خود را نيز مي سازد. به اين معنا كه هر كسي بهشت و دوزخ خويش را مي سازد و امكاناتي كه در بهشت يا دوزخ در اختيار اوست همان چيزهايي است كه انسان با خود از دنيا مي برد. درحقيقت در آن جا تنها به درو و بهره برداري از محصول و كشته هاي خود مي پردازد و هر آن چه در مزرعه دنيا و كشتزار آن كشته كرده را درو مي كند و مي چيند.
در روايات معراجي، داستان هاي زيادي براي بيان اين مهم از پيامبر(ص) روايت و نقل شده است. از جمله، امام صادق عليه السلام روايت مي كند كه: رسول خدا(ص) فرمودند: در آن هنگامي كه مرا در آسمان، معراج دادند، من داخل بهشت شدم، ديدم در آنجا زمين هاي بسياري سفيد و روشن افتاده و هيچ چيز در آنها نيست، وليكن فرشتگاني را ديدم كه بنايي مي سازند، يك خشت از طلا و يك خشت از نقره، و گاهي دست از ساختن بر مي دارند.
من به آن فرشتگان گفتم: به چه علت شما گاهي مشغول ساختن مي شويد و گاهي دست بر مي داريد؟
فرشتگان گفتند: وقتي كه نفقه ما برسد ما مي سازيم و وقتي كه نفقه اي نمي رسد دست برمي داريم و صبر مي كنيم تا آنكه نفقه برسد.
رسول خدا(ص) به آن فرشتگان گفتند: نفقه شما چيست؟
گفتند: نفقه ما گفتار مومن است در دنيا، كه بگويد: «سبحان الله والحمدلله و لااله الا الله و الله اكبر» پس چون مؤمن بگويد، ما بنا مي كنيم؛ و زماني كه از گفتن دست بردارد ما نيز باز مي ايستيم».
در اين روايت به گوشه اي از تأثير نيت ها و كارهاي نيك ما يعني حسن فاعلي و حسن فعلي اشاره شده است. در حقيقت هر كسي خود، بهشت يا دوزخش را مي سازد و مقدار سرزمين، نهرها، حوري ها، كاخ ها، درختان، امكانات زميني و آسماني آن بسته به نوع عملكرد و كار انسان در دنيا دارد. البته خداوند از فضل خويش به بهشتيان افزون تر از آن چه خود ساخته اند بذل و بخشش مي كند اما اين زياد كردن درباره دوزخيان نيست؛ زيرا در اين صورت ظلم خواهد بود و ظلم از خداوند قبيح است. (آل عمران، آيه 182 و نيز انفال، آيه 15 و آيات ديگر) از اين رو درباره پاداش هاي بهشتي همواره سخن از زياده و بذل و فضل الهي نسبت به بهشتيان است ولي درباره كيفر و مجازات دوزخيان همواره واژگاني چون جزاء وفاق آورده شده است. (نباء، آيه 62)
خداوند در آياتي از جمله آيه15 سوره انفال و 01سوره حج و 64 سوره فصلت روشن مي كند كه هر آن چه در آخرت نصيب و بهره انسان مي شود همان اعمال نيك و بد انسان است. اين بدان معناست كه انسان همان گونه كه خودش را مي سازد، جهان آخرت با امكانات يا محدوديت هاي آن را نيز مي سازد.
ساختن حوريان بوسيله اعمال
در برخي روايات اين معنا مورد توجه و تأكيد است كه انسان حوريان خويش را مي سازد و نام ايشان برگرفته از نام سازنده آن است. به عنوان نمونه حديث زير قابل توجه است:عبدالله فرزند سلمان فارسي از قول پدرش حكايت نمايد: پس از گذشت ده روز از رحلت رسول خدا(ص) از منزل خارج شدم و در مسير راه، اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب(ع) مرا ديد و فرمود:
اي سلمان! تو بر ما جفا و بي انصافي كردي.
عرض كردم: يا اميرالمؤمنين! كسي مثل من، بر شما جفا نخواهد كرد، ناراحتي و اندوه من براي رحلت رسول(ص) مانع شد كه بتوانم به ملاقات و زيارت شما موفق شوم.
امام(ع) فرمود: اي سلمان! همين امروز بيا به منزل حضرت فاطمه(س) چون او علاقه دارد تو را ببيند و مي خواهد كه تحفه و هديه اي را از بهشت تقديم تو نمايد.
گفتم: آيا بعد از وفات رسول الله(ص) فاطمه زهرا(س) براي من تحفه بهشتي درنظر گرفته است؟!
حضرت فرمود: بلي، ديروز فراهم شده است.
پس من با سرعت روانه منزل آن بانوي جهان بشريت شدم، هنگامي كه وارد منزل ايشان شدم حضرت را مشاهده كردم كه در گوشه اي نشسته و چادر كوتاهي برسر خود افكنده است.
وقتي نگاه حضرت بر من افتاد، اظهار داشت: اي سلمان! پس از وفات پدرم بر من جفا نمودي! گفتم: اي حبيبه خدا! فردي چون من چگونه مي تواند بر شخصيتي مثل شما جفا كند؟!
حضرت زهرا(س) پس از آن فرمود: آرام باش، بنشين و در آنچه برايت مي گويم دقت كن و بينديش.
روز گذشته درحالي كه در خانه بسته بود، من در همين جا نشسته بودم و در غم و اندوه فرو رفته بودم.
ناگهان متوجه شدم كه در باز شد و سه حوري بهشتي كه تاكنون فردي به زيبائي شكل آنها نديده بودم با اندامي نمونه و بوي عطر دل انگيز عجيبي، با لباسهاي عالي وارد شدند و من با ورود آن ها از جاي خود برخاستم و پس از خوش آمد گوئي به آنان، اظهار داشتم: آيا شما از اهالي شهر مكه يا مدينه هستيد؟
گفتند: ما اهل مكه و مدينه و بلكه از اهل زمين نيستيم، ما حورالعين مي باشيم و از دارالسلام بهشت به عنوان ديدار با تو به اينجا آمده ايم.
پس من به يكي از ايشان كه فكر مي كردم از آن دو نفر ديگر بزرگتر است گفتم: نام تو چيست؟ در جواب پاسخ داد: من مقدوده هستم و چون علت نامش را پرسيدم، گفت: خداوند مرا براي مقداد، اسود كندي آفريده است.
سپس به دومي گفتم: نام تو چيست؟
گفت: ذره؛ وقتي علت آن را سؤال كردم، جواب داد: من براي ابوذر غفاري آفريده شده ام. و هنگامي كه نام نفر سوم را جويا شدم، گفت: سلمي هستم، و چون از علت آن پرسيدم، اظهار داشت: من از براي سلمان فارسي مهيا گشته ام.
پس از آن مقداري خرماي رطب كه بسيار خوش رنگ و لذيذ و خوش بو بود به من هديه دادند. سپس حضرت زهرا(س) فرمود: اي سلمان! اين خرما را بگير و روزه خود را با آن افطار نما و هسته آن را برايم بياور.
سلمان گفت: من رطب را از آن حضرت گرفتم و از خدمت ايشان خارج شدم و چون از كنار هر كس عبور كردم، اظهار داشت: آيا با خود مشك عطر همراه داري؟ و من مي گفتم: بلي.
و چون رطب را در دهان نهادم و روزه خود را با آن افطار نمودم هسته اي در آن نيافتم. فرداي آن روز بر حضرت زهرا وارد شدم و عرض كردم: رطب بدون هسته بود!
فرمود: آري، درخت آن را خداوند در دارالسلام بهشت، با كلام و دعائي كه پدرم رسول خدا آن را به من آموخته است تا هر صبح و شام بخوانم، كشت نموده است.
اظهار داشتم: اي سرورم! آيا آن را به من مي آموزي؟
حضرت فرمود: هرگاه خواستي تب و ناراحتي تو برطرف گردد، اين دعا را بخوان:
بسم الله الرحمن الرحيم ، بسم الله النور، بسم الله نور النور، بسم الله نور علي نور، بسم الله الذي هو مدبر الامور، بسم الله الذي خلق النور من النور، الحمدلله الذي خلق النور من النور و انزل النور علي الطور، في كتاب مسطور، في رق منشور، بقدر مقدور، علي نبي محبور، الحمدلله الذي هو بالعز مذكور، و بالفخر مشهور، و علي السراء و الضراء مشكور، و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين.
سلمان فارسي گويد: من اين دعا را به بيش از هزار نفر از اهالي مدينه و مكه كه مبتلا به تب شديد بودند تعليم نمودم و به بركت اين دعا و لطف خداوند، جملگي شفا يافتند. (منابع: دلائل الامامه : ص 701، ح53، بحارالانوار: ج34، ص6866، 95، الخرايج و الجرايح، ج2، ص335، ح9)
در فضيلت اشك بر امام حسين(ع) آمده است كه اشك هائي كه حتي به اندازه بال مگسي است، در روز قيامت همانند در و مرواريدي بزرگ مي شود كه عرصه قيامت را بر صاحب آن روشن مي كند و بهاي آن را كه پيامبران نمي توانند معلوم دارند، خود امام حسين(ع) معلوم مي دارد كه آزادي شخص و والدينش از آتش دوزخ است.
براساس آموزه هاي قرآني، هر كسي نور خويش را براي عرصه قيامت به همراه دارد، اين بدان معناست كه اگر كسي نوري با خود نداشته باشد در عرصه قيامت در تاريكي محض به سر خواهد برد. از اين رو خداوند در آيه31 سوره حديد گزارش مي كند كه منافقان در جست وجوي نور در عرصه قيامت هستند: يوم يقول المنافقون و المنافقات للذين آمنوا انظرونا نقتبس من نوركم قيل ارجعوا وراءكم فالتمسوا نورا فضرب بينهم بسور له باب باطنه فيه الرحمه و طاهره من قبله العذاب؛ آن روز، مردان و زنان منافق به كساني كه ايمان آورده اند مي گويند: «ما را مهلت دهيد تا از نورتان ]اندكي[ برگيريم.» گفته مي شود: «باز پس برگرديد و نوري درخواست كنيد.» آن گاه ميان آنها ديواري زده مي شود كه آن را دروازه اي است: باطنش رحمت است و ظاهرش روي به عذاب دارد.
اين بدان معناست كه انسان همه چيز قيامت خويش را از ماهيت و امكانات، خود در اين دنيا مي سازد و هر كار كوچك و بزرگي در قيامت آثاري در شخص و يا محيط زيست او به جا مي گذارد. اين همان معناي محاسبه مثقال ذره است كه در سوره زلزال بيان شده است.
تبيين همه ابعاد اين موضوع نيازمند بررسي و تحليل همه روايات و آيات است ولي از همين اندازه مي توان دريافت كه دنيا تا چه اندازه مي تواند در ابديت انسان نقش ايفا كند و اين كه همه چيز انسان در آخرت در همين دنيا ساخته و فرستاده مي شود.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14