(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 24 بهمن 1389- شماره 19863

فراخوان
نگاهي به فيلم سفر سرخ قلب دفاع مقدس
اتفاقي در پيش است
كارگردان فيلم «سيب و سلما» گفت: تلاش براي ترسيم دنياي آرماني
جشنواره فجربايدها ونبايدها
كشف زواياي پنهان يك منتقد
شكست در نيمه شب



فراخوان

پژمان كريمي
جشنواره بين المللي فيلم فجر، نقاط قوت و ضعف، داشته ها و نداشته هاي سينماي ايران را پيش رو مي نهد.
اين بزرگترين رويداد سينمايي كشورمان گزارش مي دهد كه طي يك سال، سينماي ايران چه دستاوردي و چگونه محصولي داشته است و راه آينده را به چه كيفيتي مي پيمايد!
تا به امروز كه نه روز از برگزاري بيست ونهمين دوره جشنواره بين المللي فيلم فجر را پشت سر گذاشته ايم، يك ضرورت، بيش از هر ضرورتي خودنمايي مي كند و سينماي ما خويش را سخت بدان محتاج نشان مي دهد.ما عبارت «سينماگر و اثر متعهدانه» را بسيار شنيده ايم. با تأسف بايد گفت هر اندازه كه اين عبارت به زبان آمده، در راه تبيين آن كمتر كوشش شده است. در نتيجه كمتر نيز با مصاديق آن مواجه ذهني و عيني يافته ايم!
آيا هر سينماگر و اثري كه صرفاً به موضوع دين و انقلاب و دفاع مقدس پرداخت، يعني سينماگر و اثر متعهدانه؟ آيا اساساً مي توان صرف موضوع، يك سينماگر و اثرش را فارغ از نوع نگاه، انديشه و حديث و تأثير آن ارزيابي كرد و حكم به تعهد يا عدم تعهد آن سينماگر و اثر داد؟
متأسفانه، ما در تعريف برخي عبارات و مفاهيم ساده ، كاهلي كرده ايم. هنگامي هم كه يك مفهوم، يك عبارت، يك عنوان، يك صفت و يك پديده، به درستي و روشني تعريف نشود به دليل ابهام، در مصداق يابي، مصداق سازي و رأي و ارزيابي دچار خطا مي شويم!
تعيين «سينماگر متعهد» و اثر متعهدانه، نيازمند مشخص كردن و اختيار نمودن معيارهايي است. وقتي اين معيارها معين شد، آن گاه مي توانيم به بازتعريف و بازشناسي سينماگر و اثر متعهدانه بپردازيم و به بازيابي و معرفي مصاديق آن مشغول شويم.
در حال حاضر دو جريان اصلي در پيكره سينماي ايران وجود دارند: جرياني كه خود را برآمده و وامدار انقلاب اسلامي مي داند و نيز جرياني كه با دين نسبتي ندارد و تلاش دارد دريافت هاي اومانيستي و دغدغه هاي ليبرالي خود را با ابزار سينما، به اذهان مخاطبان القا كند.
جريان دوم گاه در هيأت عناصر جريان اول آشكار مي شود و با دستمايه قرار دادن برخي مفاهيم مقدس، بيشترين ضربه را به مقدسات وارد مي كند.در ميان جريان دوم عناصري حضور دارند كه پيش تر سينماگر متعهد خوانده مي شدند، اما به مرور نقاب از چهره بركشيدند و امروز «شمشير از رو بسته اند»! و اين، در حالي بود كه آثار اين دست هيچ گاه نسبتي با مقدسات نداشت. اما چون، ما معيارهاي روشن، جامع، رسا و متعيني درباره سينماگر و اثر متعهدانه، نداشتيم، دچار سطحي نگري شديم و «بدلي سازان» و «بدلي فروشان» بازار سينما را متعهد خوانديم. آنها مجال طرح نام يافتند، پا گرفتند و حالا از موضع برتر، سخن مي گويند. حالا، ادعاي نخبگي دارند. حالا، خود را مصداق و سرمشق معرفي مي كنند.
اكنون به يمن انقلاب، كم نيستند سينماگراني كه متعهدانه مي انديشند و تلاش فرهنگي مي كنند. اينان اكنون -به شهادت آثارشان- بصيرت لازم را يافته اند و مي توانند در قالب بحث هاي نظري دانشگاهي و يك حضور رسانه اي دامنه دار، به بازتعريف سينماگر و اثر متعهدانه، بپردازند. تلاش آگاهي بخش آنان گامي است بلند در مسير رشد و اعتلاي سينماي متعهد! سينمايي كه بايد صفت و پسوند سينماي ايران قرار گيرد!

 



نگاهي به فيلم سفر سرخ قلب دفاع مقدس

محمد مهدي خالقي
فيلم سفر سرخ، ضد جنگ شروع و پيش مي رود و با يك ميتينگ سياسي نه چندان باشكوه به پايان مي رسد. به محض شروع فيلم و تركيب بندي شخصيت ها، يك رزمنده اخمو، يك پرستار ، يك بروكرات بريده و چند جانبازخاموش، آدمهايي از مقاومت خرمشهر معرفي مي شوند. اما روند فيلم درست قلب واقعيات جنگ، طرح شك بجاي يقين و ناديده گرفتن جهان بيني، ايدئولوژي، تاريخ و معنويات جنگ است. نماينده بچه هاي جنگ دراين فيلم دو نفرند. يك نفر ميانسال كه ادعاي روشنفكري دارد :«يعني هركي مثل تو ادعا نداره، مسلمون نيست؟» به اضافه مقادير قابل توجهي شعار و نصيحت ديگر. رزمنده ديگر، فردي سرخورده است: «من ازبچگي يه شاكي تنهام، آمدم اينجا يه چاره اي براي تنهاييم پيدا كنم.» اگر قبول كنيم درفيلمنامه يكي ازشخصيتها بيان كننده درونمايه قصه است و بايد اورا نماينده تفكر مستقيم كارگردان دانست، وحيد مي تواند همين نماينده باشد. البته پس ازاين هم بايد منتظر ساخت فيلم هاي تهاجمي زيادي عليه جنگ ازطرف قاعدين رميده ازجنگ، زخم خورده ها و آسيب ديده ها باشيم.

 



اتفاقي در پيش است

مانا شهيدي
يكي از دستاوردهاي انقلاب اسلامي، صدور انقلاب يا به عبارتي نشر گفتمان انقلاب اسلامي به فرامرزها است.
امروز ما مي توانيم مصاديق، صدور انقلاب ملت ايران را در شمال آفريقا، در وقايع مصر و تونس يا در لبنان و فلسطين، در يمن و الجزاير، روشن و براحتي مشاهده كنيم.
به ياد دارم در ارديبهشت سال 85، در سفر به بيروت، آنچه در گذر از خيابان ها و بزرگراه هاي اين شهر به چشم مي آمد، تصاوير بزرگ حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبري بود. يكي از اهالي لبنان مي گفت: به يمن انقلاب، امروز من به همان اندازه خود را ايراني مي دانم كه شما با مردم مسلمان جهان اسلام پيوند يافته ايد و نسبت به سرنوشت برادران و خواهران غير ايراني تان دغدغه داريد!»
يك رسالت سينماي امروز ايران، نگاه به فرامرزها و جست وجوي تأثيرات پديده انقلاب اسلامي بر ملت هاي دردمند است. ملت هايي كه الگوي نهضت انقلاب اسلامي، نسخه رهايي بخش آنان توصيف مي شود. سرمشقي كه كارآمدي اش را در صحنه ايران به وضوح به اثبات رساند.
عمل به رسالت مذكور، ضمن نشر گفتمان انقلاب اسلامي، اذهان رانسبت به وقايع و تلاش هاي اسلام خواهانه ملت هاي استعمار شده آگاه مي كند و بستر ياري رساني بدان ها را مهيا مي نمايد!
در جهان و در همين ايران ما، كم نيستند، سينماگراني كه داعيه داشتن پيام جهاني دارند، پيامي انساني براي همه انسان ها و براي هميشه تاريخ!
اگر خوب دقت شود، محتواي اغلب اين پيام ها، نسبتي با ارزش هاي الهي ندارد بلكه، برخي برآمده از احساسات سطحي و پاره اي هم مبتني بر تظاهرات شبه روشنفكرانه است؛ تلاشي نفساني براي نفوذ در ذهن و دل مخاطب!
اكنون اما، سينماگراني از نسل انقلاب ظهور كرده اند كه به رسالت خود دغدغه نشان مي دهند. آنها كاملاً حرفه اي و جدي رو به تصوير كردن گفتمان انقلاب آورده اند و دور نيست كه دايره جمع آنان گسترده شود. اين اتفاق بي شك صهيونيسم رسانه اي را كه در پي سترون سازي امواج صدور انقلاب است، ناكام مي گذارد.

 



كارگردان فيلم «سيب و سلما» گفت: تلاش براي ترسيم دنياي آرماني

كارگردان فيلم «سيب و سلما» معتقد است در اين فيلم تلاش شده تا دنياي آرماني مدنظرش را به تصوير بكشد.
به گزارش خبرنگار كيهان، حبيب الله بهمني در نشست پرسش و پاسخ اين فيلم در جشنواره فجر گفت: اين فيلم يكي از ضروري ترين مسائل ديني ما را ترسيم كرده است؛ مسئله رعايت حلال و حرام و اهميت تأثير آن بر زندگي انسان موضوع اصلي اين فيلم است.
وي افزود: نگاه من به هنر اين است كه در آن دنياي آرماني خود را به نمايش در
مي آوريم. اين فيلم هم دنياي آرماني از نگاه بنده است. به همين دليل است كه در آن آدم بد وجود ندارد. با اين نگاه، بالطبع طلبه فيلم ما هم يك شخصيت آرماني است.
بهمني درباره تفاوت ساختاري «سيب و سلما» با آثار قبلي اش توضيح داد:
گرچه اين فيلم به لحاظ ساختاري تفاوت هاي زيادي با ساير ساخته هاي من دارد، اما در اين سال ها سعي كرده ام به لحاظ مضمون هميشه يك روند را طي كنم.
وي ادامه داد: اگر مضمون فيلمي بتواند مخاطبش را حتي يك قدم به خدا نزديك كند، بايد آن را يك فيلم ديني به حساب بياوريم. اين اتفاق
مي تواند در فيلمي با ته مايه اجتماعي ، پليسي و يا ديگر گونه ها اتفاق بيفتد.
بهمني درباره نسبت فلسفه و دين در اين فيلم گفت: چيزي كه مسلم است اين است كه دين يك چتر گسترده اي دارد و فلسفه و هر پديده اي ديگر زير اين چتر قرار دارد و همه پديده ها ساحتي از وجود خداوند هستند.
وي ادامه داد: خود فيلم حرفش را مي زند و اگر بخواهيم به شكل واضح به دنبال پيام بگرديم اشتباه كرده ايم. نيازي نيست كه به صورت شعاري مفهوممان را به زبان بياوريم و سعي شده بيننده مفهوم فيلم را بيرون بكشد.
او شعاري بودن «سيب و سلما» را رد كرد و گفت: درست است كه در اين فيلم
صحنه هاي نماز و قرائت قرآن وجود دارد، اما شعاري نيست، زيرا تلاش شد كه مفهوم فيلم به دور از بزرگ نمايي و به طور باور پذيري بيان شود.
بهمني درباره سوژه فيلم هم گفت: اصل سوژه فيلم واقعي است و داستان طلبه اي است كه اين اتفاق برايش افتاده است ولي ما در اين فيلم اقتباسي از اين موضوع كرديم. اما اين كه چه قدر طلبه ما واقعي بود، سعي كرديم اين طلبه باورپذير باشد.
مهدي عظيمي ميرآبادي تهيه كننده اين فيلم هم در اين نشست گفت: ابتدا طرح اين فيلم توسط جهانگير الماسي به حوزه هنري پيشنهاد شد و آقاي سيدناصر هاشم زاده اين ايده را به فيلمنامه تبديل كرده و بعد از اين كه فيلمنامه به دست من رسيد، لحظه اي ترديد نكردم كه اين كار، كار بسيار قابل قبولي خواهد شد. اين اولين تجربه سينمايي من در حوزه تهيه كنندگي است و خوشحالم اولين تجربه سينمايي ام با چنين فيلمي آغاز شده است.
حسن ايوبي تدوين گر فيلم «سيب و سلما» نيز درباره اين اثر توضيح داد: بعد از خواندن فيلمنامه با كليت داستان ارتباط خوبي برقرار كردم و نكته اي كه در اين فيلم براي من جالب بود اين است كه ما دچار روزمرگي هاي زندگي شده ايم و اگر قرار بود من با ريتم تندتري اين فيلم را تدوين كنم، به اين شتابزدگي زندگي دامن مي زدم و قصدمان تامل دراين فيلم و انتقال همان آرامش موجود در فيلمنامه براي مخاطب بود.

 



جشنواره فجربايدها ونبايدها

رضا فرخي
رويكردي كه جشنواره فجر هر ساله اتخاذ مي كند تا پايان همان سال در نوع فيلمنامه نويسي وسبك فيلم هايي كه در آن سال در سينماي ايران ساخته مي شود تاثير به سزايي دارد.به نوعي كه بسياري ازاهالي سينما سعي
مي كنند فيلمهاي خود را تاحد زيادي مطابق با الگوهايي بسازند كه موفق شده است در جشنواره فجر جايزه اي كسب كند ويا به نحوي مطرح شود.
اين امر نشان مي دهد كه جشنواره فجر چه قدر مي تواند به سينماي يك ساله ايران جهت بدهد.
بدترين فيلم ،بخشي كه بايد باشد!
جايزه بدترين فيلم مي تواند يكي از بخش هايي باشد كه درسال هاي آينده مي توان به بخش هاي جشنواره فجر افزود. چنين جوايزي مانند بدترين فيلم ويافيلم نامه ويا كارگرداني كه جنبه اي تنبيهي دارند مي توانند پيام هايي براي يك سال سينماي ايران داشته باشد وبه نوعي سرلوحه كار سينما گراني قرار گيرد كه قرار است در طول يك سال پس از تحويل سال سينماي ايران، يعني جشنواره فجر فيلم بسازند.به عنوان نمونه فيلم هاي طنز وكمدي هاي فوق العاده سطحي ومبتذلي كه در حال حاضر در سينماي ايران به صورت فله اي توليد مي شود مي توانند از كانديداهاي بدترين ها باشند.اين كار چند نتيجه مثبت دارد:
1-فيلم سازاني كه به وسيله ساخت چنين فيلم هاي سطحي به دنبال جذب گيشه هستند وملاحظه كيفيت سينماي ايران وسطح معنايي سينمايي ملي را نمي كنند به اين نكته پي مي برند كه چشمان تيز منتقدان جشنواره تمام طول يك سال گذشته را رصد مي كند.
2-فيلم سازاني كه به واقع زحمت
مي كشند وسعي مي كنند فيلمي با كيفيت بالا چه از لحاظ محتوايي وچه از لحاظ كيفي توليد كنند تفاوت را حس كرده وبه اين نكته واقف مي شوند كه زحمت آنها ديده مي شود.3-جامعه سينماي ايران با انتخاب اين گونه بدترين ها به فيلم هاي سطحي هشدار
مي دهد كه در صورت ادامه اين روند ديگر از آنها حمايت نخواهد شد و مطرود قلمداد مي شوند.
اين درحالي است كه به خوبي مي دانيم كه اگر چنين اتفاقي رخ دهد مردم هم به عنوان مخاطبين اصلي سينما در طول يك سال فيلم هايي را كه با سبك وسياق همان بدترينها ساخته مي شوند، تحريم مي كنند كه اين موضوع بهترين راه حل عملي براي اصلاح وضعيت فعلي است.
اما دراين بين وظيفه جشنواره فجر چيست؟
مگر به غير از اين است كه براي تاثيرگذاري بيشتر بايد
برنامه ريزي كرد.به نظر مي رسد كه جشنواره فجر بايد با دادن سوژه هايي خاص ازآغاز سال به سينما گران به آنها اين فرصت را بدهد كه رويكردهايي متناسب با نياز جامعه را داشته باشند.به عنوان مثال هر سال منتقدان جشنواره وكارشناسان آن به همراه جامعه شناسان مي توانند برنامه جامعي را طراحي كنند ودر آغاز سال سينمايي ايران طبق نياز هاي جامعه ايران به سينماگران موضوع دهند. اين پروسه مي تواندبه بهترين نحو سينماي ايران را هدايت كند.چرا كه اولا:سوژه ها براساس كار كارشناسي شده به سازنده فيلم داده مي شود. ثانيا:از اتلاف بيت المال وسرمايه گذاري هنري جلوگيري مي شود. چرا كه از ساخت فيلم هاي بي محتوا وفيلم هايي كه از نظر كارشناسان مطرود هستند خودداري مي شود.
جشنواره ناشر بصيرت باشد
دراين بين يكي از نكاتي كه هميشه مورد توجه بوده واختلافاتي هم برسر آن وجود دارد بحث حضور مسائل سياسي واجتماعي در جشنواره فجر است. اينكه آيا بايد فيلم هاي سياسي واجتماعي مرتبط با شرايط روز جامعه ساخته شود يا خير؟عده اي مي گويند نه وعده اي پاسخ
مي دهند آري واگر هم شد به صورت كاملا پررنگ!
در جواب آن عده كه مي گويند نه، بايد به اين نكته اشاره كرد كه جشنواره فجر اگر مي خواهد تاثير گذار باشد ودر عرصه نيازهاي اجتماعي حرف هايي براي گفتن داشته باشد، بايد دراين زمينه ها حضور پررنگ پيداكند. به واقع نياز به حضور فيلم هاي سياسي روشنگر و ناشر بصيرت در جشنواره فجر احساس مي شود. از طرف ديگر بايد توجه كنيم كه بايد پاسخي مناسب به جشنواره هاي خارجي معاند داد. چرا كه آنها در هرجايي كه لازم بوده وارد فضاي سياسي شده وحتي به صورت پررنگي با انتخاب بعضي فيلم ها به نوعي بيانيه سياسي صادر كرده اند. در اين جاست كه حضور و تلاش فيلم سازان ارزشي و متعهد ضرورتي كامل دارد.



 



كشف زواياي پنهان يك منتقد

ايزد مهرآفرين
نمي دانم در زندگي تان چه قدر با آدم هايي برخورد داشتيد كه هميشه دوست دارند برخلاف جمع حرف بزنند و با هر چيزي مخالفت كنند. اگر همه بگويند چيزي خوب است اين آدم ها در مذمت بدي اش صحبت مي كنند و اگر جمع در مخالفت با چيزي باشند، اينها چونان دانايان مشرف بر همه امور در مدح و ستايش آن مورد سخنراني ها مي كنند. در واقع اين آدم ها هميشه به اين روش مي خواهند خود را از جمع مجزا كنند و در قامت يك قهرمان و داناي كل خود را براي همه به نمايش بگذارند. برايشان فرقي نمي كند كه حالا اين نظر، نظر يك جمع دو سه نفره باشد يا نظر يك ملت. مي خواهند منحصر به فرد باشند و خاص. حتي اگر در اين نبرد و رويارويي يك قهرمان شكست خورده باشند از اين كار خود لذت مي برند. اين گونه كمياب انساني، در عروسي دوست دارد گريه كنند و در عزا قهقهه سر دهد. در دنياي ذهني خودشان را قهرماني تنها مي بينند كه يك تنه مقابل ضد قهرمانان ايستادگي مي كند.
اين كه منتقدان در مواجهه با يك اثر هنري مي توانند نظرات متفاوت و متضادي با هم داشته باشند، شكي نيست. ولي اين كه كسي بخواهد هميشه خود را در قامت يك ناجي جلو بيندازد و خلاف مسير آب شنا كند، كاري است كه فقط كساني انجام مي دهند كه عقده ديده شدن و مطرح شدن داشته باشند. بعد از فاجعه «فرزند صبح» سر و كله يكي از همين قهرمانان پيدا شده و به قول خودش پاي فيلمي ايستاده كه حتي كارگردانش هم آن را قبول ندارد و مدعي است زوايايي از اين فيلم را كشف كرده و براي همگان رازگشايي خواهد كرد كه مطلقا كسي ديگر قادر به درك و فهم و پيدا كردن اين زوايا نبوده(حتي كارگردان فيلم) جز حضرت ايشان. عجبا! كشف زواياي پنهان و بررسي دنياي هرمنوتيك و ساختار فلسفي و تعابيري از اين دست را مي شود به راحتي راجع به هر فيلم و اثري گفت حال خواه فيلم مطرحي باشد يا نه.
گرچه مي دانم اين منتقد كه شايد همگان مي دانند كيست الان پيش خودش مي گويد چرا اسمش را نبرديم كه شايد بقيه كساني كه نمي دانند روي صحبت ما با كيست هم بفهمند اسم ايشان كيست و بيشتر مشهور شوند ولي به همين دليل اين كار را نمي كنم. در واقع همين منتقدان كه معمولا براي خود
دار و دسته رسانه اي هم دارند و عين خانه تيمي عمل مي كنند، كه با نقدها و تعاريف و تمجيدهاي الكي و سخيف كار فيلمسازاني مثل افخمي را به روزي مي اندازند كه حتي حاضر نيست پاي فيلمي كه ساخته بايستد. بايد به اين منتقد گفت اگر مي خواهيد سر و صدا راه بيندازيد و هوچي گري كنيد، اين راهش نيست. به قول خودشان هم بقيه حرف ها باشد به وقتش!

 



شكست در نيمه شب

آرش فهيم
نيمه اول بيست و نهمين جشنواره بين المللي فيلم فجر چندان موفق نبود و چنگي به دل نزد. به جز نمايش دو فيلم جنجال برانگيز- از نوع منفي اش- اتفاق خاص ديگري نيفتاد. اما از اواسط روز پنجم فضاي جشنواره كم كم گرم شد و فيلم هاي نسبتا بهتري ديديم. آنچه مي خوانيد، گزارشي اجمالي از متن و حاشيه اتفاقات مركز جشنواره فجر (تالار همايش هاي برج ميلاد) است.
فراز و نشيب
يكي از آثار كنجكاو برانگيز جشنواره امسال «راه آبي ابريشم» بود؛ يكي از پروژه هاي فاخر سينماي ملي كه سال ها براي ساخت آن وقت گذاشته شده بود و هزينه هنگفتي هم خرجش كرده بودند. فيلم با جاذبه بالايي آغاز مي شود؛ نمايش توانمندي هاي ايرانيان مسلمان در صنعت كشتي سازي و دريانوردي، آن هم در صدها سال پيش، روي پرده عريض سينما واقعا ديدني است. به خصوص اين كه محمد بزرگ نيا، كارگردان اين فيلم، توانسته از دريا و عرشه كشتي و مبارزات كشتي بانان در مقابل توفان و دزدان دريايي و تشنگي صحنه هاي دلپذير و جالبي را به نمايش درآورد. ريتم و روايت فيلم خوش آهنگ هستند و از انتظار مخاطب نه يك قدم عقب مي ماند و نه يك قدم جلو مي زند.
ضمن اين كه «راه آبي ابريشم» در زير لايه هاي خود، مفاهيم سياسي و اجتماعي روز را نيز جلوه بخشيده است. مفاهيمي همچون رهبر و راهنما، عدالت، توكل و استعمارستيزي از فيلم قابل برداشت است. با اين حال، «راه آبي ابريشم» اين خوش آهنگي و دلپذيري را در يك سوم پاياني خود از دست مي دهد. از آن زماني كه سرنشينان كشتي وارد جزاير هندي ها مي شوند، هم ريتم و ضرباهنگ كار افت مي كند و هم اين كه جذابيت كاذب وارد متن فيلم مي شود. نحوه روايت مراسم ازدواج، اصلا در شأن چنين فيلمي نيست. چون مايه هايي از فيلمفارسي و ابتذال وارد آن شده و به لحن فاخر و اعجاب انگيز فيلم لطمه وارد مي كند.
هرچند فيلم «راه آبي ابريشم» دچار فراز و نشيب است، اما يكي از بهترين فيلم هاي جشنواره امسال تا روز ششم محسوب مي شود.
يك مشت ادا و اطوار
وقتي نام فيلم «چيزهايي هست كه نمي داني» روي پرده آمد، با خودمان گفتيم كه واقعا اين فيلم چه چيزهايي را مي خواهد بگويد كه ما نمي دانيم؟! اما هرچه منتظر مانديم، هيچ حرف يا نكته جديد و ناگفته اي نديديم و نشنيديم و فيلم تمام شد!
اين فيلم كه مي توانيم آن را برداشتي از «راننده تاكسي» اسكورسيزي بدانيم، از همان دست آثاري است كه با رديف كردن يك مشت ادا و اطوار، خود را متفاوت و مبتكر نمايش مي دهند. اما «چيزهايي هست كه نمي داني» در نهايت يك نسخه دست چندم از آثار جشنواره پسند و شبه روشنفكر است.
نمايش نه چندان نوآورانه مسائل و ابتلائات اجتماعي، مثل اعتياد و تنهايي و اضطراب و خيانت، فيلم را از يك گزارش تصويري ابتدايي فراتر نبرده است.
البته اين فيلم باب طبع آن دسته از منتقداني است كه وقتي چيزي را نمي فهمند بيشتر ستايشش مي كنند.
ختم سينماي ميركريمي!
برخي از دوستان معتقد بودند كه «يه حبه قند» روايتي از ختم سنت در كشور ايران است، اما من مي گويم اين فيلم ختم سينماي ميركريمي است!
نام سيدرضا ميركريمي را نيز بايد در فهرست فيلمسازاني ثبت كرد كه پس از يك درخشش و اوج گيري موقتي، تمام مي شوند و فيلم به فيلم پايين مي آيند. زيرا «يه حبه قند» يك كارت پستال متحرك از فضاي سنتي ايران است.
اما در اين فيلم، پيش از آن كه زندگي ايراني به طور معنوي و حقيقت جويانه به نمايش درآيد، توريستي و موزه اي است.
به همان اندازه كه فيلم «به همين سادگي» از «خيلي دور، خيلي نزديك» عقب تر است، «يه حبه قند» هم از «به همين سادگي» فاصله دارد. اگر اين فيلم را يك كارگردان نوخاسته و كم تجربه مي ساخت، شايد از آن تمجيد مي كردم. اما چون مي دانيم اين كار حاصل سيدرضا ميركريمي است ، از ديدنش نااميد مي شويم.
اين فيلم هيچ دستاوردي براي فرهنگ ما محسوب نمي شود. زيرا اين نوع فيلمها را پيش از اين مرحوم علي حاتمي ساخته بود و او خيلي بهتر توانست فضاي سنتي ايراني را به تصوير بكشد.
«يه حبه قند» روايت بسيار سرد و پردست اندازي دارد. به معناي بهتر، اصلا قصه ندارد. تنها برشي از يك مقطع از زندگي خانواده اي است در يزد. مشخص نمي شود كه دختر، اگر دلبسته پسردايي اش است، چرا با فرد ديگري، آن هم به صورت غيابي و اينترنتي عقد مي كند؟ البته اين فقط يك مصداق است. درباره اين فيلم و ضعف هايش، در زمان اكران عمومي آن به طور مفصل خواهم نوشت.
متاسفم؛ «يه حبه قند» اصلا فيلم خوبي نيست.
هيچ
آن قدر درباره فيلم «اسب حيوان نجيبي است»
سر و صدا راه انداختند كه همه كنجكاو شدند ببينند چه خبر است. اما متاسفانه اين اثر نيز در رديف و همسو با فيلم «هيچ» - كه مملو از توهين و تحقير نسبت به هموطنانمان بود - است. سينماي عبدالرضا كاهاني هم خيلي زود تمام شد. به همين دليل است كه او چاره اي جز توسل به گفتن حرف هاي زشت و حركات غيراخلاقي ندارد. به عبارت بهتر، كاهاني در دو فيلم «هيچ» و به خصوص «اسب حيوان نجيبي است» با سوءاستفاده از ضعف مخاطب و تمايلات منفي او جاذبه آفريني مي كند. (برعكس فيلم هاي قبلي اش كه مفاهيم و مقاصد مد نظر خودش را در زير لايه هاي متن بيان مي كرد ) تا قبل از اين دو فيلم به كاهاني اميدوار بوديم كه حداقل فيلم هايش نجيب و سالم هستند، اما حالا مي بينيم كه چه طور دارد خودزني مي كند. اما اين راه بن بست است و به جز سقوط، مقصدي ندارد. بزرگ ترين سرمايه سينماي ايران، عفت و پاكي آن است كه فيلم هايي چون «اسب حيوان نجيبي است» مي خواهند آن را هم از ما بگيرند.
انيميشن ناتمام
نمايش يك انيميشن در لابه لاي فيلم ها، به جشنواره تنوع بخشيد. «قلب سيمرغ» به كارگرداني وحيد نصيريان بخشي از توانايي هاي ما در عرصه پويانمايي را به رخ كشيد. هرچند ضعف فيلمنامه به اين كار لطمه زده است. به طوري كه از اواسط فيلم، روايت از دست مي رود و نوعي ركود و درعين حال آشفتگي بر فضاي قصه سايه مي افكند. در پايان نيز سخنراني و شعار بر همه چيز غلبه مي كند. به طور كلي اين اثر يك انيميشن ناتمام و بلوغ نيافته است. با اين حال «قلب سيمرغ» به خاطر طرح موضوعي آخرالزماني و القاي احساسات وطن دوستانه به مخاطب كودك و نوجوان، كار ارزنده اي است.
عاشقانه آسماني
فيلم «سيب و سلما» يك عاشقانه آسماني است. حبيب الله بهمني، مثل هميشه از ساخت فيلم عامه پسند پرهيز كرده و اثري داراي مخاطب خاص را توليد نموده است كه در مجموع كار آبرومندانه اي از آب درآمده است.
«سيب و سلما» خيلي دير شروع مي شود. سكانس هاي ابتدايي حضور طلبه جوان در خانه و نزد پدر و مادرش اضافه است. اين مقدمه چيني باعث نوعي گسست در روايت فيلم شده است. با اين حال آرامش و لطافت حاكم بر فيلم، بازي رنگ ها و نوازش هاي محيط ، لذت بخش و قشنگ است. همچنين برخي غافل گيري ها داستان آن را جذاب كرده است. به طوري كه اتفاقات پيش آمده، برخلاف پيش بيني و انتظار است.
فيلمي درباره ايمان
فيلم جديد احمدرضا معتمدي در فضايي تجربه گون سير مي كند، اما قصه اي دل پذير و بديع را دستمايه قرار داده است. «آلزايمر» موضوع «ايمان» را در قالب يك درام عاطفي به تصوير كشيده است. مشكل اصلي فيلم اين است كه مفهوم مدنظر خود را با پيچيدگي و دشواري مطرح مي كند، به طوري كه درك آن براي مخاطب عام سخت است. ضمن اين كه در يكي دو جا، دچار شعارزدگي شده است.
در مجموع، ويژگي هاي مثبت و جذاب فيلم بر مشكلات آن غلبه دارد. «آلزايمر» با اين كه روايتي تراژيك است، اما مخاطب را خسته و افسرده نمي كند. تم طنزآ ميز فيلم از راه سالمي به بار نشسته است. در همان حالي كه زحمات كارگران را به تصوير كشيده، اما از سياه نمايي پرهيز نموده است.
«آلزايمر» يكي از معدود فيلم هايي است كه در آن رابطه عاطفي ميان زن و مرد در اوج پاكي و سلامت روايت شده است.
يك فيلم كهنه
«گلچهره» به كارگرداني وحيد موسائيان، موضوعي بسيار كهنه و بي ربط با شرايط امروز است. در اين فيلم، ماجراي راه اندازي سينما در افغانستان، پس از خروج ارتش سرخ شوروي و سپس تعطيل شدن آن توسط طالبان روايت شده است.
معلوم نيست كه چه انگيزه اي باعث ساخته شدن چنين اثري شده است. چون اين موضوع نه به جامعه ما ربطي دارد و نه مسئله را از شرايط كنوني افغانستان حل مي كند. زيرا الآن در آن كشور، مردم بيش از آن كه از طالبان رنج ببرند، از جنايات آمريكا و ناتو در عذاب هستند.
«گلچهره» مملو از غرض ورزي است. در اين فيلم، طالبان به عنوان يك گروه تندرو مذهبي معرفي مي شود، اما هيچ اشاره اي به نقش آمريكا در تقويت اين گروه در افغانستان نمي شود. همچنين در حين فيلم، به طور دائم جريان سينماي سياه و بيمار در ايران تبليغ مي شود.
يك نيمه شب بد ديگر
به نمايش در آمدن فيلم «يكي از ما دو نفر» اثر تهمينه ميلاني ثابت كرد كه تمام پيش بيني هاي ما درباره بخش نوعي نگاه درست است.
بخشي كه مي توان آن را توهين به سينما و مخاطب ايراني دانست. اثر جديد خانم ميلاني را با تسامح فراوان مي توان يك «فيلم» به معناي واقعي كلمه دانست. ظاهرا اين خانم وقتي فهميد كه با شعارهاي تند و تيز ماركسيستي اش نمي تواند راه به جايي ببرد، حالا از راه ديگري قصد رسيدن به اهدافش را دارد؛ ضربه زدن به اخلاق و ساختار خانواده ايراني! يعني درست همان كاري كه برخي شبكه هاي ماهواره اي هم انجام مي دهند. حداقل «يكي از ما دو نفر» اين را مي گويد. يك فيلم كاملا ضداخلاقي و تهوع آور كه بخش اعظم آن به تماشاگر، نحوه فريب دادن و استثمار جنسي انسان ها را آموزش مي دهد. اين فيلم -ساخته شدن و نمايشش در جشنواره فيلم فجر - يك شكست بزرگ براي سينماي ايران محسوب مي شود.
«يكي از ما دو نفر» پس از «سوت پايان»، «فرزند صبح» و «اسب حيوان نجيبي است» شب هاي تلخي را به مركز جشنواره فيلم فجر تحميل كردند.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14