(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 4 بهمن 1389- شماره 19848

بررسي ضد و نقيض ها در سياست مديريتي زيست محيطي- بخش پاياني
واپسين غرش ببر در خاموشي طراوت جنگل



بررسي ضد و نقيض ها در سياست مديريتي زيست محيطي- بخش پاياني
واپسين غرش ببر در خاموشي طراوت جنگل

گاليا توانگر
كارشناسان براي استفاده از يك گونه جهت احياي نسل گونه منقرض شده يا در خطر انقراض بايد از لحاظ سه شاخص ژنتيك، ريخت شناسي و جغرافيايي مطالعاتي دقيق داشته باشند.
در پروژه احياي ببر مازندران با استفاده از گونه ببر سيبري نبايد فراموش كرد كه اين دو گونه اگرچه در شاخص ژنتيكي شباهت هايي دارند، اما از لحاظ ريخت شناسي و جغرافياي زيست كاملا متفاوتند.
اجداد ببرها در 15 ميليون سال پيش (دوره پليوستوسن) در مناطق سرد سيبري مي زيسته اند. ببر سيبري جثه اي بزرگ دارد و چون قدرت طلب است، در قلمرويي به مساحت 64 تا 640كيلومتر مربع زندگي مي كند.رفته رفته با تغيير اقليم اين ببر به مناطق پايين دست مهاجرت كرده و حتي منطقه شرقي آسيا را كاملا تحت سلطه خويش درآورده است. به اين ترتيب در جزيره سوماترا كه جزيره ببرها خوانده مي شود و در ناحيه خزري گونه هايي كوچكتر از ببر سيبري سكني مي گزينند.
اين دوران شكوه و قلمروگشايي دست كم به يك قرن گذشته برمي گردد.
از ببر ايراني يا ببر مازندران درحال حاضر تنها چند تكه پوست، چند قطعه عكس و يك نقاشي رنگي باقيمانده است. آخرين ببر مازندران گفته مي شود درسال 1338 هجري شمسي در جنگل گلستان ديده شده كه محلي ها به آن شير سرخ مي گفته اند.
ببر سيبري نيز كه كمي از ببر مازندران بزرگتر است در خوشبينانه ترين حالت هزار قلاده از آن وجود دارد كه دست كم نيمي از اين تعداد در باغ وحش ها و مناطق حفاظت شده نگهداري مي شوند.
ببر سيبري گونه اي است كه صددرصد به سرما نياز دارد. موهاي فراوان پوستش اين توانمندي را به او داده كه در سرماي جنگل هاي روسيه و يخبندان هاي آن به خوبي و فرزي دنبال شكار بدود و در يك چشم برهم زدن گلوي آهوان را گرفته و شكار را صيد كند.
اين يك حقيقت انكارناپذير است كه ببر سيبري از لحاظ ريخت شناسي ببر مازندران نيست و در گرماي تابستان هاي ميانكاله صددرصد تلف مي شده است. از طرف ديگر در ميانكاله فعلي حتي اگر ببر مازندران هم مي زيست، به دليل نبود غذا به قدر كافي تلف مي شد، چه برسد به ببر سيبري كه براي جثه 250 تا 300 كيلويي اش روزانه مي تواند 35 كيلو گوشت گرم را بدرد و بخورد.
مشكل اساسي زيست محيطي
فوت ببر نيست
محمد دهدار، استاد دانشگاه و كارشناس محيط زيست صراحتا ورود دو قلاده ببر سيبري براي احياي نسل ببر مازندران را يك اقدام فانتزي ارزيابي كرده و مي گويد: «چهل سال است كه در جنگل هاي شمالي ببري ديده نشده و اگر افرادي اصرار دارند كه ببر سيبري از لحاظ ژنتيكي همان ببر مازندران است بايد آزمايش هاي معتبر و رسمي صورت گيرد. در حال حاضر تنها مي توان از طريق علم ژنتيك با استفاده از پوست ببري كه در موزه بريتانياست، ببر مازندران را شبيه سازي كنيم، كه بنده معتقدم يك ببر وارداتي و يا يك ببر ژنتيكي نمي تواند عين همان ببر مازندران باشد. نگهداري ببر سيبري (ببر وارداتي) در اكو سيستم بومي يك اقدام كاملا نادرست است. چون ببر سيبري به همان يخبندان سيبري نياز دارد و ببر مازندران زمان ظل السلطان به همان آب و هواي جلگه اي چند دهه قبل خزر تعلق دارد.»
وي ادامه مي دهد: «حتي اگر در شرايط فعلي ببر مازندران را هم در شبه جزيره ميانكاله رها مي كرديم، به دليل نبود غذا تلف مي شد. آهوان، گوزن ها و قوچ هايي كه فعلا در ميانكاله زندگي مي كنند، نيز در خطر نبود غذا گرفتار آمده اند. بالطبع گوشتخواران با مشكلات بيشتري روبرو خواهند بود. بسياري از علفزارها و پوشش گياهي ميانكاله از بين رفته و به اراضي كشاورزي تبديل شده است.»
اين كارشناس محيط زيست با گلايه از اين كه فوت يك ببر وارداتي را تا چه حد بزرگ كرده ايم، اما به مشكل اساسي جنگل هاي شمالي كشور هيچ وقت به ديد جدي ننگريسته ايم، مي گويد: «الان مشكل اساسي زيست محيطي احتمال احداث جاده اي در قلب ميانكاله است و مضاف بر آن گفته شده عنقريب پالايشگاهي در همين منطقه ساخته خواهد شد.»
دهدار صراحتا مي گويد: «اگر ورود ببرهاي وارداتي تنها جنبه نمايش به عموم را داشته، اقدام جهت يافته تري به نظر مي رسد، چون آرزوي زاد و ولد اين دو قلاده به منظور احياي نسل ببر خزري يك اقدام كاملا تخيلي به نظر مي رسد.»
حيوانات ارم سالمند؟
ببر اساسا موجودي است كه در طول شبانه روز بايد مسافت زيادي را قدم بزند و در رفت و آمد باشد. از اين روست كه قلمروطلب بوده و جاي زيادي براي زندگي مي خواهد. زندگي ببر در تپه ماهورهاي جلگه اي كيفيت پيدا مي كند.
امير الهامي، مدير باغ وحش ارم در پاسخ به اين سوال كه چرا ببرها و شيرها را در يك محل نگهداري مي كرديد، مي گويد: «شما گزارشگر كيهان تابستان هم از باغ وحش ما بازديدي داشتيد. خودتان شاهد بوديد كه ما شيرهاي باغ وحش را در قفس هاي بيروني انداختيم و به ببرهاي سيبري نر و ماده بهترين اتاق هايمان را اختصاص داديم. برايشان محل قدم زدن روزانه در نظر گرفته بوديم و حياط 1500متري انفرادي مختص آنها بود. آن قدر گفته بودند كه اين حيوانات سرما دوست هستند كه تمام طول تابستان برايشان كولر روشن مي كرديم، خلاصه در حد توانمان پذيرايشان شديم. در زمستان هم چون جا نداشتيم به قفس شيرها راهشان داديم. آخر سر هم شيرها از سرما بيماري تنفسي گرفتند و مجبور شديم براي حفاظت ساير حيوانات باغ وحش هشت قلاده از آنها را علامت گذاري كرده و با داروي بيهوشي به مقدار زياد كشته شدند. اجسادشان آهك پاشي شده و در محوطه اي اطراف باغ وحش كه محل تردد نيست، مدفون شده اند.»
مديرباغ وحش ارم گله مندانه مي گويد: «زندگي بنده در طول اين يك ماه همه اش به پاسخ گويي پيرامون سؤالات مرگ شيرها و ببر اختصاص پيدا كرده و لحظه اي آرامش نداشته ام. بنده يك تنه چه مي توانستم بكنم؟ از سازمان دامپزشكي انتظار داريم خودشان را كنار نكشند و لااقل بگويند كه براي سلامت حيوانات دقيقا چه كنيم؟ ما نيازمنديم نسخه ها و توصيه هايي را از جانب دامپزشكي دريافت كنيم تا بخش خصوصي هم مجري اين توصيه ها باشد.»
وي در پاسخ به اين سؤال كه ببر سيبري بر اثر چه بيماري اي تلف شده، مي گويد: «36 راس الاغ بومي را بيست و يك روز گذشته تست كرديم، اما مشمشه نداشته اند. اين آزمايش را بايد ظرف چند روز آينده يك بار ديگر از الاغ هايي كه براي تغذيه حيوانات گوشتخوار به باغ وحش فرستاده مي شوند، انجام دهيم تا اطمينان پيدا كنيم.
تمامي پرسنل باغ وحش نيز در همان روزهاي اوليه در بيمارستان امام حسين(ع) تهران مورد آزمايش قرار گرفته اند و نشاني از مشمشه در آن ها نبوده است. پس احتمال مشمشه اين گونه رد مي شود. دانشكده دامپزشكي تهران همان روزها هم نگفت قطعا چه بيماري داشته و به موقع كارهاي تشخيص و درمان صورت نگرفت.»
با اين تحليل الهامي پس اصلا مشمشه اي در كار نيست. از طرف ديگر ضعف سيستم ايمني ببر سيبري كه تحت عنوان ايدز گربه سانان اعلام شده بود، نيز از سوي ناصر نبي پور رئيس هيئت مديره جامعه دامپزشكي كشور رد شده است و اساساً وجود بيماري FIV كه ضعف سيستم ايمني است نمي تواند عامل اصلي مرگ گربه سان باشد. بنابراين واقعا بيماري اي كه به جان شير و ببرهاي باغ وحش افتاده چيست؟ آيا سرما و بي غذايي هشت قلاده شير را كه اساساً گرما دوست هستند از پا درنياورد؟ ببر بيچاره هم كه معلوم نيست چه درد بي درماني داشته است. اما ببر ماده جان سخت تر از اينهاست و هنوز كنج قفس مي غرد.
الهامي رئيس باغ وحش ارم از احوال خوب ببر ماده خبر داده و مي گويد: «به ما گفته بودند چند روزي ببرها را نگهداري كنيد تا به ميانكاله انتقالشان دهيم، اما اين مدت هشت ماه طول كشيد وما با كمبود جا و امكانات به حال خودمان رها شديم.»
وي علائم مشمشه را تب، درد عضلاني، ترشحات مخاطي، خون ريزي از بيني، بي حالي و بي اشتهايي اعلام مي كند. ببر در هنگام فوت چند تا از اين علائم را داشته ولي در تست از الاغ ها، مشمشه رد شده است. بيماري 8قلاده شير كشته شده نيز بيماري تنفسي اعلام شده است.
در خبرها هم آمده بود كه اگر مشمشه باشد، پس گربه هاو سگ هايي هم كه در باغ وحش تردد داشته اند، مبتلا شده اند.
الهامي اين تحليل ها را كذب دانسته و مي گويد: «ما فضولات و لاشه شيرها و ببر را كاملا آهك پاشي و دفن كرده ايم. ضمنا تصاوير پخش شده در گزارش تلويزيوني اصلا باغ وحش ارم نبود! در ثاني گربه كه نمي تواند وارد قفس حيوانات شود تا مشمشه بگيرد و بيماري به شهر انتقال پيدا كند.»
احياي ميانكاله كار كارشناسي منسجم نياز دارد
مهندس خوشنويس كارشناس مؤسسه تحقيقات جنگل ها و مراتع كشور ضمن هشدار دادن پيرامون اين موضوع كه اگر چنين اتفاقاتي تكرار شود، پرستيژ علمي زير سؤال مي رود، مي گويد: «با توجه به اين كه براي مسائل زيست محيطي كشور چشم انداز بيست ساله تدارك ديده ايم، پذيرفته نيست كه هم اكنون مانند گذشته پروژه ها سليقه اي و بدون مديريت كليد مي خورند.
موارد اينچنيني نبايد صحت و كيفيت كل پروژه ها را زير سؤال ببرند. ضمنا كارشناسان و مديران پروژه هاي زيستي نيز بايد آگاه باشند كه چه مسئوليت خطيري بر دوششان است.»
وي ادامه مي دهد: «در مؤسسه تحقيقات جنگل ها و مراتع كشور بخش اجرايي وقتي اولويت و ضرورت انجام پروژه اي را اعلام مي كند، با حضور كارشناسان زبده ابعاد مختلف و چگونگي انجام آن پروژه زيستي مورد بررسي قرار مي گيرد، سپس بررسي مي شود كه چه مناطق و مكان هايي از كشور بايد در اولويت اجراي آن پروژه قرار بگيرند. بنابراين بنده نمي پذيرم مثل گذشته پروژه هاي زيستي يتيمانه اداره مي شوند.»
خوشنويس كه بيشتر به جنگل هاي زاگرسي سفر داشته و آخرين سفرش به منطقه ميانكاله به سال 74 برمي گردد، توضيح مي دهد: «ميانكاله جلگه اي است كه انتهاي جنوب شرقي آن به جنگل هاي هيركاني مي رسد. همان سال هم در آن سفر متوجه شدم بسياري از زمين هاي اطراف جلگه مورد بهره برداري كشاورزي قرارگرفته اند. با اين حال گفته شده سواحل ميانكاله تنها سواحلي هستند كه نسبت به مابقي مناطق بكر مانده اند. مسلماً براي احياي اين منطقه كارهاي كارشناسي منسجم و ابتدا توجه به جنگل هاي هيركاني ضرورت دارد.»
پايان تراژدي با يك نتيجه گيري مؤثر
باگذشت نزديك به يك ماه هنوز بيماري اي كه به جان حيوانات باغ وحش ارم افتاده مشخص نشده است. برخي تحليل گران مرگ ببر را زماني براي سرباز كردن زخم هايي دانسته اند كه بين محيط زيست، دامپزشكي و باغ وحش ارم وجود داشته و دارد. ضدو نقيض گويي ها و مقابله با يكديگر در مصاحبه ها به اين گونه تحليل ها دامن زده است. اين يك واقعيت است كه اگر از حيوانات باغ وحش حمايت دامپزشكي و بودجه اي صورت نگيرد، سرنوشت باقي آنها هم مبهم و تيره خواهد بود.
گزارش روز

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14