(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 4 بهمن 1389- شماره 19848

در برابر قاضي
تفاخر و چشم و هم چشمي ها رااز زندگي مان دور كنيم
برخورد با كودكان جامعه ستيز
احساس ها و انديشه ها
چاي سبز به تنهايي در كاهش وزن موثر نيست
آويشن افسردگي و بي خوابي را برطرف مي كند
شنبليله كاهنده قندخون و كلسترول
سنبل طيب تشويش و نگراني ها را برطرف مي كند
عقيده شما مهم است يا ديگران؟



در برابر قاضي

شوهرمعتادم بي محبت و خسيس است
زني 27 ساله با مراجعه به دادگاه خانواده دادخواست جدايي خود را ارائه كرد.
اين زن در برابر قاضي با بيان اينكه شوهرم بسيار خسيس است، گفت: علاوه بر اعتياد شوهرم كه 2 سال است آن را تحمل مي كنم، خساست او نيز به سختي هاي زندگي مان اضافه شده است.
آقاي قاضي 6 سال از زندگي مشتركمان مي گذرد و شوهرم هنوز طي اين مدت يك كلمه محبت آميز به من نگفته است. شوهرم آنقدر بي احساس است كه اگر من ابراز محبتي به او بكنم، به روي خود نياورده و از منزل خارج مي شود.
ديگر تحمل اين وضع و زندگي طاقت فرسا را ندارم، با جدايي و گرفتن مهريه 114 سكه بهار آزادي ام مي توانم به سراغ زندگي جديدي بروم و از اين شوهر معتاد دور شوم.
آقاي قاضي خساست و بي محبتي شوهرم، اعتياد او را بيشتر به چشمم مي آورد. ديگر تحمل ندارم و بايد هرچه زودتر از او جدا شوم تا او نخواهد با پول يا وعده اي مرا فريب دهد البته مي دانم كه شوهرم دست از خساست خود نمي كشد.
شوهرم حرمت ها را شكسته و در مقابل من، موادمخدر مصرف مي كند تا اين موضوع برايم عادي شود و از او شكايت نكنم؛ در حال حاضر نيز اين اتفاق افتاده و من بيشتر به دليل بي محبتي و خساستش براي جدايي به دادگاه آمده ام.
داد و فرياد همسرم عاصي ام كرده
مردي در برابر قاضي با بيان اينكه از داد و فريادها و رفتارهاي همراه با عصبانيت همسرم خسته شده ام، گفت: طلاق تنها راهي است كه مي توانم از اين وضع رهايي يابم.
وي با اشاره به اينكه هرگاه سر كار مي روم، صداي داد و فرياد او در ذهنم است، ادامه داد: او به هر دليلي داد و فرياد راه مي اندازد و صحبت هاي عادي اش نيز با صداي بلند است و اصلا رعايت اعصاب من و فرزند دو ماهه مان را نمي كند.
اگر از همسرم جدا شوم در صورت موافقت او، حضانت فرزندم را نيز برعهده خواهم گرفت، چرا كه همسرم اصلا به كس ديگري توجه ندارد و كار خود را انجام مي دهد.
آقاي قاضي داد و فريادهاي همسرم هميشه مانند كابوسي با من همراه است و من بايد به آن پايان دهم. مي خواهم هرچه زودتر از همسرم جدا شده يا حداقل يك تا دو سال، دور از او زندگي كنم تا مفهوم زندگي همراه با آرامش را درك كنم.
زندگي در كنار بيمار رواني
يك زن با ارائه گواهي پزشكي قانوني به قاضي درخواست طلاق خود را اين گونه مطرح كرد و گفت: همسر من تعادل رفتاري ندارد و مردي كاملا شكاك است.
وي اجازه بيرون رفتن از منزل را به من نمي دهد و تلفن خانه و همراه را از من گرفته است و من را در خانه حبس مي كند و در مدت زندگي مشترك مان مرا مورد ضرب و شتم قرار داده است كه گواهي پزشكي قانوني گواه آن است و اثرات كبودي روي بدنم كاملا مشخص است.
مرد با تكذيب حرف هاي زنش مي گويد: من و همسرم در سال 87 اقدام به عقد رسمي كرديم و حدود 13 ماه در دوران نامزدي بوديم و پس از آن در سال 88 با برگزاري جشن عروسي به منزل مشترك رفتيم. 25 روز بعد از جشن عروسي مادر و دائي ايشان با سوء نيت به منزل ما آمده و با شكستن حريم خانه من اقدام به جمع آوري اشياء قيمتي، طلا و جواهرات، پول و اثاثيه كرده و به همراه همسرم از منزل خارج شده و با توجه به صرف هزينه 35 ميليون توماني در جشن عروسي مان از علاقه من به همسرم آگاه بودند به نوعي من را در فشار گذاشته تا من را مجبور به تن دادن به خواسته هايشان كنند و در برابر بازگشت همسرم از من حق طلاق و حق خروج از كشور را خواستند.
بعد از ترك منزل، من جهت درخواست الزام به تمكين به دادگاه خانواده مراجعه كردم و گزارش مددكاري و استشهاديه همسايه ها حاكي از آن است كه در اين مدت بدون هيچ مشكلي زندگي مشترك داشته ايم و ايشان در غياب من منزل را ترك كرده است و ادعاي وي مبني بر كتك زدن و بيرون كردن از منزل كاملا واهي و دروغ است.
او ادامه مي دهد: همسرم به دروغ ادعا كرد كه قبل از عروسي زندگي مشترك داشتيم و من در آن زمان زنم را مورد آزار و اذيت قرار داده ام. در دوران عقد به دليل مشكلاتي كه مادر همسرم ايجاد كرده بود، وي 4 تا 5 ماه قبل از عروسي منزلش را ترك كرده و به منزل مادر من آمدند و تا روز عروسي آنجا بودند.
حال سوال اين است، آقاي قاضي اگر همسرم قبل از عروسي مورد آزار و اذيت قرار گرفته و در حالي كه دوشيزه بوده چرا اقدام به جدايي نكرده؟ چرا 5 ماه به منزل مادر من آمد؟
او ادعا دارد كه من شكاك هستم و نفقه نمي دهم و از تحصيل و رفتن به مهماني جلوگيري مي كنم، اما بايد بگويم در روز عقد ما هر دو دانشجو بوديم و خود شرط تحصيل و اشتغال را در عقدنامه به وي دادم، و نيز عكس هاي او در مهماني حتي مهماني هاي مختلف نشان مي دهد كه من به همسرم اطمينان كامل داشته و شكاك نبوده ام و او آزادانه عمل مي كرده است.
من مخارج وي را حتي در دوران قبل پرداخت كرده و با وجود امكانات كافي در منزل تازه عروس، ادعاي ندادن نفقه مضحك است و از دادگاه درخواست تجديد نظر دارم.
قاضي با عنايت به مجموع محتويات پرونده و توضيحات زوجين و وكيل خواهان باتوجه به نظر داوران زوجين كه علي رغم تلاش اصلاح ذات البين واقع نگرديد و با استناد خواهان به عسر و حرج ناشي از سوء رفتار زوج (ايراد ضرب و جرح عمدي به وي) براساس گواهي پزشكي قانوني بيماري رواني وي تاييد و حكم طلاق را صادر كرد.

 



تفاخر و چشم و هم چشمي ها رااز زندگي مان دور كنيم

مامان نرگس اغلب خاطرات زندگيشو تو موقعيت هاي مختلف برايم تعريف كرده، اون ضرب المثلهاي زيادي هم بلده كه تو هر وضعيتي حتماً يكي تو آستين داره كه بگه و همه رو از خنده روده بركنه. از شما چه پنهان كه بعضي شم بقول امروزيا كمي بي تربيتي يه و صد البته رسا و بهتر از صد جمله توضيحي.
يكي از ماجراهاي جالبي كه بارها ازش شنيدم و هيچ وقت هم از دوباره شنيدنش سير نمي شم و هميشه برام مهيج و جالبه، وقايع دوران حاملگيشه كه البته بنده تو شكمش در نقش جنين رل اول را بازي مي كردم باعث ماجراها شدم و چنان با عشق و لذت همشو تعريف مي كنه كه سرجام ميخكوب ميشم و تو روياهاي بچگي ام فرو ميرم و سعي مي كنم حداقل يك لحظه هم شده توي دل مامانو حس كنم ولي نمي شه كه نمي شه.
و اما ماجراي به دنيا اومدن من:
بابا رضا 28 ساله بوده كه با مامان نرگس 17 ساله بعد از 2 سال عقد بستگي، عروسي مي كنن. مامانم مي گه: روز عروسي عموت پارچه قرمزي دور كمرم بست با كلي شعرهاي محلي مبني بر دعاهايي مثل 7 پسر بزايي و يه دختر و... و بعد پسر عمه ات رو كه 5 ماهه بود بغلم دادند به شگون اينكه اولين بچه م پسر بشه و اين طوري راهي خونه شوهرم كردند. 2 ماهي از ازدواجمون گذشته بود حامله شدم، حال به هم خوردگي هاي صبحگاهي و هوس هاي ترشي خوري كم كم نمايان مي شد و مادرم هر وقت خونه اش مي رفتم آش آلو و لواشكي بود كه برام تهيه مي ديد. البته شوهرم هم گاه مخفيانه برام پسته و تن ماهي مي خريد چون از مادر پدرشو و برادراش خجالت مي كشيد، اونا رو يواشكي به من مي داد تا بخورم و حاملگي ام بخير بگذره و يه روز مادر شوهرم فهميد و گفت: «چه شانسي، وقتي من حامله مي شدم هر روز يه فصل كتك هم از شوهرم داشتم»
پدرم هر وقت منو مي ديد آيه هاي خاصي را تذكر مي داد كه بخونم مخصوصاً تو ماه چهارم يادمه سوره اي رو گفت كه بخونم و دستمو رو شكمم بكشم، كامواي بافتني خريده بودم و هر موقع، وقت داشتم برات كت و كلاه مي بافتم و جورابهاي جورواجور. مادرشوهرم دائم دعا مي كرد كه خدا يه پسر كاكل زري بده، من پسرزا بودم ودخترامم بچه اولشون پسر بوده و اينجور حرفا كه دلم هري مي ريخت كه اگر دختر شد چي؟ و تو اين ميان حدس هاي اطرافيان ديدني بود يكي مي گفت: «خوشگل شدي پسره و يكي: آروم راه ميره، دختره» و با چشم غره بزرگترا مخصوصاً مادر شوهرم روبرو مي شد كه مي گفت: «خدا نكنه زبونتو به خير بازكن پسره». شوهرم چيزي نمي گفت و وقتي ازش مي پرسيدم مي گفت: فرقي نمي كنه سالم باشه ولي مي دونستم كه دلش پسر مي خواد واسه همين منم دعا مي كردم بچه ام پسر به دنيا بياد و پيش همه رو سفيد شم.
يادمه مادرم چند تا كهنه دوخته بود و يه دست رختخواب و يك سرويس لباس نوزاد و چند تا لباس، ولي بابام بهش گفته بود لباساي دختر رو نبر براش، بچه پسره. هفت ماهم كه شد سيسموني رو آوردن و سي چهل نفر از زناي فاميل دعوت بودن براي ديدن وسايل. بعضي ها لب ورچيدن و نيشخند زدن و بعضي ها با هلهله و مباركه. بعد دايره بود و شيريني و ميوه و چاي. منم يه پيرهن قرمز قشنگي رو كه دوخته بودم رو لباسم پوشيدم و اون بالاي مجلس نشسته بودم و با ديدن وسايل دلم غنج مي رفت.
بعد از چند روز تو خونه نشسته بودم كه ديدم خواهر شوهرها و جاري هام دارن مي خندن و مي گن دختره، دختره و تازه فهميدم كه نمك به سرم پاشيدن و من بدون اينكه بفهمم به موهام دست كشيدم و اگه دماغمو مي خاروندم حتماً تشخيص مي دادن كه بچه پسر خواهد بود.
به هر حال روز به روز شكمم بزرگتر مي شد و مادرشوهر گاهي كه سردماغ نبود تيكه مي انداخت كه چقدر مي خوري ديگه نمي توني راه بري دختر جان؟ و براي اينكه زياد به چشم نياد و خجالت نكشم پيرهن ها گشاده تر مي شد. تا اينكه يه نصف شب كمردردها شروع شد و وقتي طاقتمو طاق كرد آقا رضا رو بيدار كردم و اونم مادرشو و تو راه مادرمو كه خونه شون سر كوچه مون بود رو هم برداشتيم و راهي بيمارستان شديم. ماماي بخش تا رسيديم گفت: بچه دم دماي صبح به دنيا مي آد لباسمو عوض كرد و تحويل مادرم داد و منو با تخت بردن تو يه اتاق ديگه و...
حتي امروز كه خودم مادر شدم باز از شنيدن اين ماجرا به شوق ميام چون خودم: سر كار با آرش آشنا شديم و بعد از 5 سال وقتي من 31 سال داشتم و اون 33 سال ازدواج كرديم هر دو سر كار مي رفتيم، بنابراين وقت چنداني نبود و همه مراسمو و ماه عسل خلاصه برگزار شد و ما شروع كرديم به زندگي مشترك. اغلب تا ساعت 6-5 سر كار بوديم و هر كي زودتر مي رسيد ظرفا رو مي شست و خونه رو نظافت مي كرد بعد از خريد ماشين ظرفشويي كارها كمتر شد و راحت تر. چند سالي گذشت و كم كم بزرگترا به پچ پچ افتادن كه بابا شما بچه نمي خوايد ما كه نوه مي خوايم و چشم غره هاي شوهرم و اخمهاي من اونا رو ساكت مي كرد. اصلا حوصله وق وق بچه نداشتم حيف نيست آدم پول زبون بسته رو خرج يكي ديگه كنه؟ وقتي مي توني باهاش مسافرت بري، مهموني بدي و هزار تا كار ديگه، مگه ديوونه اي كه وسط شب با گريه يه بچه بيدار شي و نتوني تا صبح كپه تو راحت بذاري.
بعد از چند سال ديگه خوشگذراني هاي اول زندگي لطف و تازگي خود را از دست دادند و زندگيمان سرد و بي روح شده بود كه كم كم نق نق شوهره هم شروع شد كه داره دير مي شه دلم مي خواد بچه م موقع قسم خوردن بگه به جون بابام نه به روح بابام و وعده وعيدها و التماس ها كه برات ماشين مي خرم، نصف شب ها خودم شيرشو درست مي كنم، ال مي كنم و بل مي كنم. راستشو بخواييد خودمم به هوس افتادم.
بچه ها تو خيابون بزرگتر به چشمم مي اومدن و خلاصه منم قانع شدم كه: «دختر داره دير مي شه» و تصميم گرفتم از دكتر ژنتيك و زنان مشاوره بگيرم و اين اول ماجرا بود: آزمايش هاي بلندبالا و سونوگرافي و رژيم هاي غذايي شروع شدند و بالاخره بعد از يك سال دكتر زنان اجازه بارداري داد ولي حالا ترس من شروع شد نكنه منگل بشه؟ نكنه باهوش نباشه؟ اگه سبزه بشه چي؟ اگر شبيه خواهرشوهرم بشه چي؟ از همه بدتر بدنم بود كه تازه رو فرم اومده بود و داشتم كلي پزشو مي دادم ولي حرف از اينها گذشته بود و 4 سال بعد از ازدواج من حامله شدم.
بعد از 3 ماه همه حالت تهوع مي گيرن ولي از اقبال بلند من تا فهميدم حامله ام صبح ها آنقدر عق مي زدم كه يك ساعت ديركارت اداره رو مي زدم و دوماه بود كه به خاطر تهديد به سقط دكتر استراحت مطلق داد. اونم به من كه يه دقيقه تو خونه بند نمي شدم و هميشه يا سركار بودم يا خونه دوست و رفيق يا با مادرم درخريد و رستوران. غرغرهايم به شوهرم بيشترشد: «همش تقصير توئه من بچه رو مي خوام چيكار»؟ و اون بدون هيچ واكنشي دست به كارشد هر روز چند تا سي دي فيلم هاي روز دنيا، كتاب هاي مورد علاقه ام، لپ تاپ و يك تلويزيون بزرگ براي اتاق خواب. چون اجازه نداشتم حتي بشينم.
يا مامانم روزا پيشم بود يا يه پرستار كه مي اومد و به كارام مي رسيد. روز به روز خلقم تنگ تر مي شد و بهانه جويي هايم بيشتر. چهارماهه كه شدم دكتر عكس سه بعدي از بچه گرفت براي اطمينان از سلامتي اش. عكس صورتشو كه ديدم بهش علاقه مند شدم انگاري ماشاءا... شبيه خودم بود. قند توي دلم آب شد دكتر اجازه حركت داد نه سركار رفتن. باز جاي شكرش باقي بود. خريد سيسموني از مدتي قبل شروع شده بود. اتاق بچه رو كاغذديواري كرديم و پرده هاي مناسب با رنگ ديوار صورتي انتخاب شدند. يادم رفت بگم بچه ام دختر بود، چيزي كه من آرزوشو داشتم و كمي سگرمه هاي شوهرم تو هم بود و البته از ترس من به روي خودش نياورد و وقتي به مادرش اطلاع داد: به شوهرم گفته بود: «سونوگرافي هميشه اشتباه مي كنه من خواب ديدم پسره. منم گفتم: «به مامانت بگو بچه م دختره و اسمشم تيناست.»
همه مدت يا خونه خودمون بودم يا خونه مادرم. واقعا حوصله ام سر رفته بود. صدتا رمان خارجي خوندم همه سريالها رو مي ديدم. خواهرم كانادا زندگي مي كنه مدتي بود كه ژورنال لباسها و وسايل نوزاد فرستاده بود. مقداريشو با مامان انتخاب كرديم و تيك زديم يه ماه بعد وسايل به دستم رسيد. چند روز با مامان وسايلو تو اتاق بچه چيديم. ديگه اينقد گنده شده بودم كه نمي تونستم راه برم صدرحمت به راه رفتن اردك. قيافه ام ديدني بود. دماغم عين يه كوفته نه چندان كوچك، قرمز بود كه سعي مي كردم كمتر تو آينه نگاه كنم و ببينمش بدتر از همه موهام بود كه دكتر منع كرده بود رنگش كنم سفيدا تو چشم هركس و ناكسي مي رفت و مادر شوهرم چند بار گفت: «خدا بدور ما وقتي جوون بوديم 5 تا نوه داشتيم حالا پيره زنا حامله مي شن اينم از معجزات خداست». هفت ماهم كه شد اجازه داشتم آرايشگاه بروم. بخودم رسيدم خريدهام شروع شد. چند لباس خواب براي بيمارستان و خونه چند لباس حاملگي براي گرفتن عكس دوران حاملگي، عوض كردن بعضي از وسايل و نظافت خونه از قبل به سفارش دوستام چند تا بيمارستانو چك كرديم تا اينكه تصميم گرفتم تو يكيشون زايمان كنم. دكتر گفت: «چون سنم بالاست بايد سزارين شم» ولي به اطرافيان گفتم: «سزارين بهتره و تصميم گرفتم اين كار رو بكنم». روز مقرر براي زايمان همراه خانواده راهي بيمارستان شديم...
در دو داستانواره بالا اتفاقات فيزيكي به شكل يكسان طي شده به روز پاياني نزديك مي شويم ولي آنچه كه اين دو واقعه را با هم متفاوت مي سازد، حال و هواي افراد و نوع نگرش آنها به قهرمان اصلي داستان است. در گذشته اي كه كماكان همه به ياد داريم پروسه ياد شده به شكل طبيعي شكل مي گرفت و مادر حامله با آرامش، ذوق و با كمترين دغدغه به ساده ترين نحو تدارك ورود كودك خود را برنامه ريزي مي كرد خوردن انار و سيب براي زيبايي طفل، خرما براي خداجويي، كندر براي باهوشي و... خواندن آيات و دعاهاي خاص مرسوم اين دوران تقريبا عموميت داشت و بالاخره فرزند درمنزل يا نزديك ترين بيمارستان به دنيا مي آمد. اين روند نه ماهه اكنون باتغييرات بسياري طي مي شود كه غالباً ماه ها قبل از آبستني خانواده وبه خصوص مادر شروع به تدارك و پيش بيني هاي خاصي مي كند و اين ازويژگي هاي مختص جامعه ماست. همان گونه كه خواننده محترم واقف است حتي در اروپا و آمريكا كه مردمش از حد بالايي از رفاه، اطلاعات و بهداشت برخوردارند. زنان تا چند ماه بعد از حاملگي در سركارهاي خود مشغولند مضافاً ورزش ها و امور عادي و فعاليتهاي زندگي طبيعي را پي مي گيرند.
اما در ايران به ويژه در شهرهاي بزرگ روز به روز بر تشريفات اين دوران افزوده مي شود مانند: مراسم ازدواج كه عروس و داماد در مراحل عكاسي و فيلمبرداري در دشت و كوير و غيره گرفتار مي شوند كه گاهي به جشن عروسي نرسيده يا اگر مي رسند در نيم ساعت پاياني مهماني است، آن هم باز براي تمام كردن نمايش عكس و فيلم.
در دوران حاملگي نيز آن قدر ما دچار زوائد و تشريفات مي شويم كه اساساً جنين از ياد مي رود .شايد كل اين ماجرا براي فراموش كردن طفلي است كه ناخواسته به دنيا مي آيد و جا را براي خوشي هاي كاذب ما تنگ مي كند. بياييد صادقانه فكر كنيم چند درصد كارهايي كه معمولاً در اين دوران انجام مي شود، ضروري و در جهت سلامت رواني والدين جديد و حفظ و پرورش بهتر كودك انجام مي گيرد. سونوگرافي هاي متعدد، عكس هاي سه بعدي و چهاربعدي، آزمايشات متعدد از آب نخاع مادر، رژيم هاي غذايي براي حفظ وزن مادر، خريد دهها لباس نوزاد، تزيين هاي مختلف اتاق كودك، چندين تخت براي كودك 3 كيلويي با قد نيم متر در آپارتمان 70-60 متري، بازيهايي است كه تنها براي نوازش و آرام كردن حس حقارت خود تدارك مي بينيم والا كودك با برخورداري از حس شهودي خود با كمترين امكانات نيز مي تواند از زندگي اش لذت ببرد. همان طور كه خودمان در كوچه پس كوچه هاي محل با خاك بازي، ليله، خاله بازي و فوتبال كودكي كرديم و حال به بزرگسالي رسيده ايم. شايد بد نباشد به دنبال هر مد و رواج هر مراسم و تشريفاتي لحظاتي فكر كنيم آيا اينها با فرهنگ و ضرورتهاي ما هماهنگ است يا فقط براي چشم و هم چشمي، كم نياوردن پيش اين و آن و تفاخر به اين همه سختيها هزينه ها و اتلاف وقت ها تن مي دهيم كه اساساً شيريني و حلاوت كودك در ميان اين اضطراب ها فراموش مي شود. برداشت از فرهنگ ها، استفاده از فن آوري هاي جديد و برخورداري از رفاه و زيبايي هاي جهان، توصيه همه اديان، مكاتب و انديشه هاست ،ولي چگونه؟ و به چه بهايي؟
عقيله سلطانپور

 



برخورد با كودكان جامعه ستيز

رفتار ضداجتماعي به رفتاري اطلاق مي شود كه براي ساير مردم، حيوانات و اموال عمومي مضر باشد، به عنوان مثال رفتاري كه به شدت قوانين جامعه را نقض مي كند.
اين رفتار شامل دو بخش است: بروز رفتار ضداجتماعي (مثل خشم، روحيه تهاجمي يا نافرماني) و فقدان رفتارهاي اجتماعي (مثل برقراري ارتباط، تاييد يا همكاري) بيشتر كودكان در طول رشد خود برخي از رفتارهاي ضداجتماعي را به نمايش مي گذارند و كودكان مختلف رفتارهاي متفاوتي را نشان مي دهند.
به عنوان مثال امكان دارد برخي از كودكان دوست داشتني ولي طغيانگر تا حد زيادي هم رفتارهاي اجتماعي و هم رفتارهاي ضداجتماعي را بروز دهند و در عوض كودكان طرد شده و با ملاحظه ميزان كمي از هر دو نوع رفتار را به نمايش بگذارند. رفتارهايي كه به شدت ضداجتماعي هستند ناهنجاري باليني محسوب مي شوند. ممكن است كودكان كم سن و سال نسبت به بزرگترها رفتار خصمانه اي نشان دهند و كودكان بزرگتر دروغ بگويند و يا دست به دزدي و خشونت بزنند. اقليتي از كودكان نيز در بزرگسالي همچنان به رفتارهاي ناهنجار خود ادامه مي دهند.
يكي از ويژگي هاي بارز كودكان و نوجوانان جامعه ستيز اين است كه هيچ گونه احساسي نسبت به ديگران ندارند و از صدمه زدن به مردم تاسفي نمي خورند. تنها احساسي كه اين كودكان نشان مي دهند خشم و دشمني است. در واقع اين رفتار نوعي مكانيسم دفاعي است كه از ميزان اضطراب آنها- كه ناشي از ناتواني در هماهنگي با محيط است- مي كاهد.
رفتار ضداجتماعي ممكن است تلاشي مستقيم براي تغيير محيط باشد. بر طبق تئوري مهارت هاي اجتماعي اكتسابي، گاهي رفتار والدين و دوستان، رفتارهاي منفي كودكان را تشديد مي كند.
رفتارهاي ناپسند كودك (مثل زدن ديگران) باعث مي شود والدين به هر قيمتي از مخالفت با او بپرهيزند. كودك اين رفتار را در مدرسه تكرار مي كند و بدين ترتيب دايره اي از اقدامات ناپسند شكل مي گيرد. كودكي كه از طرد خود ناراحت است عصباني مي شود و براي تحميل خواسته هاي خود تلاش مي كند. اين كار طردشدگي بيشتر او را به دنبال دارد با بزرگتر شدن كودك، او از والدين خود فاصله بيشتري مي گيرد و در نتيجه بر اثر نبود نظارت والدين- به خصوص در زمان نوجواني- به جمع ساير جامعه ستيزها مي پيوندد.
آمار
كارشناسان بر اين عقيده اند كه رفتارهاي ضداجتماعي رو به گسترش است و تعدادي از كودكان جامعه ستيز در بزرگسالي به رفتار خود ادامه مي دهند.
علل و نشانه ها
رفتار ضداجتماعي كودكان عوامل زيادي دارد ولي معمولا در اين رابطه مشكلات خانوادگي دخيل هستند. بي توجهي كودكان تا حد زيادي با رفتارهاي ضداجتماعي آنها مرتبط است.
ممكن است كودك در واكنش به يك عامل استرس زاي خاص (مثل مرگ يا طلاق والدين) براي مدتي مشخص رفتار ضداجتماعي نشان دهد ولي اين وضعيت مشكل آفرين نيست. كودكان و نوجواناني كه مشكلات رفتاري دارند بيشتر از سايرين دچار افت تحصيلي مي شوند و به مواد مخدر، خودكشي و جنايت گرايش بيشتري دارند.
عوامل تبديل يك شخصيت متعادل به يك شخصيت جامعه ستيز از مهد كودك خود را نشان مي دهد. كودكان جامعه ستيز براي كسب موفقيت نياز به دريافت جايزه و تاييد ديگران دارند. شخصيت اين كودكان به نظر قوي و مستحكم مي رسد ولي در واقع از اعتماد به نفس پائين برخوردارند. هر چند رفتارهاي ضداجتماعي در افراد بالاي 18 سال تشخيص داده مي شود اما در حقيقت قبل از 15 سالگي نشانه هايي از اين رفتار قابل مشاهده است.
در شخصيت هاي جامعه ستيز حداقل سه مورد از موارد زير به چشم مي خورد:
نبود هماهنگي با قوانين اجتماعي، اين افراد مدام قوانين را زيرپا مي گذارند.
آنها براي رسيدن به خواسته هاي خود ديگران را فريب مي دهند.
آنها شغل و محل سكونت خود را مدام تغيير مي دهند.
آنها روحيه تهاجمي دارند و با ديگران درگير مي شوند.
آنها بي احتياط هستند و به امنيت خود و ديگران ابدا اعتنايي ندارند.
آنها غالبا مسئوليت پذير نيستند و توانايي يافتن يا حفظ شغل و پرداخت صورت حساب ها را ندارند.
آنها نسبت به عواقب زيانبار رفتار خود احساس ندامت نمي كنند. جامعه ستيزها نسبت به ديگران هيچگونه احساسي به جز تحقير ندارند. شخصيت اين افراد با آزار و اذيت در زمان كودكي، ناهنجاري هاي عصبي و ضريب هوشي پائين پيوند دارد و آنهايي كه داراي والدين جامعه ستيز هستند علائم شديدتري را نشان مي دهند.
شخصيت هاي ضداجتماع ممكن است در ورطه فقر، بي خانماني و جنايت گرفتار شوند زيرا در هماهنگي با جامعه مشكل دارند.
مراجعه به پزشك
با مشاهده علائم رفتار ضداجتماعي در يك كودك، در اسرع وقت به يك مشاور مراجعه كنيد.
اگر متوجه شديد كه كودك يا نوجوان شما دست به خودزني يا خودكشي زده و يا امنيت ديگران را به خطر مي اندازد موضوع را جدي بگيريد.
تشخيص
رفتار ضداجتماعي و بي نظمي هاي دوران كودكي ممكن است توسط مشاور مدرسه تشخيص داده شود. بهتر است مشاور، سوابق تحصيلي كودك را بررسي و با او و والدينش مصاحبه كند.
درمان
مهمترين هدف درمان رفتار جامعه ستيزانه، ارزيابي مشكلات رفتاري كودكان و نوجوانان و آموختن رفتارهاي مناسب به آنها مي باشد. در موارد حاد استفاده از دارو تجويز مي شود ولي اين كار نبايد جاي ساير درمان ها را بگيرد. كودكاني كه خيلي زود از كوره در مي روند امكان دارد به اين درمان جواب مثبت دهند. بهتر است تيمي متشكل از آموزگاران، مددكاران اجتماعي و مشاوران تمام جنبه هاي زندگي كودك را مورد بررسي قرار دهند ولي در بسياري از موارد، والدين براي آموختن رفتار درست به كودكان خود، نياز به تمرينات خاصي دارند.
موثرترين روش درمان، آموختن مهارت هاي ارتباطي به تمام اعضاي خانواده و دوستان جامعه ستيز كودك است. متاسفانه گروهي از كودكان در مقابل درمان مقاومت مي كنند و درمان ناتمام مي ماند. آموزگاران و مشاوران در اين ميان نقش مهمي دارند. هر دوره درمان به طور متوسط هفت ماه به طول مي انجامد.
مطالعات نشان مي دهد رفتار كودكاني كه مهارت هاي اجتماعي به آنها آموزش داده شده بهبود مي يابد، به خصوص زماني كه دوستان و خانواده در روند درمان دخالت داشته باشند ولي تاثيرات درازمدت درمان اثبات نشده است. اين حقيقت كه دوستان نقش مهمي در رفتار كودك دارند نشانگر اهميت بالاي مدارس مي باشد. مدرسه محل مناسبي براي آموختن رفتار درست به كودكان است و آموزگاران مي توانند زمينه مشاركت ميان دانش آموزان جامعه ستيز با ساير دانش آموزان را فراهم كنند.
پيش بيني
بهترين راه براي مداواي كودكان جامعه ستيز اين است كه والدين خيلي زود دست به كار شوند. براي كودكان جامعه ستيزي كه به بزرگسالي مي رسند نمي توان آينده روشني تصور كرد. هرچند با داروهاي مناسب مي توان برخي از علائم شخصيت هاي جامعه ستيز را از ميان برد ولي نبايد عوارض اين داروها را ناديده گرفت. در هر صورت بهترين راه، استفاده از درمان هاي درازمدت است.
پيشگيري
ساختن محيطي حمايت كننده و سازنده در خانه بهترين راه براي جلوگيري از رفتار جامعه ستيزانه كودكان مي باشد و كودكاني كه در يادگيري مشكل دارند بايد مورد حمايت قرار گيرند. اگر اين مشكلات زود تشخيص داده شود مانع از اعتماد به نفس پائين كودكان و در نتيجه رفتارهاي ضد اجتماعي آنها خواهد شد.
نگراني والدين
كودكي كه مشكلات رفتاري دارد تاثير زيادي بر روي اعضاي خانواده و دوستان خود مي گذارد. والدين بايد به خواسته هاي ساير كودكان خود نيز توجه كرده و در صورت در خطر بودن امنيت آنها، كودك جامعه ستيز را در بيمارستان بستري كنند. والدين در ضمن بايد با آموزگاران كودك جامعه ستيز خود در ارتباط باشند و در جريان روند معالجه او قرار گيرند.
ترجمه از آذرشايان

 



احساس ها و انديشه ها

كلمه ها بر احساس ها و انديشه ها تأثير مي گذارند
احساس ها بر افكار و كلمه ها مؤثرند
انديشه ها بر كلمه ها و احساس ها تأثير مي گذارند
بگوييم: از اينكه وقت خود را در اختيار من گذاشتيد متشكرم
نگوييم: ببخشيد كه مزاحمتان شدم
بگوييم: در فرصت مناسب كنار شما خواهم بود
نگوييم: گرفتارم
بگوييم: راست مي گي؟ راستي؟
نگوييم: دروغ نگو
بگوييم: خدا سلامتي بده
نگوييم: خدا بد نده
بگوييم: هديه براي شما
نگوييم: قابل ندارد
بگوييم: باتجربه شده
نگوييم: شكست خورده
بگوييم: قشنگ نيست
نگوييم: زشت است
بگوييم: خوب هستم
نگوييم: بد نيستم
بگوييم: مناسب من نيست
نگوييم: به درد من نمي خورد
بگوييم: با اين كار چه لذتي مي بري؟
نگوييم: چرا اذيت مي كني؟
بگوييم: شاد و پرانرژي باشيد
نگوييم: خسته نباشيد
بگوييم: دوست ندارم
نگوييم: متنفرم
بگوييم: آسان نيست
نگوييم: دشوار است
بگوييم: بفرماييد
نگوييم: در خدمت هستم
بگوييم: خيلي راحت نبود
نگوييم: جانم به لبم رسيد
بگوييم: مسئله را خودم حل مي كنم
نگوييم: مسئله ربطي به تو ندارد

 



چاي سبز به تنهايي در كاهش وزن موثر نيست

چاي سبز را نمي توان عامل لاغري دانست بلكه اين ماده غذايي باعث افزايش ادرار و اكسيداسيون در بدن مي شود.
اگر مصرف چاي سبز با رژيم غذايي مناسب و تحرك كافي همراه شود، نوشيدن آن از چاي معمولي مفيدتر است.
چاي، نوشيدني بسيار نشاط بخشي در فصل تابستان است كه اگر با قند كمتر يا بدون قند مصرف شود، مفيدتر است. اين در حاليست كه نوشابه هاي بسيار سرد و آب ميوه هاي مصنوعي، مضرترين نوشيدني ها هستند.
روزانه 2 تا 3 ليوان چاي سبز را مي توان به جاي چاي معمولي استفاده كرد البته مصرف چاي سبز داخلي بهتر است چون رنگ و اسانس كمتري به آن اضافه مي شود.

 



آويشن افسردگي و بي خوابي را برطرف مي كند

مصرف آويشن براي تقويت اعصاب، درمان افسردگي، خستگي و بي خوابي مفيد است.
آويشن براي تقويت اعصاب، درمان افسردگي، خستگي و بي خوابي مفيد است و موجب كاهش فشار خون و چربي خون مي شود.
آويشن خاصيت ضد ميكروبي، ضد قارچي، ضد انگلي، ضد التهاب، ضد احتقان، ضد زخم هاي داخلي، ضد آلزايمر و قابض دارد.
مصرف آويشن به صورت جوشانده براي رفع تنگي تنفس، برونشيت، سرفه، نفخ شكم، سوء هاضمه، آسم، سياه سرفه، سرگيجه، سردرد و زكام توصيه مي شود.
اسانس آويشن خاصيت ضد باكتري و ضد قارچي دارد. مجموعه مواد موثر آويشن خلط آور است و از آن براي معالجه سرفه استفاده مي شود.

 



شنبليله كاهنده قندخون و كلسترول

شنبليله موجب كاهش قندخون و كاهش كلسترول خون و افزايش شيرمادران شيرده مي شود.
شنبليله يكي از سبزي هايي است كه از ارزش غذايي بالايي برخوردار است.
از برگ دانه شنبليله استفاده مي شود و داراي موسيلاژ، رزين مواد صمغي است.
شنبليله خواص زيادي دارد كه مي توان به كاهنده قند خون، قابض، نرم كننده سينه، مقوي معده، قاعده آور، ادرارآور و افزايش دهنده شيرمادر اشاره كرد.
از ديگر خواص شنبليله مي توان به پايين آورنده كلسترول خون، تقويت قواي جنسي و خلط آور اشاره كرد و استفاده زياد از شنبليله مي تواند سمي باشد و زنان باردار نبايد از آن استفاده كنند.

 



سنبل طيب تشويش و نگراني ها را برطرف مي كند

مصرف جوشانده سنبل طيب تشويش ونگراني ها را برطرف مي كند و آرام بخش است.
ريشه سنبل الطيب از نظر طب قديم ايران گرم و خشك است.
سنبل الطيب گياهي است علفي و چند ساله كه ساقه آن به طور عمودي تا ارتفاع 2متر بالا مي رود.
مصرف سنبل طيب گاز معده را از بين مي برد، ضد هيجان است، ميگرن را برطرف مي كند، براي برطرف كردن دلهره، تشويش و نگراني مفيد است.
از خواص مهم آن مي توان به ضد تشنج و درد،در رفع ناراحتي هاي عصبي مفيد، ضد اسپاسم و آرام بخش بودن اشاره كرد.
سنبل طيب تب بر است، بي خوابي را درمان مي كند، ميگرن را برطرف مي كند و براي برطرف كردن دلهره، تشويش و نگراني مفيد است.
جوشانده سنبل الطيب درد معده را برطرف مي كند، سكسكه مداوم را از بين مي برد و ترشح ادرار را زياد مي كند.

 



عقيده شما مهم است يا ديگران؟

آيا شما هم جزو كساني هستيد كه هميشه نگران عقيده ديگران نسبت به خودتان هستيد؟
در نظر گرفتن احساسات و افكار مردم كار خوبي است ولي بايد تعادل را حفظ كنيد. شما بايد مطابق افكار و احساسات خودتان عمل كنيد.
- نگراني در مورد طرز فكر ديگران باعث كاهش اعتماد به نفس شما مي شود. زيرا:
¤ وقتي شما طبق انتظارات مردم رفتار كنيد ديگر نسبت به خودتان رو راست نخواهيد بود و احساس مي كنيد. در نتيجه نمي توانيد طبق اميال خودتان زندگي كنيد.
¤ صحبت كردن در جمع به يك كابوس تبديل مي شود؛ زيرا شما بيشتر از آنكه به اظهارات خود بيانديشيد به فكر واكنش شنوندگان هستيد و احتمالا تصور مي كنيد كه ديگران به شما خيره شده اند. اين مساله باعث اضطراب شما مي شود در حالي كه در اينگونه موارد به آرامش نياز داريد.
¤ شما بر طبق انتظارات ديگران تصميم گيري مي كنيد و احساسات و خواسته هاي خود را ناديده مي گيريد. زماني كه احساس نارضايتي مي كنيد احتمالا به سرزنش كردن خودتان مي پردازيد كه اينكار گاهي به نفرت از خود تبديل مي شود.
چگونه مي توانيد دست از نگراني در مورد طرز فكر ديگران برداريد؟
اگر مي خواهيد اعتماد به نفس خود را تقويت كنيد بايد اهميت كمتري براي عقيده ديگران قائل شويد و برعكس به نظرات خودتان توجه بيشتري نشان دهيد.
- شما مي توانيد دست از نگراني در مورد طرز فكر ديگران برداريد. مطمئن باشيد اين كار امكان پذير است. در اينجا يك سؤال پيش مي آيد: شما چگونه مي توانيد تغيير كنيد؟
¤ از خودتان بپرسيد چرا به نظرات ديگران اهميت مي دهيد و اين موضوع را به چالش بكشيد. آيا به دنبال تاييد ديگران هستيد به اين علت كه خود را پايين تر از آنها مي دانيد و يا اعتماد به نفس كافي نداريد؟
¤ يادتان باشد كه شما در مورد نظرات ديگران حدس مي زنيد و ممكن است كاملا اشتباه كنيد. چرا اجازه مي دهيد اين حدسيات بر زندگي شما تأثير منفي بگذارد؟
- اگر از اعتماد به نفس بالايي برخوردار باشيد كمتر به عقايد ديگران توجه نشان مي دهيد و براي شما نظر خودتان در اولويت قرار خواهد داشت.
¤ ياد بگيريد كه از حق خود دفاع كنيد و «نه» بگوئيد؛ زيرا گاهي لازم است كه علايق خود را در اولويت قرار دهيد.
¤ فهرستي از كارهايي كه دوست داريد انجام دهيد، تهيه كنيد و براي رسيدن به هدف خود تصميم قاطع بگيريد. به ديگران اجازه ندهيد در مورد كارهاي شما تصميم گيري كنند.
¤ اگر در مورد نحوه قضاوت ديگران ترديد داريد به اين پرسش پاسخ دهيد كه كداميك براي شما در اولويت قرار دارد: نظر خودتان يا نظر ديگران؟
¤ تصميم بگيريد كه تغيير كنيد بازنگري در طرز تفكر گام مهمي براي رسيدن به اين هدف محسوب مي شود.
- چرا اجازه مي دهيد عقايد مردم بر روي زندگي شما تأثير منفي بگذارد؟
افكار ديگران تنها در صورتي به شما صدمه مي زند كه اجازه اين كار را بدهيد.
- برخي از افراد با نگراني در مورد عقايد ديگران سالهاي زيادي از زندگي را به كام خود تلخ مي كنند و قفسي از افكار منفي و ترس زنداني مي شوند. آنها ابداً از شخصيت خود احساس رضايت نمي كنند ولي كاملا در اشتباه هستند.
- تقويت اعتماد به نفس راه مناسبي براي حل مشكلات است. فراموش نكنيد شما استحقاق زندگي بهتري را داريد.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14