(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 4 بهمن 1389- شماره 19848

هزار بايد و اما براي آزادي...
پيشكش به منتقم موعود (عج) مظلوم عشق...
تحول در فكر جوهر اصلي انقلاب



هزار بايد و اما براي آزادي...

هزار بايد و اما براي آزادي
به پاي عشق و حقيقت به ما نشان دادي

تو ماسواي وجودي كه از طريق زمين
براي رشد و تعالي شبيه شمشادي

تو با صداقت باران نمي شوي تشبيه
كه خود حقيقت عشقي، دليل فرهادي

به روي بوم معاني تمام هيبت دوست
از ابتداي تكلم، از اولين وادي

در آن زمان به تكامل رسيده شد تا عرش
كه با صلابت و مستي به خاك افتادي

زمين هميشه همين و زمان هميشه همان
تو گونياي مخالف به شور بيدادي

قسم به آينه هايي كه رو به سمت خداست
دلم اگرچه زميني ولي اسير شماست

دلم براي صبوري خدا خدا مي كرد
در اين زمين و زمانه چه شكوه ها مي كرد

همين كه اشك مي آمد كمي سبك مي شد
و در سكوت خودش مجلسي به پا مي كرد

در آن زمان كه دو دستي به گوشه اي افتاد
تمام غربت يك كوه را صدا مي كرد

«كسي كه با لب خشك و ترك ترك شده اش»
كنار آب نشست و اخا اخا مي كرد

كسي شكفته تر از عشق، مثل مجنوني
نمايشي ازلي داشت ماجرا مي كرد

زاستقامتش ايوب هم تعجب كرد
كه سوز ساز خودش را به نينوا مي كرد

قسم به آينه هايي كه رو به سمت خداست
دلم اگرچه زميني ولي اسير شماست
& علي راكي

 



پيشكش به منتقم موعود (عج) مظلوم عشق...

مجيد ميرزايي- بروجرد
در خون دعاي آخرتان مستجاب شد
تير سه شعبه پرسشتان را جواب شد

آغوش آسمان خدا را گشوده ديد
تا نقش بر زمين پسر بوتراب شد

طرز نگاهتان زسوي اهل آسمان
زيباترين نگاه جهان انتخاب شد

يك جرعه آب تا به لب آورد و باز ريخت
آب فرات با دم سقا گلاب شد

تصوير آبهاي جهان با ورود اشك
درچشم هاي كودك شش ماهه قاب شد

«از آب هم مضايقه كردند...» اين درست
از حلق شيرخواره چرا اجتناب شد؟

از پا نشسته بود دلم قبل از آن وقوع
فرمان عشق آمد و پا در ركاب شد

از خون حلقتان به دلم قطره اي چكيد
گلزخم هاي كهنه دل «شعر ناب» شد

بر رحل ني گلوي عطشناكتان شكفت
از هرم زخمتان نوك نيزه مذاب شد

تطهير شد زخون گلوتان چو تيغ شب
گودال قتلگاه پر از آفتاب شد

آن روز در معادله ظالمانه اي
گهواره شكسته غنيمت حساب شد

پيشاني زلال شهيدي شكفت و بعد...
با سنگها شكستن آئينه باب شد

در حربگاه واقعه مظلوم عشق را
از خون حلق تشنه محاسن خضاب شد

آتش گرفت خاك بيابان زفرط داغ
سنگ از خجالت لب خشكيده آب شد...

دستي سياه شعر سپيد مرا شكست
تيغي فرود آمد و فصل الخطاب شد

آهي كشيد زينب و ناگاه شهر شام
چون گوشه خرابه سراسر خراب شد

رنگ بلند سرخ دميد از قنوتتان
امن يجيب آخرتان مستجاب شد...

 



تحول در فكر جوهر اصلي انقلاب

محمدباقر خرمشاد
فرهنگ ايران، فرهنگي تركيبي است. به اين معنا كه از سپيده دم تاريخ تاكنون ايران و فرهنگ ايراني در تعامل و تعاطي مستمر و سازنده با جهان بوده است. دريچه هاي گفت وگوي فرهنگي با جهان در اين سرزمين هميشه باز بوده است. از معماري تخت جمشيد تا شعر شهريار در روزگار ما، آثار اين داد و ستد فرهنگي به روشني هويداست و همين ويژگي است كه موجب شده اين ملت و فرهنگ در گذار عصرها و نسل ها هميشه امكان زيست و خلاقيت داشته باشد. به ديگر سخن، فرهنگ اين سرزمين در عين اين كه ويژگيهاي بومي و ملي دارد اما تلخيصي از دستاوردهاي فرهنگي جامعه انساني است. اين خصيصه ممتاز و درخشان، نيازي است كه در اين عصر بيش از هر دوره اي جامعه بشري بدان نياز دارد. تعصب فرهنگي كه امروز بر عرصه فرهنگي جهان حاكم شده، دريچه هاي داد و ستد و گفت و گو و تعامل با جامعه بشري در سطح جهاني را بسته است و حاصل آن نزاعهاي خونيني است كه هر روز ابعادي هولناكتر پيدا مي كند.
اگر روزگاري ابن بطوطه در گذر از چين شعر سعدي را از زبان خنياگران چيني مي شنيد كه:
تا دل به مهرت داده ام، در بحر فكر افتاده ام
تا در نماز استاده ام، گويي به محراب اندري
نشان از حضوري دارد كه اين زبان و فرهنگ در ادوار گوناگون و در گستره اي وسيع از قلمرو هاي فرهنگي داشته و دارد. اگر شاعري در اين دوره در قالب مدحيه اي ميدان سلطان سنجر را از حلب تا كاشغر مي داند، بواقع حضور فرهنگي زبان فارسي را بيان مي كند.
سلطان محمد عثماني در روز فتح قسطنطنيه وقتي وارد قصر امپراتوري بيزانس شد، اين بيت انوري را خواند:
پرده داري مي كند در قصر قيصر عنكبوت
بوم نوبت مي زند بر طارم افراسياب
سودي بوسنوي، در اروپاي شرقي، قرنها پيش بر ديوان حافظ شرح نوشته و گوته در زباني ستايشگرانه حافظ را مي ستايد. تو بزرگي/ چه تو را نقطه پاياني نيست/ بي سرآغازي نيز، قرعه فال به نام تو زدند/ شعر تو دوارست/ چون ستاره سيارست/ مطلع و مقطع آن يكسان است/ و آنچه در فاصله اين دوست عيان/ عين آن است كه در اول و در پايان است.
قرنها قبل از دانته، سنايي، در سفري روحاني، گذار روح را در مراتب مختلف، به تصوير كشيده است و چرنيشفسكي، پدر معنوي انقلابيون روس، هستي خويش را بر سر دلدادگي به فردوسي مي گذارد. ويسينين تمام عمر كوتاه خويش را در حال و هواي زيارت مزار خيام طي مي كند. هنوز هم در فرهنگ اسلاوي، خيام فاتح دل هاست و دهها چاپ و ترجمه از رباعياتش صورت گرفته است. در مغرب زمين خورشيد وجود مولانا جلوه و تلألو مجدد و نويني يافته است و ماجراي اقبال جامعه غرب به آثار و افكار اين شگفتي عالم انساني، نقل و نقل هر محفلي است.
اگر كسي سنگ نبشته هايي كه به زبان فارسي در آسياي شرق، در جاي جاي اماكن و مقابر اين گستره جغرافيايي وجود دارد، جمع آوري كند، سندي گرانبها از حضور معنوي زبان فارسي را در هزاران كيلومتر آنسوتر از سرزمين گويشوران اين زبان گرد آورده است و اين نشان از حضور معنوي اين زبان در جهان دارد.
همين روح تعامل و تبادل است كه موجب غنا و بالندگي قلمرو فرهنگ در اين سرزمين شده و در عين حال بستري مناسب را درسطح جهاني براي حضور فرهنگي جمهوري اسلامي ايران در سطح بين المللي فراهم كرده است. سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي به كارنامه كاري خود مي بالد كه بخشي مهم و قابل اعتنا از فعاليت هايش در خارج از كشور به اين موضوع اختصاص دارد. ما اين دارايي معنوي را ارج مي نهيم و به جد بر اين اعتقاديم كه جهان امروز بسيار به اين زبان و آموزه هاي آن نياز دارد و اين سخني است كه ايران براي گفتن دارد و جهان هم نيازمند شنيدن و بهره گرفتن از آن است.
اما در زمره اين دارايي ها كه امروز در سطح جهاني مطرح است و همه دوستداران حق و عدالت و مظلومان بدان عشق مي ورزند، ظهور و بروز پديده اي به نام انقلاب اسلامي است. آنها كه طي چند سده گذشته با صداي بلند با جهان عتاب و خطاب كرده اند- و نه گفت وگو- از اينكه صداي تازه اي با پژواكي گسترده در جهان طنين افكن شده به شدت به خشم آمده اند. آنان طي دوره گذشته به هر عملي دست زده اند تا مجالي براي ديگري و شنيدن سخنانش نگذارند. در ويتنام چند نسل است كه تاوان سلاح هاي شيميايي و كشتار جمعي كدخدايان پيشين جهان را پس مي دهند. مردم ژاپن هنوز با آثار ناشي از بمباران اتمي شهرهايشان دست و پنجه نرم مي كنند. تاوان نژادپرستي آقايان را مردم فلسطين چندين دهه است، پس مي دهند. في الجمله، اينان منكري نيست كه انجام نداده اند و شگفت اين كه با اين كارنامه آكنده از ننگ و رنگ به تازگي نگران همزيستي مسالمت آميز انساني شده اند. ايران و انقلاب اسلامي صداي تازه اي است كه در جهان طنين افكن شده است. ايران اسلامي با رجوع به جوهر فرهنگي پيشين خود و آموزه هاي انقلاب اسلامي پيامي تازه براي جهان معاصر دارد و ميليون ها نفر در سراسر جهان مخاطب مشتاق اين پيام هستند. اين پيام را بمب افكن ها و موشك ها حمل نمي كنند بلكه حامل آن فرزانگاني هستند كه طي سه دهه گذشته كوشيده اند اين صداي تازه را جايگزين وضع موجود جهان كنند.
آنچه كه صدور انقلاب اسلامي ايران ناميده مي شود چيزي جز صدور يك پيام نيست. ايران نه لشكري در جايي دارد و نه جهان را با زرادخانه خود تهديد مي كند. جوهر اصلي انقلاب ايران تحول در فكر و ذهن است و اين همان چيزي است كه كدخدايان پيشين جهان برنمي تابند. تحولات رخ نموده در جغرافياي فرهنگي ايران طي سه دهه پس از انقلاب اسلامي شايسته تأمل و عبرت است. شايد اقبال لاهوري با ديدن چنين روز و چنين توانايي از ايران ، سرود كه:
اي جوانان عجم جان من و جان شما
چون چراغ لاله سوزم در خيابان شما
در باميان- بام جهان- قرن ها بود كه مجسمه هاي بودا وجود داشت و هيچ كس تعرضي به آنها نمي كرد و حتي براي حفظ و نگهداري آنها كوشش مي شد. دست پرورده هاي كدخدايان پيشين جهان با كمك هاي آشكار و پنهان بر افغانستان مظلوم دست پيدا كردند و دستاورد فرهنگي آنها انهدام مجسمه هاي بودا بود. طالبان از درون سنت فرهنگي اين سرزمين سر برنياوردند بلكه آنان ادامه رفتار فرهنگي هستند كه اربابان آنها طي ادوار گذشته بر جهان اعمال كرده اند.
قرن هاست مردم مسلمان و متدين باميان مجسمه هاي بودا را دارايي فرهنگي خود به شمار آورده اند اما دست اندازي فرهنگ مهاجم براين قلمرو تنگ نظري و تعصبي را حاكم كرد كه جز خويشتن كس ديگري را به رسميت نمي شناسد. جالب اين جاست كه پس از اين ماجرا، لشكر فرهنگي آنان با مويه بر فروريختن مجسمه هاي بودا اين كار را حاصل كار مسلماناني قلمداد كرد كه قرنها حافظ اين دارايي فرهنگي بودند. در سيماي اين مردان سلاح به دست و چركين سيما، مسلماني معرفي شد كه با مدد ترور و وحشت در پناه غارهاي كوهستان ها مي كوشند اسلام و مسلماني را به جهان صادر كنند و اين البته تحريفي آشكار از پيامي است كه انقلاب اسلامي موجد آن بوده است.
انقلاب اسلامي پيامي است كه از اين سرزمين آغاز شده ولي امروز براي همه عدالت جويان جهان حرفي براي گفتن و پيامي براي رسيدن دارد. اين پيام و سخن همان گونه كه رهبر فرزانه انقلاب يادآور شده اند در سيماي زبان فارسي تجلي پيدا كرده است. كلام معظم له دراين خصوص راهگشاست. ايشان مي فرمايند: «امروز در ايران به بركت انقلاب اسلامي، بسياري از سخنان والا، درست و دلنواز بر زبان ها جاري مي شود كه بسياري از ملت ها درك درستي از آن ندارند. بنابراين زبان فارسي كه محموله عظيمي از اين معارف را در اختيار دارد، مي تواند نقش بزرگي را در انتقال آن به جوامع بشري ايفا كند.»
از همين روست كه زبان فارسي براي ما و همه فرهنگ دوستان و علاقه مندان معنويت و آگاهي و آزادي اهميت دوچندان پيدا كرده است. از يك سو بيانگر گوهرها و ارزشهاي گرانسنگي است كه در بطن صدف آثاري كه به اين زبان قلمي شده نهان و موجود است و از سوي ديگر زباني است كه انقلاب اسلامي ايران بدان آفريده شده و تفسير و تعبير گرديده و ادبيات اين انقلاب به اين زبان بيان شده است.
اگر روزگاري جهانگشايان براي درك محيط فرهنگي كشورهاي هدف به مطالعه درباره زبان مي پرداختند اما در اين روزگار مخصوصا براي زبان فارسي جاذبه هاي فرهنگي و معنوي مندرج در اين زبان است كه موجب جلب و جذب دانشجويان مي شود. حتي در ميان كساني كه به مقاصد نامبارك زبان فارسي مي آموختند اهميت اين زبان و فرهنگ بدان اندازه بود و هست كه فراگيران زبان را دگرگون مي كرد و از عمله استعمار به كوشندگان راه آزادي و عدالت تبديل مي شدند. در تاريخ آموزش زبان هاي شرقي در مغرب زمين فهرست بلند بالايي از اين افراد مي توان فراهم كرد كه با آموختن زبان فارسي چنان دلباخته اين فرهنگ و زبان شدند كه عمر و هستي خويش را بر سر اين كار گذاشتند.
در چند صدمتري همين تالار نام ادوارد براون، مستشرق انگليسي، بر خياباني نهاده شده است تا مجاهدت او را در قلمرو فرهنگ ايراني و زبان فارسي پاس داشته باشيم.
اما باز هم اين همه ماجرا نيست. زبان فارسي قرنها زبان فرهنگ و سياست بخش عظيمي از جهان بوده است، درقلمروي وسيع از اروپا تا چين اين زبان روايت كننده تاريخ فرهنگ و بود و باش مردمان بوده است. كتابخانه هاي اين حوزه گسترده، آكنده از متوني است كه به زبان فارسي تحرير شده و بيانگر حيات فرهنگي مردمان اين گستره فراخ است. از كاشغر تا سمرقند و بخارا و شيروان و شكي و گنجه و نسا و ابيورد تا قلمرو عثماني در و ديوار بناها و مخازن كتابخانه ها همه و همه بيانگر حضور معنوي زبان فارسي در حيات معنوي مردم اين سرزمينها است. كتيبه هاي مدرسه شيردار سمرقند تا خطوط بناي عظيم تاج محل و نسخ خطي فارسي كه در حيدرآباد و لاهور و تاشكند و باكو و استانبول نگهداري مي شوند بيانگر اين موضوع است كه زبان فارسي زبان فرهنگي مردمان اين قلمرو گسترده است و همه ملت هاي منطقه حتي اگر بخواهند خويشتن شناسي ملي داشته باشند بيش و پيش از هر چيزي نيازمند شناختن زبان فارسي و اهتمام به آموختن و آموزاندن آن بايد داشته باشند. زيرا گذشته اين ملتها با زبان فارسي روايت شده است.
از همين رو پرداختن به زبان فارسي تنها وظيفه اي ملي براي ايرانيان و به تبع آن سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي نيست، بلكه اين زبان بخشي زنده و اثرگذار از ميراث معنوي بشري است.
آنچه ايران به جهان پيشكش كرده بنايي پرشكوه است كه بر پايه هاي زبان فارسي استوار شده است. از اين رو در پاسخ به اين پرسش كه ايران چه چيزي براي گفتن در جهان امروز دارد، مي توان گفت معماري فرهنگي جهان امروز، بدون نظر داشت سهم شايسته و بايسته فرهنگ ايران و زبان فارسي، ناقص و غيرقابل اعتماد و اتكا و پذيرش است و در اين ميان نقش استادان زبان فارسي تنها آموزش يك زبان نيست بلكه شركت در معماري جهاني است كه بخش همزيستي مسالمت آميز انساني و تعامل و تبادل فكري اين منظومه فرهنگي را آموزش مي دهند.
¤ بخشي از سخنراني رئيس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي در هفتمين مجمع بين المللي استادان زبان و ادبيات فارسي

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14