(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 11 بهمن 1389- شماره 19853

علي (ع) شخصيتي متفاوت
بهانه جويي براي گريز از شكست

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




علي (ع) شخصيتي متفاوت

گفتار دوم
علي(عليه السلام) شخصيتي متفاوت
شبهه در سه فضيلت اميرالمؤمنين علي(عليه السلام)
بحث پيرامون شناخت شخصيت و فضايل اميرالمؤمنين(عليه السلام) است. سعي داريم با طرح مباحثي در اين باره بر معرفت خود نسبت به آن بزرگوار افزوده و در ضمن برخي سؤالات و شبهاتي را هم كه درباره مسأله امامت و ولايت وجود دارد، پاسخ دهيم. در اين جا به طرح چند شبهه درباره برخي فضايل اميرالمؤمنين(عليه السلام) و پاسخ آنها مي پردازيم.
1. ايمان علي(عليه السلام) در كودكي و ناآگاهانه بوده است!
از جمله شبهاتي كه پيرامون شخصيت اميرالمؤمنين(عليه السلام) مطرح مي شود اين است كه بر اساس نقل مورخان، زماني كه پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) به رسالت مبعوث شدند، سن مبارك حضرت امير(عليه السلام) 10 يا 13 سال بيشتر نبوده است. از اين رو در آن موقعيت، ايمان آوردن به پيامبر(صلي الله عليه وآله) و تصديق رسالت آن حضرت نمي توانسته از روي بصيرت و آگاهي بوده باشد. طفل ده ساله اي كه در دامان شخصي بزرگ شده، ممكن است به سبب رابطه عاطفي، بدون تأمل حرف هاي او را تصديق كند. بدين لحاظ، اين منقبت اميرالمؤمنين(عليه السلام) كه «كان أوّل النّاس ا يماناً ب رسول اللّه
(صلي الله عليه وآله)» 1 فضيلت چندان مهمي نيست، چون ايمان آگاهانه و بر اساس تحقيق نبوده است!
2. علي(عليه السلام) قبل از ده سالگي ـ العياذ بالله ـ كافر بوده است!
شبهه ديگر اين است كه اگر علي(عليه السلام) در سن 10 يا 13 سالگي به پيامبر(صلي الله عليه وآله) ايمان آورده است، پس قبل از آن كافر بوده است. از اين رو، اين مطلب كه گفته مي شود اميرالمؤمنين(عليه السلام) كسي بود كه «لم يشر ك ب اللّه طرفه عين»2 پايه و اساسي ندارد.
3. چگونه خلافت در «يوم الانذار» به كودكي نابالغ سپرده مي شود؟!
نظير شبهه اول، شبهه ديگري است كه در مورد خلافت آن حضرت مطرح مي شود. بر اساس روايات، پيامبر(صلي الله عليه وآله) در سال هاي اول رسالت، حضرت علي(عليه السلام) را به عنوان جانشين خود تعيين كردند. اين مسأله مربوط به داستان «روز انذار» است كه اهل تسنن نيز آن را نقل كرده اند. در آن روز، پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) در جمعي كه همه خويشان نزديك آن حضرت حضور داشتند، به حضرت علي(عليه السلام) اشاره كردند و فرمودند:
هذا أخي و وص يّي و خل يفتي ف يكم؛3 اين ]علي[ برادر، وصيّ و جانشين من در ميان شما است.
از اين رو حتي طبق روايات اهل تسنن، پيامبر(صلي الله عليه وآله) از همان ابتدا خلافت ايشان را اعلام فرمود. شبهه اي كه طرح مي شود اين است كه چگونه ممكن است خلافت براي كسي ثابت شود كه به سن تكليف نرسيده است و چگونه بايد بعد از پيامبر(صلي الله عليه وآله) از او اطاعت كرد؟!
پاسخ كلي اين سه شبهه
محور تمام اين شبهات اين تصور است كه انبياي عظام،
ائمه اطهار(عليهم السلام) و ديگر اولياي خدا با انسان هاي ديگر تفاوتي ندارند. در چنين ديدگاهي، مثلا نزول وحي بر پيغمبر(صلي الله عليه وآله) مثل اين است كه كسي پيغامي را به او برساند يا نامه اي را براي او بياورد و امر چندان مهمي نيست! به نظر شبهه افكنان، جانشيني امام معصوم(عليه السلام) بعد از پيامبر(صلي الله عليه وآله) بلاتشبيه مانند جانشيني فقها بعد از ائمه(عليهم السلام) است! امام معصوم هم فقيهي است كه در نهايت از دانش و فقاهت بيشتري برخوردار است!
براي ريشه كن شدن اين شبهات، بايد به تفاوت شخصيت اين بزرگواران با انسان هاي عادي توجه كنيم. درست است كه آنها هم مانند ما انسان هستند، و درست است كه پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) مي فرمود:
« نّما أنا بشر م ثلكم؛4 من هم بشري مثل شما هستم»، ولي اين بزرگواران تنها در بشريت مثل ما هستند، نه در همه خصوصيات. افراد بشر ممكن است تفاوت هاي زيادي با يكديگر داشته باشند. اگرچه پيامبر(صلي الله عليه وآله) مي فرمايد: «أنا بشر م ثلكم» اما در ادامه نيز مي فرمايد: «يوحي ا ليّ»؛ بر من وحي نازل مي شود. آيا بر انسان هاي عادي وحي نازل مي شود؟ انبيا بشرهايي هستند كه لياقت ديدن فرشته وحي و شنيدن پيام الهي را از او دارند؛ بلكه مقامشان بالاتر از مقام فرشتگان است:
ثمّ دنا فتدلّي. فكان قاب قوسين أو أدني. فأوحي لي عبد ه ما أوحي. ما كذب الفؤاد ما رأي. أ فتمارونه علي ما يري. و لقد رآه نزله ً أخري. ع ند س دره المنتهي.5
رؤيتي كه از طريق دل براي پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) نسبت به فرشته وحي و يا نسبت به وجود مقدس خداوند حاصل شد، رؤيت با چشم سر نيست. در مشاهده با چشم سر ممكن است هزاران خطا پيش آيد؛ اما در رؤيت پيامبر(صلي الله عليه وآله) با چشم دل خطا راه ندارد:
ما كذب الفؤاد ما رأي؛ آنچه را كه چشم دل پيامبر(صلي الله عليه وآله) ديد، كذب و خطا در آن راه ندارد.
البته در مورد علم پيامبر(صلي الله عليه وآله) و عصمت آن حضرت در دريافت وحي و علوم الهي، بين ما و برادران اهل تسنن چندان اختلافي وجود ندارد، اما نسبت به ائمه اطهار(عليهم السلام) و مسايل مربوط به آن بزرگواران داستان متفاوت است. امروزه نيز مطالبي كه از جانب منحرفان مطرح مي شود موجب گرديده در ذهن كساني كه ايمان در دل آنها رسوخ نكرده و معارف اهل بيت(عليهم السلام) را به درستي فرا نگرفته اند، شبهه ها و سؤالاتي پيدا شود كه نياز به پاسخ دارد. از اين رو مناسب است از فرصتي كه در اختيار داريم استفاده كرده و در زمينه معارف اهل بيت(عليهم السلام) به مطالعه و تحقيق بپردازيم.
در هر صورت خلاصه جواب تمام شبهات مورد اشاره اين است كه:
گرچه اين بزرگواران مانند ما انسان هستند، اما از آغاز خلقت، نورانيت خاصي دارند، چشم دل آنان باز است و مسايلي را مي بينند كه ما نمي بينيم. عقل آنها از ما كامل تر است و مطالبي را مي فهمند كه ما از درك آنها عاجزيم. علاوه بر شواهد عيني فراواني كه در اين زمينه وجود دارد، از برخي آثار ظاهري نيز مي توان به اين حقيقت پي برد؛ از جمله اين كه حتي در شكم مادر تسبيح مي گفتند، و يا زماني كه متولد مي شدند به سجده مي افتادند، و مواردي از اين قبيل.
و اما براي هر يك از شبهات مذكور پاسخ تفصيلي نيز وجود دارد كه در اين جا به ذكر آنها مي پردازيم.
نيل به مقام والاي «امامت» قبل از بلوغ!
در بين شيعيان دوازده امامي هيچ ترديد و اختلافي وجود ندارد كه بعضي از ائمه اطهار(عليهم السلام) در دوران كودكي و در حالي كه هنوز به سن بلوغ نرسيده بودند، به مقام امامت نايل شدند. امامت مقامي بسيار رفيع و منيع است كه از جمله مراتب و شئون آن بر دوش گرفتن مسئوليت مديريت جامعه و حجت بودن قول و فعل ايشان براي همه مردم است.
اما آيا ممكن است كسي كه مسئوليت ميليون ها بلكه ميلياردها انسان را بر عهده مي گيرد خود هنوز به سن تكليف نرسيده باشد؟! آيا مي توان پذيرفت كه خدا مسئوليت هدايت انسان ها را بر عهده كسي بگذارد كه خود او هنوز به سنّ تكليف نرسيده و به همين سبب اگر ـ العياذ بالله ـ خطا و گناهي هم از او سر بزند، مسئوليتي متوجه او نيست؟!
براي روشن شدن اين مسأله بايد به اين نكته توجه كنيم كه مسايل مطروحه در فقه پيرامون سن تكليف پسر و دختر، مربوط به افراد عادي است و پيامبران و امامان
(عليهم السلام) از اين قاعده مستثنا هستند؛ و گرنه چگونه ممكن است كسي كه در گهواره مي گويد: « نّ ي عبد اللّه آتان ي الك تاب و جعلن ي نب يًّا»6 مكلف نباشد؟!
هم چنين كسي كه در سن 5 يا 7 سالگي به امامت مي رسد و كلامش براي ديگران حجت و اطاعتش بر مردم واجب مي شود، با امامي ديگر كه در سن 60 سالگي است هيچ تفاوتي ندارد. امام(عليه السلام) يك فرد عادي نيست كه لازم باشد در مكتب و مدرسه درس بخواند و حديث بشنود، سپس اجتهاد كند و فتوا بدهد. حساب ائمه(عليهم السلام) از حساب ديگران جدا است. همان گونه كه خود آن بزگواران هم فرموده اند، تفاوت آنها با ديگران، با وجود اين كه همگي بشر هستند، مانند تفاوت ملكه زنبور عسل با ساير زنبورها است. اميرالمؤمنين علي(عليه السلام) در توصيف خود مي فرمايد: أنا يعسوب المؤم ن ين.7يعسوب يعني ملكه كندو، و معناي اين فرمايش حضرت اين است كه: من ملكه كندوي مؤمنينم! يعني
همان گونه كه ملكه كندو در عين اين كه زنبور است با ديگر زنبورها متفاوت است، امام(عليه السلام) نيز در عين اين كه بشر است با انسان هاي ديگر متفاوت است.
با همه حسن و ملاحت اگر اينها بشرند
ز آب و خاك دگر و شهر و ديار دگرند
علم ايشان به گونه اي نبود كه نياز به آموختن از ديگران و شركت در كلاس درس داشته باشند. مگر يك كودك پنج ساله چقدر مي تواند حديث و روايت فرابگيرد، كه وقتي به امامت مي رسد به كمك آنها بتواند تمام احكام و تفاصيل آن، تمام تفاسير قرآن و پاسخ تمام شبهه هايي را كه درباره دين وجود دارد، بداند؟! به راستي مگر طفل پنج ساله چه اندازه توانايي و فرصت آموختن دارد؟! اگر قرار بود علم آنها از طرق عادي باشد و مسايل را از راه تعليم و تعلم عادي بياموزند، كار مردم به سامان نمي رسيد و دانش آنان پاسخ گوي نيازهاي مردم نبود؛ ضمن اين كه چنين علمي حجيتي نداشت و قابل اعتماد نيز نبود. علم امام(عليه السلام) از نوع ديگر و با نورانيتي ديگر است و با جايي ديگر ارتباط دارد. كسي در پس اين پرده هست كه آنها را تأييد مي كند، همان گونه كه
پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) اين گونه بود.
پيش از اين به فرازي از خطبه قاصعه اشاره كرديم كه حضرت علي(عليه السلام) در آن فرمود: «پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) از زماني كه از شير گرفته شدند بزرگ ترين فرشته خدا قرين ايشان بود و ايشان را راهنمايي مي كرد.« بر اين اساس، در طول چهل سالي كه آن حضرت هنوز به رسالت مبعوث نگرديده و وحي بر ايشان نازل نشده بود، تحت تربيت الهي قرار داشتند. در اين مدت، خداوند آنچه را مي خواست به وسيله آن فرشته به ايشان الهام مي كرد و آن حضرت نيز همان كار را انجام مي داد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. ر.ك: بحارالانوار، ج 28، باب4، روايت 16.
2. ر.ك: همان، ج 32، باب 9، روايت 333.
3. همان، ج 38، باب 65، روايت 23.
4. كهف (18)، 110.
5. نجم (53)، 8 ـ 14.
6. مريم (19)، 30.
7. بحارالانوار، ج 8، باب 25، روايت 7.
پاورقي

 



بهانه جويي براي گريز از شكست

حميدرضا اسماعيلي
3. نفس حضور در انتخابات
چنان كه در مطالب گذشته مشاهده كرديم جبهه دوم خرداد از سال 1387 به طور جدي وارد مقوله انتخابات دهم رياست جمهوري شد و با فراز و نشيب هاي فراواني كه نشان از فرايند دردسرآفرين انتخاب نامزد اين جبهه داشت با وجود اختلاف هاي فراوان در نهايت موسوي را برگزيد. تمام جبهه دوم خرداد با هزينه هاي مالي فراوان به انتخابات دهم رياست جمهوري
مي انديشيد و براي كسب موفقيت در آن مي كوشيد. از اواسط سال 87 به بعد اين جبهه براي كسب موفقيت در انتخابات پيش رو آرام و قرار نداشت و تمام تلاش خود را انجام داد تا تبليغات و فضاي انتخاباتي بسيار زودتر از زمان مرسوم آغاز شود تا بدين طريق آنان بتوانند «آراي خاموش» را تهييج و به سود خود وارد ميدان كنند.
در اين ميان برخي همچون خاتمي از حيثيت خود مايه گذاشتند تا با كمك به نامزد جبهه خويش پيروز انتخابات باشند. او همپاي موسوي به بسياري از شهرها سفر كرد و به سخنراني براي موسوي پرداخت. رفتار جبهه دوم خرداد سرنوشت انتخابات را به جايي رساند كه يكي از پرهزينه ترين انتخابات هاي پس از انقلاب شد. چند ماه پرهياهو را پشت سر گذاشتند و علاوه بر
«بسيج رسانه اي» به «نهضت سخنراني» در سراسر ايران روي آوردند. تمام جبهه فعال بود و براي رسيدن به نتيجه در تلاش بود. پرسش اينجاست كه چنين فعاليت گسترده و بي نظيري براي انتخابات، آيا مي توانسته با پيش فرض تقلب همراه باشد؟
اعضاي اين جبهه از همان سال 87 و از همان آغاز فعاليت انتخاباتي درباره «سلامت انتخابات» سخن گفتند. به عبارت ديگر، آيا ممكن بود كه اين جبهه با اين حجم بالاي فعاليت انتخاباتي در درون به وقوع تقلب معتقد باشد و در عين حال به اين همه هزينه و اقدامات عبث بپردازد. در واقع اين پرسش، دو پاسخ اصلي دارد: نخست اينكه آنان به پديده تقلب اعتقاد نداشته اند و بر همين اساس به فعاليت انتخاباتي پرداخته اند و ديگر آن كه اين جبهه اصولاً انتظار ديگري از انتخابات داشته و انتخابات براي آنان «موضوعيت» نداشته و «طريقيت» داشته است. آنان از انتخابات چيز ديگري مي خواسته اند و به چشم ديگري به آن مي نگريسته اند. نگاهي كه گوشه اي از آن را مي توان در انقلاب هاي رنگي مشاهده كرد. به اين اعتبار، انتخابات فرصت مناسبي براي اهداف دگرگون سازي ساختار سياسي و اهداف تجديدنظرطلبانه بخش افراطي جبهه دوم خرداد است. اما گذشته از پاسخ هاي اصلي مي توان به پاسخ هاي تلفيقي و تفسيري نيز اشاره كرد. پاسخ تلفيقي به اين معناست كه آنان ابتدا اصل را بر آن گذاشته بودند تا در انتخابات شركت كنند و اصولاً به مقوله «تقلب» باور نداشته اند، اما در مرحله بعد چه شكست بخورند و چه احياناً تقلبي سر زد به اعتراض هاي خياباني بپردازند. پاسخ تفسيري نيز به اين صورت است كه فعالان اين جبهه تقلب را زماني محتمل دانسته اند كه اختلاف بسيار نزديك و حداكثر چند صد هزار نفر باشد. به هر حال عقل نيز حكم مي كند كه در چنين شرايطي چندان با ديده خوش بينانه ننگريم و با بدبيني احتمال وقوع تقلب از سوي مجريان را دور از ذهن ندانيم. اما اگر اختلاف به ميليونها نفر برسد، (چه كفه آرا به سمت موسوي سنگيني كند و چه احمدي نژاد) وقوع تقلب احتمالي منتفي خواهد شد. محمد خاتمي در اين باره مي گويد: «حضور مردم مي تواند همه معادله ها را بر هم بزند و اگر اين حضور كم باشد، خود به خود يك سقف رأي براي يك طرف وجود دارد كه در غيبت يا حضور كم مردم كارساز مي شود.»235
به هر طريق، نفس حضور اين جريان در انتخابات در كنار شواهد ديگر نشان مي دهد كه جبهه دوم خرداد اگر پيش از انتخابات احتمال وقوع تقلب را به قاعده عقلي، نه به قاعده ضرورت، محتمل مي دانسته، وقوع آن را تنها در زماني احتمال مي داده است كه اختلاف آرا در نهايت چند صد هزار نفر باشد. زيرا شخصيت هاي برجسته اين جريان خود مي دانستند كه حتي تقلب در اين ميزان هم به سادگي ممكن نخواهد بود. به عبارت گزيده آن كه، جبهه دوم خرداد با علم به عدم تقلب در انتخابات در آن شركت كرد و معتقد بود اگر فاصله آرا بسيار نزديك باشد، ممكن است برخي بخواهند تقلب كنند. اما باور به چنين ميزاني از تقلب نه عقلاني بود و نه ممكن.
4. آشنايي با سيستم انتخاباتي و ساختار اخذ رأي در ايران
افرادي كه با ساختار اخذ رأي در ايران آشنا هستند كه بسياري از اعضاي اصلي ستاد نامزدهاي مدعي تقلب به دليل تجارب و مسئوليت هاي گذشته داراي چنين آشنايي هستند، مي دانند كه امكان عملي تقلب در انتخابات وجود ندارد. تجربه تاريخي 29 انتخابات گذشته نيز نشان مي داد كه ترديد در سلامت انتخابات نوعي بهانه جويي براي گريز از احساس تلخ شكست بود. در دوم خرداد 76 به رغم اينكه عوامل وزارت كشور از جريان راست بودند، نماينده جريان چپ (محمد خاتمي) رأي آورد. در انتخابات سوم تير 84 نيز به رغم آن كه عوامل جبهه دوم خرداد در وزارت كشور مسئوليت اجراي انتخابات را بر عهده داشتند، نماينده جريان اصول گرا (احمدي نژاد) رأي آورد. اين نتيجه در انتخابات مجلس شوراي اسلامي در دوره هاي مختلف و شوراها نيز تكرار شد كه اين انتخابات نيز از آنها مستثني نبود و اصولاً دليل و انگيزه اي هم براي تقلب وجود نداشت.
در قانون انتخابات رياست جمهوري، ساز و كار اجرا و نظارت طوري طراحي شده است كه مردم عادي (معمولاً معلمان يا كارمندان) نقش اصلي اجرايي را بر عهده دارند.
مطابق قانون انتخابات رياست جمهوري و به طور مثال ماده 38 و 47 تمام مراحل انتخابات از شروع تا پايان را معتمدين مردم برگزار مي كنند. در خصوص نظارت، شوراي نگهبان براي نظارت بر انتخابات، از بين نيروهاي متدين و معتمدين محل افرادي را به عنوان هيأت نظارت و ناظرين شعب اخذ رأي تعيين مي كند، كه بر كار مجريان با ساز و كار قانوني نظارت دقيق مي كنند. همچنين مطابق فرم 22 دقيقاً جزئيات شمارش آرا ثبت مي شود. فرم 22 صورتجلسه نتيجه اخذ رأي و قرائت و شمارش آراي شعبه اخذ رأي است، كه در آن موارد زير وجود دارد: تعداد تعرفه برگ هاي رأي تحويل شده به شعبه، تعداد تعرفه هاي مصرف شده، تعداد برگ هاي رأي داخل صندوق، تعداد برگ هاي زايد به تعداد تعرفه هاي مصرف شده، آراي باطله كه در جداول شماره 4 الي 9 ثبت مي شود. سپس برگه هاي رأي صحيح حاوي اسامي نامزدها در جدول 10 ثبت مي شود. در نهايت هم نتايج بر اساس تعرفه ها و شماره سريال آنها چندين بار شمارش و كنترل مي شود و در اين پنج نسخه صورت جلسه تنظيم مي شود. در اين مراحل هيأت اجرايي، هيأت نظارت و نمايندگان نامزدها به طور زنده و فعال بر شمارش صندوق نظارت واقعي دارند.
در عين حال، پس از شمارش و تنظيم صورتجلسه، صندوق مهر و موم شده و جمع بندي نتايج اعلام مي شود. با وجود اين، بر اساس همين قانون و فرايند (تبصره 1 ماده 80) اگر كساني اعتراضي به انتخابات دارند مي توانند ظرف سه روز از تاريخ اخذ رأي شكايت مستند خود را به ناظرين شوراي نگهبان يا دبيرخانه شورا تسليم كنند. طبيعي است كه مفاد قانون شكايات بايد مستند و مشخص باشد و حوزه انتخابي و شعب اخذ و نوع تخلف همگي روشن بيان شوند.236
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
235 . «شك داريم افراد بي طرفي سر صندوق ها حاضر باشند»؛ روزنامه اعتماد؛ دوشنبه 14 ارديبهشت 1388.
236 . «آيا تقلب مؤثر، در انتخابات امكان پذير است؟»؛ نشريه انعكاس؛ آبان 88 (چاپ دوم)؛ ص 28.
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14