(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 10 بهمن 1389- شماره 19852

هديه پندآميز
نفي ظاهربيني در دين
انگيزه الهي
سنت پيامبر (ص) و حيات معنوي
شناخت قدرت بي نهايت



هديه پندآميز

قال النبي(ص): ما اهدي المسلم لاخيه هديه افضل من كلمه حكمه تزيده هدي اوترده عن ردي.
پيامبر اعظم(ص) فرمود: هيچ هديه اي كه مسلماني براي برادر ديني خود فرستد بهتر از كلمه پندآميز نيست كه باعث ازدياد هدايت او گردد و يا او را از هلاكت باز دارد.(1)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- ارشادالقلوب ديلمي، ص 6

 



نفي ظاهربيني در دين

علي(ع)، در نيمه شبي به همراه كميل كه از اصحاب خاص آن حضرت بود، از مسجد به طرف منزل بازمي گشتند. كنار خانه اي رسيدند. در دل شب كه همه جاخاموش بود، صداي صاحب خانه به گوش مي رسيد كه در داخل خانه خود مشغول نماز شب است و با صداي بسيار جذاب با حال حزن و اندوه و گريه تلاوت قرآن مي كند. و سوره زمر آيه9 را مي خواند: «امن هو قانت اناءالليل ساجدا و قائما يحذر الاخره و يرجوا رحمه ربه قل هل يستوي الذين يعلمون و الذين لايعلمون، انما يتذكر اولوالالباب.»
اين آيه براي شب زنده داري بسيار مناسب است كه مي گويد: آيا آن كسي كه در دل شب برخاسته و رو به خدا ايستاده و ترس از خدا و روز جزا در جانش نشسته است، سجده مي كند و ركوع مي كند، يا خدا يا خدا مي گويد. آيا اين آدم برابر است با آن كه مثل حيواني افتاده و خوابيده و از همه جا بي خبر است؟ اين صداو آن حال، آن چنان جذاب بود كه كميل را مجذوب خود كرد. به طوري كه ايستاد. مثل اينكه قدرت راه رفتن از او سلب شده است. خواست لحن خوش قرآن را گوش كند. امام علي(ع) وقتي ديدند كميل توقف كرده فرمودند: بيا دعا و مناجات اين مرد، تو را جذب نكند كه بيچاره جهنمي است. كميل تعجب كرد. ما هم اگر امام معصوم نگفته بود تعجب مي كرديم و مي گفتيم مگر مي شود؟!شب زنده داري، قاري قرآن، حافظ قرآن كه بهترين آيات مناسب را در دل شب مي خواند و مي گريد، چه طور جهنمي است؟ ولي چون امام معصوم(ع) فرموده بود، كميل هم چيزي نگفت، ولي همه اش در فكر بود كه چرا اين مرد به اين خوبي جهنمي است. چندي نگذشت كه جنگ نهروان پيش آمد. همين قاريان قرآن روي علي(ع) شمشير كشيدند و به جنگ و ستيز با آن حضرت برخاستند. امام علي(ع) مي فرمود: «تنها من بودم كه آتش اين فتنه را خاموش كردم. كسي جز من نمي توانست با نمازشب خوان ها بجنگد و قاريان قرآن را از دم شمشير بگذراند». چه كسي مي توانست؟ من بودم كه چشم فتنه را كور كردم و از حركت بازداشتم و لذا شمشير كشيد و اكثر آنها را از دم شمشير گذراند. وقتي اجساد آنان روي خاك افتاد و سرها از بدن ها جدا شد، امام علي(ع) در حالي كه شمشير به دست، در لابه لاي اجساد كشته شده راه مي رفت و كميل همراهش بود، رسيدند كنار سري كه از بدن جدا شده بود. حضرت با نوك شمشير به آن سر اشاره كرد و اين آيه را تلاوت فرمود: امن هو قانت اناء الليل ساجدا و قائما يحذر الاخره و يرجوا رحمه ربه... يعني كميل اين سر همان كسي است كه آن شب اين آيه را مي خواند و حال و آهنگ خوشش تو را جذب كرده بود. ديدي جهنمي شد. پس ملاك خوبي و سعادت چيز ديگري است. تنها الفاظ و قرائت قرآن و حفظ و تفسير قرآن و نظاير اينها به خودي خود ارزشي ندارد، مگر اينكه مقدمه اي باشد و آدمي را به كمال معنوي برساند.(1)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1-صفير هدايت، انفال 8، آيه ا... ضياءآبادي

 



انگيزه الهي

پرسش:
براي اين كه افكار، اعمال و رفتار ما از انگيزه الهي برخوردار باشد، چه راهكارهايي در اين راستا وجود دارد. لطفا به نحو اجمال آنها را توضيح دهيد؟
پاسخ:
در بخش نخست پاسخ به اين سؤال ضمن تاكيد بر ايجاد و تقويت انگيزه الهي در پندار و گفتار و كردار انسان به عنوان پيش شرط حركت تكاملي و تعالي بخش به راهكارهاي چگونگي ايجاد معرفت توحيدي ناب و خالص و ارزيابي واقعي دنيا و جايگاه آن اشاره كرديم. اينك در بخش پاياني، دنباله مطلب را پي مي گيريم.
2- حيات دنيا، واقعيتي زودگذر
در قرآن حداقل در چهارمورد حقيقت زندگي دنيا «عرض» معرفي شده است و «عرض» عبارت است از واقعيتي كه خود را نشان داده و زود از بين مي رود. در فرهنگ هاي لغت، به امور ناپايدار «عرض» اطلاق مي شود. «هذا الامر عرض» اين مطلب عارض و ناپايدار است. (ترجمه منجدالطلاب، ص 356). قرآن كريم مي فرمايد: «تبتغون عرض الحياه الدنيا فعندالله مغانم كثيره » (نساء- 49)... تا بدين وسيله از زندگاني دنيوي بهره ببريد، چرا كه غنايم بسيار در نزد خداوند است. با توجه به معناي لغوي عرض بيان آيه فوق بدين صورت است كه: شما در دنيا به دنبال چيزي هستيد كه تنها خودي را نشان مي دهد و زود رد مي شود و پايدار نيست.
3- زندگاني دنيا مايه فريب
يكي از هشدارهايي كه قرآن چندين بار به آن اشاره كرده فريبكار بودن دنيا است.
البته افرادي دچار اين فريب مي شوند كه اندكي غفلت كنند «و ما الحياه الدنيا الامتاع الغرور» و زندگاني دنيا جز مايه فريب نيست. لغت شناسان در تعريف «غرور» مي گويند: فالغرور: كل ما يغرالانسان من مال و جاه و شهوه و شيطان...» هرچيزي كه فريب بدهد انسان را غرور گفته مي شود؛ چه اينكه فريب دهنده مال، مقام، شهوت و شيطان باشد. از اين جهت «غرور» به شيطان تفسير شده كه خبيث ترين فريب دهندگان است و به دنيا فريب دهنده اطلاق شده است. بدين لحاظ گفته مي شود: الدنيا تغر و تضر و تمر؛ دنيا فريب مي دهد و ضرر مي رساند و مي گذرد. (مفردات راغب، ص 406)
4- لهو و لعب، دو صفت دنيا
در قرآن دو صفت «لهو» و «لعب» چهار بار در كنار هم براي توصيف زندگاني دنيا به كار رفته است. در سه آيه «لعب» بر «لهو» مقدم شده و يك بار نيز «لهو» قبل از «لعب» آمده است. خداوند درباره اين ويژگي دنيا در سوره انعام آيه 23 مي فرمايد: و زندگاني دنيا جز بازيچه و سرگرمي نيست و سراي آخرت براي پرهيزكاران بهتر است، آيا نمي انديشيد؟
راغب اصفهاني در مفردات صفحه 047 واژه «لعب» را اين گونه معنا مي كند. «لعب فلان» زماني به كار مي رود كه انجام دهنده آن قصد و غرضي صحيحي از آن كار نداشته باشد بر اين اساس كسي كه دنيا را هدف و منظور خود قرار داده، مقصود صحيحي را براي خود انتخاب نكرده است، مانند بچه اي كه سرگرم بازي كودكانه است و از واقعيات پيرامونش بي اطلاع مي باشد. بنابراين در صورتي كه انسان در حيات دنيوي جزبه كارهاي روزمره نيانديشد به بازي مشغول خواهد بود. اما در تعريف «لهو» آمده است: «لهو عبارت است از كار بيهوده اي كه انسان را از مسئوليت اصلي و مهمش بازدارد» (همان، ص 847) در زندگي دنيا اگر انساني دنيا را هدف قرار دهد و تنها براي نيل به آن بكوشد، در واقع از هدف بسيار مهم و سرنوشت ساز (ترقي و تكامل معنوي) بازمانده است. قرآن اين نوع تلاش را «لهو» مي نامد، زيرا دنيايي كه مي بايد وسيله براي رسيدن به مقامات عالي و كمالات انساني قرارگيرد، خود هدف مي شود و اين رويكرد به دنيا، انسان را بي ارزش و به تعبير قرآن از حيوانات نيز پايين تر سوق مي دهد.

 



سنت پيامبر (ص) و حيات معنوي

خليل آقاخاني
آموزه هاي اسلامي شامل دو دسته اصلي آموزه هاي قرآن و نبوي است. آن چه در فرهنگ اسلامي از آن به سنت و سيره تعبير مي شود، مجموعه اي از سخنان، اعمال و تقارير آن حضرت(ص) است كه گاه در مقام تبيين آموزه اي اسلامي چون نماز يا آيين حج و گاه ديگر براي تبيين معرفتي از معارف و گاه سوم براي مديريت جامعه در حوزه هاي سياسي، نظامي، اقتصادي، فرهنگي و مانند آن مي گويد و انجام مي دهد و يا تاييد و امضا مي كند.
بنابراين، آموزه هاي اسلامي تنها مبتني بر كتاب و سنت است و اميرمومنان علي(ع) خود را تنها ملتزم و متعهد به عمل آن مي داند و سنت ها و سيره هاي ديگران را داراي حجيت بر نمي شمارد و خود را ملتزم به عمل بدان نمي داند. اين بدان معناست كه اطاعت از خداوند نمي شود تنها با اطاعت از آموزه هاي وحياني قرآن تحقق يابد، بلكه نيازمند پيروي كامل از سنت و سيره نبوي است. از اين رو خداوند در آيات بسياري اطاعت خود را ملازم با اطاعت از پيامبر(ص) قرار داده است و هرگونه تمرد و طغيان نسبت به آن حضرت(ص) را عين تمرد از خداوند مي داند و مجازات سخت دوزخ را بدان وعده مي دهد.
نويسنده در اين مطلب با مراجعه به آموزه هاي وحياني درصدد بيان چرايي حجيت سنت و سيره پيامبر(ص) برآمده و به آثار و تبعات آن اشاره كرده است. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
¤ ¤ ¤
مفهوم شناسي سنت
سنت به معناي طريقه، راه و روش (لسان العرب، ابن منظور، ج6، ص399، «سنن») و عادت مستمر است. (مجمع البيان، طبرسي، ج5-6، ص 667)
در آيات قرآني به صراحت از سنت هاي الهي با همين تعبير و اصطلاح، سخن به ميان آمده است. سنت خدا، عادت خدا (همان، ج 7-8، ص645) و جرياني از فرمان، حكم و قضاي او است. (التحقيق، مصطفوي، ج 5-6، ص237، «سن») اين سنت ها همان قوانين ثابت و جاري در تكوين است. البته قوانيني كه در جامعه و تاريخ جاري است (ال عمران، آيه 137 و انعام، آيه 11) به معناي سنت الهي مي باشد. در آيات قرآني از سنت هايي چون سنت استدراج و امهال سخن گفته شده است. «استدراج» در لغت به معناي نزديك كردن تدريجي و گرفتن آرام آرام است (مفردات، ص 311، «درج») و در قرآن كريم به قرينه مقام در آيه 182 سوره اعراف، به معناي نزديك كردن تدريجي و مهلت دادن براي نابود ساختن به كار رفته است. (الكشاف، ج2، ص182؛ مفردات، ص311، «درج») علامه طباطبايي تبديل «سيئه» به «حسنه» را نيز از مصاديق سنت استدراج مي داند. (الميزان، ج8، ص195)
از سنت هاي ديگر الهي مي توان به سنت اتمام حجت اشاره كرد. در آيه 59 سوره قصص، وقتي قرآن از سنت خدا درباره نابودي جوامع سخن مي گويد، به اين نكته توجه مي دهد كه اين عمل بعد از اتمام حجت صورت مي گيرد و خداوند پس از اتمام حجت جامعه را نابود مي كند. (الكشاف، ج3، ص 424؛ الميزان، ج6،ص62)
از ديگر سنت هاي الهي مي توان به سنت انتخاب انبيا از ميان خود انسان ها، اشاره كرد كه به عنوان سنت جاري خداوند در تبليغ دين از آن تعبير شده است. (الميزان، ج11، ص278)
سنت خداوند در درگيري ميان حق و باطل و از ميان بردن باطل و باقي ماندن حق (الميزان، ج10، ص111)، سنت خداوند بر مهلت دادن به باطل تا زمان ظهور حق و نابود كردن باطل به وسيله حق (همان، ج14، ص263) و آوردن آساني در پي سختي ها، از سنت هاي خدا در نظام هستي است.
از سنت هاي ديگر، مي توان به سنت تحول حوادث و تغيير احوال و عدم دوام آنها (الميزان، ج20، ص 315، ص 315-316) اشاره كرد.
شايد معروف ترين سنت هاي الهي در ميان ما، سنت هدايت عمومي و سنت امتحان و ابتلا باشد كه در آيات قرآني به آن اشاره شده است (همان، ج10، ص24) خداوند، در آيه 179 سوره آل عمران كلام خود را متوجه مؤمنان كرده و در آن بيان داشته كه سنت ابتلا و امتحان در ميان آنان نيز جاري است تا به اين وسيله مؤمن خالص از ناخالص و عنصر ناپاك از شخص پاك جدا شود. (الكشاف، ج1، ص445؛ الميزان، ج4، ص79)
البته سنت هاي الهي بسيار است كه بيان آنها در حوصله اين مقاله نيست.
از ويژگي هاي سنت الهي، پايداري، تغييرناپذيري، تبديل و تحويل ناپذيري آن است كه در آيات قرآني از جمله 34 سوره انعام و 77 سوره اسراء و 62 سوره احزاب و نيز 43 سوره فاطر و 23 سوره فتح به آن اشاره شده است.
سنت و سيره محمدي(ص)، سبك زندگي
هرچند كه درقرآن، واژه سنت براي راه و روش پيامبر(ص) بيان نشده ، ولي خداوند با واژگان و اصطلاحاتي، همين معنا را درباره پيامبر(ص) بيان كرده است. از جمله مي توان به واژگاني چون «تبع»، «طوع»، «اقتدا»، «اتاكم الرسول» و مشتقات آن اشاره كرد.
چنان كه گفته شد سنت در لغت به معناي راه و روش است. اما مراد از سنت محمد(ص) در اصطلاح، عبارت از روشي است كه آن حضرت(ص) در زندگي خويش پيش گرفته است تا آموزه هاي وحياني را به عنوان سبك زندگي بشر عينيت بخشد و درمقام اسوه حسنه و كامل آن را معنا بخشد. اين سنت و سبك زندگي مشتمل بر سر بخش است: قول، فعل و تقرير آن حضرت، خواه به نحو اصالت باشد يا نيابت. (نگاه كنيد: مصطلحات الفقه، ص 307 -308)
از نظر قرآن، پيامبر(ص) اسوه كامل بشر است. (احزاب، آيه21) و همگان براي رسيدن به مقصد الهي يعني متاله و خدايي شدن، بايد از آن حضرت(ص) پيروي كنند، چرا كه صراط مستقيم اصلي همان وجود حضرت(ص) است كه همه پيامبران و شرايع آنان همانند راه هاي فرعي به آن شاهراه اصلي متصل مي باشند. از اين رو خداوند اسلام را تنها دين از آغاز تا انجام مأموريت هدايتي پيامبران معرفي مي كند و هر دين ديگري جز اسلام را نمي پذيرد. وجوب پيروي و اطاعت كامل از پيامبر(ص) به سبب كامل بودن ايشان است.
در حقيقت سبك زندگي ايشان در همه ابعاد، كامل ترين و بهترين سبك زندگي است كه هركسي مي تواند آن را به نمايش بگذارد و متاله و خدايي شدن را تجربه كند. آن حضرت(ص) چون در مقام مظهريت مطلق و كامل الهي است به سادگي مي تواند الگوي بشريت باشد.
براين اساس خداوند در آياتي سبك زندگي ايشان را به عنوان نماد كامل معرفي كرده و سنت و سيره ايشان را همان سبك كامل و درست متاله و خدايي شدن بيان مي كند كه لازم است همگان از آن پيروي كنند. از جمله آياتي كه اين معنا را به اثبات مي رساند و سنت و سبك زندگي آن حضرت(ص) را براي همگان به عنوان حجت الهي لازم است برمي شمارد، مي توان به آياتي چون 143 سوره بقره، 31 و 32 و 132 سوره آل عمران و نيز 13 و 14 و 59 و 61، 65 و 69 و 80 و 83 و 105 و 115سوره نساء و ده ها آيه ديگر از قرآن اشاره كرد.
خداوند به صراحت در آياتي از جمله 31 و 32 سوره آل عمران و 7 سوره حشر بر لزوم عمل به سنت پيامبر(ص) فرمان مي دهد و رستگاري و حيات معنوي و متاله و خدايي شدن را در پيروي از اين سبك زندگي برمي شمارد.
سنت پيامبر(ص) سنتي فراگير و جامع است. اگر آن حضرت(ص) مي فرمايد كه ماموريت اصلي او تبيين مكارم اخلاقي و اتمام آن است، خود ايشان نماد و مظهر كاملي از اين اتمام مكارم اخلاقي هستند، از اين رو خداوند وي را به خلق عظيم مي ستايد، چرا كه در همه كمالات اخلاقي به تماميت رسيده و فراتر از آن تصور و تصويري نيست.
هدف بعثت ايشان ارايه روشي براي رسيدن به اين تماميت است كه همان متخلق شدن به اخلاق الهي و اسماي خداوندي است. اين مسير در سبك و سيره و سنت زندگي آن حضرت(ص) به خوبي به نمايش گذاشته شده و تجلي يافته است.
سنت و سيره آن حضرت(ص) همه ابعاد زندگي را دربرمي گيرد و چيزي را فرو نمي گذارد. از اين رو سنت پيامبر(ص) بنابر آيه 59 سوره نساء دربردارنده قوانيني جامع براي حل و فصل همه اختلافات و منازعات بشري است. بنابراين خداوند با تاكيد بر «في شي» بر اين نكته تاكيد مي كند كه راه حل همه چيز را مي توان در زندگي او يافت كه شامل قرآن و سنت است. به سخن ديگر، قرآن، بخشي از سنت فكري پيامبر(ص) است كه به شكل قول و گفتار بيان شده است؛ چنان كه بخشي ديگر از سنت فكري ايشان در قالب احاديث و بخشي ديگر از سنت عملي ايشان در شكل فعل و تقرير در قالب روايات تبيين شده است تا انسان ها به سادگي بتوانند صراط مستقيم كمالي و متاله و خدايي شدن را بيابند و از الگوي عيني و بلد راه بهره برند.
از نظر قرآن، در حل هر نوع نزاع و اختلاف فكري و مالي و جاني و مانند آن بايد به سنت جامع پيامبر(ص) مراجعه كرد و اين مراجعه امري لازم و واجب است. (نساء، آيات 59 و 65 و 105 و نور، آيه 48) چرا كه رجوع به اين سنت در حل اختلافات به خير و صلاح جامعه بشري بويژه اسلامي است كه ايشان را الگوي سبك زندگي خويش براي متاله و خدايي شدن قرار داده است. (نساء، آيه 59)
خداوند به صراحت در آيه 59 سوره نساء، رجوع به سنت نبوي در حل مشاجره ها و نزاع هاي گوناگون، تامين كننده بهترين فرجام براي جامعه اسلامي و قرار گرفتن در مسير خدايي شدن جامعه مي داند.
انسان اگر سبك زندگي پيامبر(ص) را الگوي زندگي خويش قرار ندهد، يقين بداند كه به جاي آن سبكي را برگزيده است كه جز خرافه و بدعت چيزي نيست، يعني اگر خلاف سبك زندگي پيامبر(ص) كسي گام برداشت، بايد يقين بداند كه در سبك زندگي خرافه آلود و بدعت آميز گام برداشته است. (مائده، آيات 103 و 104)
از نظر قرآن، پيروي از سبك زندگي و سنت و سيره پيامبر(ص) همان پيروي و اطاعت از خداوند است (آل عمران، آيات 31 و 32 و 132 و نيز نساء، آيات 13 و 14 و آيات بسيار ديگر) نتيجه چنين اطاعت و پيروي نيز ورود انسان به دايره متاله و خدايي شدن و دست يابي به جاودانگي و بقا به بقاي الهي است (نساء، آيه 13 و فتح، آيه 17) و در حقيقت همان پاداش بزرگ و الهي (آل عمران، آيه 172) و رستگاري بزرگ (نساء، آيه 13) و بهره مندي از حقيقت رحمت الهي (آل عمران، آيه 132 و نور، آيه 56) است.
انساني كه مي خواهد از خسران ابدي كه همه انسان ها گرفتار آن هستند رهايي يابد و در مسير متاله و خدايي شدن گام بردارد (سوره عصر) مي بايست از سنت پيامبر(ص) پيروي كند؛ چراكه پيروي از سنت پيامبر(ص) موجب نجات از گمراهي مي شود. (آل عمران، آيه 164 و جمعه، آيه2) و هدايت انسان ها تنها در پيروي از سنت آن حضرت(ص) است. (اعراف، آيه 158 و نور، آيه 54)
سنت پيامبر، حيات معنوي
خداوند به صراحت پيروي از سنت پيامبر(ص) را موجب حيات معنوي مي داند (انفال، آيه 24) اين بدان معناست كه هركسي اگر در دنيا و يا آخرت در پي حيات معنوي است، بايد آن را درسبك زندگي پيامبر(ص) بيابد و نمي توان اميد به حيات معنوي در زندگي دنيوي و يا اخروي داشت و زندگي خود را برخلاف زندگي آن حضرت(ص) سامان داد. هرگونه كژروي از سبك زندگي آن حضرت(ص) به معناي فقدان حيات معنوي است. از اين رو، دستيابي به عرفان و معنويت در غير از سبك زندگي آن حضرت و سنت و سيره ايشان به معناي حركت در خلاف قصد و هدف اصلي است.
كسي كه به سبك زندگي محمد(ص) به عنوان سنت الهي ننگرد، از هدف آفرينش باز ايستاده و هرگز لقاي الهي را به متأله شدن تجربه نخواهدكرد و در دوزخ فراق خواهدسوخت؛ چرا كه مخالفت با سنت پيامبر(ص) و سبك زندگي اش به معناي خروج از ولايت خداوندي و رهاشدن در حكومت گمراهان و شياطين است (نساء آيه 115) چنين انساني از مسير متأله شدن چنان دور مي شود كه درنهايت از زمره انسان خارج و از جانوران و ديگر جنبندگان پست تر و خوارتر خواهدشد و از انسانيت تهي مي گردد. (انفال، آيات 20 و 22) و عذاب الهي در قيامت، نتيجه طبيعي خروج از دايره انسانيت است. (نساء آيه 115 و فتح، آيه 17) و سرافكندگي و شرمساري در آخرت و قيامت، امري طبيعي براي اين افراد است، چرا كه ماهيت انساني خود را از دست داده (نساء، آيه42) و خود را به شكل و شمايل جانوران درنده يا پست تر از آنان مي يابد.
از نظر قرآن، پيروي از سنت پيامبر(ص) همان مفهوم ايمان واقعي است (نساء، آيه 59 و انفال، آيات 1و20و24 و توبه، آيه 71 و محمد، آيه33) هركسي كه ايمان واقعي دارد، در همه ابعاد، خود را به سبك زندگي پيامبر(ص) نزديك مي كند و در همه امور از جمله نزاع ها و مشاجرات (نساء، آيات 59 و 60 و 65) و امور زندگي به ايشان مراجعه كرده و سبك دولت و حكومت و زندگي فردي و اجتماعي و اخلاقي و اقتصادي و مانند آن را براساس زندگي پيامبر(ص) سامان مي دهد و همان را الگو و سرمشق خويش مي كند.
سنت پيامبر(ص) و سبك زندگي ايشان به گونه اي نيست كه احتمال اشتباه و خطا در آن وجود داشته باشد و يا به گونه اي باشد كه موجب اشتباه و خطا شود و انسان نداند در زندگي اش چگونه رفتار كند؛ بلكه سبك زندگي آن حضرت(ص) و سنت و سيره اش به گونه اي است كه پاسخگوي همه ابعاد زندگي اوست و هيچ جايي براي اما و اگر باقي نمي گذارد؛ زيرا سنت و سيره آن حضرت(ص) رسا و قابل فهم براي همگان است و هركسي در هر سطح فهم و ادراك باشد مي تواند آن را بشناسد و هيچ جايي نيست كه پيامبر(ص) در قول و عمل و تقرير به آن نپرداخته باشد و به اصطلاح علمي منطقه الفراغي باشد كه نيازمند بدعت و اختراع و ابتكار باشد. (مائده، آيه 92 و نور، آيه52)
به سخن ديگر، هر آن چه انسان از فكر و انديشه و علم و عمل نياز دارد از پيش از تولد تا پس از مرگ در سبك زندگي و سنت و سيره پيامبر(ص) بيان و ارائه شده است. بنابراين خلأيي وجود ندارد تا نياز مند اختراع و بدعت و ابتكار باشيم، چنان كه هركسي به سادگي مي تواند سبك زندگي پيامبر(ص) را بشناسد و به آن عمل كند. اين مطلبي است كه از آيات پيش گفته به دست مي آيد.
هرگونه مخالفت با سنت پيامبر(ص) از نظر قرآن، موجب زياني است كه به خود شخص بازمي گردد. به اين معنا كه پيروي از سبك و سنت و سيره پيامبر(ص) براي خود شخص مفيد است و سودي به پيامبر(ص) از اين ناحيه نمي رسد، چنان كه زيان تخلف نيز به خود شخص بازمي گردد و پيامبر(ص)، اسلام و دين از اين جهت آسيبي نمي بيند. (نور، آيه 54)
كساني كه با سنت پيامبر(ص) مخالفت مي كنند ستمگراني بيش نيستند كه در قيامت پشيمان خواهند شد (فرقان، آيه 27) و همه اعمال حتي خوب و نيك خويش را حبط مي كنند؛ زيرا كسي كه بر سنت پيامبر(ص) نرود، كار خوب را با منت و يا امري ديگر به تباهي مي كشاند و همه رشته هاي خويش را دوباره پنبه و بي ارزش مي كند و هيچ ارزش افزوده اي بر آن بار نمي كند. (محمد، آيه 33)
خداوند در آيه 65 سوره نساء، رضايت قلبي به مقتضاي سنت پيامبر(ص) در زندگي به ويژه در اختلافات فكري و عملي را از مهم ترين نشانه هاي صداقت شخص در ايمان بر مي شمارد و خواهان اطاعت بي چون و چرا شخص از پيامبر(ص) و پيروي از سبك و سنت زندگي آن حضرت(ص) به عنوان نشانه اي از صداقت در ايمان مي شود.(همان)
از نظر قرآن، هر انساني مي بايست با متاله و خدايي شدن، محبوب خداوند گردد. تنها راه محبوبيت در نزد خداوند و متاله شدن نيز پيروي از سبك كامل زندگي پيامبر(ص) است؛ بنابراين اگر كسي به سبك زندگي پيامبر(ص) پشت كند و با آن مخالفت ورزد در حقيقت به متاله و خدايي شدن پشت كرده و كسي كه به متاله و خدايي شدن پشت كند، شيطان زده شده و كفر و گمراه و طاغوتي (نساء، آيات 59 و 60) خواهد بود و ديگر محبوب خداوند نخواهد بود. (آل عمران، آيات 31 و 32)
از اين رو پيامبر(ص) مي فرمايد: كسي كه از سنت من اعراض كند، از من نيست (الدر المنثور، ج2، ص178) و كسي كه از دايره امت پيامبر(ص) خارج باشد، داخل در امت شيطان و كفر و طاغوت بوده و مغضوب الهي خواهد شد.
به هر حال سبك زندگي پيامبر(ص) و سنت و سيره ايشان، تنها سبك زندگي است كه انسان مي تواند با آن به حيات معنوي واقعي برسد و متاله و خدايي شدن را در دنيا و آخرت تجربه كند و محبوب خدا شده و بر كائنات خلافت كند.

 



شناخت قدرت بي نهايت

ح.م. رهگشا
درسال هاي بين 1339 تا 59 كه محل كار من نزديك بازار تهران بود، در ماه رمضان كه ظهرها ناچار در محل كار مي ماندم، براي اداي فريضه نماز به مسجد جامع در بازار تهران مي رفتم. آنجا پاي منبر يكي از سادات هم مي نشستم و كسب فيض مي كردم. هرگز نام آن سيد بزرگوار- آقاسيدمهدي قوام- را فراموش نمي كنم كه با گفتار و رفتار خود در افكار و روحيات من اثر فراوان گذارده است. هروقت كه از خدا ياد مي كرد، همان بالاي منبر گريه مي كرد و هق هق كنان مي گفت: آق خدا! چنين، آق خدا، چنان. دعا كه مي كرد مي گفت: آق خدا! اين جمع حاضر را مشمول عنايات خود بگردان. آق خدا! گمراهان را به راه راست هدايت كن. آق خدا! اموات حضار و مرا بيامرز، و، و، و، من از آق خدا گفتن او خيلي خوشم مي آمد كه خيلي نزديك مي نشست و بي ريا با خدا حرف مي زد.
«يار نزديكتر از من به من است اين عجب بين كه من از وي دورم»
چه كنم با كه توان گفت كه يار- دركنار من و من مهجورم»
چندي بعد يك روز كه از تقاطع خيابانهاي پانزده خرداد - ناصرخسرو مي گذشتم، جمعي را ديدم كه جنازه او را- درحالي كه عمامه سياهش را بر روي تابوت گذارده بودند تشييع مي كردند. بي اختيار گريستم. گفتم آق خدا رحمتش كن. آق خدا بيامرزش.
از آن مرحوم آموخته ام كه هر وقت با خدا راز و نيازي دارم، نزديك تر بنشينم و بي ريا باشم. «هيچ آدابي و ترتيبي مجو هرچه مي خواهد دل تنگت بگو»
مرحوم قوام مانند بسيار كسان ديگر، بسيار معتقد و سخت پرهيزگار بود. من مريد تقواي او بودم.
هرانسان با هرمقدار دانش، مي تواند به موجب تعاليم بزرگان دين و تلقينات مفيد و هدايتهاي درست مذهبي، متدين و معتقد شود، اما در جهات خداشناسي و شناخت خالق جهان هستي، تنها به اصول فلسفه، عرفان و مراتب تخيل، شكست، سفسطه و رد و قبول آنها يا مراتب بحث و جدل و چند تيره شدن جست وجوگران، نمي توان اكتفا كرد.امروز نخبگان فكري و خداجويان جوامع ديني جهان كه به قاطعيات علوم جديد پي برده اند، براي جست وجوي حقايق در هر مورد، چشم به نتايج آزمايش هاي علمي و گزارش متخصصان علوم هم مي دوزند و دانشمندان علوم جديد را كه عمر در مراحل تحقيقات آزمايشگاهي و علمي مي گذرانند، صاحب نظر مي شناسند.
در سال هاي پيش كه دانش هاي گسترده و آزمايشگاه هاي مجهز امروز، در دسترس نبود، نيروهايي مانند الكتريك، الكترونيك و امواج صدا و تصوير و امكانات فيلم، سينما و مخابرات، كشف نشده و از اختراع ميكروسكوپ، دوربين ها و تلسكوپ هاي گوناگون خبري نبود؛ دسترسي به بسياري از شناختهاي لازم براي انسان ناممكن بود. انسان امروز با ديد وسيعتري به كائنات مي نگرد. امروز مي توانيم صداي نفس گوينده راديو و تلويزيون، رنگ لباس ، حركت پلك ها و رنگ چشم او را ازهرجاي دنيا ببينيم و بشنويم. امكانات فراوان كامپيوتر و اينترنت را در اختيار داريم. اين نيروها و امكانات هميشه بوده و همراه آفرينش جهان لايتناهي هستي، آفريده شده اند. منتها تا اين عصر و زمان، انسان دانش آن را نداشته است كه از اين موجودات و امكانات مرئي و نامرئي خلقت استفاده كند. «عدم الوجدان، لايدل علي عدم الوجود» امروز پيشرفت دانش، آدمي را قادر ساخته است تا از مواهب خلقت، قدري بيشتر استفاده كند.
تلاش در جهت شناخت حقيقت خلقت و ذات يكتاي خالق، وظيفه ويژه اي است كه انسانهاي بسيار كنجكاو و پژوهندگان حقايق جهان، در مطالعه همه كائنات و جهان لايتناهي هستي برعهده دارند. «به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست»
معروف است كه مي گويند: «هركه خود را بشناسد، خداي خود را نيز خواهد شناخت»
مفهوم درست اين سخن آن است كه: حركت تحقيقي انسان هوشمند و خداجوي، بايد از جزء به كل و از خود به خدا صورت گيرد. البته پيمودن اين راه آسان نيست. (خود) يا (من) هر شخص كيست كه بايد اين حركت را انجام دهد؟ تن انسان كه حركت مي كند، مي نشيند، مي خوابد، و وظايف زيستن را انجام مي دهد، آن چيزي نيست كه خود يا من ناميده شود. هنگامي كه هر يك از اين دو كلمه را برزبان مي آوريم،منظورمان آن شخصيتي است كه از خودمان درنظر داريم كه در تمام ذرات وجودمان مانند روح و همراه با روحمان جاري است و آن طبيعت و نفس انساني است.
منش و كيان روحاني هر شخص است كه او را از ديگر كسان متمايز مي كند.
مخصوصا اگر با تاكيد (خودمن) به خود اشاره كنيم. هر شخص به نسبت تربيت علمي و تعليمات روحاني و نفساني كه يافته است، با شخص ديگر تفاوت دارد و هركه منش و كيان آگاه و برجسته اي داشته باشد و آن را درخود بشناسد، خداي خود را نيز تواند شناخت همين منش و شخصيت روحاني است كه عرفا از آن به نام عشق ياد كرده اند. «عشق آمد و شد چو جانم اندر رگ و پوست، تا كرد مرا خالي و پر كرد ز دوست، اجزاي وجودم همه را دوست گرفت، نامي است زمن بر من و باقي همه اوست.»
به نظر مي رسد كه خودشناسي و خداشناسي هر يك تاثير متقابل در ديگري و نيز درشناخت حقايق خلقت دارند. يعني خداشناس نيز اگر از راس هرم خلقت به قاعده آن بنگرد، از كل به جزء و از خدابه شناخت راستين خود خواهد رسيد و خواهد دانست كه در آفرينش اعضاء و اجزاي جسم او چه حكمت و امكاناتي فراهم شده است تا او بتواند از امكانات جسماني به ملكات روحاني هم برسد.
انسان وظيفه دارد كه دانش خداشناسي را با توسل به تحقيقات علمي دانشمندان علوم جديد مخصوصا تحقيقات روحي و رواني انسان، نيز كسب كند. چون علوم قديم و جديد و افاضات فلاسفه و حكماي ديرين، همراه با تعليمات دانشمندان محقق علوم در عصر حاضر، نيز مكمل يكديگرند.عقل و انديشه صائب، مفهوم اين حقيقت بارز در بيت حافظ را تاييد مي كنند كه ما انسانها، «رهرو منزل عشقيم و ز سرحد عدم، تا به اقليم وجود اين همه راه آمده ايم.» تصديق مي كنند كه انسان ها و همه كائنات از عدم و نيستي به خلعت هستي آراسته و به زيور وجود مزين گرديده اند. فلاسفه الهي و پژوهندگان حقيقت وجود و هستي، آنانكه در گذشته مي زيسته اند يا امروز سرگرم اين تحقيق عميق هستند، كوشيده و مي كوشند تا بدانند كه مبدع و مدبر خلقت جهان هستي و كائنات كيست يا چيست؟! اين گونه تحقيقات اگر چه به شيوه پيشين صورت مي گيرد و در جاي خود بسيار خوب است اما از طريق علوم جديد و آزمايش هاي علمي امروز، خيلي بهتر، مفيدتر و همراه با توفيق بيشتر، خواهد بود.
اگر روزي فرضيات دانشمندان علوم به اثبات علمي برسند، مثلا اگر ثابت شود كه سبب پيدايي جهان هستي و طبيعت، انفجار بزرگي بوده است كه در چهارده ميليارد سال پيش، در خلأ يا به گفته بعضي از دانشمندان در يك توده كوچك از ماده بسيار فشرده، روي داده است؛ اين پرسش بزرگ تر عقل، مطرح خواهد شد كه استعداد جهان هستي شدن و استعداد توليد شدن كرات و كهكشانهاي بسيار، در آن توده بسيار كوچك از ماده فشرده را، چه نيرويي آفريده است؟!! يا چه نيرويي به طبيعت كه خود آفريده و مخلوق است، امكان آفريدن و پروردن جهان طبيعي را، بدون ابزار و مصالح ساختماني، عطا كرده است؟!! چه قدرت بي منتهايي به اين طبيعت ناديده اما موجود، فرصت آن را داده است كه تمام موجودات جهان طبيعي حتي سلول ها، ژن ها، اتم ها و ذرات ديگر را- چنان كه مي بينيم و به حس و عقل در مي يابيم- همواره تحت كنترل خود داشته باشد، توليد كند، بسازد، بازسازي و ترميم كند و، و، و،؟!!در آزمايش هاي علمي، اين پرسش بسيار عميق و دقيق عقل نيز مطرح خواهد بود كه قبل از آفرينش جهان هستي- در آن فضاي خالي از كائنات- آن توده از ماده بسيار فشرده مفروض- از كجا پيدا شده و چگونه از خلأ و نيستي به هستي آمده است؟!!عقل و عقلاي جهان و دانش حكمت آميز بسيار گسترده امروز، اعتراف دارند كه در چند ميليارد سال پيش، «كن، فيكون»ي صورت گرفته است كه امروز آن را خلقت و خالق آن را در فارسي، خدا مي ناميم يعني خودآ- خود آمده- خود آفرين. و اين قصه سر دراز دارد. با سعدي در اين معنا هم آواييم كه:«اي برتر از خيال و قياس و گمان و وهم، وز هر چه گفته اند و شنيديم و خوانده ايم!
مجلس تمام گشت و به آخر رسيد عمر، ما همچنان در اول وصف تو مانده ايم!

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14