(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 19 بهمن 1389- شماره 19859

شاخص عمل خالص
اطاعت خدا و اجابت دعا
ويژگي ها و آثار اخلاص
بررسي اوصاف وفلسفه قيامت در قرآن كريم زلزله رستاخيز
بررسي بايدها و نبايدهاي تعريف و ستايش از ديگران مرزهاي تمجيد و تملق



شاخص عمل خالص

قال الصادق(ع): العمل الخالص الذي لا تريدان يحمدك احد غيرالله.
امام صادق(ع) فرمود: عملي را خالص گويند كه اراده نكرده اي غير خدا تو را ستايش كند.(1)
1- اصول كافي، ج 2، ص 16

 



اطاعت خدا و اجابت دعا

از يك راوي به نام محمدبن سويد نقل شده است كه سالي در مدينه خشكسالي بسيار شديدي اتفاق افتاد. مردم براي نماز باران و دعا به صحرا رفتند. من در لابلاي جمعيتي كه در صحرا بودند، مردي ژنده پوش را ديدم كه ظاهري ژوليده داشت و در گوشه اي به نماز ايستاده بود. رفتارش توجه مرا جلب كرد. نزديك او رفتم و كنارش ايستادم. نمازش را خواند و بعد از نماز دست به دعا برداشت. خيلي ساده با خدا صحبت مي كرد و مي گفت: «رب اني اقسمت عليك الا امطرت علينا الساعه » خدايا تو را به حق خودت قسم مي دهم كه همين الآن بر ما باران بباران!
من از سادگي اش تعجب كردم. هنوز دست هايش پايين نيامده بود كه ديدم هوا منقلب شد و بعد از چند رعد و برق، باران شروع به باريدن كرد، به طوري كه مردم از خرابي خانه هايشان ترسيدند و به پناهگاه ها رفتند! اين مرد هم به گوشه اي رفت. من هم از او جدا نشدم و دنبالش رفتم، ديدم دوباره دست به دعا برداشت گفت: «اللهم ان كنت تعلم انهم قد اكتفوا فارفع عنهم» خدايا! اگر به قدر كافي باران آمده قطع كن. در اين هنگام ديدم هوا آرام شد و باران ايستاد و آسمان صاف و روشن شد. من بسيار تعجب كردم. مردم با شوق و شعف به خانه هايشان رفتند. اين مرد هم حركت كرد، ولي من دنبالش رفتم وخانه اش را شناختم. فردا صبح به سراغش رفتم و در خانه اش را زدم. بيرون آمد. گفتم: من حاجتي دارم. گفت: بگو. گفتم: براي من دعا كن! گفت من چه كاره ام كه درباره شما دعا كنم؟ گفتم: من ديروز مراقب حالت بودم. بگو چه كرده اي كه به اين منزلت رسيده اي؟ سرش را پايين انداخت، تاملي كرد و بعد خيلي ساده و آرام گفت: «اطعت الله في ما امرني و نهاني، فسالته فاعطاني» يك عمر مطيع فرمان خدا بوده و امر و نهيش را اطاعت كرده ام، يك بار هم از او باران خواستم، آيا روا بود كه ندهد!(1)

 



ويژگي ها و آثار اخلاص

پرسش:
اخلاص كه در رشد و تعالي معنوي و اخلاقي انسان از جايگاه والايي برخوردار است چه نتايج و آثاري را در سلوك فردي و اجتماعي به همراه دارد؟
پاسخ:
در بخش قبلي به نحو اجمال به مفهوم اخلاص، مراتب اخلاص و جايگاه اخلاص در اخلاق و رفتار و رسيدن به رشد و تعالي معنوي انسان پرداختيم. اينك در بخش پاياني دنباله مطلب را پي مي گيريم.
امتيازهاي ويژه مخلصين
قرآن كريم سه ويژگي و امتياز براي «مخلصين» بيان مي كند كه ديگران از آن محرومند. علامه بحرالعلوم در بيان اين امتيازهاي «مخلصين» مي نويسد:
اول آن كه از محاسبه محشر آفاقي و حضور در آن عرصه معاف و فارغ است. (صافات - 39) چه اين طايفه با عبور از قيامت عظماي انفسيه، حساب خود را پس دادند، پس حاجت به محاسبه ديگر ندارند.
دوم آن كه آن چه از سعادت و ثواب به هر كس عطا مي شود در مقابل عمل و كردار اوست. مگر اين صنف از بندگان كه كرامت و الطاف به ايشان مافوق عمل و كردار اوست. (صافات- 159)
سوم آنكه مقام «مخلصين» مرتبه اي عظيم و مقامي است كريم و در آن اشاره به مقدمات رفيعه و مناصب منيعه است كه به ايشان مي رسد و شايد كه ستايش و ثناي الهي را آنچنان كه سزاوار آن ذات مقدس است بجا آورند. «سبحان الله عما يصفون، الا عبادالله المخلصين» يعني آنان مي توانند ثناي الهي را به آنچه سزاوار و بارگاه اوست به جاي آورند و صفات كبريايي را بشناسند.
نتايج و آثار اخلاص
معارف و تعاليم اسلامي در زمينه هاي گوناگون اعتقادي، عملي و اخلاقي آثار و دستاوردهاي بسياري در حيات انسان دارد. اخلاص به عنوان يكي از مفاهيم اساسي اخلاق اسلامي و قرآني، نقش كليدي و آثار مثبتي در زندگي انسان و روابط مختلف او با پيرامونش دارد. در اينجا ثمرات اخلاص را از ديدگاه آيات قرآن در محورهاي زير بيان مي كنيم:
1- پيروزي در عمل
فردي كه براي خدا كار مي كند به هر نتيجه اي كه برسد براي او پيروزي است، زيرا وظيفه و تكليف خود را انجام داده است. براي مثال قيام خونين سيدالشهدا(ع) با وجود شكست ظاهري در اوج قله پيروزي قرار دارد، و بهترين دليل بر موفقيت آن، ماندگاري آن پس از هزار و چندصد سال است. (ال عمران- 170) و (توبه-52) بنابراين اگر عمل صحيح و صالحي همراه با اخلاص باشد، شكست در آن معنا ندارد و برعكس اگر اخلاص نباشد در صورت پيروزي و موفقيت ظاهري، در باطن امر شكست خواهد بود.
2- جاودانگي عمل
از آنجا كه خدا جاويد و ازلي است و عدم و نيستي در ذات لايزال او مفهومي ندارد، هر كاري نيز كه رنگ خدايي يابد و خالص باشد جاودانه است. مانند قطره آبي كه به دريا وصل شود كه ديگر قطره نيست بلكه درياست. در مقابل، قرآن كريم عمل غيرخالص را به كف روي آب كه دوام ندارد و به زودي از بين مي رود تشبيه مي كند. (رعد- 17) گرچه در اين آيه اصطلاح «خالص» و «اخلاص» و مشتقات آن به كار نرفته است، اما محتواي آيه همانا تبيين گر اخلاص و بقاي حق در برابر باطل است.
3- بي اثر بودن سرزنش دشمنان
قرآن كريم يكي از صفات مجاهدان «في سبيل الله» را عدم تأثيرپذيري از تبليغات سوء دشمن ذكر مي كند (مائده- 54). با توجه به اينكه مجاهدان سرزنش و توهين ديگران را به خاطر خدا تحمل مي كنند، آن ناسزاگويي، گرچه براي گوينده عذاب دارد، براي اين مجاهدان پاداش به همراه خواهد داشت.
4- عدم انتظار پاداش از مردم
قرآن كريم داستان انفاق «خالصانه» علي(ع)، فاطمه(س) و فرزندانشان را نقل مي كند كه چگونه سه روز پي درپي افطار خود را به مسكين، يتيم و اسير دادند. خداوند متعال در ضمن بيان داستان انفاق اهل بيت(ع) در سوره انسان آيات 9-8 عمل خالص را نيز تعريف كرده و به سه نكته اساسي پيرامون آن اشاره دارد: 1-با وجود نياز و حب طعام، انفاق كردند 2-گفتند تنها براي خدا به شما اطعام كرديم 3-پاداش و تشكري نيز انتظار نداشتند.
گرچه ادب اقتضا مي كند كه گيرنده تشكر بكند، ولي انفاق كننده نبايد چنين انتظاري داشته باشد، اگر داشت اخلاص را از دست مي دهد. بنابراين، مخلص كسي است كه هدفش صرفا رسيدن به قرب الهي، پاداش اخروي و رضايت الهي باشد.
5- محبوب شدن مخلص
از آنجا كه «مخلص» بدون منت بر مردم خدمت مي كند و مردم پاكي و صفا را در وجودش مي بينند، از اين رو رفتارش موجب محبوب شدن او مي شود. خداوند نيز در قرآن وعده داده كه مومنان مخلص را محبوب مردم كند. پس اين محبت هم به لحاظ طبيعي و هم به عنايت غيبي خداوند بر دل ها نقش مي بندد. (مريم- 96)

 



بررسي اوصاف وفلسفه قيامت در قرآن كريم زلزله رستاخيز

علي جواهردهي
رستاخيز و قيامت از اصول دين شرايع وحياني و الهي است. بي گمان محوري ترين اصول آموزه هاي وحياني، سه اصل توحيد، نبوت و معاد است. قيامت يكي از مسائل مرتبط با معاد است، چنان كه اصول ديگر چون عدل مرتبط با توحيد و امامت مرتبط با نبوت مي باشد. بنابراين، شناخت مهم ترين اصول ديني، از طريق آموزه هاي وحياني بهترين نوع شناخت است كه انسان مي تواند كسب كند.
نويسنده دراين مطلب برآن است تا تحليل قرآن را از مساله قيامت و اوصاف آن ارايه دهد و خوانندگان را با مهم ترين وتاثيرگذارترين مسائل در زندگي انسان، آشنا سازد. اينك با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
قيامت كه در زبان عربي دراصل به معناي برپايي و قيام دفعي انسان است، در فرهنگ قرآني به معناي زمان و روز برپايي مردم درپيشگاه خداوند به كار رفته است. (مفردات الفاظ القرآن الكريم، ص 691، ذيل واژه قوم)
قرآن به قيامت از ابعاد و جهات مختلف توجه داده است و در ذيل واژگاني چون القيامه، الساعه، يوم، امر الله، واقعه، حاقه و مانند آن، موضوعات و مسائل و مطالب چندي را مطرح و تبيين و تحليل نموده است. از جمله مطالبي كه درباره قيامت مي توان در آموزه هاي قرآني يافت، موضوعاتي چون آخرت، حسابرسي، حشر، ميزان، معاد، بهشت، دوزخ، عذاب ها و پاداش هاي اخروي و مانند آن است.
خداوند در آيه 9 سوره عمران و 43 سوره روم ونيز 47 سوره شوري و 1 و 2 سوره واقعه، به صراحت برحتمي بودن وقوع آن اشاره و تاكيد مي كند و آن را امري برگشت ناپذير برمي شمارد. درتحليل قرآني، گردآوردن انسان ها در قيامت وعده حتمي خداوند است و هرگز نمي توان آن را منكر كرد و به تكذيب وقوع آن پرداخت. (نساء آيه 87، هود، آيه 103 و دخان، آيه 40و تغابن، آيه 9 و مرسلات، آيات 13 و 16 و 17و 38)
حتميت قيامت
از نظر آموزه هاي قرآني، وقوع رستاخيز و قيامت به امر تكويني، خدا، مساله اي غير قابل انكار و تكذيب است (انعام، آيه 73 و نحل، آيه 77 و غافر، آيه 78) چنان كه برپايي قيامت، براي خداوند آسان تر از چشم بر هم نهادني است. (نحل، آيه 77)
هرچند كه علم درباره زمان وقوع آن، امري در انحصار خداوند است (لقمان، آيه 34 و احزاب، آيه 63و فصلت، آيه 47 و آيات ديگر) ولي اين امر محتوم و قطعي در زمان خود اتفاق مي افتد و از نظر زماني بر اساس آموزه هاي قرآني، در زماني نزديك است و به زودي رستاخيز برپا خواهد شد، هرچند كه براي بسياري از مردم امري بعيد به نظر مي رسد كه مي تواند بعيد از نظر اتفاق تحققي آن باشد، چنان كه كافران و تكذيب كنندگان قيامت بر اين باورند، يا مي تواند بعيد از نظر زماني باشد كه باور بسياري از توده هاي مردم است. (طه، آيه 15 و احزاب، آيه 63 وشوري، آيه 17 و قمر، آيه 1 و نيز معارج، آيه 6)
قيامت و معاد دغدغه همگاني بشريت است؛ زيرا از زماني كه با مرگ آشنا شد، از ماهيت آن پرسش هايي مطرح كرد و تلاش نمود تا با شناخت ماهيت مرگ از ادامه زندگي آگاهي يابد. لذا با مساله معاد و بازگشت ارواح و جان ها وحتي انسان ها همراه با كالبد جسماني، آشنا مي شود.
مهم ترين سوالي كه انسان ها از پيامبران داشتند مساله معاد و چگونگي تحقق و وقوع آن بود. همين مساله حتي براي پيامبران اولوالعزمي چون حضرت ابراهيم (ع) مطرح بوده و وي با آن كه از وقوع آن علم حصولي داشت، خواهان آگاهي شهودي نسبت به اين واقعه مي شود كه در داستان پرندگان قرآن به آن اشاره شده است. آن حضرت(ع) پس از امكان تحققي قيامت با شهود عيني و ملموس، به اين اطمينان رسيد كه رستاخيز امري محتوم و قطعي است و اتفاق خواهد افتاد و كيفيت و چگونگي آن را نيز به چشم عيان ديد. (بقره، آيه 260)
خداوند در آياتي چند از جمله 187 سوره اعراف و 63 سوره احزاب و 12 سوره ذاريات و 1و 2 سوره نبا و نيز 42 سوره نازعات، گزارش مي كند كه يكي از پرسش هاي مكرر مردم از پيامبرگرامي(ص) درباره زمان وقوع قيامت بوده است. به اين معنا كه توده هاي مردم بواسطه آموزه هاي وحياني با اصل قيامت آشنا شدند، ولي همواره مسائل و مطالب پيراموني آن، دغدغه ذهني و فكري آنان بوده است.
اهداف و فلسفه قيامت
شايد آگاهي از فلسفه قيامت و هدف ازبرپايي آن بتواند معنا و مفهوم درستي از زندگي و مرگ نيز ارائه دهد و شيوه هاي درست زندگي را درپيش روي ما بگشايد و ما را از غفلت رهايي بخشد. از اين رو در اين جا نگاهي به فلسفه واهداف قيامت در تحليل قرآني خواهيم داشت.
خداوند در قرآن براي برپايي قيامت، اهدافي چند برشمرده است كه عبارتند از: رحمت، حساب و كتاب، پاداش به صالحان، كيفر طالحان، جداسازي ميان صفوف حق و باطل، جزاء و كيفر بندگان و برپايي عدالت كامل و اجراي آن در حق بندگان.
خداوند در آيه 12 سوره انعام، برخورداري مردم از رحمت خداوندي را از فلسفه هاي برپايي و تحقق قيامت برمي شمارد. در حقيقت، قيامت، نوعي تكريم و اكمال و اتمام رحمت الهي برمردم است، زيرا در قيامت است كه انسانها، مي توانند از زندگي جاودانه بهره مند شوند و از آرامش و آسايش ابدي سود برند؛ هرچند كه شماري از انسانها، با انتخاب نادرست و غلط خويش، خود را در شقاوت ابدي و جاودانه گرفتار مي كنند. ولي اصل قيامت و فلسفه وجودي آن، رحمت الهي به بندگان و آفريده هاي خود است.
بي گمان، شرايط دنيا نمي تواند زمينه هاي احقاق حق و اجراي عدالت كامل و تمام خداوند نسبت به بندگان مكلف و عاقلي باشد كه با انتخاب آزاد و اراده مختار خويش، رفتارهاي دوگانه و متضادي را درپيش گرفته اند. از اين رو خداوند از اهداف برپايي قيامت را قيام و اجراي عدالت وبرخورداري هر فرد از نتايج اعمال مختار خويش برمي شمارد. (احقاف، آيه19)
در حقيقت با حسابرسي اعمال بندگان بر مبناي قسط و عدل در قيامت است كه هركسي به حق عادلانه خويش مي رسد. از اين رو حسابرسي نيز به عنوان فلسفه برپايي قيامت در آيه 47 سوره انبياء و 26 سوره معارج مطرح مي شود.
خداوند در آيات 3و 4 سوره سبا پاداش دادن به مؤمنان داراي عمل صالح را از علل برپايي رستاخير برمي شمارد و در آيه 5 همان سوره نيز كيفرنمودن تلاشگران عليه آيات خدا و آموزه هاي وحياني را از جمله اين علل معرفي مي كند. در حقيقت جزا و كيفر و پاداش بندگان، از اصلي ترين و اساسي ترين علل و فلسفه وجودي قيامت و هدف از برپايي آن است كه در آيات 26 و 28 سوره ص و 26 سوره معارج بيان و بر آن تاكيد شده است.
قرآن در آيه 26 سوره سبا و 17 سوره نبا، جداشدن و شفاف گرديدن صفوف حق مداران از باطل گرايان را فلسفه تحقق رستاخيز معرفي مي كند.
بنابراين مي توان گفت كه از آن جايي كه دنيا قابليت و شانيت اين امور را ندارد و شرايط براي تحقق آن كافي نيست، قيامت به عنوان مكمل دنيا برپا مي شود و رستاخيز تحقق مي يابد تا به اين امور به طور كامل رسيدگي شده و حق مطلب چنان كه شايسته و بايسته است ادا شد.
اوصاف و ويژگي هاي قيامت
خداوند در قرآن براي قيامت اوصاف و ويژگي هائي را بيان مي كند كه از جمله آن ها، بزرگي و عظمت قيامت است. به اين معنا كه قيامت روزي بزرگ و با عظمت است كه انسان ها با آن مواجه خواهند شد و در برابر خداوند يكتا و يگانه مي ايستند. (انعام، آيه 15 و اعراف، آيه 59 و يونس، آيه 15 و آيات ديگر)
اين روز از جهات ديگر نيز بزرگ و عظيم است، زيرا روزي طولاني است كه گويي براي آن پاياني نيست، چرا كه هر روز قيامتي به اندازه پنجاه هزار سال دنيوي است. (معارج، آيه 4) البته در آيه 5 سوره سجده، از نظر زماني، طول هر روز آن به اندازه هزار سال گفته شده است كه به نظر مي رسد روزهاي آن همانند روزهاي كوتاه و بلند تابستان متفاوت باشد.
اما آن چه به نظر درست تر مي آيد، ارتباط كوتاهي و بلندي روز قيامت با موضوعات و متعلقات آن باشد؛ زيرا در آيه 4 سوره معارج از مسئله عروج فرشتگان و روح سخن به ميان آمده كه اين عروج در مدت زماني اتفاق مي افتد كه پنجاه هزار سال دنيوي است ولي عروج امر الهي، در مدت زمان كوتاه تري اتفاق مي افتد. اين تفاوت همانند تفاوت سرعت حركتي نور با سرعت صوت مي باشد. چنان كه سرعت نور بيش تر است و در زماني كم تر به مقصد مي رسد و زماني را كه صوت مي پيمايد تا به مقصد برسد بلندتر و طولاني تر است، هم چنين، عروج امر از نظر زماني براي بازگشت، كوتاه تر از زمان بازگشت روح و فرشتگان است. براين اساس، مراد آن نيست كه روزهاي قيامت از نظر كوتاهي و بلندي متفاوت است، بلكه به معناي آن است كه سرعت عروج امر الهي بيش تر از سرعت عروج فرشتگان و روح است؛ زيرا سرعت بازگشت يك روزه امر الهي، به اندازه اي است كه معادل هزار سال دنيوي است ولي سرعت بازگشت يك روزه فرشتگان و روح به اندازه پنجاه هزار سال دنيوي مي باشد.
با اين همه، نبايد فراموش كرد كه روزهاي قيامت بلند و طولاني است، زيرا مفهوم عظيم (انعام، آيه 15) و كبير (هود، آيه 3) مي تواند افزون بر بزرگي و عظمت وجودي آن رخداد، اشاره اي نيز به بلندي و طولاني بودن روز بزرگ داشته باشد.
خداوند در آيه 46 سوره قمر، از قيامت به عنوان روزي هولناك و وحشت زا ياد مي كند كه خود بر عظمت و بزرگي آن مي افزايد. هم چنين توصيف قيامت به روزي سخت و مشقت بار (هود، آيه 26 و حج، آيات 1 و 2 و انسان، آيه 10و 27 و آيات ديگر) خود بيانگر بزرگي و عظمت آن روز از جهات ديگر است.
خداوند در آيه 7 سوره انسان، قيامت را روزي فراگير و گسترده از شر و عذاب بر مي شمارد و به انسان ها نسبت به آن روز هشدار شديد مي دهد.
همچنين در سوره مطففين، از قيامت به عنوان «يوم عظيم» ياد مي كند و ضمن هشدار به كم فروشان مي فرمايد: «آيا آنان گمان نمي كنند كه برانگيخته مي شوند در روزي بزرگ؟! روزي كه مردم در پيشگاه پروردگار جهانيان مي ايستند! »(مطففين/6)
مستان غيرمست
خداوند در سوره حج آيه 1 براي ترسيم عظمت قيامت از آن به زلزله قيامت ياد مي كند و مي فرمايد: «اي مردم! از (عذاب) پروردگارتان بترسيد كه زلزله رستاخيز امر عظيمي است» و درآيه بعد براي به تصوير كشيدن سختي آن روز مي فرمايد: «روزي كه آن را مي بينيد (آنچنان وحشت، سراپاي همه را فرامي گيرد كه) هر مادر شيردهي، كودك شيرخوارش را فراموش مي كند هر زن بارداري، جنين خود راسقط مي كند و مردم را مست مي بيني، در حالي كه مست نيستند بلكه عذاب خدا شديد است»!
آيه فوق يكي از صريحترين آيات در بيان احوالات قيامت است كه تصويرسازي دقيق و زيبائي از آن روز ارائه مي دهد بطوري كه براي هيچ انسان عاقل غيرغافلي كوچكترين ترديدي باقي نمي ماند كه برپايي قيامت همراه با وحشت و سختي و هول و هراس براي مردم خواهد بود و لذا حواس خود راجمع كرده و از هم اكنون كه فرصت چند روزه عمر را در اختيار دارد براي مواجه شدن با آن روز وحشت زا خود را آماده مي كند و در انديشه تدارك و جبران مافات برمي آيد و سعي مي كند توشه كافي را براي آن روز - كه به تعبير قرآن هيچ مال و فرزندي براي او سودمند نخواهد بود- فراهم نمايد.
از ويژگي هاي اين روز آن است كه روزي تلخ براي كافران و مجرمان (قمر، آيات 43 و 46 و 47) و روزي امن، نور، آرامش و آسايش براي مؤمنان (تحريم، آيه 8) و محسنان (يونس، آيه 26) است و چهره هاي مؤمنان و محسنان در آن زمان شادان به خداوند مي نگرد و لذت معنوي مي برد.
از ديگر اوصاف و ويژگي هاي قيامت آن است كه امري ناگهاني و غيرقابل پيش بيني براي انسان هاست و ناگهان واقع مي شود بي آن كه انسان متوجه آن شود. (انعام، آيه 31 و يوسف، آيه 107 و حج، آيه 55 و زخزف، آيه 66 و آيات ديگر)
خداوند در آياتي از جمله آيه 103 سوره هود و 3 سوره هود، اين روز را روزي آشكار و قابل مشاهده براي همگان معرفي مي كند؛ زيرا در اين روز آن چه براي توده هاي مردم غيب بوده است به امر مشهود تبديل مي شود و همگان شاهد آن روز خواهند بود و خود جزئي از آن درمي آيند و شاهد و مشهود يكي مي شود؛ چنان كه انسان هاي اهل بصير كه كشف الغطا براي آنان تحقق يافته و قيامت آنان بروز و ظهور كرده است، هم اكنون قيامت براي آنان مشهود مي باشد. در حقيقت اين آيه مي گويد همان گونه كه اهل شهود در دنيا قيامتشان قيام كرده و مشهود آنان است، در قيامت همگان از اين قدرت و توان بهره مند خواهند شد و پرده هاي حجاب از جلوي چشمشان برداشته مي شود و حقيقت قيامت براي آنان مشهود مي شود. بنابراين، قيامت در حال حاضر براي مؤمنان خاص مشهود است و ديگران به سبب پرده نمي توانند آن را ببينند ولي پس از قيامت و فرو افكنده شدن پرده ها آنان نيز با اين واقعيت مواجه خواهند شد.
خداوند در آيه 75 سوره قصص، از بصيرت و آگاهي كامل انسان ها به احوال و اعمال خود در قيامت سخن به ميان مي آورد كه چگونه ايشان در آن زمان خود را مشهود مي بينند و شاهد و مشهود يكي مي شود. بنابراين هر انساني در قيامت، خود را چنان كه در دنيا ساخته و پرداخته مي بيند و همه پرده هاي غفلت دنيوي از ميان برداشته مي شود و حجاب تن از جان كنار مي رود و حقيقت و شاكله وجودي خود ساخته انسان برايش آشكار مي گردد. (سجده، آيه 12 و نيز سوره ق، آيه 22 و قيامت، آيات 13 و 14)
از ديگر ويژگي هاي قيامت، داشتن مواقف معين و ايستگاه ها و به اصطلاح امروزي پست هاي ايست بازرسي است كه در آياتي از جمله آيه 27 و 30 سوره انعام و آيه 31 سوره سبا و 24 سوره صافات به آن اشاره شده است. اين بدان معناست كه در آن روز، انسان ها در هر ايستگاهي مي بايست پاسخگوي موضوعي باشند. گفته شده توقف در هر ايستگاهي براي پاسخگوئي، 50 هزار سال طول خواهد كشيد.
نام هاي قيامت
برخي از صفات قيامت را مي توان از روي نام هايي كه خداوند در قرآن براي قيامت بيان كرده به دست آورد. از جمله اين نام ها مي توان به حاقه (حاقه، آيات 1 تا 3) به معناي حقيقت و روز واقع شدني، ساعت (انعام، آيات 31 و 40 و آيات ديگر) به معناي زمان معين شده، صاخه (عبس، آيه 33) به معناي روز فرياد و صيحه، طامه (نازعات، آيه 34) به معناي روز حادثه بزرگ، غاشيه (غاشيه، آيه 1) به معناي روز فراگير و همگاني، قارعه (قارعه، آيه 1 تا 3) به معناي روز عذاب كوبنده، نبا عظيم (نباء، آيه 2) به معناي خبري مهم و رخدادي بزرگ، واقعه (واقعه، آيات 1 و 2) به معناي روز تحقق يافتني، يوم الازفه (غافر، آيه 18) به معناي روز نزديك و حتمي، يوم البعث (روم، آيه 56) به معناي روز رستاخيز و برانگيخته شدن از خاك، يوم التغابن (تغابن، آيه 9) به معناي روز احساس خسارت و زيان، يوم التلاق (غافر، آيه 15) به معناي روز ديدار و ملاقات، يوم التناد (غافر، آيه 32) به معناي روز فرياد براي كمك خواهي، يوم الجمع (تغابن، آيه 9) به معناي روز اجتماع و گرد آمدن، يوم الحساب (ابراهيم، آيه 41) به معناي روز حسابرسي، يوم الحسره (مريم، آيه 39) به معناي روز افسوس و ندامت، يوم الحق (نبا، آيه 39) به معناي روز استواري و حق، يوم الخروج (ق، آيه 42) به معناي روز بيرون آمدن از قبر، يوم الخلود (ق، آيه 34) به معناي روز جاويد، يوم الدين (حمد، آيه 4) به معناي روز جزا و پاداش و كيفر، يوم الفتح (سجده، آيه 29) به معناي روز پيروزي، يوم الفصل (صافات، آيه 21) روز جدايي اهل حق از باطل، يوم القيامه (بقره، آيه 85) روز برپايي مردم نزد خداوند، يوم الموعود (بروج، آيه 2) به معناي روز وعده داده شده، يوم الوعيد (زخرف، آيه 83) به معناي روز وعده هولناك، يوم الوقت المعلوم (حجر، آيه 38) به معناي روز معين و يوم عظيم به معني روز بزرگ اشاره كرد. البته برخي روزالوقت المعلوم را به معناي آخرالزمان و مسايل پيش از قيامت دانسته اند كه زمين و زمان زير و رو مي شود.
از اين نام ها مي توان به برخي از ويژگي ها و صفات قيامت و رستاخيز پي برد و آن را روزي بزرگ و عظيم دانست كه سرنوشت جاودانگي بشر در آن روز رقم خواهد خورد.
البته آنچه در اين مقاله كوتاه بيان شد گوشه اي از اوصاف قيامت در قرآن است كه صرفا براي يادآوري بيان شد، حال آن كه سخن گفتن درباره اين واقعه بزرگ، حد و اندازه يك كتاب و چند كتاب را مي طلبد نه يك مقاله.

 



بررسي بايدها و نبايدهاي تعريف و ستايش از ديگران مرزهاي تمجيد و تملق

آيت الله مصباح يزدي
در مقاله حاضر، آيت الله مصباح يزدي پيرامون بيان حال مؤمنين در برابر ستايش ديگران و بايدها و نبايدهاي اين رفتار سخن گفته و حدود و مرزهاي ميان تعريف و تملق را بيان كرده است كه با هم آن را از نظر مي گذرانيم.
حضرت امير(ع) در بيان اوصاف متقين و شيعيان مي فرمايند: ان زكي أحدهم خاف مما يقولون و قال أنا أعلم بنفسي من غيري و ربي أعلم بي اللهم لا تواخذني بما يقولون و اجعلني خيرا مما يظنون واغفرلي ما لا يعلمون فانك علام الغيوب و ساتر العيوب.(نهج البلاغه، خ 193/ بحارالانوار ج 65 ص 192) اگر كسي مؤمنان ممتاز را تعريف و ستايش كند، آن ها از حرف هايش نگران مي شوند و اظهار مي كنند: من خودم را بهتر مي شناسم و خدا مرا بهتر از خودم مي شناسد؛ و از خدا مي خواهند: خدايا ما را به اين ستايش ها و تعريف ها مؤاخذه نكن؛ ولي ما را بهتر از آنچه گمان مي كنند، قرار بده و گناهاني را كه مرتكب شده ايم و آن ها نمي دانند، ببخش كه تو داننده نهان ها و پوشاننده خطاها هستي.
مؤمن و ستايش ديگران
موضوع بحث در اين فقره از روايت بيان حال مؤمنين در برابر ستايش ديگران است. آيا از نظر اسلام مي توان از ديگران تعريف كرد، يا بهتر است از ستايش و تمجيد ديگران خودداري شود؟
اين سؤال به نحو كلي جواب قاطعي ندارد؛ چون اين گونه نيست كه هر ستايشي، در هر جايي، به هر صورتي و از هر كسي مطلقا خوب باشد؛ هم چنين است ستايش نكردن و كتمان صفات خوب ديگران. در مقابل، تا حدودي مشخص است كه مذمت و عيب جويي از ديگران به طور كلي پسنديده نيست؛ اما آيا جايي هست كه بايد كسي را نكوهش كرد؟
در جواب اين سؤال بايد گفت كه هر يك از اين موارد اشكال مختلفي دارد. ستايش ديگران از سويي در بعضي از موارد تاحد وجوب هم مي رسد؛ و از سوي ديگر در مواردي به عنوان رذيلت اخلاقي محسوب شده و حتي به حد حرمت مي رسد. اين اشكال درباره مذمت ديگران هم وجود دارد. لذا پاسخ به سؤال فوق به شرايط و موقعيت انسان، آثار ناشي از ستايش يا نكوهش و نيت شخص از اين رفتار بستگي دارد.
مي دانيم خداي متعال دوست دارد انسان هاي پاك و بافضيلت در جامعه شناخته شوند و براي جامعه اسلامي مطلوب نيست كه فضيلت ها مكتوم بماند و فقط زشتي ها، پليدي ها و پلشتي ها رواج پيدا كند و شايع شود. چون در اين صورت تدريجا در جامعه، خوبي ها از رونق مي افتد، سكه فضايل در جامعه كساد مي شود و مردم از شناختن خوبان محروم مي شوند و نمي توانند از آنها الگو بگيرند. ما تمام چيزهاي خوبي را كه ياد گرفته ايم از كساني آموخته ايم كه به آن ها اعتماد داشتيم و از زماني كه بنا را بر تحقق گذاشتيم و در صدد برآمديم كه اعتقادات و دين مان را از حالت تقليدي خارج كرده، مستند به مباني فكري و تحقيقي كنيم، به دنبال كساني رفتيم كه آنها را به خوبي و نيكي مي شناختيم و به آنها اعتماد داشتيم.
معرفي ارباب فضيلت
صلاحيت و شايستگي افراد، گاهي از طريق معاشرت با ايشان شناخته مي شود. ولي اكثر اوقات خوبي ديگران با معرفي ساير افراد شناخته مي شود. مگر ممكن است همه علماي بزرگ و اساتيدي را كه دين را از آنها فرا مي گيريم، براساس معاشرت با آن ها بشناسيم؟ اگر كسي ايشان را معرفي نكرده و خوبي هايشان را نگفته بود، ما آنها را مي شناختيم؟ طبيعي است كه اگر خوبي هاي آنها را نمي دانستيم، نمي توانستيم به ايشان اعتماد كنيم و در نتيجه معرفت ديني ما ناقص مي ماند. در بسياري از امور ديگر زندگي نيز انسان نيازمند اطمينان و اعتماد به ديگران است و چون انسان نمي تواند در همه موارد شخصا نسبت به ديگران اطمينان كسب كند- همچنان كه همه علوم و تجربيات را نمي تواند شخصا به دست آورد- در اغلب موارد با استفاده از شناخت ها و تعريف هاي ديگران اطمينان لازم را به دست مي آورد. بنابراين اگر خوبي هاي ديگران گفته نشود، راه كسب بسياري از علوم بسته مي شود و بسياري از مصالح زندگي اجتماعي كه مترتب بر روابط انساني است، از دست مي رود.
از همين رو گاهي نيز نكوهش ديگران واجب مي شود. زيرا هم چنان كه بعضي مصالح اجتماعي اقتضا مي كند كه خوبي ها و محاسن افراد شناخته شود، گاهي نيز بعضي مصالح، مترتب بر اطلاع از بدي ها و عيب هاي افراد است. مثال روشن اين مساله پاسخ به سوال كسي است كه در مورد خواستگار تحقيق مي كند. اگر اين شخص از ابتدا نسبت به معايب خواستگار آگاه شود، از مفاسد و ضررهاي مالي، اخلاقي و اجتماعي زيادي جلوگيري مي شود. در چنين موردي غيبت كردن و اظهار عيب هاي خواستگار واجب است. هم چنان كه كساني كه داوطلب تصدي مناصبي در سطوح مختلف اجتماعي مي شوند، واجب است محاسن و معايبشان- تا جايي كه با مصالح جامعه ارتباط دارد- براي ديگران معرفي شود؛ مبادا به واسطه بعضي عيوب اين داوطلب، زياني متوجه جامعه و نظام شود. لذا لازم است افراد مطلع، از باب مشورت، عيوب اين داوطلب را كه در كار او موثر است، به ديگران گوشزد كنند. در اين جا نمي توان گفت: من غيبت نمي كنم؛ يا حفظ احترام مومنين واجب است؛ اين خيانت به جامعه، كشور و نظام است.
ستايش ديگري در غير حضور خود او چگونه است؟ آيا مي توان فضايل اخلاقي كسي را در غيابش بيان كرد؟ نمي توان گفت اين كار به طور مطلق ارزش مثبت دارد؛ بلكه بايد نيت فرد را از ستايش سنجيد. گاهي انسان كسي را در غيبتش ستايش مي كند، چون مي داند خبر اين ستايش به گوشش مي رسد و او هم به خاطر اين ستايش، سفارش او را نزد ديگران مي كند؛ يعني يك داد و ستد! چنين كاري فضيلت اخلاقي محسوب نمي شود. اما گاهي انسان، مومني را نزد ديگران ستايش مي كند، تا مومن در جامعه محترم باشد و مردم او را به خاطر ايمان و فضايل اخلاقي اش دوست بدارند. اين كار باعث ترويج فضايل اخلاقي و شناخته شدن اصحاب فضيلت در جامعه مي شود و كاري پسنديده و ارزش مند است و برخي فوايد اجتماعي نيز بر آن مترتب مي شود.
درمان بيماري هاي روحي با ستايش ديگران
گاهي نيز ستايش ديگران موجب درمان مشكلات پنهان روحي و اخلاقي شخص مي شود؛ اما چگونه؟ در ميان آدميان كمتر كسي وجود دارد كه كم و بيش مبتلا به حسد نباشد. البته تا زماني كه حسادت در دل شخص نهفته و در خارج بروز نيافته- في حد نفسه- گناه محسوب نمي شود. اما اگر در صدد برآمد اين ناراحتي باطني را به وسيله تخطئه ديگري تسكين دهد، چنين كاري «اعمال حسد» است كه از گناهان كبيره شمرده مي شود و ممكن است تا پاي قتل طرف مقابل هم پيش برود؛ آن چنان كه قابيل دست به قتل برادر خود هابيل زد؛ تنها به اين دليل كه نسبت به او حسد ورزيد. (مائده/7) اولين قتلي كه روي زمين افتاق افتاد اين قتل بود كه حسد باعث آن بود. برادران حضرت يوسف(ع) نيز كه همگي پيغمبرزاده و از نوادگان حضرت ابراهيم خليل(ع) بودند، هنگامي كه ديدند پدرشان به حضرت يوسف(ع) بيشتر علاقه دارد، به يك ديگر گفتند: «پدر پير ما گمراه شده كه يكي از فرزندانش را بيشتر از بقيه دوست دارد.» (يوسف/8) براي حل اين مشكل يوسف را بايد از پيش چشم پدر دور كرد.(همان/9) نقل اين داستان ها در قرآن براي اين است كه ما بدانيم ممكن است در قلب ما هم ذره اي از حسد باشد كه تدريجاً سرنوشت خود ما و حتي گاهي ملتي را تغيير دهد. همچنان كه به حسب روايتي، ريشه همه مخالفت هايي كه با اهل بيت(ع) شد، حسد بود.
اين بيماري روحي، تا زماني كه طغيان نكرده و به حد بحران نرسيده، قابل درمان است و يكي از بهترين راه هاي درمان آن اين است كه انسان كسي را كه نسبت به او حسد مي ورزد، در پيش رو مورد احترام قرار دهد و در پشت سر از او تعريف و تمجيد كند. اين رفتار باعث مي شود تدريجاً آتش حسدش فروكش كند و به حدي نرسد كه او را به گناه وادار سازد. اين يكي از مواردي است كه ستايش ديگري پشت سرش، داروي بيماري دروني ماست.
تملق
ستايش ديگران در حضورشان چگونه است؟ غالباً ستايش ديگران جلوي روي خودشان آفاتي دارد. چون معمولاً انگيزه چنين ستايشي جلب نظر و محبت طرف مقابل است و اين كار در واقع نوعي رشوه دادن است؛ او را ستايش مي كند، تا او هم متقابلاً از او تعريف كند. اين كار، ارزش اخلاقي ندارد.
اما گاهي ممكن است ستودن ديگري در پيش روي او به نيت خدايي انجام شود. همچنان كه تعريف از كسي نزد ديگران به قصد ترويج فضايل و شناخته شدن اصحاب فضيلت، پسنديده و مطلوب است، اگر كسي باشد كه تعريف و تمجيدش توسط ديگران در او تأثيري ندارد، گفتن فضايل او در پيش رويش نيز به نيت ترويج فضيلت، كاري مطلوب است و در روايات نيز سفارش شده كه مروت بعضي افراد بايد ظاهر شود.
آسيب اين كار در جايي است كه انسان در حضور كسي او را ستايش كند، درحالي كه او شايستگي چنين ستايشي را ندارد؛ يا كسي را ستايش كند تا از او نفعي ببرد. اين ستايش بي جا، كه از آن به عنوان تملق، و چرب زباني ياد مي شود، كاري است بسيار زشت و اخلاقي است ناپسند كه در روايات هم از آن مذمت زيادي شده است. شايد يكي از گزنده ترين تعبيرات، اين روايت است كه از پيغمبر اكرم(ص) نقل شده كه فرمودند: احثوا في وجوه المداحين التراب (بحار/ 70/294) خاك به صورت متملقان بپاشيد. با استفاده از قرائني مي توان فهميد كه منظور آن حضرت از «مداحين» كساني است كه در حضور ديگري از روي تملق، يا به خاطر طمع او را مدح كنند.
خاك برسر متملقان!
كسي كه مورد تملق ديگري قرار گرفته نيز بايد در برابر تملق، عكس العمل نشان دهد و شخص متملق را با برخورد خود تأديب كند. البته روشن است كه نحوه برخورد در موارد مختلف متفاوت است. گاهي كسي از سر احساسات و بدون قصد و غرض تعريف بي جايي كرده كه در اين صورت لازم نيست حتماً با او برخورد تندي بشود. بلكه ممكن است در خلوت و به صورت خصوصي به او تذكر داده شود كه حتي اگر اين كار را براساس احساس وظيفه انجام داده، بايد حد و اندازه نگاه دارد.
اما اگر كسي به قصد اين كه نظر طرف مقابل را جلب كرده و منفعتي كسب كند، تملق بي جايي گفت، تكليف طرف مقابل چيست؟ در چنين موردي، اگر عكس العمل فوري و علني منتهي به مفسده اي نشود، لازم است زشتي كار متملق به او گوشزد شود. اما اگر چنين برخوردي ممكن است موجب مفسده اي شود، بايد در موقعيتي مناسب و به صورت خصوصي، شخص متملق را متوجه اشتباهش كرده و به او تذكر دهيم كه از كار او بيزار هستيم. همچنان كه حضرت امير(ع) در مقابل كساني كه تعريف هاي اغراق آميزي درباره آن حضرت مي كردند، براي اظهار بيزاري از رفتار و گفتار آنها دست به دعا برداشت و فرمود: خدايا من خود را بهتر از اينان مي شناسم و تو مرا بهتر از خودم مي شناسي. خدايا مرا بهتر از آنچه ايشان تصور مي كنند قرار ده و عيوب مرا كه از آنها مخفي كرده اي ببخش. (نهج البلاغه/ حكمت100)
حضرت امير(ع) در وصف متقين هم چنين تعابيري را از زبان مؤمناني كه مورد تملق ديگران قرار گرفته اند، مي فرمايد. آن حضرت مي فرمايد: ان زكي احدهم خاف مما يقولون؛ اگر كسي در مقابل شيعيان خالص به تعريف و تمجيد ايشان پرداخت، آنها نه تنها از اين تمجيد خوششان نمي آيد، بلكه نگران مي شوند و در پاسخ به شخص متملق سخني با او مي گويند و درخواستي هم از خدا دارند. به آن شخص مي گويند: انا اعلم بنفسي من غيري و ربي اعلم بي؛ من خودم را از ديگران بهتر مي شناسم و خدا مرا از خودم بهتر مي شناسد. سپس دست به دعا برداشته و مي گويد: اللهم لا تواخذني بما يقولون؛ خدايا مرا به خاطر حرف هايي كه درباره من زدند، مؤاخذه نكن؛ مبادا رفتار من به گونه اي بوده كه موجب فريب اين افراد شده و به اشتباه چنين تصوراتي پيدا كرده اند! من از اين حرف ها تبري مي جويم. واجعلني خيراً مما يظنون؛ اما تو مرا از آنچه اينان درباره من گمان دارند، بالاتر و بهتر قرار ده. اگر گمان بدي دارند و از روي نفاق، اظهار ستايش و مدح مي كنند، مرا بالاتر قرار ده و اگر واقعاً فضيلتي را براي من تصور كرده اند، باز هم مرا بالاتر از آن قرار ده. و اغفرلي ما لا يعلمون؛ و كارهاي بدي كه از من سر زده و آنها از آن بي خبرند، ببخش. فانك علام الغيوب و ساتر العيوب.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14