(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 4 بهمن 1389- شماره 19848

شاخص دانايي
صفات پسنديده
شاخص هاي روحي و فكري خوارج
جلوه هاي عشق در نهضت حسين(ع)



شاخص دانايي

قال الامام الحسين(ع): لوان العالم كل ما قال احسن و اصاب لاوشك ان يجن من العجب، وانما العالم من يكثر صوابه.
امام حسين(ع) فرمود: اگر همه گفتار عالم، نيكو و به حق بود، از خودپسندي در آستانه ديوانگي قرار مي گرفت. همانا دانا كسي است كه حق گويي او فراوان باشد.(1)
ـــــــــــــــــــ
1- موسوعه كلمات امام حسين(ع)، ص 804

 



صفات پسنديده

امام حسين(ع) درباره صفات كماليه و زيبنده انسان متعالي مي فرمايد:
«دانش، نطفه بارور معرفت است. تجربه هاي طولاني، فزوني عقل است. شرافت، همان پارسايي است. قانع بودن، آسايش تن است. هر كه تو را دوست دارد، (از پليدي و ناپاكي) بازت مي دارد، هر كه تو را دشمن دارد، (بر كژي و نابكاري) وادارت مي سازد.»(1)
ـــــــــــــــــــــــــ
1- همان

 



شاخص هاي روحي و فكري خوارج

پرسش:
خوارج به عنوان يك گروه مذهبي كه در اوايل تأسيس دولت عباسي منقرض گشته اند از چه خصايص روحي و فكري برخوردار بودند و آيا مي توان گفت كه اين روحيه خارجيگري در ميان عصرها و نسل هاي بعدي و حتي زمان ما هيچ گونه جلوه اي نداشته و ندارد؟
پاسخ:
در بخش نخست پاسخ به اين سؤال ضمن تأكيد بر وجود و استمرار شاخص هاي روحي و فكري خوارج در طول تاريخ مسلمانان و در عصرها و نسل هاي گوناگون به دو شاخص روحي و فكري خوارج شامل: مبارزه و فداكاري و عبادت پيشگي و تنسك اشاره كرديم. اينك در ادامه، دنباله مطلب را پي مي گيريم.
3- جهل و ناداني
خوارج مردمي جاهل و نادان بودند. در اثر جهل و ناداني حقايق را نمي فهميدند و بد تفسير مي كردند، و اين كج فهمي ها كم كم براي آنان به صورت يك مذهب و آييني درآمد كه بزرگترين فداكاري ها را در راه تثبيت آن از خويش بروز مي دادند. در ابتدا فريضه اسلامي نهي از منكر آنان را به صورت حزبي شكل داد كه تنها هدفشان احياي يك سنت اسلامي بود... خوارج بيشتر عرب بودند و غيرعرب هم كم و بيش در ميان آنها بود، ولي همه آنها (اعم از عرب و غيرعرب) جاهل مسلك و ناآشنا به فرهنگ اسلامي بودند، همه كسري هاي خود را مي خواستند با فشارآوردن بر روي ركوع و سجودهاي طولاني جبران كنند. علي(ع) هم روحيه اينها را همين طور توصيف مي كند و مي فرمايد: «مردمي خشن، فاقد انديشه عالي و احساسات لطيف، مردمي پست، برده صفت، اوباش كه از هرگوشه اي جمع شده اند و از هر ناحيه اي فراهم آمده اند. اينها كساني هستند كه بايد اول تعليمات ببينند. آداب اسلامي به آنها تعليم داده شود، در فرهنگ و ثقافت اسلامي خبره پيدا كنند. بايد بر اينها قيم حكومت كند و مچ دستشان گرفته شود نه اينكه آزاد بگردند و شمشيرها را در دست نگه دارند و راجع به ماهيت اسلام اظهار نظر كنند. اينها نه از مهاجرين اند كه از خانه هاي خود به خاطر اسلام مهاجرت كرده اند و نه از انصار كه مهاجرين را در جوار خود پذيرفته اند.»
به هر حال يكي از بارزترين مميزات خوارج جهالت و ناداني شان بود. از مظاهر جهالتشان، عدم تفكيك ميان ظاهر يعني خط و جلد قرآن و معني قرآن بود. لذا فريب نيرنگ ساده معاويه و عمر و عاص را خوردند.
در اين مردم جهالت و عبادت توأم بود. علي مي خواست باجهالت آنها بجنگد. اما چگونه ممكن بود جنبه زهد و تقوا و عبادت اينها را از جنبه جهالتشان تفكيك كرد، بلكه عبادتشان عين جهالتشان بود. عبادت توأم با جهالت از نظر علي(ع) كه اسلام شناس درجه اول است، ارزشي نداشت، لهذا آنها را كوبيد و وجهه زهد و تقوا و عبادتشان نتوانست سپري در مقابل علي(ع) قرار گيرد.
خطر جهالت اين گونه افراد جمعيت ها بيشتر از اين ناحيه است كه ابزار و آلت دست زيرك ها قرار مي گيرند و سد راه مصالح عاليه اسلامي واقع مي شوند. هميشه منافقان بي دين، مقدسان احمق را عليه مصالح اسلامي برمي انگيزند، اينها شمشيري مي گردند در دست آنها و تيري در كمان آنها. علي(ع) چقدر لطيف و عالي وضع اينها را بيان مي كند و در خطبه 125 نهج البلاغه مي فرمايد: «همانا شما بدترين مردم هستيد. شما تيرهايي هستيد در دست شيطان كه از وجود پليد شما براي زدن نشانه خود استفاده مي كند و به وسيله شما مردم را در حيرت و ترديد و گمراهي مي افكند.»
4- تنگ نظري و كوته بيني
خوارج مردمي تنگ نظر و كوته ديد بودند. در افقي بسيار پست فكر مي كردند. اسلام و مسلماني را در چهار ديواري انديشه هاي محدود خود محصور كرده بودند. مانند همه كوته نظران ديگر مدعي بودند كه همه بد مي فهمند و يا اصلا نمي فهمند و همگان راه خطا مي روند و همه جهنمي هستند. اين گونه كوته نظران اول كاري كه مي كنند اين است كه تنگ نظري خود را به صورت يك عقيده ديني درمي آورند، رحمت خدا را محدود مي كنند، خداوند را همواره بر كرسي غضب مي نشانند و منتظر اينكه از بنده اش لغزشي پيدا شود و به عذاب ابد كشيده شود. يكي از اصول عقايد خوارج اين بود كه مرتكب گناه كبيره (مثلا دروغ يا غيبت يا شرب خمر) كافر است و از اسلام بيرون است و مستحق خلود در آتش است. علي هذا جز عده بسيار معدودي از بشر، همه مخلد در آتش جهنم اند.
تنگ نظري مذهبي از خصيصه هاي خوارج است اما امروز آن را باز در جامعه اسلامي مي بينيم. اين همان است كه گفتيم خوارج شعارشان از بين رفته و مرده است اما روح مذهبشان كم و بيش در ميان بعضي افراد و طبقات همچنان زنده و باقي است. بعضي از خشك مغزان را مي بينيم كه جز خود و عده بسيار معدود مانند خود، همه مردم جهان را با ديد كفر و الحاد مي نگرند و دايره اسلام و مسلماني را بسيار محدود خيال مي كنند.
... به هر حال، يكي از مشخصات و مميزات خوارج تنگ نظري و كوته بيني آنها بود كه همه را بي دين و لامذهب مي خواندند. علي(ع) عليه اين كوته نظري آنان استدلال كرد، كه اين چه فكر غلطي است كه دنبال مي كنيد؟! فرمود: پيغمبر(ص) جاني را سياست مي كرد (تنبيه يا قصاص مي كرد) و سپس بر جنازه او نماز مي خواند و حال آنكه اگر ارتكاب كبيره موجب كفر بود، پيغمبر بر جنازه آنها نماز نمي خواند زيرا بر جنازه كافر نمازخواندن جايز نيست و قرآن از آن نهي كرده است (توبه- 84) شرابخوار را حد زد و دست دزد را بريد و زناكار غيرمحصن را تازيانه زد و بعد همه را در جرگه مسلمانان راه داد و سهمشان را از بيت المال قطع نكرد و آنها با مسلمانان ديگر ازدواج كردند. پيغمبر (ص) مجازات اسلامي را در حقشان جاري كرد، اما اسمشان را از اسامي مسلمانان بيرون نبرد. (نهج البلاغه، خطبه 127)
جمع بندي بحث
خوارج با روح فرهنگ اسلامي آشنا نبودند، ولي متهور بودند. چون جاهل بودند، تنگ نظر بودند و چون تنگ نظر بودند زود تكفير و تفسيق مي كردند تا آنجا كه اسلام و مسلماني را منحصر به خود دانستند و ساير مسلمانان را كه اصول عقايد آنها را نمي پذيرفتند كافر مي خواندند، و چون متهور بودند غالبا به سراغ صاحبان قدرت مي رفتند و به خيال خود آنها را امر به معروف و نهي از منكر مي كردند و خود كشته مي شدند.
در دوره هاي بعد، جمود و جهالت و تنسك و مقدس مابي و تنگ نظري آنها براي ديگران باقي ماند اما تهور و شهامت و فداكاري از ميان رفت. خوارج بي شهامت، يعني مقدس مابان ترسو، شمشير پولادين را به كناري گذاشتند و از امر به معروف و نهي از منكر صاحبان قدرت كه برايشان خطر ايجاد مي كرد صرف نظر كردند و با شمشير زبان به جان صاحبان فضيلت افتادند. هر صاحب فضيلتي را به نوعي متهم كردند، به طوري كه در تاريخ اسلام كمتر صاحب فضيلتي را مي توان يافت كه هدف تير تهمت اين طبقه واقع نشده باشد. يكي را گفتند منكر خدا، ديگري را گفتند منكر معاد، سومي راگفتند منكر معراج جسماني و چهارمي را گفتند صوفي پنجمي را چيز ديگر و همين طور...
به طوري كه اگر نظر اين احمقان را ملاك قرار دهيم هيچ وقت هيچ دانشمند واقعي مسلمان نبوده است. وقتي كه علي(ع) تكفير بشود، تكليف ديگران روشن است.
جاذبه و دافعه شهيد مطهري(ره)

 



جلوه هاي عشق در نهضت حسين(ع)

مرضيه رجب تهراني
بااين كه در زندگي امام حسين (ع)وياران باوفايش عشق الهي موج مي زند اما بيشتر، جنبه حماسي آن مورد توجه قرارگرفته وازمنظر عشق به اين مقوله پرداخته نشده است؛درحالي كه نهضت هاي حقيقي تنها زماني به منصه ظهورمي رسند كه دلها ازموهبت عشق حقيقي سيراب شده باشد. خودشناسي آغاز راه عشق وپيمودن هفت شهرآن است، در اين ميان همسفرآشنا به راه ورسم عاشقي،رهپويان ناآشنا را در طي طريق عاشقي رهنمون مي گردد. بي شك پاكبازي هاي عشاق وجلوه هاي گونه گون عشق در نهضت عاشورا ،برگرفته ازتشعشع عشق راستين آن راهبر بي بديل است كه وجود نازنينش مشتعل از يقين مطلق وفناي في الله بود وادامه راه آن امام عشق تا قيام موعود عشق وعدل گستر جهان نيز هميشگي وجاودانه است
ازصداي سخن عشق نديدم خوشتر
يادگاري كه دراين گنبد دوار بماند
خداوند انسان را مسجود ملائكه نمود پيش از آن كه پا به عرصه جهان بگذارد و او را به مقام جانشيني خوشيش در زمين شرافت بخشيد وچگونه زيستن را به او آموخت وآنچه براي فراگيري او لازم بود ، دركلام وحي خود قرار داد وآن را برقلب فرستادگانش جاري نمود .يكي از بهترين داستانهايي كه در قرآن نقل شده وبه احسن القصص تعبير شده داستان عشق است كه در آن به ترسيم عاليترين روش عشق ورزيدن و تبديل شدن عشق ظاهري به حقيقي پرداخته است .
مفهوم عشق
عشق را دلدادگي ودوستي مفرط تعريف كرده اند (عميد ، ص865 ) و اين كلمه ازگياه عشقه گرفته شده است كه چون بر درختي پيچد آن راخشك كند (دهخدا ج10 ،ص 142404) .بعضي ها آن را مرض وبيماري و برخي بزرگان آن را موهبت الهي شمرده اند كه با آن مي توان تا بالاترين مقامات معنوي صعود كرد .
انواع عشق
براي قضاوت در مورد عشق كه آيا ويرانگر است ياسبب تكامل انسان مي شود ،بايدبه اين نكته اشاره كردكه ما دو نوع عشق داريم:
1 ـ عشق ماقبل عقل :
اين عشق درحيطه احساس بوده وعاشق ، ولع فراوان به وصال معشوق دارد ، همين كه به وصال رسيد ، عشق در آنجا دفن شده واز آن پس آغاز تنفر وانزجار است . اين عشق طوفاني وگذراست (محمد پور دهكردي ص24) وباعث از بين رفتن فردشده او را به افسردگي مي كشاند .شايد به خاطر همين است كه بعضي ها آن را بيماري مي خوانند .
امام علي(ع) مي فرمايند : ((هركس به چيزي عشق ناروا ورزد ، نابينايش مي كند وقلبش را بيماركرده وبا چشمي بيمار مي نگرد و باگوشي بيمار مي شنود .خواهش هاي نفس ،عقلش را دريده و دوستي دنيا دلش را كشته است. )) (دشتي ،ص219)
امام صادق(ع) درباره علت گرفتاري در عشق احساسي مي فرمايند: ((دلهايي كه از ياد خدا تهي مي گردند، خداوند محبت غير خود را به آنها مي چشاند . )) (صدوق ص531)
پس اين عشق ،منشا آن شهوات بوده ومستند به خودخواهي هاي متنوعي است كه مورد ابتلاي بعضي افرادمي باشد . (بهشتي ،ص12)
2 ـ عشق مابعد عقل :
اين عشق همچون كوثر پربركت وماندني است وقدرت آن را دارد كه عقل رامهار كند .در اينجا عشق ديگر هوس نيست بلكه موهبت الهي ومائده آسماني است كه با آمدنش جان را به وجد وپايكوبي وا مي دارد . (محمد پور دهكردي،ص24) گرايش به اين عشق در انسان، آسماني ومقدس بوده وآن حقيقتي است با درجات متفاوت كه همه عشقها اعم از آسماني وزميني رادر بر مي گيرد .جاودانگي يك عشق درحفظ اتصال آن با عالم بالاست و به محض قطع اين اتصال، عشق صفايش را از دست خواهد داد.
در اين عشق بشر افتخار مي كند كه در راه معشوق همه چيزش را فدا كند وخودش رادر مقابل او فاني ونيست گرداند يعني براي اوعظمت و شكوه است كه درمقابل معشوق از خود چيزي نداشته وباوركند هرچه هست اوست. (مطهري9 ،ج3 ،ص507)
درانتخاب معشوق انسانهابرحسب گرايش ها و شناخت متفاوتي كه دارند معشوق آنها نيز باهم متفاوت است. بعضي ها معشوقشان مال ،مقام ونفس است تا جائيكه براي آن به صفتهاي بخل وقدرت طلبي مبتلا شده وهمه چيز را براي خود خواسته حتي اگر به بهاي ضرر رساندن به ديگران باشد .
دليل تفاوت متعلق محبت انسان كه گاهي حق يا باطل مي شود در عدم بررسي درست از گرايش فطري بوده كه انسان از باب خطاي در تطبيق متوجه محبوب دروغين شده و دچار محبت كاذب مي گردد . درصورتيكه با تزكيه جانش به سمت آنچه فطري اوست پركشيده وبه محبوب حقيقي مي رسد.(جوادي آملي، ج12 ،ص237)
معشوق حقيقي
حال محبوب حقيقي كيست؟ بنا بر آيه زير بازگشت ما به سوي خداوند است .
((... همانا مااز خداييم و به سوي او بازمي گرديم .))( البقره ، 156)
حق تعالي نه تنها علت فاعلي تمام اشياء بلكه علت غايي براي آنهاست وموجودات به سوي او ميل داشته و آنها با عشقي كه مقتضي حفظ كمالاتشان باشد و شوقي كه به كسب كمالات مفقوده در وجود آنها منتهي شود عجين است تا تشبه و همانندي به قدر امكان به خداوند پيداكنند . (ملاصدرا ج1 ، ص302 )
علت عشق، خيري است كه از جانب معشوق مي رسد و هرچه خيريت فزوني يابد شايستگي معشوق بودن بيشتر شده و وعاشق خير شدن افزايش مي يابد . بنابر اين چون خداوند خير مطلق بوده و وجود صرف است كه هيچ آميزشي با شريت و عدم ندارد ، غايت در معشوقيت براي همه موجودات است . (ملاصدرا، ج 1 ،ص297 )
پس همه موجودات از جمله انسان، سيركمالي به سوي خداوند دارند. آدمي بايد با حركت ورشد تكاملي خويش ،مراتب وجودي را يكي پس از ديگري طي كرده و خود را به جانب محبوب مطلق رساند . ( نصري ، ص337)
حال كه بازگشت ما به سوي خداوند است ،هنگام رجوع به خداوند بايد گوهر محبت وشناخت حق را همراه داشته باشيم .اگر كسي همه محبوب هايش در دنيا باشد، با مرگ در فراق آنها در رنج وعذاب است . در حاليكه اگر علاقه ما به خدا بيشتر از محبوبان دنيايي باشد،غم دوري دنياومحبوبان زميني برطرف شده باديدار خداوند به آرامش ميرسيم . (غزالي ص84 )
انسان سرمايه دارترين موجود آفرينش است،بازگشت به خويشتن سرآغاز يافتن همه گنجهاي نهاني است.عشق نخست ازدرون خود آدمي آغاز شده و به سيماي انديشه و احساس و كلام وعمل بيرون فرستاده مي شود . عشق مانندنيروي الكتريسيته، همين كه روشن شود همه جا را نوراني كند .به محض اينكه از محبت لبريز شويم جهانمان درخشان شده و اشخاص و شرايط درست رابه سوي خود مي كشانيم .( پاندر ،1371،ص17)
پس خود شناسي، آغازمرحله عشق است كه هر كس نفسش را شناخت به اينكه خداوند او را مثالي براي ذات،صفات وفعل خودش آفريد،درآن صورت پروردگارش را از حيث ذات ،صفات وفعل شناخته است . (ملاصدرا ج4 ،ص295 )
پس حركت نفس به سوي حق تعالي وراه آن مراتب نفس است . (ملاصدرا،ص69 )
هفت وادي عشق
انسان در سفر به سوي خداوند بايد هفت وادي زير را طي كند تا بر سلك مقربين به لقا ي معشوق حقيقي برسد:
1 ـ طلب : يعني در همه جا و همه حال خدا را خواستن .درطلب يار بايد به هر چه بنگريم او را ببينيم .
2 ـ عشق : هركه به وادي عشق گام نهاد به ظاهر چشم نمي دوزد و همه جان مي شود .
3 ـ معرفت : در اين وادي، نور معرفت حق در انسان سبب دويدن به كوي دوست شده وازدوست اورا خواسته واز عنايتش بهره مند خواهدشد.
4 ـ استغنا : در اين وادي سالك از هر چيز كه دارد گذشته وسبك بال شده ودلبستگي در او نيست .
5 ـ توحيد : در اين وادي سالك هرچه رابيند چشم از آن برداشته و خدا را در همان حال مي بييند و هرچه هست شأني از شئونات اوست .
6 ـ حيرت : رهرواني كه به اين وادي رسند جهان وهستي را از ياد مي برند .
7 ـ فقر و فنا : منظور از فقر، نياز به پروردگار وبي نيازي از غير اوست. (بهشتي ،ص122)
لزوم نياز به همسفر آشنا به راه عاشقي
براي طي اين مسير نياز به يك همسفر داريم كه آشنا به راه عاشقي باشد . چون رهرو ناآشنا درپيمودن راه ورسيدن به مقصد، نيازمند راهنمايي است كه خود آشنا ي طريق باشد و او را از اوج وحضيض باخبر ساخته و با آگاهي دادن از خطرات راه ،انسان عاشق سالك را از مهالك آن ايمن گرداند و سرانجام به مقصود برساند . انبيا و اولياي الهي كه سفيران هدايت خلق از جانب باري تعالي هستند همسفران عشق ما مي باشند . عاشقي كه بداند راهنماي مهربان با اوست مسير را بدون اضطراب مي پيمايد ولي اگر راهنمابه نشان دادن راه بسنده كند و او را رها كند سالك يا به مقصد نمي رسد يا وصولش با تشويش همراه است . (جوادي آملي ص89)
در بيان جلوه هاي عشق در نهضت امام حسين (ع) بايدگفت : ايشان نيز همسفر عشق مردم زمان خويش بوده و براي رساندن آنها به مقصد ، كوله بارش راتا سر حد گلگون كردن خاك كربلا با خون مطهر خويش و ياران با وفايش بسته بود . او بارها براي رهايي مردم از دنياي فاسدي كه يزيد و ابن زيادها براي آنها ساخته بودند ،خطبه ها ايراد فرمودو مردم را به ياري خويش براي هدايتشان به سوي حق ، دعوت كرد وراه عشق را براي مردم بيان نمود . اما مردمي كه وابسته دنيا بوده و زخارف فاني را، معشوق خود شمرده بودند ،جدايي از آن برايشان ناگوار بود وزن وفرزند خود را براي عدم همراهي با امام درنبرد حق عليه باطل بهانه قرار دادند.
در ميان مردمان بي وفاي دوران امام حسين (ع) دليران پاكبازي بودند كه سخنان امام در فطرت پاكشان تاثير خود را گذاشت و همسفر عشق خويش را شناخته وحاضر نشدند ايشان را در معركه حق عليه باطل تنها گذارند و هستي خويش را فداي مولايشان كردند و براي تمامي عالم، درس عشقي را كه از سالار شهيدان آموخته بودند ، به تصوير كشيدند .
جلوه هاي عشق در نهضت حسيني رابايد در ياران و خاندان پاك عترت ووجود سالار شهيدان جستجو كرد .
شب ظهور عشق
شب عاشورا شب ظهور عشق در مصاديق مختلف است . در مقابل يزيد و ابن زيادها و... كه با وعده هاي پوچ مال ، امارت و... مردم رافريب داده وبه مبارزه با پسر پيامبر(ص) فرا خوانده بودند ، آن حضرت درآن شب، بيعت خويش را از مردم برداشته وآنها را از خونين شدن صحراي كربلا با خون خويش وهركه در ركاب ايشان باشد مطلع ساخت وآنهارا درانتخاب راه خود آزادگذاشت ، تا آنان كه عاشق حقيقي خداوند وامام زمان خويش بودند در تصميم خود ثابت قدم بوده وآنهايي كه فقط ادعاي دوستي داشته ودر عمل برخلاف آن بودند از كاروان حسيني جدا شوند . (طبري ، ج5 ، ص418)
چقدر سخت است كه معشوق بگويد : من بيعت خويش را از شما برداشتم و...چراكه تنها افتخارعاشق، فنا شدن در راه معشوق است .اصحاب آن جناب باشنيدن سخنان مولايشان چه حالي داشتند وچه زيبابودآن صحنه هايي كه يك يك عاشقان باسخنان خود ، پيوندشان رابا يگانه حجت زمان خويش محكم كرده و ثابت قدمي خود را كه از انتخابي آگاهانه وعاشقانه خبر مي داد ، اعلام مي كردند .
ابتدا حضرت عباس(ع) فرمود: آيا تو راتنها گذاشته وبرويم وبخواهيم بعد ازتو زنده بمانيم ؟! خداوند هرگز چنين چيزي را برما نخواهد. اصحاب يكي پس از ديگري برخاسته و سخناني با همين مضامين مي گفتند.( ابن طاووس ص 139 )
آنها امام خويش را شناخته بودند كه به سبب ايشان است كه پروردگار، مردم را از ذلت نجات داده وغم واندوههاي شديد آنها را برطرف مي سازد. ( زيارت جامعه كبيره) آنان معرفت حقيقي نسبت به همسفر عشق خويش داشته ، خير وزيبايي را دروجودمقدس امام حسين (ع) درك كرده بودند ومي خواستند با تشبه به ايشان، مسير كمال خود را كه لقاي حق تعالي بود طي كنند .
جلوه نجواي عشق در زينب (س)
در اين شب در خيمه سالارشهيدان عشق به گونه ديگري جلوه گري مي كند . مولاي عشق در خيمه اش اشعاري سرود كه حكايت از بي ثباتي دنيا وفرارسيدن لحظه هاي فراق داشت . باشنيدن سخنان امام، حضرت زينب (س) خود را به سوي او رساند. او تنها يادگارخاندان آل عبا ، تسلي قلب خواهر وآينه جمال حق بود . (قمي ص156)
چقدردشوار است شنيدن نغمه جدايي معشوق . حضرت زينبي كه شرطش براي ازدواج، همراهي برادرش امام حسين (ع) بود ، حالا معشوقش دم از فراق مي زند و اينگونه است كه آن بانوي گرامي بي تاب شده واز هوش مي رود وتنها كلام مولاي عشق است كه او را تسلي داده و آماده براي حوادث بعد از عاشورا كرد .
امام حسين (ع) فرمود: خواهر جان بدان كه اهل زمين مي ميرندواهل آسمان نمي مانند و هرچه جز خداست هالك است، جدم پيامبر(ص) وپدرعلي(ع) ومادرم فاطمه(س) بهتر از من بودند ،همه رفتند واين عالم راترك گفتند . صبرتو بايد مانندكوه باشد كه هيچ چيز نتواندتو راتكان دهد. ( ابن طاووس ص540 )
حالت آن حضرت در شب عاشور شنيدني است. وقتي حرص كوفيان رابرآغاز سريع نبرد وبي اثر بودن نصيحت به آنان رامشاهده كرد از دشمن براي نماز وتلاوت قرآن مهلت خواست .
اصحاب عشق را ابتلايي عظيم در پيش است، پاي در مسلخ عشق نهادن، باخون كوير تشنه را سيراب كردن و... دم نياوردن! چه رازي درشب نهفته است كه در روز نيست؟ شب فسراپرده راز وحرم عرفاست . (آويني ص64)
امام حسين (ع) نسبت به محبوب حقيقي، معرفتي عميق داشت وهمين معرفت لازمه شيدايي آن بزرگوار به حق تعالي شد وترجيح داد آخرين شب، با انس ومناجات خداوند سپري شود، چراكه نجواي عاشقانه بامعبود از بين برنده تمام غم هاست .
درروز عاشورا مولاي عشق درهفتمين وادي براي ملاقات حق سر از پا نمي شناخت ودربرابر لقاي دوست ، پيروزي بردشمن ارزش خود را ازدست داد . چراكه تنها افتخارعاشق، فنا شدن در راه معشوق است ودنيا ديگر برايش ارزشي ندارد .
جلوه هاي پاكبازي عاشقان
هنگام فريادرسي امام حسين (ع) نواي ملكوتيش بر قلب حر اثر گذاشت ، وقتي همسفر عشق خويش را شناخت ، نسبت به اعمالش پشيمان شد و بازبان حال به مولايش گفت: ((من شما را دوست دارم نمي خواستم باعث ناراحتي شما شوم .)) توبه براي عاشقان، اظهار عشق است يعني من شما را بسياردوست دارم وطاقت ناراحتي شما را ندارم .اي محبوب حقيقي ، توبه ام را مي پذيري؟ جواب را از همسفر عشقش شنيد كه خدا توبه ات را پذيرفت .بدين ترتيب اولين فردي كه بر امام خروج كرد، اولين شهيد در روز عاشورا شد. بعد از او تك تك ياران امام جانشان را فداي مولايشان كردند و پايبندي به عهدي كه با ايشان بسته بودند را اثبات نمودند.
پاكبازان عشق براي جهاد در ركاب حضرت بر يكديگر پيشي گرفتند ودر همراهي بامولاي عشق هفت وادي را گذراندند، بدين صورت كه چون آنها در طلب حق بودند، دعوت منادي حق را لبيك گفتند (طلب) وچون عاشق بودند امام را در سفر عشق همراهي كردند . (عشق ) ونسبت به امام و هدف خود با آگاهي كامل قدم در اين راه گذاشتند(معرفت) با لبيك گفتن به دعوت حق از دنيا وهرآنچه در آن بود دل كنده و رهسپار ديار عاشقي شدند (استغنا) آنها پاكبازاني بودند كه در مرتبه بالايي از توحيد قرار داشتند و جز رضاي حق راطالب نبودند (توحيد) آنان به تبعيت از مولايشان شيداي خدا شده و حوادث دنيا را از ياد برده بودند.(حيرت) آنها با شهادت خويش در معشوق حقيقي فنا شده وديگر تن به زندگي ذلت بار در دنياي فاني ندادند . (فنا)
انعكاس عشق در اهل بيت
هنگاميكه از ياران،كسي جز خاندان حضرت باقي نماند، فرزندش علي اكبر از پدر ،رخصت كارزار خواست ومولاي عشق به او اجازه فرمود. با شهادت علي اكبر، زينب (س) خود را به روي كشته انداخت وناله كرد. حضرت زينبي كه حتي باشنيدن خبر شهادت فرزندانش، از خيمه خارج نشد ، مبادا شرمندگي برادر را ببيند، اما باشنيدن خبر شهادت پسر برادر ،خود را زود تر به پيكر او رساند تا شايد از مصيبت وارده برمولايش بكاهد وبه خود مشغول كند. اين عمل بانوي عشق حكايت از عشق عميق او به سالار شهيدان داردكه حاضر نبودمولايش را در ناراحتي ببيند.
در اين وادي قاسم سيزده ساله از ياري مولايش دست برنداشت وجانش را فدا كرد. كوچكترين شهيد كربلا علي اصغر بود كه تنها بهانه اش براي ياري امام عشق ،تشنگي بود وبس كه با شهادتش سيراب گشته و مظلوميت سالار عشق را به تصوير كشيد.
اكنون جز حضرت عباس(ع) كسي از ياران مولاي عشق براي ياري در صحنه نبرد باقي نمانده است. تمام كودكان وامام عشق تشنه اند.
او آخرين ماموريت خود را به انجام رساند. ابتدا خود را به نهر علقمه رساند ومشك را پر كرد بي آنكه آبي بنوشد و با مشك به سوي خيمه ها پيش رفت ودر راه شهيد شد . ( ابن طاووس ص 139 )
عباس عاشق ،وقتي ديد مولايش تشنه است با اينكه در كنار فرات بود لب به آب نزد. جانباز عشق براي آب رساندن از دستها وچشمها وحتي جانش گذشت. اگر از قمر بني هاشم كاري غير از اين سر مي زد جاي تعجب بود زيرا او همان عباسي است كه روز تاسوعا از طرف دشمن برايش امان نامه در جنگ فرستاده شد و اباالفضل ،شهادت در ركاب امام عشق را بر امان نامه گزينش كرد و براي هميشه به همه نسلها درس عاشقي آموخت .
ديگر هيچ ياري براي مولاي عشق باقي نمانده است .آنها يكايك، جان بر سر پيمان ازلي خويش نهاده و تن در دنيا و جان در آخرت گذاشته اند. روز به نيمه رسيده وچيزي نمانده كه كارجهان به آخر رسد.(آويني ص98)
لحظه وداع سالار عشق به ديدار امام سجاد رفت و او را از اوضاع جنگ مطلع ساخت .او وقتي آگاهي يافت ديگر براي امام عشق ياري باقي نمانده ، خواست بلند شود امانتوانست ، براي او كه عاشق امام بود بيماري معنا نداشت . تنها دغدغه اش جان فشاني براي مولايش بود . بافرمان همسفر عشقش مبني بر رساندن پيام امام ، با اراده اي مصمم به افشاي چهره بني اميه ومظلوميت امام حسين (ع) در بعد از شهادت اقدام كرد .
زمان جدايي از معشوق فرارسيده ،بهانه زينب (س) جهت ديدار دوباره برادركه از جان عزيزتر است ، انجام وصيت مادر است واين چنين سالار عشق راهي ميدان شد .
يگانه عشق
مردي كه قلب خلقت است بر سياره اي كه قلب آسمان است ايستاده وهمه عالم تكوين را با جذبه عشق خويش به سوي كمال مي كشاند . اين حسين است كه خونش خون خداست و اگر بريزد همه عالم تكوين به انتقام خواهد برخاست . (آويني ص79)
مولاي عشق از فرط اشتياق به لقاي حق ثانيه شماري مي كرد ديگر هيچ نداشت كه فداكند جز جان كه ميان او و امانت الهي فاصله بود . سالارشهيدان درروز عاشورا نماز عشق را معنا كرد .پس احرامش زماني بود كه از روي زين بر زمين افتاد و قيامش آن بود كه به پا ايستاد وركوعش آن بود كه خم خم راه مي رفت وقنوتش مناجات عاشقانه با معبود ،سجودش مفارقت روح از بدن مبارك و بلندشدنش، ارتفاع بر سر نيزه بود وتعقيبش آيات سوره كهف كه برسرنيزه تلاوت نمود . (شوشتري ص759)
امام حسين (ع) با وجود مصائبي كه وجود داشت لب به شكايت نگشود ومعشوقش را با صفاتي خواند كه حكايت از عشق بي پايان او به معبودعالميان داشت .آن وجود نازنين در هفتمين وادي، شكايت خويش را نزد خدا برد ونسبت به مردم ، بي نيازي پيشه كرد .چراكه شنواي واقعي همان خالق هستي است .با اين حال در هر لحظه از مبارزه دست از هدايت دشمنان بر نداشت وباقلب رئوفي كه داشت ، شمر راكه مي خواست سرمبارك او را از تن جدا كند، به سوي عشق الهي هدايت كرد اما هيچ كدام از نصايح امام در شمر تاثير نداشت .چون عشق به دنياي فاني، چشمانش را كور كرده بود ، همسفر عشقش را نديد وبه حرفهايش توجهي نداشت .
طلوع دوباره عشق
بريده شدن سرمبارك مولاي عشق ومنزل گرفتن در سر نيزه ، پايان عشق ،اما نه ! هنوز عشق در كربلا جلوه گري مي كند. اينك بانوي عشق در نبود همسفر عشق خويش، خود قافله سالاري كاروان عشق را به عهده مي گيرد.حفاظت از بازماندگان كاروان حسيني، مهمتراز همه جان امام بر حق خويش امام سجاد (ع) ورشادت هاي ايشان در مقابل دشمن وخطبه هاي غراي او در مسير اسارت، همه نشان از نجواي عاشقانه او با همسفر عشقش امام حسين (ع) در شب عاشورا دارد.
وقتي اسيران كربلا را به مجلس ابن زياد بردند او از حضرت زينب(س) پرسيد : ديدي خدا با خاندان برادرت چه كرد ؟
بانوي قهرمان بالحني افتخارآميز جواب داد:(من جز زيبايي نديدم.) او خود ،نظاره گر پرواز تك تك عاشقان به سوي لقاي معشوق حقيقي بود وباطن اين جنگ چيزي جز به تصويركشيدن پاكبازي عاشقان در راه معبود نبود كه خود، جلوه گر زيبايي ها بود وكوردلان غافلي كه حب دنيا داشتند قاصر از نظاره به حادثه عاشورا از نگاه
زينب (س) بودند. عشق در مسجد اموي دركنار رأس الحسين جلوه ديگري دارد.
نتيجه
درچشم عاشق جز معشوق هيچ نيست . با عاشق بگو دركار عشق عقل ورزد نمي تواند . عشق همواره فراتر از عقل مي نشيند. عاقلان چون گرفتار بلا شوند گويند : شكيبايي ورزيم كه اين نيز بگذرد. اما عاشقان گويند:
اگر با ديگرانش بود ميلي
چراظرف مرا بشكست ليلي
ماندن در صف عاشورايي امام عشق تنها با يقين مطلق ممكن است و اي دل ! مپندار كه تنها عاشورائيان را بدان بلا آزمودند ... صحراي كربلا به وسعت همه تاريخ است وهمه زمانها روز عاشورا و زمان انتخاب است.
شايد قيام امام حسين (ع) فقط يك نشانه است تا راه را به ما نشان داده و معشوق حقيقي و طريق عاشقي را به ما معرفي كند تادر اثر اشتغال به كارهاي دنيايي از طلب وصال معبود غافل نشده و معرفت حقيقي نسبت به همسفر عشق خويش پيداكنيم وبا تشبه به ايشان، مسير كمال خود را كه لقاي حق تعالي است، طي كرده به لقاي حق نائل گرديم. همانطور كه سالار شهيدان تك تك همسفران عشق خويش را راهي لقاي حق كرد و بعد به ملاقات حق نائل گشت، مهدي موعود نيز همسفرانش را در راه عشق رهانكرده وآنها را در طي مسير كمال ياري مي دهد وتا به لقاي حق تعالي نرساند دست ازهدايت برنمي دارد .مشروط بر اينكه ما خود را در اين مسير قرار دهيم .

فهرست منابع
1 ـ آويني ، مرتضي ، فتح خون ، تهران ،كانون فرهنگي هنري ايثارگران ، 1375
2 ـ بهشتي ، محمود ،عشق رمز حيات ، اصفهان ، نورين سپاهان ، 1374
3 ـ پاندر ،كاترين، از دولت عشق ،تهران ،گيتي خوشدل، 1371
4 ـ جوادي آملي ، عبدالله ،تفسير موضوعي قرآن ، قم ، اسرا، 1370
5 ـ جوادي آملي ، عبدالله ، امام مهدي موجود موعود ، قم ، اسرا، 1370
6 ـ دهخدا ،علي اكبر، لغت نامه دهخدا ،تهران، روزبه، 1377
7 ـ شوشتري ،جعفر، اشك روان بر امير كاروان، قم ، دارالكتاب،1374
8 ـ شيرازي، محمد ابراهيم (ملاصدرا )، ترجمه اسفار اربعه ، تهران، مولي، 1387
9 ـ شيرازي، محمد ابراهيم (ملاصدرا )، ترجمه الشواهدالربوبيه، تهران،سروش،1366
10 ـ عميد، حسن ،فرهنگ عميد ، تهران ، انتشارات كبير ، 1363
11 ـ غزالي ، محمد ،كيمياي سعادت ،تهران ، پروهان، 1384
12 ـ قمي ، محمد ، امالي، قم ، اسلامي، 1379
13 ـ طبري ،محمد ، تاريخ طبري ،تهران ،زمان
14 ـ ابن طاووس ، ترجمه لهوف ، قم ، دليل ما ،1380
15 ـ محمد پوردهكردي، سيما، عشق بدون مرز،قم ، مطبوعات ديني،1384
16 ـ مطهري ، مرتضي ، مجموعه آثار شهيد مطهري ،تهران ، صدرا،1379
17 ـ نصري عبدالله،فلسفه آفرينش ، تهران ،نهضت زنان مسلمان،1359

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14