(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 29 دی 1389- شماره 19844

الگوي برخورد پيامبربا يكي از سران منافقين
نقدي بر يك يادداشت
پائيزخواني بهار انقلاب خروج از حيطه منطق
سه دهه ، سه فتنه



الگوي برخورد پيامبربا يكي از سران منافقين

احمد زماني
ايجاد و رشد نفاق در درون يك مسلمان پديده اي است كه در عمر طولاني حكومت اسلامي از مهاجرت رسول گرامي اسلام (ص)، آغاز و بارها تكرار شده است. مطالعه رفتار يكي از اولين منافقين و عملكرد خيانت بار وي و سياست هاي پيامبر گرامي اسلام (ص) براي كاهش آثار سوء رفتار وي، دوستان او و نحوه برخورد با منافقين، موضوع اين نوشتار است:
1- جامعه يثرب همانند بسياري از مناطق عربستان جاهلي، درگير جنگ هاي داخلي است. پس از گفتگوهاي بسيار ميان طرفين دعوا (خزرجي ها و اوسي ها) و در آستانه آشنايي مردم يثرب با پيامبر اكرم (ص)، تصميم مي گيرند «عبدالله بن أبي» را به رياست يثرب انتخاب كنند. اميد مي رفت انتخاب يك رئيس براي شهر، درگيري هاي داخلي را كاهش دهد.
2- در ذيحجه سال سيزدهم بعثت، 75 نفر از مردان و زنان يثرب در حاشيه مراسم حج بدون اطلاع عبدالله بن أبي با رسول خدا (ص) بيعت كرده و آماده پذيرايي از ايشان در يثرب مي شوند. عبدالله بن أبي در زمان بيعت در مكه حضور داشت، اما از سوي مسلمانان اوليه يثرب واجد صلاحيت براي حضور و بيعت محرمانه با پيامبر گرامي اسلام (ص) شناخته نمي شد.
3- با مهاجرت پيامبر گرامي اسلام (ص) به يثرب و پس از استقبال پرشكوه مردم، پيماني عمومي بين ساكنان مدينه النبي (اعم از مسلمان و غيرمسلمان) منعقد و برطبق آن رسول خدا (ص) به رياست شهر مدينه انتخاب مي شود. انتخاب رئيس جديد مدينه براي رئيس قبيله كه هنوز فعاليت خود را رسما آغاز نكرده، ناخوشايند بود.
4- در جريان اولين توطئه گروهي از يهوديان ساكن مدينه (يهود بني قينقاع) پس از جنگ بدر و شكست توطئه گران، عبدالله بن أبي به دفاع از هم پيمانان پيشين خود (يهوديان بني قينقاع) پرداخت. با اصرار عبدالله بن أبي، پيامبر گرامي اسلام (ص) مجازات آنان را تخفيف داد و از مدينه بيرون رانده شدند. مطابق نقل برخي مورخين در اين جريان، آيه 51 سوره مائده به مسلمانان دستور داد: «اي كساني كه ايمان آورده ايد، يهود و نصاري را دوستان خود نگيريد».
5- در سال سوم هجرت 3000 جنگجوي قريش براي جنگ با مسلمانان از مكه عازم مدينه مي شوند. گروهي از مسلمانان معتقد به دفاع در درون شهر هستند و اكثريت تقاضاي خروج از مدينه براي جنگ با مشركين را دارند. پيامبر گرامي اسلام (ص) با توجه به رأي اكثريت از شهر خارج مي شوند.
عبدالله بن أبي با 300 نفر از همراهان خود قبل از رسيدن به صحنه نبرد در اعتراض به آن حضرت، با بهانه توجه نكردن به رأي آنان، لشكر را ترك و لشكر 1000 نفري مسلمانان را به 700 نفر مي رساند. اين جنگ با شكست مسلمانان و شهادت جمعي از آنان به پايان رسيد.
6- در سال چهارم هجري گروه ديگري از يهوديان ساكن مدينه به نام «بني نضير» براي كشتن رسول خدا (ص) توطئه كردند. پيامبر گرامي اسلام (ص) و مسلمانان براي مقابله آماده شدند. عبدالله بن أبي و جمعي ديگر از منافقين يهوديان را به منظور ايستادگي در مقابل مسلمانان تحريك كردند كه اين درگيري با پيروزي مسلمانان خاتمه يافت.
7- در سال ششم هجري، بعد از پيكار مسلمانان با گروهي از مشركين بنام «بني المصطلق» و پيروزي مسلمانان در اين جنگ و در پي درگيري لفظي تند ميان يكي از مهاجرين و يك نفر از انصار كه با وساطت مرداني از مهاجرين و انصار خاتمه يافت، عبدالله بن أبي تصميم به ايجاد يك درگيري جديد ميان انصار و مهاجرين با تمسك به اين حادثه گرفت.پيامبر گرامي اسلام (ص) با اتخاذ تدابير مناسب و مسلمانان با تحمل برخي سختي ها، نقشه منافقان را خنثي كردند. دراين جريان عمربن الخطاب به پيامبر گرامي اسلام (ص) پيشنهاد قتل عبدالله بن أبي را داد، اما رسول خدا (ص) اين پيشنهاد را نپذيرفت. در همين ايام خداوند با نزول سوره منافقين، مسلمانان را راهنمايي كرد و عبدالله فرزند عبدالله بن أبي آمادگي خود را براي اجراي حكم قتل پدرش در صورت صلاحديد رسول خدا (ص) اعلام كرد. اما پيامبر (ص) فرمودند: «با وي مدارا مي كنيم».
8- در سال نهم هجري و در جريان لشكركشي به تبوك، عبدالله بن أبي تلاش ناموفق ديگري را براي توطئه دنبال كرد و سرانجام در پايان همان سال درگذشت. در حالي كه ديگر هيچ پايگاه مردمي و طرفداري نداشت.

 



نقدي بر يك يادداشت
پائيزخواني بهار انقلاب خروج از حيطه منطق

محمدسعيد ذاكري
طي هفته گذشته و به مناسبت سالگرد قيام تاريخي مردم انقلابي قم در 19 ديماه 1356 سايت آقاي هاشمي رفسنجاني يادداشتي منسوب به وي منتشر كرد كه بازتاب مختلفي در فضاي سياسي كشور، حتي برخي رسانه هاي خارجي و مغرض همچون رسانه دولت انگليس (بي بي سي) يافت. در اين يادداشت نكات مختلفي حائز اهميت است كه در اين زمينه نكاتي قابل طرح مي باشد.
بخش اول كه شايد اصلي ترين بخش اين يادداشت را نيز تشكيل مي دهد نقبي بر تاريخ اوج گيري انقلاب اسلامي ملت ايران در 9 ديماه سال 56 است. نويسنده يادداشت مذكور در اين رابطه آورده است: «مردم همه شهرهاي ايران، به خصوص مردم شهر قم كه امام(ره) را با همه سوابق مي شناختند، چون آتشفشاني به خروش آمدند و اگرچه در 19دي در خيابان هاي قم در خون خويش غلتيدند، اما گدازه هاي خشم و نفرت خويش را بر كاخ پوشالي و «سست بنياد پهلوي ريختند.»
نويسنده در اين بخش به درستي از پيوند عميق ميان مردم مؤمن و متدين ايران اسلامي و رهبري كبير انقلاب اسلامي سخن گفته و اين پيوند ناگسستني را كه حتي منجر به شهادت جمع زيادي از مردم ايران شد مورد بغض و كينه دشمن جلاد و ستمگر مردم- پهلوي خائن- دانسته است. رمزي كه نه تنها در 19ديماه 56 كه در طول دوران اوج گيري، به ثمر نشستن، باروري و نيز شكوفايي آن، همواره مورد كينه بدخواهان و حقد بدانديشان بوده است.
نگارنده اين سطور با نويسنده يادداشت منسوب به آقاي هاشمي رفسنجاني هم عقيده است كه اگر نبود اين هم راستايي ناگسستني و جدايي ناپذير، اساساً چيزي به نام انقلاب اسلامي شكل نمي گرفت و اگر بعدها نيز اين پيوند از بين مي رفت، شدت دشمني ها و فتنه ها عليه نظام و انقلاب اسلامي، به سرعت موجوديت و هستي انقلاب و نظام را تحت تأثير خود قرار داده و آن را به افول مي كشيد. همچنانكه نويسنده يادداشت منتسب به رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام در ادامه آورده است: «همراهي پير و جوان و زن و مرد قم با طلبه ها، فضلا، علماي بيدار ومراجع بزرگوار براي دفاع از حقانيت وجود يك سيد جليل القدر از سلاله پاكان، ثابت كرد كه تقدير الهي در قراردادن مضجع شريف حضرت معصومه(س) در قم و بعدها تأسيس حوزه علميه در اين خطه از جغرافياي وسيع ايران بي حكمت نبوده است.»
آري؛ بصيرت، هوشياري و بيداري تمام اقشار جامعه ايران و مردم قم در طول دوران انقلاب اسلامي و زمان سي ساله پس از آن بوده است كه فلسفه تلالو امروزين انقلاب اسلامي در سراسر عالم را تشكيل داده و امروز نام بلند ايران اسلامي را به عنوان برترين مردم تاريخ عصر معاصر مبدل ساخته است. و اين نه يك بار و دوبار و ده بار كه هر روزه و همه ماهه و همه ساله در حال تجديد حيات و نوبه نو شدن بوده است.
اين قلم حتي پا را فراتر نهاده و معتقد است كه- بنابر شواهد متقن و اسناد معتبر- حتي امروزه اين بصيرت، بسي عميق تر و مفهومي تر از بصيرت مردم ايران و قم در ديماه 56 شده است.
شاهد سخن آنكه دشمن قدار در ديماه 56 با لباس كفر، شمشير بر حلق مظلومين و محرومين از ملت ايران كشيد و علناً با علم كفر و عصيان، رهبري فرزند پيامبر و «سيدجليل القدر سلاله پاكان» را به تمسخر نشست و طلاب، مرجعيت و مردم قم را به غيرت ديني و انقلابي واداشت اما سي و سه پس از آن حقيقت بصيرت بخش، همان دشمن اما با لباس نفاق و نيرنگ به ميان آمد و انقلاب اسلامي و رهبري فرزانه و تيزبين آن را با ابزار فريب مورد هجمه قرار داد. همان دشمن در اوج فتنه اي كه با سردمداري سران فتنه ترتيب داد، علاوه بر ترويج شايعات خودساخته دست كشيدن مردم از انقلاب، امام(ره) و رهبري، به ترويج گسترده و فزاينده اختلاف، درگيري و حتي دشمني علما، طلاب، روحانيت و مرجعيت با نظام و انقلاب پرداخت و قم و مردن آن را جداي از رهبري و نظام اسلامي تعريف كرد.
نگارنده و خوانندگان و جيزه او از ياد نبرده اند شايعاتي را كه هر روزه نسبت به جدايي پايگاه اصلي انقلاب اسلامي- قم- از نهاد والاي رهبري انقلاب ساخته و دهان به دهان، سايت به سايت و محفل به محفل مي گرداندند تا در آن به نحوي از انحاء نظام اسلامي، نظامي بر خلاف موازين اسلامي و انقلابي ترسيم شده و مردم و مراجع را ناخشنود از آن نشان دهند.
اين شايعات به شدت دروغ و نفاق آلود اما با بصيرت همان مردم، مراجع، روحانيت و علماي قم در بيعت تاريخي آنان با مقام معظم رهبري در سفر اخير معظم له به قم به ديوار بي اعتمادي برخورد كرد و بر زمين نقش بست. هم از اين رو بود كه تابناكي و نورافشاني اين سفر و اوج پيوند مردم، مراجع و علما با رهبري معظم انقلاب و نظام شكوهمند اسلامي، چشمان همان دشمنان كينه جو و فتنه گران دنباله رو آنان را نيز خيره ساخته و به اعتراف نسبت به ناكامي تلاش ها در دورانگاري اين حقايق با يكديگر واداشت.
نويسنده يادداشت منتسب به آقاي هاشمي رفسنجاني در ادامه مطلب به بخش ديگري پرداخته و برخلاف درست نگاري پيشين، با قلب واقعيت موجود در گذر سي ساله اخير تاكنون، گويي فضاي فعلي را فضايي پائيزي و دوران ابتدايي انقلاب اسلامي را فضايي بهاري ترسيم نموده است.
در اين بخش از يادداشت مذكور ضمن آنكه ترجيع بند تكراري و مبهم «تهمت و توهين» به كساني كه جايگاهي در قلوب مردم دارند را ضميمه يادداشت كرده، آورده است: «اينك سي سال از پيروزي انقلاب اسلامي مي گذرد و بقاياي فكري دين زدايي و روحانيت ستيزي كه در بهار هوشياري مردم ايران، چون مارهاي افسرده سر در خاك انتقام فرو برده بودند در پائيز بداخلاقي هاي سياسي و اختلافات سليقه اي، پوست اندازي كرده و سربرآورده اند و خاكريز به خاكريز جلو مي آيند و شاهديم كه پس از توهين و تهمت به سران روحاني عرصه سياست در 30 سال گذشته به فضلا، علما و مراجع قم رسيده اند.»
نگارنده معتقد است كه اين بخش از مطلب، گسست نوشتاري و ادبي با بخش ابتدايي پيش گفته داشته و از لحاظ مفهومي نيز داراي تناقضاتي چند است. شاهد بر اين مدعا آنكه در تحليلي كه شبكه سخن پراكني متعلق به رژيم استعمارگر و اشغالگر پير از يادداشت منتسب به آقاي هاشمي رفسنجاني انجام داده، به اين بخش از سخن توجه خاص و عمده اي روا داشته و اساساً از بخش ابتدايي آن كه منطقي بوده و براساس واقعيات بيروني نيز قابل رصد بود- به عمد- غفلت نموده است. از بي بي سي فارسي انتظاري جز اين نبايد داشت كه شخصيت انقلابي آقاي هاشمي رفسنجاني را در كنار شيخ ساده لوح- مرحوم آقاي منتظري- نشانده و سعي كند همتايي براي آن فقيد دست و پا كند. اما حقيقت آن است كه فرسنگ ها فاصله ميان عقايد و افكار اين دو شخصيت وجود دارد و اتفاقا آقاي هاشمي رفسنجاني- بنابر اسناد و مدارك متقن و قابل ارائه- انتقادات جدي به عملكرد مرحوم منتظري- چه در دوران امام راحل(ره) كه منجر به عزل او از قائم مقامي رهبري شد و چه پس از رحلت امام راحل(ره)- داشته، فلذا تير شبكه خبري استعماري انگلستان نمي تواند اساسا در چله قرار گيرد تا مورد هدف واقع شود.
به يقين شخص آقاي هاشمي رفسنجاني نيز در صورت شنيدن قرار گرفتن نام وي در كنار حسينعلي منتظري آن هم در شبكه خبري استعمار پير قاعدتا نگران شده و حتي شايد نويسندگان يادداشت مذكور را نيز نسبت به چنين ايهامي كه از يادداشت برداشت شده، بازخواست كرده باشد. نگارنده يا نويسنده يادداشت منتسب به آقاي هاشمي رفسنجاني هم عقيده است كه بهار انقلاب اسلامي، همان پيروزي شكوهمند آن در بهمن 57 بوده است. اما اين سوال خودنمايي مي كند كه چرا به زمان «حال حاضر» در يادداشت مذكور بي توجهي شده و از آن به عنوان پائيز نام برده شده است؟
البته اگر نويسنده يادداشت مذكور به فراخور مقتضاي توصيه اكيد رهبري معظم انقلاب اسلامي- دام ظله- در فضاي فتنه سال 88 مبني بر شفاف نمودن مواضع، قدري از ايهام، ابهام و مغلق گويي يادداشت منتسب به آقاي هاشمي رفسنجاني مي كاست و مقصود خود از «پائيز»، «تهمت و توهين»، «سنگر به سنگر» و... را روشن مي ساخت، نگارنده مجبور به بررسي احتمالات آتي نمي شد اما به ناچار بايستي به تفصيل مطلب را شكافت.
اگر مقصود نويسنده از گلايه نسبت به «توهين ها و تهمت ها به كساني كه جايگاهي در قلوب مردم سرزمين دارند»، سيل شايعات و اتهامات ناروا و بي اساس به مسئولين، دلسوزان و معتقدين به پايه هاي انقلاب و نظام اسلامي است كه هر روزه از سوي دشمنان ملت و نظام روا داشته مي شود، اين گلايه ها را به حق دانسته و از شكوه نسبت به آنها ابراز خرسندي مي نمائيم. چرا كه بالاخره بنابر تصريح امام راحل- ره- و رهبري معظم انقلاب اسلامي- دام ظله- در هيچ مقطعي از تاريخ- حتي تاريخ صدر اسلام- چنين امتي پاي بند به اصول و ارزش ها و دلبسته به نظام اسلامي مشاهده نشده و مسئولين نيز كه برآيند خواست، اراده و عصاره فضليت هاي ملت اند نيز تاكنون چنين دلبستگي به موازين انقلاب و نظام برخاسته از ارزش هاي اسلامي نداشته اند.
نمونه عالي و اعلاي آن جسارت ها و هتاكي هايي است كه از سوي دشمنان كينه توز انقلاب امروزه نسبت به شخصيت فرزانه، عاليقدر، جامع و مجسمه تقوا و فضليت و هدايت كننده راس هرم و كشتي انقلاب اسلامي صورت مي گيرد. شخصيت بي بديلي كه جناب هاشمي رفسنجاني نيز بارها در سخنان و مواضع خود، ضمن تصديق فضايل و ويژگي هاي برجسته ايشان عنوان نموده كه تبعيت از مقام معظم رهبري را براي خود فرض مي داند. هم از اين رو است كه نگراني نويسنده يادداشت منتسب به آقاي هاشمي رفسنجاني از توهين و تهمت ها، اگر نگراني نسبت به توهين هايي است كه امروزه بيش از همه به سمت رهبري معظم انقلاب يعني ركن اصلي انقلاب اسلامي كه بيش از هر كس ديگر نيز در قلوب ملت ايران داراي جايگاه است، نشانه رفته و از سوي فتنه گران داخلي و دشمنان خارجي بر آن دميده مي شود، نگراني بس به جا و لازم است.
البته احتمال ديگري هم از مقصود نويسنده يادداشت مذكور قابل برداشت است كه به دليل پرابهام بودن متن بايد بدان پرداخت. اين احتمال، همان برداشتي است كه تحليل گر بي بي سي فارسي از اين بخش استفاده كرده و سعي نموده تا خزان موردنظر نويسنده ياد شده را فضاي كنوني انقلاب، برداشت و از آن افول انقلاب اسلامي را برداشت نمايد.
نگارنده اين سطور از عمق جان خواستار تكذيب چنين- سوء-برداشتي از اين يادداشت بوده و معتقد است نمي توان به آقاي هاشمي رفسنجاني كه خود از مبارزين انقلابي و زجركشيده در راه پيروزي و تداوم انقلاب اسلامي است، يادداشتي منسوب نمود كه همزمان، وي و تحليلگر دشمن ديرينه ملت از آن برداشتي واحد اخذ و واقعيات چندي را همزمان مورد انكار قرار دهند. اين واقعيات اما به گونه اي درخشان و متعالي است كه جز تحليلگر مغرض و خائن بي بي سي نمي تواند آن را به انكار بنشيند.
كيست كه نداند اگر در بهار پيروزي انقلاب اسلامي مردم به صورت يكپارچه به ميدان آمده و از «سلاله پاك و سيد جليل القدر» انقلاب حمايت كردند، امروز همان مردم به همراه نخبگان و دانشمندان حوزوي و دانشگاهي، اين پيروي از مقتداي بصيرشان را جهاني ساخته و بهاري پربارتر براي انقلاب اسلامي به ارمغان آوردند؟ همه مي دانند كه امروز، حوزه، روحانيت و مراجع عظام تقليد نه تنها نظام و رهبري انقلاب اسلامي - دام ظله- را از آن خود دانسته و متقابلا نيز خود را مديون حوزه برمي شمرد كه به فرموده رهبري معظم انقلاب- دام ظله- رابطه حوزه و نظام اسلامي، رابطه مادر و فرزندي بوده و اين رابطه، با هيچ خدشه اي قابل محو نيست.
مگر حمايت هاي مكرر، صريح و علني مراجع عظام تقليد از نظام و رهبري به فراموشي سپرده شده و مي شود تبعيت ايشان در قول و عمل از رهبري معظم انقلاب- كه خود فرزند حوزه و صاحب كرسي متعالي و پرشأن مرجعيت عام است- را ناديده انگاشت؟ و دراين صورت آيا مي توان صفت خزان بر اين رابطه متعالي و پرجاذبه نواخت؟
آيا بهاري تر از واقعه پربصيرت 9 دي 88 در طول تاريخ انقلاب اسلامي حتي در 19 ديماه 56 مي توان جستجو نمود؟ چه وصفي از شئونات بهار طبيعت را مي توان برشمرد كه درحركت توفنده ملت مسلمان و غيور ايران اسلامي در دفاع از كيان رهبري، عاشورا، انقلاب، ولايت فقيه و دولت برخاسته از آراي عمومي ملت ايران در طول يكسال و نيم گذشته وجود نداشته باشد؟ آيا شاداب تر ازحماسه مردم قم در استقبال و جانفشاني نسبت به قدوم مبارك رهبري معظم انقلاب اسلامي- مدظله- درطول ساليان حيات قم مي توان يافت؟ و آيا ظلم و جفا نيست كه بر اين هوشياري همگاني كه در آن ابعاد بيشتر و عميق تري نسبت به ساليان قبل و دوران مبارزه عليه طاغوت يافته است، وصف خود خوانده «خزان» نهاده شود؟
آيا در طول دوران انقلاب اسلامي مي توان زماني را يافت كه همچون حال حاضر، عموم مردم از خواص پرمدعا، جلوتر بوده و آنان را به محاكمه علني و عمومي در عدم دفاع جانانه ايشان از انقلاب، امام و رهبري فراخوانند و آيا براي اين، جز وصف بهار انقلاب، عنوان ديگري مي توان لقب داد؟
آيا امروز كه رئيس جمهور ملت مسلمان ايران با پشتوانه بيشترين رأي مأخوذه درطول دوران حيات انقلاب اسلامي، شجاعانه همان فرياد خميني كبير(ره) در نفي استكبارطلبي دشمنان را در محافل جهاني صلا زده و مورد استقبال بي نظير از سوي ملت ها- همچون ملت لبنان و...، واقع مي شود، بهار انقلاب اسلامي نيست؟
اما امروز كه دشمن كينه جو در پشت درب هاي بسته، بارها و بارها به التماس، خواستار مذاكره با مقام رسمي جمهوري اسلامي شده و اجازه به او داده نمي شود نشان دهنده پاييز انقلاب اسلامي است؟ اگر امروز صلابت و ثبات داخلي در جمهوري اسلامي ايران به حد بالا و عيان است كه بزرگترين طرح اقتصادي كشور از ابتدا تاكنون با كمترين هزينه امنيتي، سياسي، اجتماعي و حتي اقتصادي عملياتي شده و هوش بالاي ايرانيان درپيگيري اهداف متعالي انقلاب به رخ دشمنان كشيده مي شود، بهار انقلاب اسلامي نيست؟
امروز كه اقتدار امنيتي - اطلاعاتي نظام جمهوري اسلامي به حدي است كه تا عمق سرويس هاي بيگانگان و دشمنان ديرينه - كه خود را صاحب همه اطلاعات بر مي شمرند - را درنورديده و سناريوهاي آنان، يكي پس از ديگري خنثي مي شود، نشان دهنده بهاري بودن فضاست و يا خزان نمايي از فضاي كنوني واقعيت دارد؟
امروز كه مردم ايران به حدي از هوشياري رسيده اند كه به محض لب گشودن مقام يا مسئول و نخبه اي، مي توانند عمق مقصود او را در دفاع و يا هدم انقلاب اسلامي بازشناخته و در صورت اخير، به شدت او را طرد مي نمايند، امروز كه مردم، تمامي اهداف منافقانه حتي در پس پرده لايه هاي به ظاهر ديني و مذهبي را باز مي شناسند، بهار هوشياري مردم نيست؟ آيا گذراندن فتنه اي عميق كه قصد براندازي نظام و اسلام و بازگشت به حاكميت طاغوت و آمريكا را در عناوين انقلابي گري و طرفداري از امام راحل - ره - تعقيب مي كرد، نشان پائيز انقلاب اسلامي است؟
پرواضح است كه اگر مقصود نويسنده يادداشت منتسب به آقاي هاشمي رفسنجاني چنين بوده باشد، نه وضعيت كنوني را شناخته و نه چيزي از بهارو پائيز مي داند. آيا امروز كه به فرموده رهبري معظم انقلاب اسلامي - دام ظله - دولت برخواسته از آراي ميليوني ملت، كمر به خدمت به خلق الناس بسته و مشكلات عديده را بازيابي و اصلاح نموده، دولت را به متن ملت و در ميان توده ها و آحاد عمومي كشانده است، تجلي بارز بهار انقلاب اسلامي نيست؟
نگارنده اين سطور عليرغم اطلاع از فضاي سياسي و رسانه اي كشور، در جستجو از عنوان موهوم «روحانيت ستيزي» كه در يادداشت منسوب به آقاي هاشمي رفسنجاني از آن گله شده بود پرداخت اما جز يك گروه «روحانيت ستيز»، شخص يا گروه ديگري را كه درصدد هدم روحانيت باشد نيافت. اين گروه نيز اتفاقاً همان جريان برانداز و فتنه جويي است كه در دوران حاكميت خود، همين شخص آقاي هاشمي رفسنجاني را «عاليجناب سرخ پوش» لقب داده و با تاخت و تاز به سوابق انقلابي و حزب الهي وي، او را مورد تخطئه قرار داد.
سؤال اينجاست كه آيا روزي كه مرجعيت شيعه مورد تمسخر قرار گرفت و تقليد، حركتي «ميمون وار» لقب داده شد، چرا عده اي درصدد پائيزنمايي براي انقلاب و روحانيت برنيامدند؟ آيا پائيز ياد شده عليه روحانيت، زماني نبود كه كاريكاتورهاي توهين آميز در مطبوعات عليه شخصيت بصير و انقلابي و استوانه حوزه علميه حضرت آيت الله مصباح يزدي - دامه بركاته - يكي پس از ديگري منتشر و از سوي دولت وقت و رئيس آن حمايت مي شد؟
آيا زماني كه به طور سازماندهي شده، هجمه عليه دين و مقدسات در مطبوعات زنجيره اي به راه افتاد و بارها و بارها سخنان ائمه جمعه و مراجع عظام تقليد، سوژه طنز صفحات آخر روزنامه هايي همچون صبح امروز، عصر آزادگان، نشاط، جامعه، توس، خرداد، بيان و... مي شد پائيز نبود؟ آيا هنگامي كه همين ابوذرهاي امروزي فتنه گر لجوج حال حاضر، مقاله هتاكانه «خون به خون شستن محال آمد محال» را در روزنامه متعلق به مشاور رئيس جمهور دولت اصلاحات به چاپ رسانيده و در آن، كربلا و شهادت حسين بن علي (ع) را ماحصل خشونت پيامبر اكرم (ص) در جنگ بدر ناميد، پائيز عدم توجه و توهين و تهمت به روحانيت شيعه نبود؟
آيا زماني كه سخن از به موزه تاريخ فرستادن افكار خميني كبير - رحمه الله عليه - شد و يا هنگامي كه در معرض ديد يك به ظاهر روحاني در كنفرانس صهيونيستي ننگين برلين، با بدني لخت و عور به رقص و پايكوبي و عربده كشي پرداخته و شخص ملبس به لباس پيامبر (ص) نيز با تشويق خود، سخن از پايان دوران دين مداري و انقلابي گري مي زد، پائيزي براي روحانيت نبود؟
چرا دست دادن رئيس جمهور سابق - كه اتفاقا ملبس به لباس روحانيت نيز بود- با زنان ايتاليايي وحتي دختركان جوان ايراني- در همايش ها و محافل موسوم به عباي شكلاتي و... - و يا نشست و برخاست و التماس هاي او با جرج سوروس صهيونيست براي براندازي ايران، از سوي نويسنده يادداشت مذكور توهين به مقام روحانيت و حوزه و علما تلقي نشد و مرثيه اي براي پائيز خواني برپا نگشت؟
چرا آن هنگامي كه اصل و اساس فرهنگ ناب شيعي و روحانيت كه همان وجود مقدس حضرت بقيه الله الاعظم- ارواحنا فداه- و فلسفه انتظار است، در نشريات دانشجويي دوران باصطلاح اصلاحات مورد هجمه واقع شد و اين حركت از سوي دولتمردان با بهانه «آزادي بيان»، «تحمل صداي مخالف» و «تبديل معاند به مخالف» به گرمي استقبال شده و در پس پرده نيز با اختصاص بودجه ها، حمايت هاي سياسي، صنفي، اعطاي تسهيلات اقتصادي و بورسيه هاي تحصيلي مورد تشويق قرارگرفتند، عده اي به يادداشت نويسي و مرثيه خواني اينچنين براي اساس روحانيت نپرداختند؟
چرا آن هنگام كه مراجع عظام تقليدي همچون حضرات آيات فاضل لنكراني- ره- مشكيني- ره- ، مصباح يزدي، جوادي آملي، مكارم شيرازي- نوري همداني و .. به علت دفاع قاطعانه از ولايت و ولي فقيه مورد هجو و تمسخر رسانه اي پايگاه هاي دشمن در داخل قرار گرفته و مطبوعات زنجيره اي، وقيحانه به تهديد آنان مبادرت ورزيده و اعلام نمودند كه حتي عليه خدا نيز مي توان راهپيمايي كرد، كسي به اين مظلوميت ها نگريست و عنواني پائيزگون لقب نداد؟
چرا هنگامي كه جامعه مدرسين حوزه علميه قم كه متشكل از مراجع و علمايي صاحب نام و با نفوذ همچون مرحوم آيت الله مشكيني- اعلي الله مقامه الشريف- بوده و رسماً و علناً با صدور بيانيه، تشكل مخفي سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي را غيرمشروع اعلام نمود و رسانه هاي جريان موسوم به اصلاحات، خواستار محاكمه ايشان و ساير مراجع و علماي اين جامعه به دليل صدور اين حكم بصيرت آفرين شدند، پائيزي براي توهين و تهمت به ساحت روحانيت تلقي نشد؟
و چنانچه مقصود نويسنده يادداشت منتسب به آقاي هاشمي رفسنجاني، انتقادات عمومي ملت به عدم موضع گيري و يا موضع گيري نابخردانه چند چهره خاص جامعه- كه شايد ملبس به لباس روحانيت هم باشند- به نفع جريان نفاق جديد و فتنه گران مورد حمايت و تأييد صهيونيست ها، «تهمت و توهين» لقب يافته و آن انتقادات به خزاني براي كل روحانيت تعميم يافته، خود خطايي واضح تر و فاحش تر از خطاي گذشته است.
انتظار عمومي مردم در اين زمان، شفافيت مواضع، موضع گيري قاطع عليه فتنه گران، دفاع از ارزش ها و آرمان هاي اسلامي و انقلابي، پاسداشت حرمت ولايت فقيه و مرزبندي با دشمنان از سوي خواص است. معيار دوستي و محبت مردم، ميزان پاي بندي به دستاوردها و ارزشهاي انقلاب اسلامي است و آنكه درصدد كسب حمايت عمومي و يا نگران از دست دادن وجاهت سابق خود در نزد مردم است بايد رابطه خود با انقلاب اسلامي و رهبري را مستحكم تر نمايد و العاقبه للمتقين.

 



سه دهه ، سه فتنه

محمدمهدي اسلامي
دهه شصت
يكي از اتهامات گروهك هاي چپ گرا به نهضت امام خميني(ره)، سازش با آمريكا بود. علت اين ادعا هم آن بود كه شرط لازم پيروزي انقلاب ها را قيام مسلحانه مي پنداشتند و پيروزي مردمي انقلاب بدون اتكا به گروه هاي مسلح را غيرممكن مي دانستند. اما پيروزي انقلاب تنها به اتكاي قدرت مردم بدون وابستگي به ابرقدرت ها و حتي بدون وابستگي به گروهك هاي مسلح، درستي نظريه امام را- پيروزي با مشاركت عمومي مردم- اثبات نمود.
اما در حالي كه كمتر از دو سال از پيروزي انقلاب اسلامي گذشته بود، گروهك ها بر شطينت هاي خود افزودند و با آغاز غائله هاي خياباني سعي بر آسيب رساندن به انقلاب نوپاي اسلامي را داشتند. از مهم ترين اين سلسله حوادث، غائله 14 اسفندماه 1359 در دانشگاه تهران است. راس اين فتنه- كه با هماهنگي سازمان منافقين و نيروهاي وابسته به بني صدر، موسوم به دفتر هماهنگي مردمي رئيس جمهوري شكل گرفت- شخص بني صدر بود كه به عنوان سخنران مراسم و از پشت تريبون اغتشاش را هماهنگ مي كرد.
در اين مراسم شعارهاي بسيار تندي عليه نهادهاي انقلابي و اشخاص مورد وثوق امام خصوصا شهيد مظلوم دكتر بهشتي سر داده شد و بني صدر نه تنها نسبت به اين توهين ها حساسيتي نشان نداد، بلكه شخصا اقدام به توهين كرد و علنا دستور حمله و مضروب كردن مردم را از پشت بلندگو صادر كرد. بني صدر از اين نقطه زماني در تقابل مستقيم با نظام اسلامي قرار گرفت و به همراه ديگر گروه هاي ضدانقلاب، مدام بر لزوم مقاومت، ايستادگي و تسليم نشدن، تشويق صريح و جدي براي اعتراضات خياباني، استقامت نمودن و... مي نمود.
اگرچه بني صدر انساني خودشيفته و تماميت خواه بود، اما اينك كه پس از سه دهه به آن روزها مي نگريم، به خوبي آشكار است كه بسياري از اقدامات او تحت تاثير القائات نزديكانش بوده است. در حالي كه فرماندهان سپاه براي ديدار با رييس جمهور وقت كه فرمانده كل قوا نيز بوده است؛ مدت ها در انتظار مي ماندند، مسعود رجوي، اشرف دهقاني، موسي خياباني و سران فدائيان خلق به راحتي و بارها در منزل به ملاقات بني صدر رفته و ساعت ها با او به گفت وگو مي پرداختند. حتي او روابط نزديكي با رهبران غائله كردستان برقرار كرده بود. جالب آن كه رد پاي جاسوس هايي همچون محمدرضا سعادتي، عضو ارشد سازمان منافقين در حال انتقال اطلاعات به سرويس اطلاعاتي شوروي و عباس اميرانتظام، دوست قديمي بني صدر در حال جاسوسي براي آمريكا با اسناد غيرقابل انكار شناسايي، دستگير و محاكمه شده بودند.
در اين ميان امام(ره) با صبر و تدبير سعي در فرو نشاندن فتنه و جلوگيري از ريزش نيروهايي داشتند كه فريب نفاق اين گروهك ها را خورده اند. به دستور امام(ره) هيئت سه نفره اي تشكيل مي شود و جمع بندي هاي متقني انجام مي گيرد. اما درست پس از هر تدبير امام كه منجر به آرام شدن نسبي فضاي جامعه مي گشت، منافقين مانع از ثبات آرامش مي گشتند. به عنوان نمونه، درست در روزهايي كه با تلاش ياران امام(ره) رنگ و بوي آرامش به فضاي سياسي كشور بازگشته بود، بني صدر در يك مصاحبه راديو تلويزيوني و مطبوعاتي با شركت خبرنگاران خارجي و داخلي كه در مطبوعات تاريخ 5/2/60 منعكس شد، بار ديگر به تحريك افكار عمومي پرداخت و امام(ره) را به ديكتاتوري متهم نمود: «ممكن نيست شما بتوانيد جامعه را در بي خبري نگهداريد و جامعه بي خبر بتواند پاسدار موجوديت خويش و انقلاب خود و جامعه رو به رشد باشد... همه بايد بايستيم و استقامت كنيم... دو نوع سازماندهي سياسي داريم. نوعي از آن بر توانايي رهبري و سفت و سخت بودن سازمان تكيه دارند كه به قول فرنگي ها توتاليتر يا خودكامه و قيم... نوع دوم كه من طرفدار آن هستم نظم را با زور سازگار نمي بيند، سازمان را هم با زور سازگار نمي بيند و بر اين عقيده است كه رهبري، سازمان و نظم بايد در سطح خود مردم، براي نگهداشتن مردم در صحنه بماند...»
پس از اين اظهارات در روز دوشنبه 7/2/60 هواداران سازمان منافقين از ساعت سه بعدازظهر، بدون مجوز از وزارت كشور، در ميدان فلسطين اجتماع كرده و حدود ساعت چهار به طرف پيچ شميران حركت كردند كه در خلال آن، درگيري ميان آن ها با نيروهاي مردمي و انتظامي به وجود مي آيد.
اين رفتار منافقين موجب جلب حمايت گسترده سلطنت طلبان فراري از كشور شد. علي اميني نخست وزير فراري شاه و برخي ديگر از چهره هاي شاخص، به حمايت از آن ها برخاستند و اين حمايت ها با سكوت سران اغتشاش طلب همراه گرديد. اوج اين فتنه جويي ها در اعلام جنگ مسلحانه بر عليه نظام در خردادماه 1360 صورت مي گيرد؛ زماني كه امام نصيحت را بي اثر يافته و بني صدر را از فرماندهي كل قوا عزل مي نمايند. در اين زمان است كه مجلس شوراي اسلامي نيز طرح عدم كفايت سياسي بني صدر را در دستور قرار مي دهد. فتنه گران پي به نزديكي سقوط كامل خود مي برند.
شنبه سي ام خرداد، روز طرح عدم كفايت سياسي بني صدر در مجلس بود. در اين روز سازمان منافقين كه مي پنداشت بهانه و فرصت مناسبي براي اعلام شورش عليه امام(ره) و نظام جمهوري اسلامي به دست آورده است، با صدور اطلاعيه اي سياسي- نظامي رسماً وارد جنگ مسلحانه و قتل و كشتار مردم وفادار و علاقه مند به نظام جمهوري اسلامي گرديد. آن ها به سرعت به تدارك و آماده سازي يك حركت مسلحانه وسيع و گسترده پرداختند. وابستگان ضدانقلاب و منافقين در داخل با پيوستگي كامل در خيابان هاي شهرهاي بزرگ و كوچك دست به كشتار، آزار و اذيت مردم و تخريب اموال عمومي زدند. در خارج كشور نيز گروه هاي به اصطلاح اپوزيسيون با تظاهرات خود بني صدر را ياري دادند.
اما حضور خودجوش و گسترده مردم ايران در تظاهرات 30 و 31 خرداد، در تجديد پيمان با رهبري انقلاب و اعلام حمايت از مجلس شوراي اسلامي و مخالفت با بني صدر و عمليات ارعابي و شورشگرانه، منافقين را با ناكامي مواجه ساخت. مسعود بني صدر، پسرعموي رئيس جمهور معزول و عضو وقت سازمان منافقين، در كتاب خاطرات خود با اشاره به اين موضوع مي نويسد: «وجود انبوه افراد وفادار به آيت الله خميني... بيانگر اين نكته است كه او در وضعيت غيرقابل تصوري قرار داشت و علاوه بر اين، مي توانست با يك سخنراني، اطلاعيه يا دعوت عمومي افراد بسياري را به پاي تظاهرات و نمازهاي جمعه بكشاند كه به خصوص نمونه هاي بسياري از آن در همان حوالي خرداد 1360 اتفاق افتاد و به آن ها اشاره گرديد. حتي بسياري از خانواده هاي اعضاي فعال سازمان نيز... مخالفت با او را نوعي فروختن دين به دنيا مي دانستند و حاضر به مبارزه با او نمي شدند.»
دهه هفتاد
در سال 1368 سازمان سيا با همكاري سرويس اطلاعاتي آلمان و واسطه گري علي اميني كنفرانس «هامبورگ» را برگزار نمود. سلطنت طلبان و جناح هاي چپ و راست اپوزيسيون خارج از كشور، پس از شركت در اين كنفرانس، مشي و گفتمان خود را رسماً تغيير دادند. جمع بندي مسائل مطرح شده در كنفرانس هامبورگ به اين صورت بود كه پايگاه مردمي و اجتماعي جمهوري اسلامي غيرقابل خدشه است و بايد با برنامه هاي فرهنگي زمينه را براي استحاله مسئولين نظام و سپس مردم فراهم كرد.
«ديويد كيو» مأمور سيا و رابط آن سازمان با برخي از اين گروه هاي ضدانقلاب، در جلسه اي توجيهي، استراتژي مورد نظر آمريكا براي براندازي جمهوري اسلامي را چنين بيان مي كند: «مهم ترين حركت در جهت براندازي جمهوري اسلامي، تغيير فرهنگ جامعه فعلي ايران است و ما مصمم به آن هستيم.» بهزاد كريمي از فعالان ضدانقلاب مقيم خارج، در اظهاراتي تصريح مي كند كه تفكر فقاهتي بايد از بين برود و بسياري از تئوريسين هاي غربي و شرقي، راه نفوذ را تغيير در فرهنگ عاشورايي مردم در حمايت از رهبر خود اعلام مي نمايند.
رهبر انقلاب در هفتم آذرماه 1368 نخستين هشدار را نسبت به رويكرد جديد دشمن به عرصه فرهنگي اعلام داشتند: «يك جبهه بندي عظيم فرهنگي كه با سياست، صنعت، پول و انواع و اقسام پشتوانه همراه است، الآن مثل يكي سيلي راه افتاده كه با ما بجنگد. جنگ هم، جنگ نظامي نيست.» ايشان بعدها با تعبير «شبيخون فرهنگي»، ابعاد و عمق توطئه را تشريح نمودند و با هشدارهاي خود كوشيدند تا اذهان مردم و مسئولان را به عمليات پيچيده دشمن متوجه نمايند.
اين هشدارها اما از سوي متوليان فرهنگي چندان مورد توجه قرار نگرفت. فضاي گفتمان رسانه اي به مرور به سويي رفت كه سال هاي پاياني دهه هفتاد، شاهد توهين هاي علني به مقدسات مردم در رسانه ها بوديم. دشمن در چنين فضايي گمان برد كه ريزش انقلاب به نقطه طلايي رسيده است و توان انجام يك حركت مؤثر فراهم گرديده است. در هجده تيرماه 1378 توطئه اي رقم خورد كه بسياري به موفقيت آن اميد داشتند، اغتشاشات خياباني كه هجده سال از خاطره مردم دور مانده بود، با تشنج در خيابان هاي اطراف كوي دانشگاه در نيمه شب هجده تيرماه و شكستن شيشه هاي مهد كودكي در مقابل كوي، آتش زدن لاستيك و حمله به خودروها و بستن معابر و هجوم به ناجا و گروگان گرفتن سه سرباز نيروي انتظامي آغاز گرديد.
همراهي كساني كه انتظار مقابله با فتنه از آن ها مي رفت و قرار گرفتن آن ها در صف اغتشاش گران سبب دلگرمي سربازان ميداني اين توطئه گرديد و چهار روز تهران دست به گريبان اغتشاشات خياباني گشت. اين فتنه و آشوب دشمن را در راه رسيدن به اهداف خود اميدوار كرد.
اما دوشنبه 21 تيرماه 1378 جمعي از مردم كه از توهين به مقدسات خود توسط اغتشاش گران ناراحت هستند، به ديدار رهبر انقلاب مي روند. سخنان رهبر انقلاب موجي از بيداري و عزم مقابله با فتنه گران را ايجاد مي كند و از همان زمان مردم منسجم تر از قبل در برابر اغتشاش گران مي ايستند. موج هاي مردمي به مرور به هم پيوند مي خورد و در راهپيمايي سراسري 23 تيرماه 1378، بار ديگر مردم براي فرو نشاندن فتنه به صحنه مي آيند و غائله اي ديگر را پايان مي بخشند. حضوري كه يادآور منطق بنيانگذار كبير انقلاب اسلامي ايران در اتكاي به مردم بود.
دهه هشتاد
حوادث فتنه 1388، نزديك تر از آن است كه نياز به بازخواني داشته باشد، اما بي شك ريشه اين فتنه در تداوم طمع دشمن به امكان شكاندن رابطه ميان ولي فقيه و امت اسلامي بود. آنان كه با نفوذ درون حاكميت نقش برجسته اي در فتنه تيرماه 1378 داشتند، اين بار با مديريتي دقيق تر و با محاسباتي جزئي نگارانه تر به ميدان آمده بودند. كافي است نگاهي به روزنامه هاي زمان دو حادثه بياندازيم تا حضور چهره هاي ثابت در هر دو غائله را بيشتر دريابيم. اين بار نيز تدبير رهبر سبب گرديد تا عمق فتنه آشكارتر گردد تا ريشه دشمني ها در توهين به عاشوراي حسيني بر همگان آشكار گردد.
دشمن كه پس از ارتحال ملكوتي امام خميني(ره) به برنامه ريزي براي شكاف ميان امت و رهبري كمر همت بسته بود، اين بار اما با نيرنگ هاي متفاوتي وارد شد. به جاي شعارهاي سكولار، شعارهاي انقلابي سر دادند، الله اكبر گفتند و... فتنه 88 فتنه پيچيده تري بود؛ فتنه اي با شعارهاي حق كه از آن اراده باطل شده بود. اما با هلهله شادي در عاشوراي حسيني مشخص گرديد كه فتنه گران همان ها هستند و اين بار نيز غبار فتنه ننشست جز با حضور سيل خروشان مردمي كه چراغ بصيرت در دست داشتند.
شايد بتوان «نه دي» را آزمون نهايي نظريه امام(ره) درخصوص انقلاب اسلامي دانست، انقلابي كه با اتكاي به مردم پيروز شد و به پيش رفت و مردمي كه با پشتيباني ولي فقيه از راه امام دست نكشيده اند.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14